دلیل نتایج پایدار

پس از دیدن و شنیدن توضیحات استاد عباس منش درباره موضوع این فایل، پاسخ های خود به سوالات زیر را در بخش نظرات این صفحه بنویسید:

سوال 1: درباره تجربیات شخصی خودت از زمانی بنویس که آگاهانه سعی داشتی آموزش های استاد را در زندگی ات اجرا کنی، چه نتایجی گرفتی و چه تغییرات مثبتی در هر جنبه از زندگی ات ایجاد شد؟

سوال 2: (اگر در مورد شما صدق می کند) درباره تجربیاتی بنویس از زمانیکه از این فضا دور شدی؛ به مسیر قبلی خودت برگشتی و دیگر این آموزه ها را در عمل استفاده نکردی، شرایط شما چگونه تغییر کرد و نتایج به چه شکل اُفت کرد؟

سوال 3:  به نظر شما، چه عواملی باعث می شود افراد بعد از اینکه مسیر درست را (در هر جنبه ای) می شناسند و از آن نتیجه می گیرند، آن را ادامه نمی دهند و دوباره به الگوهای قبلی خود برمی گردند؟

 

منتظر خواندن پاسخ های تأثیرگذارتان هستیم.


منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:

دسته بندی ” توانایی تشخیص اصل از فرع “

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری دلیل نتایج پایدار
    691MB
    46 دقیقه
  • فایل صوتی دلیل نتایج پایدار
    22MB
    46 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

717 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «عباس» در این صفحه: 2
  1. -
    عباس گفته:
    مدت عضویت: 1724 روز

    بنام خدای مهربان و هدایتگرم

    من باید شکرگزار باشم،شکرگزار همین لحظه،شکرگزار همین موقعیتی که در اونم،خدایا شکرت برای امروزم که بمن فهماندی با تو‌همه چیز دارم و بدون تو هیچ،خدایا شکرت که امروز را برایم روز آگاهی قرار دادی و مرا به خودم دعوت کردی،به خودت بازگرداندی و فهماندی که بیش از اندازه مغرور بودم ،فهماندی وجودم غرق در سیاهی بود،فهموندی که هیچی نمیدونم فقط اداشو‌در میارم فهموندی که تنها نیروی برتر نیروی ربّه که منو به حرکت وا میداره،من ثابت نبودم !پسرفت میکردم !به خیال خودم روی باورهام کار میکردم و هر روز عقبتر میرفتم،خدایا تو چقدر خوبی که عظمتت رو به رخم کشیدی و دستمو با توجهت گرفتی،فهموندی حواست بمن هست،فهموندی شکر واقعی وقتیه که حرکت کنم لطیفتر بشم مهربانتر بشم خوش اخلاق تر باشم،آرامشم بیشتر بشه فهموندی من برای خودم ارزشی قائل نبودم و فکر میکردم ارزش قائلم،فهموندی هیچ تعهد درستی ندادم و همه رو زیر پا گذاشتم ،چندین بار!از عمل به قانون سلامتی گرفته تا بقیه مسائل،فکر میکردم با حل کردن یک مسئله علامه دهر شدم و خوشحال و سرمست که من چنین و چنان کردم!من دوش حمامو‌درست کردم من باتری اسپیکر عوض کردم ، من مسئله حل کن بزرگیم!!کردم ولی ادامه ندادم ،حرکت کردم ولی ولش کردم،به بیراهه زدم ،گردو خاکی بپا کردم در مسیر غلط که خودم جایی رو نمیدیدم،و به خیال خودم راه راست و‌درست همینه،خدایا منو بیخش،ممنونم که تلنگری محکم بمن زدی !ولی منو به صفر نرسوندی،ممنونم که همه نعمتاتو به روم نبستی،ممنونم که آب باریکه ها رو باز گذاشتی ،ممنونم که در وقت مناسبی به دادم رسیدی،صداتو شنیدم صدامو شنیدی!ممنونم ازت که به زمین سخت نخوردم و تو از راه رسیدی!الهی شکرت

    باید از نو شروع کنم ،هر چی خراب کردمو از نو بسازم ،ولی من بدون تو عاجزم بدون تو توان حرکت ندارم،دستمو بگیر،قلبمو با حضورت روشن کن ،آرومم کن،منو ببر به مدار آرامش ،به مدار شادی ،به مدار ثروت و نعمت ،به مدار سلامتی،منو ببر به مدار بندگان خوبت که به اونها نعمت دادی ،هدایتم کن ! بسیار محتاج هدایتم،هدایتم کن که بی تو در تاریکی میترسم،بی تو هیچم خدا،چراغم شو در این تاریکی لحظه،منو ببر بسمت خوشبختی منو ببر بسمت آزادی منو رها کن از بند های خودم ،منو رها کن از اسارت،بتو محتاجم خدا …

    سپاسگزار خدایم برای همین لحظه،برای همین حالم برای همین نگاهم ،سپاسگزارم که نفس میکشم و خدا هر روز بمن فرصت داد و بیش از 48 سال در تمام عمرم بمن خدمت کرد،سپاسگزارم برای تک تک سلولهای بدنم که مدام در حال بازسازی و‌نو شدنن،مدام درحال انجام وظایفشون جوانتر و جوانتر میشون،خدایا متشکرم برای چشمهام که میبینم ،برای پلکهام ،برای اشک چشمهام ،برای بزاق دهانم که اگر نبود زبان دردهان چوب میشد و از صحبت عاجز،خدایا متشکرم برای قلبم برای ریه هام برای گردش خونم برای عضلاتم برای مفاصلم که میتوانم حرکت کنم خدایا ممنونم برای مغزم که دنیایی از پیچیدگیست و کل وجودم رو مدیریت میکند ،خدایا متشکرم برای احساس پنجگانه ام که لذت زندگی را برایم بارها و بارها بیشتر کرده،خدایا متشکرم برای حس لامسه ام وقتی گلبرگ نازک یک گل رز را لمس میکنم ،وقتی لطافت پوست صورت و دستهای دخترمو درک میکنم،وقتی گرمای دوش آب گرم باشگاه رو در زمستان احساس میکنم و لذت میبرم ،خدایا شکرت برای خنکای آب رودخانه در روزهای گرم و شرجی که چقدر آرامش و ایمنی را به سلولهایم زیبا هدیه میداد،خدایا شکرت برای خانه ای پر از آرامش و‌به دور از تنش که درآن با خانواده ام لذت میبرم،وقتی فهمیدم که چقدر در ناز و‌نعمتم که اونشب رفتم کمپ زدم و در چادر خوابیدم،تا صبح سردم بود و زیرم سفت و استخوانهایم ناراحت بود،وقتی بالشم گودی گردنم را پر نگرده بود و‌در عین خستگی نتوانستم عمیق و با کیفیت بخوابم،خدایا شکرت برای دیدن چیزهایی که همیشه داشتم ولی نمیدیدم،خدایا شکرت برای پاهای سالمم برای مفاصلم و عضلاتم برای بند بند انگشتام برای ناخنهام که نوک انگشتامو حمایت میکنه،برای تک تک تاندونام که راه رفتن ایستادن نشستن و خوابیدن رو برام میسر کرده ،برای دستهام از تو ممنونم که هر کاری رو با اونا انجام‌میدم،تمام شغلم و درآمدم در این سالها و عشقی که به کارم دارم و‌داشتم بخاطر وجود‌انگشتان هنرمندم بوده ،خدایا شکرت که چه آثار هنری خلق کردم چقدر ارزش ایجاد کردم چقدر از خودم رضایت داشتم وقتی کاری میکردم که خیلی از همکارام انجامش نمیدادم با جسارت انجامشو‌ نداشتن،چقدر لذت میبردم از تابلوی لبخندی که بر چهره غمگین مراجعینم میکشیدم و احساس بدشون رو با لذتی وصف ناشدنی عوض میکردم،بارها اتفاق میفتادآدمایی بمن مراجعه میکردن که دندون جلویی اونا بهر دلیلی قابل نگهداری نبود و با این مواجهه ،انگار آوار بر سرشان خراب میشد و من با هنر و‌مهارتم بارقه های امید رو در دلشون زنده میکردم،وقتی کار تمام میشد و ظاهرشونو میدیدن دنیارو با سپاسگزاری بمن میبخشیدن و این حس چقدر قشنگ بود،دلم برای اون روزها تنگ شده!دلم تابلو میخواد!بوم سفید که بکشم و اثر خلق کنم،دلم برای لحظات ناب آفرینش تنگ شده،آفرینشی که خدا به وجودم بخشیده بود تا بتوانم ارزشمند باشم،تا دنیا رو جای بهتری برای خودم‌و‌دیگران کنم،،دلم برای مطب تنگ شده برای لحظه های خوب با هم بودن ،دلم برای خودم تنگ شده برای عباس هنرمند ،خلاق ،ارزشمند … خدا میدونه که هرچی مینویسم اون میگه چون میخواد خالیم کنه میخواد بشوره قلبمو میخواد زلال شم،میخواد دستمو بگیره و ببره به دل زیباییها و من باید تن به این پاکی بدم تا به منبع وصل بشم،تا اجازه ورود پیدا کنم به حریم خودم به حریم خدا،باید بشناسم خودمو تا به او برسم باید گوهر وجودم رو تمیز کنم !باید بدرخشم والان یکی از همان لحظاتیست که اشک میریزم و دستمال میکشم تا الماس درونم رو ببینم!خدایا شکرت که دستمو گرفتی و منو آوردی بیرون تا در تنهایی با تو غرق شوم !خدایا متشکرم که مرا متوجه کردی! متوجه خودم !متوجه خودت!

    بقول یکی از دوستان سایت من دنبال خدا میرم و ثروت ،سلامتی ،نعمت و آرامش دنبال من!خدایا من از تو خودتو میخوام ،فقط خودت ،وجودم رو سرشار از حضورت کن ،قلبمو پر‌کن از بودنت از نشونه هات از الهاماتت،از هدایتت،من بتو محتاجم …

    سلام میکنم خدمت استاد عباسمنش و سرکار خانم شایسته عزیزم و همگی اعضای این خانواده عظیم سایت عباسمنش.

    با دیدن فایل اگاهی بخش امروز که برام پر بود از نشونه !نشستم به شخم زدن افکارم که چرا مدتیه نه تنها در جا میزنم که انگار عقبگرد میروم،سال 1401 که تازه دوره قانون سلامتی اومده بود با وجود سلامت ظاهری اضافه وزنی ناچیز در حد 7-8 کیلو ولی بخاطر نتایجی که در حال درونیم بدنبال آموزشهای استاد بخصوص دوره 12 قدم ایجاد شده بود با خواهرم تصمیم گرفتیم این دوره رو تهیه کنیم و بعنوان سبکی از زندگی به آگاهیهاش عمل کنیم و بعد از 6 ماه نتایجو بررسی کنیم،خیلی خوب رعایت میکردیم و با سرعت فوق العاده ای تغییرات رو دیدیم هردومون،تغییرات در وضعیت سلامتی و مسائلی که بعنوان بدی آب و هوا و مسائل ژنتیکی و مادرزادی مثل رنگ و خشکی پوست ،سینوزیت و گرفتگی در بینی و ترشحات مدام،بوی بد دهان با وجود رعایت بهداشت دهان و دندانها،توده های پراکنده چربی و تکرر شبانه ادرار و خواب بی کیفیت و غیره پذیرفته بودیم باعث شد در همان 6 ماه اول منجر به دستاوردهایی عالی شد !ولی از یک طرف انگار ذهن من خودش را تنها برای 6 ماه از آن همه ممنوعات محروم کرده بود و از طرف دیگر ورودیهای نامناسب در ارتباط با دیگران ذهن افسار گسیخته من را بسمت تاریکی قبل از شروع دوره کشاند و جای اهرم رنج‌و لذت را در مغزم عوض کرد ،مدام نجوا میکرد که مگه میشه از میوه گذشت؟!مگه میشه ماکارونی رو نخورد!؟،مگه زندگی بدون نون و برنج مقدوره؟!اصلا برای چی به این دنیا اومدیم ؟!برای چی میخوایم زندگی کنیم!؟مگه هدف زندگی لذت نیست؟!تا کی میخوای ادامه بدی!؟چرا محرومیت؟مگه خدا مارو آورده که زجرمون بده و …بعد یواش یواش چیت کردن شروع شد و وقتی چیت میکردم خودمو برای چیت کردنای بزرگتر راضی میکردم؛حالا که این شکلاتو خوردم دیگه این بستنی رو هم بزن،حالا امشب رو بخور باز از فردا شروع کن،بابا یک شبه دیگه !همیشه که ازین جشنا نیستا!بعد میری رشت و هرجور بخوای زندگی میکنی دیگه!زندگی ارزش اینقدر سختی کشیدنو نداره!کجا رو میخوای بگیری!؟تو بدون این رژیم هم خوب بودی که ،مشکلات تو که اونقدر مهم و اذیت کننده نبود! از همین دوره فقط همینو فهمیدی که هر وقت مشکلی پیش اومد راه حلش نخوردنه!راهش استراحت دادن به بدنه!پس بخور دیگه !هر جا دیدی حالت یجوری شد دو روز چیزی نخوری ردیف میشه و…فهمیدم که ذهن از یک طرف در زمان گشنگی برات خوردن رو لذت بخش میکنه و بعدش اونقدر عذابت میده که وجدانت از درد نمیذاره به هیچ کاری درست برسی،هر کاری میخواستم با تمرکز انجام بدم یک طرف ذهنمو رو این نجواهای ذهنی که بخورم و بعد عذاب وجدان بکشم پر کرده بود،همون چیزی که استاد در شیوه حل مسائل زندگی بخوبی توضیحش دادن و باعث میشد قدرت تمرکز کم بشه،انرژی پخش بشه و همه کاره هیچ کاره بودم…یه وقتایی میفهمیدم که من تا در قانون سلامتی درست و حسابی متعهد نباشم هیچ تعهد دیگه ای در هیچ کدوم از موضوعات دیگه نمیتونم به خودم بدم،پایه و اساس تعهدم شل بود ،مدام میلغزید ،سیکل معیوب و از اون الگوهای تکرار شونده که وجودم رو‌مدام آزار میداد و همین باعث شد در بحث درآمد و پیشرفت شغلیم کوتاهی کنم و نتایج روز به روز ضعیفتر بشه،تمرکزم از روی کار اصلیم برداشته شد در حالیکه هزاران نفر عاشق جایگاه حرفه ای منن !ولی من بدنبال چیزای دیگه بودم!!میگفتم دیگه از دندونپزشکی خسته شدم،میخوام برم سمت علایق دیگم و از اونا پول بسازم،میخوام تور گاید بشم!میخوام کافی شاپ بزنم و یک محیط لذت بخش و آروم داشته باشم و ازش پول بسازم ،میخوام با مریض و دندون درد و کمر درد و گردن درد بقیه عمرمو تلف نکنم،باورام داشت تغییر میکرد به همه میگفتم میخوام مهاجرت کنم دبی ولی نه با کار دندانپزشکی،دنبال یک راه دیگه بودم که خودمو درگیر کار و حضور فیزیکی نکنه!یه کاری که آزادی زمانی مکانی و مالی رو برام فراهم کنه!چه کاری!؟نمیدونم،تنها کاری که به ذهنم میرسید این که برم دوره های تور لیدری رو بگذرونم و از همین طبیعتگردیای کوچولو شروع کنم تا تکاملم طی شه و به درآمد برسونمش !با چنتا لیدر صحبت کردم ،چندتا سفر کوتاه یک روزه و‌دوروزه با نگاه آینده نگری رفتم و یهو متوجه شدم با برداشتن تمرکزم از روی کار اصلیم کم کم درآمدم نزول کرد،مشتریهام کم شدن،به صفر نرسیدم ولی نزدیک شدم به صفر در کارم!این جهان عجیب هوشمنده!در ذهنم یک سوال مدام زنگ میزد که چرا!؟چرا دیگه تو کلینیکی که بهترین مراجعینو میدادن بمن،کارهای زیبایی رو انجام میدادم و مشتریام راضی بودن ،پس چرا دیگه کسی نمیاد !چرا حتی برای ویزیت مراجعه ندارم!؟امروز فهمیدم چرا؟چون تمرکز نداشتم دیگه،چون تعهد نداشتم!چون به خودم قبولونده بودم که کار میکنم فقط برای درآمد،کار میکنم که زندگیم بگذره!نه برای خلق ارزش؟تا مریضم کارش تموم میشد مثل موشک در میرفتم که برم کافی شاپی جایی بشینم به خیال خودم روی باورام کار کنم!هر جایی بودم چه باشگاه چه کافی شاپ چه تو مسیر خونه و سر کار چه وقتی با خانواده بودم در همه این لحظات فایل گوش میکردم،خیلی قشنگ حرف میزدم ولی امان از نتیجه!عالم بی عمل شده بودم!همه دوست داشتن براشون حرف بزنم ،آرومشون کنم،یه وقتایی چیزایی میدیدم که نمیتونستم نگم ،فکر میکردم میتونم تغییر بدم اوضاع رو !میتونم روشون تأثیر بذارم ،میتونم با خوراک ذهنی که از استاد عباسمنش و قوانین درک و‌دریافت کرده بودم همه چی رو تغییر بدم …ولی چقدر ساده انگارانه نگاه میکردم!امروز با این فایل سیلی محکمی خوردم!!فهمیدم چقدر از مسیر اصلی دور شدم،فهمیدم چقدر کم، داشته هامو میبینم،فهمیدم شکر میکردم ولی با زبان نه با دل!فهمیدم بیراهه میرفتم و این از زمانی شروع شد که تعهدم رو به دوره قانون سلامتی بدست فراموشی سپردم!فهمیدم که باید دور بزنم!این راه که میروم به ترکستان است! همین فایل باعث شد برم پروفایلم رو کامل کنم و شرایط کنونیمو بنویسم و همینجا تعهد بدم که همیشه بهش دسترسی داشته باشم !

    خدارو شکر میکنم بخاطر حضور استاد عباسمنش و سرکار خانم شایسته عزیز که چراغ رو بموقع روشن کردن،برای من بهترین زمان بود!چقدر همیشه از خدا میخواستم انسانهای ارزشمند رو در مسیرم بذاره،بندگان خوبش رو بسمت من هدایت کنه و منو در مدار ثروت در مدار لذت و خوشبختی قرار بده،اینجا در شهر رشت باوجودیکه یکسال و نیم از مهاجرتم میگذره با هیچ کس ارتباط نزدیکی که منجر به رفت و آمد بشه نگرفتم،احساسم میگفت این فرصتیه برای خودسازی،زیادن آدمایی که برای کمک بمن سر راهم سبز شدن ولی خدا بهم فهموند که توی همین سایت پر از ادمهای ارزشمندیه که همیشه آرزو‌داشتم وقتمو باهاشون بگذرونم ،وقتی کامنت بچه ها رو میخونم مخصوصا دوستان متعهدی مثل سید علی خوشدل،حمید امیری،محمد فتحی،سعیده ،فرزانه ،نفیسه،یاسمن و بسیاری از اعضای این خانواده الهی که اسماشون یادم نیست میفهمم که خدا منو با چه نعمت و ثروتی احاطه کرده،برای همگی سلامتی ،شادی،ثروت ،حال خوب،عشق و عمل به آگاهی از خداوند هدایتگرم مسئلت میکنم،منتظر خوندن نظرات شما هستم و خدا میدونه که چقدر در این زمان به این آگاهی ها نیاز دارم،

    دوستتون دارم️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  2. -
    عباس گفته:
    مدت عضویت: 1724 روز

    بنام خدای مهربان

    حمید عزیزم سلام،چقدر با دیدن اسمت و‌بارخوردی‌که به‌کامنت من داده بودی خوشحال شدم،امروز یکی از درخواستهای تمرین ستاره قطبیم خوندن و نوشتن کامنتهای سایت بود ‌و‌تا اومدم که وارد سایت شم نوشته زیبای شما قلبمو روشن کرد،چقدر خوب مینویسی و من همیشه با خوندن کامنتات لذت میبرم،دریافت کامنتاتو تو ایمیلم فعال کرده ام بس که از نوشته هات کیف میکنم،نگاه توحیدیت،دستاوردهای مادی و معنویت،آرامش و اخلاق خوبت،اطلاعات چند بعدیت،ادبیات قشنگت،کاربرد آیه ها و اشعار در نوشته هات و‌مثالهایی که میزنی و انتشار اونچه که از قلبت بر میاد ،خیلی برام تحسین برانگیزه و کلی با کامنتات حال میکنم برادرو دوست خوبم!خیلی دوستت دارم و امیدوارم روزی که خیلی دیر نیست شما رو در جایی از این جهان ممکن ها ملاقات کنم…

    در پناه خداوند شاد ،آروم ،سالم خوشبخت و ثروتمند باشی رفیق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: