سریال تمرکز بر نکات مثبت | قسمت 10 - صفحه 64

سلام و درود جناب استاد نازنین و خانم شایسته گرامی که اینقدر خوب فیلمبرداری و ادیت رو انجام میده

و چه موسیقی زیبایی

آخ چه رانندگی خوبی استاد دوست داشتنیم

آخ چه بنزی

از کودکی که یادم میاد از 5 سالگی حدودا، عاااششقق بنز شدم

اصلا یه جوری خاص

چقدر زیباست

اصلا از آرمش، از خوشگلی و زیباییش از راحتیش از نرم بودنش اصلا از فرمونش از بوی داخلش

اصلا یه جوری متفاوت و خاص دلپذیره نه برای پز دادن نه برای چشم و هم چشمی اصلا عین یک گل خوشبو برای من از بچگی اون زمان که چیزی نمیدونستم اصلا جذاب و دلنشین بود

هر وقتم میبینم حواس پنجگانه ام درگیر میشه و واقعا تحسین میکنم

آخه این مرسدس بنز چقدر فوق العادست

دم کارخونه و سازندش گرم

دم شما گرم که به ما نشون میدی

آخ چه هوایی

چه ابرهای زیبا و خوش منظری

چه آسمون آبی و آفتاب ملایمی

آخ چه کفش های اسپرت قرمز رنگ و فوق العاده باحال و زیبایی استاد به پا داره. کیف کردم

چقدر لباس راحت و مرتب و ساده در عین شیک همه چی باهم راحتی سادگی و خوش تن بودن و شیک بودن و تمیز بودن

چقدر حال میده تو این جاده زیبا که دو طرفش سرسبز و دلنشین و آرام بخشه رانندگی کنی اونم با یه همچین اتومبیل نرم و راحت و امن و تر تمیزی اونم با یک موسیقی دلنشین کیف کنی

بری کنار دریا بری هر جا بری تو دل طبیعت

بری چای بنوشی بری صفا

بری با عزیز دلت گل بگی و گل بشنوی و کنار هم احساس شادی و لذت و راحتی و سبکی و آرامش و لبخند رو تجربه و حس کنی

خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

خب حالا چند مثال اخیر که یادم میاد رو عرض کنم بخاطر رد پای خودم

فقط و فقط بخاطر موقعی که روی ذهنم و ورودی هام تصمیم گرفتم دقیق تر و بهتر ومتمرکزتر ومتعهدتر و با جدیت کار کنم کامنت بخونم و بنویسم و فایل ببینم و با خودم گاهی صحبت کنم این اتفاقات افتاد نه هیچ عامل دیگری. نه شانس نه الله بختکی نه هیچ چیز بی خود دیگه فقط بخاطر خداونده منه فقط بخاطر کنترل ورودی های بهتر از قبل منه فقط بخاطر تغییر فرکانس های منه.

1- مثلا یک روز داشتم حدود آخر اسفند 1401 با حس واقعا خوب و با نشاط (که خودم فرکانسمو میفهمیدم تغییر کرده واقعا بخاطر ورودی هام) میخواستم برم چند تا خرید برای خونه انجام بدم، یه مسیری رو اطراف خونه میخواستم پیاده برم گفتم برم لبنیاتی یکم شیر و پنیر تازه گاوی و محلی بگیرم فقط چون نون هم میخواستم بگیرم و کمی پرتقال، نمیدونستم کدومو اول برم بگیرم که راحت تر باشم موقع برگشتن.

گفتم با خودم که حالا فعلا اول برم سمت لبنیاتی، به محض اینکه اون فروشنده رو گفتم یک کیلو و نیم شیر تازه میخوام، به محض اینکه رفت واسم ظرف بگیره و بکشه تلفنش زنگ خورد که یک مشتری بود بهش گفت امروز ظهر ما از شما شیر گرفتیم رفتیم خونه جوشوندیم ولی بریده انگاز شیرتون مونده بوده، بعد فروشنده گفت شک دارم بگم شما هم بگیری یا نه برای همین میخوای برو یک ساعت دیگه شیر امروز میاد دوباره بیا.

گفتم باشه و اومدم بیرون فورا به خودم گفتم بفرما اینم هدایت. پس این یعنی اینکه خدا داره منو به سمت همون نون و پرتقال اول هدایت میکنه یعنی این جا سختم میشه

گفتم چقدر دقیق نه یک ثانیه زودتر نه یک ثانیه دیرتر تلفنش زنگ خورد. و من هدایت شدم که اول بجای شیر و پنیر برم اون یکی مسیر و همه اینها رو نشونه دونستم کلی هم ذوق کردم

(البته اینو بگم دوباره فرداش رفتم شیر بگیرم متوجه شدم که اون شیر روز قبلی، مونده نبوده بلکه اون مشتری اشتباها بجای شیر دوغ برده بودن) خخخ.

2- مورد بعدی همون روز رفتم از یک جایی پرتقال بگیرم البته چندین بار ازش خرید کرده بودم ولی رفتم دیدم هم تو سرخ داره هم معمولی. گفت هر چی هر چقدر میخوای خودت بردار. خیلی هم خوش رو و خوش برخورد بود و مهربون بود.

مثلا حدود فکر کنم 3 یا 4 کیلو میخواستم بعد اگه مثلا کیلویی 15 تومان بود شد 82 تومان در نهایت گفتم چند تا از این تامسون ها رو کم کن ازش بجاش چند تا توسرخ بزار اگه ممکنه برات، خودش گرفت بدون اینکه پرتقالی رو از تو پلاستیکم کم کنه چند تا تو سرخ هم داد گفت میخوام امشب بهت حال بدم. لبخندی زدم گفتم خیلی ممنونم. و. تازه اون 82 تومنم دوباره واسم 70 تومان حساب کرد.

و تو دلم فهمیدم ازکجا آب میخوره اینا

منم قلبا براش آرزوی تندرستی و سال خوش کردم و گفتم الهی روز به روز خدا بهت برکت بیشتری بده. سپاسگزارم

خیلی تشکر کرد و اونم انگار کیف کرد بنده خدا و گفت مرسی بخاطر این اخلاقت.

3- اومدم یک سنبل گرفتم برای هفت سین اونم کلی حال کردم باهاش و حسمو خوب تر کرد گفتم معمولا سنبل نمی گرفتیم امسال میخوام بگیرم بخاطر حس خوب خودم دلم میخواد خوش رنگ و خوش بوعه. خدایا شکرت

4- اعتمادی که دختر دائیم کرده و. دلش میخواد مدتیه با پسرش ببرمش بیرون و پیاده روی و صحبت کنیم و البته استقبال کرده و. یک جورایی باهام خو گرفته و بهم اعتماد بیشتری کرده و ….میخوام بگم ارتباطی که قبلا اصلا نبوده پسرش شدیدا درونگرا و فقط تو گوشیه، ولی چی میشه که این اتفاق در ارتباط با من میفته .. ؟!

5- در حال خوندن کامنت ها بودم چند هفته پیش که همون موقع یک مراجع و مشتری بهم زنگ زد و تبدیل به پول شد و داره همینطوری ادامه میده (البته مفصله که چقدر وچطوری داشتم رو ورودی کار میکردم در یک صفحه دیگه سایت نوشتم این تجربمو)

6- دوباره چند روز پیش پیاده روی بودم که یک دوست داداشم رو دیدم که کلی خوش و بش کردیم و فورا گفت اتفاقا یکی از دوستانم کارش به تو مربوط میشه بهش بگم بهت زنگ بزنه و…(تو دلم گفتم این هم نشونه ی دیگر چه به پول و کار برسه چه نرسه، این یک مسیره و یک علامته که ببین داری درست میری داری جواب میگیری دارن افراد اعتماد میکنند بهت) اینها قبلا یا اصلا و هرگز نبوده یا بندرت بوده یا اون زمانهایی که بوده زمانی بوده که رو ذهنم کار میکردم وگرنه نبوده پس 100 درصد مربوط به تغییر فرکانسمه و نه هیچ عامل دیگر.

7- موارد دیگه زیاده یا مثلا میرم نون وایی نون بگیرم با اینکه دوبار میگم پول پلاستیک هم حساب کن برام ولی خودش تو دستگاه پوز نمیزنه و حساب نمیکنه و میگه نمیخواد درسته هیچی نیست پولش بحث بحثه مباغ نیست بحث این مدل رفتارهاست که از جهان اطراف دریافت میکنه ادم. وگرنه حتی از یک هزار تومان هم اگر قرار باشه کسی بگذره نمیگذره بالاخره چرا از بقیه دریافت میکنند.

8- یا هدیه ی نوروزی (عیدی) که بصورت کارت عابربانک هدیه دریافت کردم چند شب پیش. سورپرایز شدم واقعا.

9- دوستان فقط مساله و نشونه تغییر فرکانس و نشونه ها بصورت فیزیکی نیست الزاما مثل تخفیف و پول و هدیه. بلکه مهمترین موضوع و نشونه ها تغییر رفتار و شخصیت و احساس ماست

وقتی من همین که کامنت نمیزاشتم قبلا یا مقاومت هایی در ناخودآگاهم (البته بطور غیر عمدی و نه عمدا) وجود داشت و الان بسادگی و راحت تر و عاشقانه تر و صادقانه تر این کار رو انجام میدم این اگه تغییر فرکانش و نشونه نیست پس این چیه؟؟

10- منی که تقریبا اغلب اوقات خواب نمیدیدم، تو اسفند ماه 1401چندین بار خواب های معنا دار دیدم آرزو داشتم خوابهای هدایتگر ببینم اینقدر که استاد میگفت،کلی خوشحال و ذوق داشتم. البته میرفتم تعبیر خواب میخوندم دقیق نبود ولی یه تیکه کلی از یک قسمت خواب رو متوجه میدشدم یک تیکه دیگشو میچسبوندم به یک معنای دیگه تا یک حدودی برام وتاضح بشه و بعد میگفتم هر چیه برای منی که دارم رو خودم کار میکنم خوب و خوشاینده این نشونه تغییر آگاهی های منه دارم هدایت میشم

اگه تمرکز و جدیت خیلی بیشتر روی ورودی گذاشتن و خوندن و نوشتن و جواب دادن و فایل دیدن به نوعی دیگر، و اینکه وقتی مهمون راه دور (اونم فامیل نزدیک دختر عمو پسرعموهات از راه دور) برات میاد و بهت میگن بیا بریم بیرون و جواب نه میدی و میگی ساعت 9 کار دارم مثلا برای اینکه بشینی رو ورودی خودت کار کنی و نمیخوای زیاد تو فرکانس اونا بری و تصمیم داری جدی باشی در این زمینه و نترسی از اینکه پشت سرت بگن یا فکر کنن که تو خودتو داری میگیری یا زشته ادم با مهمونش … یا هر چیز دیگه رو وای میستی پاش اگه این تغییر فرکانس و نشونه تغییر نیست پس چیه؟

تغییر شخصیت از همه چیز مهمتره

بنظرم اصلا راه ورود به نعمات فیزیکی و مادی ابتدا از پل تغییر شخصیت میگذره هدف اصلی خداوند و خلقت هم تغییر شخصیت و حرکت در مسیر کمال و درک واگاهی و بزرگ شدن ظرف وجودی مان است بعد اون اتفاق خوبه اون پوله و اون موقعیت و روابطه یک تیکه کوچیکش (البته ارزشمند و عالی) از ما حصل اون تغییر شخصیته هست که خودبخود اتفاق میفته دست ما نیست که اصلا بزاریم اتفاق نیفته پول و ثروت و روابط عالی لاجرم چه بخواییم چه نخواییم اتفاق میفته اصلا نیاز به کنترل نیست. اون ماحصلشه

اصل رو پس یادمون باشه به خودم میگم اصل رو یادم باشه تغییر شخصیت = پیشرفت و موفقیت مالی و روابط و سلامتی و معنویت

اصل توحیده

اصل کنترل ذهنه

اصل تغییر دیدگاه و عزت نفس و ایمان و نیروی یقینه

اصل رفتن و به میزان بیشتر روی فرکانس خدا بودنه

اصل تغییر و رشد و پختگی شخصیت درونمه بقه چیزها بهونه و دلیلی برای تغییر است.

ممنونم از شما خوبان مرسی که این فرصت بهم داده شد و کلی نوشتم و فضایی برای ثبت ورودی های خوبم ایجاد شد حس خوبم حتی همین که ادم از خودش میتونه بگه حس میکنه مقاومتهاش کمتر میشن و سبک حال تر میشه

مرسی که حوصلکه کردی شما هم خانواده ایه عزیزم و متنم رو تا آخر خوندی

دم همگی گرم.

یا حق