در قسمت نظرات به این 2 سوال جواب دهید:
1.چه شغل هایی را الان می شناسی که به عنوان منبع کسب درآمد افراد هستند اما تا همین چند سال پیش بسیار خنده دار و غیر قابل بود که بشود از طریق انجام چنین کارهایی پول ساخت؟
2. اگر باور داشته باشی که موضوع مورد علاقه ی شما می تواند به عنوان یک شغل وجود داشته باشد و می تواند از لحاظ مالی شرایط تجربه زندگی ای سرشار از شادی و آرامش را برای شما فراهم کند، چه موضوعی را به عنوان شغل انتخاب می کنی؟!
به این سوالات فکر کن و پاسخ های خود را بنویس تا هم خودت و هم دوستانی که نوشته شما را می خوانند، باور کنند که می توان از هر آنچه به آن علاقه داشته باشی، پول ساخت و آن را به عنوان کسب و کار گسترش داد.
منتظر خواندن نظرات زیبا و تأثیرگذارتان هستیم.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD197MB23 دقیقه
- فایل صوتی نقش عشق و اشتیاق در موفقیت22MB23 دقیقه
سلام و درود خدمت دوستان عزیز استاد گلم با پیراهن زیباشون
کامنت های بچه هارو وقتی میخونم چقدر چیز یاد میگیرم چقدر اشتیاقم نسبت به کاری که دوسش دارم بیشتر میشه،
من از بچگی عاشق رشته بدنسازی بودم و هستم و خواهم بود،
دوره نوجوانی یادش بخیر کلی پوستر از عکس های بدنسازهای مطرح جهان رو تو اتاقم چسبونده بودم و وقتهای بیکاری ساعت ها بهشون نگاه میکردم و کیف میکردم
البته چون عاشق بازیگری هم بودم عکس هنرمندها و ستاره های سینمای خودمون رو هم چسبونده بودم به دیوار اتاقم،
کلا عاشق ورزش بودم و خیلی ورزش ها رو از بچگی امتحان کرده بودم مثل ژیمناستیک،فوتبال، تکواندو ولی عشق من بدنسازی و ساختن عضله بود چون استعداد و ژنتیک بدنی م هم خیلی به این رشته نزدیک هست،
وقتی کامنت خانم شهریاری رو توی همین فایل خوندم فهمیدم که منم تقریبا به مشکل ایشون دچار هستم و به خاطر احساس عدم لیاقت و پایین بودن عزت نفس( که البته به لطف دوره دوازده قدم که خیلی بهتر شدم) هیچ وقت نتونستم توی این کار مورد علاقه ام عرض اندام کنم،
وقتی صحبت های رونی کلمن رو توی این مصاحبه میشنیدم با تموم وجود درک میکردم که چی میگه چون منم تا وقتی توی باشگاه هستم فقط و فقط لذت میبرم و گرسنگی و خستگی حالیم نمیشه، باورتون نمیشه من حتی عاشق اون درد کشیدن عضله بعد از تمرینم، همه از تمرین پا فرارین ولی من عاشق تمرین پا هستم من عاشق درد بعد تمرین پا که حتی بزور میتونی تو توالات بشینی هستم، البته ترمز هایی مثل همسرم هم داشتم توی زندگی م که سر باشگاه رفتن من هرشب با من جنگ میکرد ولی من کارخودمو میکردم ساعت 9 شب از سرکار خسته میرسیدم و ده تو باشگاه بودم البته قبلش کلی بحث داشتم با هسمرم که واقعا هم بهش حق میدم چون خیلی کمتر میتونستم پیششون باشم ودرکنارشون لذت ببرم ولی اون پیروز شد و من کشیده شدم به کار کارمندی که مورد علاقه همسرم بیشتر بود تا من، البته به خاطر تضادهایی که توی زندگی م پیش اومد وقتی این کار برام جور شد اونو رو چشمم گذاشتم و کلی سپاسگزار خدا بودم البته اون دوران از قوانین چیزی نمیفهمیدم و فقط با خوندن کتاب معجزه شکرگزاری پیشرفت های خوبی داشتم توی این کار ولی کم کم وارد روزمرگی شدم و به خاطر کنترل نکردن ورودی ها و شرک و … دوباره برگشتم به روزهای اول ولی وقتی با استاد آشنا شدم دوباره استارت زدم و الان خوشحال هستم و رضایتمند ولی هنوز عشقم توی زندگی ام نیست ،البته که یکسالی هست دوباره شروع کردم ورزش رو و واقعا دارم لذت میبرم و کلی دوباره عضله ساختم، سال 98 توی کلاس های مربیگری شرکت کردم و وقتی دوره تئوری شو رد شدم دیگه پیگیری نکردم،
استاد توی فایلی یه خاطره ای از یه دوستشون تعریف کردن که ایشون هم مثل من عاشق ورزش بدنسازی هست و خیلی زمان میزاره واسه این ورزش ولی چون مدرک خاصی توی این ورزش نداره جایی بهش کار نمیدن توی امریکا وایشون رفته بود کلی کتاب خونده بود با اینکه علاقه ای نداشته به خوندن ولی تمرکز گذاشته بود و قبول شده بود و مدرک گرفته بود وقتی این داستان رو از زبان استاد شنیدم اونروز هم خیلی احساس خوب و عالی داشتم فهمیدم که دارم هدایت میشم و همون موقع تماس گرفتم با هیات بدنسازی استان تهران وجالب اینجا بود که نشونه گزاشتم گفتم اگه زود جواب تلفن رو بدن یعنی درسته و با سومین بوق گوشی رو جواب دادن و من درباره گرفتن مدرک مربیگریم ازشون سوال کردم و افتادم دنبال گرفتن مدرک اونم با عشق، اونم چه عشقی، خدارو شکر دوره تئوری رو کاملا با هدایت خدا قبول شدم و منتظر هستم تا کلاس های دوره تخصصی اماده بشن و کلی دوق دارم بابت این موضوع و مطمئن هستم که خداوند قدم های بعدی رو بهم خواهد گفت،
یه نکته ای رو دوستان میخواستم اینجا بگم شاید خیلی هامون فراموش میکنیم و خوبه که اینجا یه بار دیگه یادآوری بشه شاید به کارتون بیاد
استاد توی قدم یازده راجب سوال های خوب از خودمون پرسیدن چهار جلسه فایل عالی گذاشتن یعنی اینقدر مهمه ها،
من خیلی وقت ها از خدا میپرسم خدایا من چیکار کنم تو هدایتم کنی وهمیشه یه جواب ناب بهم میده و اونم اینه که از زیستن و زندگی الانت لذت ببر همین من تو رو هدایت میکنم خیلی وقتها خود من یادم میره این داستان رو ولی هر وقت سوال میکنم همینو بهم جواب میده، میگه تو حالشو ببر با همین چیزی که داری الان توی زندگی ت بقیه ش با من،
وقتی کامنت های بچه هارو میخوندم خیلی ها ناراحت بودن انگار به خاطر پیدانکردن علاقه هاشون و انگار سردرگم بودن، دوستان فایل های آقای رضا عطار روشن عزیز رو که برای استاد فرستادن حتما گوش کنید، اصلا خودش هم نمیدونسته چی میخواد ولی اینقدر توی احساس خوب و رضایتمندی غرق بوده که خیلی راحت و آسان و سوت زنان به مسیری که حتی خودش هم نمیدونسته اینقدر دوسش داره هدایت شده، واقعا چقدر بی نظیره فایل های اقای رضا، من چقدر اشک ریختم با فایل های ایشون چقدر چیز یاد گرفتم ازشون همین الان بخدا اشکم دراومد وقتی دارم مینویسم، چقدر از عمل کردن هاش به حرف های استاد لذت میبرم وقتی تعریف میکرد و اخر این حرف ها فقط یه اصلی رو درک کردم که اونم لذت بردن الان تو هستش که باعث میشه هدایت بشی به مورد علاقه هات توی هرچیزی،
استاد عزیزم خیلی دوستت دارم و عاشقانه از راه دور میبوسمت، دوستان عزیزم واسه همتون بهترین هارو آرزومندم، در پناه خدا شاد باشید و لذت ببرید
سلام و درود خدمت خانم رضایی گل
ممنونم بابت دیدگاه زیباتون و چقدر مثال خوبی زدید و چقدر جای فکر داره، اینکه وقتی شخصیتمون رشد میکنه مثل قد کشیدن بچه و تنگ شدن لباسش ما هم جامون باید تغییر کنه، خیلی خیلی لذت بردم از این مثال،مرحبا واقعا
چقدر لذت میبرم در کنار دوستان الهی مثل شما هستم و کامنتتاتون رو میخونمو خداروشکر میکنم که به دیدگاه من هدایت شدید و پاسخی با این زیبایی دادید،
اینم بگم که بنده یکم تنبلی میکنم تو نوشتن کامنت و مثل خانم شهریاری و آقای زرگوش و دوستان دیگه خیلی فعال نیستم توی نوشتن و با گوش کردن به فایل ها و خوندن دیدگاه ها خیلی راحت ترهستم البته که باید روی این قضیه هم کار کنم چون خیلی نکات مهمی رو به خودم یادآور میشه که اصلا خودمم متوجه شون نیستم و وقتی کامنتی مینویسم تازه میفهمم که عه عجب چیزی گفتم این نکته کجا بود،
خداروشکر در حال حاضر در موقعیتی هستم که هم میتونم کار کنم هم ورزش کنم هم به هدفم نزدیک تر بشم و نکته مهم تر اینه که در کنار خانواده بیشتر باشم و در کنارشون بیشتر لذت ببرم البته ناگفته نماند که اینم هدایت خداوند هست و من فراموش نمیکنم، الان که به زندگی ام نگاه عمیق تری دارم میبینم که هرطرفی رفتم توی زندگی بازم این ورزش و رشته بدنسازی یه جایی از زندگی منو در بر گرفته بود و همیشه منو سمت خودش میکشوند به نحوی، ولی خوب لطف خدا بود که از طریق های مختلف نشونه هارو به من میدادو من متوجه نبودم،از خدا میخوام که هم منو هم شما و همه بچه های سایت رو به جای اصلی خودشون هدایت کنه و سوت زنان و اواز کنان از زندگی مون فقط و فقط لذت ببریم و غرق در احساس خوب و آرامش باشیم،
در پناه خدا باشید خانم رضایی