پس از دیدن و شنیدن توضیحات استاد عباس منش درباره موضوع این فایل، پاسخ های خود به سوالات زیر را در بخش نظرات این صفحه بنویسید:
سوال 1: درباره تجربیات شخصی خودت از زمانی بنویس که آگاهانه سعی داشتی آموزش های استاد را در زندگی ات اجرا کنی، چه نتایجی گرفتی و چه تغییرات مثبتی در هر جنبه از زندگی ات ایجاد شد؟
سوال 2: (اگر در مورد شما صدق می کند) درباره تجربیاتی بنویس از زمانیکه از این فضا دور شدی؛ به مسیر قبلی خودت برگشتی و دیگر این آموزه ها را در عمل استفاده نکردی، شرایط شما چگونه تغییر کرد و نتایج به چه شکل اُفت کرد؟
سوال 3: به نظر شما، چه عواملی باعث می شود افراد بعد از اینکه مسیر درست را (در هر جنبه ای) می شناسند و از آن نتیجه می گیرند، آن را ادامه نمی دهند و دوباره به الگوهای قبلی خود برمی گردند؟
منتظر خواندن پاسخ های تأثیرگذارتان هستیم.
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:
دسته بندی ” توانایی تشخیص اصل از فرع “
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری دلیل نتایج پایدار691MB46 دقیقه
- فایل صوتی دلیل نتایج پایدار22MB46 دقیقه
میشه چیزی گفت اصلا؟؟
میشه توجیه کرد؟؟
کاش موضوع فقط ظواهر بود و گوش دادن و نوشتن
اما فرای اینهاست
فرکانسه باورها رفتاره
یه وقتایی ظاهر همه چی اوکیه و انگار خودتم نمیدونی تو چه راهی هستی
شایدم حست آلارم داده اما چون حواست به درونت نبوده و تو ظواهر گیر کردی همش چسبیدی که خب باورام رو دارم درست میکنم
در حالی که باورات چیزی جز اون حس و اعمال و نتایج روزانه و هفتگی و ماهانه ت نیس
اما فکر میکنی نه این یه چیز جداست و حالا به وقتش جواب میده
به قول یکی از دوستان حتی میری تو فاز اینکه اینا شبه علمه علمی نیس و….
خیلی بده
خیلی خیلی خیلی بده
گمراه باشی و هرگز هیچی نفهمی بهتر از اینه بذاری مشکوک بشی و ناامید
من که سرم پایینه
نمیدونم آدم چرا با خودش این کارو میکنه؟؟
چرا به قول شما خوشی بهش نمیاد؟؟
این لیاقت و ارزش چیه که انقد مهمه و چرا انقد شرط و شروط براش گذاشتیم که یچیز ساده سختمونه
من که به خودم خیلی بدهکارم
در مورد سوالی که پرسیدید 2 تا دلیل رو مانع میدونم یکی مغرور شدن و توهم دانایی
اینکه بلدم بلدم راه بندازم اینکه فنجونم همیشه پر باشه اما متوجه شدم نه تنها هرروز متولد میشم و باید بدونم هرروز یه روز جدیده و از نو شروع کنم بلکه هر لحظه باید فرض رو بر این بذارم که خب چی یادبگیرم من الان چیزی بلد نیستم
دومی اینکه قدر و ارزش خودم رو ندونم
این دوتا عین یه سم تمام انرژیم رو گرفت
عین یه شئ زرد رنگه
وقتی بدونی طلاست با جون و دل تو جعبه میذاری و مراقبشی
وقتی فکر کنی بدل و بی ارزشه پرتش میکنی به دورترین قسمتی که میتونی
تفاوتش همین قدره