دلیل نتایج پایدار - صفحه 26

717 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    صفاگنجی گفته:
    مدت عضویت: 1749 روز

    به نام رب تنها خالق مالک و فرمانروای کل دنیا

    سلام و عرض احترام به استادان عزیز وهمیشه درحال پیشرفت،عاشقتونم بخاطراین دست از فایلهای گرانبهاتون

    استادجان من این مدت دوسالو نیمی که باصحبتهای شماوزندگی شما گذروندم خداروشکر همیشه به سمت بالا درحرکت بودم،ولی سرعتم مثه یک لاکپشت بسیار پایینه جوریکه اگه بخوام افسار ذهنمو رها کنم میخواد کلی سرصدا راه بندازه که تو چه تغییری کردی یا چه نتیجه ی مالیی گرفتی

    نکته ی مهمی که همه ی مابچه ها تواین مسیر یادمون میره اینه که میخواییم همه چیز باعجله و با حولوولا اتفاق بیوفته،و وقتی میبینیم یه اتفاق به ظاهر کوچیک ولی مثبت بعدازکارکردن روی خودمون برامون اتفاق میوفته خیلی زود ذهنمون اون رو طبیعی و بدیهی جلوه میده و بعدازیه مدتی به جایه اینکه اون اتفاق رو تحسین کنیم وبگیم که من اگاهانه خودم بعدازکارکردن روی خودم این اتفاق رو خلق کردم،میخوایم ک زود درجا بزنیم و کلا ازین مسیر دوری کنیم و دوباره به مسیر قبلی خودشون برگردیم

    من خودم بارها تواین تله ی بزرگ افتادم که واقعا نای منو برای رفتن به جلو رو میگیره،و ذهنم جوری اون اتفاقات کوچیک مثبت رو هیچی جلوه میده که گاهی وقتامیخوام واقعا ازین مسیر بزنم جاده خاکی

    اما وقتی که میبینم من که هنوز یک خانم خانه دارم و قبل از آشناییم بااین آگاهیها یه هزاری پس انداز نداشتم،الان سرمایه ی بانکیم بیست ملیون تومنه و همسرم هربار به من پولهای زیادی میده،تازه ازلحاظ رفاهی کاملا دررفاه تر هستم،خوب چطور ذهن نجواگر میخواد اینو طبیعی جلوه بده

    درصورتیکه خیلی از خانمهای فامیلم رو میبینم برای یک‌ملیون تومن کلی عجزوناله و دلیلو برهان میارن تا همسرهاشون به حساب اونها واریز کنه

    اما من بدون اینکه لب تر کنم همسرم باعشق پول بحسابم واریزمیکنه،یا هرکاری توی خونه براش انجام میدم میگه بفرما اینم پاداش امروزت که فلان کارو انجام دادی

    قبلا اگه تو منزل زمینوبه آسمون میبردم آسمونو به زمین توبگو دوقرون پاداش از همسرم دریافت میکردم؟تازه هم میگفت زن وظیفشه مثل کوزت توخونه فقط کارکنه

    الان خیلی راحت پاداش کارهایی که انجام میدم رو بهم میده،تازه درتلاشه که کاریو که من بهش علاقه مندم رو سرمایشو جورکنه و من رو آسان کنه برای آسانیها،خوب این اگه نتیجه نیست پس چیه

    قبلا اگه حرف از کاربیرون ازخونه میزدم با کمال تعصب میگفت مرد فقط باید کاربیرون ازخونه داشته باشه

    یکی دیگه از نتایجی که تواین مدت گرفتم آرام بودنمه،شده خیلی وقتاهم ازکوره دررفتم ولی وقتی دیدم یک روز تو اون عصبانیت موندم وبعدش افتادم تو یک موج منفیی که هیی اون زنگ بزنه از بدیه مادرشوهرش بگه،اون یکی سرزده بیاد خونمون از رابطه ی دربوداغون خودشوهمسرش تعریف کنه،میفهمم که باعثش همینه که من نتونستم تو فلان موقعیت خودمو کنترل کنم،و انصافا وقتی اینجور اتفاقات بعداز عصبانیتم پیش میاد،خیلی زود دفتر شکرگزاریمو برمیدارم و شروع به نوشتن میکنم،و بخداقسم که همون لحظه نتیجش میشه آرامش درون انگار که این نوشتن یه قدرتی داره که هم دست به قلم میشم تمام دردهای ذهن پا به فرارمیذارن

    من فکرمیکنم یکی از عواملی که باعث میشه آدم ازمسیرخارج بشه بیشتروبیشتر حرف دیگران تو تمام جنبه های زندگی مهم بودنه،که تامیخواییم یکاریو انجام بدیم که به زعم ما برخلاف میل مردمه دوباره ذهن میخواد مارو به مسیر قدیمیِ آسفالت داغونه بکشونه

    من خودم هنوز این قضاوت حرف مردم پاشنه ی آشیلمه،یعنی قششنگ میفهمم که بیشتر عصبانیتهام بخاطر اینه که مردم حالا چجور مارو قضاوت میکنن

    و این پاشنه ی آشیل بیشتر درمورد فرزندم صدق میکنه،که تربیتش واقعا یک معظل بزرگی درمن ایجادکرده،مثلا یه روزایی شده فرزندم توی خونه چیزی ازمن خواسته که به دلایلی اون روبهش ندادم،بعد شروع میکنه به جیغ زدن،،،،این جیغ زدنش چنان منوعصبانی میکنه که دست میذارم دم دهنش،،،به چه دلیل؟؟!

    که کسی صداشو نشنوه،همسایه ها نگن دختره فلانی چرااینهمه جیغوداد میکرد،مادرشوهرم بیاد بگه بچموچیکارکردی،چرا اذیت شده و و و

    یعنی میخوام بگم یه جیغ از فرزندم گاهی وقتا چنان برام بغرنج میشه،بخاطرچی بخاطراینکه همسایه ها چه فکری میکنن درموردمون،،،که بعضی وقتها میگم کاش بقول استاد من تو یه جزیره ای زندگی میکردم که هیچکسی غیرازمنوهمسروفرزندم تواون جزیره زندگی نمیکرد…

    میخوام بگم گاهی اوقات تااین حد مهم بودن فکروقضاوت مردم شیره ی مارو میمکه

    اگه بتونم قضاوت دیگران رو از ذهنم بیرون کنم مخصوصا توحوزه ی تربیت فرزندم،و اجازه بدم خودش هدایت بشه،مطمئنم به صورت تصاعدی مسیر رشدم پیش میره

    خیلی نتایج کوچک کوچک ازکارکردن روی خودم گرفتم و واقعا اونهاتحسین کردم،به امید روزی که تحسین و تصدیق نتایج کوچک حال حاضرم نتایج بزرگ هم از راه برسن

    نتایج کوچیک مثلا این بوده که رفتم توخیابون به محضیکه یه ماشین جلوم میاد زود وایمیسته تامن ردبشم،میرم لباس بخرم همون موقعی هدایت میشم به لباس فروشی که لباس دوملیون تومنش رو تخفیف زده پونصدتومن با جنس بسیار باکیفیت

    میرم مغازه چنان برخورد فروشنده بامن عالیه که انگار ازقبل منو میشناخته

    میرم خونه ی پدرم یه احترام ویژه ای پدرمادرم برای من قائلن،جوریکه انگار برای اولین باره منو میبینن

    همسرم چنان عشقش رو واضح به من بیان میکنه که انگار ساله اوله که باهم آشناشدیم

    خوب اینها نتیجه نیستن پس چیه

    استادجان گاهی کمالگرایی چنان میخواد بمن فشاربیاره که خسته میشم و میخوام بگم بابا منم آدمم بذار یکم بهم خوش بگذره،من باید تا کی بخودم سخت بگیرم و خودسرزنشی کنم وقتی یکاریو اشتباه انجام میدم

    مثلا میخوام ازخوبی یازیباییه چیزی تعریف کنم،بعد یهو ناخوداگاه لابلای حرفام یه بدی هم تعریف میکنم،اون موقست که خودسرزنشی هام شروع میشه و میگه دیدی نتونستی امروز کامل درمورد یک زیبایی حرف بزنی

    یامثلا کل روز تقریبا ده ساعت درآرامش کامل و درشکرگزاری به سرمیبرم،یهو همسرم از یه نفر یه صحبتی میکنه من ناخوداگاه اون نفر رو قضاوت میکنم و یهو بهم میریزم،وبازم خودسرزنشی هام شروع میشه که‌‌چرا دوباره قضاوت کردم و بخاطراون نفر بهم ریختم و‌نتونستم چیزی نگم و بهم نریزم

    و و و کلی ازین مثالها که خیلی ذهن میخواد منو ناامیدکنه،بخاطر کمالگرایی خیلی وقتا شده دوباره جا زدم و ازهمه چیز خسته و بریده میشم

    من مطمئنم مسیری که دارم میرم مسیره درستیه،فقط باید باصبروباایمان پیش بریم،و باعجله وباحرص نخوایم یک شبه صاحب بهترینها بشیم

    ماسالیان سال احاطه شده بودیم باحرفهاوعقاید چرندوپرند گذشتگانمون،و اگه این مسیررو با باورصد درصد هربار به یک‌مقدارش عمل کنیم مطمئنا نتایج خیلی زودتر از اون سالهای سال محدودیت برامون رخ خواهد داد

    اولش باید مثه یه بچه تاتی تاتی کردن رو یادبگیریم،اون وقت که به سن نونهالی رسیدیم میتونیم تومسابقه ی دو هم ثبت نام کنیم و باتلاشوتمرین بهترین مقام دومیدانی و تومثالِ این مسیر مقام تصاعدیه رشدوپیشرفت روخواهیم گرفت

    یه مثال دیگه هم آخر کامنتم بزنم من هرموقه میبینم رو خودم کارمیکنم وبعدازمدتها تجربه ی اتفاق خوب یبارم یه اتفاق ناخواسته ای برام رخ میده،بعد یه آدمایی که میبینن من تواین مسیرم،فوراً میخوان ربطش بدن به اینکه چرا تواین مسیری این اتفاق رو تجربه کردی

    وخوب من هیچ‌ جوابی به اونایی که زیاد اصل رو درک نکردن نمیدم،فقط باخودم میگم من نمیدونم چه فرکانسی فرستادم که نتیجش این اتفاق شد،من میدونم تو حاله بد موندن نتیجش اتفاقات بدتریو تجربه میکنم

    سعی میکنم خیلی زود خودمو جموجور کنم،امممماا آخخرش حرف اون طرف تو ذهنم میچرخه و برام مهم میشه که فلانی راست میگه تو که رو‌خودت کارکردی پس چرااین نتیجه رو گرفتی

    و هی میخوام ریشه یابیش کنم ببینم دلیلش چیه،درصورتیکه شماگفتید اگه یکبار یه اتفاق ناجالب رو تجربه کردید خیلی به جونه ریشه یابیش نیوفتید،چون این کار کاره آدمای مبتدیه

    واگه یه اتفاق چندین باربراتون رخ داد اون وقت ببینید چه باورهایی رو دارید تکرارمیکنید که نتیجش این اتفاقات شده

    امیدوارم که بتونم تواین مسیر فقط به مداربالاتر پیش برم و هربار باسرعت بالاتری مدارهای رشدوپیشرفت رو طی کنم

    امیدوارم که همیشه درمسیرانعمت علیهم نه مغضوب علیهم قدم برداریم و خداوند همیشه وهمه حال دستمونو بگیره و به سوی منبع نور هدایتمون کنه

    الهی آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
    • -
      وجیهه بانو گفته:
      مدت عضویت: 1827 روز

      سلام صفای عزیز

      آفرین دختر چقدرررر کامنتت رو عالی ، ساده، شیوا، و در عین حال دلنشین نوشتی:*

      موقع خوندن کامنتت مدام تحسینت کردم که همینه…افرین… مسیر پیشرفت آهسته و پیوسته باید باشه…

      اصلااااااااا وقتی به قول استاد عزیزمون دیگه اون جاده جنگلی سرسبز و امن رو پیدا کردیم ، عجله چرا؟؟؟؟؟؟؟ مگه زندگی به جز طی کردن همسن مسیر ، چیز دیگه ایی هم هست؟؟؟؟؟؟

      پس همه حواسمونو باید بدیم به همین لحظه….لحظه مقدس حال… لحظه مقدس اکنون….

      دستآوردهای شما خیلییییییییییییی عالی بوده و قابل تحسین هستین…

      مگه داشتن یک رابطه خوب و دریافت پاداش از همسر فهمیده و قدردان کم دستآوردی؟؟؟؟؟

      مگه رسیدن به آرامش کم دستآوردیه؟؟؟

      مگه رسیدن به آگاهی هر چند گاهی نتونی بهش عمل کنی، کم دستآوردیه؟؟؟

      همه این ها بسیاااااااااااااااااااار ارزشمندن و هزاران هزار بار جای شکر داره..

      بازم بهت تبریک میگم دوست خوبم

      در مسیر بمون و سوت زنان و لبخند زنان از طی کردن این جاده اسفالته وسط جنگل لذت ببر…

      سراسر نور و عشق الهی رو برات میطلبم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    حسن کفاش دوست گفته:
    مدت عضویت: 2929 روز

    به نام خداوند جان آفرین

    حکیم سخن بر زبان‌آفرین

    سلام استاد گرامی

    سلام خانم شایسته

    سلام دوستان همفرکانسی

    این فایل زیبا و تاثیرگذار در بهترین زمان ممکن برای من بود، دقیقا در زمان که من فکر می کردم چرا من به نتایجی می رسم ولی آنها ادامه دار نیستند و دلیل آنها چه بوده است و چرا به برخی از خواسته ها و اهدافی که می خواهم اصلا نمی رسم. دلیل اینکار چیست؟

    من چند روزی است به صورت لیزری تر روی پاشنه آشیل خودم که ثروت است کار می کنم و خیلی خوب در جلسه دوم کشف قوانین زندگی توانستم بسیاری از ترمزهای ذهنی ام را پیدا کنم که برای من خیلی عالی بود.

    خدای من شکرت. در پاسخ به سوالات این جلسه می خواهم موارد ذیل را برای خودم یادآوری کنم:

    سوال 1: درباره تجربیات شخصی خودت از زمانی بنویس که آگاهانه سعی داشتی آموزش های استاد را در زندگی ات اجرا کنی، چه نتایجی گرفتی و چه تغییرات مثبتی در هر جنبه از زندگی ات ایجاد شد؟

    • استاد جان من کسی هستم که از دوره قانون سلامتی به نتایجی رسیدم که واضح و قابل دیدن بود که شامل کاهش وزن و از دست دادن چربی های دور شکم بود. چون من مثل شما باورهای بسیار عالی در مورد سلامتی دارم واصلا مریض نمی شوم یادم نمی آید آخرین مریضی که داشته ام کی بوده است اما کاهش وزن و از دادن چربی های دور شکم که سالها با ورزش به وزن ایده ال خودم نرسیده بودم به راحتی برای من اتفاق افتاد که خیلی برای من خوب بود. من به کمتر از وزن 20 سال پیش خودم رسیده ام که برای من رویایی بود بماند که سلامتی من خیلی بهتر و سطح انرژی من خیلی بیشتر شده است.

    • من با آموزه های شما استاد جان به راحتی آب خوردن با یک تصمیم جسورانه از کاری که 16 سال در آن کار کرده بودم و شده بودم رییس بانک و زندگی بسیار خوب و جایگاه اجتماعی بسیار خوبی از دید دیگران داشتم استعفا دادم و تصمیم گرفتم که وارد کار جدیدی بشوم و کسب و کار شخصی خودم را راه اندازی کنم.

    • استاد جان بازهم با همان کارکردن روی دوره عزت نفس و دوازده قدم و کلا بودن و ادامه دادن با شما من توانستم به راحتی و به سادگی همزمان که از کارم استعفا دادم با سه تا بچه که یک نوزاد 6 ماهه هم بود سال قبل دقیقا قبل از شروع اغتششات در ایران در بهترین زمان ممکن به خارج از کشور مهاجرت بسیار لذت بخشی داشته باشم.

    • استاد جان من از زمانی که با شما آشنا شدم و دوره های روانشناسی ثروت شما را خریدم توانستم به سادگی و در طی یک مدت زمان مناسب نزدیک به 600 میلیون تومان بدهی ( که برای من خیلی زیاد بود با این یک کارمند بودم ) را پرداخت کنم و با افتخار بگویم که من الان هیچ بدهی بانکی ندارم. آنقدر این بدهی ها زیاد شده بودند که زندگی من را مختل کرده بود و آرامش نداشتم والان در آرامش کامل در این کشور زیبا دارم زندگی میکنم.

    سوال 2: (اگر در مورد شما صدق می کند) درباره تجربیاتی بنویس از زمانیکه از این فضا دور شدی؛ به مسیر قبلی خودت برگشتی و دیگر این آموزه ها را در عمل استفاده نکردی، شرایط شما چگونه تغییر کرد و نتایج به چه شکل اُفت کرد؟

    استاد جان من تلاش کردم که هر روز از زمانی که با شما آشنا شدم که تاکنون 2204 روز می گذرد در این مسیر باقی بمانم. کم وزیاد داشته و شاید برخی روزها تعهدم به عمل به قوانین و یا درک آن کم بوده است و یا شاید در برخی از موارد بر طبق قوانین عمل نکرده ام ولی از شما آموخته ام که احساس خودم را بد نکنم و بدانم که این مسیر تکامل است و بالا و پایین داشته است. در همه زمینه ها من نتایج بسیار خوبی گرفته ام فقط در مورد مسائل مالی پاشنه آشیل من است و نتایج هنوز من را راضی نکرده است ولی به صورت لیزری دارم روی آنها کار می کنم و به وضوح نتایج بهتر را دارم می بیینم.

    سوال 3: به نظر شما، چه عواملی باعث می شود افراد بعد از اینکه مسیر درست را (در هر جنبه ای) می شناسند و از آن نتیجه می گیرند، آن را ادامه نمی دهند و دوباره به الگوهای قبلی خود برمی گردند؟

    اگر از دیدگاه قرآن بخواهم با توجه به درک خودم بگویم، خدا خودش هم در قرآن گفته است که انسان فراموشکار است و فراموش می کند نعمتهایی که خدا به او داده است را .

    بازهم خدا در قرآن می گوید که شما نتیجه اعمال و رفتارهای خودتان را خواهید گرفت و این خیلی مهم است که بدانیم به کانو یعملون است. اگر نتایج خوبی گرفته ایم به خاطر فرکانسهای خوبی است که فرستاده ایم و اگر نتایج نادلخواه است بازهم به خاطر افکار و باورهای خودمان است که باید اصلاح شود.

    من در این مورد به درک بسیار خوبی رسیده ام استاد. دیگه من هر اتفاقی و هر نتیجه ای را که می گیرم در خودم و افکار و باورهای خودم می بینم و هیچ کس دیگری و یا عوامل بیرون از خودم را مقصر در این نتایج نمی دانم. همین یک درک را اگر من خوب کار کنم در عمل و به درجه استادی برسم که خودم و افکار و باورهای خودم دارند اتفاقات را رقم می زنند، همه چیز حل است حله استاد جان. خیلی خوب شده ام در این یک مورد خیلی به خودم افتخار می کنم. ولی جا برای کار کردن خیلی خیلی دارم تا به درک بهتری برسم و به همان نسبت در عمل بتوانم از آن استفاده کنم.

    ممنوم از شما استاد گرامی که به این زیبایی و شیوایی مثل همیشه به این موارد و باگهای ذهنی ما اشاره می کنید.

    در پناه الله یکتا شاد باشید و سربلند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 47 رای:
    • -
      وجیهه بانو گفته:
      مدت عضویت: 1827 روز

      سلام به شما برادر بزرگوارم

      از خوندن کامنت تون غرق در لذت شدم و بارها و بارها هنگام خوندن کامنت تحسینتون کردم.

      قسمت جالب قضیه اینجاست که کامنت شما برای من نشانه بسیار واضحی بود از قوانین ثابت جهان هستی، سبحان الله از عظمت خداوندی که وعده اش حق است…

      امروز صبح داشتیم با همسرم در مورد مهاجرت و قوانین الهی صحبت میکردیم و بعد از اینکه ایشون رفتند سرکارشون ذهنم درگیر صحبتهامون بود… سایت رو باز کردم ، و تصمیم گرفتم چندتایی کامنت بخونم ، اتفاقی دستم خورد روی این صفحه و کامنت شما… و چقدرررررررررررررر زیبا نوشته بودین از مسیری که طی کردین ، که بالا و پایین داشته ولی توقف نداشتین…بازم احسنت میگم بهتون…

      و صدالبته که رشد مالی خوبی هم داشتین چرا که صفر کردن بدیهی بانکی خودش ثروت بزرگیه که اولین دستآوردش آرامش خواهد بود..

      و این که مهاجرت کردین و به قول استاد عزیز کسانی که مهاجرت میکنند جزو دسته شجاعان هستند و خداوند به شجاعان پاداش میدهد…

      براتون بهترین ، رؤیایی ترین، لذت بخشترین و عزتمندانه ترین پاداش های خداوند رو آرزو میکنم و امیدوارم همیشه غرق در نور و عشق الهی باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    زهرا دشتی گفته:
    مدت عضویت: 970 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام خدمت شما هم مداری های عزیز

    و سپاسگزارم از این بستر برای نشر آگاهی

    و سپاس فراوان ازاستاد عزیز برای آموزش های درجه یک و زندگی سازشون

    دوستان هم فرکانسی میخوام یه تجربه از خودم برای شما بگم اونم بر میگرده به دوران سروصداهای اخیر کشورمون تحت عنوان حجاب

    اول که اتفاق تلخی افتاده و ما هم وطن جوان مون از دست دادیم حسابی ررو من تاثیر گذاشت

    اینم بگم که اینجانب فراری از هر اخبارمنفی و یا حتی غیرمنفی هست و کاملا شناخته شدم در این مورد

    اما خب منم کنترل ذهنم از دست دادم و تا مدت کوتاهی واقعا کوتاه همرنگ جماعت شدم و به اخبار توجه میکردم و خودمم تو جبهه مثلا معترضان بودم

    تا اینکه شکر خدا خیلی زود برگشتم به مسیر اصلیم

    دیگهههه اخبار مربوط به هرآنچه که توکشور رخ می‌داد حول و حوش این اتفاق دنبال نمی‌کردم و کاملا کانون توجه برداشتم از روی این اتفاقات

    دیگه اگه جایی بحث میشد همراهی نمی‌کردم

    به هیچ عنوان اعتراضی نکردم و با معترضان همراه نبودم با وجود تمام حرفایی که شنیدم

    و سعی کردم احساس خوبم با اینکه کارم بدجوری به چالش خورده بود حفظ کنم چون کار من مربوط به فروش روسری بود

    خلاصه آنقدر احساس خوب بهم دست داد که به خودم قول دادم تحت هر شرایطی اصل درنظر بگیرم

    و تو مسائلی که نمیتونم حلشون کنم و خارج از مسئولیت من هست نه دخالتی کنم نه توجهی

    به جاش توجه بذارم روی رشد خودم تا خودم از اون مدار بالاتر ببرم کع شاهد اون شرایط و اتفاقات نباشم.

    خدارو شکر میکنم که درست انتخاب کردم و تصمیم گرفتم

    حالا هم تلاشم همیشه رفتن براساس همین اصل هست با وجود قضاوتهایی که ممکن بشم‌.

    دوستان هم فرکانسی امیدوارم همیشه باهم روبه رشد و طی کردن مدارهای بالاتری از خوشبختی ثروت عشق و سلامتی باشیم.

    یا حق‌.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  4. -
    سحر احمدی گفته:
    مدت عضویت: 2573 روز

    سلام به استاد گرامی و همه دوستان

    استاد، بابت این فایل ارزشمند ازتون سپاسگزارم.

    این فایل باعث شد من که هر وقت خواست کمی در استفاده از قانون کوتاهی کنم این فایل گوش کنم و انگیزه بگیرم.

    استاد من هر وقت دقیق به قانون عمل میکنم نتایج و حال خوبم میبنم اما نمیدونم چرا بازم یه وقتای کوتاهی میکنم و جهان هم به سرعت گوشمالی میدهد.

    من با این فایل فهمیدم من مثل شما متعهد نیستم یعنی سعی میکنم به قانون عمل کنم اماوقتی اوضاع سخت میشود به خودم میگم سخت نگیر حالا این دفعه عمل نمیکنم هیچی نمیشود. بارها و بارها این اشتباه کردم و میدونم این کلک ذهنم است که میخاد منو از راه به در کند من نباید گول بخورم.

    استاد این کامنت مینوسم چون میخام به خودم قول بدم منم مثل استاد هر اتفاقی افتاد حتی اگر قرار بود من با اسلحه تهدید هم کنند من به قانون که میدونم، عمل کنم و گرنه نباید توقع زندگی زیبا و ثروتمندانه مثل استاد داشته باشم. استاد خیلی تلاش کردند البته تلاش ذهنی که بارها و بارها از تلاش فیزیکی سخت تر است.

    اگر موفقیت میخام باید بهایش که عمل متعهدانه به قانون هست، را بدهم.

    با ارزوی خوشبختی برای همه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    محسن بکرانی گفته:
    مدت عضویت: 1765 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم.استاد به نظر من جواب شما در این فایل در یک جمله خلاصه میشود.شخص شما جزوه کسانی هستید که در قرآن گفته ما به یک عده ای برتری دادیم نسبت به بقیه و شما دقیقا یکی از اون افراد برتری داده شده هستید.بی نهایت سپاسگذار این فایلهای فوق العادتون هستم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    زهره یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 1414 روز

    سلام و درود بر استاد عزیزم ومریم جان نازنین ام

    ودرود خدمت همه دوستان وهم خانواده من

    استاد دقیقا دارین این حرفها رو به من میزنین چقدر برام سخته بودن تو این شرایط ….

    که نمیدونستم که چکار کنم الان که دارین این حرفها رو میزنین میفههم به کلی از مسیرم خارج شدم ……

    ومقصر این قضیه منم والان گیر افتادم وهی دارم تو این شرایط دست وپا میزنم.

    من با خواهرم کار میکنم حدود ده سال میشه. ایشون بیشتر با دوستاشون خوش هستند وکلا اهل رفیق بازی به قول ما و من بیشتر متعهد به کار وزندگی شخصی خودم و اغلب دوستانی که در کنارشون هستند دوستانی واقعی که به پیشرفت آدم کمک کنند نیستند وفقط برای منافع خودشون در کنارش هستند ومن اینو به وضوح میبینم و ناگفته نماند که ایشون به من به چشم همون خواهر کوچولوی تو خونه نگاه میکنه وهمون رفتار رو هم با من داره وهر بار که از دستش ناراحت میشم به قول استاد وفایل های تکرارشونده با یه عذر خواهی ساده تمومش میکنه ومیدونه که من زود میبخشم وهی این مسئله رو تکرار میکنه یعنی دائم تو همون اشتباهه وهر چند وقت یکبار این اطرافیان به ظاهر دوست خودشونو نشون میدن ومن مجبور میشم وارد قضیه بشم ومرکز رو مدیریت کنم و به نوعی حال خودمو خراب کنمو خودمو توشرایط بد قرار بدم واز اصلم خارج بشم ،انگار استاد شما برای من امروز حرف میزدید نمیدونم چیکار کنم ،دقیقا ده ساله تو این شرایطم و تو زندگیم هیچ کاری نمیتونم بکنم وفقط هر روز گمراه وگمراه تر میشم ،وهر زمان که میخوام ازش دور شم باز احساسات ونگرانیا نمیذارهخلاصه استاد توی یه چرخه معیوب گیر افتادم وهر کار میکنم حالم خوب نمیشه یا به قول شما چند روز خوبم وچند روز دوباره بهم میریزم، خیلی به خاطر این شرایطم نارحتم ، دوست دارم بهم بگید الان چیکار کنم ،منتظر شنیدن نظرات دوستانم هم هستم،.البته فایل های تشخیص اصل از فرع که هدایت امروز من بود ممنونم استاد به خاطر وجودتون امیدوارم خداوند منو هدایت کنه وخیلی واضح وراسخ در راه خودم باشم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  7. -
    مجید صابری نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2087 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز .

    چقدر این حرف که چقدر سقف آرزوهاتون کوچیکه چقدر منو اینهمه خوشبختی محاله منو به فکر برد. دیدم واقعا درسته انگار هر کسی به اندازه ظرفی که مشخص کرده برای خودش میتونه از این نعمتها استفاده کنه انگار نمیتونه از اون مدار از اون حد بیشترو. دلشو میزنه .انگار به خودمون میگیم که حالا همه چیزم که نباید بدون تقلا باشه عشقش اینه که زجر بکشی انگار این باوره تومون خیلی شدیدتره که باید خیلی تقلا کنیم زجر بکشیم ده روز بریم بالا دوباره با کله بیایم پایین .وقتی من درک کردم هر وقت با عشق رو باورهام کار میکنم احساسمو خوب میکنم کامنت میزارم از فرداش چقدر اتفاقات خوب پیش میره چقد همه چیزت میوفته رو دور پس سرعتشو ببر بالاتر نزار که عادی بشه برات نزار که کسی بیاد با ناله کردن ورودیهاتو از بین ببره تو برای این احساس برای باز کردن قلبت زحمت کشیدی نزار یک ورودی بد دوباره سرعتتو بیاره پایین و دوباره بخوای کلی زور بزنی

    نترس اگر برای خودت ارزش قاعل باشی اجازه نمیدی هیچ کس تو دنیا بخواد این احساس خوب رو که کلی روش کار کردی رو بخواد خرابش کنه چه کاریه بری تو جمعی که منفیه بعد بیای به خودت بگی برم حالا زور میزنم مثبتا رو نگاه کنم سوالهای خوب بپرسم تا فضا مثبت بشه. بعد تا جواب یه سوالو میدن دوباره ناله .و فرداش دوباره کلی باید خودم فایل گوش بدمو بنویسمو که حالم برگرده به سیستم قبل آخه چه مرضیه .محافظت کن از این حال خوبت برای ورودیهای ذهنت .

    ورودیهای قانون سلامتیم همینه آخه به کی چه ربطی دا ره که چی میخوری اگه خجالت میکشی میری یه تولد و میگی حالا یه تیکه کیکو میخورم تا ناراحت نشن تو به خودت بی احترامی کردی .به این همه هزینهای مالی و این همه جلوی خودت رو گرفتنو انقد حال خوب و بعد فردا میبینی مغزه آلارم میده من قند میخوام و باید چند روز دوباره سختی بکشی تا دوباره بدن برگرده تو حالت چربی سوزی، مگه چشه که فقط رو به بالا باشیم هر روز سلامت تر هر روز درامد بیشتر هر روز نعمت عشق بیشتر چرا وقتی میدونی میشه همه چیز رو با کنترل ورودیها لذتشو بیشتر کرد و فقط سر بخوریمو لذت ببریم چرا باید برگردیم مسیر قبل .اینجاس که باید سقف آرزوهاتو بیشتر کنی و بگی که اکی اگه کامنت نوشتن داره انقدر قلبتو باز و اتفاقای خوبو ایجاد میکنه بنویس هر روز بنویس که این فرکانسو ثابت نگه داری و ادامش بدی ادامش بدی تا به خواستت برسی واقعا قانون همه چیز مشترکه و اون تعهدی هست که میدی و اعمالی که پیوسته و با کیفیت ارسال میکنی .به صورت پیوسته .اگر میخوای نتیجهای بزرگ بگیری حتی یک ساعتم از مسیر خارج نشو .و این شل کن سفت کناست که باعث میشه نتایج هم شل کن سفت کن بشه.آخه قانون اینه دیگه بابا ورودی مناسب بده خروجی مناسب تحویل بگیر .یادمه تازه که محاجرت کرده بودم و بیرون نقاشی میکردم و همونجا هم میفروختم ،یه آقای ایرانی رو دیدم که خیلی با کمالات و مثبت بود و نمیدونم چی شد من گفتم درامدم از همین نقاشی که دارم بیرون کار میکنم این عدد هست و اون برگشت گفت میدونی دکترای اینجا این درامدو دارند . شاید این حرف خوب بود ولی یه جورایی شلم کرد و انگار همون داستان باعث شد بگم شاید خوبه دیگه، و لی دیدم این نگاه سمه چرا من بخوام خودمو محدود کنم به این عدد کم که حالا خوشحال بشم و با تمام انرژی جلو نرم اون دکتری که انقدر درامدشه باید یه فکری به حال خودش کنه یا میدیدم کسایی که هفت سال هشت سال محاجرت کردن ولی درامد من بیشتر از اونهاست .اااا بابا اگه بخوای خودتو با دسته معلولین مقایسه کنی که دیگه اون بهشت استادو نداری .بابا تو چیزیو بلدی قانونیو داری که به بنهایتها میتونیی برسی نه این که دو قرون درامدت از فلانی بالاتره ذوق کنی و نخوای با تمام انرژی به مسیرت ادامه بدی نه سقف آرزوهای من خیلیییی بالاتره من چیزیو دارم که مثل استادم هر آنچه رو که بخوام میتونم داشته باشم نه یدونه بلکه صدها ، طوری ثروت بیاد که نتونی بشموری که حالا بخوای با کسی مقایسه کنی که از کی بیشتر در میاری یا فروشت از این دربو داغونا بیشتره. سقفتو ببر بالا نرو تو جمع آدمایی که مجبور باشی هی انرژی بدی برو تو جمعی که انرژی بگیری .خداروشکر که سه ساله تو این مسیرم و با عشق دارم میرم جلو و دارم باگهامو بر میدارم ولی این تعهد هم میدم که حد خوشیمو ببرم بالا خودمو لایق بهترینها بدونم و ظرفمو بزرگ و بزرگتر کنم و هر روز این فرکانس خوب رو ثابت نگه دارم و ادامه بدم و لذت ببرم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  8. -
    زیبا زیبابین گفته:
    مدت عضویت: 881 روز

    باستان خدمت استادعزیزوخانم مریم شایسته عزیز

    من وقتی این فایلوشنیدم که دقیقاازدست خودم ناراحت بودم به خاطررهاکردن قانون سلامتی بعدازشش ماه ‌نتایج فوق العاده ای که دراین شش ماه گرفتم،البته که نتایج سریع عوض نمیشودولی به مرورهمه چیزبرمیگردد ‌دوباره به پله اول وحتی منفیه اول برمیگردیم چون عزت نفستان هم بسیارزیادخدشه داروزخمی میشه،به دوستان عزیزی که شروع کردن این دوره رااول تبریک میگم وبعدتوصیه می‌کنم این فایل استادراچندین بارنه باگوش سربلکه باجان ودل گوش کنند.

    استادعزیزم درموردانجمن معتادان گمنام باهمه احترامی که برای شمادوبزرگوارقایلم ولی اصلا این انجمن راقبول ندارم،زیراانسان دراجتماع زندگی میکندوهمیشه اطراف ازهمه نوع انسانی دیده میشودطبق قانون تضاد،ولی ادمهابایدطوری به خودشناسی برسندکه حتی اگردرانبارموادهم بودنداصلا به این موادنگاه نکنندنه اینکه دوری کنند،این که زمین بازی ویاربازی راحذف کنیم این هنرنیست،کنگره ای چندین سال است که درایران فعالیت میکندبه نام مقدس کنگره ی 60که واقعاانسانهایی که بابیماریه اعتیادبه بدترین وضعیت ممکن رسیدندرابه انسان‌هایی فرهیخته ومثبت ‌سالم وحتی ورزشکاران بزرگی تبدیل کرده است،بامدیریت واستادیه جناب حسین دژاکام ،که بسیارزیادازکشورهای مختلف ازجمله امریکا درخواست مساعدت داشتندومن به دوستانی که مشکل اعتیاددارندبااجازه ی شکایات کنگره رامعرفی می‌کنم،که به حدی ازخودشناسی میرسندکه دیگرنه توپ ونه زمین بازی نمیتواندکوچکترین تاثیری دردها پروانه انهابگذارد.

    دراخربازهم ازاین فایل بسیاربسیاراموزنده که برای خودمم بسیارتلنگربزرگی بودتشکرمیکنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  9. -
    اعظم گفته:
    مدت عضویت: 896 روز

    سلام بر استاد عشق و دوستای عزیزم خداروشکر میکنم که یک روز قشنگ دیگه بهمون هدیه داده واقعا از صبح زود که بیدار شدم و کامنت های سایت رو میخونم حالم دگرگون شده دارم روی ابرها سیر میکنم انگار قدرتی گرفتم که میتونم دنیا و تغییر بدم و خداروشکر میکنم بابت این احساس ناب خدارو حس میکنم پیش خودم واقعا اگه صبحها مثل استاد بیدار که میشیم کامنتهارو بخونیم کللللی حس عالی و ایده های ناب و اتفاقات عالی بعدش برامون رخ میده من این حس و حالها رو فقط با فایلهای رایگانتون استاد جانم گرفتم و هنوز قسمت نشده که بتونم دوره های عالیتون رو بخرم که با یاری خدا مناسبترین دوره رو خودش برام میگیره استاد عزیزم من توی این مدت کمی که با شما و قوانین آشنا شدم خیلی خیلی حاله دلم خوب شده خیلی خدارو بهتر شناختم و آرامش همیشگی پیدا کردم نتیجه های به ظاهر کوچیک ولی بسیار ارزشمندی گرفتم و بنظرم بهترین نعمت آرامشه من یه مشکلی دارم که خیلی وقته هر روز از خدا میخام که خودش برام درستش کنه چون من کسی رو قدرتمندتر از اون ندارم و چون هیچ وکیلی ندارم و نمیتونم و نمیخام باشه فقط خدارو وکیل خودم گرفتم و کارم رو به دستش سپردم و ازش میخام که اگه قراره من کاری در رابطه با خاستم انجام بدم هدایتم کنه و نشانه برام بفرسته و یکی از خاسته ای خیلی مهمی که دارم وعاشقانه میخامش اینه که یه شغل و درآمدی داشته باشم و بتونم از لحاظ مالی برای خودم باشم و هر روز از خدا میخام که خودش هدایتم کنه واقعا استاد عزیزم این حالی که الان با خواندن کامنت ها پیدا کردم قابل بیان نیست و فقط میتونم بگم خدایا صدهزار بار مچکرم از تمام نعمتها ثروت‌ها و فراوانی هایی که برای ما آفریدی امیدوارم سریعهای بعد که کامنت می‌نویسم از خرید دورهای عالی و نتایج عالیشون بنویسم خاستم این حس و حال رو با شما استاد عزیزم و دوستای گلم درمیون بزارم و تشکر کنم از تک تک کامنت های بچه ها خداروشکر بابت مسیر زیبایی که توش قرار گرفتیم خداروشکر بابت داشتن خدایی به این زیبایی بزرگی نزدیکی و همیشگی خداروشکر بابت بهترین دست خداوند بر روی زمین برای ما

    نباشد عیب پرسیدن تورا خانه کجا باشد

    نشانی ده اگر یابیم و آن اقبال ما باشد

    خریدی خانه دل را دل آنه توست میدانی

    هر آنچه هست در خانه از آنه کد خدا باشد️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    یکتاپرست ‌ گفته:
    مدت عضویت: 802 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    با سلام خدمت استاد عزیزم راستش رو بخواین استاد من خیلی بلد نیستم به اون صورت کامنت بذارم و این اولین کامنت من توی سایت شما هست من از خیلی وقت پیش می‌خواست کامنت بذارم ولی خب توی ذهنم همش می‌گفتم باید فلان چیز آماده باشه باید فلان حرفو بزنم فلان و فلان یعنی راستش رو بخواید یه جورایی دچار کمالگرای شده بودم و بالاخره با خودم گفتم که باید از یک جایی شروع کنم و این کمال گرایی رو کنار بزارم . از خدای یکتا هدایت می‌خوام که بتونم این کامنتم رو به صورت فوق العاده عالی براتون ارسال کنم و انشاالله هم به کار خودم بیاد و هم به کار دوستان عزیزم .

    استاد من می‌خوام درباره یکی از رابطه‌هام صحبت کنم که توی سن فکر کنم 20 سالگی داشتم ، خوب راستش رو بخواید من تا اون سن با هیچ دختری رابطه نداشتم و از خیلی قبل‌تر از اون هم از قوانین اطلاع داشتم و یک روز که توی خونم نشسته بودم چشمم خورد به یه دفتر ساده و یه جورایی فکر کنم چرک نویس بود ، استاد انگار یه چیزی از درون هی به من می‌گفت و اون دفترو بردار بنویس پاشو اون دفترو بردار بنویس پاشو اون دفترو بردار و مشخصات دختری که می‌خوای رو بنویس و شروع کن به فرستادن ارتعاش‌هاش ، استاد من به الهامی که بهم شد گوش کردم و یادمه تا یه مدت با یک لذت خیلی زیاد من مشخصات دختر مورد علاقمو نوشتم یادمه که زیاد هم نوشته بودم ولی چون قضیه مال دو سال پیشه خیلی به اون صورت حضور ذهن ندارم ولی یادمه حتی من تا نخ دندون این دختر رو نوشتم نوشتم که خیلی به بهداشت دهان و دندونش اهمیت میده و کلاً خیلی آدم تمیزیه و بهداشتیه ، حتی یادمه که با خودم خیلی مطمئن بودم که این دختر خیلی پولداره ، خلاصه بگم همه جوره هم لذت می‌بردم و هم خیلی خوشحال بودم یعنی قشنگ یادمه تو اون زمان که تنها بودم و هیچ ایده‌ای هم نداشتم که این دختر می‌خواد از کجا بیاد من همیشه اون دفتر ساده رو برمی‌داشتم و با یک خودکار ساده تو دفترم می‌نوشتم که این دختر چه مشخصاتی داره و خیلی خوشحال بودم که این دختر رو دارمش ، یه نکته‌ای رو هم بخوام اینجا بگم من یادمه که از همه فضای مجازی دور بودم هم از تلگرام اگر اشتباه نکنم و هم از اینستاگرام فقط یادمه یه واتس آپ رو گوشیم نصب بود که اونم فقط با یه رفیقم صحبت میکردم و دلیل اینکه از فضای مجازی دور بودم و برای پیدا کردن پارتنرم به این‌ها متوسل نشدم این بود که من باور داشتم وقتی که من ارتعاشش رو اون کسی که می‌خوام رو بفرستم می‌دونم که حتی اگر طرف اون سر دنیا هم باشه خدا ما رو به همدیگه وصل می‌کنه باور داشتم که برای پیدا کردن شخص مورد نظر حتماً نباید از طریق فضای مجازی باشه یعنی یه جورایی رجوع کردم به درون خودم تا به ابزارهای بیرونی ، حالا خلاصه بخوام بگم من با هر طریقی که شده البته با لذت فوق‌العاده فراوان در نبود اون دختر بودنش رو حس کردم هم از اون مجردیم لذت می‌بردم و هم از اون ارتباط دو نفره که به چشم دیده نمی‌شد ، من هر طور شده هم فرکانس شدم با خواستم و استاد چیزی که خیلی عجیبه من به اجبار وارد یک رابطه شدم دوستم یه دختری رو می‌شناخت و خیلی اصرار داشت که من و اون دختر با همدیگه دوست شیم و یه جورایی می‌خواست به من خوبی کنه و استاد چیزی که واقعاً خیلی جالب بود این بود که می‌تونم بگم شاید 99 درصد اون مشخصاتی رو که من می‌خواستم رو اون دختر داشت و خیلی هم پولدار بود و از خانواده اصیلی هم بود حتی چشم هاشم دقیقا اونی بود که تو ذهنم و تصوراتم بود و حالا جالبیش اینه که من به دوستم می‌گفتم اصلاً نمی‌خوام وارد رابطه شم و اون حتی یه جورایی هم بهم گفت اگه با این دختر دوست نشی میام میزنمت استاد هر موقع به اینجای داستان فکر می‌کنم یاد کلمه ((لاجرم)) شما می‌افتم ، یادم نیست دقیقاً چی می‌گفتید ولی مظنون حرفتون این بود که وقتی که با خواستتون هم ارتعاش میشید (( لاجرم )) دنیا به شما اون رو عطا می‌کنه ، خلاصه این تجربه یکی از جذب‌های موفق زندگیم بود ولی نکته اصلی این داستان اینه که من بعد از یک مدتی دیگه ولش کرده بودم و به قول گفتنی رهاش کردم و با خودم نگفتم که این رابطه می‌تونه خیلی بهتر بشه خیلی قشنگ‌تر بشه خیلی تو سطح‌های بالاتری می‌تونم این رابطه رو تجربه کنم فقط یادمه مواقعی که احساس خطر می‌کردم از طرف پارتنرم سعی می‌کردم فرکانسامو جوری تنظیم کنم که این رابطه بهتر شه و این واقعا یکی از اون مسائلیه که خیلی توش مشکل داشتم که با خودم نگفتم من این رابطه رو بهتر کنم انگار یه جورایی خودم رو تو اون مقام بالاتر نمی‌دیدم و انگار باور نداشتم که می‌تونم به اون لِوِل دست پیدا کنم ، من تا قبل از اینکه این دختر بیاد یادمه خیلی ذهنمو کنترل می‌کردم خوب فرکانس‌های مناسب ارسال می‌کردم خوب با خواستم هم ارتعاش شدم و روزهای خوبی رو داشتم اما از وقتی که دنیا جواب فرکانس‌های منو داد و یک رابطه خوب برام شکل گرفت انگار دیگه بی‌خیالش شدم ، استاد شما حرف قشنگی تو همین فایلتون زدید و گفتید چقدر سقف آرزوهاتون کوچیکه ، الان که دارم فکر می‌کنم استاد انگار این شخصیت بیشتر تو نهادینه شده که باید سقف آرزوهامو بزرگ کنم باید خودم رو اول تو اون شرایط ببینم باور کنم که می‌تونم بهش دست پیدا کنم نباید اینطوری باشه که من هر موقع که شرایطم وخیم شد هر وقت که شرایط بد شد اون موقع به فکر چاره باشم و هر وقت که یه خورده اوضاع رو به روال رفت و پیشرفت کرد دیگه بیخیال بشم بخوام خلاصه بگم بعد از یه مدتی که گذشت ما از همدیگه جدا شدیم ، ولی خب این جدایی خیلی ماجراها و جزییات و نکات مختلفی داشت ولی چون زیاد مربوط به این مبحث نمی‌شه من توضیح دیگه راجع بهش نمیدم ، در کل خواستم این مسئله رو با شما و بچه‌ها هم در میون بزارم که تجربه‌ای باشه برای هممون انشاالله ، انشاالله که هممون یاد بگیریم که تو یک مسیر قدم برمی‌داریم مثل یه مرد پای هدفمون وایسیم و با لذت و شادی تا آخر به مسیرمون ادامه بدیم و هر روز شاکر خداوند بزرگ و متعال باشیم .

    رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَهً وَ فِی الْآخِرَهِ حَسَنَهً و َقِنَا عَذَابَ النَّارِ

    خداوندا در دنیا و در سراى دیگر به ما نیکى مرحمت فرما و ما را از عذاب دوزخ نگاه دار

    خدانگهدارتون .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: