دلیل نتایج پایدار

پس از دیدن و شنیدن توضیحات استاد عباس منش درباره موضوع این فایل، پاسخ های خود به سوالات زیر را در بخش نظرات این صفحه بنویسید:

سوال 1: درباره تجربیات شخصی خودت از زمانی بنویس که آگاهانه سعی داشتی آموزش های استاد را در زندگی ات اجرا کنی، چه نتایجی گرفتی و چه تغییرات مثبتی در هر جنبه از زندگی ات ایجاد شد؟

سوال 2: (اگر در مورد شما صدق می کند) درباره تجربیاتی بنویس از زمانیکه از این فضا دور شدی؛ به مسیر قبلی خودت برگشتی و دیگر این آموزه ها را در عمل استفاده نکردی، شرایط شما چگونه تغییر کرد و نتایج به چه شکل اُفت کرد؟

سوال 3:  به نظر شما، چه عواملی باعث می شود افراد بعد از اینکه مسیر درست را (در هر جنبه ای) می شناسند و از آن نتیجه می گیرند، آن را ادامه نمی دهند و دوباره به الگوهای قبلی خود برمی گردند؟

 

منتظر خواندن پاسخ های تأثیرگذارتان هستیم.


منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:

دسته بندی ” توانایی تشخیص اصل از فرع “

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری دلیل نتایج پایدار
    691MB
    46 دقیقه
  • فایل صوتی دلیل نتایج پایدار
    22MB
    46 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

717 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «الهه امینی» در این صفحه: 3
  1. -
    الهه امینی گفته:
    مدت عضویت: 987 روز

    سلام مجدد این دومین کامنت من برای این فایل فوق العادس:

    چند روزه مدام سپاسگزاری میکنم برای این سالها که من دارم در اون زندگی میکنم خیلی چیزها دور و برم بهم تلنگر میزنه و یکی از چیزهایی که مدام سپاسگزار خداوند هستم این پیشرفت تکنولوژی و گوشی لمسی اینترنت هست که در هر زمان و هر مکان میشه به استاد و فایلها دسترسی داشت این چند وقته هر وقت آلارم احساس بد زده میشه سریع خودمو به سایت می‌رسونم

    سر کلاس دین و زندگی دوران مدرسه معلم دینی موعظه میکرد راجع به حجاب عاقا همون موقع نهایت یه ساعت بعد حرفاش موثر بود بعد دوباره تا هفته بعد زنگ دین و زندگی تمام حرفهای معلم به فراموشی سپرده میشد یه بارم بهش گفتم خانم تا وقتی شما داری حرف میزنید من میگم آره راست میگه ولی زنگ که میخوره حرفای شما یادم میره …

    حالا به خودم میگم چقدر خوبه که با گوشی به این مکان مقدس وصلم البته که همیشه سعی میکنم خیلی حواسم به خودم باشه اما وقتی حواسم نیست احساس آرامش ندارم کلافه میشم سریع یه رجوع به درونم میکنم اگه علت پیدا نکنم سریع میام سایت خدا رو هزاران بار شکر برای این هم فرکانسی با دوستان الهی

    درباره سوال یک و دو من مدت زمان کوتاه حدود 260 روز که عضو سایتم و از روز شروع دارم اندازه توانم روی فایلها کار میکنم و هم از نظر درآمد هم روابط با اطرافیان هم آرامش خیلی نتایج خوبی دارم و هنوزم ثابت قدم دارم پیش میام و ول نکردم خدا کمکم کنه که ثابت قدم باشم

    اما راجع به سوال سوم یه اتفاقاتی که واسه خودم افتاد رو می‌خوام بگم: من شروع کردم جلو اومدم و به نسبت نتایج خوبی هم گرفتم اما یهو انگار رسیدم به برداشتن یه سری ترمز دیگه، تا نتایج بزرگتر بگیرم و« عدم درک درست نسبت به رفع موانع »منو ناامید کرد دو روز توی درو دیوار خوردم ولی وقتی رفتم وسط اون ترس وسط اون ترمز وسط اون حال خرابی وقتی از جنبه های مختلف موشکافی کردم و داستان حلش کردم قشنگ متوجه تغییر مدارم میشم متوجه سبک شدنم میشم ناگفته نماند فقط یکی دو روز طول می‌کشه اونم نه اینکه بخوام کلا بیخیال بشم اینکه دنبال جواب میگردم چرا حسم شاد و آرام نیست مثلاً از سری فایلهای الگوهای تکراری که این چند وقته روی سایت قرار می‌گرفت من چالش بزرگ روابطی رو به لطف آموزشهای استاد حل کردم هر روز بیشتر میگم خدا رو شکر که خودمو موشکافی میکنم من علم و آگاهیم در مقابل خداوند واقعا چقدره؟!بهش اعتماد میکنم که هوامو داره حتی وقتی حسم خوب نیست مدام بهش میگم می‌دونم به آرامش بعد طوفان میرسم…می‌دونم با ناآگاهی من واسه خودم ترمز ساختم اما تو با آگاهی رفع می‌کنی…

    الان که اومدم به این مسیر درست باید اعتماد کنم قبلا در مسیر اشتباه بودم وقتی یه مسیر اشتباه و برمی‌گردم حتما در مسیر برگشتم دارم به همونجا ها و مکانهایی که در رفت دیده بودم برمی‌خورم ولی اینبار باید بهش آگاه بشم درسمو بردارم ازش بگذرم حواسم باشه اینا اشتباهاتی بود که من توی مسیر غلط انجام دادم دیگه تکرارش باید منو یاد مسیر غلط بندازه…باید این ترمزها رو شناسایی و رفع کنم …

    به حقانیت این راه ایمان دارم …

    دست از طلب ندارم تا کام من برآید

    یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  2. -
    الهه امینی گفته:
    مدت عضویت: 987 روز

    سلام استاد جان سلام خانم شایسته عزیز که مشتاق بودن شما توی فایلها بودم و از شنیدن صداتون لذت بردم…

    سلام به همه دوستان توحیدی و ثابت قدم…

    استاد آخر فایل آرزو کردید که این فایل بهمون کمک کنه در لحظه استجابت شد و این فایل برای من یکی که هدایت به موقعی بود…

    باید خود افشایی کنم یا خدا این داستان چندین و چند ساله رو چه طوری بریزم بیرون!!!!!!!

    داستان از این تلویزیون لعنت الله علیه شروع میشه وقتی نه سالم بود یادم میاد قرعه کشی بانک یا محصولات مواد غذایی اینطور چیزها پخش میشد و من همونجا معتاد این قرعه کشی ها شدم هر بار میگفتم آهان اگه اسمم در بیاد خونه میخرم اجاره میدم پولشو ماهانه این کار میکنم با باقی پول فلان کار میکنم و اوووووووو این داستان پردازی ها تمومی نداشت من هی بزرگتر شدم جوایز بیشتر و ارزنده تر و من در دام بزرگتری میافتادم

    یادم توی سن 15 16 سالگی یه مدت در گیر بودم پولامو کجا قائمش کنم کسی نبینه یا می‌خوام از بانک بیارم دزد نزنه یا چقدر باید این پول زیاد باشه که تموم نشه ناگفته نمونه که 2 3 سال بعدش که خیلی پول لازم داشتم رفتم حسابمو ببندم که فکر میکردم پولی ندارم کارمند بانک گفت یه سال پیش شما یه مبلغی به اسمتون در اومده حسابتون پول بیشتری داره می‌خواهید حساب و ببندید یا نه؟! و منم کل پول حالا زیادم نبودا گرفتم حسابم بستم برگشتم خونه فکر میکنید چکار کردم؟! منی که انقدر پول لازم بودم واسه مادرم کادو خریدم نهار همه رو دعوت کردم به صرف کباب و واسه خودم فقط یه شارژ خریدم و فاتحه پول همون روز اول که نه ساعات اول خونده شد اما این داستان توهم برنده شدن قرعه کشی تمومی نداشت هر بار منتظر یه مناسبتی بودم یه جا قرعه کشی بشه من از مدتها قبل واسه تومان به تومان پول برنامه میریختم و بعد که نمیشد هر بار ناامیدتر و کافرتر از قبل اما نمی‌دونم چرا خسته هم نمی‌شدم هر بار گوشم جایزه میشنید دوباره جانی تازه می‌گرفتم میگفتم اینبار دیگه نوبته منه ….

    یه بار پارچه زده بودن سر در یه بانکی یه خانمی هم نام من برنده جایزه شده بود برادرم از اونجا رد میشه میبینه سریع خودشو رسوند خونه دیدی اسمتو زدن سردر بانک گفتم دلت خوشه ها من اصلا توی اون بانک حساب ندارم!!!!!

    خلاصه این رویه با من بود تا همین جمعه عید غدیر منتظر بودم یه جایزه یه جا برنده بشم حالا خدا رو شکر بهتر شدما قبلا فقط مواد غذایی که کد قرعه کشی داشت رو می‌خریدم بستنی ،تاید،رب،برنج…واسه بقیه رو هم من ارسال میکردم …

    الان دیگه از این کارا نمیکنم همون حساب بانکی شاید فقط چشم به همونه یاد اون لطیفه افتادم:

    طرف می‌ره حرم امام رضا گریه و زاری تو رو خدا قرعه کشی اسمم در بیاد امام میاد به خوابش تو اول برو حساب باز کن !!!!!

    حکایت منه …

    دیگه من کد اینا ارسال نمیکنم می‌دونم این فقط خوره شده افتاده به جونم من انقدر قشنگ حرفایی استاد گوش دادم عمل کردم کم نیستا ایده رو اجرا کردم همسرم بیکار بود الان داریم کار میکنیم کار پیشرفت کرده ماشین خریدیم دستگاه خریدیم لوازم زندگی زمین تا آسمون فرق کرده همه چی هر چند همسر جان اعتقادی به این مباحث نداره البته واسه همینه که به قول خودش داره واسه من کار می‌کنه حالا اینا به کنار این مغز جایزه باز داره اذیتم می‌کنه…

    الان که قانون رو دارم اجرا میکنم میدونید مغزم چی میگه :

    میگه تو لایقتر شدی که جایزه بزرگتری ببری واسه خودت خرج کنی دلم میخواد فقط خفه شه کسی منو درک میکنم آیا؟؟؟؟؟؟؟

    یعنی من خودم بدون جایزه این همه نتیجه دارم میگیرم این هر دفعه میاد دو روز حالمو بد می‌کنه استاد دقیقا دو روز بود من داشتم کلنجار میرفتم چون از غروب عید غدیر منتظر بودم یه پولی برسه و نرسید من نا امید شدم و الان این فایلتون به دادم رسید…

    از همون بچگی توی همین کامنت خلاصه شده کلی باور مخرب هست میشه پیداش کرد بستن دستان خدا,احساس عدم لیاقت و باور کمبود و طی نکردن تکامل فاحش ترین ها هستند

    شاید هنوزم نتونستم حلش کنم با اینکه نوشتم اما نمی‌دونم این نوشتن چه حکایتی داره که مینویسم گره ها باز میشه توی این ده روزه من دو تا از بزرگترین گره هام داره با فایلهای شما باز میشه امیدوارم خدا بیش از همیشه یاریم کند تا منطق این داستان در ذهنم بشکند و حل شود

    استاد به موقع بود فایلتون دوباره باید حسمو خوب کنم برگردم به مسیر اصلیم

    سپاس فراوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 43 رای:
    • -
      الهه امینی گفته:
      مدت عضویت: 987 روز

      معجزه نوشتن

      اومدم در پاسخ خودم بعد از حدود 14 ساعت بنویسم که چطور هدایت شدم

      از هر چی به رد توحید میرسم به رد خود خدا به رد او…

      کدام او؟!

      همان که گفت پول را خدا کردی جایزه را خدا کردی مشرک شدی این پول نیست که از تو رفع نیاز میکند و خوشبختت میکند این ارتباط من با خدایم است که در نعمتها متجلی می‌شود و به صورت رفع نیاز دیده میشود

      باید منیت رو قربانی کنم به خدا میگفتم من بلدم با پول چطوری زندگیمو بسازم من چون پول ندارم الان گیر کردم تو پول بده باقیش با من !!!

      دریغ از اینکه تنها گمشده این وسط خود خداست نه پول، نه من ،من باید نیست شوم تا او هست شود …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای: