سوال:
مشکل جدی من، حسادت ورزیدن است.
حتی وقتی افرادی کم سن و سال تر از خود را می بینم که زودتر از من با استاد عباس منش آشنا شده اند و پیگیر مسائل موفقیت هستند، به شدت حسادت ورزیده و احساس بدی پیدا میکنم. حتی از آن فرد اصلا خوشم نمی آید.
یعنی وقتی موفقیت فردی را میبینم، نه تنها نمیتوانم خوشحال شوم، بلکه احساس حقارت میکنم و به شدت از او متنفر میشوم.
لطفاً راهی به من نشان دهید تا این عادت را از یاد ببرم
پاسخ گروه تحقیقاتی عباس منش
حسادت یکی از مهمترین بیماریهای مزمن فکری است که ریشه در «باور به کمبود» «باور به عدم لیاقت» و عدم درک ساز و کار جهان دارد.
حسادت، آتشی است که دود آن فقط و فقط چشم فرد حسود را میسوزاند و زندگیاش را مسلسل وار، آماج صدمات جبران ناپذیر جسمی و ذهنی میکند.
بیماری ای که ما را در جنگی دائمی با خودمان نگه میدارد، از در صلح بودن با خودمان خارج میکند، اتصالمان را با جریان هدایت قطع میکند، هماهنگیمان را از بین میبرد و آرام آرام این بیماری فکری نه تنها در قالب ناخواستههای بیشتر، بلکه در قالب بیماریهای جسمی فراوان، مهمان ناخواندهی زندگیمان میشود.
و مهمتر از همه، به خاطز درک مهمترین قانون جهان (قانون فرکانس) و ساز و کاری که بر جهان مقرر شده تا به فرکانسها و باورهای ما پاسخ دهد و آنها را در زندگیمان بازبتاباند، قادر به درک این موضوع نیست که:
هر فردی در هر جایگاهی-خواه خوشبخت یا نگون بخت، فقیر یا ثروتمند، سلامت یا بیمار- است، دقیقاً جای درستش است و نتیجهی باورها و فرکانسهایش را تجربه میکند.
در ک این موضوع، مهمترین کلید برای رسیدن به صلح با خودمان، بیرون آمدن از جنگِ فرسایشیِ مسابقه با دیگران و آماده شدن برای زیستن به سبکِ شخصی خودمان است.
و در یک کلام، درک این موضوع، شاه کلیدِ رسیدن به احساس خوب و بیشتر ماندن در احساس بهتر است.
فردی که حسادت میورزد، باور دارد به اندازه کافی ارزشمند و توانا نیست. باور دارد موفقیت، ثروت و هرچیزی که بشود آن را ارزش نامید، در جهان به مقدارمحدودی وجود دارد. باور دارد که زندگی او تحت سلطهی عوامل بیرونی است
و تمایل دارد به جای رشد دادنِ خودش به وسیلهی انرژی گرفتن از موفقیتهای دیگران، دیگران را هم در همان کمبودها و مشکلاتی ببیند که خودش از آنها در رنج است و به این شکل، به جای الگو گرفتن از آن افراد موفق، به قول استاد عباسمنش، آشغالها را زیر مبل بگذارد و دردِ ذهنیِ کمتری از محدودیتهایی بکشد که نتیجهی باورهای محدودکننده اش است.
به همین دلیل وقتی میبیند فردی زودتر از او به موفقیتی رسیده، حسادت میورزد زیرا احساس عقب ماندن از قافله میکند. گویی در مسابقهای بوده که وقتش تمام شده و آن فرد زودتر از او همه چیز را کسب کرده…
نتیجه این باور نیز ، تجربه محدودیت بیشتر، ورود کمبودهای بیشتر به زندگی و ناکامیهایی است که نهایتاً فرد را سرخورده و ناتوان از دستیابی به هر موفقیتی مینماید.
در کنار باور محدود کننده “کمبود”، موضوع کمبود عزت نفس نیز به این ماجرا دامن می زند.
اگر وقتی فردی از موفقیتهایش صحبت میکند، یا وقتی فردی از فرد دیگری تعریف میکند، شما ناراحت و عصبی شده و در یک کلام، احساس بدی در شما بوجود میآید، دلیلش کمبود عزت نفس است.
شما ناراحت میشوی زیرا سریعاً خودت را با او مقایسه می کنی. از آنجا که هنوز آن موفقیتها را نداری، به شدت حسادت میورزی.
به خاطر کمبود عزت نفس، از دیدن تواناییهای خودت ناتوانی. تصورت این است که همه افراد، از تو بهتر و تواناترند. شروع به قضاوت خود نموده و به احساس یاس میرسی. از دست افرادی که موفقیت کسب نمودهاند عصبانی میشوی زیرا فکر میکنی توانایی رسیدن به آن موفقیتها را نداری. احساس عقب ماندن از قافله و بی ارزش بودن در برابر آن فرد موفق میکنی.
حتی گاهی این ماجرا تا آنجا ادامه مییابد که افراد به جای آنکه بر خواستههای خود تمرکز کنند، تمرکزشان بر این است که چطور مانع موفقیت دیگران شوند.
باور محدود کننده “نداشتن احساس لیاقت و کمبود عزت نفس”، همیشه مثل یک دشمن، در گوشهی ذهن ات به انتظار نشسته تا به محض کوچکترین روزنهای، آنچنان با نجواهایش تو را تخریب و توانمندیهایت را در نظرت ناچیز تلقی نماید، که دیگر نتوانی باور کنی که تو نیز قادر به داشتن آن موفقیتها هستی!!
به همین دلیل در لحظهای که از موفقیت فردی با خبر میشوی، نه تنها خوشحال نمیشوی، بلکه از دست آن فرد عصبانی هم میشوی چون خود را ناتوان پنداشتهای.
بهترین راه درمان حسادت این است که بدانی و ایمان بیاوری:
“هر بار حسادت میورزی، به جهان درخواست کمبود بیشتر را میدهی و جهان نیز قطعاً تو را به مسیری میبرد تا کمبود بیشتری را تجربه کنی.
اما برعکس، هر بار که موفقیت یک فرد را تحسین میکنی، به جهان درخواست داشتن آن موفقیت را ارسال میکنی و جهان نیز قطعاً تو را به مسیر آن موفقیت هدایت میکند، آنوقت دیگر فکر حسادت کردن هم به سرت نخواهد زد.
اما زمانی موفق به انجام این کار خواهی شد که این قانون را باور نمایی. زمانی که بتوانی باورهای قدرتمند کننده ای مثل باور به فراوانی، داشتن احساس لیاقت درباره بهترین ها و نیز عزت نفس را در خود ایجاد نمایی تا این باورها، در چنین لحظاتی تو را قادر نمایند تا بر نجواهای ذهنت غلبه نمایی، به گونهای که از دیدن موفقیت افراد، خوشحال شوی.
دوره عزت نفس، راهنمای خوبی برای ساختن این باورها خصوصاً باور “احساس لیاقت” است.
به نظرم این باور یکی از باورهای اساسی است که تفاوت بسیار زیادی در نتایج زندگی ما رقم می زند.
دوره عزت نفس به شما کمک می کند تا با ایجاد باور “احساس لیاقت” نه تنها درهایی از برکت را به زندگی ات بگشایی. بلکه تحسین را جزو ویژگی های طبیعی تو می گرداند.
وقتی “تحسین” جایگزین “حسادت” بشود، آنوقت در تجارب زندگی ات، فراوانی جایگزین کمبود می گردد
عشق جایگزین نفرت می گردد
سلامتی جایگزین بیماری می گردد
ثروت جایگزین فقر می گردد
آرامش جایگزین نگرانی می گردد.
به نظرم تجربه چنین زندگی ای، ارزشش را دارد که بخواهی با تلاش ذهنی فراوان، تحسین را جایگزین حسادت بورزی
سلام
هدایت یه چیز شگفت انگیزه واقعا
این مدار ها…قوانین…خداوند
واقعا جهان داره به شکل خیلی جالبی کار میکنه
استاد اگه ۱ ماه پیش از خودم میپرسیدم آیا من یک ادم حسود هستم یا نه؟ میگفتم نه من حسود نیستم اصلا…
همینجوری که دونه دونه ضعف هام رو بهبود دادم تو این مدت امشب به طرز شگفت انگیزی خدا بهم گفت حالا قدم بعدی که باید درستش کنی اینه که حسادتت رو کم کنی….
استاد واقعا من تا همین یک ماه پیش باورم این بود که اصلا تو موضوع حسادت من ایرادی ندارم یا حداقل خیلی کمه…
اما از دیشب تا الان که خدا اینو صراحتا بهم گوش زد کرد…مرور کردم رفتارهام و واکنش هام و احساساتم رو در مواقع و شرایط مختلف و دیدم از بزرگترین ایرادات شخصیتی منه…
این بحث مدارها خیلی شگفت انگیزه…. یه موقع هست اصلا یک موضوع رو قبول نداری و متوجهش نیستی و کاری بهش نداری، در صورتی که داری از همون ضربه میخوری….اما فکرش رو هم نمیکنی که این ممکنه که ایرادت باشه…
و همینجوری که جلو میری و درک میکنی ایرادت رو، باز هم باورت نمیشه که خدای من، من همونی هستم که فکر میکردم تو همین موضوع ایرادی ندارم؟
واقعا خیلی جالبه این مدار ها….
فکرهای ما، درک ما از خودمون، از جهان، از قوانین…تماما بستگی به مداری هست که توشیم…و نمیشه و ممکن نیست که مدار دیگه ای رو درک کنیم….واقعا استاد این مدارها آدم رو به فکر عمیقی فرو میبره….
یجورایی دارم ضعف خودم رو در مقابل خدا درک میکنم…. اینکه اصلا نیام و ادعا در هیچ موضوعی نکنم…اصلا نگم که من میدونم…اصلا نگم من خودم رو میشناسم…بهتر میشم تو هرچیزی…اما نمیشه که بگم من “میدونم” و بلدم!
بارها قبل از این من در مورد حسادت فایل گوش دادم و خوندم تو سایت شما…اما اصلا درک نمیکردم که من خودم این ایراد رو دارم و چقدر هم احساسم رو در طول روز خراب میکنه بدون اینکه حواسم باشه….
حتی کسایی که دارن این متن رو هر زمانی میخونن، اگر در مدارش نباشن، امکان نداره ازش استفاده کنن…حتی اگه حسود ترین آدم باشن و این موضوع پاشنه آشیلشون باشه….
باید تعظیم کرد به خدا که هدایت میکنه مارو و اینکه نمیشه از قوانینش عدول کرد…نمیشه درکی فراتر از مدارمون داشت…نمیشه دریافتی فراتر از ظرفمون داشت…
الان کمی بهتر متوجه هستم که من چقدر ایراد و کج فهمی دارم در مورد قوانین و خودم که هنوز باخبر نیستم ازشون و وقتی کار میکنم و عمل میکنم به دانسته هام، خدا قدم بعدی و ایراد بعدی که باید روش کار کنم رو بهم میگه….
وقتی بهبود پیدا کنم و ظرفم بزرگتر بشه، چیزای بیشتری دریافت میکنم…
حالا حسادت…
نمیخوام بگم و بنویسم که چقدر در رفتارهام و بیشتر در “احساسم” حسادت دارم…
چون ۹۵ درصد کارم به جایی نمیرسید که حسادتم رو عملی کنم…بیشتر توی خودم با خودم در جنگ بودم…و حسادت هام نمود عملی پیدا نمیکرد و نمیکنه خداروشکر….اکثریت غریب به یقین اینجوری بوده…
اما همین جنگ در درون…این احساس بی ارزشی…وای وای…این احساس حقارت…این احساس هیچ بودن…این احساس کم بودن…این مقایسه…اینا حال و فرکانس آدم رو نابود میکنه….
دقیقا وقتایی که احساس ارزشمندی دارم به هیچکس حسادت نمیورزم!
دلیل بسیاری از تنفر ها و ناراحتی ها و قهر کردن ها همین حسادته…در صورتی که شاید فکر کنیم دلیلش یچیز دیگست…
استااااااد من چقدر خوشحالم که در این لحظه خدا بمن فهموند که حسادت از بزرگرین نشتی های فرکانسیته و یک ذوق و انگیزه عجیبی درونم ایجاد شده…چون دلیل خیلی اتفاقات رو در زندگیم فهمیدم…خدایاشکرت
ممنونم از خدا که این موضوع رو برام روشن کرد….
من بشدت و بشدت و بشدت نسبت به حتی کوچکترین چیزها که شاید خیلی بی ارزش باشه، در درونم حسادت میکنم و تنفر و کینه و احساس بی ارزشی وجودم رو میگیره….اونم “ناخوداگاه”….
یعنی اینو به هرکسی که داره این متن رو میخونه بگم که دوستان، تمام زندگی ما داره ناخوداگاه رقم میخوره و ما همیشه یکسری ایرادات داریم که درکشون نکردیم چون تو مدار درکش نیستیم….
همین الان خیلی از شماهایی که دارید این متن رو میخونید یکسری باورهای بشدت اشتباه دارید که خیلی واضح داره شمارو از آرامش و لذت و خوشبختی دور میکنه، امااااااااااا “حواستون” نیست!!! نیست واقعا…هرچقدر هم زور بزنید که بفهمید در مدارش نیستید….
باید آدم عملگرا بشه و همونچیزایی که در این لحظه میدونه درسته رو انقدر انجام بده تا ظرفش بزرگ بشه و به موقعش خدا هدایتش میکنه…
اینم بگم استاد من نسبت به کسایی که خودم رو ازشون برتر میدونم کاملا تحسین کننده هستم!
اما دقیقا در برابر کسایی که خودم رو ازشون کمتر و در واقع اونارو از خودم موفق تر میبینم حسودم…در صورتی که باید اینجاها من تحسین کنم…یعنی فایده ای نداره که من جاهایی که حالم خوبه تحسین کنم….اونجاهایی که حسادتم به اوج میرسه و نفرت وجودم رو میگیره اونجااااا باید درست بشه….
استاد نگم برای شما…انگار یک صندوقچه بزرگ رو توی ذهنم پیدا کردم و وقتی درش رو باز کردم، هزاران موریانه و حشره و آشغال توشه و دلیل یه عالمه از اتفاقات بد زندگیم اونجاست و این صندوقچه مدتها بود از چشمم پنهان بود و وقتی تمیزش کنم، درونش پر از طلا و جواهره….
الان همچین حسی دارم که یک عالمه چیز درک کردم و رفتارام و دلیل اتفاقات زندگیم برام روشن شده و کلیدش رو پیدا کردم و نعمت ها و لذت هایی که بعد از بهبود این ایراد میتونه برام ایجاد شه رو حس میکنم از الان….
و به امید خدا این نوید رو به خودم میدم، طبق این چندماه گذشته، هر وقت ایرادی رو در خودم میفهمیدم، با گوشت و پوست و استخوان قبولش میکردم و بااااااارها درونم مرورش میکردم که کدوم رفتارام رو تحت الشعاع قرار داده و چه نتایجی برام ایجاد کرده و چجوری میتونم بهترش کنم….و میومدم کامنت میذاشتم و در موردش مینوشتم و رفتارهای درست رو پیدا میکردم و عمل میکردم….و بعد از مدتی میدیدم خدای من چقدر نتیجه های خوبی دارم میگیرم و چقدر حالم بهتر شده و چقدر بهبود پیدا کردم توی اون موضوع….این روش من تو ۶ ماه اخیر بوده که برام جواب داده و الان به امید خدا با تمام قدرت و نیرو حمله میکنم به این ضعفم و چندماه بعد میام و میگم که من چه نتایجی از بهبود این ایراد گرفتم و چقدر بهتر شدم توش….
انشاالله میام و همینجوری مینویسم….
و بازم سپاسگزارم از خدای خودم که تسلط کامل بر افکار ما داره و افکار مارو میتونه جهت دهی کنه به سمت خاصی….بارها شده که من فکرای روزانم به سمت و سوی خاصی رفته و بعد من یچیزای جدید درک کردم….
خدایا سپاسگزارم ازت بخاطر هدایتت…
خداوند حتی به افکار لحظه ای ما تسلط داره و من این رو فهمیدم…هدایت میتونه در تمام ابعاد اتفاق بیفته….افکار ما…سلول های ما…اطراف ما…درک ما…نگاه ما…تمام اینا میتونه هدایت بشه توسط رب جهانیان