مروری بر آموزش‌های استاد عباس‌منش در سال 87 | قسمت 1 - صفحه 27

355 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1325 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان..

    سلام و درود به بهشت همیشه جاویدانم!

    بهشتیکه ،”معنای زندگی کردن را به من اموخت…

    سلام و درود به استاد عزیزم..5/2/87…

    منم اون موقعها دانشجو بودم…

    منم میخام راجع به تصمیم گیریم در اون زمانها..داستان پشت کنکوریمو بگم..

    من اولین سال کنکوریم دانشگاه دولتی با رتبه عالی ،”قبول شدم..

    چونکه هدف داشتم.با وجودیکه .معلمام..اون موقع بهم میگفتن اگه هر کسی تو کلاس من دانشگاه قبول بشه..برای متعجب نیست.ولی فکر نکنم خانم علی پور قبول بشه..

    چون من همیشه فضول کلاس بودم..

    گفتم باشه…

    دقیقا همون سال دولتی قبول شدم.اینم با نمره تخصصی بالا…

    یادمه همون موقع رفتم گفتم،”من میتونم قران بخونم..بهم گفتن اره اتفاقا ما کسی رو نداریم..

    رفتم با صوت..سوره فاتحه رو خوندم..

    و دقیقا خانمی که تو دفتر بود..بهم گفت حتما قبولی…

    یه حس خوبی داشتم حتما قبول میشم..دقیقا همینجوریم شد..تو کلاس 30 .خورده ایی نفر..3 نفر قبول شدیم….

    چه روزهای خوبی بود…منم دقیقا ورودی اون سالهام..با ورد شما استاد عزیز هماهنگ بود…

    و سالها میگذره تو رشته تحشیلیم..هر بار دارم موفق موفق میشم…

    چون همیشه معیارم بالا بالاها بود…

    تا اینکه اوایل 1401.من وارد سایت شما شدم..چون همیشه انتظار بالا از خودم داشتم…

    و ناگفته نمونه..اون دونفر که با هم دانشگاه قبول شدیم..من تنهایی لیسانسمو از دانشگاه .معتبری که دوستداشتم!.و شبی بهم الهام شد..خداوند مدرک اون دانشگاه هم بهم داد…

    واقعا من تو اونروزا دور از دسترس خانواده…بزرگ شدم در همه جنبه ها…چه روزهایی خوبی بود..روزهایی که جز خوشبختی و حال خوب…چیز دیگه ایی نبود…

    و الان به مدت.15 سال هست.تو حیطه خودم کار کردم.شرکت ثبت کردم.هر کاری برای موفقعیت بود انجام دادم…با ارگانهای مختلف کار کردم..

    تا اینکه از خداوند .بخاطر تضاد شدیدی در زندگیم..که مایه مباهاتم بود…

    هدایت شدم به سایت شما..استاد عزیزم…..

    و الان بخداوندی خدا.نیاز به قسمم نیست..این سه سال..در تمامی جنبه ها من رشد کردم..

    ادمی که دیگه همجوره خودشو میشناسه..نقزعه ضعفهاشو میشناسه…و همه جوره قدم به قدم استپ با استپ..من جلو رفتم…

    بهم الهام میرسید من قدم برمیداشتم خوشحال میشدم میرفتم قدم بعدی..

    بعد از 15 سال هنوزم بیشتر توی رشته خودم کار کردن..و جا بجا نشدن…تونستم با قدرت خودشناشی و خداشناسی…

    به کاری الهام بشم…که دقیقا با خاسته من هماهنگه…

    چه جاهایی کم میوردم..مخصوصا دوره عزت نفس.خیلی بهم کمک کرد..گفتم اگه موفقعیت میخای باید ادامه بدی..

    هر جا..نیاز به غلبه بر ترس بود..میپردیم داخلش!..

    هر جا میگفت نه..میگفتم باید انجامش بدم..

    ترس از قبرستان در تنهایی یه نقطعه خاص..

    یا شب در راه تاریک قبرستان.پشت دیواری که همیشه کابوسم بود..و خیلی سفرهای تنهایی در شهر و جاهایی که هیچکسی نبود..ولی بخودم قول داده بودم..تا اونجایی که باشه انجامش بدم..

    و من دقیقا سال اول عید همین 403..دیگه همچیز قطعی شد.و هدایت ها اومد باید تو رشته خودت تو همین حیطه ادامه بدی.. کم کم تکاملی غلبه بر ترسهای شخصیتم شروع شد..

    هر بار بزرگ و بزرگتر شد…

    فقط..ایمان بخداوند و ایمان به بزرگ بودنش که مراقب منه بهم کمک میکنه.هیچکسی نمیتونه به من اسیبی بزنه چون خداوند مراقب منه..

    میگفتم خدایا خودت بهم کمک کن..فقط میخام این ترس لعنتی رو تو درونم بکُشم…

    و قدم به قدم منو جلو بُرد…

    یه شب..پیاده رویم 3.ساعت خورده ایی طول کشی……

    هر جا میگفت میرفتم..و این سفرهای هدایتی هنوزم همچنان ادامه داره…

    ولی خیلی درسها بهم نشون میده…همه رو لطف خداوند میبینم…

    بعد از ماه ها کار کردن روی نقطعه بیزنسیم..که واقعا ساعتها طول میکشه…تا روز گذشته .تاییده بعدایم برای قدم بعدی اومد…

    لطف خداوند دقیقا اتفاق خوب..با الهامم یکی میشه…

    یا یچیزی پیش میاد تا من..اینروزا رو بیشتر بیاد بسپارم..

    دقیقا همینجوری هست…یا اونروز یکی بهم هدیه میده..یا یفردی میاد ناخاسته مهمونمون میشه و یه هدیه بازم برام میاره…

    ناگفته نمونه یه میز گذاشتم کنارم تختم..روی میز پر از نشانهای خداونده..و حتی توی گوشیم یه البوم ساختم..برای هدایتهای الله..

    چی بگم از دقت خداوند..یادمه خیلی دلم یه کفش سفید فلان مدل میخاست..روزی که خریدمش..چند روز بعداش.بهم الهام رسید.با کفشت باید بری قبرستونی…

    دقیقا بهم گفت یه شخص به رحمت خدا رفته.که دقیقا اون بنده خدا.یکی از اشناها هست..

    و هماهنگ شد..به اونروز غلبه بر ترس.من..

    دقیقا الهام بعدایم هماهنگ شد..با اومدن یه مهمون غریبه با هدیه بینظیر برای من!…

    قربون بزرگیش برم…که هر چی ستایشش میکمم احساس میکنم بیشتر عطشش دارم…

    و این گذشت..امروز صبح دیگه اومدم کارهای هدایتیمو شروع کردم..

    یه لحظه ذهنمو برد..که امروز روز پدر بوده.خواهرت برای پدر.گل نرگس اورد…

    بعد بیادم اورد..چند ساعت پیش که شروع بکار قدم بعدایت کردی..مادرت ناخاسته سرشو از پنجره اورد داخل یه گل زرد خوشکل همینجوری برات هدیه اورد…

    الله اکبر..همون لحظه چسبودنمش به وسیله ایی که باهاش کار میکردم..

    هر چقدر بگم کمه..استادم تمام هدایتهام.کنارش هدیه ها یا اتفاقی افتاده ..تا من بیشتر توی ذهنم ثبت بشه تا ذهن نجواگرم خاموشتر بشه….

    استادم در نهایت میخام بگم این فایل اشک منو در اورد..خیلی تحسینتون میکمم.

    در اخر فایل گفتین..فکر نکنین رسیدن به خاستها و موفقعیتتون طول میکشه…

    نه اینجور نیست جهان دست به دست میکنه.تا تو رو به تمام خاسته هات برسونه..

    اره برای منم همینجوره..الان ده ماه هست از مسیر بیزینسیم میگذره..چه نتایجهایی در تمام جنبه ها گرفتم..

    اینقدر برام هدیه میارن..یادم از حضرت مریم افتاد..وقتی زکریا به دیدنش اومد..گفت مریم این میوه های خوشکلو کی برات اورده..گفت جبرئیل..

    برای من که تو اون رده نیست..ولی اینقدر دستانش برام میارن..که فقط محو بزرگی خداوند میشم..

    از کله صبح که تمرینات قطبیمو انجام دادم..میدونی چند تا کار امروز ، چه شخصی چه کاری.انجام شده..

    رفتم خوراکی وسیله کاربردیمو خریدم.کلی کارا انجام دادم..

    هنوزم انرژی دارم.اصلا خواب ندارم..دلم میخاد فقط کار کنم..

    لطف خدا چقدر عالی کارام ..مرحله اولش انجام شد.انشالله فردا بقیه موارد..

    چه همزمانی ..چه وقتایی رو خداوند برام خالی میکنه..

    انرژیش هر چی بگم کمه..منم عاشق کارم شدم.

    من کارم خیاطیه..یه جیزی تولید کردم که تو ایران شبیهش نیست..اگه هم هست قابلیت موشش خوبی نداره و خیلی افراد..داشتم بخاطر اون نقطعه ضعفها..کامنت میزاشتن..

    به لطف و مرحمت خداوند تمام اون نقطعه ضعفها طی این 10 ماه اساسی روش کار شده..

    و باز لطف خدا باعث شد…من به بهترین ورژنهاش برسم ..و ایمیلی که طی چند مرحله انجام میشد بالاخره به لطف خدا کن فیکون شد..

    الان موقعیت ارایه کاره..

    ولی من بازم به لطف خودش..قدم به قدم شخصیتمو قوی کرد که بتونم خودمو پروجکت کنم.

    مخصوصا دوره عزت نفس قدم اول انقلابی در درونم بوجود اورد…

    فعلا نمیدونم برنامه خداوند چیه!و سعی کردم ..اون ضعف شخصیتیم که عجله بود…که هفته ها طول کشید.تا بتونم ارامش داشته باشم…

    رو ادامه بدم…

    تا سه روز پیش دیدم بازم اون روند به مشکل برخورده..زود خودمو جمع جور کردم.بخودم گفتم حتما خیریته من کم نمیارم من باید ادامه بدم هدایت شدم به مکانی جدید..اونجا کارم انجام شد..

    خداوند را سپاسگزارم که هر مرحله استپ به استپ شخصیتمو داره حسابی کن فیکون میکنه..

    قبلا بخاطر عجول بودنم همون دفعه اول اگه کارم نمیشد..هزاران بدبیراه بخودم میگفتم.ولی یه روحیه ایی داشتم سمج بودم…احساس بد چون کنارش بود.خیلی اذیت میشدم..

    و این روحیه عجول بودنم احساس میکنم خیلی به ارامش رسیده..مخصوصا قرآن خیلی بهم کمک کرده..

    زود از طریق قران خودمو تو مسیر درست میارم.ناگفته نمونه لطف خداوندم کنارش:هست..

    این فایل…نشانه من بود..تا بدونم ..خاسته ها خیلی زود ،”وارد زندگیم میشوند..فقط:باید بتونم در مسیرش کم نیارم ادامه بدم ادامه بدم….

    یه روحیه خیلی خوبی که دارم.وقتی یه الهامی بهم میرسه یا به هر دلیلی کارم نمیشه..الانا که بهتر شدم..یدفعه خندم میگیره..

    میگم خدایا چی برام گذاشتی…میخام بگم بازم با تکامل به این مسیر رسیدم.

    و خیلی سپاسگزار خداوندم که همجوره مرا هدایت کرد..

    من همیشه بفکر پیشرفت بودم!…..

    یه زمانی فهمیدم..جمع بعضی از دوستانم یه زره هم بهم…کمک نمیکنه هیچ..باعث وقت تلف کردن میرسه..

    من تو زندگیم تا به الان که 36 سالمه.ولی اینقدر بی بی فیسم.اصلا کسی باور نمیکنه..

    چون همیشه روحیم متفاوتر از قیافمه..

    مخصوصا اینروزا که لباس راحتی حالت تینیجری میپوشم..

    کلا تو حال هوای دیگه هستم..وقتی به بعضی از دوستانم قرار میگیرم..

    چقدر حس سپاسگزاری دارم..که من متفاوتر از اونا زندگی میکنم..

    من زندگیم پر از حس و حال خوبه..

    مخصوصا بیزنسم…از حالت مشتریا حضوری کاملا حذف شدن..و میرم به سمت توزیع پخش ..یه قلم جنسی که ،توی ایران نیست و من فقط تو این حیطه کار میکنم اینم با اصول الگویی درست و دقیق!..

    و در اتاقمو میبندم با خدای خودم راز و نیاز میکنم.انگار توی یه عالم دیگه سیر میکنم..حالم همجوره متفاوته..

    من همیشه عاشق کار..کارافرینی بودم..همیشه دوستداشتم یچیزی رو تولید کنم..

    حالا حساب کنید توی یه مجموعه بزرگ تو هدایت بشی توی یه مجموعه کوچک دورافتاده..

    چیزی که عقلم بهش نمیرسید.ولی چون هدابت بود و در مسیر درست شخصیتی بودم..هدایت الله رو پذیرفتم.حتی اون پذیرفته ایی هم.قدرت خداوند میبینم..

    همه رو لطف خدایی که رگ گردن بهم نزدیک خودم خودددددد خدا هستم….فقط بخاطر تکاملم و این حس بزرگ الهیم..خیلی کمکم کرد که ذهنم خاموش بشه…

    تمام بدبختیای ما ذهنه..ذهن نمیزاره….

    یه شب برای چندمین بار راهی اون محل تاریک قبرستان شدم.حقیقتا یه شخص هیکلی ..اوند تو اون قسمت.چون اون محل کنار کوه و یه باغ بزرگ تاریک هست..یه حس وحشت گرفتم پا گذاشتم فرار..خنده و ترس همراه هم..

    و یه شخصی تو بلندگوی اون محل مبگفت نرو نرو نرو..بلند تکرار میکرد..و من یکم وایسادم نفسی کشیدم و دوباره اون مسیر رو رفتم.و حتی توی قسمتی که ترس داشتم به لطف خودش رفتم..

    واقعا ترس ادمو نابود میکنه…و یادمه خداوند از طرف شخصی با حالت خنده چند دقیقه نگاهم کرد..

    اونجا منو تایید کرد که افرین کارت درسته.خیلی بخودم تبریک میگم..کارایی انجام دادم.که واقعا با خیلی از خانم های شهرم متفاوته..

    خانواده ام مدام بهم میگن نری جای دورا…مدام تاکید میکنن.ولی من میرم.حرف هیچکسی برام یه زره هم ارزش نداره..

    چون من میخام فردی موفق باشم…

    میخام به استقلال بی نیازی و بزرگ شدن برسم..

    بجای ابنکه فقط مصرف کننده باشم..

    میخام به هر چیزی که دلم خاست برسم..و میخام بیشتر سپاسگزار پروردگارم باشم…

    چون هر چی به خایتهام میریم و الهاماتم قوی میشه..بیشتر بخداوند نزدیکتر میشم.بیشتر خدا رو تو درونم بولد میکنم…

    در نهایت این فایل بهم گفت..و بهم یاداور نمود…راه موفقعیت خیلی نزدیکه جهان در حال کمک کردن ،” به تو هست…

    و نکته بعد.همیشه استاندارد کارهات از اونیکه دیگران بهت توقع دارن.بالاتر باشه..

    و سعی میکنم چیزی رو ارایه بدم..که بهترین باشه..

    ناگفته نمونه..من توی این مورد خیلی نقطعه ضعف داشتم و میدونم اگه روش کار نکنم ثابت میمونم و خیلی ضررها برام بوجود میاره..

    استادم عزیزم واقعا تحسینتون مبکنم چقدر اشک ریختم که یه انسان مبتونه به چه منزلگاهایی برسه…

    بهتون تبریک میگم انشالله ما هم بتونیم این مسیر رو با توکل و ایمان بخداوند ،” بصورت الهی بگذرونیم..و استقامت و پایدار باشیم…

    و نکته بعد..چقدر حستون تو همون موقع هم قوی و عالی بود..

    هیچ وقت این احساس خوب رو ترک نکردین..

    منم باید سعی کنم همیشه حالم خوب و پر انرژی باشه..و دقیقا اینروزا با همین نگرش دارم زندگی میکنم..

    به امید بهترینها برای شما استاد عزیزم.و حاما جزو بهترینها هستین جای هیچ شک و تردیدی نیست..

    و انشالله برای خودم و دوستان عزیزم…حرکت به مسیر بالاتر….

    قبل از هدایتم یه شب خواب دیدم توی یه جاده پر نور دارم حرکت میکنم.اون خواب من امروز جزو زندگیم هست…به امید بهترینها!و روزهای عالی الهی…….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      زهرا کرمی گفته:
      مدت عضویت: 2765 روز

      سلام فاطمه عزیز

      چقدر از کا منتت انرژی گرفتم چقدر تحسینت کردم آفرین به شجاعتت آفرین به توانایی هات آفرین به خودباوریت و آفرین های دیگر

      این فایل نشانه من هم بود از خداوند برای مسیر رسالتم هدایت می خواستم کردن راستش نفهمیدم خداوند چه پیغامی برای من داره ولی با خواندن کامنت شما امید برای ادامه راه بیشتر شد من 19 سال در یک زمینه کار می کنم احساس می کنم این آن مسیر من نیست کامنت شما انرژی خاصی به من داد که ادامه بدهم

      آرزوی بهترینها برای شما دوست عزیز دارم موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    مریم اسمعیلی گفته:
    مدت عضویت: 2144 روز

    سلام ودرود خانم شایسته عزیز و استاد بسیار بسیار گرانقدرم آقای عباس منش

    ممنونم به خاطر قراردادن این فایل تصویری از سال 87 و خوشحالم که تفاوت هارو با این فایل تصویری می شه خیلی واضح و روشن دید

    یکی از مسیله های من تصمیم گیری برای هر چیزی در روز و در هفته و در ماه و در سال و الان هم بعد سالها و سالها فقط میگم یکی به من بگه من چیکار کنم من راه رو با قدرت و بسیار پویا میرم

    این همیشه در زندگی من بوده و تصمیم متفاوت گرفتم 4 سال پیش و برای تغییر زندگیم شروع به تغییر بزرگ در زندگی شخصی ام و کاری و مالی ام گرفتم .

    امروز در جایگاهی هستم که زندگی شخصی و هنری خودمو دارم ولی بازم بعد از آموزش هام دوباره افتادم در اون سیکل تکرار شونده و میگم خب من آموزش هارو دیدم حالا یکی بیاد بگه من از کجا شروع کنم برای استارت کار به صورت خیلی جدی و عالی!!!!!!!!!!!!

    امروز کلافه شده بودم از این افکار ولی هدایت خدا به این فایل خیلی برام مناسب و جواب عالی برای سوالم بود.

    ادامه دادن این مسیر بسیار زیبا که شروع کردم و به امید الله با هدایت خدا پیش میرم.

    سپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    احمد خدادادیان سردابی گفته:
    مدت عضویت: 655 روز

    به نام الله که بخشاینده و با رحمت و بسیار وهاب است

    سلام خدمت استاد عزیز و گرامی و خانم شایسته مهربان و همه دوستان عزیزم در این مسیر زیبا

    خداوند رو سپاسگزارم بابت این مسیر زیبا و توحیدی واین فایل پر از آگاهی

    یادم استاد در سال 87 من خدمت سربازی بودم اونجا یه دوستی داشتم که خیلی باهم رفیق بودیم من در اون سالهای جوانی اصلأ قوانین جهان هستی رو نمی‌شناختم یادم که این دوست عزیزم ازم پرسید که به چه کاری مشغول هستی و من گفتم کار جمع آوری ضایعات وخرید و فروش که به من پیشنهاد دادن که بیا کار فنی یاد بگیر و ایشون که تو کار آسانسور بودن به من هم پیشنهاد دادن ومنم چون کار فنی خیلی دوست داشتم وارد این کار شدم وخدارو سپاسگزارم که به من عزت نفس و اعتماد به نفس داد تا این کارو یاد بگیرم و میلیاردها تومان پول بسازم از این کار ولی از زمانی که قوانین جهان هستی فهمیدم ودارم روی خودم کار میکنم خودم وارد چالش‌های بزگترین کردم دارم کارت بازرگانی خودمو میگیرم ودر کنارش زبان انگلیسی که علاقه شدیدی بهش دارم میخونم خداوند به من گفت که این دوتا کارو به سر انجام برسونم الان که با شما همکلام هستم بیشتر کار های کارت بازرگانی خودمو انجام دارم وفقط دیپلمم مونده که دارم امتحان میدم وچند تا امتحان دیگه مونده تا دیپلم نظام جدید خودمو بگیرم و زبان انگلیسی رو خدارو شکر خیلی پیشرفت داشتم که با علاقه ای زیادی که دارم تا یک سال این زبان رو مثل زبان مادری صحبت خواهم کرد شاید هم زمان کمتری زمان ببره

    خوب استاد عزیز این مسیری که من طی کردم مثل مسیر تکامل شما هست پا گذاشتم رو ترسم با اینکه هیچ سر رشته ای از کار آسانسور نداشتم ولی کسی نیست در اصفهان و ایران که به اندازه من فنی مهندسی در نصب آسانسور بهتر باشه چون واقعاً علاقه به کارهای فنی داشتم از آن زمانی که من وارد این کار شدم 10-15سال می‌گذره واین زمان کمی نیست کسب تجربه های گوناگون خیلی وقتها شده کارو اشتباهی نصب کردم وشاید دو سه روز زمان برده تا اصلاح کنم ولی همیشه به خودم میگفتم طوری نیست تجربه میشه و خداوند رو سپاسگزارم که منو به نقطه رسونده که باز هم جای پیشرفت هست ولی میخوام وارد چالشی که خداوند بارها و بارها به من الهام کرده بشم واون کار تجارت کالاها و تجهیزات آسانسور وغیره هست بشم و می‌دونم این کار راهم با تکامل و عزت نفس بالا و اعتماد به نفس بالای که دارم میتونم در مدت زمان کوتاه شاید چهار الا پنج سال به بزگترین تاجر جهان تبدیل بشوم خدارو هزاران بار سپاسگزارم که منو لایق دونست تا در مسیر شما حرکت کنم و همسفر در این مسیر زیبا با شما انسان های خوب ویکتا پرست باشم Nice to meet you ostad abasmanesh

    می‌بینمتون در پردایس زیبا تون یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    زلیخا عادلی گفته:
    مدت عضویت: 1430 روز

    سلام استاد عزیز

    خیلی جالبه من دقیقا تو همین سال(تازگیا متوجه شدم همسن شما هستم) به یک الهام الهی عمل کردم و جسورانه تا ندای قلبم رو شنیدم تصمیم گرفتم که اجراش کنم.

    من 6 سال تو یه اتاق کوچیک تو‌خونه ی مادر شوهرم بودم با دو تا بچه ی کوچیک خیلی شرایط برام سخت بود و همسرم شغل خاصی نداشت، خودم معلم حق التدریس بودم با ساعات کاری زیاد و حقوق خیلی کم

    من مشهد بزرگ شدم اما بعد از ازدواجم اومدم تو یه استان دیگه و به شهر خیلی کوچیک مهاجرت کردم

    بعد از 6 سال برای رسیدن به یک زندگی مستقل تصمیم گرفتم مستاجر باشم و هر چند درآمد ناچیزی هم دارم برای پرداخت اجاره ،به جاش میتونم یه خونه ی بهتر پیدا کنم و طعم یه زندگی مستقل بچشم.

    چند ماهی تو یه خونه ی نه چندان جالب مستاجر شدیم. به چند تا تضاد برخورد کردم؛ یکی اینکه هر وقت در حیاط باز میشد خانم صاحبخونه سرک میکشید و همسرم از این کار بدش می اومد و می اومد داخل یکسره در حال غر زدن بود.

    دوم اینکه همسرم بابت اجاره دادن حسابی سختش بود و همش غر میزد

    سوم اینکه اصلا اهل اینکه با من همراهی کنه و دنبال خونه بگرده نبود.

    این تضادها باعث شد این خواسته در وجودم ایجاد بشه که من یه خونه می‌خوام برای خودم

    یه روزی توهمین خونه، واضح از قلبم ندایی اومد که برو سازمان زندگی کن.

    سازمان یک روستای خیلی کوچیک با فاصله ی یک کیلومتری از شهر هست که بعد از انقلاب تمام افراد اون روستا ساکن شهر شده بودن و خالی از سکنه بود. اما فقط پدرشوهرم وسط چندین هکتار مزرعه یک دامداری کوچیک و یه خونه ی خیلی کوچیک برای خودش ساخته بود . روزها می اومد دامداری و شبها برمیگشت خونه ای که داخل شهر داشت .

    حالا سازمان نه برق داره نه گاز دارهفقط آب داره

    شاید باورتون نشه اما من همونجا و همون لحظه تصمیم گرفت بدون گاز و برق با دو تا بچه ی 5 ساله و 3 ساله زندگی کنم اما فقط برای خودم باشه

    خلاصه تا همسرم خونه اومد پیشنهاد دادم و ایشون خیلی تعجب کرد و گفت نمیتونی زندگی کنی اما من گفتم میتونم. بعد به مادر و پدرشون گفتیم یه زمین یه گوشه بهمون بدین ما میخوایم زندگی کنیم. اولش تعجب کردن و مخالفت اما من اصرار کردم که میتونم زندگی کنم و 300 متر زمین معامله شد بدون پرداخت حتی هزارتومن و خودش ماجرای جالبی داره

    با عشق و لذت یه خونه ی 40 متری بلوکی با دستای خودمون تو گرمای شرجی تیر و مرداد ساختیم.

    پنجره ها رو پایین گذاشتیم چون برق نداشیم یه نسیمی شاید بوزه یکم خنک بشیم(هر چند این منطقه اینقدر شرجی بالایی داره بادش هم داغه)

    خیلی شبها تو این روستا که هیچ دیواری هم دورم نبود با دو تا بچه ها تنهای تنها بودم ( فقط دو تا فانوس داشتیم)اما هیچوقت ترس از تاریکی و تنهایی رو احساس نمی‌کردم

    من با قانون جذب هیچ آشنایی نداشتم ولی همیشه احساس میکردم وقتی خدا رو دارم ترس یعنی چی

    توی گرمای تابستون که تیر و مرداد وحشتناک گرمی داره(من تو استان گلستانم) ایده ای که برای فرار از گرما به ذهنم رسید این بود که هر روز ظهر بریم جنگل تا گرمای روز تموم بشه

    و ما هر روز جنگل بودیم و هر غذایی که قرار بود درست کنیم با پیک نیک و یا آتیش تو جنگل درست میکردم تا روز بگذره، بچه ها هم همیشه در حال آب بازی بودن

    یخچال خونمون یه آکاسیو فیبری بود که یخ می‌گرفتیم تا دو سه روز اگر شرایط مالی داشتیم میشد یه مرغ هم توش گذاشت و کم کم بخوریم.

    من در تمام مدتی که برق نداشتم سعی میکردم احساسم خوب نگه دارم و بگم؛ چقدر این سکوت شب زیباست و چقدر خوبه آرامشی که دارم و شبها بدون سروصدای تلویزیون و با آرامش میخوابم

    خوشبختانه خیلی معحزه آسا ترانس برق بعد از 11 ماه شامل این روستای دو خونه ای ما شد و بعد از سه سال گاز اومد.

    الان چندین نفر که پدراشون خونه هاشون رها کرده بودن بچه هاشون اومدن تو این روستا ساکن شدن و دیگه مستاجر نیستن

    چند تا از مزارع به واسطه ی اومدن برق تبدیل به باغ شدن ، این روستای کوچیک چند تا خونه ی ویلایی لوکس داره و تبدیل به یه روستای کم جمعیت و خاص شده و خداروشکر میکنم با الهام الهی که نترسیدم و حرکت کردم باعث رشد یک منطقه کوچیک شدم.

    در حال حاضر خودم باز هم با هدایت های الهی یه اقامتگاه بوم‌گردی بسیار زیبا و چوبی دارم که کلی نترسیدن و توجه کردن به الهاماتم باعث ایجادش شده و زمینم با وجود اینکه هم معامله کردم و هم هیچ پول نقدی پرداخت نکردم به لطف الله یکتا به 1000 متر رسیده.

    اینروزها روانشناسی ثروت 1 دارم گوش میدم و قبل از شنیدن این فایل داشتم سپاسگذاری میکردم و خودم تحسین میکنم که من وقتی ازدواج کردم وارد یه زندگی با فقر مطلق شدم

    اما الان درآمدم به ماهی 125 میلیون در ماه گذشته رسوندم و تمرکزم بر روی پیش رفتن تکاملی و نترسیدن و توکل و حرکت بیشتر برای ساخت ثروت، که معنوی ترین کار جهان هست گذاشتم

    با توجه به اینکه من در طی این سالها معجزات زیادی تو زندگیم خلق کردم و باز هم میتونم با تقویت باورهای فراوانی و درس‌هایی که از شما استاد عزیز میگیرم نتایج بی نظیری خلق کنم.

    در پناه الله یکتا شاد، سلامت و ثروتمند باشید ️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      زهرا کرمی گفته:
      مدت عضویت: 2765 روز

      سلام زلیخا عزیز

      الان که دارم این کامنت می نویسم اذان میگه با خواندن کامنتت تنم یخ کرد با تمام وجود به این همه قدرت و شکوه تحسین می کنم و خدا را صد هزار مرتبه شکر می کنم

      آفرین بر شما

      چقدر هدایت خوب فهمیدی و هدایت شدی دوست عزیز با تمام وجود از خداوند برات ثروت فراوان از خزانه اش می خواهم

      هر چقدر تحسینت کنم باز هم کم گفتم

      نوش جونت درآمد بالات خداوند بهترین ها را برات به ارمغان بیاره موفق باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    حمید خالقی گفته:
    مدت عضویت: 3892 روز

    در ادامه استاد دارن از ترس صحبت میکنن و این مفهوم رو میرسونن که ترس یکی از بزرگترین موانع موفقیته در هر زمینه

    شاید واقعا درست باشه ولی دوستان بهتون بگم من الان اونقدر عزت و اعتماد به نفسم رفته بالا که خیلی وقتا به ترس و ترسیدن حتی فکر هم نمیکنم

    یکی از بهترین تمریناتی که من خودم برای افزایش عزت و اعتماد به نفسم انجام میدم و به نظرم یکی از قدرتمندترین تمریناته اینه که هر روز موفقیتهامو به خودم به نحوی که برام راحته و تاثیر گذارتره یاد آوری میکنم

    این کار خیلی بهم کمک میکنه

    قدرت درونیم رو اونقدر افزایش میده که خودم هم بعد چند روز کامل حسش میکنم که چقدر شجاع و نترس شدم

    طوری که الان نمیتونم باور کنم واقعا من از چیزی میترسم؟ واقعا من الان از چیزی یا موضوعی ترس دارم؟

    به قول استاد خیلی وقتا این ترس نیست که جلوی ما رو میگیره بلکه بد بینی ماست نسبت به اون موضوع

    امروز رفتم اتاق یکی از همکارام دقیقا دیدم و حس کردم خدایا من چقدر من از بدبینی به خوش بینی تغییر کردم

    چقدر در روابطم و تصمیم گیریم در برقراری و ایجاد روابطم بد بین بودم و خودمو کنار میکشیدم و الان چقدر خوب و راحت و زیبا میتونم با همکارا و افراد دیگه ارتباط عالی بگیرم

    من قبلا اصلا ترس داشتم تو ذهنم با کسی ارتباط بگیرم چه برسه برم تو اتاقش و برام چایی بیارن و صحبت کنن و از آب و هوا و غیره باهم صحبت کنیم

    اصلا خودم از خودم تعجب کردم واقعا به خودم افتخار کردم چقدر بهتر شدم

    اصلا ناخود آگاه انگار یکی بهم گفت تو قبلا بد بین بودی در ارتباطات ولی الان خوشبین شدی

    خوش بین باش و برو جلو ارتباط بگیر

    و دقیقا مون لحظه به الهامم توجه کردم و رفتم جلو حتی ثانیه ای هم معطل یا تفکر دیگه نکردم و مستقیم رفتم جلو

    خودم تعجب کردم چطور حتی ثانیه ای هم معطل نکردم!!!! سریع همون لحظه که الهام شد اقدام کردم

    واقعا واقعا حمید جان بهت تبریک میگم

    واقعا تشویقت میکنم

    عزیزم آفرین به تو و به تفکراتت

    آفرین و صد هزاران بار آفرین به تو

    صد هزاران بار تشویق و تشویق و تشویق میکنم تو را برای این تغییر اساسی و واقعی در شخصیتت

    باریکلا آفرین به تو که اینقدر کامنتهای عالی و زیبا مینویسی برای خودت

    آفرین به تو که اینقدر عالی و عالی داری خودتو زیبا و شیرین تشویق میکنی

    آفرین درسته همینه

    همین آفرین گفتنه و تشویق شدن‌ها و زیبا گفتن و شنیدنها تو باید داشته باشیشون چون اصلش هم همینه

    درستش هم همینه

    آفرین کاملا و دقیقا درسته و درست داری میزنی به بالاتر از هدف و تارگت

    آفرین به تو

    واقعا به خودم افتخار میکنم بابت این موفقیتم و این تغیر شخصیتم و بابت این تشویق شدنهام

    دمم گرم دستم درد نکنه و از خودم تشکر و قدر دانی میکنم

    دستت درد نکنه عزیزم

    دوستت دارم حمید جان

    ممنونم از خودم

    دستم درد نکنه

    الان تا 22 دقیقه و 25 ثانیه شو دیدم

    عالی بود و زیبا استاد عزیزم

    دوستت دارم عالی و زیبا داری آموزش میدی و سخنوری میکنی

    دمتون گرم دستتون هم درد نکنه

    در پناه الله یکتا شاد پیروز و موفق و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    حمید خالقی گفته:
    مدت عضویت: 3892 روز

    استاد تو این فایل چند بار تاکید کردن که همیشه بیشتر از اون چیزی که بقیه ازتون انتظار دارن انتظار داشته باشین

    من این حرف استاد رو الان دارم درک میکنم

    چرا؟

    چون قبلا اصلا اینقدرها اعتماد به نفس و عزت نفس در من وجود نداشت که اینطوری در مورد خودم گمان کنم یا به قول استاد انتظار داشته باشم

    خیلی ضعیف بودم

    اگه از من انتظار بود که مثلا 17 بگیرم اصلا تعجب میکردم

    میرفتم رو هوا از تعجب

    یعنی چی؟ 17 بگیرم ؟ مگه در توانم هست؟ مگه من میتونم؟

    بحث نمره نیستا !!! صحبت من اون عزت و اعتماد به نفسه

    من اونقدر عزت و اعتماد به نفسم پایین بود که به حد اقلهایی گه از من انتظار می‌رفت هم با تعجب نگاه میکردم

    اصلا برام عجیب بود که با شاگرد اولها رفت و آمد کنم

    خیال میکردم اونا چه آدمهای خاص و زرنگی هستن

    از طبقه بالای شهری هستن

    من که نه بابا آدم بدبختی هستم

    به هیچ دردی نمیخورم

    اما الان در مورد خودم چی تصور میکنم؟

    الان به خودم میگم مگه من شاگرد استاد عباس منش نیستم؟‌

    استاد از من انتظار دارن همون قدری که برای زبان انگلیسی تمرین میکنم تا مثل بلبل صحبت کنم همونقدر باید به فایلها گوش کنم تا گوشم به این ورودی‌ها عادت کنه و طرز نگاه و تفکرم عوض بشه

    چون خودشون هم گفتن به قدری به این فایلها گوش دادن که اگه میخواستن همین مقدار زمان و انرژی رو روی زبان بزارن الان 10 تا زبان زنده دنیا رو میتونستن مثل بلبل صحبت کنن

    اما من چی میگم؟

    من میگم اینی که استاد در مورد گوش دادن به فایلها میگن درسته ولی یه قدم هم بالاترشو میخام

    و اون اینه که به همون مقدار که به آموزه ها و فایلها گوش میدم باید عمل کنم بهشون

    به خودم میگم حمید جان عزیزم

    تنها گوش دادن به فایلها اون طوری که استاد گفتن و میگن کافی نیست

    تو باید قوی تر از انتظار استادت باشی یه قدم هم بری بالاتر

    بلکه به همون مقدار که داری گوش میدی باید از خودت انتظار عمل کردن داشته باشی

    عمل کردن و به عبارتی منظورم انجام تمرینات استاد تو فایلهای دانلودی رایگان یا دوره های پولی هستش که تهیه کردم

    اون وقت با استادم خودمو مقایسه میکنم

    هر چند میدونم و یادمه استاد همیشه تاکید کردن و میکنن هیچ وقت خودتون رو با هیچ کسی مقایسه نکنین

    برای پیشرفت درست و نیفتادن تو تله رقابت خودتون رو با گذشته خودتون مقایسه کنین

    استاد. ازتون ممنونم که اینقدر خوب و عالی فایل تولید میکنین چه پولی و چه رایگان و اینقدر عالی دارین به ما همه چیز رو توضیح میدین

    واقعا ازتون ممنون و سپاسگزارم

    دمتون گرم و دستتون درد نکنه بانی و باعث و دست خداوند شدین برای رشد و پیشرفت ما آدما

    ممنون و سپاسگزارتون هستم از صمیم قلبم

    تا الان تا 14 دقیقه و 10 ثانیه از فایل رو گوش دادم و برداشت خودمو برای خودم نوشتم

    هم رد پا بزارم از کجا به کجا در اعتماد به نفس رسیدم و هم بعدا شاید بیام نوشته‌های خودمو بخونم و از نوشته هلی خودم لذت ببرم دنبال کامنتهای بقیه نباشم که ازشون انرژی بگیرم

    هرچند خوندنشون اشکالی نداره بلکه خوب هم هست ولی من میخام خودم هم باید به همون مقدار پیشرفت کرده باشم نه لینکه فقط به دنبال خوندن کامنتهای دوستانم باشم و فقط از کامنتهای دوستانم انرژی بگیرم د. صورتی که خودم هم میتونستم منبع انرژی برای خودم باشم و لز سوخت و انرژی خودم استفاده کنم

    در پناه الله یکتا شاد موفق و پیروز و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    نگین نگین گفته:
    مدت عضویت: 2134 روز

    سلام به همه دوستان بخصوص استاد عزیزم و خانم شایسته ی نازنین

    استاد من از اونا بودم که انتظارم از خودم خییلی کمتر از چیزی بود که بقیه میگفتن، میگم بود چون بقیه هم دیگه چیزی نمیگن! وقتی ازدواج کردم هممه میگفتن عه پس نگین نمیخواد دکتری بخونه؟! و من تو دلم میخندیدم که اییی ولم کنید بابا کی حوصله داره دوباره درس بخونه، یا نگین ما فکر میکردیم تو میای تهران و میری سر کار ولی ازدواج کردی، یا نگین تو چرا نرفتی خارج از کشور تو تحصیلی میتونستی بری (اینو چندین بار شنیدم و چشمام گرررد شد تو دلم میگفتم بابا اینام نفسشون از جای گرم درمیاد خارج چجوری میرفتم دیگه! خودم حتی برای یکبار هم تو ذهنم نداشتم که میتونم همچین کاری هم بکنم)، یا موقع کنکور همه انتظار داشتن من رشته و دانشگاه سطح بالاتری قبول میشدم اما من خودم راضی بودم میگفتم اینم خیلی خوبه که!! نمیدونم چرا قبلا تو دوران مجردیم بقیه انتظارشون از من بیشتر از خودم بود!

    شما گفتید تو هفت هشت ماه به اون جایگاه رسیده بودید یعنی من هم میتونم تو مدت کم به چیزی که میخوام برسم فقط باید تغییر کنم باید مدام به اون چیزی که بهم گفته میشه عمل کنم، استاد اینکه تو ذهنم بود خیلی زمان می‌بره اذیتم میکرد میگفتم آخه تا کی؟ تا وقتی که تو تغییر کنی نگین عزیزم.

    چند روز پیش یه کلاس ضمن خدمت با معلمهای رسمی رفتم چند نفر رو دیدم که از من جوونتر بودن خییلی راحت تو اون جمع حرف میزدن، راستش خیلی حسم بد شد که اینا با سن کمتر از من حقوق زیادی دارن و چقدر هم اعتماد به نفس دارن (یادم رفته بود من هم تو کلاسای 50 نفری دانشگاه درس میدادم) وقتی میخواستم یه سوال بپرسم نشد بقیه حرف زدن، جوابم رو گرفتم اماا گفتم بااید هرطوری شده حرفم رو بزنم و بالاخره گفتم! قبلش مدام تو ذهنم بود که باید دوباره دوره عزت نفس رو کار کنم با دیدن این آدمها و دوباره برگشتن به دوره عزت نفس خیلی انرژیم خالی شد آخه تازه این دوره رو تموم کردم حس میکردم الان دیگه نوبت دوره ی ثروت یک باشه، اما همش تو ذهنم میگه عزت نفس عزت نفس، تا اینکه امروز رفتم پیاده روی و این فایل رو گوش دادم، استاد حرفاتون قانعم کرد که عزت نفسم رو باید بیشتر کنم و دوباره این دوره رو کار کنم، تا خودم هم بتونم به اندازه ی دیگران و حتی بیشتر از خودم انتظار داشته باشم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    صدف احمدی گفته:
    مدت عضویت: 2395 روز

    این فایل یک هدایت بزرگه

    هر روزتون میشه معجزه هر لحظه تون میشه معجزه

    بله شما درست گفتید

    و این برای من به نزدیک یک ساله که هر لحظه هر ساعت داره رخ میده

    معجزه

    این فایل برای من پر از درسه

    پر از درس

    من تحسینتون میکمم که تو این سن و انقد سریع به این جایگاه رسیدید

    من تحسینتون میکنم که از 16 سالگی رو پای خودتون وایسادید و کارو شروع کردید

    بخاطر همینم خیلی زود هدایت شدید چون یک عالمه تصمیم درست گرفتید و خیلی زود هدایت شدید

    یک نوید و یک بشارت دادید تو این فایل که چند ماه بین سخنرانیتون تو دانشگاه و الان روی سن تفاوت بوده

    و یک نویدم تو فایل های دیگه دادید که ما نیاز نیست مثل شما خیلی از راهارو امتحان کنیم که بفهمیم غلطه

    ما حرف شمارو وحی منزل میدونیم

    پس وقتی میگین عاقا این راه و من رفتم تو دیگه نرو

    ایمان داریم که این راه ج نمیده

    و نباید بریم

    پس ینی ما اگه اگاهانه عمل کنیم زودمیتونیم به نتیجه برسیممم

    اگگگر تو راه درست قدم برداریم

    ، هر چی تحسینتون کنم برای تک تک قدماتون برای جسارت و ایمانتون کمه ، الگوی بسیار عالی و مناسبی هستید

    اسوه حسنه ….

    تبریک به شما

    و خوشا بحال من که هدایت شدم به این فایل زیبا ….

    و چه خوب هدایتی بود

    و چقدر حرف داشت برام

    و چقدر جسور تر شدم تو قدم هام

    و چقدر ایده گرفتم ازین کار

    و البته از همه ی کار هایی که میکنید الهام بخشن

    خدایا شکرت

    ممنون ازتون استاد ناب و گرانقدرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    اعظم برزگری گفته:
    مدت عضویت: 1419 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت همگی…

    استاد عزیز و آگاه که با گذشتن نزدیک به دو دهه از این فایل،هنوز همون توحید و ایمان در عملتون،حائزه اهمیته!

    شور و شوق و علاقه ی وصف ناپذیرتون به انجام این کار

    آگاهی هایی از جنس ناب الهی که وصل وصل بودید از همون اول و به الهاماتتون گوش کردید و بدون تجربه و پس انداز و هیچ گونه پارتی قدم در راهی گذاشتید که ایمان شما رو نه تنها کم نکرد بلکه روز به روز بیشتر و بیشتر کرد!

    از همون اول،کلام و عمل شما باهم یکی بود و هیچ تفاوتی با الانی که داریم فایل ها و محصولات شما رو استفاده می کنیم ندارید!

    ترس نداشتید و با اولین نجوای ذهنی،جلوی پیش رویش رو گرفتین و خواستین که برای اولین بار در بین دانشجوها و در حضور استاد سخنرانی کنید!

    شجاعت و شهامتتون باعث این رشد و پیشرفتتون شده که هیچ گونه بهایی به هیچ چیزی ندادید و قدرت رو فقط در دستان خدا دیدید!

    آشنایی با قوانین ثابت خداوند و حال خوب و احساس خوب داشتن که اون زمانی که اولین تجربه ی سمینارهای حضوریتون بود احساستون با الانی که در تمام جنبه ها به موفقیت رسیدید هیچ فرقی نداشت و این نشونه میده مسیره هدف لذت بخش تر از رسیدن به خوده هدف هست و اگه ما در مسیر حال و احساسمون رو خوب نگه داریم ثروت و موفقیت به گفته ی خوده شما،لاجرم بدست میاد!

    وقتی شنیدم هفت ماه بعد از اولین کنفرانستون توی دانشگاه،سمینار برگزار کردید یاده خودم افتادم که با ورودم به سایت کاره خونگی رو شروع کردم و بدون هیچ گونه تجربه و مهارت خاصی بنا به شدت علایق و عشقم و چقدر زود هم موفق شدم!

    همین عشق و علاقه رو در هر کاری بخواییم انجام بدیم با همان انگیزه و باورای خوب و ایمان به خدایی که قدرتش نامحدوده همان نتیجه های فوق العاده رو میگیریم!

    استاد چقدر تحسینتون کردم که در اوایل جوانی که همه دنبال خوشگذرانی و لذت های واهی و گذرندان روزها و لحظه ها به تکرار هستند دنبال اهداف و برنامه های خودتون رفتید بدون اینکه حامی و پشتیبانی در این راه داشته باشید و چقدر به این ایمانتون غبطه خوردم که از اول راه درست و مستقیم رو انتخاب کردید!

    الان هم در این روزگاری که تقریبا همه جا از اینگونه برنامه ها و بحث ها و سمینارها هست به جرات کسی نیست که مثل شما رفتار کنه و مثل شما نتیجه بگیره!کدوم یک از ما مردی یا خانومی رو می شناسیم توی خانواده و اطرافیان که بخواد به خاطر ایمان و باورش و به خاطره اینکه ذهنش رو خوب کنترل کنه و در معرض اخبار و حوادث منفی نباشه مانند شما به دور از جامعه و اقوام و آشنایان و در هر لحظه در حاله کنترل ذهن و کارکردن روی باوراش باشه و همین وعده ی خداوندیه که بشارت داده به مومنان!آنان که همواره در حال سعی و تلاش یا همون کنترل ذهن هستند و پاداش این دسته از افراد میشه بهشتی که الان در اون در حال زندگی هستید بهشتی که خداوند در قرآن وعده داده و ما به عینه نتیجه ی این عمل کردن رو در شما می بینیم و گوارای وجودتان که در این جهان ماننده شما به ندرت و شاید به شماره ی انگشت دستانمون باشه و سزاور این گونه زندگی کردن هستید چون خدا رو تو همه ی جنبه های زندگیتون باور کردید و از خدا ایمانی مانند ایمان شما برای خودم و تمام دوستان حاضر در این سایت الهی آرزومندم چرا که ما هم رهروان این مسیر هستیم و به دور از بدنه ی عموم جامعه که در حال زندگی کردن در مسیر باد هستند تا به هر جایی وزید به آن طرف سوق پیدا کنند ولی ما هر چند کم ولی در حال یاد گرفتن و رشد تکاملی و بودن در این مسیر الهی هستیم و ساعات و زمانمان را با نگذراندن در فضاهای مجازی،دورهمی هایی که اکثرا در حال غیبت و اخبار منفی هستند طی نمیکنیم و امیدواریم که به زودی باایمان بخدا و نترسیدن و شجاع بودنمان نتیجه های خوبی رو در تمام جنبه های زندگی بدست بیاریم و در هر لحظه در حال لذت بردن از زندگیمون باشیم و هر وقت که فرشته ی مرگ اومد که ببرتمون دیگه ازش وقت نخواییم و جوری زندگی کنیم که خدا ازمون راضی باشه!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    حمید خالقی گفته:
    مدت عضویت: 3892 روز

    ترس ترس ترس

    الان میفهمم چرا استاد میگه من به هرچی رسیدم راحت رسیدم ….

    چون بر ترسهاش غلبه کرده و میکنه ..

    ولی عده ای مثل پشت ترسهاشون پنهان میشن و ترسهاشون اونها رو مدیریت و کنترل میکنه و بهشون جهت میده که حتی چگونه تصمیم بگیرند چه برسه به اینکه چه تصمیمی بگیرن یا چگونه بر اون غلبه کنن.

    الان میفهمم چرا زندگی برا خیلیامون اینقدر سخت شده ..

    چون به جای اینکه بر ذهنمون کنترل داشته باشیم و بر ترسهامون غلبه کنیم اونو کنار گذاشتیم رفتیم سراغ راهایی که به نظرمون ترسی نداریم و دقیقا اون مسیر دوم مسیری بوده که پر از سنگ لاخ و جاده خاکی و گرد و غبار بوده ….

    یادمه قبلا یه جایی کار میکردم همکارام میگفتن : “ترسو یه مرده است”

    و دلیل موفقیت و پیشرفت من در اون برهه نداشتن ترس بود حتی از بالاترین مافوق مجموعه هم هیچ ترسی نداشتم.

    پس باید به دلیل رفتارهامون و در مرحله ریزتر دلیل ترسهامون رو پیدا کنیم و اگه هم نتونستیم پیدا کنیم حمله کنیم به دل ترسها اون وقت به قول استاد خواهیم دید که این ترسها ترسهای واهی و دروغین بودند.

    در واقع ترس و یا خطری وجود نداره اینها همه اینها صرفا ساخته و پرداخته ذهن هستش ..

    همین و وسلام ….

    شاد موفق و پیروز باشید در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: