تجربههای نادلخواه اما مشابهی که، اکثریت جامعه درباره پول، سلامتی، روابط و میزان رضایتشان از زندگی دارند و با همپیمانان و همفرکانسیهایشان درباره آنها اظهار همرنگی و همدردی میکنند تا به این وسیله، روزهای عمرشان را بگذرانند، نتیجهی بیهدفی و بیانگیزگیِ ناشی از باورهای محدودکنندهای است که، آنها را به نتیجهی «لیاقت نداشتن برای تجربهی زندگیای با کیفیت» و «به اندازهی کافی توانا نبودن برای تحقق خواستههایشان» رسانده است. همان اصل مهمی که مفصلاً در بروزرسانیهای دوره عزت نفس، به آن پرداخته شده است.
دلیل اینکه شاکلهی دلایلِ آدمهای زیادی درباره کمبودهای زندگیشان یکی است، نه به این دلیل که «کمبود»، واقعیت جهان است یا، زندگی جنگی است تمام عیار در برابر کمبودها، بیماریها و مشکلات، که تنها عدّهی کمی توانایی پیروز بیرون آمدن از این جنگ را دارند، بلکه به این دلیل است که:
کانون توجه اکثریت جامعه، به شدت بر ناخواستهها، کمبودها و نگرانیهای بیپایان متمرکز شده و فضای ذهنیشان آنچنان درگیر چرخاندن و زیر و رو کردنِ ورودیهای ناجالب درباره مشکلات، بیماریها و کمبودهاست که، دیگر فضایی برای تأمل درباره خواستههایشان یا فرصت دادن به تواناییهای وجودشان برای تحقق خواستههایشان، نمانده است.
تغییرات زندگی من، از تصمیمی شروع شد که، برای جدا شدن از بدنهی جامعه و پیروی نکردن از شیوهی تفکر اکثریتی گرفتم که، نتایجشان مورد دلخواه من نبود. تفاوت عمدهی شرایط زندگی من با دیگران، تفاوت در چنین جنسی از تعهد است که در طی این سالها، صرف مراقبت از کانون توجهام و سَرَند کردن ورودیهای ذهنم با فیلتر باورهای قدرتمندکنندهام شده است.
باورهای قدرتمندکنندهای که انرژی، زمان و هزینهی بسیاری صرف پروراندنشان کردهام؛
همان باورهایی که، برای شناختن و ساختنِ باورهای قدرتمندکنندهی «الگوها و شخصیتهایی که دستاوردهای مورد دلخواه مرا دارند» و روی برگرداندن و نادیده گرفتنِ نگرشِ «شخصیتهایی که خوشبختی مدّ نظرِ مرا نداشتهاند»،به گونهای ذهنم را کدنویسی کرده که، فرصتی برای تمرکز بر مباحث بیارزش و حاشیهای باقی نمانده است.
همان باورهایی که چگونگی ایجادشان را با جزئیات در روانشناسی ثروت 1 توضیح دادهام. همان باورهایی که چراغ راهِ من برای پیمودنِ قدم به قدمِ این مسیر بودهاند.
همان باورهایی که، مرا با قلبم و انرژی هدایتگری هم-پیمان نگه داشتهاند که، «چگونگیِ تحقق اهدافم» را به عهده گرفتهاند، ایدههای هماهنگ با خواستههایم را به قلبم الهام میکنند و به من قدرت غلبه بر دل ترسها و عبور از مرز محدودیتهای ذهنیام در مسیر تحقق اهدافم را میدهد.
بنابراین، اگر نتایجی متفاوت از اکثریت جامعهات را میخواهی، باید رفتارها، نگاهها و شیوههای متفاوت از اکثریت آن جامعه را برگزینی.
باید کانون تمرکزت، دغدغهها و ورودیهای ذهنات، نگاهت به خودت، تواناییها و علائقت و دلایلت برای قدمهایی که باید برداشته شود، جنسی کاملاً متفاوت با نگاه اکثریت آن جامعه و جنسی کاملاً هماهنگ با خواستهها و اهدافت باشد تا قادر به جدا کردنِ تو از بدنهی جامعهای باشد که، در جریانی از بیهدفی و بیانگیزگی گیر افتادهاند و قادر به هدایت تو به سمت «چگونگیای» باشد که، تمرکزت را از تمامی حواشیِ مانع شده در برابر خوشبختیات برمیدارد و صرف تحقق اهدافت میکند.
وقتی هدفهای مشخص، واضح و قابل اجرا با امکانات و شرایط همان لحظهات را داشته باشی، آنقدر تمام وجود تو صرف ایده پردازی درباره به واقعیت رساندن آن اهداف است و آنقدر تمرکز تو، پیگیرِ بررسی، اصلاح و اجرای راهکارهاست و آنقدر وجودت آکنده از اشتیاقِ سوزان برای برداشتنِ قدم بعدی و دیدنِ نتیجهی اجرای ایدهی بعدی و کنجکاوی دربارهی بازخورد گرفتن از ایدهی اصلاح شدهی بعدی است که:
فرصتی برای همرنگِ جماعت شدن نمیماند.
فرصتی برای غوطه خوردن در اخبار و دغدغههایی که جماعتِ بی هدف را درگیر خود ساخته، نمیماند؛
فرصتی برای گله و شکایت، غیبت، بررسی مشکلات دیگران، حسادت درباره داشته های دیگرن یا حسرت درباره عقب ماندگی از دیگران، نمیماند.
آنوقت دیگر وقت و زمانی برایت نمیماند که، بخواهد صرف پیگیری ناخواستهها، ترسها، نگرانیها و موانعی گردد که اکثریت آن جامعه را در دام خود انداخته است.
آنوقت حتی فرصتی برای نگران شدن درباره بیماری نمیماند چه برسد به بیمارشدن.
زیرا بیماری، وارد بدنی که انگیزه و هدفهای مشخص دارد، نمیشود. برای همین افراد هدف دار و با انگیزه، بدنی سالم و عمری طولانی و زندگیای شاد را تجربه میکنند.
«ایمان به تواناییهایت» و « لایق دانستن خودت برای تجربه شرایط مطلوب»، همان نیرویی است که، تو را در مسیرِ هدفمندی قرار میدهد و انگیزه و اشتیاقت را در مسیر تحقق آن اهداف، تغذیه و جهت دهی میکند.
اما لازمهاش این است که به جای پیوستن به روند «باری به هر جهتِ» زندگی اکثریت جامعه، نگاهی جدّی به علائقت داشته باشی؛
لازمه اش این است که امکان پذیر بودنِ تحقق اهدافت را باور کنی؛
لازمهاش این است که، باورهای قدرتمندکنندهای درباره علائقت و «پتانسیلی که آن علائق برای خلق کیفیت و رفاهِ مورد نظر تو دارند» بسازی تا ،علائقات در خدمتِ تحقق خواستههایت قرار گیرد.
یعنی بتوانی همزمان که بر اجرای علائقت متمرکز شدهای، ثروت نیز بسازی. همان اصلی که روانشناسی ثروت، بر آن تأکید دارد.
لازمهاش این است که قدرتِ بیدار کردنِ تواناییهای وجودت را، برای ساختنِ شرایط مورد دلخواهت، کسب کنی.
لازمهاش این است که خودت را «لایق» عاشقانه زندگی کردن، سلامت بودن و در رفاه زیستن بدانی و این لیاقت را از طریقِ برداشتن قدمهایی اثبات کنی که، در مسیر اهدافت برمیداری و اشتیاقی که صرف اجرای ایدههایت میکنی.
این لیاقت از طریقِ، صرفِ تمام تمرکزت در اجرای برنامهی غیر قابل مذاکرهات برای کنترل کانون توجهات، ایجاد میشود
این لیاقت از طریقِ نادیده گرفتن ترسها و نگرانیهای مسیر و هم-پیمان شدن با باورهای قدرتمندکنندهای که ایمان و اطمینان به نیروی هدایتگر درونت و جدّی گرفتن ایدههای الهام شدهات را رواج میدهد، ایجاد میشود و با هر قدم، وضوحِ بیشتری از «چگونگیای» را برایت به نمایش میگذارد که با داشتهها، تواناییها و امکانات همان لحظهات، قابل اجراست.
چگونگیای که، شاید نتایج اولیهی کوچکی داشته باشد، شاید بارها با هدفِ عمدهی تو فاصله داشته باشد، اما در طی روندی تکاملی و پیوسته، هدفهای عمدهی تو را از دلِ همان نتایجِ کوچک اما ادامه دار، متولد میکند.
هر قدمِ کوچکی که برداشته میشود و هر ایدهی ساده اما سازندهای که اجرا میشود، شخصیتی در وجودت میسازد که، بارها لایق تر، با اعتماد به نفس تر و با ایمان تر از آدمِ قدمِ قبلی است که، آماده است تا قدمهای جدی تر و قوی تری برای تحقق اهداف بزرگتری بردارد.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD376MB26 دقیقه
- فایل تصویری نقش هدف و انگیزه در «سلامتی جسم»130MB26 دقیقه
- فایل صوتی نقش هدف و انگیزه در «سلامتی جسم»12MB26 دقیقه
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«هَٰؤُلَاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَهً لَّوْلَا یَأْتُونَ عَلَیْهِم بِسُلْطَانٍ بَیِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَىٰ عَلَى اللَّهِ کَذِبًا»
(ﺍﻳﻨﺎﻥ ﻗﻮم ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﺧﺪﺍ ﻣﻌﺒﻮﺩﺍﻧﻲ ﺑﺮﮔﺮﻓﺘﻨﺪ، ﭼﺮﺍ ﺑﺮ ﺣﻘّﺎﻧﻴّﺖ ﻣﻌﺒﻮﺩﺍﻧﺸﺎﻥ ﺩﻟﻴﻠﻲ ﺭﻭﺷﻦ ﻧﻤﻰﺁﻭﺭﻧﺪ؟ ﭘﺲ چه کسی ﺳﺘﻤﻜﺎﺭﺗﺮ ﺍﺯ آنکس که ﺑﺮ ﺧﺪﺍ ﺩﺭﻭﻍ ﺑﻨﺪﺩ)
«وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْکَهْفِ یَنشُرْ لَکُمْ رَبُّکُم مِّن رَّحْمَتِهِ وَیُهَیِّئْ لَکُم مِّنْ أَمْرِکُم مِّرْفَقًا»
(ﻭ ﺍﻛﻨﻮﻥ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﻏﻴﺮ ﺧﺪﺍ ﻣﻰﭘﺮﺳﺘﻨﺪ ، ﻛﻨﺎﺭﻩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻳﺪ، ﭘﺲ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻏﺎﺭ ﭘﻨﺎﻩ ﮔﻴﺮﻳﺪ ﺗﺎ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺗﺎﻥ ﺍﺯ ﺭﺣﻤﺘﺶ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﺑﮕﺴﺘﺮﺍﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻛﺎﺭﺗﺎﻥ ﺁﺳﺎﻳﺶ ﻭ ﺁﺳﺎﻧﻲ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﺁﻭﺭﺩ)
(کهف 15-16)
—————————————————————————
الهی الهی الهی ، ناتوان ترین و ناآگاه ترین بنده ات عاجزانه به درگاه تو آمده تا هدایتش کنی، خدایا به زبان و قلبم اعتراف میکنم که جز تو پناه و یاور و هدایتگری ندارم، من رو از شر باورهای شرک آلودم نجات ببخش و از نور توحید خودت بر این بنده ات ارزانی بدار. الهی الهی الهی محتاج توام برای توحید، من اونی هستم که به هدایت محتاجه، من اونیم که به شکرگزاری و حمد و اتصال به تو محتاجه، خدایا تو از شرک و کفر من متضرر نمیشی، منم که با کفر و شرک و بی ایمانی خودم در تاریکی قرار گرفتم ، خدایا من به نور دسترسی ندارم، از اعماق ظلمت و تاریکی خودم صدات میزنم و ایمان دارم تو بر همه اجزای هستی احاطه داری، خدایا اگر من از روشنایی محرومم تو بر تاریکی هم احاطه داری، چه کسی جز تو میتونه منو از تاریکی نجات ببخشه. خدایا خودت به اهل ایمان وعده دادی «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ» الهی الهی ، ای رب من ، جز تو سرپرست و یاوری ندارم، به عزت و مهربانی خودت من رو از تاریکی های وجودم به نور خودت هدایت کن. خدایا خودت رو انتخاب میکنم، خودت رو از خودت درخواست میکنم، خدایا بهشت من خود تویی، من خودت رو میخوام.
«یارب تو مرا به نفس طناز مده ؛ با هر چه به جز توست مرا ساز مده» ؛ «من در تو گریزان شدم از فتنهٔ خویش ؛ من آن توام، مرا به من باز مده»
«فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ»
—————————————————————————
سلام و درود به خانواده عزیزم. سلام و درود و رحمت رب العالمین به استاد عباس منش عزیزم، الهی که در پناه رب العالمین حالتون عالی عالی عالی باشه استاد.
سلام و درود به استاد شایسته بزرگوار، امیدوارم حالتون عالی و مثبت باشه و همیشه و هر لحظه شاد و سلامت باشید و ما توی سایت از برکات تلاشهای شما بهرمند باشیم.
سلام و درود به دوستان نازنینم در این سایت توحیدی، خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر وجود ارزشمند شما عزیزان.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر یه فرصت دیگه برای صلات و یاد خدا ، بخاطر درهای جدیدی از آگاهی که خداوند قراره بر روی این بنده اش باز کنه. از خداوند درخواست هدایت و حمایت میکنم تا چیزی رو بنویسم که مایه رشد و پیشرفت و آگاهی خودم باشه و منو از جهل و تاریکی درونم نجات بده. من رو از باورهای شرک آلود به سمت توحید هدایت کنه.
—————————————————————————
این فایل نشانه امروزم بود و برام چقدر عجیب بود که بعد از دو سال و نیم حضور توی سایت اولین بار بود این فایل رو میدیدم. یا بهتره بگم در مدار دریافت این آگاهی قرار میگرفتم؛ استاد توی این فایل یه اشاره میکنه به لایو شماره 11 ، این رو یک نشانه دیدم و رفتم لایو شماره 11 رو هم دیدم. وقتی به تاریخ کامنت های فایل نگاه کردم دیدم اولین کامنت ها 23 اسفند 98 زیر فایل اومده. اون روزها رو خوب خوب یادمه. بخاطر پندمیک بهم گفته بودن یه چند وقت رو نیا سر کار، با اینکه بیکار بودم ولی بهم حقوق میدادن، همش در حال هدر دادن زمانم توی فضای مجازی بودم و البته یه وقتایی هم یه کارهایی میکردم. مثلاً خودمو مشغول به ساخت یه سری وسایل MDF کرده بودم، یا گاهی اوقات میرفتم توی طبیعت عکاسی . ولی ذهنم همش درگیر اون ماجرای پندمیک بود. همش در به در دنبال ماسک میگشتم، الکل که تو سرش بخوره، شیشه پاک کن و کیسه فریزری هم گیر نمیومد، و تمام چشم امید من به این بود یه ماسک رو 20 بار استفاده کنم که زنده بمونم؛ یا اینکه موقع بنزین زدن دستمو بکنم توی کیسه فریزر؛ تعجب میکنم با اون همه باور شرک آلودی که داشتم بازم رحمت خداوند بر عدالتش پیشی گرفت و من رو از اون دوران نجات داد. چونکه شرک چیزی جز نابودی و بیماری برای آدم به همراه نمیاره.
و این چیزی بود که این روزها باز هم تجربه اش کردم.
این روزها درگیر تعمیرات اساسی پالایشگاه هستیم، و بخاطر کمی تغییر در شرایط محل کار و یه سری اتفاقاتی که اینجا افتاده توجه من رفت روی ناخواسته ها و قدرت دادن به عوامل بیرونی. و شرک بلایی سرم آورد که بشدت مریض شدم. در حد همون کرونایی که قبلاً تجربه اش کردم.
روزهای قبل من بعد از کلی کار و عملیات و استندبای رفتن ، آخر شیفت رو میرفتم باشگاه ورزش میکردم. ولی از جایی که کنترل ذهنم رو از دست دادم و به جاش توجه کردم به بحثهای پوچ و شرک آلود توی محل کار و قدرت دادن به عوامل بیرونی ، اینکه فلانی چی گفته، اینکه تقصیر فلانیه که فلان … بیماری اومد سراغم. وارد جزئیات نمیشم. همینو بگم که توی گرمای بالای 40 درجه عسلویه ، کولر خوابگاه رو خاموش کرده بودم و بخاری رو روشن کرده بودم و رفته بودم زیر پتو. آره شرک میتونه اینجوری آدم رو ناک اوت کنه.
از کجا شروع شد ، از توجه کردن به حرفهای شرک آلود بقیه. از اینکه من در کنترل ذهنم ناتوان بودم. و اجازه دادم مورچه سیاه روی سنگ سیاه در دل تاریکی شب حرکت کنه و به مرور زمان تبدیل بشه به حرکت یه گله فیل وسط نور روز تو دل دشت های بوتسوانا آفریقا.
استاد توی دوره دوازده قدم در مورد اهمیت کانون توجه ذهن حرف میزنه، اینکه چقدر مهمه به چی داریم توجه میکنیم. توی این زمینه کنترل کانون توجه اصلا از عملکرد خودم راضی نیستم. چوبش رو هم خوردم و دیدم توجه به شرک چطوری میتونه آدم رو مریض کنه. حسم اینه همون گله فیل از روم رد شدن.
حتی همین الان که دارم کامنت مینویسم ، نجواها داره میاد که بگو این اتفاق تقصیر من نبود، تقصیر فلانی بود، تقصیر گرمای هوا بود، تقصیر فلان همکاری بود که اون کارو کرد، تقصیر فلان رئیس بود که اون تصمیم رو گرفت ؛ آقاااااا کوتاه بیا ، تو در هر لحظه این حق انتخاب و اختیار رو داشتی توحیدی فکر کنی، توحیدی تصمیم بگیری، و توحیدی عمل کنی و توحیدی نتیجه کسب کنی.
من با دست خودم به خودم ظلم کردم و نتیجه اش هم شد بیماری. «رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی» ؛ خدا رو شکر که به لحاظ مدار به جایی رسیدم که یه ذره خطا کنم بلافاصله خداوند پس کله ای رو میزنه. خدایا ماچ به کله ات، دستتو هم میبوسم، یه سجده شکر هم طلبت؛ ممنونم که پس کله ای رو نوازش کردی، نوش جونم. وقتی به الهام قلبی توجه نمیکنم، وقتی نشانه ها و آیات قرآن رو بیخیال میشم، دیگه خداوکیلی به خودت قسم جز پس کله ای روشی نمیمونه ؛ خودت کمکم کن از اینجا به بعد حواسم باشه تمام تمرکزم رو بذارم روی هدفم. خودت دستمو بگیر، من بی هدایت تو هیچی نیستم. من به تنهایی و با عقل ناقص خودم عاجز و ناتوانم.
—————————————————————————
وقتی از قرآن هدایت خواستم برای نوشتن کامنت برای این فایل هدایت شدم به آیات 15 و 16 سوره کهف. وقتی که همه جامعه مشرک میشن و بت پرستی رو در پیش میگیرن، یه عده ای برای نجات باورهای توحیدی شون حاضر میشن از شهر و خونه و شغل و امکانات شون دست بکشن و برن توی غار زندگی کنن. این مصداق قرآنیه از پرداخت بها برای توحید. آیا من حاضرم اینجوری پرداخت بها کنم؟ آیا حاضرم از خانواده و شغل و محل زندگی و روابط خانوادگیم دست بکشم و بخاطر توحید مهاجرت کنم؟ بخاطر توحید برم توی غار تنهاییم، برم جایی که از باورها و افکار شرک آلود ایزوله باشه. من هیچوقت اینجوری برای توحید بها پرداخت نکردم.
من حتی هیچوقت از آزادی زمانیم به درستی برای تمرکز گذاشتن روی اهدافم استفاده نکردم.
بعد از شنیدن این فایل انگار جان دوباره گرفته بودم. رفتم و یه سری کارهای عقب افتاده تو برنامه ام اونها رو انجام دادم. اصلا نگاهم نسبت به خواسته هام عوض شد. دیگه نگاه داشتن یه وسیله یا امکانات توی زندگی نبود. نگاه خلق یه نتیجه مقدس بود، یه نتیجه ای که ظاهرش مادیه، ولی در واقع خلق اون معنویه. نگاهم به اهدافم عوض شد.
چه کفران نعمتی بدتر از اینکه زمان و عمر مون رو هدر بدیم و از دستاوردها و نعمتهای معنوی بهرمند نباشیم. خلق کردن نتایج یه کار معنوی و مقدسه؛ ثروتمند شدن معنوی ترین کار دنیاست.
«ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهَالَهٍ ثُمَّ تَابُوا مِن بَعْدِ ذَٰلِکَ وَأَصْلَحُوا إِنَّ رَبَّکَ مِن بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَّحِیمٌ»
ﺁﻥ ﮔﺎﻩ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﺑﻪ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﻱ ﻧﺎﺩﺍﻧﻲ ﻛﺎﺭ ﺯﺷﺖ ﻣﺮﺗﻜﺐ ﺷﺪﻧﺪ ، ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﻮﺑﻪ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﺻﻠﺎﺡ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ ، ﺯﻳﺮﺍ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺁﻣﺮﺯﻧﺪﻩ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺍﺳﺖ (١١٩ نحل)
—————————————————————————
خدایا دست تسلیمم بالاست ، من به تنهایی عاجز و ناتوانم ، هیچی نمیدونم و هیچی نمیتونم. جز خودت هم پناهی ندارم. جز توحید و یکتاپرستی هیچ راهی در این عالم نیست. تنها اصل و اساس خلقت توحید و یکتاپرستیه. اگه ابراهیم خلیل الله شد و نامش در بین همه ادیان به نیکی و راستی یاد میشه فقط و فقط بخاطر توحید بود.
————————
«إِنَّ إِبْرَاهِیمَ کَانَ أُمَّهً قَانِتًا لِّلَّهِ حَنِیفًا وَلَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ»
(ﺑﺪﻭﻥ ﺗﺮﺩﻳﺪ، ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﻳﻚ ﺍﻣﺖ ﺑﻮﺩ ، ﺑﺮﺍﻱ ﺧﺪﺍ ﺍﺯ ﺭﻭﻱ ﻓﺮﻭﺗﻨﻲ ﻓﺮﻣﺎﻧﺒﺮﺩﺍﺭ ﻭ [ ﻳﻜﺘﺎﭘﺮﺳﺘﻲ ] ﺣﻖ ﮔﺮﺍ ﺑﻮﺩ ﻭﺍﺯ ﻣﺸﺮﻛﺎﻥ ﻧﺒﻮﺩ)
«شَاکِرًا لِّأَنْعُمِهِ اجْتَبَاهُ وَهَدَاهُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ»
(ﺳﭙﺎﺱ ﮔﺰﺍﺭ ﻧﻌﻤﺖ ﻫﺎﻱ ﺍﻭ ﺑﻮﺩ ، ﺧﺪﺍ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﮔﺰﻳﺪ ﻭﺑﻪ ﺭﺍﻫﻲ ﺭﺍﺳﺖ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﻳﻲ ﺍﺵ ﻛﺮﺩ)
«وَآتَیْنَاهُ فِی الدُّنْیَا حَسَنَهً وَإِنَّهُ فِی الْآخِرَهِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ»
(ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎ [ ﺯﻧﺪﮔﻲ] ﻧﻴﻜﻮﻳﻲ ﺩﺍﺩﻳﻢ ، ﻭ ﺑﻲ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﺩﺭ ﺁﺧﺮﺕ ﺍﺯ ﺷﺎﻳﺴﺘﮕﺎﻥ ﺍﺳﺖ)
«ثُمَّ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّهَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ»
(ﺁﻥ ﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻭﺣﻲ ﻛﺮﺩﻳﻢ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺁﻳﻴﻦ [ ﻳﻜﺘﺎﭘﺮﺳﺘﻲِ ] ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﺣﻖ ﮔﺮﺍ ﭘﻴﺮﻭﻱ ﻛﻦ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻣﺸﺮﻛﺎﻥ ﻧﺒﻮﺩ)
————————
خدایا تکاملم رو ابراهیمی کن و من رو در مدار توحید و یکتاپرستی اوج بده. خدایا من نمیخوام شبیه آدم باشم که عهدش با تو رو فراموش کرد. «وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَىٰ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا» (پیش از این، از آدم پیمان گرفته بودیم؛ امّا او فراموش کرد؛ و عزم استواری برای او نیافتیم)
—————————————————————————
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»