پس از دیدن و شنیدن توضیحات استاد عباس منش درباره موضوع این فایل، پاسخ های خود به سوالات زیر را در بخش نظرات این صفحه بنویسید:
سوال 1: درباره تجربیات شخصی خودت از زمانی بنویس که آگاهانه سعی داشتی آموزش های استاد را در زندگی ات اجرا کنی، چه نتایجی گرفتی و چه تغییرات مثبتی در هر جنبه از زندگی ات ایجاد شد؟
سوال 2: (اگر در مورد شما صدق می کند) درباره تجربیاتی بنویس از زمانیکه از این فضا دور شدی؛ به مسیر قبلی خودت برگشتی و دیگر این آموزه ها را در عمل استفاده نکردی، شرایط شما چگونه تغییر کرد و نتایج به چه شکل اُفت کرد؟
سوال 3: به نظر شما، چه عواملی باعث می شود افراد بعد از اینکه مسیر درست را (در هر جنبه ای) می شناسند و از آن نتیجه می گیرند، آن را ادامه نمی دهند و دوباره به الگوهای قبلی خود برمی گردند؟
منتظر خواندن پاسخ های تأثیرگذارتان هستیم.
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:
دسته بندی ” توانایی تشخیص اصل از فرع “
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری دلیل نتایج پایدار691MB46 دقیقه
- فایل صوتی دلیل نتایج پایدار22MB46 دقیقه
به نام خداوند بخشنده مهربان
أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ
آیا براى تو سینه ات را نگشاده ایم
وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ
و بار گرانت را از [دوش] تو برنداشتیم
الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَک
باری که گویی پشت تو را شکست
نمیدونم از کجا شروع کنم ،اما میدونم همه چیز به هم پیوسته است،همه چیز از درخواست های من شروع میشه و خداوند همیشه بهترین پاسخ ها رو میده،چون وعده اش ان علینا للهدی است.
استاد عزیزم از دوره قانون سلامتی گفتید،منم از شروع قانون سلامتی خیلی تغییرات داشتم،هم جسمی و هم ذهنی.
از شروع دوره بسیار روی ورودی هایی که به جسم مون میدادیم حساس شدیم و البته نیازمند ذهن قوی بود که باید اون رو هم با دادن ورودی های سالم و درست تقویت میکردیم که شما چنان باورهای قوی در ذهن مون کاشتید که خود من هم مثل شما هرگز حتی فکر برگشت به عقب رو نمیکنم…من یک سال و نیم هست که یه دونه برنج نخوردم یه ذره نون نخوردم.حدود یه ماه قبل چند تا زردآلو خوردم که دیدم وقتی اولین گاز از زردآلو رو زدم توی دهنم و توی بدنم انفجار رخ داد دیگه الان حتی فکر خوردن میوه رو هم ندارم…باورتون میشه اصلا یادم میره که منم میتونستم میوه بخورم ،با اینکه همیشه تو خونه جلوی چشمم هست ازتون سپاسگزارم استادم.
اما اوایل شروع دوره قانون سلامتی من ورودی درستی میدادم ،یعنی همون موارد مجاز رو استفاده می کردم اما یه نکته ریز رو رعایت نمیکردم و اون هم این بود که نباید همه چیز رو با هم بخورم و زیاده روی هم نباید بکنم،این نکته رو از یکی از پاسخ های خانم شایسته به سوالات دوستان متوجه شدم و از اون موقع رعایت میکنم و بسیار عالی هستم
حالا میدونستم که در مورد ورودی های ذهنم هم همینطوره،یعنی من علاوه بر اینکه ورودی مناسب باید بدم باید درست رفتارکنم،باید خالص رفتار کنم،
همیشه این رو به خودم میگفتم اما نمیدونستم اون کدر بودن رفتارم کجاست،اون ترمزم کجاست…
تو کامنت قبلی ام گفتم که چند شب قبل مهمونی دعوت بودیم و من احساسم بد شد،راستش سر سفره غذا به خاطر نگاه های دیگران و اینکه من چیزی نمیخوردم ،به خاطر عزت نفس پایین خودم بود،احساسم بد شد اما سریع تونستم حرفهای خوب به خودم بگم و خودم رو کنترل کنم و در ادامه مهمونی کلی بهمون خوش گذشت،جوری که خواهرشوهرم با اصرار ما رو بیشتر نگه داشت،،،
اما چیزی در درون من، همیشه من و دست کم میگیره ،برای این کارهام و این کنترل هام ارزشی قائل نیست ،و موضوع همینه
همین که من واسه این همه تعهدم در کنترل ورودی های ذهنم و جسمم ارزشی قائل نیستم،همین که اینها رو نتیجه نمیبینم باعث شده سپاسگزار داشته هام نباشم،،،،مخدوش و کدر بشم،،،،خالص نشم
سپاسگزار خودم نیستم و فکر میکنم این که چیزی نیست،خوب که چی،،،،این باعث شده فکر کنم اینها حرف های فانتزیه که من توی ذهنم دارم،و باعث شده خودم رو دست کم بگیرم و نبینم داشته هام رو ،،،،و بعد احساس بار سنگینی رو دوش خودم داشته باشم و بعد بگم اینا واسه من جواب نمیده و بعد شل بشم،رها کنم،نا امید بشم،،،همون که اون روز دم سحر خدا بهم گفت لا تقنطوا من رحمهالله
دیروز بهش گفتم خدای من خیلی سنگینم ،تو من رو به این راه هدایت کردی، من که از خودم چیزی نداشتم،تو آگاهم کردی،تو رسولت رو بر من فرستادی،پس بار سنگینی که حتی نمیدونم چیه رو از روی دوشم بردار،
روز قبل تو کامنت نفیسه عزیز خوندم که نوشته بود و وضعنا عنک وزرک الذین انقض ظهرک
کل روز این موضوع توی ذهنم می چرخید و بعد هدایت شدم به خواندن دوباره و دوباره آیت الکرسی تو کامنت سعیده عزیزم
دیروز که قرآن رو باز کردم واسم این آیه اومد الم نشرح لک صدرک
گفتم خدایا خودت بار رو بردار و سینه ام را فراخ گردان
امروز که استاد شما این فایل رو گذاشتید این آگاهی بهم داده شد که ارزشمند بدونم خودم رو،من واقعا کار میکنم،از اونجا فهمیدم که دیروز که عملیات انتحاری شد و همه استرس داشتن من رفتم خوابیدم،از اونجا که میتونم خیلی بهتر خودم رو کنترل کنم اما وقتی خودم و کارم رو ارزشمند نمیدونم ،از خدا چه انتظاری دارم؟
وقتی میگه خواب مومن عبادته ،وقتی ابر و باد و مه و خورشید و فلک درکارند ،من چرا در غفلتم؟
امروز به رسم موسی که وقتی خواست وارد سرزمین مقدس بشه از آلودگی دور شد،وضویی گرفتم و هدایت خواستم و قرآنش رو باز کردم
بهم گفت:الم نشرح لک صدرک ،و وضعنا عنک وزرک ،الذی انقض ظهرک
سپاسگزارم استادم
سلام به شما دوست توحیدی عزیزم.
چه زیبا حس و حال خوبت رو توصیف کردی رضوان جان،چقدر دلم خواست
و میدونی نکته ی زیبا و عالی برای من چیه،هر وقت تو کامنت های دوستانم یه حال خوبی رو میخونم و غرقش میشم و میخوام تجربه اش کنم،خیلی زود واسم اتفاق می افته
بعد به خودم میگم آهان این حس رو دوستم تجربه کرده بود و میرم تو مدار درکش
منم حس و حال عالی ت رو می خوام
واست بهترین حال رو،زیباترین الماس ها رو می خوام رضوان جوون،که بعد بیایی واسمون تعریف کنی ،با او کلام زیبا و شیرینت
عاشقتونم
سلام نفیسه عزیزم
دوست توحیدی ام،سپاسگزارم که مینویسی،از خوندن کامنت هات،از آیاتی که به جا به کار میبرید غرق در حال خوب میشوم و درک قانونی که توضیح میدید واسم آسون تر و منطقش قوی تر میشه.
نفیسه عزیزم همیشه به خیاطی ،که یکی از دوست داشتنی کارها واسم هست،فکر میکنم یاد شما هم از خاطرم میگذره
نمیدونم نوشتن کتابت رو چاپ اون رو ادامه میدید یانه،اما همیشه دلم به این فکر میکنه که یه نسخه از اون کتاب رو می خواد.
شاد باشی،سالم باشی و در ادامه راهت متعهد
عاشقتونم
سلام رضوان جونم.سلام عشقم
سپاسگزارم ازت عزیزم که اینقدر بهم لطف داری،ممنونم که اینقدر زیبا ازم تعریف کردی،آره عزیزم با اینکه 37 سالمه اما به لطف قانون سلامتی احساس می کنم هنوز تو دهه بیستم زندگیم هستم.
فدات شم که لینک کامنت من رو هم واسه یادآوری گذاشتی.خودم هم رفتم و اون کامنتم رو خوندم…و دوباره یادم اومد که زندگی یعنی لذت بردن از همین چیزهای کوچک
نکته ای که سید علی خوشدل هم تو کامنت اش خیلی زیبا بهش اشاره کرده.
بیشتر باید سعی کنم از زندگیم لذت ببرم.بیشتر سپاسگزار لحظه های زندگیم باشم
بیشتر در لحظه باشم…همه چیز همین لحظه است.
خوشحالم که دوستان توحیدی مثل شما دارم.
عکس پروفایل شما هم بسیار خلاقانه و هنری بود.وقتی دیدمش لبخند زدم و بهت گفتم آفرین دختر
عاشقتونم.شاد و سلامت و در مدار توحید باشید