دلیل نتایج پایدار

پس از دیدن و شنیدن توضیحات استاد عباس منش درباره موضوع این فایل، پاسخ های خود به سوالات زیر را در بخش نظرات این صفحه بنویسید:

سوال 1: درباره تجربیات شخصی خودت از زمانی بنویس که آگاهانه سعی داشتی آموزش های استاد را در زندگی ات اجرا کنی، چه نتایجی گرفتی و چه تغییرات مثبتی در هر جنبه از زندگی ات ایجاد شد؟

سوال 2: (اگر در مورد شما صدق می کند) درباره تجربیاتی بنویس از زمانیکه از این فضا دور شدی؛ به مسیر قبلی خودت برگشتی و دیگر این آموزه ها را در عمل استفاده نکردی، شرایط شما چگونه تغییر کرد و نتایج به چه شکل اُفت کرد؟

سوال 3:  به نظر شما، چه عواملی باعث می شود افراد بعد از اینکه مسیر درست را (در هر جنبه ای) می شناسند و از آن نتیجه می گیرند، آن را ادامه نمی دهند و دوباره به الگوهای قبلی خود برمی گردند؟

 

منتظر خواندن پاسخ های تأثیرگذارتان هستیم.


منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:

دسته بندی ” توانایی تشخیص اصل از فرع “

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری دلیل نتایج پایدار
    691MB
    46 دقیقه
  • فایل صوتی دلیل نتایج پایدار
    22MB
    46 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

717 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «علیرضا رستاخیز» در این صفحه: 1
  1. -
    علیرضا رستاخیز گفته:
    مدت عضویت: 1791 روز

    سلام استاد جانم

    سلام خانم شایسته عزیزم

    خداروشکر به خاطر این طبیعت فوق العاده و این ماشین زیبا و اندام رویایی استاد ، خداروشکر بابت این آگاهی های ناب ، خداروشکر بابت وجود خودم که لایق تجربه ی تمام این زیبایی هاست .

    رایتگو بگم من ایمان صد در صدی به این مسیر ندارم ، با وجود تمام نایجی که گرفتم و نتایجی که شما از عمل به این آگاهی ها گرفتین اما باز انگار چیزی در درونم مقاوت میکنه در برابر حرف های شما .

    عمل میکنم و نتیجه میگیرم اما اوندنتایج رو اتفاقی میدونم که انگار شانسی افتاده یا نتایج قابل ملاحظه ای نیست .

    یه چیزی رو الان هم به خودم و هم به دوستانی که دارن این کامنت رو میخونن بگم ، من اینجام نیومدم که تظاهر بکنم ، من اصلا دوست ندارم تظاهر نمایی رو ، من دوست دارم شدیدا با خودم و اطرافیانم صادق باشم خیلی سخته صداقت داشتن با خودت و دیگران اما زندگی بر پایه دروغ از اون هم سخت تره .

    یسری حرف ها زدن برای اینکه به چشم بیای چه ارزشی داره ، برای اینکه دیگران به به ، چه‌چه کنن که چه اتفاقی بیوفته ، چرا در همه جای زندگی من اینجوریه که من رفتاری کنم که دیگران تاییدم کنن ، تو روابطم با دوستام ، تو محل کارم ، تو‌خانواده ، تو سایت ، تو فضای مجازی همه جااا

    استاد من خودم رو لایق این حد از آرامش و نتایج فوق العاده نمیدونم ، انگار که چیزی منو از درون متوقف میکنه زمانی که کمی نتیجه میگیرم ، میگم‌خسته شدم رو باور هام کار کردم ، یا اینکه حالا من اینهمه تلاش کردم ، این همه ذهنم رو کنترل کردم بزار یه روز بشینم آهنگ غمگیمن گوش بدم ، یه روز که به جایی بر نمیخوره .

    این همه تنهایی رو تحمل کردم و سعی کردم که با آدم های منفی نشست و برخاست نکنم اینهمه جلوی خودمو گرفتم برای اینکه با دوست های قبلیم که منفی نگر هستن ارتباط برقرار نکنم حالا یه روز چه اشکالی داره هم از تنهایی در میام هم به جایی بر نمیخوره ، دوباره بر میگردم به حالت قبل .

    گاهی به خودم میگم بابا ولش این همه رنج تغییر چراااا ، کی در اطراف داره تا این حد ذهنش رو کنترل میکنه شاید من زیادی کمال گراا هستم در این موارد ، میبینم دوستانم تایم استراحتشون تو اینستا میچرخن و آهنگ‌گوش میدن اما من دارم هی مطالعه میکنم و فایل گوش میدم ، چقدر من توی جمع توسط خانواده ی خودم مسخره شدم که چیه همش از شب تا صبح گوشیو میزاره عباسمنش حرف میزنه .

    چند وقت پیش خونه عموی مادر میخواستم بلند شم آگهی بازرگانیمو بخونم و درخواست کردم پدرم نذاشت گفت بابا ولش کنید این کمبود داره ، اما من انتظار داشتم از من حمایت بشه چون واقعا درخواستش برام کاره راحتی نبود .

    امروز از پادگان که رسیدم خونه خوابیدممممممم تا ساعت 8 و نیم شب الان تقریبا. چند روز به صورت یک یا دو روز در میون اینجوری شدم ، همش احساس میکنم بدنم خستست ، احساس میکنم ذهنم خستست از بس نجواها امونم رو بریده .

    من اگر واقعا متعدم باید نتایج بیاد تو زندگیم ، این مدل کار کردن واقعا راه به حایی نمیبره ، گاهی میگم دیگه تمومه استارتم خورد شروع کردم به خلق نتایج و دبرو که رفتیم گاهی انقدر مقوات ها شدید میشه که دوست دارم لم بدم رو کاناپه و فقط به عقربه های ساعت نگاه کنم .

    اون دوباری که تو تمرین کد نویسی بیشتر درخواست هامو نوشتم در شرف اقدامچون اصلا جایی نرفتم ، خواب بودم خونه ، ساعت رو کوک میکنم که بعد از یک ساعت یا نیم ساعت بیدار بشم اما اصلا صدای زنگ رو نمیشنوم انگار .

    بلند میشم از خواب صفحه گوشیمو باز میکنم رو تصویر زمینه ی گوشیم میبینم نوشته …

    من خالق صد در صد زندگیم هستم .

    با خودم میگم من چجور خالقی هستم که این همه وقت از روزم رو خواب بودم ، روز هایی هم که نمیخوابم احساس میکنم برای شروع هر کاری دیره یا مهم از اون مهارتی بخپام یاد بگیرم کار های دیگه ای هست که باید انجام بدم و جالبه همون کار هم انجام نمیدم ، مثل همین امروز که خواب بودم .

    شاید یکی از دلایل اینکه بر میگردم به حالت قبلی اینکه اون نتایجی که میخوام اتفاق نمیوفته ، منظور اون هدف ها و خواسته های اصلیم که سال ها منتظرشم اما رخ نمیده یا هنوز معنی و مفهمون تکامل رو درست نفهمیدم .

    اولین اصلی که دوست دارم در خودم نهادینه بکنم صداقت در گفتار و عملکرده ، من چطور رفتار میکنم ؟ من چطور عمل میکنم ؟ من چقدر برای خودم و زمانم ارزش قائل هستم …

    با این روشی که من دارم پیش میرم ده ساله دیگه هم هیچ‌نتیجه ای نمیگیرم و فقط انرژی مصرف کردم چهارتا کلام حرف زدم و چهار تا چیز خوندم .

    شایدم رسالت اصلیمو‌پیدا نکردم یا شاید هم انقدر به خواسته هام نرسیدم بی انگیزه شدم اما چیزی که میدونم اینکه این منی که امروز هست اون‌منه سه سال پیش نیست که با انگیزه صبح های زود از خونه بیرون میزد و ورزش میکرد و با شور و هیجان کتاب میخوند ، میرفت ارتباط برقرار میکرد و محصول میفروخت .

    این من ، اون منه قبلی نیست ، اما دلیلش چیه ، شاید ترسیده ، شاید خسته شده ، شاید نا امیده نمیدونم .

    اما اگر من ندونم پس کی باید بدونه ، کی از حال و روزه من بیشتر از خودم خبر داره ، کی از افکار من بیشتر از خودم خبر داره .

    شاید هدف های بزرگی رو برای خودم تعیین کردم اما واقعا از لحاظ درونی بزرگ نشدم چون به قول شما استاد تا یه ذره اوضاع بهتر میشه خوشی میزنه زیره دلم ، با خودم میگم حالا فعلا همین بسه یه خورده بریم از همین نتایج لذت ببریم و در گیر روز هام میشم و از سایت و شما فاصله میگیرم ، البته تو این سه ماه اخیر و حتی قبل ترش ، یک روز نشده از شما و سایت شما دور باشم ، یکبار نشده صدای شما رو نشنوم یا تمرینات شمارو انجام ندم .

    هر روز ، هرروز ، هرروز صدای شما تو‌گوشمه ، اما با اون درکی که باید ، با اون تعهدی که باید رو دوره های شما کار نمیکنم نمیدونم چراا

    پس کی باید بدونه ، کی داره به جای من زندگی میکنه که منو درک بکنه .

    من نتایج شمارو میبینم استاد و حتی روند تغییراتتون رو و حتی نتایج شاگرداتون رو اما باز هم با اون تعهدی که باید در این مسیر حرکت نمیکنم .

    شاید کافی میدونم ، کافی میدونم همین که با وجود اینکه خانوادم در گیر اعتیاد هستن یا حتی دوستانم اما من لب به سیگار نزدم و اهل دود و دم یا مشروب و این چیزا نیستم من خودم قولی میبینم و مغرور شدم به خودم .

    شاید میگم‌من همین‌که تونستم تا این حد خودم رو نگه دارم من به موفقیت قابل توجهی رسیدم .

    همین که تلویزیونو خیلی وقته از زندگیم حذف کردم ، اینستاگرام و فضای مجازی رو الا تقریبا یک سالی هست که کلا تعطیل کردم موفقیت قابل توجهی کسب کردم و دیگه همینا بسه دیگه ، مغرور شدم .

    تمام موزیک های پلی لیستم پاک کردم خیلی وقت و وقتی که یه نفر میگفت چرا آهنگ گوش نمیدی من میگفتم دوست ندارم به جاش فایل آموزشی گوش میدم اما این طرز فکر آیا واقعا خاطره خودم بود یا اینکه این تفاوتم بیشتر به چشم بیاد .

    به خودم کلک رشتی میزنم بعضی اوقات مثلا آهنگی که یه ذره غمگینه یا حالا احساس میکنم مناسب نیست رو دانلود نمیکنم اما میردم تو سرچ گوگل اونو آنلاین گوش میدم که فقط تو پلی لیستم نباشه که وسوسه بشم هر روز گوش کنم .

    اما بازم فرقی نکرد چون من تقریبا هر روز دارم اون آهنگ ها رو گوش میدم ، احساس میکنم که مثل ویروس میمونه ، من یبار همه آهنگ هامو پاک میکنم بعد یه مدت میبینم دوباره چند تا آهنگ به پلی لیستم اضافه شد ، میگم ای بابا آخه خشک خشکم نمیشه که

    اما مسیر رست چیه ؟ آیا هنوز هم تحمل این همه تضاد تو زندگیت رو داری که بخوای دوباره به شیوه ی قبلی زندگی‌کنی …

    چقدر دیگه زنده هستی ؟ به این باور و یقین رسیدی که شاید فردایی وجود نداشته باشه ؟ چقدر خودت رو بزرگ‌میبینی که نخپای این حرفارو بزنی .

    یعنی تو از استاد نتایجت بیشتر که استاد با اینکه نتایجش داره فریاد میزنه اما گاهی دلسوزانه میاد از گذشته خودش میگه و جلوی میلیون ها نفر خو افشایی میکنه اما تو چهار تا تمرین ساده رو این‌همه لفتش میدی انجام بدی .

    کی میخوای به خودت بیای پسرررر

    خیلی کم پیش اومده که من متعدانه کاری رو انجام بدم ، یه روز انجام میدادم یه نمیدادم ، دو روز مثبت بچدم سه روز منفی و احساس میکنم این ذهنیم مربوط زمانی هست که نتورک کار میکردم ، من ذهنمو دم دمی و تنبل بار آوردم .

    امروز از رفتار مادرم خیلی ماراحت شدم ، خیلی توهین هاش روی حالم تاثیر بد گذاشت ، موقعی که داشتم نماز میخوندم و کریه میکردم میگفتم خدایا من از مادرم نفرت دارم. ، من از پدرم نفرت دارم و میدونم این احساس درستی نیست چرا باید اینجوری باشه ، من انتظار دارم اونا جوره دیگه ای رفتار کنن اما من واقعا تونستم جوره دیگه ای رفتار کنم . من این همه ساله تلاش کردم خودمو تغییر بدم آیا وقعا اینطور بوده ، وقتی که اینهمه تغییر برام سخت بوده و این همه وقت طول کشیده که شاید اونجوری باید هم تغییر نکردم چطور انتظار از پر خودم از مادر خودم که سال ها به این شیوه زندگی کردن .

    امشب مادر برام میوه آچرد و گفت غذایی که دوست داریو. برات درست کردم ، یه تیکه از شانویجش رو برام نگه داشت

    خب من کدوم رفتارش رو ببینم ، اون تحقیر ها و توهین ها یا این محبت ها و به فکر من بودن ها

    تو چی رو انتخاب میکنی علیرضا ، تو این همه شنیدی از استاد قانون برانگیختگی ، تمرکز روی نکات مثبت آدم ها ، آیا واقعا امروز ظهر روی نکات مثبت مادرت تمرکز کردی وقتی که ازش توهین شدی یا به همون رفتار ، این همه شنیدی اعراض کردن از رفتار های بد و اتفاقات بد ، آیا امروز همیینجوری بوده ؟ تو صادقی با خودت علیرضا

    چه بهایی باید پرداخت کنی ، تا کمی فاصله میگیری از آدم ها منفی زندگیت احساس غربت و تنهایی میکنی ، یه مدت میگذره میترسی و میگی حداقل اون‌موقع کمی خوش میگذشت با اون آدم ها اما الان کسی دورم نیست و احساس تنهایی میکنم بعد دوباره بر میگردی ..

    چرا علیرضا ، چرا بر میگردی غیر از اینکه آدم های جدید هستن که میتونی باهاشچن ارتباط برقرار کنی که همفرکانس تو باشن .

    من خودم رو آدم شجاعی میبینم در تمام بخش های زندگیم ، همین که از در خونه پامو بیرون میزارم خودم رو آدم شجاعی میبینم و همیشه به خودم میگم که شجاعت در اولیت زندگیمه ، چرااا

    چون تمام زندگیم از همه چیز ترس داشتم ، تو هر بخشی از ندگیم باور هایی داشتم‌که همشون ریشه در ترس داره .

    مثلا میخواستم با آدما ارتباط برقرار کنم اما ترس داشتم از اینکه ازم سو استفاده بشه ، میخواستم برم کاری رو شروع کنم اما ترس داشتم سرم کلاه بزارن ، میخواستم برم ورزش کنم اما ترس داشتم که صبح‌های زود بالایی سرم نیاد یا خوابم نگیره تو محل کار ، میخواستم تصمیمی بگیرم و ترس داشتم از اینکه اشتباه نکنم یا مردم چی‌میگن ،

    با داییم داشتم‌نماز میخوندم نماز مغرب تموم شد . اومدم نماز عشاء رو شروع کنم یهو زنگ در خورد و مهمونا اومدن ، اتاق خواب خونه داییم جا نبود که من نماز بخونم رفتم روی تخت دونفرشون‌که نماز بخونم ،خخخخخ

    وااای واقعا خیلی برام مهم بود اینکه کسی نفهمه من نماز میخونم یا چی راجع به من فکر میکنن .

    این موضوع برای چند ساله پیشه موقعی بچه تر بودم اما هنوز یادمه که چقدر حرف مردم برام مهم بود ککه برای اینکه تو ذهنشون منو قضاوت نکنن چه کار های عجیب و غریبی انجام میدادم .

    اینکه الان نماز میخونم به خاطره اینکه واقعا آرامش میگیرم و چند دقیقه ای اتفاقات این دنیا ذهنمو آزاد میکنم و سوره. حمد رو که میخونم باور های توحیدیمو تقویت میکنه وگرنه تو خانواده ی من هیچ‌کس نماز نمیخونه .

    نتایج وایدار

    هر کسی در هر جایگاهی که هست لیاقتش همونه ، اگر میخوای نتایج متفاوتی بگیری باید لیاقتشو بسازی مثل استاد ، باید شهامتشو داشته باشی ، باید. انقدر برای خودت ارزش قائل باشی تا بتونی وجودت رو محترو بشمری و خودت بیان کنی فارق اینکه دیگران تایید میکنن یا نمیکنن ، فارق از اینکه دیگران از خوششون میاد یا نمیاد، فارق از اینکه دیگران راجع به تو چه فکر میکنن .

    وقتی که تو مسیری پا گذاشتی اگر فهمیدی درسته دیگه آلودش بشی ، مثل این میمونه که میخوای بری تو استخر آب سرد ، اگه میخوای شنا کنی باید به یکباره شیرجه بزنی توش. ، اگر هی بخوای پا و دستت رو به آب بزنی و هی فکر کنی که چطور برم داخلش و هی بری و بیای فایده نداره ، باید شریجه بزنی ، اگر باید از ارتفاعی بپری باید بدویی و خودت رو پرت کنی پایین ، اگر هی بری و بیای ، هی از اون بالا ارتفاع رو ببینی و هی بترسی ، هری بخوای با خودت کلجار بری و … فایده نداره ، وقتو تلف نکن بدو‌و بپر …

    این مثال مربوط بازی جامپینکه تصور اشتباه نکنید یه وقت …

    در کل نتایج وایدار و رو به رشد برای. کسیه که ادامه بده و روی باور هاش بمونه ، باید به این بلوغ شخصیتی برسی که من تفاوت هی خودم رو در اجتماع میپذیرم و مسیری که فکر میکنم درسته رو میرم ، فارق از اینکه دیگران چی راجع بهم میگن .

    به خودم افتخار میکنم که شاگرد شما هستم استاد

    خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای: