دلیل نتایج پایدار

پس از دیدن و شنیدن توضیحات استاد عباس منش درباره موضوع این فایل، پاسخ های خود به سوالات زیر را در بخش نظرات این صفحه بنویسید:

سوال 1: درباره تجربیات شخصی خودت از زمانی بنویس که آگاهانه سعی داشتی آموزش های استاد را در زندگی ات اجرا کنی، چه نتایجی گرفتی و چه تغییرات مثبتی در هر جنبه از زندگی ات ایجاد شد؟

سوال 2: (اگر در مورد شما صدق می کند) درباره تجربیاتی بنویس از زمانیکه از این فضا دور شدی؛ به مسیر قبلی خودت برگشتی و دیگر این آموزه ها را در عمل استفاده نکردی، شرایط شما چگونه تغییر کرد و نتایج به چه شکل اُفت کرد؟

سوال 3:  به نظر شما، چه عواملی باعث می شود افراد بعد از اینکه مسیر درست را (در هر جنبه ای) می شناسند و از آن نتیجه می گیرند، آن را ادامه نمی دهند و دوباره به الگوهای قبلی خود برمی گردند؟

 

منتظر خواندن پاسخ های تأثیرگذارتان هستیم.


منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:

دسته بندی ” توانایی تشخیص اصل از فرع “

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری دلیل نتایج پایدار
    691MB
    46 دقیقه
  • فایل صوتی دلیل نتایج پایدار
    22MB
    46 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

717 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سارا صمدی پور» در این صفحه: 6
  1. -
    سارا صمدی پور گفته:
    مدت عضویت: 1540 روز

    روز پنجم تعهد من :)

    سلام استاد قشنگم، سلام دوستای هم فرکانسیم

    من برای اولین بار در زندگیم، 5 روزه اگاهانه دارم به تعهدم عمل میکنم!

    تعهدم چی بود؟

    هر روز دیدن یکی از فایل های دسته بندی اصل از فرع به صورت کامل و نوشتن یک کامنت + خوندن درس های زبانم به صورت کامل

    واقعا این 5 روز اتفاقات زیادی افتاد اما من هرطور بود به این دوتا تعهد عمل کردم و خیلی خوشحالم

    یکی دوشب که از خستگی نا نداشتم تایپ کنم و ویس گرفتم که اپلیکیشن تایپ کنه برام… ولی بازم انجامش دادم

    خداروشکر تو همین پنج روز حس میکنم واقعا داره مدارم هر روز عوض میشه، دارم با عزت نفس تر میشم، تغذیه ام سالم تر میشه ، رفتار دیگران با من بهتر شده

    اما امروز حس کردم که بکم شل شدم انگار ، مثلا 20٪

    واسه همین دوباره اومدم این فایل رو گوش دادم و نت برداشتم که از مسیر دور نشم، حتما توصیه میکنم دوستان این فایل رو دانلود کنن و هروقت حس کردن 1٪ دارن شل میشن از روش بنویسن

    و البته بارها یاداوری کنن که وقتی از مسیر دور شدن چقدر بلا و بدبختی سرشون اومده و مثل من نباشن که بخوان خودشون رو آسون کنن برای سختی ها

    من واقعا خوشحالم، دو هفته دیگه تولدمه اما من 5 روزه که دوباره متولد شدم

    تو همه عمرم حتی یک روز هم نتونسته بودم کاری رو پشت سرهم انجام بدم اما الان انجامش دادم و ثبتش هم کردم که یادم بمونه

    یعنی یه روزی میاد که بگم استاااااد ، من 365 روز متعهد بودم و فلان اتفاقات فوق العاده برام افتاده ؟ :)

    واقعا امیدوارم

    امیدوارم خدا کمکم بکنه و بتونم این یویو بودن رو ریشه کن بکنم، الان هم میرم خواسته هام رو بنویسم تا یادم بمونه چرا تصمیم گرفتم تعهد داشته باشم

    خدایا شکرت که یه روز دیگه هم به محضر خودت تعهد دادم، امضا زدم و با همه وجودم انجامش دادم

    عاشقتونم، مرسی استاد عزیزم که این اگاهی هارو در اختیار ما قرار میدی و مرسی از دوستان که وقت میذارن و مثال هایی از زندگی خودشون میزنن که ما بتونیم الگو سازی بکنیم

    پ.ن :

    الان چند دقیقه زمان باقی مونده تا تایم ویرایش کامنتم تموم یشه، اتفاقی چشمم افتاد به کامنت شب اول تعهدم! باورم نمیشه فقط تو پنج روز من انقدررررر تغییر کردم

    دوستای عزیزم حتما تو این سایت الهی ردپا بذارید از خودتون، همون 1٪ شل شدن هم کامل واسم از بین رفت وقتی خوندم و دیدم ارزوم بود یک شب فقط پای هدفم واستم ولی الان چند شب پاش واستادم و تو همین 5 روز واقعا معجزاتی واسم اتفاق افتاده!

    حتما از خودتون ردپا بذارید و برگردین بخونین اونارو که سوخت بشن واسه حرکتتون تا بی نهایت ، خدایا سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  2. -
    سارا صمدی پور گفته:
    مدت عضویت: 1540 روز

    سلام به دوستان عزیزم و خانواده عباس منشی

    شاید باورتون نشه ولی من الان انقدر خستم که دارم این کامنت رو به شکل صوتی می‌نویسم تا یه اپلیکیشن برام تایپش کنه چون واقعاً توان این رو ندارم که بخوام با دستای خودم بنویسمش اما یه حسی به من گفت که باید بیام اینجا و بنویسم که وقتی یه کامنتی گذاشتم ادامه داستانش به چه شکل پیش رفته, فقط برای اینکه وقتی سارای چند سال بعد به موفقیت‌هاش نگاه می‌کنه یادش بیاد که زندگیش از چه زمانی شروع به تغییر کرد

    خب داستان از اینجا شروع شدش که دیشب وقتی من اون دوتا آیه صریح قرآن رو خوندم و احساس کردم که خدا مستقیماً با من صحبت کرده، به خودم تعهد دادم که یه میزان ساعت مشخصی، امروز که دارم این کامنت رو می‌نویسم درس بخونم اما من دیشب به خودم گفتم که حتی اگه از آسمون سنگ بباره من این کارو انجام میدم ( و این تعهد رو توی کامنت قبلیم روی این فایل نوشتم)

    از اونجایی که خدای ما خدای عمله نه خدای حرفای الکی و ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است امروز هر اتفاقی که شما فکرشو بکنین برای من افتاد که من نتونم درس بخونم

    اما من همه توانمو جمع کردم و تونستم نزدیک اون ساعتی که مشخص کرده بودم درسامو بخونم ولی یک ساعت کمتر!

    و اتفاقی که افتاد یکی از دوستای عزیزم منو دعوت کرد بیرون و با اینکه خیلی مونده تا تولدم منو برات تولدم سورپرایز کرد و یه مهمونی سورپرایز… ( که بعدا تو یه کامنت دیگه توضیح میدم چطور جذبش کردم)

    خب من خیلی دیر رسیدم خونه و یه عادتی که دارم اینه که یه باور بسیار بد برای خودم ساختم و به خودم میگم من از ساعت 9 شب به بعد به هیچ وجه نمی‌تونم درس بخونم و حتی یک کلمه درس رو هم نمی‌فهمم…

    به خاطر این باور و پیشینه‌ای که تو ذهن خودم داشتم من تصمیم گرفتم که امروز بی‌خیال اون یک ساعت بشم و بگم همین کافیه و حالا فردا کامل میخونم

    ولی با خواهر خودم که عباس منشی هستن و ایشون منو با استاد آشنا کردن صحبت کردم، و حرفای خیلی خیلی قشنگی بهم زد ، بعدش که صحبت مون تموم شد انگار یکی تو مغز من این جمله هارو گفت که مطمئنم خدای مهربونم بوده:

    ‏ تعهد یعنی قولی که تو به خودت میدی و با هر بار شکوندن اون قول تو به نسبت خودت بیشتر و بیشتر بی‌اعتماد میشی تا همین الان هم تو بارها کاری کردی که اعتماد از خودت سلب شه و اگر این یک ساعت رو نخونی تو دیگه هرگز و هرگز نمی‌تونی به خودت اعتماد کنی و امشب همون اولتیماتومی که دیشب تو اون آیه‌ها ازش حرف زده شد

    همین باعث شدش که من به خودم بیام و به خودم قول بدم با اینکه خیلی خستم و تمام بدنم انقدر که راه رفته بودم درد می‌کرد، اما هر طور که هست یکی از درس‌های خیلی سبکم که نیاز به تمرکز بالا نداره رو انتخاب کنم و اون یک ساعت درسمو بخونم حتی اگر یک کلمه هم ازش متوجه نشم هرجور که هست اون یک ساعت رو به پایان برسونم و ببینم که من بالاخره تونستم به تعهدی که به خودم دادم عمل کنم

    خلاصه من همین کار را انجام دادم و اون یک ساعت درس رو خوندم درسته که بازده اش به اندازه تایم صبح بالا نبود اما به هر حال خیلی حس فوق العاده‌ای بهم داد و حسی داشتم که هیچ وقت حالا تجربه‌اش نکرده بودم با وجود اینکه الان خیلی خستم در حدی که حتی نمی‌تونم تایپ بکنم این کامنت رو ولی انقدر خوشحالم و انقدر حس فوق العاده‌ای دارم که واقعاً می‌تونم بگم انگار لبخند خدای خودم رو حس می‌کنم که داره نگاه می‌کنه و می‌بینه اون صحبت صریح و واضحی که با من داشت واقعاً نتیجه داده و بی‌فایده نبوده

    شاید خیلی خنده‌دار باشه دختری که چند روز دیگه 24 سالش میشه تنها خوشی زندگیش الان اینه که تونسته یک روز به یک تعهد کوچیک عمل کنه اما چیزی که من پشت این کامنت دارم می‌بینم این هست که برای اولین بار در زندگی من به خودم اعتماد کردم و اون اعتماد رو نشکوندم و به خودم ثابت کردم که اگر به خودم قول میدم واقعاً می‌تونم پای اون قول واستم به شرطی که سنگ بزرگ برای خودم نذارم و شرایط خودم رو در نظر بگیرم و یک برنامه‌ریزی منطقی داشته باشم تا بتونم از تکامل و در نتیجه ی اون از تصاعد استفاده کنم!

    و واقعا حس بسیار فوق العاده‌ای دارم تعهد فردام رو هم امروز نوشتم و امیدوارم که بتونم بهش عمل بکنم چون روز جمعه هست و خوب برای سارای قدیم خیلی روز جذابیه که بخواد بیخیال تعهداش بشه

    اما من واقعاً فرق کردم و این بار می‌بینم که فرق داره چون استاد میگن که شما زمانی می‌تونی بگی من قانونو باور دارم که تغییر کنی رفتارهای تو تغییر کنند و تو طوری رفتار بکنی که تا حالا انجام ندادی !

    نه اینکه فقط به زبون بگی که من قبول دارم من اینا رو اعتقاد بهش دارم…. که واقعاً من گذشته همینطوری بودم و طوطی وار فقط یه سری چیزا رو تکرار می‌کردم اما این فایل واقعا زندگی من و خیلی از آدم‌ها را عوض کرد چون کامنت‌ها رو خوندم و دیدم چقدر از کامنت‌ها مثل من بودن چقدر جنس کامنت‌ها مثل منه اگر که جای دیگه‌ای به جز این سایت بود

    من قطعاً فکر می‌کردم تمام این کامنت‌ها از رو کامنت من کپی شده اما الان متوجه می‌شم که چقدر این مسئله مشکل آدم‌های زیادی بوده و به خاطر درخواست‌هایی که ما به خداوند فرستادیم خدا استاد رو به ضبط این فایل هدایت کردن

    حتی دیدم یکی از دوستان گفته بودن تو همین چند روز این فایل رو بالای 30 بار دیدن!!!

    و متوجه شدم که من خودم به شخصه نیاز دارم تا 30 روز حداقل روزی یک بار این فایل یا فایل مشابهش که « چگونه مسیر اهداف را فراموش می‌کنیم »

    هست رو ببینم تا بتونم روی این پاشنه آشیل و ضعفی که دارم کار بکنم و حداقل کنترلش کنم

    خیلی خیلی خوشحالم چون هم برای اولین بار کامنت نوشتم به شکل صوتی رو تجربه کردم هم یک شب فوق العاده برای خودم ساختم و به خودم ثابت کردم که اگر که بخوام می‌تونم تو هر شرایطی به اهدافم پایبند باشم و کاری که تعهد دادم را انجام بدم

    امشب من یه روی دیگه از خودم رو دیدم بعد از 24 سال دیدن یک سارای ضعیف ترسو و غیرقابل اعتماد من امشب دختری رو دیدم که تونستم بهش اعتماد کنم و دیدم که همه تلاششو کرد و واقعاً از جون مایه گذاشت با اینکه سردرد گرفت با اینکه بدن درد داشت اما واقعاً این کار رو کرد تا تغییر بکنه و بتونه زندگیش رو تغییر بده….

    آرزوم اینه که بتونم این تعهدهای روزانه را تبدیل بکنم به تعهد هفتگی، ماهانه و سالانه و یه زندگی جدید برای خودم بسازم برسم به روزی که مثل سید علی خوشدل با دست پر بیام از نتایجم بگم و نتایجم در حد یک روز انجام به تعهد کوچیک نباشه ، هر چند بابت همین نتایج هم بسیار بسیار سپاسگزارم چون قبلاً توی زندگی من نبود و اصلاً من هیچ درکی از معنی کلمه خوشحالی و شادی یا تعهد نداشتم….

    مطمئنم روزهای خوبی در راه هستش برای من و همه شما عزیزانی که این کامنت رو می‌خونید و مثل من قول می‌دید که در عمل رفتارتون عوض شه نه اینکه فقط حرف بزنید

    خدایا شکرت…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    سارا صمدی پور گفته:
    مدت عضویت: 1540 روز

    سلام دوستان عزیزم و استاد عزیزتر از جانم

    به محض دیدن این فایل ، یه حسی تو وجودم گفت این فایل قراره زندگی من رو عوض کنه

    و هدایت شدم به کامنت هایی که واقعا مغز منو منفجر کردن و باعث شدن من نزدیک 4 روز مداوم روی خودم کار کنم

    یه روزهایی کم و یه روزایی زیاد

    حتی هدایت شدم به مهمانی یکی از آشناهای خانوادگی که من تا حالا باهاشون رفت و امد نداشتم ولی فرررشته بودن! و من دو روز تمام فقط راجب قانون باهاشون صحبت کردم و خیلی زیبا کلی مثال بهم دادن، یعنی هم قانون رو مرور کردم بارها و هم از الگوها و مثال های دوستان برای محکم تر شدن ریشه های قانون در ذهنم استفاده کردم

    امروز هم من طبق معمول درس های زبانم رو خوندم چون قصد مهاجرت دارم

    من روزانه 6 ساعت مطالعه در نظر گرفتم که چند روزه تق و لق انجامش میدم، الگوی تکراریم هم توی این دو ماه مطالعه این بود که مثلا چند روز کامل درس میخوندم حتی 8 ساعت ، یهو دو سه روز همش تو فضای مجازی میچرخیدم و حالم بد میشد ، باز دویاره شروع میکردم به خوندن و باز همون اتفاق!!!!

    واقعا سیکل اعصاب خوردکنی بود به شکلی که من تمام شبکه های مجازی یعنی تلگرام و اینستا و تیک و تاک و… رو حذف کردم که دیگه تکرار نشه

    چند روزی خوب بود، باز امروز دنبال یکی از ویدئو های استاد تو یوتیوب میگشتم به خودم اومدم دیدم 6 ساعت تو یوتیوب چرخیدم

    خیلی عصابی شدم

    چون من واقعا خسته شده بودم و بعد از این فایل میخواستم تعهد داشته باشم اما بازم نتونستم!

    کلا 4 روز دوام اوردم

    دیگه ناامید شده بودم و گفتم ولش کن، شاید بهتره من بیخیال استاد بشم چون واقعا استاد داره راه موفقیت و خوشبختی رو میگه اما من حتی یک هفته نمیتونم ادامه بدم چطور میخوام تمام عمر این اموزش هارو رعایت کنم؟؟

    ولی باز نتونستم قیدشو بزنم، دوباره اومدم تو این فایل، کامنت هارو خوندم حرفای استاد رو گوش دادم و یهو با یه صدای خیلی قوی به خودم گفتم انقدرررررر روی خودم کار میکنم تا این مشکل برطرف بشه

    قول دادم این ضعف یویو بودن و سینوسی بودن که صدای خودم و تمااااام افرادی که من رو میشناسن رو دراورده رو برطرف کنم! چون یادمه 5 سال پیش یه جایی کار میکردم که مدیرم بهم گفت تو‌ اگه این سینوسی یودن رو نداشتی الان میتونستی یه دفتر واسه خودت بزنی تو سن 19 سالگی!

    به محض اینکه این تعهد ذهنی رو دادم که هرچقدر طول بکشه رو این ترمز که بزرگ ترین پاشنه اشیل من هست کار میکنم حتی اگه صدبار از مسیر خارج بشم تا این برطرف نشه بیخیال نمیشم ، یه صدایی گفت :

    « حالا فهمیدی چرا وقتی از ته ته دل منو صدا زدی و گفتی بزرگترین مانع مهاجرت من چیه، هدایتت کردم به قانون سلامتی؟ »

    راست میگفت، الان 20 روز تمام هست که دارم فکر میکنم بین این همه دوره ، مهاجرت چه ربطی به قانون سلامتی داره؟

    همون صدا گفت : دیدی استاد تو این فایل اول اسم قانون سلامتی رو اورد؟ به نظرت چرا ؟ چون دوره ای هست که بیشتر از همه دوره های استاد نیاز به تعهد داره ، وسلام!

    واااااای اقا مغزم منفجر شد! اره این جواب سوالم بود ، فرق نداره مهاجرت یا هر هدف دیگه

    من تا علف های هرز رو حداقل کنترلشون نکنم ( ریشه کن کردنشون پیشکش) ، چطور میخوام چیزی تو زمین بکارم که بعدا بهم ثمر و میوه بده؟؟؟

    یعنی عملا همه تلاش های من بی فایده ست وقتی دو روز خودم کار میکنم ده روز کار نمیکنم!

    بعدش قران رو باز کردم و گفتم خدا تو هدایتم کن، بگو چکار کنم من چطور این مشکل رو رفع کنم

    ایه اومد : خداوند به هرکس که از بندگانش که بخواهد روی میاورد ، خدا بخشنده و مهربان است ( توبه 27)

    یعنی عملا بهم گفت سارا خانم صمدی پور ، من با این عظمت تورو میبخشم، تو نمیبخشی؟

    تو کامنت سید علی خوشدل که 6 ساله شبانه روز رو خودش کار کرده رو میخونی و خودت رو با اون مقایسه میکنی و از خودت ناامید میشی ، وقتی من هنوز ازت ناامید نشدم؟

    بهم گفت تو وقتی انقدر اوضاعت خرابه، چرا تعهد یه هفته ای میذاری؟ تو عمرت یه هفته پشت سر هم کاری رو انجام ندادی! بیا دختر من، بیا تعهد یه روزه بذار!

    اول انجامش بده، خودت رو تحسین کن

    بعد تهعد بده واسه روز بعد

    و همه توانت و جونت رو بذار که به این تعهد های یک روزه عمل کنی ، بعدش بکن یک هفته ای ، بعد ماهانه ، بعد چهار ماهه و بعد یک ساله ( شاید باورتون نشه همه اینایی که نوشتم تو آیه های بعدی بود ، یعنی خدا عملا یه برنامه یک ساله داد دستم!)

    من تو دلم برای مهاجرت خیلی ناامید شده بودم و گفتم ولش کن، من عرضه ندارم 4 روز پشت سر هم زبان بخونم، چطور هم ایلتس بدم هم امتحان تئوری مامایی هم برم اونجا پروانه مطب بگیرم هم تنها زندگی کنم … ولش کن، کار من نیست

    من بی عرضه تر از این حرفام ( ترمز عدم لیاقت)

    همین حرفای زشت و تحقیر امیز رو که به خودم میزدم ، آیه هارو میخوندم و میرفتم جلو

    یهو یه آیه اومد که زدم زیر گریه! واقعا وجود خدا به من ثابت شد امشب ، و قلب من پر شد از نور…

    فکر کنم این دومین بار بود تو کل زندگیم که از شادی گریه کردم نه غم ! این دو آیه برام اومد :

    ای کسانی که به خدا ایمان اورده اید، شمارا چه میشود که وقتی فرمان داده میشوید در راه خدا رهسپار شوید ، به زمین میچسبید؟ (38 توبه) اگر رهسپار نشوید ، شمارا عذابی دردناک میکند و قوم دیگری را جایگزین شما میسازد و شما هیچ زیانی به او نمیرسانید (39 توبه)

    دوستای عزیزم باورتون نمیشه ، مهاجرت من واقعا به من دستور داده شده بود! من سال ها از مهاجزت متنفر بودم ( به خاطر وابستگی به خواهرم و پارتنرم و ترس از تنهایی) و با وجود اینکه یه مدت عالی رو فایل ها و قوانین و شکرگزاری کار میکردم اتفاقاتی افتاد که من ممنوع الکار شدم بی دلیل! رابطه عاطفیم که وابستگی زیادی بهش داشتم تموم شد و از در و دیوار و آسمون به من نشونه اومد که باید زبان بخونی!

    حتی یادمه هی تو ذهنم با خدا کلنجار میرفتم که بابا من الان بیکار شدم ، ضربه عشقی خوردم زبان به چه دردم میخوره؟

    هی میگفت بخون میفهمی ، بخون میفهمی، بخون میفهمی

    و من که شروع کردم با جدیت زبان خوندن، 10 روز بعدش وسط یه بحث بی ربط که دو نفر دیگه اصلا داشتن با هم حرف میزدن و من مخاطبشون نبودم، متوجه جاب افر عالی واسه رشته خودم شدم که نمیتونم تو ایران روش کار کنم ولی عاشقشم واقعا! و میتونم خیلی راحت تو بهترین کشور اروپا با درامد عالی روش کار بکنم با کلی مزایا و یادمه روزهای اول قشنگ میدونستم این یه مسیر الهیه و خدا به من دستور داده که برم، اما داشت رفته رفته یادم میرفت…

    با این دو آیه که دقیقا بعد این فایل بهشون هدایت شدم انگار یکی محکم زد تو گوشم، انگار یه سطل ایب یخ ریختن روم!

    گفت وقتی بهت دستور دادم، چطور جرئت میکنی که گوش ندی؟ و بعدش هم گفت اگه گوش ندی ( یعنی هنوز دیر نشده و امیدی به من هست ) ، نتیجه اش رو هم خواهی دید ( عذاب)

    و به راحتی افراد دیگری جایگزین تو میشن ، و تو با گوش نکردن به دستورات خدا ( الهام و هدایت) به اون که ضرر نمیرسونی بنده خدا! دودش تو چشم خودت میره…

    خلاصه که ، انقدر تپش قلب دارم که خدا بدونه

    مطمئنم متوجه میشین چون شماها تنها کسایی هستین که معنی هدایت و حرف زدن با خداوند رو کامل درک میکنین

    من حس میکنم خدا با همه اون عظمتش با من امشب حرف زد ، انگار تو چشمام زل زد و این دوتا ایه رو واسم خوند

    واسه همین هست که خیلی حس عجیبی دارم، مثل زمانی که موسی به خدا اصرار کرد خودت رو به من نشون بده و کوه متلاشی شد از عظمت خدا

    واقعا در مقابل حضورش نمیدونم چی بگم، و چقدر ارومم

    چقدر خوشحالم

    خداروشکرت

    بعد سال ها دوری از خدای خودم، الان حس میکنم یه پشتیبان قدرتمند کنار خودم دارم

    که دلم بهش گرمه

    مهم نیست چقدر ضعیفم

    اون هنوز به من ایمان داره

    اما دیگه اولتیماتیوم بهم داد که اگه عمل نکنی منتظر عواقبش هم باش

    من از کم شروع میکنم، تعهد میدم فردا به برنامه ریزیم عمل کنم حتی اگه سنگ از آسمون بباره

    و سعی میکنم یک روز یک روز پیش برم تا کم کم پیشرفت کنم و بتونم با اگاهی های الهی که استاد میدن و عقل کل و… این ترمز رو برطرف کنم

    مطمئنم روزای خوب تو راهه

    خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    سارا صمدی پور گفته:
    مدت عضویت: 1540 روز

    سلام عزیزان دلم ، دوستان گرانقدر من و استاد و پدر عزیزم ، همچنین مریم بانو که فرشته هستن

    سلام به روی ماه همه تون

    حقیقتش ، من نمیخواستم کامنت بنویسم

    میخواستم اصلا دیگه کامنت ننویسم هیچوقت!

    چون، واقعا خجالت کشیدم…

    وقتی استاد گفت من کامنت هارو میخونم که بعصی بچه ها چقدر نتایج خوب میگیرن و بعد چند وقت درب و داغون برمیگردن، واقعا خجالت کشیدم

    تو زندگیم همیشه ادم پررویی بودم حتی بعضی وقتا از نظر دیگران وقیح بودم، اینارو گفتم که بدونین اصلا واژه خجالت واسه من معنی نداشت!

    ولی دیروز که اول کامنت سید علی خوشدل رو خوندم که چقدر تاکید داشتن بچه های زیادی حتی هم دوره های خودشون در سایت لب و دهن بودن فقط ، و استاد هم همینو گفتن، واقعااااا آب شدم از خجالت

    حتی چند قطره اشک ریختم، خیلی ناراحت شدم

    یادمه از وقتی خودمو میشناختم ، این مشکل سینوسی بودن باهام بود

    من هنوز که هنوزه در زندگیم هیچ کاری رو به انتها نرسوندم که بهش افتخار کنم

    واسه همین فعلا یه هدف واسه خودم گذاشتم، اونم یه نمره خوب تو‌ امتحان ایلتس هست

    کار سختیه واقعا، اما نشدنی نیست و خیلی ها تونستن اما چندین برابرشون هستن افرادی که موفق نشدن

    به خودم قول دادم هرطور هست با نمره بالا قبول بشم که بتونم بالاخره ثابت کنم منم میتونم، منم میتونم حداقل یک کار رو به انتها برسونم…

    و فعلا دارم براش تلاش میکنم

    اما یادم میاد چقدر موفقیت هامو بارها تو سایت نوشتم اما الان کیلومتر ها ازشون فاصله دارم، چون واقعا و حقیقتا دوباره بلند شدن سخت تره

    دیروز بعد خوندن کامنت ها و بعد گوش دادن به فایل رفتم حموم، کلا وقتی آب به پوستم میخوره حس میکنم به خدا نزدیک ترم

    شاید چون همیشه شنیدم اب پاکی و روشنایی هست

    حس میکنم به منبع درونم نزدیک تر میشم، باهاش صحبت کردم گفتم چیکار کنم، خدای من خسته شدم

    خجالت میکشم، بازم تو سایت بنویسم که از اول شروع کردم؟ تا کی اخه…

    باورتون شاید نشه، شروع کردم به نماز خوندن! همونجا سرپا، یه حسی بهم گفت یه رکعت نماز بخون

    برای من خیلی عجیب بود چون من واقعا با نماز به شکل امروزی گارد دارم و دوسش ندارم، مخصوصا که خیلی ها حتی داخل همین سایت هم اصرار غیر منطقی دارن که نه، حتما نماز باید همینجوری که ما میگیم خونده بشه و‌سپاسگزاری نماز نیست!!!

    و چون من واقعا از تعصب متنفرم ، اصلا از این مدل نماز خوشم نمیومد

    اما یه صدایی بهم گفت مگه تو نمیگی من به خدایی اعتقاد دارم که مبگه تو با من صحبت کن، چه نشسته‌ چه خوابیده چه به چپ چه به راست چه واستاده چه…

    پس بخون!

    حتی یادمه تشهد یادم نمیومد، همون صدا بهم گفت بلند بخون یادت میاد

    بلند خوندم و از حفظ تونستم بخونمش با اینکه یک ربع بود تلاش میکردم یادم بیاد اما نمیومد

    بعد همون صدا گفت خب برو باز زیر آب، همه بدی هازو بشور و بذار برن، پاک پاک شدی

    از این لحظه به بعد تصمیم خودته

    وقتی خوندم سید علی خوشدل عزیز الان چند صد میلیون ماهانه درامد داره و دنبال میلیارد هست، گفتم چرا ؟ خدای اون خدای من نیست؟ پس چرا من از وقتی کارمو ازم گرفتن انگار زندگیمم گرفتن؟ چرا دیگه دنبال پیشرفت نیستم؟ چرا به جای نمره 20 به 10 هم راضیم و فقط واسه همون 10 بخور و نمیر التماس میکنم؟

    خیلی بده خیلی، نمیدونم چی بگم

    اما از دیشب خیلی خیلی پاکم

    واقعا قلبم مثل بچه هاست، هنوز هم تازه شروع کزدم ولی به سرعت نشانه ها اومد

    دو روز خونه ادمایی مهمون شدم که سال ها دورادور مشناختیم ولی تا الان به طرز عجیبی رفت و امد نداشتیم، و باورتون نمیشه تا 4 صبح راجب قانون حرف زدیم با هم!

    مگه اینا قبلا نبودن؟ به خدا بودن

    اما من تو مدارشون نبودم

    فقط از خدا میخوام هدایتم کنه، کمکم کنه متعهد باشم، عوض شم، دیگه نیاد کامنتی که بنویسم از اول شروع کردم

    همه شکست ها و دوباره بلند شدن هام داره از جلوی چشمم رد میشه، خیلی ناراحتم، اما ته دلم نور امیدی هست

    واقعا احساس پاکی میکنم، مثل بچه ها دو روزه دارم از لحظه لحظه لذت میبرم

    فقط واسه سارای الان امیدوارم ادامه بده وگرنه هیچ وقت دیگه اینجاها پیداش نشه

    چون کسی که به همچین طلای نابی دسترسی داره و استفاده نمیکنه هممن بهتر که تو جهنم خودساخته خودش بسوزه

    امیدوارم واقعا بتونم، امیدوارم دیگه کامنت هام فقط سیر صعودی باشه، امیدوارم بتونم به بزرگترین ضعف و پاشنه آشیلم غلبه کنم

    انشالله

    به امید روزای خوب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  5. -
    سارا صمدی پور گفته:
    مدت عضویت: 1540 روز

    سلام ساناز عزیزم

    خواهر عزیزم، واقعا حق داشتی

    فکر کنم همون یه نفری که منتظرش بودی من بودم

    امروز من نشانه روزم رو زده بودم، و بعدش تو صفحه اصلی این فایل رو دیدم

    چون امروز خیلی سرم شلوغه گفتم این فایل رو فردا میبینم ولی یک ساعت تمام مثل خوره یه چی افتاده بود به جونم که بیام این فایل رو ببینم

    دیدم تایمش طولانیه و نمیرسم با تمرکز گوش بدم یهو یه صدایی عین همون صداهایی که با خودت حرف زد و خودم و خودت میدونیم چه جوریه جنس صداش گفت برو کامنتارو بخون

    من گفتم بابا فایل تازه اومده ، کامتت نداره که

    دیدم وااااه صد تا کامنت

    گفتم خب باشه یکیشو مبخونم میرم سراغ کارام

    واااای من

    نتونستم! نتونستم برم

    اره عزیزم حق داری، منم مثل خودت شاگرد نمونه تو سینوسی عمل کردن هستم

    چقدر کامنتت بهم کمک کرد

    هرچقدر ازت تشکر کنم کمه عزیزم

    دست خدا شدی امروز برای من

    جالبه 100 میلیونی که واسه گوشی لازم داشتی دقیقا پولی هست که من لازم دارم، ولی من برعکس شما از هیچکس طلب ندارم و مطمئنم خدا حتی معجزه وارانه تر برام میفرسته

    باید بشینم باز یه ارزیابی بکنم و شروع کنم روی خودم کار کردن، باز نتایجم داره کمرنگ میشه

    منم مثل خودت الان یه هدف گذاشتم تو‌ ذهنم که بی نهایت عاشقشم و مشتاقشم، اگه تونستم خودم رو انقدر بالا بکشم و لایق بشم که دریافتش کنم حتما تو داستان هدایتم مینویسم و از شما یاد میکنم که امروز واقعا این کامنت رو از زبان الله برای من نوشتین تا دوباره به خودم بیام

    ممنونم از استاد عزیزم که این سایت الهی رو این فضای معنوی و عرفانی رو برای ما فراهم کردن

    سپاسگزارم ساناز عزیزم

    امیدوارم منم به زودی مثل خودت یه کامنت پر انرژی بذارم و از رسیدن به هدفی که از شوقش شبا نمیتونم بخوابم بنویسم

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 50 رای:
  6. -
    سارا صمدی پور گفته:
    مدت عضویت: 1540 روز

    سلام برادر عزیزم

    اون تیکه که راجب قدرت دادن به دیگزان نوشته بودین و بعد گفتین وقتی قدرت رو به خدا دادین، طوری کارها انجام میشده که همون افرادی که حاضر نشدن کمکتون کنن دهنشون باز میمونده… واقعاااا من رو از یکی از ترس های عجیبم نجات دادین

    من چند ماهه متوجه این ترس شدم و واقعا برای حل کزدنش درمانده شده بودم، اما همین چند جمله انقدر من رو تکون داد که ازش اسکرین گرفتم و گذاشتم رو بک گراندم که هی بخونم و تجسم کنم که اگر از فردی میترسم، خداوند من که این همه کهکشان و … افریده طوری کار من رو ردیف میکنه که اون افراد دهنشون باز میمونه

    اصلا همین الان که دارم بهش فکر میکنم یه لبخند قشنگی میاد رو لبم و وقتی قیافه ادم هایی که منو تهدید کردن میاد تو ذهنم کمتر برام ترسناکه

    واقعا ممنونم از شما برادر عزیز

    و ممنون از استاد که این سایت الهی رو ساختن که افرادی مثل شما با سخاوت تجربیاتشون رو در اختیار دیگران بذارن

    در پناه الله هر روز شادتر و ثروتمند تر و سلامت تر باشید دوست عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: