سریال تمرکز بر نکات مثبت | قسمت 10 - صفحه 16 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2018/11/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2018-11-16 07:31:172024-07-17 16:10:09سریال تمرکز بر نکات مثبت | قسمت 10شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام خدمت بهترین استاد زندگیم،حالتون چطوره امیدوارم همیشه شاد باشید،
دررابطه با الهامات که گفتین هرچیزی که به شما الهام میشه انجام بدین و به بعدش فکر نکنین…میخواستم بگم این یه راهکار فوقالعاده است چون من چنسالی میشه عاشق شعر نوشتن بود و سبک رپ اینا بعد یه چیزی بهم الهام شد که شروع کن به نوشتن اولش تعجب کردم گفتم یکم باورای منفی و نجوا شیطانی میگفت نه بابا تو که نمیتونی اونایی که خوانندن و تکست مینویسن کجا تو کجا خلاصه بعد چند دقیه ای جرو بحث با وجود باورهایی مثبتی که ساخته بودم موفق شدم و شروع به نوشتن کردم و واقعا عالی بود اصا باورم نمیشد چنین شعراهایی مینوسم و انشالله به امید خدا یکی از بهترین تکست نویسای ایران تو عرصه موسیقی و هیپ هاپ میشم…
سلام من اولین کامنتمه و پر از حس خوب
جذبای امروزم
اینا همش از ساعت ۵ عصر ب بعد اتفاق افتاده
دقیقن امروزظهر بود ک یکی از حسابام خالی شد ولی اصلن نگرانش نبودم تا قرون اخر خرج کردم
کمتر از ۶ساعت ۸۰ تومن اومد حسابم
جالب اینه ک شماره حسابمو کسی نداره
واییییی خدایاشکرت من چقدر ثروتمندم من کاملن رو مدار ثروت قرار دارم??????
امروز صبح تو جملات تاکیدی گفتم پولی ک خرج کردم بهم برمیگرده
دیروزم موهامو رنگ کردم همه گفتن خیلی زیاد شده رنگت و من عین خیالم نبود?
اما ۸۰ تومن ب رایگان جذب کردمممم??????????
نمیدونید چقدر خوشحالم
یه جریانی بود ک در صورت اتفاق افتادنش یکم هزینه هامون بالا میرفت و پول بیشتری خرج میشد من دوست داشتم اتفاق نیفته ولی افتاد اما اصلن ناراحت نشدم مطمئن بودم به نفعمه
امشب بعد از دوروز اون جریان لغو شد
خیلی شگفت انگیز بود برام و نحوه لغو شدنش خیلی باحال بود دقیقن همونی شد ک میخاستم
بعد ازون ماجرا همسرم گفت بزودی میریم کیش?????من اوایل دفتر شکرگزاریم نوشته بودم سفر مورد علاقم کیشه و جز ارزوهام بود
هنوز یکسال نشده ک بش رسیدم
سلام زهرا خوبی مرسی که پیامتو نوشتی لذت بردم?
سلام ب شما استاد مهربان و مریم جان
و هم فرکانسی های خانواده ی عزیزم
من هم خواستم چن مورد از نشانه هایی ک امسال برام رخ داد بگم
من ب این سن رسیده بودم تا بحال نرفته بودم مشهد و امسال باخانواده م هرچند برامدتی کوتاه ولی بالاخره رفتم زیارت امام رضا علیه السلام
چن سالی بود وسایل خونه م ازجمله جاروبرقی دچار مشکل بود و همسرم تصمیم گرفت ب صورت قسط البته نمی گم درسته ولی خب اون زمان توفرکانسش بودم تهیه کرد و واقعا راحت شدم خیلی قبلا اذیت میشدن خداروشکر
من خیلی دوست داشتم وسایل بازی ک توپارک هست برا بچه هام داشته باشیم و لذت بیشتری ببرن و امسال ی سرسره ی خوشگل و کمی بزرگ اونم ب صورت قسط ولی کوتاه هزینه شو پرداخت کردم خداروشکر
واقعا جالب بود برام ک تو دفتر هردرآمدی ک برا همسرم تودفتر قید میکردم ب همون درآمد ب صورت کاملا طبیعی وبرامن شگفت آور، می رسید
باید بگم ک بیشتر بدهکاری های همسرم در طول امسال تسویه شد ب لطف الله
و از اونجایی ک قدرت فقط دست خداست …خداوند بقیه بدهکاری هامونو ک طلب داریم ب صاحبکارمون ازش گرفته و تسویه کامل میکنیم ب لطف الله
اواخر سال 1401 من از خداخواستم ک چی میشه امسال ساعت ی ساعت جلو نره و تغییر نکنه و ازونجایی ک من تلویزیون تماشا نمیکنم از بستگانم شنیدم ک ب عنوان قانون تصویب شده ک ساعت کلا هیچ سالی تغییر نکنه خداروشکرر
من هیچ سالی درآمد مستمر نداشتم حالا باهرباوری ک داشتم ..امسال درآمد مستمر داشتم ک بعد مدتی کوتاه دوبرابر شد
پسرم با وجود اینک باید زودتر ب حرف میومد و صحبت میکرد هنوز نمی تونست صحبت اطرافیانش رو حتی درک کنه ک پاسخ بده یا کلا حرف بزنه
امسال ب مرور بهتر و بهتر شده ک الان ب نظر من 80درصد خوب شده خداروشکرررررر
گوشیم از بین رفته بود و تقریبا چن ماهی بود با گوشی همسرم مشترکا استفاده میکردیم اوایل پارسال (1401)براخودش گوشی تهیه کرد و گوشیشو من برداشتم و راحتتر استفاده میکردم خداروشکر
و البته من قبلا ب صورت تمرکزی فایل های ارزشمند سایت رو گوش نمی دادم و اواخر سال 1401 من تصمیم گرفتم همه ی فایلای غیره رو از رم و از حافظه گوشیم پاک کنم فقط تمرکزم روی سایت استاد باشه و هدایت شدم ب فایلای توحید عملی استاد ک دگرگون شد زندگیم و کتابهای الکترونیکی استاد ک هرچی بگم ه
کم گفتم و واقعا تغییر رو در خودم احساس میکردم حسی ک تا اون زمان و تاالان درک نکرده و تجربه نکرده بودم ی حسی ک از جنس ایمان امید و صبر و عشق روز افزون ب خدا و توکل ب خدا ک قبلا خیلی در خودم نمیدیدم
اینها و شاید هم بیشتر ازین ک من لابد فعلا خاطرم نیس همه و همه نشانه های الله هست و من رو مصر ب ادامه درین مسیر میکنه ب لطف خدا
از شما و مریم عزیز و دوستانم با کامتای عالیشون سپاسگزارم
به نام خدای مهربونم
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین
چقد دیدن این فایل امروز حال منو خوب کرد انرژیم پایین بود یاد آوری کردین که صدف ببین
این معجزه ها همزمانی هایی که داری تجربه میکنی
قبلن نبوده ها اینو یادت نره …
باید از شیطان یاد بگیرم یه درسیو که چقدر تکرار میکنه و متعهده در مورد اتفاقات منفی زندگیمون
اگه منم به اندازه اون پشتکار داشته باشم که یه لحظه م فراموش نکنم و هزاران بار اتفاقات مثبت و نشونه ها رو تکرار کنم زندگیم “بهشت” میشه
اومدم تکرار کردم اتفاقا رو از گذشته تا حالا دیدم چقدر
اتفاقای فوق العاده ای رو تجربه کردم از وقتی که به صدای شما گوش کردم استاد
آشنا شدن من با شما هم خیلی جالبه یه روز دوستم یه فایل برام فرستاد از یه کانالی که سی دی های آموزشی زبان که ما خریدیم رو چقد با قیمت ارزون گذاشته
من اون روز زبان رو ندیدم یه اسم دیدم” عباسمنش”
وارد کانال شدم یه سری فایلای صوتی بود در مورد سپاسگزاری
تسلیم
احساس خوب = اتفاقات خوب
رب
قرآن
شرک
عجیب به دلم نشست روحم نیاز داشت به این حرفا
از اون روز صدای شما جایگزین آهنگ های زندگی من شد
هرروز گوش میکردم میزاشتم مامانم بقیه گوش کنم به زور میزاشتم گوش کنین چقد خوب حرف میزنه اونام تایید میکردن بعد از اون نشانه های عالی وارد زندگیم شدن که مینوسم تا مرور بشه واسه خودم
همون موقعا بود که گوش میکردم رفتیم تهران و من
نوبت دکتر چشم پزشک گرفته بودم توی بیمارستان که
گفته بود دوشنبه بیا بعد با عمه م پسر عمه م رفتیم ک گفت نه امروز
دکتر فقط مریضایی که عمل کرده رو ویزیت میکنه شما برو شماره مطبش رو بگیر برو مطبش فردا
گفتم خدایا من امروزم که رفت فردام برم مطبش که برم بگردم وقتم الکی هدر میره من نمیدونم امروز خودت یه کاری کن دکتر منو ببینه هندزفری تو گوشم بود داشتم فایلای شما رو گوش میکردم احساسم خوب بود
خیالم راحت بود که بهم نوبت میدن پسرعمه م قرار شد با یه منشی برن صحبت کنن که شاید راضی بشن
بعد یه آقایی اومد کنار من نشست داشت با تلفن حرف میزد شنیدم که اسم دکتر منو اورد که میخواد بره پیشش بعد گفتم شما کی نوبت گرفتین به من نوبت ندادن گفت من دوست دکترم
صبر کن دکتر بیاد باهاش صحبت میکنم بعد دکتر از اتاق عمل اومد بیرون باهم احوال پرسی کردن
گفت یه همراهم دارم گفت بیا بریم گفتم برم ویزیتشو پرداخت کنم گفت ولش کن نمیخواد
بعد من نفر اول همراه دکتر رفتم تو اتاق ویزیت شدم
اون منشی هم به پسر عمه م گفته بود بشینه نفر آخر میفرستیمش مریضا که رفتن وقتی پارتی ت خدا باشه
دیگه نیازی به هیچ کس نداری اینا قبلن نبوده
با تغییر فرکانس به وجود امده نباید فراموش کنم خدایا شکرت
یکی دیگه از اتفاقای جالب بلیط کنسرت مجانی گرفتم
بعد که رفتیم تو سالن ردیف آخر سالن بود یعنی من
داشتم خفه میشدم اصلا هیچ دیدی هم نداشت
گفتم خدایا کاش اون وسط بود صندلیمون اونجا ارتفاع سقف زیاد بود دلباز بود
ولی دو ردیف جلو خالی بود وقتی کنسرت شروع شد
یه آقایی اومد گفت آخریا میتونین بیای جلوتر بشینین
بعد من گفتم ردیف جلوتر جانیست گفت نگا میکنم بهت میگم
بعد گفتم فکر نکنم جا باشه همینجا کنار ستون بشینیم
که دیدم گفت بیاین دوتا صندلی خالیه بعد رفتیم رفتیم دیدیم همینطور داریم میریم جلو باورم نمیشد
رسیدیم اولین ردیف کنار کولر از نزدیک خواننده رو میدیدیم چقدر همه چیز عوض شد از ته سالن رسیدیم
به جلو من وسط خواستم ولی “خدا” فراتر از انتظارم داد اون کارش همینه که همیشه فراتر از ذهن نامحدود ما بده خدایا هزاران بار شکرت چقد خوشحال شدیم اینم قبلن تجربه نکردم
چقد ذوق کردم اون شب وقتی دیدم خدا سوپرایزم کرد
یکی دیگه از اتفاقای جالب که برام افتاد کارت من 150 تومن پول توش بود هیچ درآمدی هم خودم نداشتم
نمیخواستم از خانواده م بگیرم گفتم خدایا میخوام به این پول برکت بدم 10 برابر بشه
بعد چند روز که روی مبل دراز کشیده بودم و داشتم کتاب میخوندم گوشی تلفنم زنگ خورد یه آقایی بود
گفت خانم فلانی من دنبال یع حسابدارم برای کارم گفتم من که حسابدار نیستم
گفت شاید بتونین انجام بدین کارای روزانه رو لیست کنین تو برنامه اکسل گفتم اکسلم بلد نیستم فک کردم
داره سر به سرم میزاره گفتم شماره منو از کجا اوردین گفت از سایت نظام مهندسی گرفتم بین این همه شماره
شماره شما رو گرفتم شاید قسمته که شما این کارو انجام بدین بعد گفت شما تشرف بیارین مغازه خانمم
صحبت کنیم
منم با دوستم رفتیم صحبت کردیم گفت تو خونه میتونی انجام بدی دوستمم گفت اکسل یادت میدم گفت حقوقم یک میلیون و 500 باورم نمیشد دقیقا 10 برابری که خواسته بودم خدایا شکرت
اون آقا قبل از اینکه من انجام بدم کارشو پولو به حسابم ریخت یعنی این اتفاق یه باور رو تو ذهن
من جابه جا کرد که از بچگی گفتن تا آدم نره دنبال کار بیرون نره حرکت نکنه ، کار دنبال آدم نمیاد
مال من برعکس شد بدون اینکه برم دنبال کار به کسی رو بزنم خودش اومد منو پیدا کرد وقتی خدا اراده کنه
رزقی رو به تو برسونه از هزاران مسیر و دست برنامه
ریزی میکنه که آدم حیرت میکنه خدایااا شکرت
اینا یه گوشه ای از معجزات خداوند توی زندگیمه خداروشکر خیلی اتفاقای جالبی رو تجربه کردم که بخوام همه رو بنویسم خیلی طولانی میشه
ازتون سپاسگزارم استاد تحسینتون میکنم شما شاگرد اول قانون جهان هستی هستین هیچ کس
فکر نمیکنم به اندازه شما اینقدر دقیق درک کرده باشه
شما قرآن رو خوب درک کردین و عمل کردین که الان
پاداش اون رو از خداوند گرفتین بهشتشو بهشتی که
جویبار از زیر درختاش جاریه جایی که سخن لغو و بیهوده نمیشنوین
صبح و شب رزقتون فراهمه این نشانه بنده ی رحمان بنده مومن خداونده شما باعث شدین بیام سمت قرآن
قرآن رو درک کنم ازتون ممنونم
شما واقعا استاد باور سازین حتی کانالی که داره محصولات شما رو غیرقانونی میفروشه
در واقع داره تبلیغ شما رو میکنه این که میگین همه ی مردم جهان دارن به شما خدمت میکن به پیشرفت شما
اینها باعث میشن با گذاشتن صدای شما آدما جذب سایت شما بشن در واقع دارن برای شما تبلیغ میکنن بدون هیچ هزینه ای تحسینتون میکنم امیدوارم هر لحظه قلبتون سرشار از انرژی و عشق خداوند باشه
سلام سلام سلام
خیلی ممنونم که این همه فایل رایگان فوق العاده مفید در اختیار ما قرار دادید که نتیجه ش اینهمه انرژی مثبت باشه. من تقریبا این روزها هر روز دارم کامنت میذارم و تعداد نتایجم روز به روز بیشتر میشه و چه بسا بزرگتر. دیروز حین مشاهده و تجربه نتیجه حس فوق العاده مثبت و نابی میگرفتم. خدایا شکرت
پریشب یه زوج دیدم که داشتن به همدیگه عشق میدادن با بوسیدن با در آغوش گرفتن آقا به خانوم گفتن مراقب خودت باش زود برگرد و یه حس بسیار زیبا بینشون دیدم و ناخودآگاه لبخندی به لبم نشست و تحسینشون کردم. جالب اینجا بود که دیروز همسرم هم همین جملات رو مکررا به من گفتن انقدر زیاد شد که بهشون گفتم تو رو خدا کافیه کمترش کن خودم خنده م گرفت.
باز دوباره دیشب یه زوج دیدم که آقا کلاه ایمنی شون رو به خانوم دادن که استفاده کنن چون هر دو سوار موتور شدن و این همون حس امنیت و عشق رو القا میکرد. اون حس خوب رو که من شب قبلش تحسین کردم برای خودم اتفاق افتاد و باز برای یه زوج دیگه دیدم تکرار شد برای من.
آقایی که در کمک به مادر همسرشون کیف دستی رو ازشون گرفتن و خودشون حمل کردن. تحسینشون کردم و چقدر این خانم چهره آرام و خوشحالی داشتن. و آقا منتظر همسر و پسرشون بودن که تو خانه بازی مشغول بازی بودن و مخصوصا آقا مرتب با چشم عشق سرپا همسر و فرزندشون رو دنبال میکردن.
همین خانه بازی در حال تعطیل شدن بود و دخترم فوق العاده دوست داشتن که وارد بشن ولی بهشون توضیح دادم که داره تعطیل میشه و قول دادم که فردای اون روز برای بازی میارمشون و پذیرفتن. قلبم از این حجم پذیرش و درک کودکانه نازک شد. خدا خیلی من و همسرم رو دوست داره که چنین دختری بهمون عطا کرده درک بالا اخلاق فوق پسندیده هوش و مهر و محبت بالایی دارن.
خانمی رو بیرون از مرکز خرید ملاقات کردم که منزلشون همون حوالی بود دقیقا محدوده انتخابی من و همسرم برای زندگی. و داشتن با همسر و دو فرزندشون پیاده روی میکردن چیز که من دوست داشتم برای من و همسرم و دخترم اتفاق بیفته پیاده روی از مرکز خرید مورد علاقه م تا منزل مخصوصا در این هوای پاییزی. و اتفاقا به من خانه بازی بهتری معرفی کردن که هم مبلغ کمتری رو دریافت میکنن و هم فضای بزرگتری داره.
از طرفی ایده ساخت خانه بازی در جای جای تهران بزرگ چقدر خلاقانه و پول ساز هست چقدر ثروت جابجا میشه با این ایده. و مخصوصا در هوای سرد که بچه ها رو نمیشه پارک ببریم چقدر به خانواده های بچه دار کمک میکنه که خودشون و فرزندشون از این امکان استفاده کنن.
منزلی رو دیروز در محدوده انتخابی خودم بازدید کردم که تقریبا از همه جهات مطابق سلیقه من بود چون کمتر از یک هفته ست که دنبال خونه هستیم. صاحبخانه فوق العاده مهربون بودن. پلاک و سردر منزل رو هنوز با حس خوبم مرور میکنم. فوق العاده زیبا و دلنشین بود. تحسینش کردم چقدر زیبا ساخته شده.
با دخترم مرکز خرید بودم منتظر بودم درب آسانسور باز بشه قبلش داشتم یه آقا رو تحسین میکردم که چقدر با دخترم ارتباط خوبی گرفته و باز با تعارف و احترامشون و اینکه گفتن اول ما وارد بشیم تحسینشون کردم.
خیلی خیلی خوشحالم که طولانی شد و این نشون دهنده حس خوب من هست که نتیجه ش میشه اینهمه که برای همیشه ثبت بشه و با خوندنش بهم یادآوری بشه.
به نام خداوند زیبایی ها
سلاممممم به این خانواده ی دوست داشتنی عزیز و همچنین استاد و خانم شایسته
خدارو هزار مرتبه شکر بابت وجود چنین مکان و فضایی برای رشد پیشرفت و اگاه شدن
خداروسپاس گزارم که من رو در این مسیر قرار داد و من رو به اینجا هدایت کرد
دلم میخواد بار ها در مورد (قدرت) خدا صحبت کنم و یاد اوری کنم که هیچ چیز شانسی نیست و این خداوند هست که مارو به اینجا رسونده
در مورد موضوع خارج شدن از این مسیر دوست داشتم در مورد تجربه خودم بگم که میشم یک ملیون و یکمین نفر
من حدود 7 ماهی هست که عضو سایت شدم و با استاد آشنا شدم ولی خیلیی تغیرات درونم ایجاد شده که بیشترینش مربوط به آرامش و روحیم هست
از اونجایی که من دانش آموزش هستم(یازدهمی) خب هدف من کنکور، امتحان نهایی هست. حدود اواخر آذر که میخواستیم وارد امتحانات دی ماه بشیم دیگه حسابیییی درس ها زیاد شده بود و نیاز داشتم وقت بیشتری بزارم برای درسام
برا همین تصمیم گرفتم که فقط روزی یدونه فایل های استاد اونم با سرعت 2x ببینم (قبلش مثلا روزی یک ساعتی فایل های استاد رو میدیدم)
خلاصه بعد 30 آذر من بعد قلمچی حسابی خسته بودم و نیاز داشتم به استراحت ولی خب نمیتونستم استراحت کنم چون امتحان دی از رگ گردن بهم نزدیک تر بود
حسابی غرق مدرسه ، درس بودم و از سایت بیشتر فاصله گرفتم و حالم هی بد تر میشد چون بعضی امتحانات رو خوب نمیدادم. انگار یه چرخه شده بود؛ من حالم هی بد تر میشد. نه میتونستم درست درس بخونم نه میتونستم به خودم اجازه استراحت و تفریح بدم و اینا رو مینداختم تقصیر آموزش پرورش، دولت و حتی استاد عباس منش(هر کسی دم دستم بود میگفتم تقصیر اونه)
خودمم باورم نمیشه که چ بلایی سرم امده بود اون یک ماه ،ولی همش از آموزش پرورش گلایه میکردم و هی حرف های استاد یادم میومد که میگفتن هر کس تو هر وضعیتی هست جای درستش هست…مسئولیت تمام اتفاقات زندگی خودمون هستیم…
و من هی توی ذهنم غر میزدم و میگفتم استاد حتما هدفش کنکور نبوده، نمیدونه درس خوندن چقدر سخته، چقدر فشار رو باید تحمل کرد. استاد تست نمیزده که و …
میتونم بگم من کل دی توی این حالت بودم و حتی چند هفته بعدش(ولی خب اینم بگم که تقریبا یه روز درمیون فایل های استاد رو گوش میکردم). توی اون لحظه که گوش میکردم حالم خوب میشد و کاملا حرف های استاد برام منطقی بود ولی دوباره یکم شرایط باب میلم نبود همش دلیل جور میکردم که بگم استاد داره اشتباه میگه و اوشون که کنکور نداده نمیدونه چقدر سخته…
کم کم داشتم اصلا به سایت و استاد و… شک میکردم و میگفتم اینا همش برا پوله… اینا الکیهو بعد اینکه حسابی به قول استاد چک لقد خوردم و انگیزم رو از دست داده بودم به خودم گفتم ایلار تو انگار یادت رفته قبل آشنایی با استاد چه عقاید محدود کننده ای داشتی. چقدر از آینده نا امید بودی. چقدر اعتماد به نفست کمتر بود و…
کم کم به خودم امدم و بیشتر فایل های استاد رو گوش میکردم و البته خیلی بیشتر خودم رو ملزم میکردم که عمل کنم نه که فقط حرف بزنم. چون همون جور که گفتم من هر موقع فایل استاد رو گوش میکردم خیلی حالم خوب میشد و انگیزه میگرفتم ولی یه مدت بعد سریع همه چی یادم میرفت و به قول استاد انگار از فایل ها به عنوان مسکن چند ساعته استفاده میکردم. برا همین خودم رو ملزم کردم که یا درست عمل کنم یا کلا ببوسمش بزارم کنار
ولی اصلا فکر نمیکردم که ذهن آدم انقدر راحت فراموش کنه شرایط قبلش رو!!!
بعد از این ماجرا ها که من حسابی در کنار درسم روی باور هام و خودم کار میکردم خیلییییی شرایط برام محیا میشد و باب میلم بود مثلا
چن روز پیش خبر امد که 6 تا درس نهایی حذف شده و من توی خوابم هم نمیتونستم اینو ببینم و باورم نمیشد و هیچ کدوم از دوستام انقدر ذوق نکردن و وقتی باهاشون حرف میزدم اصلا انگار امید و انگیزه ای نداشتن برای ادامه دادن!
یا مثلا من تو ذهنم بود که ای کاش مثلا مدرسه تعطیل شه و خب آموزش پرورش یکشنبه ساعت 7نیم شب اعلام کرد که مدارس استان فارس تعطیل شده(امروز هم تعطیل شد) و من به خودم میگفتم چقدر همه چی داره باب میل من پیش میره و من اگه بابت این موضوع های به ظاهر کوچک شکر گزارم نباشم اتفاقات بزرگتری برام رخ نمیده(درسته حذف نهایی یا تعطیلی مدارس فقط برای من نبود ولی خب من از این فرصت ها استفاده کردم و یه جورایی انگار از خدا میخواستم)
اینا رو نوشتم که باز یادم نره که کجا بودم و خارج شدن از مسیر چ بلایی سر آدم میاره
دوستتون دارم و برای همهگی آرزوی موفقیت، سلامتی و خوشحالی میکنم
سلام خدمت دوست عزیزم، آیلار جان
نوروزت مبارک
خیلی اتفاقی به کامنتت رسیدم و دیدم عه چه جالب هر دوتامون توی یک پایه تحصیلی هستیم
خلاصه خیلی خوشحال شدم و دقیقا درک می کنم حرفاییو که در مورد اخبار مربوط به کنکور میگم؛
همیشه شاکی بودم از این که چرا هر خبری میاد، یک عده ناراضین؟
قبل از این که امتحانات نهایی برداشته بشه، همه میگفتن چه وضشه و…
الان که برداشته شده هم همون آدما اعتراض میکنن که چرا وسط سال حذف کردن و برنامه ریزی ما بهم خورده (طرف تو کل سال دو ساعت هم نرفته بخونه بعد الان میگه برنامه ریزی هامون بهم میخوره)
من یاد گرفتم که به هر خبر، اتفاق و قانون اینجوری نگاه کنم که اصلا این تهش برای من خیره، مهم نیست ظاهر اون چی باشه در نهایت چون من در فرکانس مثبتی هستم، تهش برای من همچی خیره
و از وقتی این نگاهو داشتم و نذاشتم افکار منفی بالا بگیرن، از شکل گیری نجوا های منفی با همین نگاه جلوگیری کردم، همچی بدون استثنا برام خیر بوده و خیر
راجع به امتحانات دی ماه هم من امسال اولویت رو با احساس خوبم گذاشتم
یعنی تا جایی درس خوندم که استرس شب امتحان و… نداشته باشم و بتونم با خیال راحت بخوابم
حتی خیلی از جاها که میدیدم بیشتر درس خوندن برام مساوی با زجر و بی خوابی کشیدنه، متوقفش میکردم و میرفتم میخوابیدم! دوستانی هم داشتم که تا صبح بیدار میموندن و کلی رنج متحمل میشدن
اما نتیجه چیشد؟ روز اول که رفتم سر جلسه دیدم صندلیم چسبیده به مراقب! اولش ناراحت شدم چون وقتی مراقب کنارمه، بی دلیل استرس میگیرم ولی گفتم خیره
خیلی جالبه که مراقب میومد خودش بدون این که من بخوام ازش حتی، جوابارو بهم میگفت!
ازونجایی که صندلی مراقب کنارم بود، همیشه نگاه برگه من میکرد و اگه اشتباهی داشتم، میگفت اینجا جوابت اشتباهه!
اصلا من خودم تعجب میکردم که چجوری این معلم داره اینقدر لطف می کنه بهم
ولی کردیت و اعتبار تمام این کمک هارو میدم به خدا
جالبه من پارسال بشدت به خودم سخت میگرفتم و شب امتحان نمونه سوالی نبود که حل نکنم و دقیقا مثل داستانی که تعریف کردی، کلا کار کردن روی خودمو توی اون ماه رها کردم
ولی نتیجه همیشه افتضاح بود برام
اما امسال ذهنیتم مثبت تر شده
از یجایی به بعد خود ذهن فرکانس های مثبت رو میفرسته و اونقدر نیازی به بمباران کردن ذهن با آگاهی های سایت نیست تا به احساس خوب برسیم (نیازی به زور زدن برای رسیدن به احساس خوب نیست)
یک عادتی هم که در خودم ایجاد کردم، شکر گذاریه
درواقع هر شب میام با خودم درمورد اتفاقات مثبتی که توی اون روز برام افتاده، مینویسم توی اپلیکیشن google keep (این اپ خیلی کاربردیه و توی هر موقعیتی میشه ازش به عنوان دفتر شکرگذاری استفاده کرد)
خلاصه خیلی خوشحال شدم که دوستانی هم سن خودم داخل سایت دارم، منتظر شنیدن نتایج بی نظیرت هستم
موفق باشی
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
چقدر فایل نشانه دقیقی
منم ماشین رو بردم نمایندگی برای سرویس دوره ای بردم و گذاشتم .
من و همسرم رفتیم کافه و لذت بردیم،گپ زدیم و از قانون صحبت کردیم.
بیرون اومدیم هدایت شدیم به گلخونه ای که داخلش یه حوض بزرگ یا بهتر بگم استخر کوچیک با کلی مرغابی و قو.
و چند تا جایی که فنس کشیده بود و آهو و طاووس و خروس های خاص و…بود.
چقدر لذت بخش بود دیدن اونها
چه نظمی پاهای مرغابی با انگشتان بسته به هم با پوست مثل غواص ها
یه لحظه خانمم گفت ببین نوکش با پاهاش سته.
قوها نوک و پاهاشون مشکی و مرغابی ها نوک و پاهاشون حالت قرمز کم رنگ گلبهی مانند.
چقدر زیبا بود
طاووس با طیف رنگی وسیع و یه دونه که بالا روی چوب نشسته بود چه پرهای قشنگ رنگ رنگی داشت.
هرگز وصف الله رو نمیتونیم بگیم،شب و روزمون در کل عمر فقط رنگها رو ببینیم و بشناسیم باز هم تمومی نداره.
وصف الله رو نمیتونیم بگیم
نعمتهای خدا قابل شمارش نیست.
چقدر نعمت داریم و ازش میگذریم و حتی نمیبینیم.
دقت کنید 8 میلیارد آدم با اثر انگشت متفاوت !!!
آیا همین برای خداشناسی کافی نیست.
خدایا بجز تو به هیچ کس نمیتوانیم تکیه کنیم،تویی آفریننده ،تویی دهنده،تویی ایجاد کننده،تویی مصور،تویی با اسامی مختلف.
خدایا همه چیز تویی
خدایا همه کس تویی
خدایا جز تو نیست
الان دوباره اومدم نمایندگی و داخل اتاق انتظار نشستم و کولر باد خنک میزنه و من مشغول نوشتنم.
خدایا شکرت که با فایل استاد چه برکتی داشت .
اومدم نمایندگی و چه داستانی برام خلق شد،مطمئنا داستانهای زیبای دیگری تو راهه.
چرا که من دارم توجه و تمرکز بر زیباییها میکنم.
خدایا هزاران میلیارد بار شکرررت
استاد عزیزم سپاسگزارم
سلام خدمت استاد عزیزم و همه ی خانواده ی فوق العادم
قبل از اینکه صحبتامو شروع کنم اول یه تشکر از خداوند بکنم بخاطر اینکه شما بازهم با این بنزتون فایل اماده کردید استاد این بنز سفیده نمیدونید چه احساسی به من میده یعنی باعث آرامش روح و جسم منه
استاد با دیدن این فایل کلی نشونه یادم اومد که چقد تو اون لحظه منو شگفت زده کرده(البته من از وقتی دارم رو خودم کار میکنم روزی نبوده که نشونه نبینم)ولی دوست دارم چند تا از نشونه هایی که واقعا شگفت زدم کرده رو بگم اول اینکه من تو تابستون گوشیم یه مشکل براش پیش اومده بود همه میگفتن باید فلش کنی تا درست شه اونجوریم کل فایل های شما از گوشیم پاک میشدو دوباره جمع آوری این همه فایل خیلی سخت میشد ولی من احساسمو خوب نگه داشتم و بعد چند روز خود به خود درست شد یه جوری که من تا چند روز هنگ بودم چون دوربرم هرکی مشکل منو داشت گوشیش مرخص شد یا تو بحث سلامتی من قبلا هفته ای سه روز سردردایی داشتم که با سه تا قرصم خوب نمیشد ولی تو این شیش ماهی که خودمو بستم به فایل های این سایت و باور سازی کلا یبار سردرد گرفتم اونم نیم ساعته خوب شد
من کلاس دوازدهمم یه درسی داریم به اسم سلامت و بهداشت که همش درباره ی بیماری و عوارض چیز های مختلفه من همش میگفتم توجهم نره سمت مریضی ولی معلمی که برای این درس افتاده برامون با قانون جذب اشناعه و بیشتر درمورد کنترل ذهن صحبت میکنیم
کلا تو این ۵ماه روزی نبوده که نشونه ی کوچیک و بزرگ نبینم ولی بخوام بگم سه روز طول میکشه
اقا قانون رد خور نداره ما فقط باید رو باورامون کار کنیم
خدایاشکرت بخاطرهمه چی
سلام به خدای عشقممممم.سلام به استاد جانم.استاد خیلی جالب بود امروز ساعتای ۱۲ ظهر بیدار شدم تو رختخواب سایتو باز کردم و فایل جدیدتون رو دیدم و با خودم میگفتم خدایا پس نشونه واسه من چرا نمیدی و فایلو تموم کردم و داشتم با اهنگ خوشگلتون میرقصیدم و همسرم داشت رختخوابو جمع میکرد خیلیییییییی جالب بود یک اسکناس هزار تومنی نووو زیر تشکمون بود همونجا صداهه اومد گفت اینم نشونت وای من خودم دیشب رختخوابو پهن کردم چند بار جابجا کردم هیچی نبود زیرش اینو به عنوان یک نشونه باهمه وجودم قبول دارم و خدارو سپاسگذارم با عشق باشادی و سلامتی بابت این نشونه ای که باعشق بهم عطا کرده و میخوام در مسیر درست بیشتر هدایتم کنه و نشونه ها بیشتر و بیشتر بشه منم شکرگذارتر بشم و باورهای قلبیم محکم و بیشتر بشه خدایا دوست دارم بابت جهانی که سریع الحساب افریدی بابت استادم که راهنمای من قرار دادی بابت این سایت و دوستام که حرفامو میفهمن و نقش چراغهای بین مسیر و تابلو های راهنمایی را دارند که خیلی راحت به اسونی به مسیر درست ادرس میدن و همراهی میکنن تا برسم به شهر ارزوها و رویاهام همتون رو دوست دارم
سلام استاد
شب 18 آبان تصمیم گرفتم اینبار دیگه واقعا روی خودم کار کنم و از فردا صبحش نشونه ها شروع به ظهور کردند
نشونه1/ یکی از نشونه هاش که روز دوم (20 آبان) ظاهر شد این بود که من و خانوادم هدایت شدیم به یک مشاور خانواده و مشکلی که خیلی وقته با خواهرم داشتم و بخاطرش از اوایل مهرماه حرف نمیزدیم حل شد…. و داریم هر روز صمیمی تر میشیم
نتیجه 1/ یکی از عواملی که باعث میشد من منفی بشم و واقعا احساسمو خیلی بد میکرد اینطوری حل شد
نشونه 2/ با یکی از دوستام به یک گلخانه هدایت شدیم که درآمدش ماهانه 17 میلیون بود که تو شهر ما عدد خیلی خوبیه و این ایده به ذهنمان اومد که ماهم گلخانه بزنیم ولی سرمایه لازم رو نداریم ولی من میدونم که طبق قانون میتونم هرچیزی رو بخوام بدست بیارم و منتظرم ایده ها و شرایطی پیش بیاد که بدون سرمایه پول و سرمایه لازم برای زدن گلخانه رو بدست بیارم
نتیجه 2/ توی شهر ما که همه دم از کارمندی و امنیت شغلی میزنند کسانی هستند که از راهی غیر از کارمندی درآمد شاید 5 ماه یه کارمندو درمیارن.
من دارم روی این باور ها کار میکنم که
1/ برای اینکه ثروتمند بشم نیازی به تغییر شهر ندارم من توی هر کجا باشم میتونم ثروتمند بشم جهان فقط به فرکانس من کار داره نه منطقه و عوامل بیرونی
2/برای اینکه ثروتمند بشم نیازی نیست زجر بکشم من اگه تو یه مدار درست باشم خود به خود جریان رودخونه به سمت ثروت و شادی و سلامتی منو سوق خواهد داد
3/برای اینکه ثروتمند بشی تنها چیزی که نیازه فرکانسه ثروته …. سرمایه اولیه و اینا همش خود به خود جور میشه شاید هم شرایط جوری پیش بره که نیازی به سرمایه اولیه نداشته باشم