در قسمت نظرات به این 2 سوال جواب دهید:
1.چه شغل هایی را الان می شناسی که به عنوان منبع کسب درآمد افراد هستند اما تا همین چند سال پیش بسیار خنده دار و غیر قابل بود که بشود از طریق انجام چنین کارهایی پول ساخت؟
2. اگر باور داشته باشی که موضوع مورد علاقه ی شما می تواند به عنوان یک شغل وجود داشته باشد و می تواند از لحاظ مالی شرایط تجربه زندگی ای سرشار از شادی و آرامش را برای شما فراهم کند، چه موضوعی را به عنوان شغل انتخاب می کنی؟!
به این سوالات فکر کن و پاسخ های خود را بنویس تا هم خودت و هم دوستانی که نوشته شما را می خوانند، باور کنند که می توان از هر آنچه به آن علاقه داشته باشی، پول ساخت و آن را به عنوان کسب و کار گسترش داد.
منتظر خواندن نظرات زیبا و تأثیرگذارتان هستیم.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD197MB23 دقیقه
- فایل صوتی نقش عشق و اشتیاق در موفقیت22MB23 دقیقه
به نام خدا
سلام به استاد عزیزم و سلام به مریم جان
الان که دارم مینویسم اصلا فرکانس خوبی ندارم
گاهی روزام آدم اینجوریه ولی من با خودم میگم اینسری که جدی شروع کردی به کارکردن روی خودت نباید اینطوری بشی باید همه چی خوب باشه ولی انگار دارم زور میزنم برای خوب کردن حالم
یاد گفتگوی سیدعلی خوشدل افتادم که میگفت عاشق تضاده خودش برای خودش تضاد به وجود میاره باعث رشدش میشه من هم طی دوسه روز اخیر برام یه تضادی پیش اومد که اول کلی به همم ریخت ولی بعد که خودمو و رفتارم و افکارم و واکاوی کردم به خیلی چیزا پی بردم
ما کلا دایره رفت و آمدمون با فامیل خیلی کوچیک شده نسبت به قبل و تو این چند وقت اخیر هم یه سری رفتارها از بعضیهاشون دیدیم که مصممتر شدیم برای این موضوع
و واقعا من میفهمم که درگیر حاشیه و خالهزنک بازی بودن چقدر منو از اصل دور میکنه و مدارمو و پایین میاره سر همین موضوع ترجیحم واقعا بر اینه که این رفت و آمد کم بشه چون آدمارو که اصلا نمیشه تغییر داد و من هم که دارم تو مسیر درست حرکت میکنم و دیگه دلم نمیخواد هم مدار اون آدما بشه پس بهتره دوری و دوستی باشه
ولی خوب باز هم یه سری افراد نزدیک هستن که دوسشون داری و دلت نمیخواد ارتباطت باهاشون کم بشه و از طرفیم میبینی بعضی اخلاقا و رفتاراشون اذیتت میکنه
حالا این وسط من مچ خودمو گرفتم قضیه از این قراره که کسی به ما نزدیک به صد میلیون بدهکاره و ما با وجود اینکه میدونستیم به راحتی میتونه پرداخت کنه ولی میگفتیم میبخشیم و طی این چند وقت من یه سری رفتار از اون آدم دیدم که باعث تلنگر و رنجشم شد و هی بیشتر شد این موضوعات به حدی که دیروز باعث به وجود اومدن یه تنش بزرگ بین من و همسرم شد و من به شدت رفتم تو فکر و امروز صبح پاشدم و نوشتم و کامنت خوندم یه دفعه با خودم گفتم بیام صادقانه بنویسم که دلیل اینکه من اصرار دارم این پول و ببخشیم چیه و چه چیزایی که تو خودم کشف نکردم
من فهمیدم یکی از دلایلم اینه که میخوام بقیه راجعبهم فکر بدی نکنن
فکر کنن من خیلی خوب و بخشندم
میترسم که رفتوآمدشون باهامون قطع بشه
میترسم که طردمون کنن
میخوام سر یه سری حرفا که قبلا زده بودیم و علناً فهمیدیم اشتباهه باز هم بمونیم
اون آدم اگه بدهی ما رو بده کوچیکترین فشار مالی بهش نمیاد ولی من فکر میکردم ما اگه پولمونو ازشون بگیریم بهشون ظلم کردیم
فهمیدم که این بخشش من علیرغم اینکه خودم فک میکنم بیتوقع نیست و ته دلم توقع محبت و جبران به طرق مختلف دارم
فهمیدم که میترسم اگه نظر واقعیمو بگم بقیه علیالخصوص همسرم راجعبه من بد فکر کنه
فهمیدم که من سر این عقیده که به هر قیمتی باید احترام پدر و مادر رو نگه داشت میخوام که حقمونو نگیریم مبادا بیاحترامی کرده باشیم
فهمیدم که میخوام انگار به آدما باج بدم که دوستم داشته باشن
فهمیدم که اینکارم تو زمانی که خودمون پول دستمون کمه ظلمه به خودم و بچههام
فهمیدم که با اینکار شاید میخوام ادعا کنم از فلانی بهتر و مهربونترم
فهمیدم که از درون علیرغم اینکه ادعا میکنم حرف مردم برام مهمه
و….
من اینارو الان دارم اینجا مینویسم و صبح تو دفترم یه بخشیش رو نوشتم ولی این در حالیه که حتی تو ذهنم هم خودمو گول میزدم و دلم نمیخواست بهشون حتی فکر هم بکنم
تو کامنتا خوندم که بچهها میگن استاد تو یکی از دورهها گفتن وقتی داری تو مسیر درست حرکت میکنی هر تضادی به نفع توئه و من رفتار این چند وقتمو که مرور میکنم میبینم دارم تو مسیر درست حرکت میکنم و بعد از کلی تنش و کلنجار با خودم و ریشهیابی رفتارم فهمیدم که بله چه باورهای مسخره و شرکآلودی دارم و واقعا هیچ تضادی به اندازه این نمیتونست به من این درسهارو بده