مروری بر آموزش‌های استاد عباس‌منش در سال 87 | قسمت 1

سلام استاد خوش تیپم

امروز همزمان آخرین فایل رایگان روی سایتabasmanesh.com وقتی عکس و تو بنر سایت دیدم ، گفتم ماشاءالله پسر بچه شده، و بعدش قلبم گفت بزن زنگ و ، منظورم نشونه امروز بود و اومدم به این فایل .چه همزمانی و چه نقطه ای از زندگیم ، امروز داشتم میگفتم، من نمیگفتم ذهن میگفت ول کن نازی این مسیر نتیجه نمیده، بابا این همه عمل کردی ، این همه دوییدی این همه روی باور کار کردی ، این همه کشتی و بدون آب ساختی ، ببین هنوز اندر خم یه کوچه ای،

شاید در ابتدای مسیر‌، رشد این ریشه‌ها نامحسوس به نظر برسد‌، شاید هنوز از میوه‌های مدنظر تو خبری نباشد‌، اما اگر این ریشه‌ها فرصتِ طی کردن تکامل را پیدا ‌کند‌، آنچنان رشد تصاعدی به خود می‌گیرد و ثمره‌هایی را به بار می‌آورد که از تمام حساب و کتاب‌های مدنظرت نیز بالاتر است و به قول قرآن تو را راضی می‌کند.

این قسمت قلم خانم شایسته هم با این متن من در نظر بگیرید، سال 87 و الان سال 1400 هستیم و ویدیو آخر استاد و دیدم ، تقریبا یک ماه دیگه میشه 3 سال که من تو ترکیه هستم، وقتی همین فایل آخر استادو که لینکش و گذاشتم، دیدم تو این 3 سال من چقدر جاها وارد ترس هام شدم، و الان چقدر خواسته هام بزرگتر شده ، و چقدر باید باور بسازم و عمل کنم، که وارد این ترس هاس بزرگتر و به همون نسبت موفقیت های بزرگتر بشم، خدا رو شکر کردم، و به خودم افتخار کردم ، که بعضی جاها دیگه واقعا هیچ نشونه ای از اتفاقات خوب نبود، ولی ادامه دادم، فقط یک چیز و بهتر دارم درک میکنم هربار که نازی تو برای خوشبختی فقط باید با انرژی که درون و بیرون تو هماهنگ بشی ، نه با خودت نه با آدم ها نه ایده هات ، نه با بیزینس هایی که باهاشون کار میکنی نه به خودتتتتتتتتتتتتتتتتت به قول استاد بازرگان بزرگترین شرک ، شرک به خود من خیلی باید روش کار کنم .

(دلم گفت بنویسم ، رزا خیلی دلم میخواهد ببینمتت و با هم صحبت کنیم، هیچ وقت هق هق گریه هام اون شبی که دقیقا تو شرایط تو بودم و دوستم زنگ زد گفت نازی آخرین فایل گفت و گو با دوستان و گوش دادی، رزا 7 الی 8 ماهی از اون تایم میگذره، من هم روی لپ تابم نوشتم، خدایامن نمی فهمم .خدایا من نمی دونم ، خدایامن ناتوانم، من ضعیف و ناتوانم تو برای من انجام بده، تو برای من تصمیم بگیر، رزا میدونی اون تایم میرزید که یاد بگیرم، روی کی حساب کنم ، نه روی خودم نه روی هیچ عامل بیرونی، استاد خیلی دوست دارم، و ازت بی نهایت سپاسگزارم، خانم شایسته عزیزم سپاسگزارم بابت قلم جادوییت)

تو سفر نامه تو قسمت 100 نوشتم من بزرگترین بیزینس وومن در حوزه کسب و کارهای آنلاین در جهان و میخواهم، الان سال سوم این مسیرم، و در ترکیه حداقل بین ایرانی های ترکیه این شناخت از من وجود داره، جایگاه الان استاد 13 سال بعد، خوب ایستاد تازه الگویی مثل خودش نداشت، ولی خدا به من راه و نشون داد، امروز به خودم گفتم طبق اون فایل آخر استاد این ماجراجویی با همه داستانش میرزه که باعث رشد چندین هزار کسب و کار در فضای دیجیتال تو دنیا بشی، میرزه تو خونه شیشه ای خودت وسط باغت زندگی کنی ، میرزه که قایق تفریحی سفید خودت و داشته باشی و با خیال راحت روش آفتاب بگیری، میرزه.

خلاصه یک سری ترس ها که تصمیم گرفتم واردش بشم، فوقش مرگ، و گرنه که خدای من هیچوقت من و تنها نمیزاره، شده بارهاااااا من فراموشش کردم، ولی اون عاشق من، هر بار فراموشش میکنم، با یک وشکونی چیزی یادم میاره، من هم هی میگم دیگه این دفعه یادم نمیره، ولی من انسانم و فراموش کار، ولی هر بار تایم های فراموش کردنش برام کمتر و کمتر داره میشه، و قلبم باز تر و بازتر

عاشق خودتون باشید

عاشق کسب و کارتون باشید

آرزوهایی که تو دلمون حتما توانایی تحققش و داشتیم که به دلمون انداخته، تمام سعیم و میکنم که کمک کنه، ادامه مسیر و هماهنگ با انرژی جلو برم