نقش عشق و اشتیاق در موفقیت - صفحه 10 (به ترتیب امتیاز)

553 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    poryanazari گفته:
    مدت عضویت: 3045 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به همه

    قرار شد توی این قسمت در مورد شغل های بگیم که حتی فکرشو نمی کردیم که این اصلا شغل باشه از اون جای که چند وقته در حال پیدا کردن الگوهای مناسب هستم چند وقت پیش به شغل برخورد کردم ک که فکر نمی‌کردم وجود خارجی داشته باشه اصلاح موی گربه بود که جای هستند که اینکار رو انجام میدن و برای هر گربه مبلغ 500 هزار تومان دستمزد بعضا از کوتاه کردن موی انسان هم بیشتر پول میگیرن ، مورد بعدی یک فردی اندونزیایی بود که با فروش عکس های سلفی خودش میلیون دلاری پول به دست آورده بود

    این ها الگوهای بودند ک هرگز به عنوان یک شغل تصور نمی‌کردم که وجود داشته باشن نه تنها وجود داشته باشن بلکه خوب هم پول بسازن

    من خودم خیلی به کسب و کار اینترنتی مخصوصا راه اندازی استارت آپ علاقه داشتم و الان به لطف خدا دوماه هستش که اپلیکیشن نوبت مو رو راه اندازی کردم که کارش نوبت دهی آنلاین آرایشگاه و پیرایشگاه های سطح کشور هستش و درحال رشد و گسترش هستم در مورد پیدا کردن الگو ها دوس داشتم یک نکته خیلی مهم رو بگم که اگه ما میخوایم باور سازی کنیم و میایم الگو پیدا میکنیم با یک بار و دوبار تکرار کردن اون الگو نتیجه خاصی شکل نمیگیره چون این باور که برو درس بخون دکتر شو وکیل شو کارمند شو از بچگی انقدر گفتن که خیلی ریشه دار هستش باید انقدر اون الگو ها رو تکرار کنیم که تبدیل بشه به عمل حرکت اقدام بعد آروم آروم تکاملی نتایج میاد

    در پناه خدای مهربان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  2. -
    یاسمن اسدنژاد گفته:
    مدت عضویت: 1914 روز

    سلام بر استاد عزیز سلام بر خانم شایسته عزیز سلام بر دوستان عزیز

    استاد عزیزم ممنون از این فایل عالی

    درمورد سوال اول که دوستان عزیز بسیار موارد جالبی نوشته بودن اما اگر خودم بخوام موردی رو مثال بزنم مثلا همین بازی شبهای مافیا که یه آقایی اومده طراحیش کرده چند تادونه کارت درست کرده گذاشته توی جعبه و داره به قیمت دویست و خرده ای هزار تومن میفروشه یا مثلا همین کسایی که میان توی مترو تتو و پرسینگ میزنن و اتفاقا خیلی از جووناهم استقبال میکنن یا مثلا کسایی که میرن همراه بیمار در بیمارستانا میمونن و ساعتی پول میگیرن و….

    درمورد سوال دوم، خب من وقتی صحبت درمورد علاقه میشد واقعا سردرگم میشدم و فکر میکردم من علاقه مو نمیشناسم قبل از اینکه استاد عزیز با شما آشنا شم اصلا به علایقم فکر نمیکردم اما از وقتی با دنبال کردن برنامه های شما فهمیدم که باید وارد کاری بشم که بهش علاقه مندم خیلی چیزارو امتحان کردم هزینه کردم و یاد گرفتم تا بفهمم علاقه م هست یا نه که در نهایت هم از همه شون خسته میشدم و رهاشون میکردم، یعنی در ابتدا فکر میکردم به اون موضوع خاص علاقه دارم اما وقتی واردش میشدم میدیدم نه خیلی برام جذابیت نداره .

    استاد من خیلی به این موضوع فکر میکردم که به چی علاقه دارم و انگار هرچقدر هم بیشتر فکر میکردم بیشتر به نتیجه ای نمیرسیدم (در صورتی که خداوند از یه طریقایی بهم گفته بود اما من نمیخواستم قبول کنم که علاقه من همونه که خدا میگه) البته من یه سری چیزارو امتحان کرده بودم و مطمئن بودم که به چه چیزایی علاقه ندارم اما خب نمیتونستم بفهمم که به چی علاقه دارم،

    تا اینکه یه فایلی از شما گوش دادم که با یک جمله شما جواب سوالم رو گرفتم . شما در اون فایل گفتین :«ببینید چه کاری رو بهتر از بقیه انجام میدید» و من همونجا جواب سوالمو که چند سال بود درگیرش بودم گرفتم

    استاد جان من میتونم شعر بگم حتی بهتر از کسایی که در رشته ادبیات تحصیل کردن درواقع من در سن 22 سالگی درست زمانی که به یک تضاد بسیار بزرگ برخورده بودم وقتی در نا امیدی بسیار زیادی بودم فهمیدم که میتونم شعر بگم منی که نه در این زمینه تحصیل کرده بودم نه کل خاندان پدر و مادریم شاعر بودن و نه حتی خودم کتاب شعر میخوندم و این اصلا برای خودم هم منطقی نیست که من چه میتونم شعر های وزن دار بگم.

    من در اون زمان شعرهای بسیاری سروردم و گاهی میرفتم شب شعر و برای شاعرهای دیگه میخوندم و خیلی جالب بود که استادای ادبیات در اون جمع درباره شعرهای من حرف میزدن و بعضی از بیتهامو تحسین میکردن این خیلی خوب بود اما نکته منفیی وجود داشت و اون این بود که تمام شعرهای من غمگین و شکایت از زندگی بود و دقیقا احساس واقعی خودم از زندگی بود من اون موقع با اینکه از قوانین هیچی نمیدونستم ولی دیگه از اون فضای غمگین خسته شدم و تصمیم گرفتم برای همیشه شعرو بذارم کنار تا اینکه من همون موقع ها وارد شغلی شدم و به دلایل کمبود عزت نفسم همه شعرهامو سوزوندم و به مدت 7 سال که همین امسال باشه شعر نگفتم

    استاد جان من از خداوند پرسیدم و اون به من هزاران نشانه داد که رسالت من شعره راستش اینه که ذهنم خیلی مقاومت داشت برای پذیرفتنش اما نشانه ها انقدر واضح بود که نتونستم انکارش کنم

    اولین بهانه م این بود که فضای شعر غمگین و گوشه گیره و من این فضا رو دوست ندارم و خداوند جواب داد میتونی شعرهای شاد و انرژی مثبت بگی

    بعد گفتم من خودم کتاب شعر نمیخونم چه طور توقع داشته باشم بقیه کتابای منو بخونن و خداوند گفت نمیخواد شعر بگی ترانه بگو که خواننده ها بخونن . مگه خودت وقتی آهنگای شاد و انرژی مثبت گوش میدی شاد نمیشی؟ گفتم آره. گفت پس شروع کن به ترانه گفتن

    اما دوباره به خدا گفتم بهم نشونه بده و شاید باورتون نشه بعد از چند ساعت دیگه از طرف انجمن شعر برام اس ام اس اومد و من رو به شب شعر دعوت کردن اس ام اسی که آخرین بار 5 سال پیش برام اومده بود و یه نشونه دیگه اینکه فردای همون روز اون قسمت سفر به دور امریکارو دیدم که مایک یه شعر رپ گفته بود و میخوند و این نشانه ها منو مطمئن کرد که باید شعر بگم

    و من نشستم و فکر کردم و دیدم یه عالمه خواننده وجود داره که دنبال ترانه های درست حسابی با وزن و قافیه خوب هستن و دیدم خیلی از ترانه هایی که خونده میشه یا غمگینن یا چرت و پرتن بعد نشستم ترانه نوشتم و مقایسه کردم دیدم چقدر ترانه های من بهتر از خیلی از ترانه های دیگه س بعد با خودم گفتم خب حالا این ترانه هارو چند میخرن رفتم سرچ کردم و از قیمتایی که دیدم خشکم زد . نوشته بود بعضی از ترانه های فارسی حتی 200 میلیون تومان به بالا هم خریداری شده بعد گفتم خدایا مگه میشه من بشینم با یه خودکارو یه تیکه کاغذ یکی دوساعت وقت بذارم به چیزای خوب و مثبت فکر کنم ترانه بنویسم بعد میلیونی بفروشم؟ مگه میشه؟ بعد بیشتر تحقیق کردم درمورد مریم حیدرزاده که این خانوم با وجود نابیناییش با ترانه هاش تونسته به استقلال مالی برسه

    و استاد عزیز تازه فهمیدم که ترانه رسالت منه به چند دلیل

    اول اینکه من بدون هیچ زحمت و سختی میتونم ترانه بگم کاری که برای خیلیا بسیار سخته واسه من آسونه(چند وقت پیش یکی از ترانه هامو واسه خواهرو برادرم خوندم و ازشون پرسیدم اگر یک ماه بهتون وقت داده بشه آیا میتونید یه شعر با همین کیفیت بگید و اونا گفتن نه ، حتی یک بیت هم نمیتونیم شعر بگیم)

    دوم اینکه وقتی ترانه میگم اصلا متوجه گذر زمان نمیشم

    سوم اینکه از خواب و خوراکم میزنم تا یه ترانه رو تکمیل کنم

    چهارم اینکه در ترانه تمرکز دارم

    پنجم اینکه وقتی ترانه هام تکمیل میشه به شدت احساس لذت و رهایی و قدرت میکنم احساس میکنم چیزی رو ساختم که تا حالا کسی نساخته

    ششم اینکه گذشته رو به یاد آوردم و دیدم من دوبار در یک مسابقه شرکت کردم در عرض 5 یا 10 دقیقه چند خط دلنوشته نوشتم و برنده شدم و هدیه گرفتم

    و هفتم که مهمترین و مهمترین دلیلمه اینه که ترانه هارو خدا به من میگه و من فقط روی کاغذ مینویسم یعنی ایمان دارم که در این مسیر خداوند به من الهامات بسیاری میکنه به طوری که گاهی باورم نمیشه این ترانه هارو خودم گفتم

    حالا از خودم میپرسم چه طور میتونم در این زمینه بهتر شم؟ با توجه به تجربه م جوابش اینه که باید بیشتر ترانه بگم یعنی هربار که ترانه میگم زبانم روانتر میشه و کلا کار برام آسونتر میشه اما نکته اساسی در شعر اینه که باید احساس واقعی داشته باشی، یعنی اگر شاعر باشی و احساس واقعیه شادی داشته باشی یه ترانه شاد میگی که عالی درمیاد، اگر احساس غم واقعی داشته باشی یه ترانه غمگین میگی که عالی درمیاد، اگر احساس عشق واقعی داشته باشی یه ترانه عاشقانه میگی که عالی درمیاد و… حتی اگر سواد زیادی هم نداشته باشی میتونی با احساست شعرای عالی بگی چون واقعا خداوند برات کلمه میرسونه و خود به خود به شعرت آهنگ میده

    سوال بعدیم اینه که آیا این کار من ارزشمند هست؟ آیا این کار معنوی ترین کار جهان هست؟ جوابش 100 درصد بله ست. چون من با اینکار اول از همه به خودم کمک میکنم چون وقتی میخوام شعر بگم باید و باید به زیبایی ها توجه کنم تا شعرم زیبا باشه و بعد اعتماد به نفسم میره بالا و اینکه احساس خالق بودن میکنم و این بینهایت بهم احساس خوبی میده و طبق قانون این احساس خوب اتفاقات خوبی رو برام رقم میزنه . نکته بعدی اینه که چون من باور دارم که ترانه هارو خدا بهم میگه، من از این طریق کلام خدارو انتشار میدم و به گوش بقیه میرسونم و اینطوری هم به خودم کمک میکنم و هم به دیگران

    با انتشار احساس خوبم به گسترش جهان کمک میکنم

    در حال حاضر هم ترانه هامو در فضای مجازی انتشار میدم و بقیه کارو سپردم به خداوند

    استاد خوبم بی نهایت ازتون سپاسگذارم من با آموزشهای شما دارم ارزش رو در خودم پیدا میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      زهرا گفته:
      مدت عضویت: 1708 روز

      سلام به خانم اسدنژاد عزیزم

      تحسین می کنم شما رو بابت کامنت تون که واقعا از دل برمیومد و من انقدر غرق خوندن کامنت زیبایتان شده بودم که وقتی تموم شد دلم خواست بیشتر بود چون واقعا غرق در افکار زیبایتان شده بودم و می تونم بگم انگار دارم داستان واقعی یک انسان معروف و موحدی همچون حافظ رو می خونم باورتون میشه اصلا انگار زمان برام وایساده بود

      خانم اسدنژاد عزیز از اینکه با کامنت زیباتون احساس خوب بهم دادین ازتون تشکر می کنم و مطمئنم با این شغل مورد علاقه تان به آزادی مالی زمانی و مکانی می رسین براتون یک دنیا آرزوی موفقیت دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    رسول کریمی گفته:
    مدت عضویت: 2197 روز

    سلام استاد عزیز

    نمیدونم چرا این روزها هر فایلی رو که میبینم از شما راجع به این مسئله صحبت میشنوم. آیا غیر از اینه که این نشانه‌ای برای منه که باید یه تصمیم بزرگ بگیرم!

    در دوره راهنمای عملی فایلها رو داشتم گوش میکردم، شما فرمودید ۲۰۰ بار هر فایل رو گوش بدید و تضمین میدم که هر دفعه یه مطلب جدید یاد میگیرید، ودقیقا تجربه من شد. بعد از ۱۵ بار گوش کردن فایل شماره ۱ و همچنین فایل شماره ۳ و ۴ تازه به خودم اومدم که عه استاد عباس منش داره دقیقا این نکته ی من رو میگه ولی من تا این لحظه اصلا به خودم نگرفته بودم! اصلا فکرش رو هم نمیکردم این باگ در من وجود داشته باشه! حتی در اون ۱۴ مرتبه قبلی نفهمیده بودم!

    این فایل امروز هم حجت رو بر من تمام کرد که هر چه پل پشت سرم دارم رو خراب کنم… از دیروز دارم پلها رو خراب میکنم. و این کامنت رو هم به عنوان نشانه ورد پایی از خودم به جا میزارم که یه روزی ببینمش…

    به امید خدای مهربان که از بینهایت زبان ما رو هدایت میکند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  4. -
    حسن گرامی گفته:
    مدت عضویت: 1364 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان زیبا

    توی داروخانه های ایران معمولاً یک کسی رو میذارند که به عنوان مشاور پوست و مو هر کسی که یه مشکلی چیزی داشته باشه میره از اون آقا یا خانم مشاوری که توی داروخانه هستش مشاوره میگیره که حالا من توی تهران بیشتر دیدم ولی احتمالاً توی داروخانه های شهرهای دیگه هم این مدل کسب و کار هست

    حالا شما اینو در نظر بگیرید از این بابت که من قبلاً توی یک شرکتی کار میکردم که اون شرکت مثلاً ۳۰ نفر از افراد رو استخدام می‌کرد و اون افراد به عنوان مشاور با کسانی که مشکل پوست و مویی دارند تماس میگرفتن و بهشون مشاوره میدادن و حالا اون محصول درمانی شو هم معرفی می‌کردند همین کار باعث شد که اون شرکت به طور میانگین ماهی ۳ تا ۴ میلیارد تومان پول در بیاره و مدیرعامل شرکت فقط ماهی ۶۰۰ میلیون تومان به کارمنداش حقوق میداد حالا جالبه بدونید اون کسی که این شرکت رو تاسیس کرده و داره رهبریش میکنه یک پسر ۲۸ ساله جوانی هستش که خیلی با قدرت هم شرکتش رو مدیریت می‌کرد که این شخص برای من خیلی قابل تحسین بود که ببین پس امکان پذیره میشه که توی این سن یه کسب و کار میلیاردی برای خودت داشته باشی تازه این آدم احتمالاً از سن ۲۴ سالگی که کسب و کارش رو راه انداخته بود چون چهارسال بود که این شرکت راه اندازی شده بود یعنی دقیقاً توی همین زمانه که هستیم تونست اینقدر موفق بشه

    یا یه میوه فروشی سر کوچه ی خونه ما هستش که هر روز صبح یک نیسان پُر داره بار میاره و به ظهر کشیده نمیشه که ۷۰-۸۰ درصد بارهاش فروخته میشه دقیقا توی همین اوضاع اغتشاش هاتی که توی ایران ایجاد شد این آدم همچنان به روند کاری خودش ادامه داد یا یه آرایشگری هستش که اسمش احمد هستش این آدم در سال چندین بار فقط سفرهای ترکیه میره و هر دفعه هم که میاد ایران با خودش کلی کفش و کتونی اورجینال از برندهای مختلف میاره که بفروشه این آدم جزو اون آرایشگرهایی هستش که از مناطق دیگه باهاش تماس می‌گیرند که وقت بگیرند که بیان پیش احمد موهاشون رو کوتاه کنند و هر دفعه هم که کسی میره پیشش کفش و کتونی هم ازش میخره و دقیقاً توی این شرایط به ظاهر ناجالب ایران کلی ثروت داره برای خودش ایجاد میکنه و ثروت ساخته در اصل که حتی خودِ من هم یه کتونی خوب هم ازش خریدم خیلی عالی بود و بسیار بسیار این آدم به شغل آرایشگری که داره علاقه داره در حدی که باورش اینه که اونایی که مثل خودش آرایشگر هستند عمرهای طولانی می‌کنند 😂 یعنی اینقدر که این شغلش رو دوست داره

    اینا همون الگوهایی هستند که دوست داشتم اینجا با دوستان عزیز به اشتراک بذارم

    مرسی از استاد عزیز ❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  5. -
    زینب فرخی گفته:
    مدت عضویت: 1186 روز

    سلام ب استاد عزیزم و همه ی بچه‌های این خانواده بزرگ

    امیدوارم مثل من ب خواسته هاتون یکی پس از دیگری برسید و ای ویش هاتون رو تیک بزنید

    استاد خداوند نگهدار شما باشه

    خداوند شما رو برای ما حفظ کنه

    اینقدر خوشحالم ک نمیدونم چجوری بگم این خوشحالی و این حال خوب از کجاست

    دیروز من یک مهمانی در منزلم گرفتم قرار بود دو سه نفر بیاین منزل من ولی خب از جایی ک خداوند انسان ها رو ب خواسته هاشون میرسونه کلی مهمان ب منزل من هدایت شدن و من با خیال راحت از همه ی اون ها پذیرایی کردم

    حالا میخوام دلیل این خوشحالی رو براتون بگم

    منی ک تا قبل از اموزه های شما استاد در منزلی زندگی می کردم ک حتی دوست نداشتم پدر و مادر ب خونه ی ما بیاین چ برسه ب مهمان

    از شدت فقر و نداری نمی‌توانستیم حتی روزمرگی های خودمون رو تهیه کنیم چ برسه ب دعوت مهمان

    من وسایل منزلم بعد از 12 سال زندگی مشترک اینقدر کهنه و خراب شده بود ک واقعا دوسشون نداشتم و همشون رو بدرد نخور میدونستم

    اما خب شرایط زندگی این طوری بود ک باید با همون ها زندگی می کردم

    این شرایط در حالی بود ک من و همسرم هر دو کار میکردیم و فقط یک پسر دو سه ساله داشتم ولی واقعا شرایط زندگی مون ب سختی می‌گذشت.

    در همون سال ها بود ک خداوند منو با شما اشنا کرد

    وقتی صحبت میکردید اینقدر برام شیرین و جذاب بود ک مثل یک شربت گوارا مینوشیدم و لذت می بردم

    کم کم شرایط شروع ب عوض شدن شد

    سال های اول گاهی یکبار فایل های شما رو گوش میکردم ولی از یکجایی ب بعد اونم باز با هدایت خداوند وقتی فهمیدم ک همه چیز در زندگی من خودم رقم خواهم زد دیگ گذاشتم پشتش و هر روز بیشتر و بیشتر و بیشتر از قبل روی خودم کار میکردم و میکنم

    هنوز هم خیلی جا داره

    من هنوز در خونه ی زندگی می کنم ک مستاجر هستم ولی این خونه کجا و ان خانه کجا

    تقریباً با اومدن ب این خونه توی یک محله نسبتاً خوب بیشتر وسایل اصلی منزلم رو عوض کردم و همه رو نو خریدم.

    الان صاحب دو فرزندم ولی ن تنها زندگی ما ب راحتی میگذره بلکه کلی خرید اینترنتی و کلی شرایط عالی شده

    دیشب هم هر کدام از مهمان هام ک ب منزل من میومدن از دیدن خونم شگفت زده میشدن و به به میکردن.

    استاد با تک تک سلول های بدنم ازتون تشکر میکنم شمایید ک صحبت هاتون ب من یاد دادید ک زندگی فقط در دستان خودمون رقم میخوره و کافی از خداوند راه بطلبیم ک او بهترین یاری کننده است در هر زمانی

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  6. -
    آرمین اصغری گفته:
    مدت عضویت: 2382 روز

    بنام خداوند بخشنده ومهربان

    سلام برتنها پادشاه توحیدوآگاهی وعمل جهان

    سلام برتنها پادشاه ثروت وسلامتی جهان

    چه پیراهن زیبایی

    چه پشت وزمینه زیبایی

    من به واسطه تمرینات وجملات ناب روانشناسی ثروت 2

    متوجه عشق واقعی خودم شدم و دارم قدم های کاربردی برمیدارم

    ومیخوام درجهان نفر اول این کار باشم

    توهر کاری به اندازه هرشغل دیگه ای پول هست

    سوال جواب اول بلاگری

    سوال جواب دوم خوانندگی که دارم از طریق یوتیوب آموزش صداسازی میبینم

    استاد جان خیلی خیلی ممنونم ازتون بابت این فایل بی نظیرتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  7. -
    مهدیه گازرانی گفته:
    مدت عضویت: 1321 روز

    سلام به استاد عباس منش و خانوم شایسته عزیز😍🫶🏻و همچنین دوستانی ک برای آگاه شدن خودشون بها پرداخت میکنن😚❤️

    خداروشکر کردم وقتی ک فایل جدید رو دیدم ک روی سایت اومده بود و ب شدت ذوق میکنم🥰

    خدارو هزار مرتبه شکر میکنم ک شما زوج عاشق تو زندگی من هستین و من دارم هر لحظه با گوش دادن ب فایلای شما آگاهی های بیشتری کسب میکنم و خدارو بهتر میشناسم وقتی خدارو بیشتر بشناسم خودم رو هم ب طبع بهتر میشناسم

    بی نهایت از شما استادان عزیزم سپاس گزارم خداروشکر ک شما رو دارم🙏🏻😍😇

    یکی از شغل های ک برای خود من ک۲۳سالمه عجیب بود چ برسه به نسل قدیم اینه ک ی نفر میره تشک های خوش خواب رو تست میکنه شبا میخوابن روشون و ب کسی ک میخوانستن تشک رو بخرن میگه این کیفیت تشک خوبه یا نه😅😎

    در پاسخ ب سوال دوم علاقه من ب رشته ی ورزشی بدمینتون هست و دوست دارم توی این رشته ورزشی عالی پیشرفت کنم و درآمد داشته باشم🥰🏸

    انشاالله خدا من رو هدایت میکنه ب بهترین مسیرها و بهترین انسان‌ها😌😊😉

    بازم ممنونم استاد بابت فایلای زیباتون ک یکی از یکی بهترن😘😘

    ممنون ک وقت میزارید و کامنت منو میخونید سپاس گزارم🙏🏻🫶🏻

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
    • -
      حسن نشاسته گر گفته:
      مدت عضویت: 2996 روز

      سلام و درود فراوان

      امیدوارم عالی باشین

      ای خدا هر چی میخوام کامنت ها رو پاسخ ندم و برم بقیه ش رو بخونم نمیشه :)) هی چیزایی یادم میاد که باید بگم

      گفتین بدمینتون یادم به یه دوست عزیزی افتاد که به معلولین تو یزد بدمینتون یاد داده و امید رو به زندگیشون برگردونده و اونا کلی مقام کشوری هم آوردن

      خواستم بهتون بگم که رشته شما خیلی میتونه پولساز باشه و از جمله ورزش ها و تفریحاتی هست که اکثر خانواده ها موقع پیکنیک با خودشون توپ و راکت بدمینتون همراه دارن یعنی بینهایت مخاطب و علاقه مند داره و شما از این دریای بیکران خیلی میتونین ثروت خلق کنید

      البته که همه رشته ها پتانسیل بالایی داره ولی چون شما علاقه تون بدمینتون هست از این زاویه دیدنش میتونه بهتون انگیزه بیشتری بده

      موفق و پیروز باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    ترنم گفته:
    مدت عضویت: 1300 روز

    سلام به استاد بی نظیرم

    استاد همین فایلو من زمانی بهش عمل کردم که قانونو نمیدونستم و چقدر بعدها توی باورها بهم کمک کردین

    استاد من ۱۹ سالمه وقتی ۱۵ سالم بود عاشق ریاضی شدم تا قبلش میونه خوبی با ریاضی نداشتم ولی از طریق یه مسابقه و اینک بابام همیشه میگفت ریاضیت ضعیفه یک بار رفتم تهشو دراوردم و عاشقش شدم اونقدر ک من دیگ عروسکامو بغل نمیکردم کتاب ریاضیمو بغل میکردم😂😂😂🙈🙈🙈

    خلاصه ک همینجوری پیش رفتم تا اینک موقع انتخاب رشته دبیرستانم شد پدرم گفت ریاضی توش پول نیست بیکار می مونی بزور ثبت نامم کرد تجربی اصلا بدون اینکه من اطلاع داشته باشم منو ثبت نام کرد و یادمه اون موقع بهش میگفتم من میخوام یه فقیر خوشحال باشم😂😂

    من عاشق ریاضیم و عشقم خیلی متفاوت بود میخواستم همکار خدا باشم

    استاد من از بچگی خیلی فکر میکردم و همش میگفتم به شغلی و انتخاب کنم به خدا نزدیکم کنه با توجه به مدار اون موقع و باورای بدم میگفتم میخوام فقیر خوشحال باشم

    همون سال اول دبیرستان من با شما اشنا شدم مرتب کار کردم و کار کردم موفق شدم پدرم و متقاعد کنم و تغییر رشته بدم استاد به محض اینکه ایمانمو نشون دادم و با فایل های شما هم روی خودم کار میکردم وفور ایده و اختراع بود ک من خلق میکردم و اخرین ایده جهانیم مال دو روز پیشه….

    گذشت و گذشت تا اینک من کنکور دادم نتایج اومد میخواستم بزنم معماری که پدرم گفت تو عاشق ریاضی باید بری معلم بشی یعنی چی بری معماری هم مردونس هم چه ربطی به ریاضی داره؟ و اینک اصلا پول نداره همه بیکارن

    استاد من کلا از تدریس و معلمی و شغل کارمندی و اداری خوشم نمیاد دوست ندارم حقوق بگیر جایی باشم

    من روحم عاشق ریاضیه و چون با توجه به باورام سرقت ایده ازم شده بود شبیه اون مارگزیده شده بودم از طرفی دیگ ایده های روی کاغذ منو راضی نمیکرد من میخواستم ایده هامو بسازم و میخواستم کل کار و خودم دست بگیرم اینک ماشین تابع و بسازم یا شهر ریاضی نمیخواستم فقط جایزه ی فرمول های روی برگه رو بگیرم دلم میخواست خلق کنم قابل لمس باشه مردمم بتونن استفاده کنن واسه همین گفتم سفرمو باید از معماری شروع کنم شهر ریاضی و بسازم ایدمو خودم بسازم بعد خدا هدایتم میکنه بعدش میرم سراغ ساختن ماشین ریاضی استاد من به هیچی به طور ثابت نگاه نمیکنم البته اینو از شما یاد گرفتم من گفتم من روحم عاشق ریاضیه اگر خدا هدایتم کرده شهر ریاضی و بسازم باشه میسازمش خودم میسازم چرا بدم دست یکی دیگ بسازتش و کلا من عاشق تنوع و تجربه های جدیدم

    خلاصه که از ۱۵۰ تا رشته فقط ۹ تا معماری تهران زدم ریسکه ولی من گفتم من فقط معماری تهران میخوام خب چرا بقیه رو پر کنم وقتی نمیخوام البته اینم بگم ک بابام گفت یا تهران یا هیچی میتونستم شهرا دیگ رو بزنم دسترسی داشتم ولی گفتم این یه آزمایشه خدا میخواد ایمان و اعتمادمو بسنجه منم گفتم چشم خدا جون همین ک شما گفتی همین ۹ رو میزنم

    هنوز نتیجه ها نیومده ولی من رفتم کل بازار و دنبال لباس دانشجویی گشتم مانتوامو انتخاب کردم چمدون دیدم قیمت گرفتم انتخاب کردم زرد میخوام😂😂😂لیست لباسا و کتابایی که باید ببرم و نوشتم با ادمایی ک باید قبل رفتن ببینم هماهنگ کردم چون مطمئنم خدا برام انجامش میده هنوز نتایج نیومده تقریبا هفته اینده میاد ولی من انقدر مطمئنم که کارامو کردم فقط منتظرم نتیجه بیاد بابام گفته برام چمدون می گیره وسایلامو جمع کنم😂

    البته استاد جونم یه حرکت دیگ هم تو این ایام بعد کنکور زدم از اونجایی ک شما میگفتی درامد باید باشه ورودی باید باشه من اومدم پیج اموزش ریاضی زدم خودم فیلمامو میگیرم خودم ادیت میزنم همه کاراشو خودم انجام میدم خیلی شبا رو نمیخوابم فقط دارم یاد می گیرم هرچند این پیج و زدم بابام گفت حتما باید معلم بشی اگ خوشت نمیاد چرا تدریس میکنی هی هرچی میگم من زکات اون اختراعا رو باید بدم و یه ورودی میخوام هیییییچ گفت پیج و ببند خودم بهت پول میدم گفتمش نه من ادامه میدم الان بعد دوماه ۴۰۰ نفر فالوم کردن ولی من ادامه میدم پلنم تا برج ۱۲ ریختم

    عاشقتونم با خبرای خوب به زودی میام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  9. -
    سیدمهدی جعفری سادیانی گفته:
    مدت عضویت: 1333 روز

    به نام الله مهربان

    با سلام خدمت استاد عزیزم و تمام دوستان عضو سایت

    شخصا از شما در دوره روانشناسی ثروت ۱ شنیدم که مربی پرتاب اوت داریم استاد من خندم گرفت یک لحظه🤭اما به فکر هم فرو رفتم که نگاه کن از هر کاری که عاشقش باشی میشه پول ساخت کی فکرشو می‌کرد ا گوشی بشه پول در آورد ۱۰سال قبل؟؟؟؟خدایی کی فکرشو می‌کرد یه محصولی رو بتونه بفروشه توی یک جای که انسان حضور فیزیکی نداشته باشه الان با یه گوشی ۵ میلونی میشه ماهی ۱۰۰ میلون درآمد داشت با یک سایت با یک اینستگرام با یک برنامه ای مثل یوتیوب اینایی که تو این برنامه ها موفق شدم عاشق شدن به این کار و باور کردن که آره بابا میشه پولم در آورد توش خدااااا من آیت حرفا رو میزنم ولی امید دارم منم تو کارم موفق میشم فقط باید مهارت بیشتری کسب کنم فقط باید متخصص تر بشم اونوقته که زندگیم زیر رو میشه اونوقته که درها باز میشه من تو حرفه ای که کار میکنم افراد بسیار موفقی رو دیدم که الان به آزادی مالی رسیدن پس من هم میتونم امید وارم هممون بتونیم به هر چی که می‌خواهیم برسیم خدارو سپاس گذارم بخاطر اینکه تونستم این کامت رو بنویسم تو این لحظه امیدوارم حالتون خوب و سرشار از ثروت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  10. -
    عیسی غریبلو گفته:
    مدت عضویت: 3128 روز

    بنام الله هدایتگر

    سلام و درود خدمت همه دوستانی که دوست دارند پیشرفت کنند و بزرگ شوند

    گاهی اوقات داستان های ثروتمند شدن افراد خیلی ساده و آسان می باشد

    داستان های که برای ما خوش آیند نیست ولی واقعی هستند

    گاهی وقت ها افرادی را می بینیم که از روش های خیلی ساده پول های خیلی بزرگی می سازند

    و ما با خودمان فکر می کنیم که چطور اینها با سواد کم می تونند اینهمه پول خلق کنند آخه چطور ؟!

    من که از اون فرد خیلی بیشتر می دونم من که خیلی به روز تر هستم من که فلان مقدار آموزش دیدم ، فلان کتاب ها رو خوندم و فلانی اصلا در مورد این مسایل چیزی بلد نیست و فلانی تا حالا تو عمرش حتی یدونه کتاب درمورد موفقیت نخونده پس چطور اینهمه ثروت ساخته ؟!!

    شخصی رو می شناسم که در زندگی چیزی نداشت

    و بعد از چند سال با یک شغل خیلی ساده در سن جوانی خودش رو بازنشست کرد

    شاید باورش کمی سخت باشه ، ولی تنها شغل این شخص خرید محصول کشاورزی از کشاورز و فروش اون در یک شهر دیگری بود . همین شخص در روستا زندگی می کرد و با هزار زحمت درس خونده بود و مدرکی داشت و بعدش مجبور شده بود باز هم کشاورزی کنه و کلا زندگی خوبی رو نداشت

    ولی بعد از مدتی تغییر شغل داد و با زحمت کمتر و زمان کمتر شروع به پولسازی کرد

    نگاه درست به این داستان این است که : کشاورز نیازمند کسی بود که محصولش را در زمان مناسب به فروش برساند و منتظر خریدار بود و در آن طرف هم افرادی بودند که منتظر فروشنده ای محصولی بودند تا کار صادرات محصول را انجام دهند و سود ببرند و رضایت دو طرف در این کار بود .

    نگاه غلط داستان این باور غلط است که کشاورز زحمت اصلی را می کشد و دلال سود آن را می برد .

    و باور آن شخص که بسیار هم فرد معتقدی بود این بود که معامله شرایطی دارد که من رعایت می کنم :)

    نقش باور ها در زندگی واقعا بزرگ است .

    همچنین این شغل هم از نظر خانواده ها و جامعه اصلا به عنوان شغل نیست در حالیکه همین شخص با همین شغل توانست در سن جوانی خودش را بازنشسته کند .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای: