سریال تمرکز بر نکات مثبت | قسمت 10 - صفحه 58

1006 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    یاسر آزادی خواه سلیمی گفته:
    مدت عضویت: 2799 روز

    به نام الله یکتا

    سلام استاده عزیزم سلام خانوم شایسته وسلام دوستان هم فرکانسی

    دقیقا از روزی که این فرمولو فهمیدم که با شکر گذاری از چیزهای کوچک و اهمیت دادن به نشانه ها که خودش نشانه ای است برای اینکه به ما بفهماند قوانین کار میکند خیلی به اتفاقات عالیه کوچک رسیدم و تجربه کردم

    چند نمونه از نشانه های این چند روزمو مینویسم تا هم برای خودم مرور بشه شکرگذاری کنم و هم دوستان لذت ببرن

    من یه خونه ۶۰ متری خریده بودم و یکسال بهش احتیاجی نداشتم و بهم الهام شد که رهنش بدم

    چون خونرو تازه رنگ کرده بودم و کلی تر تمیزش کرده بودم دلم میخواست کسی رهنش کنه که تمیز نگهش داره

    از خدا خواستم که این اتفاق بیوفته

    بعد از چند روز نشانم این بود که یه خانواده ای که بچشون دانشگاه تو شهره ما قبول شده بود اومدن برای بچشون خونرو رهن کنن و چون خودشونم شهرشون خیلیی از اینجا دور نیست هر هفته میان و به فرزندشون سر میزنن

    حالا میگید نشانم چی بود، نشانم این بود که طرف مجرده و خیلی ادم مودب و ادمی که تو نگاه اول خوشم اومد

    خدا یکیو برام اورد که اولا خونه کثیف نمیشه چون وسیله زیاد ندارن، و فقط موقت اینجان و حتی خیلی وقتهاام میره شهرشون و انگار خونه یکی درمیون خالیه

    خداروشکرمیکنم بابت این اتفاق

    نشانه های دیگم بخوام بگم مثلا هر اداره ای میرم که کار انجام بدم اصلا صف وجود نداره، کارمندا راحت کارمو انجام میدن برخلاف چیزایی که بقیه میگن

    واای خدا چراغ راهنماها کلا سبزه همیشه یا وقی من میرسم سبز میشه و حتی دندرم کم نمیکنم😂

    هیچ ماشینی جلوم نمیپیچه هیشکی برام بوق نمیزنه، قبلنا که قانونو نمیدونستم خیلی از این اتفاقا برام میوفتاد تو خیابون هیچ دعوایی نمیبینم و همش دارم رفتارای خوبه ادما با همو میبینم وااای خدا این قانون چقدر دقیقه

    هرکی از جلوم رد میشه یا لبخند میزنه یا داره با تلفن با یکی شوخی خنده میکنه یا اتفاقایی از این قبیل

    به هر تضادی که بر میخورم اصلا عصبی نمیشم و راحت حلش میکنم مثلا گوشیم دیروز یهو خاموش شد و به جای اینکه مثله قبل بگم ای بابا این چه وقت خراب شدن بود یا ای بابا این چه وضعشه اتفاقا خوشحالم شدم

    وهمش تو ذهنم میگفتم یاسر تو گوشیه خوب تر درخواست کردی و این احتمالا قدمه اول برای اجابته درخواستته، بعد باورتون نمیشه گوشیمو بردم تعمیرات گوشی، گفت ۱ساعت دیگه بیا بهت میگم چیشده

    رفتم گفت یه ایراده نرم افزاری بود، خودشم تعجب کرده بود که چرا هیچیش نسوخته بود😂

    بعد گوشیمو فلش کرد، سرعتش ۱۰برابر شد راحتیش ۱۰برابر شد حافظش کلی راحت شد و الان خیلی راحت و سریع کارامو باهاش انجام میدم خدایاشکرت

    تو بحث ثروت بدونه اینکه تبلیغ کنم مشتری بهم زنگ میزنه که برم کارشو انجام بدم و بعد به خودم میگم این اصن چه طوری شماره منو پیدا کرد😄

    بعد یادم میاد که خدا شمارمو بهش داده😄

    وااای چقدر این چند روز نشانه داشتم هروز بیشترو بیشتر

    بابام بهم میگفت کلید سازی بستست میرفتم میدیدم همون لحظه که من رسیدم بازه تازه خلوته خلوته

    ماشینم تو اتوبان هی مدام خاموش میشد بعد تمرکزمو گذاشتم رو اینکه این ماشین هیچیش نمیشه و مارو به مسیرمون میبره بعد میومدم سمت خونه الان چن روزه اصلا خاموش نمیشه و اون مشکلش خود به خود درست شد

    رفتم نمایندگی روغن ماشینو عوض کنم واااای خدا دقیقا اتفاق استاد برام افتاد، روزه قبلش بهم گفت ۵۰۰تومن هزینشه بعد فرداش رفتم کار تموم شد کارتمو دادم بکشه گفت کارت نمیخواد شما جزء تخفیفات شدید و هدیه بهتون تعلق گرفت وااای خدا چقدر قانون خوبه چقدر همه چی عالیه شکرت

    بله اون ۵۰۰ تومن پولی نبود اما شکر گذاری بابت همین نشانه ها مارو به اتفاقات بزرگ ترهدایت میکنه

    خدارو صد هزار مرتبه شکر

    نشانه های کوچیک که کلییییی داشتم، یه گربه کوچیک میومد میپرید رو پام خیلی اتفاقی، یه پرنده جلوم دون میخورد و دیدنش لذت بخش بود، داداشم یهوبرام چایی میاورد، مادرم غذای دلخوامو درست میکرد،یدفعه اهنگی که علاقه داشتم از تویه ماشین صداش میومد، وسطه کار تو آفتاب یهو بدونه اینکه ابری باشه سایه میشد بعد اسمونو نگاه میکردم میگفت ا.. خدا پس خورشید کو 😄😄یدفعه خانواده برام پول میریختن بدونه اینکه درخواستی کنم

    یدفعه یه خبر خوب میشنیدم، یه دفعه عزیزه دلم اون اتفاقی که دوست داشت براش میوفتاد بعد کلی از شوقش بره من تعریف میکرد، از تو حال رد میشدم میدیدم بابام که همش اخبار گوش میداد دقیقا تو اون لحظه یه اهنگ شاد داشت گوش میکردو……

    خدارو بینهایت شکر میکنم بابت اینهمه نشانه واقعا الان احساس خوب دارم و سپاسگذارم ازاین خدایی که تازه دارم میشناسمش

    حالا میفهمم چرا از رگ گردن بهم نزدیک تره

    هرچی بخوام رخ میده کافیه بخوام، باورش کنم، درخواست کنم و بدست بیارمش

    خدایاشکرررررت

    ممنون استاده عزیزم بابت این فایل فوق العاده

    🌹🌹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    انیس دیده بان گفته:
    مدت عضویت: 1341 روز

    زندگی را زندگی باید،

    در سایه سار آرامش، بندگی باید

    استاد عزیزم و مریم بانوجان سلام و صد دروووود برشما عزیزان.

    چقدر واقعا این مطلب مهمه که تحت هرشرایطی حالت خوب باشه و فقط به خوبیها توجه کنی به زیباییها توجه کنی ماههاست که دارم این کارو انجام میدم و هرروز داره نتایج و اتفاقات بهتر و بهتر رقم میخوره، اوایل نتایجم کوچکتر بود به قد باورام مثلا یک شاگرد جدید دعوت به یه بستنی و.. اما با تمرکز روهمین اتفاقهای کوچیک باورام قویترشدن و هی داره نتایج بزرگ و بزرگتر میشه . این مطلب رو هفته پیشم نوشتم تو دیدگاهها که ۵م اومد تو حسابم و نفهمیدم از کجا و این اتفاق برام بینظیر بود یاد حرف استاد افتادم که میگفتن پولی پیدا میکنید این نشونه خیییلی برام خوشمزه بود و واقعا با اینکه منتظر همچین نتایجی بودم ولی شوک شدم ینی هم باورداشتم هم از شدت ذوق نمیدونستم چکارکنم .

    هرروز داشت بهم نشون داده میشد که قوانین داره درست عمل میکنه همه چی دقیق سرجاشه این ماییم که اگه چیزی بهتر میخوایم باید به سمتش حرکت کنیم همراه با تقویت این باور که خدا منتظر ببینه ما چه خواسته ای داریم تا اجابت کنه و باور کنیم که خدا وظیفه ش اینه اون فقط هست تا مارو اجابت کنه و این ماییم که با ایمانمون به خدا و اندازه اون ایمان حرکت میکنیم و نتایج رو میبینیم.

    خداروشاکرم برای وجود شما ک خودش بزرگترین نشانه س برای انتخاب راه درست راه کسانی که خداوند به اونها نعمت داده .

    منتظر شنیدن نتایج بزرگترم باشین.

    دوستتون دارم

    درپناه الله یکتا سالم شاد سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    مهدیه پیشدار گفته:
    مدت عضویت: 2292 روز

    دیروز واسه اصلاح صورت و ابرو رفتم رفتم همون سالن آرایشی که از خونمون یکم فاصله داره و جز یکی از سالن های معروف شهر هست.

    ازونجایی که سری قبل کوتاهی موهام به صورت هدایتی رایگان انجام شد توی همین سالن، دیروز آرایشگره بهم گفت موهاتو نمیخوای رنگ کنی؟ من مدل رنگ میخوام. منم اتفاقا تصمیم به رنگ موهام داشتم حدود یک ماهی دیگه و تصمیم داشتم با درآمد خودم اینکار رو انجام بدم. انشاالله چند هفته ای دیگه میرم و توی همون سالن معروف رنگ موهامو انجام میدم. فقط هزینه مواد باید پرداخت کنم. خدایا شکرت

    بعد از آرایشگاه رفتم مغازه، و یکی سالاد ماکارونی (محصول جدید شرکتی برای تست بود فک کنم) برای فروشنده آوورد. فروشنده گفت خدا روزی رسونه گرسنم بود و غذا رسید. منم این موردو خیلی تجربه کردم که خدا رو شکر همیشه غذا هست توی خونه و من وقت کمتری صرف پختو پز و شستن ظرف میکنم خدایا شکرت.

    یه مدته از خونه که بیرون میرم کلی ماشین 206 میبینم. یعنی سرمو میارم بالا 206 رنگهای مختلف رد میشه.

    هفته پیش توی 206 داداشم بودیم و گفتم 206 چقد زیاد شده. گفت اگه خیلی میبینی حتما میخریش. گفتش منم وقتی قصد خریدش داشتم زیاد میدیدم.

    یعنی شده تو ماشین دارم میرم 3 تا 206 جلوم بوده تا این حد. خدایا شکرت

    من 206 صندوق دار دوست دارم. بدون صندوقش زیادتر میدیدم ولی بازم تحسین میکردم. دیگه با خودم گفتم حالا که این همه دارم میبینم فقط صندوق دارا رو میشمورم. بعد از اون دوباره کلی دیدم.

    دیروز باز رفتم لیبل های محصولم رو چاپ کنم قبل از ورود گفتم یه اتفاق خوبی میفته. 5 برگ گفته بودم چاپ کنه برگی 9 تومن بود. یکی از برگه ها دیدم دو ردیف از لیبل ها چاپش خراب شده. بهشون گفتم خراب شده این و قیمت 4 برگ حساب کردن و نزدیک هزار تومنم از روی کپی هام تخفیف زدن. خدایا شکرت

    برای شام هم آش و حلیم نذری رسید و نیاز نبود باز وقت بزارم برای پختو پز و کارای دیگه ام رو انجام دادم.

    خدایا هزاران بار شکرت که روز به روز درکم از نعمتها و نشانه هایی که برام میفرستی بیشتر میشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    مهدیه پیشدار گفته:
    مدت عضویت: 2292 روز

    صبح میخواستم برم بازار یکم دیر بیدار شدم، تعلل داشتم که برم یا نرم. چند دیقه بعدش پولی که از کسی میخواستم به حسابم واریز شد و گفتم این نشونه ست و خدا میگه الان برو. چند بار میخواستم برم کاری انجام بدم قبل از حرکتم پول به حسابم واریز شده خدا رو شکر.

    رفتم یه مغازه دو تا کلاه برداشتم گذاشتم روی میز که فروشنده حساب کنه، با اینکه خودشون پرسیدن دوتاست گفتم بله، موقع کارت کشیدن میخواستم بگم تخفیف بهم بدین، هیچی نگفتم و گفتم خدا تخفیف میده. بعد که اومدم بیرون دیدم قیمت یک کلاه اشتباهی زدن. برگشتم بهشون گفتم و سری دوم که کارت کشیدن تخفیف رو هم اعمال کردن.

    دنبال ماسک سه بعدی مشکی هم بودم. با اینکه میدونستم این مغازه کلاه فروشی ماسک نداره برای فروش و اگه داشت توی دید بود، ازشون پرسیدم ماسک ندارید برای فروش؟ و ایشون آدرس یه عمده فروشی بهم دادن و رفتم از اونجا با قیمت مناسب خریدم. خدایا شکرت.

    موقع رفتن به بازار یک مسیر رو با تاکسی خواستم برم، بعضی ماشین های شخصی هم میرن. با اینکه مسافر دیگه ای نداشتن قبول کردن با نرخ تاکسی منو برسونن و بین راه هم مسافری سوار نشد. انگار دربست گرفته باشم ولی با نرخ تاکسی رفتم. خدایا شکرت

    موقع برگشت هم یه تاکسی دیگه سوار شدم و اولین مسافرشون بودم. وقتی سوار شدم راننده تاکسی بهم گفت سلام دختر گلم. به یه مسافر دیگه شون هم گفتن پسر گلم و این نوع صحبت کردن راننده خیلی برام جالب بود. خدایا شکرت که با انسان های خوش برخورد روبرو میشم و بهتر زمان به بهترین مکان ها هدایت میشم.

    عصر از جایی میخواستم بیام خونه و راننده گفت 20 تومن منو میرسونه، بهشون گفتم 15 میبرید منو و قبول کردن. خدایا شکرت

    از وقتی تصمیم گرفتم توی هزینه هام دقیق تر باشم و تا حد امکان هزینه کمتری بابت کرایه ماشین بدم این موردهارو بیشتر جذب کردم. خدایا شکرت

    قبول از اون تا جایی میخواستم برم فورا اسنپ یا آژانس زنگ میزدم و کلی بابتش پول پرداخت کردم و الان متوجه شدم من یه غرور کاذب داشتم که نه من پول دارم میسازم لایق اینم که با آژانس برم و منتظر ماشین نمونم و همین مساله باعث شده بود درآمدی که داشتم صرف هزینه هایی مثل کرایه ماشین و چیزهای غیر ضروری بشه و یه جورایی هر چقد پول میساختم بازم پولی نبود و نشتی داشت سطل باورهام.

    انشاالله با یاری خدا بتونم این روند رو بهتر و بیشتر عملی کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    ندا گفته:
    مدت عضویت: 1560 روز

    سلام به استادای عزیزم و همه هم فرکانسی های عزیزم

    امروز میخوام فقط به نکات مثبت توجه کنم و اتفاقات شگفت انگیز امروزم رو بنویسم که بازم بیشتر و بیشتر بتونم این دسته از اتفاقات رو جذب کنم.

    صبح که کلید اتاق محل کارم رو فراموش کردم رفتم تو اتاق همکارهای دیگم که کلید رو بهم برسونن و تو اون مدتی که اونجا بودم همکارای عزیزم کلی ازم پذیرایی کردند و خدا از دستان بنده های خوبش کلی بهم خوردنی خوشمزه داد، خدااا جوووونم شکرت. مدتهاست که از میز کارم ناراضیم و خیلی دوست داشتم که عوض بشه و امروز متوجه شدم میزی که تو راهرو اداره ست یه جورایی اضافی هست و البته قبلا هم دیده بودمش و درخواست کرده بودم از قسمت اموال اما گفت که متعلق به کارمند دیگه ای که قراره اتاقش جابجا بشه اما امروز دیدم همون کارمند تو اتاقش مستقر شده و به این میز دیگه نیازی نداره و بعد از اینکه این متن این فایل و کامنت های بینظیرش رو خوندم و احساسم خوب شد بهم الهام شد که یکبار دیگه درخواستم رو مطرح کنم و اینکار رو انجام دادم و خدا رو شکر پاسخ مثبتی شنیدم و خدایا شکرت برا اینکه همین امروز هم تونستم کارای جابجایی میز رو انجام بدم و به احساس بهتری برسم تازه یکی از دوستامم منو ناهار دعوت کرده واااقعا توجه به نکات مثبت چققد میتونه اتفاقات خوب دنباله داری رو برای هرکسی رقم بزنه اونم بصورت خیلی طبیعی، خدایااا شکرت باازم بهم بیشتر و بیشتر بده تا بتونم یشتر حس خوب رو تجربه کنم و چشم گوشم رو بیناتر کن تا بتونم هم نکات مثبت بیشتری رو ببینم و هم به احساس بهتری برسم عااااشقتم خدا جونم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    مهدیه پیشدار گفته:
    مدت عضویت: 2292 روز

    دوستای نازنینم سلام

    امروز صبح تونستم با نوشتن سپاس گزاری و خوندن کامنت و توجه به چیزای خوب یه خورده کسالتی که داشتم رو رفع کنم و حالم رو خوب کنم.

    قرار بود برم واکسن بزنم و پیاده تا درمانگاه محله مون رفتم. بین راه یکی از خونه هایی که جلو خونشون درخت کاشته بودن رو دیدم و یه مدل کاکتوس که من داخل گلدون دارم و سایزش کوچیک هست رو دیدم که داخل باغچه از همین مدل بود ولی خیلی خیلی رشد کرده بود و بزرگ شده بود و من با دیدنش خیلی شگفت زده شدم که همون کاکتوسی که دارم میتونه تا اینقد رشد کنه.

    قبل از رسیدن به درمانگاه به خاطر گرمی هوا یکم عرق کرده بودم و یهو توی ذهنم با خودم گفتم کاش عطر همرام بود، همون لحظه بوی گل یاس حس کردم و دیدم سمت راستم درختش هست و چندین گل روی زمین افتاده، یک گل هم همون لحظه افتاد زمین و خوشحال شدم گفتم ببین خدا برام عطر فرستاد. گل های روی زمین رو برداشتم و همراه خودم بردم. خیلی لذت بردم ازین اتفاق.

    امروز باز برای معرفی کارم تصمیم داشتم برم یک آموزشگاهی که قبلا تلفنی صحبت کرده بودیم و بعد از اون هم میخواستم برم خونه آبجیم. داشتم به هزینه ها فکر میکردم که چطور برم که مبلغ کمتری کرایه بدم (از وقتی که نتیجه دوستان در مورد هزینه های تاکسی خوندم باورم تقویت شد و این درخواست رو به جهان میدم و چند مورد هم پیش اومد که بدون هزینه و یا هزینه کمتر کارم انجام شده). خب امروز هم توی این فکر بودم و با خودم میگفتم چطور کمتر میشه. تماس گرفتم آژانس گفتم یک ماشین میخوام، گفتن ماشین نداریم و طول میکشه بیاد، اینبار هم مثل سری قبل گفتم خدا میخواد منو رایگان برسونه. اومدم چند لحظه نشستم و گفتم یکبار دیگه آدرس رو از توی نقشه بررسی کنم ببینم دقیقا کجا میخوام برم. هنوز آدرس رو پیدا نکرده بودم جناب همسر که یه مقداری تایم آزاد داشتن بین کارشون رسیدن خونه و حدود نیم ساعتی وقت داشتن و توی این فاصله منو هم آموزشگاه رسوندن و هم خونه آبجی. خدایا شکرت به خاطر این همزمانی ها

    امشب هم یک بسته چاقو و یک قیچی آشپزخونه به رایگان دریافت کردم. خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    مهدیه پیشدار گفته:
    مدت عضویت: 2292 روز

    خدا جونم سپاس گزارم امروز کوتاهی موهام در یکی از بهترین سالن های شهرم و زیر نظر یکی از بهترین آرایشگرهای شهرم انجام شد. اگه میخواستم هزینه بدم حدود 150 میشد.خدایا شکرت

    موقع رفتن به سالن زنگ زدم آژانس سرویس بفرسته گفت فعلا ماشین ندارم. گفتم خدایا مرسی که قراره بدون پرداخت هزینه برم. رفتم سر خیابون و یه ماشین ایستاد برم و سوار شدم. ایشون مسافرکش نبودن و گفتن چون دیدم توی گرما هستین سوارتون کردم.

    من دیشب دنبال یه شلوار راحتی شیک میگشتم. چندجا هم سر زدم چیزی که میخواستم نداشتن. با خودم گفتم احتمالا باید لوازم ورزشیا برم.

    راننده ماشینی که امروز منو سوار کرد گفت من مغازه لوازم ورزشی دارم و آدرس داد. گفتم اتفاقا من دیشب دنبال شلوار بودم. انشاالله به زودی میرم خرید

    این بود نشانه های امروز من. خدایا شکرت که روز به روز کارهام راحتتر پیش میرن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    مهدیه پیشدار گفته:
    مدت عضویت: 2292 روز

    من پریشب داشتم کامنت بچه هارو میخوندم و بچه ها در مورد اینکه به طریق های مختلف راننده ازشون کرایه نگرفته و هزینه تاکسیشون کمتر و یا صفر شده بوده نوشته بودن و من گفتم چقد خوبه کاش برا منم اتفاق بیفته.

    چند وقت اخیر شده بود که از خدا درخواست کرده بودم که کرایه ای که میخوام بدم کمتر بشه و این اتفاق رو تجربه کرده بودم خدارو شکر.

    دیروز صبح رفته بودم بیرون، موقع برگشت وایساده بودم ماشین بگیرم و با خودم گفتم نمیخوام کرایم بیشتر از ۲۰ تومن بشه. چند ثانیه بعد یک خانم خیلی محترم با تندر رنگ آلبالویی (رنگ ماشین مورد علاقم) ایستاد و گفتن کجا میری بیا سوار شو تا جایی که مسیرم هست میرسونمت و مابقی مسیرم با 14 تومن اومدم. خدایا شکرت

    دیروز ظهر برای اصلاح صورت رفتم یکی از آرایشگاه های معروف شهرم (چند ماهیه دارم اونجا میرم)، اصلاح کاره بهم گفت موهات رو نمیخوای کوتاه کنی؟ دستیار مدیریت سالن مدل مو میخواد برای کوتاهی و من شمارم رو دادم که باهام هماهنگ کنن واسه کوتاهی.

    خودم قصد کوتاهی موهام رو داشتم و در نظر داشتم این دفعه مدیریت سالن برام انجام بدن که اگه ایشون انجام میدادن حدود 150،160 هزینه کوتاهی موهام میشد و اینبار انشاالله رایگان انجام میشه.

    چند روزی هم بود که میخواستم برم خونه آبجیم تا دیدن کنم و باهم در مورد اتفاقای خوب صحبت کنیم و از دیدن هم لذت ببریم و انرژی بگیریم که همون دیشب دخترای خواهرم زنگ زدن و اومدن دیدنم و شیر و انبه هم خریده بودن شیر انبه درست کردیم و زدیم بر بدن و از دیدن هم انرژی گرفتیم و من در مورد اتفاقای روزم صحبت کردم.

    خداوند اینجوری به مال و ثروتم خیر و برکت داره میده، هزینه ها کم شدن و چیزهایی که نیازه بخرم به یه طریقی میرسه بهم.

    امروز هم جناب همسر دو پرس غذا آووردن خونه و خدارو شکر مدتیه غذا اینجوری بهم میرسه و مهمترین چیز برام اینه که وقت صرف پختو پز و شستن ظرف کمتر میکنم و ازین فرصت برای کارهای واجبتر استفاده میکنم.

    امروز عصر یکی از غذاها دادم بچه خواهرم و با خودم گفتم یک پرس برای ناهار فردام کافی هست. بعد یهو یادم اومد که فردا همسر هم خونه هست و غذاها کم شد خخخخ. بلافاصله گفتم نه عیبی نداره یه کاریش میکنم و یاد گوشت های گوسفندی که داشتیم افتادم گفتم نهایتا اونارو درست میکنم.

    همین شبی همسایمون دو پرس غذای نذری (اونم قرمه سبزی که عاشقشم) آووردن برامون.

    و من با خنده گفتم ببین همه چی فراوونه، یک پرس میبخشی، دو پرس دریافت میکنی.

    خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

    روز تاسوعا هم هر ساله میرفتیم خونه پدرشوهر واسه کمک برای پختن آش نذری. همیشه زود میرفتیم و من میخواستم پوست گرفتن پیازهارو شروع کنم که میگفتن نه هنوز وقت هست بزارین بقیه هم بیان. اما امسال با اینکه همسر عجله داشتن گفتن صبر کن هنوز زوده و من ظرفهای شب رو که مونده بود شستم تا خیالم از خونه خودم راحت باشه و وقتی میام با ظرفشویی پر از ظرف روبرو نباشم، صبحانمونم خوردیم و تقریبا مثل همیشه رسیدیم اونجا.

    اما امسال با صحنه خیلی متفاوتی روبروشدم. من که همیشه واسه سیر و پیاز دستی داشتم توی کار اینبار تا رسیدم دیدم پیازهارو خورد کردن، سیرا هم دارن خورد میکنن و مادرشوهر نعناها داد به من و گفتن اینارو تمیز کن و من در درونم شوقی برپا شد که ببین قانون و خداوند چطوری آسون میکنه کارهارو برای من.

    خدا جونم هزاران بار سپاس گزارم ازت که قانون به این دقیقی خلق کردی و من رو باهاش آشنا کردی و خالق زندگی خودم قرار دادی.

    استاد عزیزم سپاس گزارم که با آموزشهای خوبتون درکم از قانون روز به روز بیشتر میشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    مهدیه پیشدار گفته:
    مدت عضویت: 2292 روز

    سلام به استاد عزیزم، مریم جان شایسته و همه ی دوستان الهی ام در این مسیر زیبا و فوق العاده

    خدایا شکرت که من رو به این مسیر الهی هدایت کردی و با قوانین فوق العاده ات آشنا کردی و خالق زندگی خودم قرار دادی. خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

    خدا رو شکر روز به روز نشونه هایی که میبینم به حالت های مختلف داره اتفاق میفته و من ایمانم قوی تر میشه و باید کار کردن روی باورهام رو بیشتر کنم و نشونه هارو بیشتر تایید کنم.

    من حدود دو سه ماهی هست که تصمیم گرفتم با کارت بانکی خودم و فقط از درآمد خودم خریدهام رو انجام بدم تا با این تمرین خودم رو به چالش بکشم و هم مجبور باشم درآمدم رو افزایش بدم و هم اینکه بتونم بیشتر پول نگه دارم توی حسابم، چون ورودی داشتم ولی به یه روشی فوری خرج میشد و موجودی حسابم کم میشد، دوباره خواسته هایی که داشتم پول میساختم براش و باز فوری خالی میشد. تا اینکه تصمیم گرفتم کارت بانکی که همسرم دستم داده بود واسه خریدهای خونه و نیازهای خودم کنار گذاشتم تا دیگه حسابی روی موجودی اون نکنم، چون قبلش بعضی خریدهارو با حساب خودم انجام میدادم یه سری خریدهارو با کارت همسرم و یه جورایی هم شرک حساب میشد برام و اون کارت رو با خودم میبرم که اگه یه جایی نیاز شد با اون حساب خرید رو انجام بدم.

    من تصمیم گرفته بودم دیگه از کارت همسرم استفاده نکنم در صورتی که دست خودم هست ولی اونو توی کمد گذاشتم تا همراهم نباشه و همسرمم چندین بار گفتن چرا خرید کردی پیام نیومد بهم و قضیه رو گفتم بهشون. و با خودم عهد کردم که فقط با حساب خودم خریدامو انجام بدم. گفتم یا خرید نمیکنم و یا اینکه وظیفم هست پول بسازم.

    خب هنوز من باورهام تقویت نشده و دارم تکاملم رو طی میکنم و برای رسیدن به اهدافم باید قدم های بیشتری بردارم.

    یه وقتایی هم نگران هزینه ها میشم و سعی میکنم ذهنم رو کنترل کنم. حالا توی این زمینه اگه من خریدی برای خودم داشته باشم و موجودیم کم باشه خب میگم عجله ای نیست بعد انجام میدم ولی وقتی یک نفر دیگه یه کاری ازم بخواد مجبورم اونو زودتر فراهم کنم. اینجا میخوام مثال و هدایتی که مربوط به این مساله هست بنویسم تا باورهای خودم رو تقویت کرده باشم هم رد پایی گذاشته باشم از خودم که از کجا به کجا قراره برسم و هم دوستان با خوندن نظرم نشونه های کوچیک رو هم ببینن و باورهاشون رو تقویت کنن.

    حدود 40 روزی پیش مامانم میخواست بره مسافرت و بهم گفت برام الویه درست کن که توی قطار غذا داشته باشم. خب اینجا من تصمیم داشتم با کارت خودم خرید کنم و سعی کنم هزینه هارو کمتر کنم تا موجودیم حفظ بشه وقتی مامانم اینو بهم گفتن، گفتم حالا چیکار کنم اگه خرید کنم یا پولم کم میاد یا کلا صفر میشه. سعی کردم ذهنمو کنترل کنم و تا حد امکان فقط اقلام ضروری رو بخرم. همه اینها شب توی ذهنم بود و من باید قبل از ظهر خرید رو انجام میدادم. تخم مرغ همیشه شونه ای خرید میکردیم و یکی از هزینه های بالا این بود برام. با خودم گفتم خب در حد نیاز (5،6 دونه) تخم مرغ میخرم و بقیه چیزا. صبحش توی فکر بودم که برم خریدهارو انجام بدم و دیگه نگرانیم تقریبا کمتر شده بود و گفتم خدا بزرگه. و خداوند اونروز کاری کرد همسرم واسه نیم ساعتی وقتش آزاد باشه و بیاد خونه، وقتی اومدن چون اونروز شاگرد داشتم، بهشون گفتم اینچیزارو نیاز داریم حوصلت میشه بری خرید و ایشون رفتن تمام خریدارو انجام دادن بدون اینکه من از خودم هزینه بدم و وقت صرف کنم برای رفتن به مغازه. وقتی هم رسیدن خونه بهش زنگ زدن که باید بره و دقیقا خدا ایشون رو فرستاده بود که خریدهارو انجام بده و خدا اینطوری به پول من خیر و برکت میده. خدایا شکرت

    دیروز هم همسرم مشغول کاری بودن و نیاز بود 2 تا باتری قلمی بخریم. بهم گفتن برو 4 تا بخر و این یک هزینه ای بود که من از قبل در نظر نداشتم. پول توی کارتم رو برای خریدی لازم داشتم و پول نقدی هم نمیخواستم بهش دست بزنم. موقعی که گفتن برم مغازه گفتم خدایا چیکار کنم این خرید رو و گفتم میدونم که بالاخره خدا بهم میرسونه برای هزینه های بعدی. موقعی که لباس میپوشیدم که برم مغازه گفتم خدایا از کارتم استفاده کنم یا پول نقدیامو برداردم که یهو همسرم گفتن کارتمو بردار میخوای بری و اینطوری خدای رزاقم به موجودی حسابم خیر و برکت میده.

    خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    ساناز رستمی گفته:
    مدت عضویت: 1470 روز

    سلام استاد

    منم که اینطوری شدم یعنی همه چیز تغییر کرد داشت خوب پیش میرفت یهو همه چیز شد مثل روز اول

    صحبتهای خانم آزاده رو شنیدم و تصمیم گرفتم از صفر شروع کنم یاد گرفتن هرچند از سنم یکم خجالت میکشم مثلا بگن طرف 40 ساله اشه اما هنوز نتونسته به جایی که میخواد برسه و…

    اما انگار چاره ای نیست باید حرکت کنم

    دیدم وقتی حرکت میکنم همه چیز تغییر میکنه

    امروز دارم میرم مصاحبه کاری با حداقل حقوق هست با اینکه سابقه کاری دارم اما احتیاج هست مهارتم بالاتر بره پس انجامش میدم

    اما مشکل اینجاست که وقتی میرم برای مصاحبه اینقدر بداخلاق میشم یه نیروی منو میخواد ببره بیرون حسم شدید بد میشه همش میگه این کارها بدرد تو نمیخوره در سطح تو نیست اما از طرفی مهارت نیاز دارم

    باید توجه ام رو آگاهانه به سمتی ببرم که این نیروی منفی مثبت تر بشه

    مرسی استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: