در قسمت نظرات به این 2 سوال جواب دهید:
1.چه شغل هایی را الان می شناسی که به عنوان منبع کسب درآمد افراد هستند اما تا همین چند سال پیش بسیار خنده دار و غیر قابل بود که بشود از طریق انجام چنین کارهایی پول ساخت؟
2. اگر باور داشته باشی که موضوع مورد علاقه ی شما می تواند به عنوان یک شغل وجود داشته باشد و می تواند از لحاظ مالی شرایط تجربه زندگی ای سرشار از شادی و آرامش را برای شما فراهم کند، چه موضوعی را به عنوان شغل انتخاب می کنی؟!
به این سوالات فکر کن و پاسخ های خود را بنویس تا هم خودت و هم دوستانی که نوشته شما را می خوانند، باور کنند که می توان از هر آنچه به آن علاقه داشته باشی، پول ساخت و آن را به عنوان کسب و کار گسترش داد.
منتظر خواندن نظرات زیبا و تأثیرگذارتان هستیم.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD197MB23 دقیقه
- فایل صوتی نقش عشق و اشتیاق در موفقیت22MB23 دقیقه
به نام خداوند هدایتگر دانا وتوانا
من از دوران مدرسه همیشه به هنر وکارهای هنری علاقه داشتم ولی به دلایل مختلف از جمله ضعف های شخصیتی ،نگاه جامعه،نگاه خانواده و البته احساس لیاقت پایین که برای حرکت کردن ورسیدن در مسیر علائقم پافشاری نکردم.
خلاصه رفتم رشته تجربی و دانشگاه هم بهداشت حرفه ای قبول شدم و در همون مسیر به کارم ادامه دادم. ولی انگار یک خلئی همیشه در درونم بود .وچون کارم نیمه وقت بود زمان های آزادی داشتم و همیشه تا فرصتی پیدا می کردم توی اینترنت می گشتم و به دنبال جستجو برای راه اندازی یک کار هنری بودم مدام ایده های مختلفی می اومد زیرو رو می کردم نمی دونستم باید چیکار کنم.ولی یک چیزی رو خوب می دونستم این که جای درستی نیستم .اون رضایتی که می خوام از کارم به دست نمی ارم.انگار می دونستم سر جام نیستم.
یک روز متوجه شدم یک نمایشگاه صنایع دستی توی شهرمون برگزار می شه با خودم گفتم می رم توی این نمایشگاه ببینم می تونم هنری رو پیدا کنم که بتونم برم سمت اون هنر.رفتم اونجا وبا این نگاه همه ی قرفه هارو به دقت بازدید کردم توی یک قرفه یک تابلو معرق دیدم .از صاحب اون اثر پرسیدم کجا یاد گرفتی .اون هم شماره استادش رو به من داد.بعد که این موضوع رو با خواهرم مطرح کردم گفت بابا توی این کارها که پول نیست.برو سمت کاری که توش پول باشه.برو آرایشگری تو که توی این کار هم خوبی .راست می گفت من کار مش رو خیلی خوب انجام می دادم ولی تمایلی نداشتم توی اون مسیر کار کنم. این مسئله گذشت تا چند ماه بعد که گوشیم مشکل پیدا کرد و مجبور شدم فلشش کنم.بعد دیدم یهو پیج اون استادمعرق ومنبت که شمارشو چند ماه پیش سیو کرده بودم برام اومد بالا. وای دیگه مدهوش اون تابلوها وکارهای هنرجوهاش شدم.گفتم من دوست دارم برم توی این رشته .نمی دونم در عمل چقدر از این کار خوشم میاد یا نه ولی یک سال وقت می زارم ببینم چی میشه. من که این همه سال از عمرم گذشت و کاری که دوست دارم رو نکردم بزار یک سال رو اینطوری امتحان کنم .اون موقع یک روز ،روز آزاد داشتم ولی کارها طوری برام پیش رفت که یک روز کاری دیگه برام آزاد شد ومن تونستم توی این کلاس ها که دو روز در هفته بود ثبت نام کنم .یواش یواش که مهارتم بیشتر می شد شور واشتیاقم بیشتر می شد با اینکه فضای خاصی توی خونه نداشتم یک میز کوچیک درست کردم و مشغول شدم .اشتیاقم به این هنر وصف نشدنیه ولی باور نداشتم که بشه از این هنر پول درآورد. تا اینکه با سایت استاد آشنا شدم.و حرف استاد که برید سمت شغل مورد علاقتون .من باز هم به این هنر به عنوان یک شغل نگاه نمی کردم ولی می دونستم علاقه من کارهای هنریه. استاد توی قدم اول گفت اگر نمی دونی کار درست چیه اون کاری که می دونی غلطه رو دیگه انجام نده. نمی دونم دقیقا منظور استاد راجع به چه موضوعاتی بود ولی من در مورد شغلم اون رو به کار بردم، گفتم باید از این شغلی که دارم بیام بیرون.استعفام رو نوشتم ولی نمی دونستم باید چیکار کنم.مدام توی ذهنم با خدا حرف می زدم و یک روز که خواسته ام مشخص شدن شغلم بود زدم روی نشانه روزانه و الله واکبر که خداوند چقدر قشنگ جوابم رو داد رفتم روی فایلی از زندگی در بهشت که استاد چوب هارو برش می زد و می گفت که می خواد منبت کار کنه و مقارهاش رو نشون داد و گفت همیشه دوست داشته که این کار رو امتحان کنه. دیگه فهمیدم راهم همینه باید تمام تمرکزم رو بزارم روی یادگیری مهارت معرق ومنبت.ولی مکان مناسبی نداشتم اوایل صفحه پیشکارم رو وصل می کردم به اپن آشپزخونه و کار می کردم وبعد از کار همه جارو تمیز می کردم یواش یواش همسرم ایده ای به ذهنش رسید که انباریمون رو خالی کنیم و تبدیلش کنیم به کارگاه.خیلی کوچیکه ولی خیلی دوسش دارم و از این لطف خداوند سپاسگزارم. ولی خوب باورهام خیلی ایراد داشت. باورهای مخالف زیادی داشتم .والان حدود 2 ساله که دارم توی این حرفه کار می کنم ومهارت کسب می کنم نتایجم هنوز خیلی کوچیکه ولی خوب ماشالله ایرادات باوریم خیلی زیادبود در حدی که ایده هم میومد نمی تونستم قدم بردارم.ولی حالا کلی ایده دارم و شروع کردم به اجرای ایده هام که به لطف الله نتیجه های خوبی در انتظارمه.
ولی شور واشتیاقم توی این هنر فوق العادست اونقدر که توی هر شرایطی باشم این کار حالم رو خوب میکنه ،اصلا خستگی برام معنی نداره.با درست کردن هر کاری کلی ذوق می کنم.قشنگ ترین قسمتش انتخاب طرح و ایده پردازی در مورد نحوه اجراش هست انگار می خوام تمام اون 40 سال نزیسته ام رو زندگی کنم .اینجوری برای انجام کارم حرص می زنم.
خدایا هر آنچه دارم همه از آن توست.سپاسگزارم.سپاسگزارم.سپاسگزارم.