پس از دیدن و شنیدن توضیحات استاد عباس منش درباره موضوع این فایل، پاسخ های خود به سوالات زیر را در بخش نظرات این صفحه بنویسید:
سوال 1: درباره تجربیات شخصی خودت از زمانی بنویس که آگاهانه سعی داشتی آموزش های استاد را در زندگی ات اجرا کنی، چه نتایجی گرفتی و چه تغییرات مثبتی در هر جنبه از زندگی ات ایجاد شد؟
سوال 2: (اگر در مورد شما صدق می کند) درباره تجربیاتی بنویس از زمانیکه از این فضا دور شدی؛ به مسیر قبلی خودت برگشتی و دیگر این آموزه ها را در عمل استفاده نکردی، شرایط شما چگونه تغییر کرد و نتایج به چه شکل اُفت کرد؟
سوال 3: به نظر شما، چه عواملی باعث می شود افراد بعد از اینکه مسیر درست را (در هر جنبه ای) می شناسند و از آن نتیجه می گیرند، آن را ادامه نمی دهند و دوباره به الگوهای قبلی خود برمی گردند؟
منتظر خواندن پاسخ های تأثیرگذارتان هستیم.
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:
دسته بندی ” توانایی تشخیص اصل از فرع “
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری دلیل نتایج پایدار691MB46 دقیقه
- فایل صوتی دلیل نتایج پایدار22MB46 دقیقه
به نام خدا
سلام به استاد عباسمنش عزیزم
سلام به مریم جان شایسته
سلام به همه دوستان گرامی
استاد چقدر تماشای این فایل را دوست داشتم. مناظر زیبا و رویایی که در بک گراند شما رد می شد چقدر خاص بودند و حس و حال خوبی ایجاد می کردند. من با دقت ماشین هایی که رد می شدند را تماشا می کردم، خانه های زیبایی که از جلوی آنها رد می شدید و مناظر بی نظیر قلبم را پر می کرد از شعف و لذت.
با اینکه من خیلی در مورد ماشین ها اطلاعاتی ندارم اما خیلی حس خوب شما را وقتی پشت این ماشین لوکس و درجه یک و فوق العاده نشسته اید درک می کنم. واقعا که همونجوری که در فایل مطرح کردید لایق بهترین ها از هر چیزی هستید. ماشاءلله.
و وقتی که ماشین رفت روی اتو پایلوت و شما دستتون را از فرمون برداشتید دقیقا کاری انجام دادید هماهنگ با آنچه که می گفتید.
یه موقعی هست ما تازه با قوانین آشنا شدیم تازه با قدرت خدای درونمون آشنا شدیم. تازه داریم با ترس و لرز (از شرک خودمون ) کارامونو به خدا می سپاریم، تازه رانندگی یاد گرفتیم باید صد در صد حواسمون باشه که مبادا خطا کنیم اما اگه ادامه بدیم اگه ببینیم که خدا چطور هدایتمون می کنه، چطوربه بهترین شکل برامون برنامه ها را می چینه، چطور فقط کافیه که به خودش تکیه کنیم، دیگه کم کم فرمون زندگیمونو خیلی راحت می دیم دست خودش. همونجوری که یهو شما دستتونو از روی فرمون برداشتید و به اتوپایلوت ماشین اعتماد کردین. وقتی فرمون دست خداست فقط کافیه که من نظاره گر باشم و در موقع درست تصمیم درست را بگیرم.
اونوقت از قبل می دونم که هدایت گر من کارشو خوب بلده. هدایتگر من می دونه که منو به کجا هدایت کنه. هدایتگر من می دونه که من می خوام به کجا برسم. مسیر را بلده حتی در تاریکی شب. حتی اگر من مسیر را ندانم و فقط مقصد را بدانم.
و چقدر اون لحظه ای که شما دستتون را روی فرمون برداشتید من تحت تاثیر قرار گرفتم.
تا قبل از اون لحظه عمیقاغرق در حرف های شما و مرور داستان های زندگی خودم بودم اما در اون لحظه یهو همه چی ایستاد، یهو گفتم ببین اینکه امروز چنان ماشینی زیر پای استاده که قابلیت اینو داره که ایشون را بدون دخالت دست و پا بدون زحمت کلاج، ترمز و رانندگی به مقصد برسونه به این دلیله که ایشون یه روزی پشت ماشینی قراضه با دنده آرژانتینی به قدرت خدای درونش پی برده و با طی کردن مسیر تکاملی مسیر زندگیش را هم رسونده به همین جایی که الان روی اتوپایلوت هست.
امروز هم خیلی راحت دستش را از روی فرمون زندگیش بر می داره و مطمئن هست که خدا ایشونو دقیقا به مقصد می رسونه و اون خدای سیستمی و دقیق حرف نداره فقط باید بهش به قوانینش به تعهدی که بهش دادی پایبند باشی،پایبند بمونی، در هر شرایطی اگر مقصد را می خوای پایبند بمونی، ادامه بدی، ادامه بدی تا روزی که دیگه بری روی حالت اتوماتیک. تا بری روی حالتی که دیگه حالا اگر دستت را از روی فرمون برداری مطمئنی که داری به سمت مقصد می ری، مطمئنی که راهت کج نمی شه ، جهتت تغییر نمی کنه و همچنان رو به سمت مقصد داری.
همیشه از کامنتهای خیلی طولانی شاکی می شم چون نمی رسم کامل بخونم. اما دلم نیومد حرفامو خلاصه کنم.
دلم می خواست این حس شعف و لذت عمیقی که از تماشای این فایل ( جدای از مطالب مهمش ) بردم را با همه درمیون بذارم.
حالا به سوالات پاسخ بدم چون این ردپاها برام مهم هستند :
⭕سوال 1: درباره تجربیات شخصی خودت از زمانی بنویس که آگاهانه سعی داشتی آموزش های استاد را در زندگی ات اجرا کنی، چه نتایجی گرفتی و چه تغییرات مثبتی در هر جنبه از زندگی ات ایجاد شد؟
من تقریبا 9ماه هست که به طور مدام و منظم دارم فایل های استاد را گوش می کنم و نشانه های فراوانی در زندگیم می بینم. و حس و حالی بی نظیر را در جنبه های مختلف زندگیم تجربه می کنم. شاید قبلا هم همه این اتفاقات عالی در زندگیم بوده باشه با این تفاوت که من توجه چندانی به آنها نمی کردم. و الان خیلی موهبت های زندگیم را می بینم. خیلی بهشون توجه می کنم. خیلی با تمام وجودم بابتشون شکرگزارم. و این چیزی بود که در زندگیم کم بود و حالا دارمش.
من همیشه سلامتی نسبی داشتم، همیشه روابط نسبتا خوبی داشتم البته چون گذشت زیاده از حدی در روابطم دارم با چالش خاصی برخورد نمی کنم که حالا دارم روی خودم بیشتر کار می کنم. زندگیم از لحاظ مالی نرمال هست.
خیلی زندگی روتین و دوست داشتنی دارم. و الان این زندگی زیبا و دوست داشتنی را با تمام وجودم حس می کنم، از عمق قلبم درکش می کنم و با تک تک سلولهای بدنم هر لحظه اش را زندگی می کنم و این است آنچه از استادم آموخته ام و همیشه در این مسیر خواهم ماند و تولی نخواهم کرد.
⭕سوال 2: (اگر در مورد شما صدق می کند) درباره تجربیاتی بنویس از زمانیکه از این فضا دور شدی؛ به مسیر قبلی خودت برگشتی و دیگر این آموزه ها را در عمل استفاده نکردی، شرایط شما چگونه تغییر کرد و نتایج به چه شکل اُفت کرد؟
خب من تازه اول راه استاد عباسمنش هستم و هنوز چنین تجربه ای نداشته ام. هرچند که هنوز در باشگاه با دوستان یا افرادی که حرف هاشون همراستا با روش من نیست نمی دونم چه رفتاری درسته که انجام بدم. خیلی وقتا وقتی دارن در مورد اوضاع مملکت گفتگو می کنند من جمع را ترک می کنم . گاهی سعی می کنم ساکت باشم و در ذهنم با خودم حرفهای خوب می زنم و اگر از من نظری بپرسند پاسخی نمی دهم و می گویم اطلاعات کاملی ندارم یا من پیگیر نیستم خبر ندارم و….. .
شایدهم به همین دلیل باشه که هنوز نتایج شگفت انگیزی نداشته ام. هنوز شاید حاضر به پرداخت بها نیستم. حاضر نیستم دیگران از واقعیت درونی جدیدم آگاه باشند. شاید!
⭕سوال 3: به نظر شما، چه عواملی باعث می شود افراد بعد از اینکه مسیر درست را (در هر جنبه ای) می شناسند و از آن نتیجه می گیرند، آن را ادامه نمی دهند و دوباره به الگوهای قبلی خود برمی گردند؟
برا من اینجوری بوده که یه وقفه ای اجباری برام پیش میومده. مثلا من یکسال تموم در دوره پاندمی که کلاسها آنلاین بود روزهای زوج ساعت شش صبح برای ورزش به پارک می رفتم و بسیار بسیار بسیار برام لذت بخش و خوب بود. و مزایای زیادی برام داشت. اما از آنجا که بعد از پاندمی باید صبح برای کار بیرون می رفتم دیگه این کار لذت بخش را ادامه ندادم و حتی روزهای تعطیل و روزهایی که امکانش هست هم همت نمی کنم ساعت شش بزنم بیرون.
دومین دلیل اینه که نتیجه ای که گرفتی برات ارزشش را از دست داده و وقتی بهش می رسی می گی این همه زحمت و اذیت به این نتیجه نمی ارزید. در حالیکه حتما ارزشش را داشته و این فقط ذهن ماست که ارزش اون نتیجه را کوچیک می کنه.
برای خودت منطقی می کنی که این نتیجه داره منو اذیت می کنه . مثلا من برای اینکه ساعت شش صبح برم پارک برای ورزش باید زود بیدار بشم و نتیجه اش هم که سرحال بودن در تمام روز و خیلی چیزای دیگه هست که در کوتاه مدت یا بلند مدت بهشون خواهم رسید را برای خودم غیر مهم می کنم. تا اذیت زود بلند شدن را نداشته باشم.
سومین چیزی که به ذهنم می رسه اینه که:
ما بسیار تمایل داریم بر طبق عادتها و ذهنیتهای قبلیمون( که عمدتا منفی هستند ) زندگی کنیم.
و طبق بیان زیبای استادمون باید جهاد اکبری به راه بیندازیم تا به سمت تمایلات قبلیمون برنگردیم.
اگر ذهنیتهای جدید ما بذرهایی باشد در مکانی مناسب کشت مثل شمال ایران این بذرها به طور خودکار رشد می کند و محصول می دهد در حالیکه اکثر بذرهای ما در مناطقی با آب و هوای خشک هستند و نیاز دارند که بهشون رسیدگی بشه حواسمون به آب و خاک و نورشون باشه تا جون بگیرند، رشد کنند و محصول بدهند. و خوشبختانه وقتی این ذهنیتها نتیجه می دهند ما درخت نیستیم و به محیطی متناسب با آنچه ساخته ایم هدایت می شیم.
در حالیکه بعضی ها وقتی بذرشون تبدیل به نهال تازه ای شده یادشون می ره مکان این نهال خشک هست و باید هر روز آبیاری بشه. باید هر روز حواسش به آفت ها باشه. باید هر روز حواسش به نور و خاک باشه تا اینکه این نهال تبدیل به درختی تنومند بشه. و اگر یادشون بره که این فقط تازه نهالی در منطقه ای خشک و سرد است و رسیدگی را فراموش کنند قطعا نتیجه که میوه هایی دلچسب و عالیست نخواهند دید.
با تشکر فراوان از استاد عباسمنش عزیز که با مطرح کردن سوالهای عالی ما را به عمق وجودمون می برند تا با خودمون بیشتر و بیشتر آشنا بشیم.
در پناه حق باشید،
19 تیر 14٠2
روز 549 عضویت