پس از دیدن و شنیدن توضیحات استاد عباس منش درباره موضوع این فایل، پاسخ های خود به سوالات زیر را در بخش نظرات این صفحه بنویسید:
سوال 1: درباره تجربیات شخصی خودت از زمانی بنویس که آگاهانه سعی داشتی آموزش های استاد را در زندگی ات اجرا کنی، چه نتایجی گرفتی و چه تغییرات مثبتی در هر جنبه از زندگی ات ایجاد شد؟
سوال 2: (اگر در مورد شما صدق می کند) درباره تجربیاتی بنویس از زمانیکه از این فضا دور شدی؛ به مسیر قبلی خودت برگشتی و دیگر این آموزه ها را در عمل استفاده نکردی، شرایط شما چگونه تغییر کرد و نتایج به چه شکل اُفت کرد؟
سوال 3: به نظر شما، چه عواملی باعث می شود افراد بعد از اینکه مسیر درست را (در هر جنبه ای) می شناسند و از آن نتیجه می گیرند، آن را ادامه نمی دهند و دوباره به الگوهای قبلی خود برمی گردند؟
منتظر خواندن پاسخ های تأثیرگذارتان هستیم.
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:
دسته بندی ” توانایی تشخیص اصل از فرع “
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری دلیل نتایج پایدار691MB46 دقیقه
- فایل صوتی دلیل نتایج پایدار22MB46 دقیقه
سلام به استاد متعهد و توحیدیام
این فایل همون اول که شنیدمش انگار باهام حرف زد گفت تو بارها باید منو بشنوی بارها باید منو تکرار کنی تا برم توی ناخودآگاهت تا بفهمی که متعهد بودن یعنی چی تا بفهمی که ممکنه من 40 دقیقه باشم ولی اگه تو هر بار بشنویم قراره 40 هزار نکته از من در بیاری
تاکید میکنم و بارها مینویسم که هر ورودی به ذهنم بدم همون نتیجه رو میگیرم مثل دستگاه آبمیوهگیری که من هر میوهای رو داخلش بندازم آب همون میوه رو تحویلم میده
بارها به خودم یادآوری میکنم که ذهن من خیلی چموشه
پس اون الگویی رو نشونش میدم که 15 یا 20 سال درگیر بیماری بود و وقتی که از راه قانون سلامتی و مسیر درست دونست به سلامتی برسه باز هم این ذهن تونست اون رو از مسیر درست خارجش کنه و برگردونتش به مسیر قبلی
پس باید یادآوری کنم که تعهد خیلی مهمه اگر متعهد باشم حتی اگه عاشق غذا های مختلف باشم و براش بمیرم تعهد با من این کارو میکنه که من به یه شیوه دیگهای عمل کنم به یه شیوه متفاوت به یک شیوه درست و روی مسیر صحیح هم بایستم
چقدر بارها و بارها توی سایت توی کامنتها خوندم خوندم از تجربه افرادی که از مسیر خارج شده بودند رفته بودند و وقتی که نتایجشون نابود شده بود برگشته بودند که دوباره از صفر شروع کنن
خب وقتی که من توی این مسیر نتیجه گرفتم و فهمیدم این راه درسته چرا رهاش کنم چرا دوباره برگردم به صفر چرا دوباره به زحمت زور زیاد بخوام شروع کنم و ذهنمو کنترل کنم چه دلیلی داره که ادامه ندم چه دلیلی داره که جا بزنم از مسیر درستم چه دلیلی داره که خوشی بزنه زیر دلم چه دلیلی داره که برگردم به عقب چه دلیلی داره که از بهتر و بهتر کردن اوضاع دست بردارم چه دلیلی داره که بفهمم این مسیر درستترین مسیره رو جا بزنم و خرابش کنم
استاد که برای من نمونه کاملی از این موضوع که همیشه دنبال راحتترین مسیر و همیشه به راحتترین مسیر هم هدایت میشه همیشه شاهد این بودم که بارها و بارها از خدا پرسیده که چطور از این راحتتر چطور از این آسونتر و چطور از این سریعتر ؟؟؟؟
پس استاد توی این مسیره توی این راه این به من میگه که راحتترین راه و سریعترین راه همینه درستترین راه همینه
پس کجا برم و از چی دست بکشم
چرا برم سراغ مسیر سخت چرا برم سراغ مسیری که قراره تضادهای فراوان الکی برام پیش بیاد چرا از مسیری که نتیجه گرفتم برگردم
من میخوام هر روز توی این مسیر بهتر و بهتر بشم میخوام توی این مسیر که هیچ انتهایی براش نیست هر روز قدمی به جلو بردارم
میخوام وقتی که ذهنم بهم میگه حالا این یه بارو کنترل کردی اشکال نداره هر چیزی خواستی بشنوی اشکالی نداره هر چیزی خواستی بگی اشکالی نداره حالا این یه بارم غیبت کن اشکالی نداره
جلوش بایستم چون من میدونم که همینها باعث میشه به مسیر قبل برگردم که درها رو باز کنم برای شکست
من میخوام که به صورت تصاعدی برم بالا از نردبون از نردبون اوجم و پر پروازم باز کنم و پرواز کنم نمیخوام که دو تا پله برم بالا دوباره بپرم پایین هی دوتا پله برم بالا و بپرم پایین
من میخوام اوج بگیرم میخوام سقف آرزوهام بزرگ باشه
وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ ۗ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ
البته شما را به پارهای از سختیها چون ترس و گرسنگی و نقصان اموال و نفوس و آفات زراعت بیازماییم، و صابران را بشارت و مژده بده.
خدایا توی تضاد ها منو از صابری از در مسیر ماندگان از متعهدانه قرار بده که من سخت به تو محتاجم …
سلام به استاد عزیزم و مریم بانو
تصمیم گرفتم که این فایلو ببلعم بشنوم و وارد رنگهام کنم چون اصل این اصل تعهد داشتن اصل یعنی در مقابل نجواهای ذهن که در کمینه در مقابل شیطانی که منتظر از جلو و عقب و چپ و راست حمله کند رو بگیری
شیطان بارها گفته من در کمین هستم هر لحظه بیارم به بندههای خوبت ولی به اونهایی که با ایمان هستند نمیتونم نفوذ کنم
من میخوام از اون بندگان مخلص و با ایمان باشم که عمل میکنه به قانون عمل صالح که ایمان داره به خدای خودش و کار میکنه روی ارتباطش با خدای خودش و میدونه که میخواد یه زندگی فوق العاده رو هم در دنیا و هم در آخرت تجربه کنه
چقدر این شرک درون من نیاز داره که روش کار بشه
شرکی که وقتی داشتم این بند رو مینوشتم به یادم اومد که در روز بارها و بارها و بارها در گوشم تکرار میکرد میگفت تو به خاطر جایی که داری زندگی میکنی و به خاطر همه چیزهایی که داری به خاطر خانواده نمیتونی به خواستههات برسی و نمیتونی فلان کارو کنی
هر راهی رو امتحان میکرد که جلومو بگیره از تلاش کردن اون موقعها هنوز با این مسیر توحیدی آشنا نشده بودم
اگه بخوام برگردم به قبلتر یادم میاد نجبوا
های شیطان رو وقتی که بچهتر بودم حتی وقتی که یک بچه تقریباً 12 13 ساله بودم در گوشم زمزمه میکرد و نجواهاش اینجوری بودن که بهم میگفت حالا که فلان کارو کردی خدا تو رو نمیبخشه حالا که غرق شدی حالا که رها شدی فرقی نمیکنه چه یک وجب چه صد وجب
خدای من از جنس امید اون خدایی که هر لحظه میگه بیا اگه خطا کردی اگه اشتباه کردی من بخشنده هستم برای همین من باید برای این خدا برای این خدای عاشق بندگی کنم
خدایی که برای من خدا خدایی میکنه
ولی من چقدر عمل میکنم؟
چقدر در مسیر این بندگی میمونم؟
یا فقط وقتی توی گرفتاری و تضادها و شرایط بد میافتم فقط بنده خوبی میشم دیگه وقتی که اوضاع خوب میشه دوباره خوشی میزنه زیر دلم میذارم همون که اونقدر تلاش میکرد من رو ناامید کنه و از مسیر خارج بکنه دوباره برگرده
چقدر تعهد دارم و چقدر از مسیر خارج نمیشم باید با خودم روراست باشم!!
چقدر برام راحته که واقعاً به اون مسیر قبلیم برگردم :)))))
وقت با ارزشم را از دست بدم در صورتی که هیچ چیز جدید و تازهای به دست نمیارم
تا وقتی که خودم رو کنترل کنم ورودیهای خودم رو کنترل کنم خدا هم اتفاقات الک شده رو برای من رقم میزنه در واقع طبق فرستادههای خودم برام اتفاقات خوب میفته ولی وقتی منم هر چیزی رو که به دهنم میاد و زبونم میاد بگم دقیقاً همون دونههای درشتی که رو الک میمونن مثل شهاب سنگ به طرف خودم پرتاب میکنم
دقیقاً شیطان خیلی راحت میتونه منو از بندگی خدا منصرف کنه ….
اینجوری که خدا بهم پاداش بده من رو از بیماریهایی که 15 الی 20 سال بود که من رو درگیر خودش کرده بودم رها کنه من وقتی که خوب شدم معجزه رو با چشم خودم دیدم باز برمیگردم به مسیر قبلی( خودمو گذاشتم جای آدمایی که تو قانون سلامتی بودن)
وقتی که این جملاتو نوشتم احساس کردم فهمیدم یعنی چی وقتی که خدا بارها توی قرآن میگه آیا تو نشانهها معجزات دیده میشه ولی از ایمان خبری نیست وقتی شیطان من را از راه به در کنه چشمهای من نابینا میشه قلبم مهروموم میشه
اینو از خودم میپرسم
هر باری که شل میشم هر باری که یه ندایی میگه این همه کنترل کردی این بارو اشکال نداره
آیا واقعاً همینقدر خوشی برام بسه
همین قدر سقف آرزوهام کوتاهه
همین مدت آرامش برام بسه
و باز میخوام برگردم توی تضادهای قبلی توی شرایط قبلی به اتفاقات آدمهای قبل؟!!
به قول استاد تحمل بیش از حد خوشبختی رو ندارم!
من همون خلیفه خدا روی زمینم خلیفه چقدر میتونه خداگونه باشه من باید سقف آرزوهام انقدر کوتاه باشه که وقتی دو تا برگه مینویسم و میذارم زیر پام بیام به سقف آرزوهام برسم
اگه خلیفم باید خلیفه گونه تلاش کنم و در این مسیر قدم بردارم باید خلیفگی کنم اگه همه چی مسخر منه باید ادامه بدم تا دستم به افسارشون برسه
اگر هر روز زندگی روانتر میشه من چرا باید به شیوه قبلم برگردم
واقعا مگه من دوست ندارم خوشبختی رو توی همه ابعاد تجربه کنم یا پر پروازمو باز کنم یا توی این مسیر با سرسره حرکت کنم و قدم بزنم و سوت بزنم اینجوری وقتی تعهدمو نشون بدم تصاعد من هر روز بیشتر میشه و نتیجههایی که میگیرم بیشتر میشه همون نتیجههایی که هر روز حتی خودمو متعجب میکنه و شگفت زده میکنه همین روزهایی که فقط به چراغ سبزها میرسم ““نشونه رو تایید میکنم
وقتی کد نویسی میکنم اتفاق میافته و تایید میکنم و تو این مسیر میمونم
پس یادآوری میکنم به خودم روزهایی که الان دارم که پر از شکره
و یادآوری میکنم روزهایی که با شیوه قبلیم داشتم توی تضادها الکی وقتم رو تلف میکردم و داشتم روابطی که پتانسیل داشتن هر روز خیلی عالیتر بشن رو جوری میدیدم که شیطان بهم نجوا میکرد
تصمیم گرفتم هر روز این فایل رو گوش بدم هر روز راجع بهش بنویسم و هر روز به خودم گوشزد کنم که باید توی این مسیر بمونم باید سقف آرزوهام رو بلندتر کنم
باید توی شرایط سخت هم ادامه بدم