در قسمت نظرات به این 2 سوال جواب دهید:
1.چه شغل هایی را الان می شناسی که به عنوان منبع کسب درآمد افراد هستند اما تا همین چند سال پیش بسیار خنده دار و غیر قابل بود که بشود از طریق انجام چنین کارهایی پول ساخت؟
2. اگر باور داشته باشی که موضوع مورد علاقه ی شما می تواند به عنوان یک شغل وجود داشته باشد و می تواند از لحاظ مالی شرایط تجربه زندگی ای سرشار از شادی و آرامش را برای شما فراهم کند، چه موضوعی را به عنوان شغل انتخاب می کنی؟!
به این سوالات فکر کن و پاسخ های خود را بنویس تا هم خودت و هم دوستانی که نوشته شما را می خوانند، باور کنند که می توان از هر آنچه به آن علاقه داشته باشی، پول ساخت و آن را به عنوان کسب و کار گسترش داد.
منتظر خواندن نظرات زیبا و تأثیرگذارتان هستیم.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD197MB23 دقیقه
- فایل صوتی نقش عشق و اشتیاق در موفقیت22MB23 دقیقه
به نام خدای بزرگ و مهربان
سلام به شما آقا داود خوشتیپ
من اولین باره از شما کامنتی می خونم. امشب خدا هدایتم کرد به سمت حس و حال شما.
خیلی لذت بردم و نکات مهمی رو متذکر شدید که به دردم خورد.
یکی اینکه یک حس قوی از نوجوانی در درون شما بوده که شما رو کشونده به سمت خودش. خداروشکر انقدر واضح بوده که در طول زمان گمراه نشدی و فراموشش نکردی. با علایق دیگه ات قاطی نشده و پشت روزمرگیهات قایم نشده.
این خیلی نعمت بزرگیه که به وضوح ببینی که چی رو از همه بیشتر دوست داری. بهت تبریک میگم.
دوم اینکه اشاره کردی به داستان اون دوست استاد که بر افکار منفی غلبه کرد و بالاخره تونست مدرک ورزشیش رو توی امریکا بگیره و این برای شما الگو شد و با اینکه تئوری رو رد شده بودی باز هم تلاش کردی و این بار جواب داد.
خانمت هم که بنده خدا حق داره، بقول شادمهر «راضی به با من بودنت حتی از این کمتر نشی»
ولی وقتی تمرکزت رو بگذاری روی عشقت و همون عشقت بشه شغلت ناخودآگاه در زمانت هم صرفه جویی میشه و زمان بیشتری خواهی داشت که با خانمت بگذرونی و خیلی تنش ها خودبخود رفع میشه.
یه نکته خیلی مهم دیگه ای که گفتی و باعث شد یک لحظه چشمامو ببندم و یه نفس رااااحت بکشم این بود که گفتی آقای عطارروشن فقط از مسیر خودشناسی و کنترل ذهنش لذت برده و به خودش سخت نگرفته، نیومده روزمره اش رو زهرمار خودش کنه به خاطر اینکه نمی دونسته چه کاری رو باید جایگزین شغل فعلیش کنه، بعدش سوت زنان جوری که اصلا متوجه تغییر نشده هدایت شده به کاری که اصلا نمی دونسته دوستش داره، اصلا نمی دونسته همچین کاری هم وجود داره و میشه ازش پول ساخت.
این دقیقا چیزیه که من این روزها و هفته های اخیر روش تمرکز کردم و از خدا خواستم.
درباره اش نوشتم و هی تکرارش می کنم. شما با این نوشته ها و با اون حس عالی و اشکهای نازنین پشتش یک نشونه واضح شدی برای من از طرف خدا که به داشتن حس خوبم ادامه بدم و نگران نباشم. همه چیز در بهترین زمان و بهترین موقعیتش رخ میده و من قرار نیست مغز خودمو بترکونم تا بالاخره بفهمم باید چیکار کنم. خدا خودش برام حلش میکنه و منو بغل میکنه عین یه مهره شطرنج و می گذاره جای درستم.
دیدی پدر و مادرها متوجه رشد قد بچه شون نمیشن؟ و از روی کوچیک شدن سایز کفش و لباسشون می فهمن بچه رشد کرده؟ ما هم دقیقا همینیم. خودمون متوجه رشدمون نمیشیم و از روی تنگ شدن جای احساساتمون می فهمیم رشد شخصیتی کردیم و بعضی جاها تو بعضی موقعیتها و شغلها جامون تنگه، انگار نفسمون می گیره و باید جامونو عوض کنیم، بریم یه جای بزرگتر یا متفاوت.
مثل اتفاقی که برای خود شما افتاد. هرچی گشتی و گشتی آخرش دیدی همون بدنسازیه حالتو خوب میکنه و باید بری سمتش. این درسته. این جای اصلی شماست.
بازم بهت تبریک میگم و ممنونم که اینقدر قشنگ نوشتی و دست هدایتگر خدا برای من شدی.
موفق باشی و بدرخشی