نقش هدف و انگیزه در «سلامتی جسم» - صفحه 16

703 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    آبتین حسینی گفته:
    مدت عضویت: 3864 روز

    درود خداوند وهاب بر شما استاد عزیزم

    واقعا خدارو شکر که در چنین شرایطی شما کنار ما هستی و به ما انرژی میدی

    استاد واقعا شما دستانی خداوندی

    حرفای شما کاملا حقه و ما باید به اهدافمون توجه کنیم

    مرسی که هستی استاد گرانقدر من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    Hassan گفته:
    مدت عضویت: 2514 روز

    سلام

    استاد عزیزم بخودم تعهد دادم هر لحظه توجه ام با استفاده از محصولات شما فقط و فقط به خواسته هام باشه.

    هدفتم برداشتن مقاومت هام و کنترل ذهنم و ارامش و شادیه…چون میدونم ب این چیزا برسم ب خونه ماشین ویلا ثروت رابطه عالی میرسم..بخاطر همین دوره هاتون میخرم و استفاده میکنم..خداروشکر خداروشکر چقد خوب شد حالم و چقد پتک محکمی بر سیمان مقاومت ذهنم بود این فایل ب همراه لایو 11.. استاد عزیزم ازت متشکرم..انگیزه دارم ب هدفم برسم باورهاشم بوسیله دوره فوق بینظیر دوازده قدم شما ارام ارام ساخته میشه تا با باور درست و انگیزه عالی ب هدفم برسم..خیلی متشکرم ازت عباس عزیز پیامبر زندگی من…هر روز و هرلحظه ب فایل های شما گوش میدم ک ب چیزای فرع خیلی کمتر از قبل بهش توجه میکنم..سعی میکنم ب اصل توجه کنم ب خواسته هام ب زیبایی ها ب نکات مثبتی ک هر روز بهش برخورد میکنم و ذهنم کنترل میکنم..

    متشکرم ازت استادم ک هر کلامت و هر حرفت رو باطلا باید نوشت..

    خدارا صد هزارمرتبه شکر بابت وجود شما و دوستان عزیزم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    زهرا حسینی گفته:
    مدت عضویت: 2371 روز

    با نام الله یکتا کامنت این فایل آموزنده رو میذارم

    هیچ زمان پیش از این مدت فکر نمی کردم با آرامش خاطر از خونه بیرون رفتن هم یه نعمته

    هیچ زمان قبل از این مدت فکر نمیکردم که با خیال آسوده بیرون رفتن و خرید کردن و احوالپرسی کردن با دوستان هم یه نعمته

    و هیچ وقت قبل از این مدت فکر نمیکردم که به این شکل قوی، زندگی و سلامتی ما انسانها در هر جای روی کره زمین، اینقدر به هم وابسته هست

    حالا این شرایطی که پیش اومده من رو خیلی شکر گذار تر از قبل کرده و روزی بارها و بارها خداوند رو بابت همه نعمت هاش و حتی مواردی که بالا گفتم شکر میکنم.

    گاهی ما ناآگاهانه قدر نعمت هایی که داریم نمیدونیم. استاد واقعا حقیقت رو میگن. ایشون توی یه فایل گفتن ما باید حتی به خاطر دمپایی که پامون هست یا خودکاری که داریم و باهاش می نویسیم هم خدا رو شکر کنیم.

    خداوندا ازت می خوام همه نعمت های خوب و بی کرانت رو از ما دریغ نکنی. البته که نعمت های خداوند انتها نداره ولی به قول استاد دانشمندم، ظرف وجود ما رو گسترش بده تا اون نعمت ها توش جا بگیره. چقدر این حرفا این درسها، قابل فکره ومن حالا بیشتر از همیشه اینا رو درک می کنم.

    این مدت تعطیلی و توی خونه بودن برای من خیلی فواید داشته. اولش فکر می کردم وای چه شرایطی پیش اومده ولی چند روز پیش به همسرم گفتم من این روزا که توی خونه هستم نسبت به قبل خیلی بیشتر برای انجام کارام وقت کم میارم و از این بابت خیلی خوشحالم چون میدونم وقتم رو به بطالت نمیگذرونم.

    این تعطیلی من رو وارد یه چالش و تجربه جدید کرد که اول نسبت بهش خیلی مقاومت داشتم. به شکلی که ما اساتید دانشگاه باید کلاسهامون رو مجازی و اینترنتی برگزار کنیم و ما قبلا نسبت به این مدل برنامه ها هیچ آموزشی ندیده بودیم.

    بعد از چند روز مقاومت و صحبت با این و اون به خودم گفتم بابا این یه موقعیت جدیده و شاید یه تغییر. پس مقاومت نکن و پیش برو خدا کمکت می کنه و هر جا کمک خواستی از همکارا بپرس و خجالت نکش( آموزه های دوره عزت نفس)

    با سلام و صلوات شروع کردم به نصب برنامه های لازم و کار کردن باهاشون و حالا بعد از چند روز همه چیز رو نسبتا یاد گرفتم(تکامل تدریجی) و امروز باید اولین کلاس آنلاینم رو برگزار کنم که یه حس و تجربه جدیده. یعنی ترسی که قبلا داشتم نسبت بهش که هیچ کاری براش انجام نمیدادم به اینجا رسیده که دارم لذت میبرم و مشتاقانه منتظر شروع کلاسم هستم. این برای من نعمت بزرگیه و خدا رو بابتش شاکرم.

    خیلی کارهای دیگه هم انجام میدم . فایل های استاد عزیزم رو گوش میدم، روی پایان نامم کار میکنم، پایان نامه بچه ها رو بررسی می کنم، تغییرات دکوراسیونی توی خونه میدم و وووو خیلی کارهای دیگه ای که لازمه باید انجام بشه.

    همه اینا باعث میشه حواسم به چیزهایی معطوف بشه که به چیزایی که مردم اینروزا خیلی بهش فکر میکنن و حرف میزنن معطوف نشه که اینم یه نعمته. یعنی به گفته استاد گلم، وقتی برنامه داری، کار داری، هدف داری و مشغولیت های مثبت داری، فکر به سمت ناخواسته ها نمیره در نتیجه از اون چیزهایی توی زندگیت پیش میاد که داری روشون کار میکنی و این نتیجه ای هست که انتظارش رو داریم.

    خدا رو سپاس که توی هر چیزی مواهبی گذاشته که ای کاش ما همیشه درکشون کنیم و هی بدنبال بیرون کشیدن نکات منفی ازش نباشیم.

    قطعا بعد از گذر کردن این مدت، خودمون و اطرافیانمون رو عاشقانه تر دوست داریم.قطعا علم پزشکی به دستاوردهای بزرگی میرسه و پیشرفت های قابل توجهی میکنه. تنها وظیفه ما تمرکز بر خواسته ها، اهداف و نکات مثبت زندگیمون هست که برامون جذب بهترینها رو در پی داشته باشه

    الهی آمین.

    ممنونم بابت این فایل ارزشمند و برای همه از خداوندم سلامتی آرامش شادی و حس و حال خوب رو خواهانم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    علي اصغر صادقي گفته:
    مدت عضویت: 3036 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و خانواده عزیز عباس منشیا و خدارو شکرررر که خدا منو تو این مسیررر هدایت کرده و خداروشکر که خدا این قدرررر منو دوست داره و هدایت میکنه به جاهای خوب خداروشکر بابتتت این حالو احساس خوب و خداروشکرررر که هرچی ازش با ایمان قوی بخوای نههه تو کارش نیست این خدااا و چقدررر خوببببههه این خدایه مااااا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    بهرنگ موسوی گفته:
    مدت عضویت: 2640 روز

    سلام به استاد عزیز و همه دوستان

    من بهترین نتیجه های کاریمو در همین دوران کرونا گرفتم.

    کار من معامله گری و اموزش بورسه در همین دوران قرنطینه بهترین فروشهای دوران کاریمو رقم زدم. یادم مونده بود اون حرف از استاد رو که میگفت میشه اوضاع برای همه بد باشه ولی برای تو یک نفر به دلیل باورهای متفاوت فرق کنه. در مورد این بیماری هم فقط موارد بهداشتی و تو خونه موندن رو رعایت کردم و دیگه تمرکزم رو از بیماری و اخبار مربوط به اون برداشتم.

    البته که از خرابی اوضاع برای همه خوشحال نیستم ولی تمرکزم روی خودم و هدفمه.

    از فرصت در خانه نشینی استفاده کردم تمام کلاسهام رو وبیناری و غیر حضوری کردم و فروش عالی داشت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    فاطمه صیادی گفته:
    مدت عضویت: 3913 روز

    سلام استاد عزیزم… مرد…

    من وقتی این فایل و نگاه کردم صبح زود بود صبحی که تو کل ایران ناقوس تعطیلی رو زدن و قرنطینه شدن شروع شده … اما خدا رو گواه میگیرم همین الان همین صبح زود سال شیش و نیم به من زنگ زدن که برای ظهر سفارش دادن که حواستون به ما باشه. دیروز که اصلا توقع نداشتم هیچ فروشی داشته باشم به خدای احد قسم به اندازه روزهای قبلم فروش داشتم حتی راحتتر یعنی خود مشتری راحت میومد سفارش میداد غذا رو با کلی تشکر میرفت. به خدا این شرایط به نفع ما شده اون حس درونم میگه نگو توبه کن بقیه مردم بدبخت شدن اما میگم نه اونا خودشون خودشون خوشبخت میکنن یا برعکس مگه میشه به خدا چنگ بیندازی و نامید بشی به خدا نمیشه …زمانی که سرمون شلوغ میشد و کلی کار داشتیم هم خودم ناشکری میکردم خدایا تا کی کار کنم و با مشتری سر و کله بزنم.البته کنارش درخواستهای خوب داشتم که واقعا اینجاهاش انقدر خوب بود گمانم خدا اون حرفامو نادیده گرفت .هم تمام پرسنلم که تو اوج کار مثلا بیمار میشدن برای فرار از کار یا برای یه گردش دور دور با دوست دختراشون از من مرخصی میخواستن و منو عصبانی میکردن که بابا الان که موقع کار هست چرا کار نمی کنین وچرا پول در نمیارین از مشتری که به خاطر پنج دقیقه دیر شدن غذاش زنگ میزد مخ منو میخورد همشون …هممون… آدم شدیم والا تازه آدم شدیم حالا من میگم خدایا ببخش ممنون که نشنیده گرفتی من هنوز کار دارم و پول در میارم از پرسنلم که رو گوشی خوابیدن که من زنگ بزنم بپرن بیان سر کار قبلا ظرف میشستن و غیبت میکردن و غرغر از زندگی سخت اما الان هر ظرفی میشورن میگن الهی شکر الهی شکر از مشتری که یکساعت غذاش دیر بشه هیچی نمی گه تازه خوشحالم هست غذای خوب و خوشمزه رسیده بهش داره میخوره ..تک تک آدمهایی که راست راست تو خیابون راه میرفتن و همش به نداری فکر میکردن اما الان میفهمن چه لذتی داشته همون راه رفتن خشک و خالی تو خیابانهای تمیز و پر از جمعیت که نشانه رونق و جریان زندگی بود…من خودم میگفتم خدایا مگه زندگی بدتر از اینم میشه تو این کشور با این شرایط حالا تازه شاگرد شما هم بودما اما بدی می دیدم ولی خدایی فهمیدم آره بابا بدتر میشه میشه که تمام نعمتها رو خدا بگیره بعد حالت جات بیاد اما خدا الرحم الراحمین هست خدا همش گذشت میکنه و فقط میبخشه صبح تا شب داره میبخشه ما حواسمون نیست اصلا.

    الان میفهمم اون حرفا رو که بابا زندگی یه فرصته یه لذته یه نعمته همین بدن سالمی که داری همین نفسی که میکشی همین صورت زیبایی که داری همین غذایی که میخوری همین پولی که داری همش نشونه عشق خداست نشونه اینه بهت امیدواره که بری سمتش… به خدا قسم حال من خوبه فهمیدم الان سپاسگزاری یعنی چی الان همش میگم خدا بهم بگو چطور سپاسگزار باشم چطور قدر زندگی رو.بدونم چطوری؟ من اینو از برکت وجود شما از برکت این مسیر و این راهی که توش هستم میبینم از برکت همین یه ذره ایمانی که با حرف های شما به دست آوردم از برکت تسلیمی که شما یادم دادید که بابا مرگ حقه جوری زندگی کن که هر وقت اومد بگی خوش اومدی.استاد من اعتراف میکنم تو این شرایط از نظر بقیه بحرانی از نظر من ایمانی (شرایطی که قشنگ میشه ایمان تو بسنجی و بسازی) خیلی تلاش کردم خوب فکر کنم.این شرایط واقعا منو به آدمی تبدیل کرد که بفهمه زندگی یه نعمتته یه فرصته یعنی چی ؟به خدا من نمیفهمیدم میگفتن از خدا تشکر کن به خاطر اینکه زنده ای می گفتم خب همه زنده ان یعنی چی هر وقتم دلش بخواد اونا میمیرن خودش آورده خودشم میبره تشکر یعنی اینجوری بگم اصلا نمیفهمیدم …میگفتم اوووه این همه آدم زنده ان همه زندگی خوب دارن همه چی دارن من چی دارم …همش ناشکری بودا….اما الان میگم خدایا من چطور سپاسگزاری کنم خدایا فقط به من بگو چطور سپاسگزاری کنم .وقتی تو این همه ترس به من آرامش دادی وقتی من نگران رزق و روزی نیستم وقتی خودت می فرستی… وقتی هدف دارم وقتی این همه برنامه دارم تو به من فرصت میدی میدونم که فرصت میدی تا به همش برسم انگار گوشم خوابه به خدا اگر یک ماهم تعطیل کنن من تازه خوشحالترم یه جوری ذوق زده ام که بیشتر کار میکنی فاطمه بیشتر به باورهات به اهدافت به برنامه هات فکر میکنی از اون ورم کارم ممکنه تعطیل بشه ها شیطان میگه بدبخت میشی بی پول میشی اما خدای من درون قلبم میگه نه.. این ها همش به نفع تو میشه میگم خدا من سرگرمیم تویی چه بهتر تو این مدت با تو بیشتر خلوت میکنم بیشتر خودمو درونم میسازم بیشتر فایلهای استادمو گوش میکنم ایمانمو قویتر میکنم بقیه شو.خودت میدونی کی میدونه آینده چی میشه ؟پس مرا بترسم ها؟من به خودت نزدیک میشم آینده هرچی میخواد بشه بشه.من که توانایی ندارم این همه آدم روی کره زمین چی کار تونستن بکنن این همه سران دولت ها و پزشکان و عالمان دهر چی کار تونستن بکنن ها ؟این همه تمهیدات اندیشیدن چی شد ؟تونستن جلو مرگ اونی باید بره رو بگیرن؟ تونستن ؟نه هیشکی نمیتونه مگه خودت مگر قدرتی که درونت هست مگراون فرصتی که از خدا میخوای که به اهدافت برسی که رشد کنی که جواب خدا رو بدی که بگی من بندتم منو ببین تو بهم اجازه زندگی دادی منم دارم تلاشمو میکنم از این هدیه ات خوب استفاده کنم ببین دارم ایمان میارم ببین منو میخوام بشم بنده صالحت همونی که خودت تو قرآن هزار بار لایکشون کردی … حتی تو همین تلویزیون ایران که من اصلا نگاه نمیکنم یه عصری رد شدم دیدم آقای قرائتی صحبت میکنه خیلی قشنگ.حرف میزد همش از قانون میگفت میگفت منم قرنطینه هستم اما همین شرایط باعث شد پنجاه تا فیلم از من بگیرن که من صحبت کنم. میگفت تو چقدر جنم داری از این فرصت استفاده کنی قرآن بخون کتاب بخون عشق بده به همسرت و بچه ات کتاب بنویس هر کاری که دوست داری بکن .. این آدم قانون رو میدونه که شده قرائتی…حتی گفت امام خمینی هم تو یه اتاق زندانی کردن که حق نداشت حتی از نور خورشید استفاده کنه یه لامپ بالا سرش بود میگفت همون زمان ایشون تحریر الوسیله رو نوشت.میگفت ایشون پونصد تا جلد کتاب بیشتر نداش این همه تبعید و حبس در اتاق هم کشید اما اخرش شد امام خمینی من قرائتی دو هزار جلد کتاب دارم اینم…. نگاه این آدم چقدر با قانون جور بود قشنگ مهر زد به همه چیزایی که از تو یاد گرفتم استادم این یعنی استاد حرفات درسته…من هدف دارم من عشق دارم من وقتم و فرصت زندگیمو هدر نمیدم …تا آخرش باهاتم استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      سارا شکری امیدوار گفته:
      مدت عضویت: 887 روز

      سلام فاطمه جان

      دوست عزیزم بسیار بسیار ازت سپاسگزارم به خاطر نوشته های ارزشمندت

      یادم اوردی تا سپاسگزار همین لحظه ام باشم، سپاسگزار باشم از اینکه زنده ام، نفس میکشم، صورت عزیزانم رو میبینم

      اینا نعمتهای ارزشمندی هستن که کمرنگ شده بودن برام دیدنشون

      خداست که روزی دهنده ی مطلقه و من چشمم به دست بنده اش بود و احساسم ناجالب

      باید بیشتر ایمان بیارم به رزاقیتش، به وهاب بودنش، به رحمان و رحیم بودنش

      خدایا کمکم کن هدفی برای زندگیم برگزینم و استقلال کامل مالی و ازادی زمانی و مکانی داشته باشم، که فقط تو قادری برای اجابت درخواستهایم از بی نهایت طریق

      دوست خوبم براتون روزی بیحساب ارزومندم از رب روزی دهنده ی کل حهانیان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    عاطفه مردانی گفته:
    مدت عضویت: 2749 روز

    سلام استاد عزیزم.مثل همیشه عاشقتونم❤

    استاد چیزی که تو این فایل مطرح کردینو دقیقا با همه وجودم تو مسیر زندگی و هدفم درکش کردم برای همین یه توضیحی میدم تا هم برای خودم تو این روزا یاداوری بشه و هم برای دوستان عزیزم یه تجربه باشه.

    من رشته تحصیلیم نقاشی بوده.به جرات میتونم بگم در زمینه کاری خودم جز بهترین های دانشگاه و بعد بازار کار بودم.تا اینکه بعد از پایان تحصیلم وارد بازار کار شدم.اون موقع باورام به شدت در مورد کارم و اینکه نمیشه راحت از این کار پول دراورد خراب بود و از همه مهمتر اینکه همسو شدنم با تفکر عموم جامعه در مورد این موضوع باورهای غلط منو بیشترو بیشتر تقویت میکرد.این مساله تا جایی ادامه پیدا کرد که تلاشم برای اموزش دادن هم بی نتیجه موند و حتی مجبور به جمع کردن اموزشگاه شدم.این موضوع ادامه داشت تا اینکه به فکر استفاده از هنرم در زمینه ای شدم که برای مردم قابل لمس تر باشه و حاضر باشن به خاطرش هزینه کنن.این شد که به سمت نقاشی روی سفال کشیده شدم.

    اوایل این کار لذت بخشی بود برام و از اینکه داشتم هنر جدیدیو تجربه میکردم لذت میبردم و از همه مهمتر برام این بود که داشتم باهاش کسب درامد میکردم.(خدای من الان که بهش فکر میکنم میبینم که چطور نداشتن عزت نفس و عدم لیاقت باعث میشد که در ازای چنین کاری که سختیهای خودشو هم به همراه داره چنین دستمزد کمی بگیرم و تازه اینقدر هم راضی باشم😐)

    این وضعیت به همین شکل ادامه داشت تا پنج سال گذشت و من به کار کردن برای دیگران در ازای دریافتی بسیار کمتر از ارزش کارم بسنده کرده بودم.البته این ظاهر امر بود و باطن قضیه چیز دیگه ای.از درون خالی شده بودم،احساس پوچ بودن میکردم،اینکه میدیدم پنج سال مداد و قلمو دست نگرفتم و به جاش دارم کاریو انجام میدم که حتی به من اجازه دخل و تصرف در طرح و ایدش هم داده نمیشه،اینکه همه توانایی و استعدادمو پشت یه مشت سری کاری خاک کرده بودم،هر لحظه از شبانه روز در حال ازار خودم بودم.😟

    از طرفی بدلیل همه باور های غلطی که داشتم،جسارت جدا شدن از کارم و از دست دادن دریافتی ماهیانه(باور کمبود) ،و اینکه همین کارو با توجه به تجربه ایی که این سالها درش بدست اوردم و خلاقیت و ایده هایی که براش داشتم و این همه علاقه ایی که نسبت بهش پیدا کرده بودم،به شکل مستقل برای خودمو نداشتم.(ترس از کمبود،ترس از زیاد شدن دست تو بازار،ترس از نبودن مشتری،نبودن پول تو جامعه که بخوان برای خرید یه اثر هنری بدن،ترس از نداشتن سرمایه کافی برای شروع کردن کارم،ترس از موفق نشدن و هزاران ترس دیگه که جواب همشونو تو روانشناسی ثروت گرفتم)اجازه شروع چنین کاریو بهم نمیداد.هروز از طرق مختلف از همکلاسیها و دوستانم و روند کاریشون مطلع میشدم.پیشرفتشونو میدیدم و ذوق میکردم که چقدر در حال جلو رفتنن و حتی گاهی حسودیم میشد و از طرف دیگه هر لحظه به عذابی که از درون به خودم میدادم اضافه میشد.که چطور تونستی اینجوری روی تواناییها و علاقت سرپوش بزاری و هیچ کاری واسه خودت نکنی.این بود که روز به روز افسرده تر،عصبی،نا امید و بی انگیزه نسبت به همه جنبه های زندگی میشدم.تو خودم فرو میرفتم از همه کناره میگرفتم و حتی تو زندگی مشترکم هم بدلیل نداشتن روحیه مناسب روز به روز به یه مساله ناراحت کننده تر برمیخوردم.تا اینکه دو سال پیش به بیماری افسردگی و استرس مبتلا شدم.نمیخوام در موردش حرف بزنم ولی همینقدر میگم که تا همین چند ماه پیش هنوزم دارو مصرف میکردم.شاید برای بعضیا درک این مساله سخت باشه که ادم کارش یا هنرش اینقدر براش مهم باشه که خودش و زندگیشو اینطوری تحت شعاع قرار بده ولی این ثابت میکنه که برای هر کسی تو زندگی یه هدفی وجود داره که اگر نادیده نگیرتش و زندگیشو حول اون برنامه ریزی کنه ناخوداگاه زندگیش از بقیه ادما جدا میشه و راهیو میره که توی اون راه همراه شدن با عموم جامعه دیگه خیلی نمیتونه مطرح باشه.و برای من هنرم و کارم خیلی اهمیت داره.تا اینکه کم کم با کمکهای الهی استاد و فایل های بینظیری که میلیون هامیلیون ارزش داره تونستم خودمو جمعو جور کنم.از اون موقع بود که اموزش هامو شروع کردم و این اواخر با دوره روانشناسی ثروت یک بود که تونستم خیلی از باورهای اشتباهمو شناسایی کنم و تمرکزمو روی تغییرشون بگذارم.من هنوز این دوره را به پایان نرسوندم و تازه به نیمه رسیدم ولی این دوره فوق العاده تا همین جا هم منو به شدت حرکت داده.تونستم جسارت به خرج بدمو هدف ارزشمند زندگیمو و کاریو که سالها دوست داشتم انجامش بدمو انجام دادم.کار کردن برای خودم به شکل مستقل و اجرای تمامی ایده های خودم با خلاقیتی که این همه مدت دست نخورده مونده بود و الان دیگه وقتش بود که عمای بشن.

    خدا میدونه که با تصمیم گرفتنم چطور همه چیز برای من مهیا میشد که خودش داستانی مفصل داره.😢😢ولی بهتر از همه اینا روحیه ای بود که دوباره بدست اوردم.شش ماه دوم امسال برام با سرعتی گذشت که قابل توصیف نیست چراکه غرق در کار بودمو یادگیری.اونم با لذت.همه زمانم صرف اموزش بیشتر در زمینه کارم،ایده پردازی،مطالعه،اشنایی با هنرمندان موفق در این زمینه،ازمون خطا کردن ایده های جدیدم و و و ….(دقیقا همه مواردی که استاد تو این فایل توضیح دادن)که من حقیقتا اینارو لمس کردم.قرصها کنار رفتن اصلا فراموش میکردم که قرصی برای خوردن داشتم.

    من هنوز تو کارم به نقطه ایی که میخوام نرسیدم چراکه اول راهم و تازه شروع کردم ولی با این روحیه عالی،با این همه انگیزه،با این نگاه روشن،مهمتر از همه با این سلامت عاااااااااااااالی که در روح و جسم من جریان داره(خدایا هزاااااااران بار شکرت)وقطعا با توکل به خدای رحمان به بیش از اونچه که بخوام میرسم.ارتباط عالی با افرادی که هر کدوم به نوعی محرک منند و ازشون برای پیشرفت کارم کمک میگیرم،ارامش درونی که الان تو زندگیم به شکل عالی جریان داره و ارتباطمو با عشق زندگیم عالی و عالیتر کرده،ارتباطم با خدای درونم ،با رب یکتا که هرروز با حال خوب درونم ،پرنگ ترو قوی تر میشه،جدا شدنم از جماعت بی هدف و باری به هر جهت که به قول استاد با جریان باد حرکت میکنن و روزگار میگذرونن،و دور شدن از دغدغه هایی که تمام ادمای دوروبرم باهاش درگیرن…..به خدا اولین و کمترین نشانه ها و دستاوردای من بعد از هدفمند شدنمه که واسم داشته.استاد کاملا درست میگن،حرفای استاد قابل تجربس اونم برای همه،چرا که خودشون تک تک اونچه که به ما اموزش میدنو تجربه کردن(اینه رازه تفاوت استاد با هر کسی که در این زمینه فعالیت میکنه).

    بعد از اتفاقات اخیری که افتاده،تو کامنت قبلی هم گفتم،با وجود تلاشم برای کنترل ورودی ها ولی قرار گرفتن در جامعه و سخت شدن دور بودن از این همه اخباری که بین مردم در حال ردو بدل شدنه،باعث میشد کم کم نگرانی همه وجودمو پر کنه جوری که میتونم بگم یه جاهایی از مسیر کاملا منحرف شدمو داشتم کم کم تسلیم نجواهای شیطان میشدم.حال بدی داشتم. یه جنگ بزرگ بین خودم و اونچه که به قول استاد واقعیت بیرونمه بپا بود.حتی گاهی به خودم میگفتم یعنی هنوزم فرصت دارم که دنبال خواسته هام باشم؟😟(شیطان کارشو خوب بلده)تا اینکه خداوند با دست الهی خودش مثل همیشه دستمو گرفت و استاد اون لایو با ارزشو گذاشتنو به منو امثال من یاداوری کردن هر اونچه را که تو ذهنمون کمرنگ شده بود.

    میدونین بچه ها،مگه نه اینه که زندگی ما بعد از مرگ هم بازم ادامه داره و مگه نه اینه که کیفیت زندگی بعد از مرگ مارا، زندگی تو همین دنیا تعیین میکنه و مگر غیر از اینه که زندگی پس از مرگ ادامه همین زندگیمونه؟؟؟؟

    پس اگر حتی یک روز هم فقط یه روز دیگه فرصت زندگی داشته باشیم،بهتره این یه روزو اونقدر عالی زندگی کنیم اینقدر زیبا بسازیمش،اینقدر خودمونو متجلی کنیم که زندگی پس از مرگمون ادامه همین یه روز عمرمون باشه نه قبل از اون.👍👍

    خدارو بی نهایت سپاسگزارم برای هدایتش” برای دست هدایتگرش و برای وجود شما اعضای بی نظیر خانواده ام.❤❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    احمدرضا سیف اللهی گفته:
    مدت عضویت: 2647 روز

    به نام خود آمده بنام رب مهربان که پرورنده انسان است

    بنام هادی که هدایت کننده انسان بسوی خواسته هایش است

    بنام ناصر که یاری کننده و نصرت بخش انسان است همان گونه خودش اراده می کند

    خدا را شکر که در مسیر برتر تعالی قرار داریم و آرزو میکنم با تمرکز کانون توجه به خواسته های برتر توفیق الهی را بیش از پیش نصیب خود کنیم

    تشکر از همه معلمان از حضرت آدم تا پیام اور خاتم که مفتاح و گشاینده راه سعادت انسانند

    تشکر از همه مربیان از حضرت رب الارباب تا پدران و مادران و اساتید

    و تشکر از استاد عباس منش 🙏💌

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: