دلیل نتایج پایدار

پس از دیدن و شنیدن توضیحات استاد عباس منش درباره موضوع این فایل، پاسخ های خود به سوالات زیر را در بخش نظرات این صفحه بنویسید:

سوال 1: درباره تجربیات شخصی خودت از زمانی بنویس که آگاهانه سعی داشتی آموزش های استاد را در زندگی ات اجرا کنی، چه نتایجی گرفتی و چه تغییرات مثبتی در هر جنبه از زندگی ات ایجاد شد؟

سوال 2: (اگر در مورد شما صدق می کند) درباره تجربیاتی بنویس از زمانیکه از این فضا دور شدی؛ به مسیر قبلی خودت برگشتی و دیگر این آموزه ها را در عمل استفاده نکردی، شرایط شما چگونه تغییر کرد و نتایج به چه شکل اُفت کرد؟

سوال 3:  به نظر شما، چه عواملی باعث می شود افراد بعد از اینکه مسیر درست را (در هر جنبه ای) می شناسند و از آن نتیجه می گیرند، آن را ادامه نمی دهند و دوباره به الگوهای قبلی خود برمی گردند؟

 

منتظر خواندن پاسخ های تأثیرگذارتان هستیم.


منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:

دسته بندی ” توانایی تشخیص اصل از فرع “

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری دلیل نتایج پایدار
    691MB
    46 دقیقه
  • فایل صوتی دلیل نتایج پایدار
    22MB
    46 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

717 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «محجوبه» در این صفحه: 3
  1. -
    محجوبه گفته:
    مدت عضویت: 2133 روز

    سلام سلام

    رد پای 18 از تعهد 40 روزه

    دلیل نتایج پایدار.

    سه چهار روزی بود نیومده بودم تو سایت به دلیل مشغله های زیادم تو این هفته.

    مشغله….

    مشغله کاری..

    مشغله زندگی..

    مشغله بچه ها…

    مشغله مشغله مشغله….

    این کلمات برا همه ما اشنا ان.

    قول میدم نزدیک 95 درصد از افرادی که تو سایت هستن و یه مدت نتیجه میگیرن باز نتایج از بین میره به خاطر همین کلماته.کلماتی که من جمله خود من خیلی وقتا به خاطرش از مسیر دور شدم.

    کار داشتم نشد ادامه بدم.

    به خاطر بچم شوهرم دوست پسرم دوست دخترم فلانی… که اینجوری شد اونجوری شد یه کوچولو نتونستم ادامه بدم.

    اینا موضوعاتیه که همه ماباهاش روبرو هستیم.

    و بهانه ای هست برا نگرفتن نتیجه پایدار.

    همینجا یک اعترافی میکنم.

    همسر من علاقه زیادی به مشروب داره.

    کسی که مشروب میخوره دوست داره یه پایه هم داشته باشه و به قول خودشون تنهایی فاز نمیده. مخصوصا اقایون دوس دارم همسرشون هم همراهشون باشه.

    من خودم شخصا اصلا دوست ندارم.

    چون کلا ادمی هستم که اونقد انرژی دارم که بارها برام اتفاق افتاده که اگه یه موقعی عصبانی بشم اکثرا تعجب میکنن تو همین سفری که تازگی رفتم یه جا یه کوچولو عصبانی شدم اونوقت یکی از همسفرها برگشت گفت این قیافه اصلا بهت نمیاد تورو خدا عوض نشو.

    کلا چون همیشه ادم شادی هستم احتیاجی نمیبینم بخام با چیز دیگه ای خودمو به زور بخندونم یا شاد کنم.

    ولی همسرم همیشه اصرار داره که تو هم هم پای من باش.خیلی اوقات موفق شدم به قول خودش پایه نبودم ولی بعضی اوقاتم نشده

    دارم میگم بعضی اوقات هم نشده

    همون موقع ها همونا که گفتم ای بابا باشه فقط یه کوچولو که از سرم بازش کنم خوردم.

    فقط یه کوچولو همانا و گیر افتادن همانا.

    دیگه بعدش پیله کردناش که یه کوچولوی دیگه همانا.

    به دنبال اون بیرون رفتنا و مهمونیای چرت و پرت همانا.از مسیر قانون دور شدن همانا و عذاب وجدان خودم همانا.

    صبح که پاشدم با خودم گفتم لعنتی مگه تو نمیدونی قانون چیه پس چرا این بهانه های ریز رو میاری.

    بعد با خودم گفتم حالا خوب یه کوچولو که حال ادم رو بهتر میکنه پس حتما به خاطر همینه بهانه میارم.

    باز گفتم کدوم حال رو دوس داری اون حالیکه هر لحظه به یاد خدایی هر لحظه میگی شکرت اونقد دلت شاده که نمیدونی چی بگی چیکار کنی فقط میتونی از خوشحالی اشک بریزی و قند که هیچی کله قند تو دلت اب بشه رو دوست داری

    یا اون حالیکه فقط دو یا سه ساعت یکم میخندی و سرت گیجه رو دوست داری و گاهی نمفهمی داری چیکار میکنی.

    کدوم خنده به دلت میشینه؟

    دقیقا جواب بده.

    یاد مسافرتام میفتم .

    اون لحظه ای که کنار رودخونه بودم غرق خدا بودم و اومدم اینجا با همون حال خوبم کامنت گذاشتم رو دوست دارم.

    یا اون شب اخر مسافرت که بالخره ارادمو از دست دادم و اون مشروب رو خوردم و فقط میرقصیدم رو دوست دارم.

    هر چی فکر میکنم حال اولمو با هیچی با هیچی با هیچی تو دنیا عوض نمیکنم.

    حتی با پرادایس استاد که واقعا عاشقشم و یکی از ارزوهامه.

    دقیق نمیدونم مشروب خوردن چه گناهی داره یا اصلا داره یا نداره فقط میدونم یه مدتی دو یا سه ساعتی ممکنه فقط بخندی و دیگه اراده نداری که کاریکه درسته رو انجام بدی.

    شاید کار غلط انجام ندی ولی نمیتونی کار درست رو هم انجام بدی.

    من نزدیک 2 ماه بود لب نزده بودم البته قبلشم شاید در ماه یه بارم نمیخوردم ولی دیشب دیدم از مسافرت که برگشتم همون یه بار خوردن همانا و دو بار بعدشم همانا.

    از قانون دور شدن همانا.

    نمیدونم من تلقین میکنم یا واقعا همین جوریه از دوستان اگر کسی تجربه داره میخام که بگه وقتی واقعا مشروب میخوری انگار یه حاله ای بین تو و خدا میفته.نه اینکه نخای تو مدار باشی تو میخای ولی انگار شرایط جوری میشه که نمیزاره تو وارد مدار درست بشی.

    نمیزاااره تااا وقتی که یکهو به خودت میای میگی یه خلعی دارم ولی نمیدونم چیه.یه پوچی احساس میکنم نمیدونم چیه.

    تو این فکرا بودم که وقتی اومدم تو سایت گفتم بزار این فایلو گوش کنم.

    چند روز پیش گفتم باید پولامو جمع کنم دوره قانون سلامتی رو هر جور شده بخرم.

    امروز که از خاب پاشدم باز تو این فکرا بودم باز با خودم گفتم چی میگی تو

    مگه به دوره هاییکه داری چقدر عمل کردی که باز داری به دوره بعدی فکر میکنی.

    اصلا دوره ها هیچی همین فایلای رایگان که تازگی استاد رو سایت گذاشتن همین پترن ها چندتاشو پیدا کردی چندتا شو داری رفع میکنی؟

    درسته دارم روش کار میکنم ولی کار کنی باز بگی حالا این حرفو تو جمع بزنم چیزی نمیشه

    این کوچولو مشروبو بخورم طوری نمیشه

    این غیبت کوچولو رو که بکنم که چیزی نیس

    حالا یه کوچولو دروغم گفتم مجبور بودم

    و هزااار تا کوچولوی دیگه

    وقتی من به این موضوعات کوچیک اهمیت ندم چه طور میتونم به شیرینی نخوردن که یکی از فانتزیای زندگیمه نه بگم.

    واقعا خنده داره تو این شرایط اخلاقی بتونم به قانون سلامتی عمل کنم.

    باید بتونم غیبت نکردن مشروب نخوردن دروغ نگفتن مسخره نکردن و…..رو

    ادامه بدم

    ادامه بدم

    ادااااامه بدم

    برام عادی بشه عادی بشه عادی بشه

    عادت زندگیم بشه عادت زندگیم بشه

    تا بتونم شیرینی رو هم نخورم

    باید از این اخلاقا نتیجه بگیرم بعد ذوق کنم بعد برام عادی بشه جزء خصوصیت اخلاقیم بشه تا بتونم از قانون سلامتی هم نتیجه بگیرم.

    اول که میخاستم این کامنت رو بزارم خیلیدو دل بودم.

    چون واقعا سختم بود اعتراف کنم.

    اعتراف به نقطه ضعفها به رفتارهای منفی به نظر من یکی از کارهای سخته دنیاست.

    چون هزار تا فکر تو سرت میاد که بقیه در موردم چی فکر میکنن و بزرگترینش اینکه بعدا ها اگر بچه هام اومدن این کامنت رو یه وقتی اگه من تو این دنیا نبودمیا اینکه بودم بخونن چی در موردم فکر میکنن.

    ولی به هر حال یه چیزی درونم گفت بنویس و نوشتم.

    از شما استاد عزیزم میخام اگه مقدوره در مورد این موضوع هم صحبت کنین بگین که چرا مشروب خوردن بده یا بد نیست و از دوستان گرانقدرم میخام اگه در این زمینه تجربه دارن برام بنویسن.

    یک دنیا سپاس بی کران از شما.

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  2. -
    محجوبه گفته:
    مدت عضویت: 2133 روز

    سلام محبوبه عزیز

    چقدر داستان تو شبیه داستان منه.

    یه شب با همسرم بحثم شده بود اون موقع ها زور میزدم خود خوری میکردم که چرا همسرم رو خودش کار نمیکنه چرا وقتشو تلف میکنه چرا چرا چرا….

    یه شب باهم بحثمون شد.

    یک جمله ای برگشت گفت که خیلی به من برخورد.

    گفت زندگی تو گوشی نیست زندگی اینجاست حی و حاضر.

    اینکه همش تو گوشی باشی زندگی درست نمیشه.باید تو دنیای واقعی باشی چرت و پرت گوش ندی.

    (دیده بود که شبا فایلای استاد رو میبینم و سایتم)

    خلاصه اون شب منکه قبلش یکم گریه کرده بودم و واقعا از دستش ناراحت بودم از کنارش پاشدم رفتم تو حال رو مبل نشستم.

    اشکامو پاک کردم سرمو گرفتم تو دستام.یه آن گفتم چی گفت؟

    خیلی بهم برخورد خیلی وحشتناک بهم برخورد.انگار به شعورم توهین کرده بود به اعتقاداتم به استادم توهین کرده بود.

    چند دقیقه رفتم تو خلا.فقط جمله هاش تو ذهنم بود.ینی چی.چی داره میگه.چند دقه بی حرکت بودم.بعد به خودم اومدم اشکامو پاک کردم گفتم و به خودم قول دادم که بهت ثابت میکنم قانونی که من میشناسم درست عمل میکنه.حتما من اشتباهی اجراش میکردم که همسرم این برداشت رو کرده چون خیلی نتیجه گرفته بودم.

    اشکامو پاک کردم گفتم دیگه غصه بسه.

    همون لحظه همسرم اومد کنارم عذرخواهی کرد و همه چی تموم شد.

    البته که وانمود کردم تموم شد در حالیکه تازه شروع شده بود.

    الان نزدیک 3 ماه شایدم بیشتر از اون موضوع میگذره همسرم طوری شده که به قول خودش هر روز عاشق تر میشه.

    مسافرت رفتیم ماشین جدید گرفتیم.

    کار مشترکمونو شروع کردیم و….

    دیگه بهش کار ندارم.تازه از یه لحاظ میگم بهتر که الان هنوز با فایلا اشنا نیس چون اگر اشنا بود ممکن بود هر روز ایرادات بیشتری ازم بگیره.

    و وقتی من ایراد کمتری داشته باشم و اگر صلاح باشه خودش میاد تو مدار.دیگه هیچ تلاشی نمیکنم.

    ازت ممنونم عزیزم که امشب یه بار دیگه یاداوریم کردی که از کجا به کجا رسیدم.

    در پناه حق باشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    محجوبه گفته:
    مدت عضویت: 2133 روز

    سلام اقای یوسفی

    چقدر واضح توضیح دادین چقدر به جا و به موقع حرف استاد رو یاد اوریم کردین.که در حالت مستی هیچ فرکانسی نمیفرستی.

    چقدر عالی شرایط جسمی تون رو توضیح دادین.الان دیگه مصمم تر شدم که اولین درامدمو وقتی به حد نصاب برسه قانون سلامتی رو بخرم.

    چقدر عالی که همسر عزیزتون تو این راه کنارتونه.

    راستی امشب خونه مون مهمونی بود خیلی اصرار کردن ولی من نخوردم.انگار از مدارش دارم میام بیرون.حتی تو این چند روز شیرینی هم در حد یک نصفه کوچولو خوردم نمیدونم وقتی کامنت میزاری انگار اون کامنت سر یک نخو میده دستت و میگیریش و مواقع اضطراری که نباید یک کارو انجام بدی اون نخ تو رو میکشه سمت خودش.

    و میگه نکن.

    شاید باورتون نشه ولی از وقتی که اون کامنت رو گذاشتم از شیرینی دیگه خوشم نمیاد از قلیون از مشروب از چیپس پفک اصلا نمیدونم چرا هر چی رو که میخام بخورم بهش دقت میکنم این چیه از چی تشکیل شده مضره؟مفیده؟

    نمیدونم چرا ولی شاید چندین ثانیه نگاش کنم فکر کنم بعد تصمیم بگیرم که بخورم یا نه.

    جالب بود امشب هر کس بهم تعارف کرد همسرم میگفت نه نمیخوره.بهانه اورد که محرمه نمیخوره.حالا میدونست که گاهی اگر زیاد اصرار کنن میخورم ولی گفت خانوم من نمیخوره.

    یک اتفاق جالب دیگه هم افتاد رفتم شیرینی فروشی چون امشب تولد زن داداشم بود که براش کیک بخرم از روی عادت که هر موقع اون شیرینی فروشی معروف میرم حتما ناپلئونیشو میخریدم واقعا از روی عادت گفتم دوتا ناپلئونی هم بدیم اومدم کارت بکشم گفت موجودی کافی نیست به هر دری زدم جور نشد نفهمیده بودم کارتم کی خالی شده بود زنگ زدم همسرم تا پول ریخت و اومدم کیک رو حساب کنم دیدم دوتا ناپلئونی رو برداشته فکر کرده نمیخام.این پلن خدا رو هم الان یادم اومد.

    امشب یه خورده حالم گرفته بود نمیدونم از چی باید ریشه شو پیدا کنم و درستش کنم.

    ولی هر چی که بود کامنت شما حال منو خوب کرد.

    خدایا من چه جوری ازت سپاس گذاری کنم که در شان خداییت باشه که این دستاتو برام میفرستی.

    الهی صدهزار مرتبه شکرت.

    یک دنیا سپاس بیکران از شما دوست گرامی.

    ارزوی خوشبختی و سلامتی روزافزون برای شما و همسر عزیزتون دارم.در پناه خدا باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: