پس از دیدن و شنیدن توضیحات استاد عباس منش درباره موضوع این فایل، پاسخ های خود به سوالات زیر را در بخش نظرات این صفحه بنویسید:
سوال 1: درباره تجربیات شخصی خودت از زمانی بنویس که آگاهانه سعی داشتی آموزش های استاد را در زندگی ات اجرا کنی، چه نتایجی گرفتی و چه تغییرات مثبتی در هر جنبه از زندگی ات ایجاد شد؟
سوال 2: (اگر در مورد شما صدق می کند) درباره تجربیاتی بنویس از زمانیکه از این فضا دور شدی؛ به مسیر قبلی خودت برگشتی و دیگر این آموزه ها را در عمل استفاده نکردی، شرایط شما چگونه تغییر کرد و نتایج به چه شکل اُفت کرد؟
سوال 3: به نظر شما، چه عواملی باعث می شود افراد بعد از اینکه مسیر درست را (در هر جنبه ای) می شناسند و از آن نتیجه می گیرند، آن را ادامه نمی دهند و دوباره به الگوهای قبلی خود برمی گردند؟
منتظر خواندن پاسخ های تأثیرگذارتان هستیم.
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:
دسته بندی ” توانایی تشخیص اصل از فرع “
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری دلیل نتایج پایدار691MB46 دقیقه
- فایل صوتی دلیل نتایج پایدار22MB46 دقیقه
بسم الوکیل النعیم العلیم الرحمن الرحیم
سلام به عزیزای دلم،استاد مومن و مریم جان موحد و دوستان توحیدی ایم
استادم:
هر چه در وصف تو گویم به خدا باز کم است
آخـر ایـن زمزمه ها بازی لب ها و فَـم است
استاد متحیر از کارهایت بودم متحیر تر شدم، وقتی تلاش های سخت خودم را میبینم برای کنترل ذهن که بیشتر اوقات کم میارم و به سایت پناه میبرم تا مرحمی باشد بر ناخواسته هایی که ناخواسته با آنها همراه شدم و قلبم را متاثر کرده. و چه نوش دارویی ایست این سایت و چه زیبا سخنانی که چه شیوا با من سخن می گوید. و همان لحظه با خودم می گویم، خدایا استاد چطوری خودش را این موقعه ها آرام می کرد و شعله های امید را در دلش می افروخت؟ من این همه نتیجه از استاد و شاگردانش دیدهام باز تزلزل ایمان دارم، و باز شگفت زده از کارهای استادم می شوم.
استاد سپاس گذارم که چه نیکو الگویی هستید. سایه تان مستدام باشه الهی.
شیرین ترین و لذت بخش ترین نتیجه ای که به وضوح به آن رسیدیم یه حس خوب و نابی است که بیشتر اوقات مرا فرا می گیرید انگار که روی زمین نیستم یجورایی انگار بی وزن میشم و وجودم تمام عالم را فرا می گیره، انگار من همه چی هستم و خدایم را به وضوح حس می کنم حتی لبخند رضایتش و نگاه های امیدواری دهندهاش.
یه جوری که دوست دارم در دیوار را غرق بوسه کنم، همه چی زیبا میشه مثل عاشقی که به معشوق رسیده سرمست و خرامان.
ولی همین که از فضای سایت یا آموزش ها دور میشم بنا به دلیل اینکه وقتی مهمان میاد یا یه جوری میشه که درگیر همسر و فرزندان و خانه میشم اون حس و حال کمتر یا محو میشه.
من اون حس قشنگ اون گنج رو دوست دارم میخوام همیشه یا حداقل بیشتر اوقات داشته باشم.
برای همین شرایطم باید جوری باشه مثل شما، کاملا ایزوله و خبر خوب اینجاست که خبر آمد خبری در راه است، بوی رسیدن به خواسته هایم که یکیشون محیط ایزوله و آرام دارم به وضوح میشنوم، تصاویر داره کم کم وضوح پیدا می کنه. نصر من الله و فتح قریب خدایا شکررررررررت
استاد بعضی وقتها اینقدر سرمست و خوشحالم، بعد یه مهمانی میاد یا کسی رو میبینی یا زنگ میزنه(گرچند الان کمتر شده) بعد یه حرفی میزنه و حالم یکم بد میشه، برام مثل باز کردن در جهنم و احساس اون شعله های گداخته آتش است، و اصلا دلم نمیخواد این احساس ها را تجربه کنم حتی برای چند لحظه.
هر چی میگذره در این کوه الماسی که به اون رسیدم الماس های درخشان تری را پیدا می کنم، مگر میشود، این جواهر و الماس ها را رها کنم و دنبال سنگ و کلوخ بروم؟!!! هیهات من الذله
به نام خدای مهربان
سلام به سیدعلی عزیزم که با دیدن اسمش میگم آخ جون سید علی عزیز
سید جان، خدا را شکر می کنم که موقعه ای این نوشته را خواندم که تنها بودم و راحت و آسوده اشکم هایم آتش افروخته قلبم را خنک کرد.
چند روزی بود میخواستم برایتان بنویسم واز شما تشکر کنم که اینجا کنار ما حضور دارید و یه تصویر ذهنی که دوست نداشتم رو برایم پاک کردید، و اون این بود که بچههایی که توی سایت به جایی می رسند حسابی سرشون شلوغ میشه و وقت این رو ندارند بیان و نگاهی به گذشته بیاندازند و این برایم خوشایند نبود، ولی شروع طوفانی شما در این سایت این برگه نقاشی رو با خودش به ناکجاآباد برد.
سپاس گذارم که این قدر زیبا از روند کار کردن خودتون و تعهدتون مینویسد. خدا خیرتان دهد و لحظه به لحظه هدایت هاش را بیشتر و واضح تر کنه. و رسیدن به خواسته هاتون به دقیقه برسه.
مررررسی بخاطر وجود نازنین شما.
ان شاءالله کامنت بعدی رو در حالی می نویسی که کنار استاد در حال نوشیدن قهوه فرانسوی با کره حیوانی باشی.(این مدل قهوه رو از کامنت های بچهها کِش رفتم)
به نام آنکه از رگ گردن به ما نزدیک تر است
سلام به آقا علیرضا ی عزیز و ثروتمند و ورزشکار
یه حسی به من گفت بیا برای اولین نفری که کامنت گذاشته کامنت بذار، گفتم باشه. اومدم کامنت شما را خواندم عالی بود ولی نمیدونستم چی براتون بنویسم. گفتم بریم یه شعری پیدا کنم که جالب باشه، دیدیم نه خودش نیست، رفتم داستان هدایت تان را خواندم عالی بود، ولی باز خودش نبود، رفتم دیدیم جام عزت نفس رو گرفتید رفتم کامنت های عزت نفس تان را خواندم، خدای من خودشه پیدا شد!!!
شما رفتید تو مسجد برای اولین بار تمرین آگهی بازرگانی رو انجام دادید، واقعا دست مریزاد، احسنت بر شما .
خیلی خوشحالم که با اعضای خانواده ام بیشتر و بیشتر آشنا میشوم، شما فوق العاده هستید، قدر خودتون را بدونید.
ان شاءالله سرعت طی مدارهاتون روز به روز بیشتر و بیشتر بشه.
در پناه حق پاینده و پایدار و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
به نام آنکه زیباست و زیبا می آفریند
سلام مبینا جان
دختر پروفایلت رو که نگاه کردم اول فکر کردم شما 14 تا 15 سالته بعد گفتم شاید مثل فرزانه (یکی از اعضای سایت)بی بی فیس باشه رفتم دیدیم بابا کجای کاری مبینا سرکاره، متاهل است هر روز ساعت 4 میشینه میره کوه نوردی بیشتر محصولات استاد رو خریده. دمت گرم مهربان بانو.
من باید پیش پای شما لنگ بندازم و از اون روح و سرشت پاکتون درس یاد بگیرم و به خدای مهربونم بگم منم مثل مبینا اون حس قشنگ، اون کوهنوردی باحال رو میخوام.
رفتم قسمت کامنت ها و کامنتهای قبلی ات رو خواندم این کامنتت اشکم را درآورد
abasmanesh.com
سپاس گذارم که مرا با خودت آشنا کردی.
مراقب زیبائی های زندگیت باش مهربانم.