پس از دیدن و شنیدن توضیحات استاد عباس منش درباره موضوع این فایل، پاسخ های خود به سوالات زیر را در بخش نظرات این صفحه بنویسید:
سوال 1: درباره تجربیات شخصی خودت از زمانی بنویس که آگاهانه سعی داشتی آموزش های استاد را در زندگی ات اجرا کنی، چه نتایجی گرفتی و چه تغییرات مثبتی در هر جنبه از زندگی ات ایجاد شد؟
سوال 2: (اگر در مورد شما صدق می کند) درباره تجربیاتی بنویس از زمانیکه از این فضا دور شدی؛ به مسیر قبلی خودت برگشتی و دیگر این آموزه ها را در عمل استفاده نکردی، شرایط شما چگونه تغییر کرد و نتایج به چه شکل اُفت کرد؟
سوال 3: به نظر شما، چه عواملی باعث می شود افراد بعد از اینکه مسیر درست را (در هر جنبه ای) می شناسند و از آن نتیجه می گیرند، آن را ادامه نمی دهند و دوباره به الگوهای قبلی خود برمی گردند؟
منتظر خواندن پاسخ های تأثیرگذارتان هستیم.
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:
دسته بندی ” توانایی تشخیص اصل از فرع “
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری دلیل نتایج پایدار691MB46 دقیقه
- فایل صوتی دلیل نتایج پایدار22MB46 دقیقه
میدونیئ مشکل اساسی من چیه
ایمان به خدا ندارم
من درد خودم رو میدونم
من روی همه حساب می کنم جز خددا
همش حرف میزنم توو حرف می گم خدایا من توکلم فقط به توست دستم رو بگیر
نمی خوام خودم رو تخریب کنم
نه من دردم رو فهمیدم
من تعهد ندارم
تعهدی که بابا حداقل 10 روز می تونی هر روز صبح و شب موقع خوابت نعمت هاتو بنویسی و شکرش کنی
همیشه مرغ همسایه برای ما غاز بوده
ماشین استاد برای ما غول بود
ماشین زیر پامون اخ اخ بود
خوته استاد برای همه ما بهشت بوده
خونه خودمون قوطی کبریت اخ اخ
لباس استادد برای ما ابریشم خالص بودد و زیباترین لباس
لباس تنم این چیه اخ خدایا اینم شد رنگ لباس
رابطه عاطفی استاد شده برامون فاطمه زهرا خفن ترین رابطه دنیا
رابطه ما با خواهرمون هند جگر خوار بودده
صورت استادمون قرص ماه بوده
صورت خودمون آسفالت تهران قم
بز و گوسفند استادمون شده زیباترین باغ وحش اهلی که می تونه ی آدم تجربه کنه
اما سگ خودمون پرنده ای که داریم مرغ و خروس های روستاموت شده مزاحم آسایش و آزادیمون
خدای استادمون شده خدا
خدای ما شده شمر این هم شد خدا
رفتار استاددمون با خودش و آدم های اطرافشون قبله عالم و رفتار ددرست و به به چه چه
رفتار آدمهای اطرافمون احترام و عشق پدر مادرمون دوستامون شده عادی وظیفه شون هست
دریای کگه استاد میره شده قلب بهشت
دریای که ما میریم شده زباله دان اه اه
پول استادمون شده بغیر الخساب
پول حساب بانکی ما شدده مایع زجر و بدبختی ترس از دست دادنش
راه رفتن استادمون شده الگو
زیبای مدل راه رفتن خودمون شده راه رفتن کلاغه
میدونی فرقت چی داداش من
هیچ فرقی بین نعمت این آدم با نعمت های که تو داری نیست شاید تعداش بیشتر باشه اما در اصل هیچ تفاوتی نیست
تنها فرق و تفاوت داداش جون برمی گرده به نگاه تو
مرغ پرست همسایه
هر وقت صیح که از خواب بیدار شدی گفتی از عمق قلبت
خدایاشکرت که امروز زنده هستم
خدایاشکرت ی سقف بالا یرم هست
خدایاشکرت رختخوابی هست برای خوابیدن به جای چمن پارک
خدایاشکرت به خاطر مامانم ئ
خدایاشکرت به خاطر بابام
خدایاشکرت به خاطر جسم سالمی که دارم راه میرم محتاج بنده ات نیستنم
خدایاشکرت به خاطر چراغی که روشن کردده خانه ام را
خدایاشکرت به خاطر شغلی که دارم حتی کوچولو اما پول حلال در میارم
خدایاشکرت به خاطر بچه ام من بچه دارم
خدایاشکرت به خاطر همسرم پارتنرم
خدایاشکرت به خاطر دیدن این همه نعمت
خدایاشکرت به خاطر دوستانم که شاید حضوری نیستن پیشم اما قلبشون دریاست کم و زیاد توحیدی هستن دارم یاد می گیرم ازشون
خدایاشکرت یه جای هست خودم رو رشد بدم ول نمی گردم تو دنیای مجازآباد
و….. اره داداش مهددی فرق تو این هست که استادت از دیددن خونه اش توی بند عباس لذت برد از خونه اش توی کرج 60 متریش لذت برد هر روز می گفت عاشقتم
اره داداش هر روز بات خودش و خداش حرف می زد
اره داداش تعهد داد کنترل کنه
تعهد داد پای قولش وایسه چون خدداش گفته چه کسی خوش قول تر متعهد تر از خدا برای بندده اش
اره داداش خدای متعهخد بنده متعهد رو روی سرش میزاره نه روی شونه هاش
رضا عطار روشن و و شاید علی خوش دل و دیگر دوستانی که با عشق میان از نعمت هاشون حرف میرنن جوری که ذهن تو میگه بابا مگه میشه چنان از آب پرتقالی که داره میخوره چنان از ی درخت پرتقال تعریف می کنه که من تو تجسمش رفتم وسط یباغ بهشتی پر از پرتقال
تره داداش مهددی اگر تونستی از کوچیکنرین نعمت هات لذت بربری اگر تونستی کوچیک ترین لذتت رو بارها یاد کنی و بیای با عشق بنوبسی حقت میشه سعادت
داداش جون خوددت رو بزار جای خدا
اگر بچه داشتی و برای بچه ات لباس خریدی و بعد از دو روز گفت اه اه این چیه براش مادر بودی غذای املت گذاشتی با عشق جلوش بعد بیاد بگه وای بوی عطر قرمه سبزی همسایه دیوانم کرد اه مامان صبح نیمرو خوردیم
الله وکیلی خرید می کنی برای این بچه خدداوکیلی غذا درست می کنی با عشق برای این بچه
به الله قسم من این کارو نمی کرددم
پس مهدی داداش ببین زندگیت پر از عشق و نعمته به الله ولی هر روز مثل بچه پرو ها که از خواب بیدار می شن میرن داد میزنن بابا خدا لعننت کته من رو اوردی به این دنیا بیا خرج منو بده نباش دل بابت میشکنه
اما آنقدر مهربان هست که از خونه اش بیرونت نکرده
ببین خدات چقدر فضلش اعظیم پسر با تمام ناملایمتی با تمام بی مهریت با تمام ناشکریت سرش داد زدی اما هواتو داشت آبروت رو نریخت دست رو گرفت گفت اشکال مداره راه توبه بهت داد که برگردی پیشش
مشکلت داداش توحیده توحید
عباس منش اگر اینجاست به خاطر تو نیست به خاطر تو.حیده به خاطر یگانه پرستیش به خاطر ذوق کرددن کفش پارش بود که شد استاد عباس منتشی که هیچ جا تبلیغ نکرد تو ازش یاد گرفتی
داداش مهدی کجا تبلیغ کردی برای کارت
هیچ کجا خیچ کجا
فقط گفتی اگر به اون این مشتری دادی برای من تبلیغ بشو
شد یا نشد به الله شد
گفتی من بلد نیستم آموزش بدم
گفتی مگه به استاددم نگفتی تو برو من جواب ها رو بهت می گم
رفتی هیچی نمی دونستی یادت هست چشمات و میبستی کلاه سرت رو میاوردی جلو چشمات تو دلت گفتی خدا یا بگو چه کار کنم بهت گفت یا نگفت
به الله قسم گفت
گفتی بی کسم آدم خوب بیار سمتم برای استادم کردی
آدمهای خوب آورد یا نه
به بزرگیش آورد
گفتی پولی ندارم برم به استادم گفتی ت.و برو پول بهت میدم فراوان
با جیب خالی رفتی بهت داد یا نداد
به الله قسم داد
گفتی خستم از فلان و بمان کمکم کن رهاشون کنم
رها شدی یا نه
به الله قسم رها شدم
گفتی تخصص ندارم پول دربیارم کمکم کن
تخصص بهت داد یا نه
به بزرگیش قسم داد
بی معرفتی نکن
خدایا من و ببخش
دستم رو بگیر مثل همیشه من بچگی می کنم تو بزرگی کن
من نادانم تو عاقل و دانای عالمی
من ضعیفم و فراموش کار تو قدرتمندی و توانا و تو هستی قدرتمند تو هستی آگاه تو ببخش
خدایا شکرت به خاطر حالی که دارم سبکم کردی
خدایاشکرت به خاطر اینجا این بچه ها این استاد شکرت که بیدارم می کنی
خدایاشکرت که چک توی گوشم رو تو میزنی
خدایاشکرت که می خوام بندگیت رو بکنم من بنده محتاجنم محتاجتم ای فرمانروای جهانیان
امروز تصمیم گرفته بودم که حسابی روی خودم کار کنم و فایل های استادم رو نکته برداری کنم و یا کلا بنویسم از قدم اول جلسه اول شروع کرددم به نوشتن تحساسم خوب بود داشتم فکر می کردم به صحبت های استاد راجی نجوای شیطان و اینکه باید مثل ی مدیر منیتور کنیم ذهن رو
همه چی خوب بود کمی خوابم گرفت مثل ی جنین تو خودم جمع شدم حوصله نداشتم بلندد بشم و با ریموت جهت کولر رو تغیر بدم اما کنی که سردم شد بلند شدم فهمیدم الان که من آدمی هستم که تا نمیرم نمی فهمم اشتباهم کجاست
خوابم نبرد چرت زدم لپ تاپ رو باز کرددم نمی دونستم می خوام چه کار کنم فقط گفتم بریم تو سایت یا سفر امریکا ببینم یا کامنت بخونم
واقعیت از چند وقت پیش وقتی کامنت شنا رو می خوندم احساسم بد می شد اما توی ذهنم تحسین می کردم که آفرین علی آقا دمتگرم اما انگار داشتم از ی چیزی فرار می کرددم
امروز کامنت شما رو خوندم نجوا شروع شد به خودم گفتم اگر این آدم کنار خیابان از من درخواست بکنه آب برام میگیری من براش شیشسه خالی آب هم دستش نمیدم اما چی میشه که هر بار که کامنتش رو می خونم میبینم هی می نویسه من امروز 4 برابر کردم درآمدم رو دوباره 3 روز دیگه میاد می گه من 3 برابر شد با فلان رفع باگ سایتم و بعد خودم رو می بینم که درآمد 12 برابریم داره هر روز اوفت می کنه
نمی دنم چم شده بود خیلی با خودم کلنجار رفتم سگم رو برددم بیرون چون آموزشش داددم بیرون خانه کارش رو انجام بده هوا داغ بود کلافه بودم ایرپاددم رو زدم تو گوشم که فکر نکنم
ی موزیک خیلی لایت گذاشتم
دیروز بود که متوجه شده بودم من ایمان به خدا ندارم
روی فایل های ایمان به خدا و توحید کار کرددم خیلی گوش دادم چون فهمیدم توکلم کمه پاشنه آشیلم هست
تو حیاط ایستادم خیلی هوا گرم بود باد کولر گازی میخورد به من بدتر شده بود هوا
انقدر ذهنم درگیر شده بودد که شزوع شدد به قضاوت کردن خودم تمام موفقیت هام برام بی اهمیت شده بودد
تمام شجاعتم رو برده بودم زیر سوال
خدای وجود نداره
به شدت ذهنم در حال تخریبم بود
شروع شد ای وای این بچه داره دروغ میگه
تو کجای داستان زندگیت هستی مهدی
فکرم به شدت به من فشار آورده بود
انقدری که به زبان افتادم شروع کردم به حرف زدن با خودم با صدا
این چه دنیای مسخره ای هست که باید دهنت سرویس بشه بد خدا بگه آفرین این تضاد بود و بعد تو خودت رو خز فرض کنی بگی آخ جون تضاد بعد خدا بگه نه حال کردم بیا این موفقیت مال تو
خیلی اوضاع داشت خراب می شد
ی لحظه سکوت کردم
گفتم اقا استاپ من این دنیات رو نمی خوام
من این زیبایی این زشتی این ثروت این فقر این سلامتی این نریضی رو نمی خوام
میشه من رو برگردونی به همان جای که بودم
اوضاع خیلی خراب بود تو ذهنم و در کلامم
خدا چیه این دنیا رو کرده بازی اون هم بازی به این سختی
خدای بیمار من حال می کنه از آزار من اگر خدا مهربان بود که 4 ساله نتونستم ی دوچرخه بخرم برم کمی حال کنم
خدا خخخ کدوم خدا هر چی دویدم الکی بود
تکامل کدوم تکامل چقدر تکامل
انقدر دارم فایل گوش میدم از صدای استاد خسته شدم انقدر حرف زدم راه رفتم خسته شدم پس کی
این آدم علی خوشدل داره ددروغ میگه که هی بچه ها بیان بگن ووووو اووووو چه کردی بابا دمتگرم
مگی سگی که دارم آمد کنار پام شروع کرد بازی کردن آمده بودم خونه کلافه خسته انگار کل شهر رو راه رفته بودم
ولی من 5 دقیقه هم بیرون نبودم چخبره اینجا
سرش داد زدن اما نه فرباد جدی و محکم بسته مگی برو کنار انقدر به من نچسب
اه اه
برو نمیخوام بازی کنم برو انقدر وابسته من نباش
شروع نجوا نکنه من عاشق کارم نیسنم
نکنه من الاف کردم خودم رو چه را ذوقی نیست چرا انگیزه نیست
مهدی ذهنت رو بگیرش تو فرمانده ای
تو تاطر بر افکارتی
مهدی تو خیلی خوبی
مهدی خودت رو با دیروز مقایسه کن
مهدی نگو 100 درصد این بابا دروغگو هست
بگو 99 درصد شاید یک درصد داره راست می گه
اگر راست بگه چی
اگر تو هم ادامه بدی این قضاوت لعنتی رو بیرون کنی یا کمرنگش کنی شاید برای تو هم بشه
مهدی اگر فقط 1 درصد بسشه پس میشه حتی اگر هزار بار نشده فقط 1 بار شه تو به اون 1 بار توجه کن ادامه بده
لپ تاپ م رو باز کردم مگی آمد سمتم
ددستم رو بو کرد لبسم زد هنوز ذهنم نا آرامه عروسکش رو آورد کوبید به دستم با پوزه اش کیبرد لپ تاپ رو بو کرد ذهنم خسته است شیطان خیلی خوب حمله کرده بود
دوباره ااااا نگی برو دیگه نمی خوام باهات بازی کنم ولم کن مگی نشست چشمانش گرد شد کمی دم تکون داد
مگی بقض کرد ابروهاش داد پایین من مربی حیوانات خستم رفتار شناسی تو سگ ها توی خونم هست مگی یواش یواش از پشت سیستم رفت سمت آشپزخانه روی سنگ دراز کشید
نجوا می گفت مرگم رو بده خسته ام من طاقت ندارم خدا تو مگه شنوا نیستی مگه نگفتی من فقط می گم چشم پس فقط مرگ می خوام فقط درخواستی دارم از ت خدا به عنوان آخرین درخواست نجوا ولم نمی کرد
خب بگو در کنال آرامش ببر من رو
بغض آمد
مهدی آرام باش
آمدم توی سایت
صدای آمد در ذهنم مهدی پیداش کردی مرد زیبا
چی رو پیدا کرددم ولم کن
مهدی تورو خدا گوش کن میشنوی چی رو واضح بگو
مهدی پاشنه آشیات هست موفقیت آدمها
ماشنه آشیلت هست از بس دروغ گفتن دورغگو بودی تا یکی موفق می شد همه می گفتین آره بابا این زر می زنه معلوم نیست از کجا آورده
دروغ میگه برای ظاهر سازیه
مهدی داره آروم میشه
آره داداش شاید 1 درصد واقعیت بگه همون یک درصد موقعیت عالیه برای تو تو بهترین هستی برای استفاده از موقعیت ها و گل زدن
یادت هست وقتی رفتی باشگاه تنیس که آرزوت بود و اعتماد به نفس نداشتی
آرزوت بود ی بازی تنیس از نزدیک ببینی نزدیک چی از پشت در باشگاه اجازه بدن وایسی ببینی
یادت هست رفتی با کمک خدا فقط توی 5ئ جلسه توپ برگشی مربیت رو می انداختی توی سبد کتار دستش
یادت هست آمد با چشمان درشت شده اش گفت تو به اندازه شاگرئانم که 6 ترم هست کار می کنن بهتر عمل می کتی
مگی بیدار شد آمد سمت من نه با چشمانش که مثل تیله سیاه بزرگ و قشمگ شده نگاهم کرد
لبخند آمد روی لب هام مگی دلش آرام شد مهدی آرام تر شد
این کامنت تمام شد