نقش هدف و انگیزه در «سلامتی جسم»

تجربه‌های نادلخواه اما مشابهی که‌، اکثریت جامعه درباره پول‌، سلامتی‌، روابط و میزان رضایت‌شان از زندگی دارند و با هم‌پیمانان و هم‌فرکانسی‌هایشان‌ درباره آنها  اظهار همرنگی و همدردی می‌کنند تا به این وسیله‌، روزهای عمرشان را بگذرانند‌‌، نتیجه‌ی بی‌هدفی و بی‌انگیزگیِ ناشی از باورهای محدودکننده‌‌‌ای است که‌، آنها را به نتیجه‌ی «لیاقت نداشتن برای تجربه‌ی زندگی‌ای با کیفیت» و «به اندازه‌ی کافی توانا نبودن برای تحقق خواسته‌های‌شان» رسانده است. همان اصل مهمی که مفصلاً در بروزرسانی‌های دوره عزت نفس‌، به آن پرداخته شده است.

دلیل اینکه شاکله‌ی دلایلِ آدمهای زیادی درباره کمبودهای زندگی‌شان یکی است‌، نه به این دلیل که «کمبود»‌، واقعیت جهان است یا‌،  زندگی جنگی است تمام عیار در برابر کمبودها‌، بیماری‌ها و مشکلات‌، که‌ تنها عدّه‌ی کمی توانایی پیروز بیرون آمدن از این جنگ را دارند‌، بلکه به این دلیل است که:

کانون توجه اکثریت جامعه‌، به شدت بر ناخواسته‌ها‌، کمبودها‌ و نگرانی‌های بی‌پایان متمرکز شده و فضای ذهنی‌شان آنچنان درگیر چرخاندن و زیر و رو کردنِ ورودی‌های ناجالب درباره مشکلات‌، بیماری‌ها و کمبودهاست که‌، دیگر فضایی برای ‌تأمل درباره خواسته‌ها‌یشان یا فرصت دادن به توانایی‌های وجودشان برای تحقق خواسته‌های‌شان، نمانده است.

تغییرات زندگی من‌، از تصمیمی شروع شد که‌، برای جدا شدن از بدنه‌ی جامعه و پیروی نکردن از شیوه‌ی تفکر اکثریتی‌ گرفتم که‌، نتایج‌شان‌ مورد دلخواه من نبود. تفاوت عمده‌ی شرایط زندگی من با دیگران‌،  تفاوت در چنین جنسی از تعهد است که در طی این سالها‌، صرف مراقبت از کانون توجه‌ام و سَرَند کردن ورودی‌های ذهنم با فیلتر باورهای قدرتمندکننده‌‌ام شده است.

باورهای قدرتمندکننده‌ای که انرژ‌‌ی‌، زمان و هزینه‌ی بسیاری صرف پروراندن‌شان کرده‌ام؛

همان باورهایی که‌، برای شناختن و ساختنِ باورهای قدرتمندکننده‌ی «الگوها و شخصیت‌هایی که دستاوردهای مورد دلخواه مرا دارند» و روی برگرداندن و نادیده‌ گرفتنِ نگرشِ «شخصیت‌هایی که‌ خوشبختی مدّ نظرِ مرا نداشته‌اند‌»،به گونه‌ای ذهنم را کدنویسی کرده‌ که‌، فرصتی برای تمرکز بر مباحث بی‌ارزش و حاشیه‌ای باقی نمانده است.

همان باورهایی که چگونگی ایجادشان را با جزئیات در روانشناسی ثروت 1 توضیح داده‌ام. همان باورهایی که چراغ راهِ من برای پیمودنِ قدم به قدمِ این مسیر بوده‌اند.

همان باورهایی که‌، مرا با قلبم و انرژ‌‌ی هدایتگری هم-پیمان نگه داشته‌اند که‌، «چگونگی‌ِ تحقق اهدافم»‌ را به عهده‌ گرفته‌اند‌، ایده‌های هماهنگ با خواسته‌هایم را به قلبم الهام می‌کنند و به من قدرت غلبه بر دل ترس‌ها و عبور از مرز محدودیت‌های ذهنی‌ام در مسیر تحقق اهدافم را می‌دهد.

بنابراین‌، اگر نتایجی متفاوت از اکثریت جامعه‌ات را می‌خواهی‌، باید رفتارها‌، نگاه‌ها و شیوه‌های متفاوت از اکثریت آن جامعه را برگزینی.

باید کانون تمرکزت‌، دغدغه‌ها و ورودی‌های ذهن‌ات‌، نگاهت به خودت‌، توانایی‌ها و علائقت‌ و دلایلت برای قدم‌هایی که باید برداشته شود‌، جنسی کاملاً متفاوت با نگاه اکثریت آن جامعه و جنسی کاملاً هماهنگ با خواسته‌ها و اهدافت باشد تا قادر به جدا کردنِ تو از بدنه‌ی جامعه‌ای باشد که‌، در جریانی از بی‌هدفی و بی‌انگیزگی گیر افتاده‌اند و قادر به هدایت تو به سمت «چگونگی‌ای» باشد که‌، تمرکزت را از تمامی حواشیِ مانع شده در برابر خوشبختی‌ات برمی‌دارد و صرف تحقق اهدافت می‌کند.

 

وقتی هدف‌های مشخص‌، واضح و قابل اجرا با امکانات و شرایط همان لحظه‌ات را داشته باشی‌، آنقدر تمام وجود تو صرف ایده‌ پردازی درباره به واقعیت رساندن آن اهداف است و آنقدر تمرکز تو‌، پیگیرِ بررسی‌‌، اصلاح و اجرای راهکارهاست و آنقدر وجودت آکنده از اشتیاقِ سوزان برای برداشتنِ قدم بعدی‌ و دیدنِ نتیجه‌ی اجرای ایده‌ی بعدی و کنجکاوی درباره‌ی بازخورد گرفتن از ایده‌ی اصلاح شده‌ی بعدی است که:

فرصتی برای همرنگِ جماعت شدن نمی‌ماند.

فرصتی برای غوطه خوردن در  اخبار‌‌ و دغدغه‌هایی که جماعتِ بی هدف را درگیر خود ساخته‌، نمی‌ماند؛

فرصتی برای گله و شکایت‌، غیبت‌، بررسی مشکلات دیگران‌، حسادت درباره داشته های دیگرن یا حسرت درباره عقب ماندگی از دیگران‌، نمی‌ماند.

آنوقت دیگر وقت و زمانی برایت نمی‌ماند که‌، بخواهد صرف پیگیری ناخواسته‌ها‌، ترس‌ها‌، نگرانی‌ها و موانعی گردد که اکثریت آن جامعه را در دام خود انداخته  است.

آنوقت حتی فرصتی برای نگران شدن درباره بیماری نمی‌ماند چه برسد به بیمارشدن.

زیرا بیماری‌، وارد بدنی که انگیزه و هدف‌های مشخص دارد‌، نمی‌شود. برای همین افراد هدف دار و با انگیزه‌، بدنی سالم و عمری طولانی و زندگی‌ای شاد را تجربه می‌کنند.

«ایمان به توانایی‌هایت» و « لایق دانستن خودت برای تجربه شرایط مطلوب»‌، همان نیرویی است که‌، تو را در مسیرِ هدفمندی قرار می‌دهد و انگیزه‌ و اشتیاقت را در مسیر تحقق آن اهداف‌، تغذیه و جهت دهی می‌کند.

اما لازمه‌اش این است که به جای پیوستن به روند «باری به هر جهتِ» زندگی اکثریت جامعه‌، نگاهی جدّی به علائقت داشته باشی؛

لازمه اش این است که امکان پذیر بودنِ تحقق اهدافت را باور کنی؛

لازمه‌اش این است که‌، باورهای قدرتمندکننده‌ای درباره علائقت و «پتانسیلی که آن علائق برای خلق کیفیت و رفاهِ مورد نظر تو دارند‌» بسازی تا ‌،علائق‌ات در خدمتِ تحقق خواسته‌‌هایت قرار گیرد.

یعنی بتوانی همزمان که بر اجرای علائقت متمرکز شده‌ای‌، ثروت نیز بسازی. همان اصلی که روانشناسی ثروت‌، بر آن تأکید دارد.

لازمه‌اش این است که قدرتِ بیدار کردنِ توانایی‌های وجودت‌ را، برای ساختنِ شرایط مورد دلخواهت، کسب کنی.

لازمه‌اش این است که خودت را «لایق» عاشقانه زندگی کردن، سلامت بودن و در رفاه زیستن بدانی و این لیاقت را از طریقِ برداشتن قدم‌هایی اثبات کنی که‌، در مسیر اهدافت برمی‌داری و اشتیاقی که صرف اجرای ایده‌هایت می‌کنی.

این لیاقت از طریقِ‌، صرفِ تمام تمرکزت در اجرای برنامه‌‌ی غیر قابل مذاکره‌ات برای کنترل  کانون توجه‌ات‌، ایجاد می‌شود

این لیاقت از طریقِ نادیده گرفتن ترس‌ها‌ و نگرانی‌های مسیر و هم-پیمان شدن با باورهای قدرتمندکننده‌ای که ایمان‌ و اطمینان به نیروی هدایتگر درونت و جدّی گرفتن ایده‌های الهام شده‌ات را رواج می‌دهد‌، ایجاد می‌شود و با هر قدم‌، وضوحِ بیشتری از «چگونگی‌ای» را برایت به نمایش می‌گذارد که با داشته‌ها‌، توانایی‌ها و امکانات همان لحظه‌ات‌، قابل اجراست.

چگونگی‌ای که‌، شاید نتایج اولیه‌‌ی کوچکی داشته باشد‌، شاید بارها با هدفِ عمده‌ی تو فاصله داشته باشد‌، اما در طی روندی تکاملی و پیوسته‌، هدفهای عمده‌ی تو را از دلِ همان نتایجِ کوچک اما ادامه دار‌، متولد می‌کند.

هر قدمِ کوچکی که برداشته می‌شود و هر ایده‌ی ساده اما سازنده‌ای که اجرا می‌شود‌، شخصیتی در وجودت می‌سازد که‌،  بارها لایق تر‌، با اعتماد به نفس تر و با ایمان تر از‌ آدمِ قدمِ قبلی است که‌، آماده‌ است تا قدم‌های جدی تر‌ و قوی تری برای تحقق اهداف بزرگتری بردارد.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    376MB
    26 دقیقه
  • فایل تصویری نقش هدف و انگیزه در «سلامتی جسم»
    130MB
    26 دقیقه
  • فایل صوتی نقش هدف و انگیزه در «سلامتی جسم»
    12MB
    26 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

703 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «طیبه» در این صفحه: 3
  1. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 724 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 2 اسفند رو با عشق مینویسم

    من رد پاهامو مینوشتم و گفتم بخوابم ساعت 1:33بود

    گفتم خدا میشه بخوابم 5 بیدار بشم؟

    گفتم بیام تو سایت و نشانه ام رو انتخاب کنم

    نقش هدف و انگیزه در «سلامتی جسم»

    اومد، وای خدای من شگفت انگیزه

    ببین من چی گفتم ؟

    گفتم خدا من بخوابم 5 بیدار بشم یا بیدار بمونم ، دوره جدید که گرفتم ببینم و تمرین کنم

    وای خدا چقدر واضح جواب داد

    خیلی عشقی بابا

    تو چقدر داری ریز و دقیق منو هدایت میکنی

    هدف انتخاب کن

    و وقتی این صحبت رو از زبان استاد در فایل نقش هدف و انگیزه در «سلامتی جسم» شنیدم یاد جلسه هدف گذاری دوره 12 قدم افتادم

    که من دو قدمی که پیش رفتم و هدف گذاری داشت هدف گذاری رو انجام ندادم

    انگار خدا به وضوح بهم گفت به جای اینکه به فکر خوابیدن باشی بیدار باش

    من مثل روزای قبل خوابتو مدیریت میکنم

    بشین هدف گذاری کن

    استاد تو این فایل گفتن که اگه هدف داشته باشی وقت نمیکنی به چیزای دیگه فکر کنی

    سعی میکنم عمل کنم به این نشونه و هدف گذاری رو انجام بدم

    و شبا سعیمو میکنم که نخوابم چون این چند وقت رو تلاش کردم و چند روزی تا 5 بیدار بودم اما یکی دو روز 3 خوابیدم

    اما سعیمو میکنم چون میدونم بالاخره میتونم که مومنتومی که در دوره جدید یاد گرفتم رو راه بندازم برای نخوابیدن

    بعد اینستا رو باز کردم یه نقاشی ببینم آهنگ باب دلمی رو خدا دوباره به من نشونه داد

    میدونم که میگه تو باب دل منی و مراقبتم طیبه

    خیلی خیلی ازش سپاسگزارم

    امروز رفتیم ترمینال تا خواهرمو راهی کنیم بره خونه اش و عید با همسرش دوتایی بیان تهران

    خواهرم یهویی بغلم کرد و بوسم کرد گفت من میرم دلت برام تنگ نمیشه؟؟

    گفتم نه چرا تنگ بشه

    میری با همسرت زندگی خوبی داری ،بعد تلفنی حرف میزنیم چرا دلم تنگ بشه

    خوشحالم از اینکه وابستگیم به آدما کمتر شده

    حتی وقتی خواهرم ازدواج کرد من وابسته خواهرمم بودم ،خوشحالم که رها شدم از این وابستگی

    من امروز در این بهشت زیبای خدا بهترین هارو داشتم ،خدایا شکرت ماچ به قلب ماهت ربّ من

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 724 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    طلب کن

    وادی اول طلب هست

    چقدر خدا به موقع به یادت میاره

    م

    اول از اینکه شروع کنم، اینو بگم که ، میخواستم رد پای روز 4 خرداد رو بنویسم ، هرچی فکر کردم من فایل طلب رو از کجا دیدم و اول صبحی اشک ریختم نتونستم به خاطر بیارم

    اول به خیال خودم فکر کردم که از گالری گوشیم که فایلای تیکه اینستارو دانلود کردم دیدم

    همینجور داشتم میگشتم و هی میگفتم خدایا کدوم فایل بود چرا پیداش نمیکنم

    یهویی دیدم مثل یه برق رد شد از دلم و گفته شد اینجارو نگرد برو فایلای موسیقی گوشیت

    وای اینو شنیدم گفتم خدای من چقدر تو خوبی دقیقا آدرسشو بهم گفتی تا برم و گفته هاشو تو رد پام بنویسم

    و الان مینویسم این هدایت زیبای خدا رو

    من صبح که بیدار شدم رفتم نون بگیرم ، عکسای رئیس جمهور همه جا بود و باز داشتم از خودم میپرسیدم که چه کارهایی انجام دادن که لایق شهادت شدن ؟؟

    و یه لحظه از گوشیم مثل همیشه رندم یه فایل رو انتخاب کردم و شروع رو زدم تا گوش بدم ،اصلا به اسم فایل توجه نکردم ولی فهمیدم که از الهه قمشه ای هست

    یه لحظه باز عکس رئیس جمهور شهید رو دیدم و همکارانشو ته دلم گذروندم که خدا میشه منم یاد بگیرم شهید بودن رو تا لایق شهادت بشم ؟؟

    یعنی میتونم منم این درخواست رو ازت بکنم ؟؟

    و وقتی این از دلم رد شد یهویی شنیدم گفت

    وادی اول طلبه

    در طلب زن دائما تو هر دو دست

    چون طلب در راه نیکو رهبر است

    این طلب در تو گروگان خداست

    وقتی طلب کردی ،گروگان گرفتی از خدا ، چرا؟ برای اینکه قول داده گفته که

    وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ آیه 69 سوره عنکبوت

    و آنان که جهد و کوشش کردند محققا آنها را به راه‌های خویش هدایت می‌کنیم، و همیشه خدا یار نکوکاران است.

    و فکر نکنی کوشش کنی نمیرسی

    زان که هر طالب ، به مطلوبی سزاست

    هر آنچه رو که طلب کردی بدون که میرسی

    فکر نکنی چیزی بزرگتر از این هست که ما نمیرسیم

    اینو که گفت گریه کردم وقتی رسیدم نونوایی داشتم گریه میکردم چشمام پر شد از اشک

    جوابمو گرفتم که ببین طیبه

    تو درخواست شهادت رو کردی درسته و از دلت گذشت و قبلا بارها این رو طلب کردی

    ولی لازمه اش شهید بودنه

    لازمه اش اینه خدا گونه باشی

    اینه که خوب باشی

    کنترل کنی ذهنت رو

    سعی کنی تا به خدا وصل بشی و صفاتش رو ببینی چیه تا تو هم سعی کنی مثل خدا عمل کنی

    بیشتر مراقبت کنی تو طول روز و رفتارهات رو تحلیل کنی تا هر لحظه مراقب باشی و به قوانین خدا عمل کنی

    در این صورته که یاد میگیری شهید بودن رو

    اینارو که حس کردم بغضمو نگه داشته بودم که از خوشحالی که خدا چقدر واضح داره جوابمو سریع میده

    یه وقتایی انقدر حس خوب میگیرم که اشک میریزم فقط و سپاسگزاری میکنم

    نون رو که گرفتم مسیرمو یکم طولانی کردم تا دیر برم خونه و تو راه با خدا حرف میزدم و اشک میریختم

    و ادامه حرفای الهه قمشه ای که میگفت

    وقتی طلب کردی گفتی من اینو میخوام ، معلوم میشه قابلیت داری ،اگر قابلیت نداشتی نمیگفتی من میخوام

    هر کس که گفت من طالبم ،معلوم میشه که یه استعدادی هم داره

    حتما تلاش هم میکنه و حتما میرسه

    اینجا بود که یاد همه کسایی که هم به موفقیت های بزرگ رسیدن و هم به شهدت رسیدن افتادم و فکر کردم

    گفتم ببین مثلا رئیس جمهور ،باباش 5 سالگی فوت کرده

    من بابام 17 سالگی فوت کرده

    قبل از آگاهیم همیشه میگفتم کاش بابام بود و کمکمون میکرد

    آگاه نبودم از هیچی ، ولی از وقتی آگاه شدم دیدگاهم تغییر کرد گفتم من فقط مسئول زندگی خودم هستم و تصمیم گرفتم زیاد از مادر و داداشم کمک مالی نخوام و خودم کار کنم و خرج نقاشیا و کلاسامو بدم

    گفتم اونا تلاش کردن و رسیدن

    رئیس جمهور بعد فوت پدرش کوچیک بوده کار کرده و بعد دست فروشی کرده و کم کم مدارش تغییر کرده و یکی یکی مدار ها رو طی کرده تا به اینجا رسیده

    حتی تو رفتاراشم حتما تلاش داشته و کنترل ذهن داشته که لایق شهادت شده و خدا درمیان این همه آدم عزیزش کرده

    داشتم برای خودم تحلیل میکردم و دوباره این فایل صوتی که خدا در جواب سوالم بهم گفت سبب شد به رفتارام فکر کنم و از خدا بخوام بیشتر کمکم کنه و خودمم سعیمو میکنم هر لحظه

    بعد ادامه فایل میگفت زین طلب بنده به کوی تو رسید

    درد مریم را به خرما بن کشید

    لَنگ و لوک و خفته‌شکل و بی‌ادب

    سوی او می‌غیژ و او را می‌طلب

    به هر وسیله ای هست

    ٱلَّذِینَ یَذۡکُرُونَ ٱللَّهَ قِیَٰمٗا وَقُعُودٗا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمۡ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ رَبَّنَا مَا خَلَقۡتَ هَٰذَا بَٰطِلٗا سُبۡحَٰنَکَ فَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ191

    آنها که در هر حالت، ایستاده و نشسته و خفته خدا را یاد کنند و دائم در خلقت آسمان و زمین بیندیشند و گویند: پروردگارا، تو این دستگاه با عظمت را بیهوده نیافریده‌اى، پاک و منزهى، ما را به لطف خود از عذاب دوزخ نگاهدار

    مهم نیست که آداب رو رعایت کنی هر جور که میتونی او رو طالب باش

    چقدر این فایل رو درک کردم الان من قبلا بارها مثل فایلای استاد عباس منش ، شنیده بودمش ولی الان تازه فهمیدمش که چی میگه

    وقتی رسیدم خونه صبحانه ام رو خوردم و شروع کردم به نقاشی کشیدن

    تمرین جدیدم رو ادامه اش رو کار کردم و وقتی تموم شد رفتم کارای دیگه ام‌رو انجام بدم

    بعد مادرم اومد گفت میخوام برم سیسمونی باقر شهر داداشت میبره تو هم‌میای ؟ گفتم نه نمیام

    میخوام تمرین طراحی بکنم

    بعد یه حسی میگفت تو هم برو

    توجه نکردم

    بعد مادرم که حاضر شد دوباره همون حس گفت خودت بپرس بگو اگه میخوای بیام

    و وقتی مادرم اومد اتاقم گفتم مامان اگه میخوای بیام اگه نه که یمونم کارامو انجام بدم

    تا من این حرفو گفتم انقدر مادرم خوشحال شد گفت آره آره بیا

    و من حاضر شدم و رفتم باهاشون

    وقتی رسیدیم اونجا

    ذهنم دوباره شروع کرد

    اکثر کسایی که اونجا بودن یا افغانستانی بودن یا ترکمنی یا فکر کنم مشهدی هم بودن

    چون چهره هاشون که شبیه به هم هست از این جهت گفتم تو دلم

    بعد یاد اون باور محدودم انداخت نجوای ذهنم که الان فکر میکنن تو هم افغانستانی هستی و قبلا چند باری بهم گفته بودن که مشهدی هستی یا افغانستانی هستی و من شدیدا ناراحت میشدم هر وقت میگفتن

    چون ترک هستم و اصلا خودم شباهتی نمیبینم ، نمیدونم چرا شباهت میدن ولی یکم که فکر میکنم میبینم که فرکانس خودم بوده

    چون همیشه وقتی میدیدم آدما رو، قضاوت میکردم و سریع میگفتم شبیه افغانستانی ها و مشهدی ها یا ترکمنی ها هستن

    و نباید ناراحت میشدم از اینکه کسی این حرفو بهم بزنه

    و جهان جوری رقم زده که به چشم مردم اینجوری بیاد و این سوال رو از من بکنن

    و از اون روزی که متوجه این باور و فرکانسی که فرستادم شدم دیگه کسی بهم نگفته این حرفو و خودمم سعی میکنم وقتی دیدم نگم کجایی هستن

    و بعد تو باقر شهر که بودیم این رو ذهنم نجوا میکرد که افغانستانی و ترکمنی هستن

    و من زود به خودم اومدم گفتم ببین ذهن من

    این باور اشتباه ما آدما هست که میگیم ترک و کرد و افغانستانی و ترکمنی و فارس و ….

    در اصل ما همه یکی هستیم ، تکه هایی از خدا

    و لزومی نداره که تو بیای بگی فلانی این شهره و بهمانی این کشوری

    پس ساکت باش و هر وقت خواستی این حرفو بگی یادت بیار که همه از خداییم و هیچ تفاوتی نداریم

    این جسممونه که متفاوته وگرنه روحمون یکیه

    و داشتم اینارو میگفتم و سعی میکردم تا منطقی کنم برای ذهنم

    و میگفتم همه ما یکی هستیم

    بعد دیگه تو بازار یکم سیسمونی هارو نگاه کردیم و مادرم نخرید، چون علاقه داره به ساختن عروسک و انقدر زیبا میدوزه عین بچه واقعی میشه با لباسای نوزادی

    بهش گفتم تو بدوز من با وسایلام میفروشم

    و علاقه مند شده که شروع کنه دوخت عروسک رو

    و این حرفای من باعث شده که مادرم هم به شوق بیاد

    بعد که برگشتیم خونه کارای دیگه ام رو انجام دادم و باز نمیخواستم بخوابم ولی بدنم رو حس میکردم که به خواب نیاز داره و از خدا خواستم کمکم کنه تا تغذیه ام رو اصلاح کنم تا انرژیم بیشتر بشه و بیشتر برای پیشرفت در مهارت های نقاشی و باقی کارهام تلاش کنم

    و میدونم جواب سوال های این روزهام رو بهم میده مثل همیشه

    الان که داشتم مینوشتم بهم گفته شد اینو تو فایل نقش هدف و انگیزه در سلامتی جسم بنویس

    چون چند روزه من این فایل رو دارم گوش میدم و هی میخواستم بنویسم و نمیشد بنویسم الان گفته شد که این فایل بنویسم رد پامو به جای روز شمار تحول زندگی

    اون قسمتی که استاد تو فایل گفت باید لایق باشی

    وقتی نپذیری بگی که من برای خودم هدف دارم انگیزه دارم ،ارزش قائلم ، بابا من لیاقتشو دارم

    لیاقت زندگی در بهترین جاهای کشور رو

    حالا اگر لیاقت داری باید ثابت کنی

    اگر که این لیاقت رو داری باید ایجادش کنی

    وقتی هم که لایق بشی

    تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی

    گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش

    وقتی که لایق میشوی نعمت ها بهت داده میشه

    کی میشه که لایق بشی ؟

    موقعی که مثل اکثریت جامعه نباشی

    بشین توی موضوع مورد علاقه ات یه هدفی پیدا کن یک ارزشی برای خودت قائل باش یک حرکتی کن و این مسیر رو ادامه بده و مطمئن باش که اگر تو هدف داشته باشی و اگر انگیزه داشته باشی و اگر باور مناسب داشته باشی که این هدف دست یافتنیه

    اگر باور داشته باشی که هدفت دست یافتنیه انگیزه داری و حرکت میکنی

    وقتی من این چند روز به این حرفا گوش میدادم تازه میفهمیدم لایق بودن یعنی چی

    همیشه فکر میکردم اگر زبانی فقط بگم من لایق عشقم ،من لایق دوست داشتنم و من لایق زندگی خوب و ثروت و سلامتی ام لایقش میشم

    ولی تازه دارم متوجه میشم که لایق بودن لازمه اش عمل کردنه

    لازمه اش اینه که تلاش کنی هر روز بهتر از دیروزت باشی طیبه

    اینکه قدم هات رو مستمر برداری و ادامه بدی

    اینجاست که لایق میشی

    من این فایل رو بارها تو این چند روز گوش دادم و عین چراغ برام روشن شد خیلی خوب بود این حس که درکش کردم که لایق بودن یعنی چی

    تازه فهمیدم که از وقتی من شروع کردم به عمل کردن لایق شدم و خدا مشتری شد برای من تا انقدر خوب هم رفتار میکنن که همه چیز تغییر داره میکنه و هر روز سعی میکنم در همه جنبه ها عمل کنم تا لایق خواسته هام باشم

    و تلاشم رو در عمل نشون میدم تا لیاقتم رو به خدا نشون بدم و ایمانم رو در عمل نشون بدم

    یهویی این بیت به زبونم جاری شد وقتی داشتم مینوشتم

    باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی؛

    گر سوی مستان می‌روی مستانه شو؛ مستانه شو.

    چقدر هدایت های خدا به جا و دقیق و حساب شده هست

    من چند روزی بود که داشتم گوش میدادم و هی میگفتم که حتما برای این فایل دیدگاهم رو بنویسم که لایق بودن رو تازه متوجه شدم یعنی چی

    و هی نمیشد و الان دوباره با این هدایت متوجه تر شدم که اراده خدا بالاتر از اراده من هست و خداست که هدایتم میکنه هر لحظه و از وقتی خوتستم که حائل بشه به قلبم ، جدیدا بیشتر شده وقتایی که خودم خواستم کاری رو انجام بدم ولی برگشت خورده و هدایتم جوری پیش رفته که طبق خواست خدا شده

    و خیلی خوشحالم از اینکه هر لحظه هدایتم میکنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 724 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    82. روز شمار تحول زندگی من از این جعبه شگفتی خدا

    خدایا بی نهایت سپاسگزارم ازت

    من تقریبا ده روز پیش سرماخوردم یه درس از سرماخوردگی گرفتم و دقیقا فردای اون روز حالم فوق العاده خوب شد

    وقتی حالم خوب شده بود من با خودم گفتم هیچی نمیشه و طبق روال همیشه چون موقع نقاشی کشیدن رنگ روغن پنجره رو باز میکنم تا بوش بره و اون روز خیلی هوا سرد بود و برف میبارید یه جورایی مقاومت داشتم میگفتم هیچی نمیشه

    و حرفی که استاد عباسمنش گفته بود خاصیت سرما و زمستون اینه که لباس گرم بپوشیم

    تو یه فایلی میگفتن که

    دقیق خود جمله شون یادم نیست ولی این بود که مثلا پشه غریزه اش اینه که نیش بزنه

    فکر کنم تو یکی از فایلایی بود که درمورد حجاب در قرآن میگفتن

    و من هربار میگفتم نه من تو سرد ترین هوا هم برم هیچی نمیشه و لباس کم میپوشیدم وقتی پنجره اتاق رو باز میذاشتم ، ولی این موضوع رو فراموش کرده بودم که سرما ماهیتش سردیه و درستش اینه که لباس گرم بپوشم تا از خودم محافظت کنم

    بعد من همون روز رفتم حموم و وقتی اومدم بخوابم تو اتاقم پنجره رو باز گذاشته بودم که بوی رنگ روغن بره و خوابیدم و صبح بیدار شدم دیدم شدید گلوم درد میکنه و فرداش مادرم هم سردش شده بود و اونم سرماخورد و بعدش داداشم

    اولش داشتم به این فکر میکردم که استاد گفته اگه میخواین بدونید مسیرتون درسته اول ببینین بدنتون چه واکنشی نشون میده

    چند وقت به چند وقت مریض میشین

    من هی فکر کردم و از اون روز همه اش فکر میکردم اوایل خواستم باز به عوامل بیرونی ربط بدم ولی گفتم نه طیبه از درونت پیدا کن

    و بعد متوجه شدم که بله من مغرور شده بودم و با توجه به قوانین خدا مقاومت داشتم که من تو یخ ترین هوا هم هیچیم نمیشه

    بدون اینکه اینو در نظر بگیرم که برای اینکه اذیت نشم باید لباس میپوشیدم تا از خودم محافظت کنم

    عین حرفای استاد تو فایل حجاب در قرآن یادم اومد که میگفت برای اینکه اذیت نشید حجاب داشته باشید با توجه به عرف اون جامعه ای که هستید

    و مثال های دیگه

    بعد من این چند روزو همه اش از خدا خواستم خودش بهم بگه چه دمنوشی بخورم و وقتی دمنوشارو برمیداشتم زود میرفتم تو گوگل مینوشتم که خواصش چیه یهویی میدیدم برای درد گلو خوبه یا سرماخوردگی واقعا کیف میکردم

    بعد امروز واقعا ذوق زده ام کرد خدا

    صبح بیدار شدم دیدم کمر درد دارم و عادت شده بودم داشت حالم بد میشد گفتم خدایا من چی بخورم ساعت 12 ظهر بود دستمو به کمرم گذاشتم و رفتم سمت کشوی دمنوشا ،صبحانه نخورده بودم

    رفتم گفتم خدا تو بگو چی برای عادت من خوبه دردم خوب بشه برای سرماخوردگیمم درد گلوم چی بخورم

    یهویی چشمم یه ظرفو گرفت یعنی توجهم جلب شد گفتم اون چیه یعنی ظرف بالاییشو برداشتم دیدم شنبلیله هست

    بوش کردم حالم بد شد من زیاد شنبلیله دوست نداشتم به خاطر بوش گفتم خدایا این ؟ باشه

    رفتم آب جوش گذاشتم و دم کردم و با عسل خوردم بعدانقدر سریع حالم خوب شد که واقعا آروم شدم

    بعد تو گوگل نوشتم خواص دمکرده شنبلیله دیدم وای خدای من نوشته برای درمان درد قاعدگی و تسکین درد و تخمدان و …

    بعد ادامه اش نوشته بود درمان سرفه

    واقعا خدا ذوق زده ام کرد ، فقط گریه کردم گفتم راست میگه استاد عباس منش هرچیز کوچیکی که میخواین همه چی رو از خدا هدایت بخواین و دقیقا خدا هدایتتون میکنه

    و اینجا بود که گفتم وقتی خدا این همه بهم هدایت میکنه برای همه چی پس من سعی و تلاشمو برای تکرار و استمرار در باورهای قدرتمند کننده میکنم تا خودش رخ بده

    و بعد دوباره خوابیدم و بیدار که شدم دیدم کاملا بدنم آروم و خوب و سالمه و خدا طبیب من همه این کارارو کرد برای من

    و ازش سپاسگزارم بی نهایت

    بعد مادرم گفت پاشو یه چیزی بخور رفتم سنگک گرفتم برات ،تو دلم گفتم خدا چی بخورم برای الانم که خوب باشه ؟

    همینجور داشتم تو آشپزخونه میچرخیدم گفتم خدا هیچی نمیدونم تو بگو تو هدایتم کن به سمت اون چیزی که باید بخورم

    رفتم یهو سمت یخچال چشمم افتاد به شیشه کمپوت زرد آلو برداشتمش اولش باز نشد

    مادرم گفت چی شد اینو برداشتی تو که هیچی نخوردی میخوای کمپوت بخوری گفتم نمیدونم یهویی اینو برداشتم

    بعد هی خواستیم باز کنیم باز نشد گفتم باشه خدا یه چیز دیگه میخورم تو بگو چی بخورم که یهو مادرم با آب گرم بازش کرد گفت بیا باز شد و من وقتی آوردم تا بخورم زود گفتم بذار ببینم خاصیتش چیه که خدا توجهمو بهش جلب کرد

    دیدم دقیقا نوشته بود برای قاعدگی خوبه و برای سرماخوردگی

    من اصلا تو عمرم نمیدونستم که دمکرده شنبلیله و کمپوت زردآلو برای پریود خوبه

    امروز خدا بهم کلی درس یاد داد که

    اول :

    یاد گرفتم که خدا این همه تو جهان مادی آفریده و برای هر چیزی یه غریزه ای قرار داده تا ما یاد بگیریم و خودمون رو محافظت بکنیم

    و اینکه نگم نه هیچی نمیشه چون سرما ماهیتش سردیه و طبیعیه که سرد باشه و ما محافظت کنیم خودمونو تا سرما نخوریم

    دومین درسی که یاد گرفتم این بود که یاد بگیرم طبق قوانین عمل کنم نه اینکه خودم هرجور دوست داشتم

    خداروشکر میکنم که این درسارو یاد گرفتم و ازش کمک میخوام که بهم کمک کنه تا عمل کنم به آموخته هام

    یعنی شگفتی پشت شگفتی

    بعد اینکه نوشتم رفتم تخم مرغ خوردم و گفتم خدا بگو چه دمنوشی بخورم هی نگاه کردم باز به کشو دمنوشا گفتم من اعتماد دارم بهت بگو

    بدون اینکه ببینم چی هست چون ظرفامون چوریه که مشخص نیست چی تو بعضی ظرفا هست وقتی برمیداری روش نوشته شده چیه

    بعد نوشته انگلیسی یه شیشه کوچیک توجهمو جلب کرد همین که برداشتم دیدم مادرم نوشته روش که تخمدان ازش پرسیدم این چیه ؟ گفت برای تقویت تخمدان هست فکر کنم رازیانه هست

    رفتم نوشتم دوباره تا خواصشو ببینم دیدم اینم برای درد قاعدگی و سرماخوردگی خوبه

    چقد شگفت انگیزه مگه نه ؟

    کلی کیف کردم گفتم تا مهلت یک ساعته ویرایش دیدگاهم تموم نشده بنویسمش و رد پامو بذارم تا یادم باشه بعدا وقتی خوندمش بدونم که خدا همیشه بهم میگه چیکار کنم و یاد بگیرم تو همه کارام ازش کمک بخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: