دلیل نتایج پایدار

پس از دیدن و شنیدن توضیحات استاد عباس منش درباره موضوع این فایل، پاسخ های خود به سوالات زیر را در بخش نظرات این صفحه بنویسید:

سوال 1: درباره تجربیات شخصی خودت از زمانی بنویس که آگاهانه سعی داشتی آموزش های استاد را در زندگی ات اجرا کنی، چه نتایجی گرفتی و چه تغییرات مثبتی در هر جنبه از زندگی ات ایجاد شد؟

سوال 2: (اگر در مورد شما صدق می کند) درباره تجربیاتی بنویس از زمانیکه از این فضا دور شدی؛ به مسیر قبلی خودت برگشتی و دیگر این آموزه ها را در عمل استفاده نکردی، شرایط شما چگونه تغییر کرد و نتایج به چه شکل اُفت کرد؟

سوال 3:  به نظر شما، چه عواملی باعث می شود افراد بعد از اینکه مسیر درست را (در هر جنبه ای) می شناسند و از آن نتیجه می گیرند، آن را ادامه نمی دهند و دوباره به الگوهای قبلی خود برمی گردند؟

 

منتظر خواندن پاسخ های تأثیرگذارتان هستیم.


منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:

دسته بندی ” توانایی تشخیص اصل از فرع “

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری دلیل نتایج پایدار
    691MB
    46 دقیقه
  • فایل صوتی دلیل نتایج پایدار
    22MB
    46 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

717 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سمیه زمانی» در این صفحه: 3
  1. -
    سمیه زمانی گفته:
    مدت عضویت: 2225 روز

    لی وقتی با بچه ی یکساله موو کردیم به ایالت دیگه برای شروع کارم و دیدیم ظاهرا اولش بیگاریه عقل حکم می کرد که خب امیدی راه اشتباهه، راهتو بگیر و برگرد!! اگه ایمانت فقط به زبون نباشه، به معنی واقعی توکل داشته باشی اینکارو می کنی ولی من بعد فهمیدم که فکر می کردم آدم باخدایی هستم… گفتم یعنی چی؟ چیکار کنیم؟ از کالیفرنیا همه چیمونو جمع کردیم فروختیم با بچه ی کوچیک اومدیم ایالت نیویورک تو این غریبی، حالا دست از پا درازتر برگردیم؟؟شرک امونم نداد، اگه همون روز اول قانون رو می فهمیدم می گفتم نع من نمی تونم سه ماه صبر کنم تا تو بودجه بگیری! (بماند این سه ماه شد شش ماه بعد 9 ماه…) وضع بدتر نمی شد! شرک ورزیدم گفتم الان من پیش هر استاد دیگه ای برم چرا باید به من کار با حقوق بده؟ من یک سال و نیمه بخاطر بدنیا آوردن دخترم از ریسرچ دور بودم، مدرکم از ایرانه، دستم خالیه. شاید حداقل اینجا بمونم سه ماه دیگه پروپوزال جواب بده و بودجه بگیره و منم اوضاعم درست میشه… خلاصه که هیچ گناهی بالاتر از شرک نیست و چک و لگدهاش هم بعدش نوش جان کردیم تا دلتون بخواد. خیلی هم با خدا راز و نیاز می کردما ولی حرف زدن با خدا رو بلد نبودم! فکر می کردم دلم با گریه و زاری باید صاف شه و خدا دلش به رحم بیاد… حماقت محض! بعد از یکسال و نیم با یه حقوق کمتر از متعارف یه روز به خودم اومدم و گفتم تا کی می خوای به این وضع ادامه بدی. یکساله استاده قول داده کمک می کنه برای تبدیل ویزام به ویزای محقق (J1 که در اون صورت می تونستم برای گرین کارت اپلای کنم) همش بذار این ددلاین بگذره، بذار اون ریپورت رو بنویسی… دیگه بسه.یکم توکل واقعی کردم و گفتم من دیگه نیستم! بعد تو همون دانشگاه کرنل رفتم با کلی استاد صحبت کردم ولی ته دلم می گفتم آخه چرا باید به من کار بدن؟ رزومه ی من چی بود که حالا تو یکسال و نیم گذشته به سبزه نیز آراسته شد (چون تو زمینه ای متفاوت از رشته م بود). و خب طبیعتا 100 درصد تقصیر رو از اون استاد می دونستم!!! بلاخره برای یه دوره ی شش ماهه رفتم بصورت نیمه وقت تو آزمایشگاه یه استاد آمریکایی و بعد از اون دوباره شروع کردم اپلای برای اساتید دیگه تو همون دانشگاه. اما… و باز هم اما… شنیدین میگن «عدو شود سبب خیر» ؟ حکایت ما شد… تو اون چند ماه که من از آزمایشگاه اون استاد ایرانی اومده بودم بیرون سر یک کاری که مشتری همسرم شده بود ( همسرم کار املاک رو تازه شروع کرده بود همون موقعها) خیلی از طرز کار همسرم خوشش اومده بود و به خیال خودش برای تشکر یه سری فایل صوتی داده بود به همسرم به این عنوان که تو آدم موفقی می شی بیا این فایلا رو گوش بده کمکت می کنه!!! و خب حدس می زنین چی بود دیگه؟؟ بله، فایلهای استاد بود، قانون آفرینش ( که البته بعدها دوره رو از سایت خریداری کردیم خودمون).و من و خواهرام و مامانم شروع کردیم فایل گوش دادن. من تازه داشتم با قوانین آشنا می شدم و کار می کردم که یه استاد کُره ای خیلی راحت بهم گفت اتفاقا یکی با بکگراند تو می خوام و بیا. و من اون روی سکه رو از نظر ارتباط با استاد دیدم… انقدر انسان بزرگمنش و ساپورتیوی بود که حد نداشت. من تازه می تونستم به دور و برم نگاه کنم و متوجه زیبایی های اطرافم باشم. یادم نمی ره اون شهر، شهر فوق العاده زیبایی بود در بهار و تابستون و من خیلی وقتا از زیبایی اطرافم و حال خوشم بغضم می گرفت یه بغض دوست داشتنی… و خلاصه یه فصل جدید و رو به رشدی در زندگی ما شروع شد… خب حقوقم که بیش از دوبرابر شد، آرامش و آسایشم بی نهایت بیشتر شد، دیگه حالم همش خوب بود. زمینه ی ریسرچم رو با درخواست خودم تغییر دادم به باتری که خیلی برام جذاب بود بقول معروف hot topic بود و خلاصه نزدیک به سه سال اونجا یاد گرفتم و تجربه کسب کردم و شروع کردم به اپلای برای کار… می دونستم که اعتماد به نفسم هنوز اونی که باید باشه نشده و با کمک دوره ی عزت نفس خدارو شکر ازون نظر هم خیلی بهتر شدم و خودم رو لایق دونستم برای کار بهتر و شرایط مالی بهتر. بعد از اون خیلی راحت تونستم یه کار صنعتی تو R&D یه شرکت خودروسازی بگیرم و اصلا بطرز غیر قابل باوری (برای عامه) همه ی همکارام و مدیرام انسان‌های بی ریا نازنین شریف،… خلاصه همه چی عالی… حقوقم هم با دوبرابر دانشگاه شروع شد. روابطم با آدما خیلی بهتر شد بخصوص با همسرم، خیلی عاشقانه تر از قبل هستیم، دوستان منفی خیلی از دور و برمون حذف شدن. البته که هنوز هم گاهی مهمانی دوستی هست که فقط دوست دارن حرفای منفی و بیهوده بزنن، ولی بسیار کم. حالا تو این چندماه اخیر من یه جور دیگه ای دارم کار می کنم و اصلا تا قبل از این همچین تعهدی تو کار رو خودم نداشتم. دو سه روز پیش که دیدم دفترم تموم شده یاد اون تعجب خودم از دفتر پر کردن بچه خا افتادم و فقط با ذوق گفتم خدایا شکرت…

    خدا رو شکر می کنم که با اینکه سرعت پیشرفتم لاک پشتی بوده ولی رو به جلوه… خدا می دونه که چه اتفاقات عالی و بی نظیری رو دارم خلق می کنم و بزودی تجربه خواهم کرد…

    خدا جونم عاشقتم… استاد عزیزم و مریم بانوی دوست داشتنی عاشقتونم بخداا… دوستای گلم خدا می دونه که تک تکتون رو دوست دارم. به خودش می سپارمتون…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
    • -
      سمیه زمانی گفته:
      مدت عضویت: 2225 روز

      سلام مجدد، عذرخواهی می کنم که قسمت اول کامنتم حذف شده.جای دوستان خالی، دیروز دخترم رو برده بودم ساحل و خودم نشسته بودم کنار ساحل تو هوای عالی داشتم این کامنت رو می نوشتم و لذت می بردم. کامنتم خییییلی طولانی شده بودو باتری گوشیم کم. گفتم بذار تو saved message تلگرامم کپی پیست کنم که اینهمه نوشته از بین نره… و بعد که زدمش به شارژ، همونجا ادامه دادم و ادیت کردم و بعد کپی پیست کردم اینجا… نمی دونم کامل کپی نشده یا اینجا اتفاقی افتاد که حذف شده ولی بهر حال حتما خیریتی بوده :) شاید زیادی توضیح داده بودم… بهرحال اصل هدایتم از همینجا که نوشتم هست.

      در پناه حق شاد و سلامت و ثروتمند باشید :)

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    سمیه زمانی گفته:
    مدت عضویت: 2225 روز

    به به به

    سلام به سید علی خوش و قلم خوشدل و بی نظیر.

    وااای خدای من از این کامنتت سیدعلی عزیز. چقدددر عالی نوشتی مثل همیشه… چقدر خوب ثابت می کنی به هممون که اینجوری درسته کار کردن رو خودمون باشه… اینه معنی تعهد، اینه معنی ثابت قدم بودن، باید بلعید این آگاهی ها رو، باید افسار این ذهن رو انقدر خوب در دست داشت… واقعا 1000 برابر؟ واقعا 25 سالگی؟ وای خدای من شکرت که یه همچین الگویی تو سایت داریم… پسر چقدر عالی و توحیدی هستی شما… دمت گرم، نوش جونت هرآنچه زیبایی و نعمت و ثروت روز افزون داره برات میاد… چه خواسته های عالیی داری… نگاهت به قران و طرز خوندن و بیان کردن آیاتت منو دیوانه می کنه سید دوست داشتنی… بسسسیار تحسینت می کنم، و لذت بردم از این آیه های بی نظیر…چقدر قشنگ ««الذین هم علی صلاتهم دائمون»» رو توضیح دادی…««تمرکز مداوم بر نکات مثبت و عمل مداوم به قوانین»» …««وفای به عهد در مورد بدن و روحمون»» … به به لذت بردم. ««حفاظت از ذهن زیبا، از باورهای درست»» ، و نتیجه ی قطعی ««اولئک فی جنات مکرمون»» …

    خدای هادی و وهابم رو شکر می گم برای وجودت سیدجان و از خدا می خوام کمکم کنه تعهدی چون تعهد تو داشته باشم. برات از خدای مهربونم سلامتی و شادی و نعمت و ثروت بی حساب می خوام. امیدوارم این سر دنیای زیبا تو و همسرت رو از نزدیک ببینم :)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: