پس از دیدن و شنیدن توضیحات استاد عباس منش درباره موضوع این فایل، پاسخ های خود به سوالات زیر را در بخش نظرات این صفحه بنویسید:
سوال 1: درباره تجربیات شخصی خودت از زمانی بنویس که آگاهانه سعی داشتی آموزش های استاد را در زندگی ات اجرا کنی، چه نتایجی گرفتی و چه تغییرات مثبتی در هر جنبه از زندگی ات ایجاد شد؟
سوال 2: (اگر در مورد شما صدق می کند) درباره تجربیاتی بنویس از زمانیکه از این فضا دور شدی؛ به مسیر قبلی خودت برگشتی و دیگر این آموزه ها را در عمل استفاده نکردی، شرایط شما چگونه تغییر کرد و نتایج به چه شکل اُفت کرد؟
سوال 3: به نظر شما، چه عواملی باعث می شود افراد بعد از اینکه مسیر درست را (در هر جنبه ای) می شناسند و از آن نتیجه می گیرند، آن را ادامه نمی دهند و دوباره به الگوهای قبلی خود برمی گردند؟
منتظر خواندن پاسخ های تأثیرگذارتان هستیم.
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:
دسته بندی ” توانایی تشخیص اصل از فرع “
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری دلیل نتایج پایدار691MB46 دقیقه
- فایل صوتی دلیل نتایج پایدار22MB46 دقیقه
بهنام خدایی که بشدت کافیست:)
سلاااااااااااااااااااااامممم خدمت همه دوستان گلم ، استاد عزززیزززممممم و مریم جوووووونم
خدایا شکرتتتتتت که من رو هدایت کردی به سمت این فایل پر از آگاهی خدایا شکرت که الان در اتاقم که وسایل اطرافم به رنگ زیبای سفید رنگ هست و نور زیبای خورشید همه جا رو فرا گرفته و هوای اتاقم بسیار بسیار خنک و دلچسب هست و یک موزیک بسیار زیبای بیکلام درحال نواخته شدن دارم این کامنت رو با هدایت رب مینویسم…
خب من حدود دو سال یا شاید یکم بیشتر هست که دارم روی خودم کار میکنم اما شاید اون موقع به بهانه درس بسیار بسیار کمتر وقت میذاشتم برای اندیشیدن و عمل کردن به این آگاهی ها…
دیشب داشتم یه فایلی گوش میدادم مربوط به ایمان و عمل که چقدر خداوند در اینباره تاکید کردن و چقدرررر زیاد این دو کلمه باهم در قرآن اومده…استاد هم در اون فایل گفتن که چقدررر از افراد هستن که حرفهای قشنگ زیاد میزنن و توی سایت کامنت های قشنگ مینویسن اما نتیجه در زندگیشون اشکار نمیشه
اون موقع که سر من هم فقط و فقط گرم مدرسه بود حتی بصورت کاملا هدایتی و بداهه درباره قانون جذب و نوشتن مقابل تعداد زیادی از دانشآموزای مدرسه سخنرانی کردم(اینجا بگم که چقدر هم سخنرانی فوقالعاده ای شد با اینکه اولین سخنرانی من بود و تعداد افراد کم هم نبود اما همه متحیر و درسکوت مطلق فقط و فقط به من نگاه میکردند چقدر خودم از اون آگاهی ها و اون لحظات سخنرانی خودم انرژی گرفتم خدایاشکرت)
براشون درباره نوشتن و اثرات بی نظیر اون صحبت کردم
اما خب خودم هم همیشه اون رو اجرا نمیکردم وقتایی که مینوشتم و سعی میکردم که کانون توجه خودمو کنترل کنم خب به طبع حتی توی نمره هام و روابطم با دوستانم هم نتایج خیلییی خیلییی عالیتری میگرفتم اما چون استمرار نداشتم گاهی هم از این مسیر اندکی خارج میشدم و…
اما الان خداروشکر این برام یک اصل مشخص شدهاست که از اونجایی که ما داریم بافکار لحظه به لحظهمون اتفاقات لحظه به لحظهمون رو رقم میزنیم اگر حتی برای مدتی از این مسیر خارج بشیم نتایج دوباره تغییر میکنن چون جهان که برای هرکس یک سرنوشت بی چون وچرا قرار نداده بلکه خودمونیم که زندگیمونو خلق میکنیم
اگه قبلا موزیک های باورخراب کن حتی به زبان انگلیسی گوش میدادم الان میدونم هرچیزی به هرزبانی هم که باشه اگر منفی باشه بازهم تاثیرخودشو میذاره و اونکاروهم دیگه انجام نمیدم
چون نتایج پایدار به شرط تدوام مسیره!
این چند مدتی که دارم سختگیرانه تر و یا بهتره بگم با جدیت بیشتر روی خودم کار میکنم و مثل قبل نیستم که یک روز و به آگاهی ها عمل کنم و یک روز نه،الان دارم تغییر چشمگیرتر نتایجمو میبینم
بذارید یه مثال بزنم که درفایل های الگوهای تکرار شونده هم دربارش نوشتم …
قبلا که بطور دائم روی این آگاهی ها کار نمیکردم،هنوز میزان گیر دادنم به بقیه و سختگیری من در روابط و حساسیت هایی که داشتم که دربارشون قبلا هم درسایت نوشتم به هییییچوجه کم نمیشد یعنی آگاهی هارو میدونستما ولی درعمل هرکاری میکردم اصلا اصلااااا نمیتونستم بهکار بگیرم
اما الان همهچی خیلی برام راحت تر شده و بیشتر به این شعر حافظ توجه میکنم که میگه :
“ آسان گیر بر خود کارها کز رویِ طبع
سخت میگردد جهان بر مردمانِ سختکوش “
و هروقت که میخوام در شرایط ناجالب ذهنمو کنترل کنم میگم خب اگه الان استاد بود چیکارمیکرد؟!:)) و همونجا خداوند یکتا منرو هدایت میکنه خدایاشکرت:)))
و الان خیلی حساسیتم و گیردادنمممم مخصوصا مخصوصااااا در روابط خیلیییییی کمتر شدهه و حتی اطرافیانم هم اونو احساس میکنن
خدایاشکرت….
راستی درباره اون دوره اعتراضات در ایران هم که درفایل صحبت کردید جا داره که درباره تجربه خودم در اوندوره خداروشکر کنم حالا چرا؟!
اون دورههه بشدت من و مادرم برای اینکه به اون مسائل توجه نکنیم روی ذهنمون کنترل داشتیم و خداوند مثل همیشه مارو اصلا به یک راه های دیگه ای هدایت میکرد
مثلا یادمه من که توی اتاقم درس میخوندم و صدای شعار های بقیه از پنجره اتاقم میومد من مزیک بی کلام میگذاشتم و انقدر غرق در درس میشدم که متوجه نمیشدم که کِی سروصدا تموم شد
یا بیشتر دوستام (به غیر از دوست صمیمی خودم که از اعضای سایت هم هست و اون موقع کنارم هم در کلاس مینشست) درباره این موضوعات حرف میزدن و منو دوستام حتی بصورت ناخواسته دربحثاشون نبودیم و
درمورد عزت نفس و احساس ارزشمندی و توجه به اصل های خود و پایبندی بر اون: یادمه همون دوره دوستامون از من و دوست صمیمیم خواستن که توی مدرسه با اونها همراه بشیم و بریم شعار بدیم درحالی که ما اصلا توی اون وادی نبودیم و خیلی راحت و با هیچ ترسی از طرد شدن یا هرچیز دیگه ای بهشون نه گفتیم
یه زمانی هم که بچهها شروع کرده بودن توی مدرسه به شعار دادن و اینا خیلی برام جالب بود که انقدر مسیرمن باهاشون فرق داشت که اون لحظه من یک جای دیگه ای تز مدرسه بودم که حای صداشون رو هم نشنیدم:)
خدایاشکرت:)
خدایاشکرت که وقتی شروع میکنم به نوشتن دیدگاه در سایت یا حتی دفتر پراز آگاهی و حال خوبِ خودم ، انقدر قشنگ تو به من میگی و من فقط مینویسم…
دوستتونننننن داررررم رفقا:)