سریال تمرکز بر نکات مثبت | قسمت 13

چندی پیش در  بخش عقل کل سوالی با این موضوع مطرح شد که:

اتفاقات خوب امروز خود را بنویسید.

لبخندی که با هر بار خواندن پاسخ‌های دوستان بر لبم می نشیند‌، آنقدر عمیق است که روح و روانم را غرق لذت می کند. زیرا جهان را از دریچه‌ی چشم آدمهایی می‌بینی که چشمان‌شان را مصمم کرده‌اند که حتی کوچکترین نکته مثبت را از قلم نیندازد.

در یک کلام‌، درون این نوشته‌ها‌، شور و شوق زندگی به وضوح جاری است:

یکی از زیبایی بارانی نوشته که از پنجره اتاقش در حال تماشای آن است.

یکی از صداقت و درست کرداریِ آدمهایی نوشته که‌، نه آنها را دیده و می شناخته‌، فقط به واسطه شغلش با آنها داد و ستدی غیرحضوری دارد.

یکی از چراغهای راهنمایی مسیرش نوشته که‌، همگی برایش سبز بوده اند.

یکی از غذای خوشمزه‌ای نوشته که برایش آماده بوده.

یکی از آهنگ مورد علاقه‌اش نوشته که‌، همسرش به او ارسال کرده و  احساس ناخوب آن لحظه‌اش را به شور و شوق تبدیل کرده.

یکی از انار قرمز ترشی نوشته که به محض اینکه دلش خواسته، اتفاقا” همسایه اش به او هدیه داده.

یکی از افزایش مشتری‌هایش نوشته.

یکی از هدایای زیبایی نوشته که از عزیزانش دریافت نموده.

یکی از موفقیت‌اش در ترک رابطه‌ای نامناسب نوشته.

یکی از درست شدن رادیاتور خانه اش نوشته.

یکی از فرکانس خوبی نوشته که‌، خواندن پاسخ های این صفحه در ابتدای هر روز در او ایجاد می شود و …

زیبایی این صفحه در این است که هر فردی با نگاه منحصر به فرد خود، زیبایی های جهانش را در آن روز‌، به تصویر می کشد.

هر بار که جواب های دوستان را می خوانم‌، از لبخندی که بر لبم می نشیند و احساس وجد و سپاسگزاری‌ای که درونم حس می کنم‌، به خوبی می‌فهمم یکی از اتفاقات خوبِ هر روزه‌ی زندگی من‌، خواندن نوشته‌های شماست.

حقیقت زندگی یعنی “شادی”‌، به معنای واقعی کلمه در نوشته های این صفحه جاری است. حقیقتی که می گوید:

جهان ما هر روز با سرعت بیشتری به سمت شادی‌، سلامتی‌، برکت و لذت در حال حرکت است. پس تو هم با این جریان همراه شو و جدا از تلاش برای تحقق اتفاقات خوب به واسطه تمرکز بر نکات مثبت، اول از همه به خاطر تجربه برکت و عشقی که در هر لحظه از زندگی ات‌ جاری است،تا می توانی بر نعمت های بزرگ و کوچک هر لحظه ات متمرکز شو.

دوست داشتم از طریق این فایل ویدئویی‌، من هم اتفاقاتِ خوب امروزم را با شما اعضای خانواده ام شریک شوم.

برای شنیدن اتفاقات خوبِ امروز من‌، فایل تصویری را ببینید.

سید حسین عباس منش


برای دیدن سایر قسمت‌های سریال تمرکز بر نکات مثبت‌، کلیک کنید.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سریال تمرکز بر نکات مثبت | قسمت 13
    99MB
    17 دقیقه
  • دانلود با کیفیت HD
    330MB
    17 دقیقه
  • فایل صوتی سریال تمرکز بر نکات مثبت | قسمت 13
    15MB
    17 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

489 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «ثمین» در این صفحه: 9
  1. -
    ثمین گفته:
    مدت عضویت: 3058 روز

    اتفاقای خوب امروزم: 5 مرداد

    قشنگ دارم تفاوت و می بینم…اتفاقای خوبم کم کم دارن بزرگ تر میشن..بهشته به خدا…

    چقد این روزا احساس بی نظیری دارم…

    از همه طرف داره اتفاقای خوب رخ می ده.

    1.امروز صب که داشتم میرفتم سرکار، هوا فوق العاده بود..اصلا بهاری بود…ابری بود..یه جور بی نظیری بود..حظ کردم..صصبحمو با حس فوق العاده ای شروع کردم.

    2.قرار بود همکار من صب بیاد و به من کلید بده..هی این توی ذهنم میومد حالا دیر میاد می مونی پشت در..اهمیتی ندادم به نجوا، چون مشغول لذت بردن از هوای خوب بودم..و اتفاقا وقتی رسیدم دیدم خیلی زودتر از من اونجا بود و منتظر بود که من برسم..ببین خدای من چکار می کنه واسم…اسباب راحتی من و فراهم می کنه…به خودم می بالم..فرمانروای جهان داره یکی یکی همه چی و می چینه که من در ناز و نعمت باشم…چقد این حس خوب و دوس دارم…

    سپاسگذاری و توجه به اتفاقای خوب باعث میشه به این حس برسی که خوشبخت ترین ادم روی زمینی، که بی نیازی از همه چی…

    3.محل کارم عوض شده و رفتیم یه جای جدید…از همون اولش می گفتم این جابه جایی واسه من سود داره، به نفعمه و دقیقا همین شده…خیلی جای جدید و دوس دارم..همه چیش بهتره..همه چیش همون جوریه که دوس دارم..راضیم خدای من..از زندگیم راضیم…

    4.توی کارم مدت ها بود توی یه چیزی مشکل داشتم و همش ازش فرار می کردم و می نداختمش عقب..امروز صب گفتم باید انجامش بدی تموم شه بره…گفتم خداجونم من شروع می کنم تو کمکم کن با هم انجامش بدیم…اصلا همه چی عوض شد…هی ایده میومد و تونستم خیلی راحت توی تایم بسیار کوتاهی انجامش بدم و قشنگ بار از روی دوشم برداشته شد..به خاطر احساس خوبمه که تضادها یکی یکی دارن درست می شن.

    5.صب همکارم(شیفت عصر) تماس گرفت و بدون این که من ازش بخوام گفت اگه کمک می خوای بیام کمکت کنم….چقد دوسش دارم چقد ادمای دورم خوبن..اصلا همه ادما خوبن..واقعا تک تک ادما افریده شدن تا به من خوبی برسونن…چقد خوشحالم که توی همچین محیطی دارم کار می کنم…خدا بهترین ادما و دورم اورده..راضیم…

    6.یه موهبت عالی این بود که مامانم واسه نهار چلو کباب سفارش داد…انقد کیف می کنم وقتی می بینم خداجونم همه چی و باب دل من فراهم می کنه..

    7.یه اتفاق خوب خیلی بزرگ…مدتیه که خواهر من به کل تغییر کرده..قبلا به شدت ادم منفی بافی بود که همیشه ازش دوری می کردم…کم کم شروع کرد تغییر کردن..اولش خیلی هدفمند شد و حالا خیلی مثبت اندیش شده..تمام مدتی که می بینمش در مورد چیزای خوب صحبت می کنه…این واقعا یه اتفاق عالیه و از اون عالی ترش اینه که تغییر اون روی پدرم هم اثر گذاشته…چون می دیدم مرتب می نشست پیش بابام و واسش کلی حرف میزد و حالا دارم می بینم که اون هم عوض شده…خیلی مهربون تر شده، خوش اخلاق شده، محبت می کنه..من طبق چیزی که از استادم یاد گرفتم مطلقا در مورد اگاهیام به اطرافیانم نگفتم…چون می دونستم کسی که توی فرکانس نباشه اصلا چیزی درک نمی کنه و کلا زومم روی خودم بود و حالا ببین بدون تلاش من، ادمای دورم یکی یکی دارن تغییر می کنن…خوب راضیم…خیلییییییییییی راضیم از این همه اتفاق خوب…

    8.دوس داشتم عکس صفحه گوشیم و عوض کنم و من و با 2 تا عکس فوق العاده شاد اشنا کردی که الان هر بار که می بینمشون کلی کیف می کنم…

    9.یه نشونه بزرگ که شگفت زدم کرد: توضیح دادم که خواهرم هم خیلی تغییر کرده…2 شب پیش اومد خونمون و شروع کرد حرف زدن با من…بهم گفت می دونم داری یه سری فایل ها گوش میدی و مسیر عالی خودت و پیدا کردی اما می خوام بدونم نماز می خونی؟گفتم نه..چون طبق اون چه من درک کردم نماز به اون شکلی که ما می دونیم نیست…نماز یعنی توجه به خدا، سپاسگذاری که من در هر لحظه دارم انجامش می دم…خوب اون نتونست بپذیره و خیلی پافشاری عجیبی کرد به این که حتما نماز بخون و تاثیرش خیلی خوبه..از حرفاش حس خیلی بدی پیدا کردم…اما طبق باور فوق العاده ای که توی ذهنم ساختم همش تکرار کردم سما این به نفع توه..این یه تضاده…اکی خواهرت یه سری حرفا زد که حست و بد کرد…اعراض کن و بدون این مکالمه قطعا برای تو سود بزرگی داره..و بی خیال شدم و خوابیدم…فردای اون با خودم تکرار کردم خوب چه سودی داشت؟چند بار این و پرسیدم بعد خدای من الهام کرد که خواهرت تاکید داشت به صلاه…صلاه به زبون استاد یعنی چی؟ یعنی شکرگذاری..خوب این یه پیام بود که خیلی بیشتر تمرکز کن روی شکرگذاری(چون تمرین شکرگذاری صب به محض بیداری و شب قبل از خواب و انجام نمی دم و همیشه تنبلی می کردم)..گفتم چه نشونه خوبی اکی بیشتر زوم می کنم روی شکرگذاری…عصر شد خواهرم اس ام اس داد که می خوام بهت یه کتاب هدیه بدم…اسم بگو بهم…فک کردم کلی…یهو ذهنم رفت به کتاب معجزه سپاسگذاری از راندا برن…نشونه پشت نشونه….همیشه دوس داشتم داشته باشمش..بهش گفتم و واسم خریدش..وقتی کتاب و دیدم اولش و که خوندم در مورد تمرین 10 تا موهبت اول صب بود…گفتم من صب نمی تونم زودتر از تایم کارم بیدار شم، وقت نمی کنم این تمررین و انجام بدم..همون لحظه یه الهام اومد که هر روز صب 6 بیدار شو..وضو بگیر(اب بزنی به صورتت خواب از سرت می پره)..بعد نماز شکر بخون..بشین سر سجاده و با شمردن انگشتای دستت، برای ده موهبتی که داری سپاسگذاری کن…وقتی این توی ذهنم اومد شگفت زده شدم…گتم خدای من..ببین قدم به قدم چجوری از طریق نشونه ها من و به این نقطه رسوندی…می دونم انجام این کار، صد برابر خوشبختی و حس خوبمو بیشتر می کنه…انقدر زیاد که الان حتی نمی تونم تصور کنم…ببین خدای من چجوری اتفاقات و واسم چید ..هنوزم باورم نمی شه…این که هر روز نماز شکر بخونم و اگاهانه و با اون تمرکز عمیق، از خدای خودم تشکر کنم برای نعمت هایی که دارم…هنوز این کار و انجام ندادم و این همه اتفاقای خوب توی همین چند روز رخ داده، انجام بدم که دیگه چه شودددددددددددددددددددد..عالیه…

    10.امشب یه لحظه خدای من بهم الهام کرد هدست و بزن اهنگای شادتو بزار برو توی بالکن…با اشتیاق انجام دادم چون مث خودش عاشق شادی و لذت بردنم…رفتم…نگاه اسمون کردم…احساسم فوق العاده بود..نگاه می کردم به ماه و ستاره ها و از ته قلبم گفتم خدای من واقعا زندگی توی این جهان بهشته…من فقط چند روزه که دوباره شروع کردم به سپاسگذاری و ببین چجوری داری اتفاقای خوب و جاری می کنی به زندگیم..ببین به همین راحتی به خوشبختی رسوندیم، بدون این که من تلاشی کنم اصلا…واقعا احساس خوشبختی می کنم…خئشبختی ای که می دونی موقتی نیست..همیشگیه…به خاطر کانون توجهت ایجاد شده و تو همیشه و در هر لحظه می تونی توجه کنی به قشنگیای زندگیت…خدای من سپاسگذارم…ازت ممنونم که من و به این جهان اوردی، ازت ممنونم که من و به این سایت اوردی، ازت ممنونم که سپاسگذاری و یادم دادی….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    ثمین گفته:
    مدت عضویت: 3058 روز

    اتفاقای خوب امروزم: 1 مرداد

    از همون دیشب که اتفاقای خوبم و روی سایت گذاشتم بلافاصله بعدش 2 تا اتفاق خیلی خوب رخ داد..اولی این بود که خدای من هدایتم کرد به سری فایل های سفر دور امریکا، متنایی که خانم شایسته عزیزم نوشته بودن و خوندم و دقیقا همون حرفایی و نوشته بودن که من این روزا شدیدا نیاز دارم..توانایی کنترل کانون توجه..

    این که تمرکز کنیم به نکات مثبت و به خودمون و ادمای اطرافمون ساده بگیریم و و این جوری می تونیم از بدیهی ترین قسمت های هر روز هم شادی بزرگی بسازیم.(واقعا این بی نظیره)..

    واقعا خوندنشون به شدت بهم انرژی و انگیزه داد…دقیقا زمانی که من باز با قدرت شروع کردم به تمرکز به زیبایی ها برای رسیدن به احساس خوب، هدایت شدم به این قسمت…

    و دومی این بود که توی همون تایم، این ایده اومد که اهنگای شاد قدیمیمو بزارم و وای که چقدر بهم چسبید…

    اصلا جاری میشن اتفاقای خوب….به راحتی..

    می خوام انقدر ادامه بدم تا به جایی برسم که واسه ساده ترین و کوچک ترین اتفاقای خوبم هم توی دلم یه جشن بزرگ بگیرم و کلی کیف کنم..

    3.امروز صب که رفتم سرکار، موقع صبحانه حتی طعم کره و پنیرهم فرق داشت..همه چی هزار برابر خوشمزه تر بود..انقدر زیاد که هی لقمه می خوردم می گفتم وای خدا چقدر خوشمزست…به خدا همه چی عالی شده…

    4.با کار کردن روی دوره عزت نفس، شجاعت و عزت نفس من بی نهایت شده…باید یه تماس تلفنی گرفته می شد که خیلی راحت نبود..بچه ها هر کدوم گفتن من نمی تونم و من با قدرت گفتم خودم انجامش می دم..افتخار می کنم به خودم…به راحتی تماس گرفتم و با نهایت قدرت حرف زدم…چقدر تغییر کردم من..

    5.همکارم یه تغییر مثبتی توی فرما ایجاد کرده بود…دیدم و از ایدش لذت بردم…قبلنا توی همچین موقعیتایی حسادت می کردم ولی حالا همه چی تغییر کرده…با نهایت مهربونی بهش گفتم و کلی از ایدش تعریف دادم…محاله توی یه ادمی نکته مثبتی ببینم و نگم بهش..فرشته ام من…

    6.سالنی که واسه اصلاح میرم اونجا، چند روزی بود هر بار می خواستم برم یه مشکلی داشتن که نمی شد..یا برقشون خراب بود یا خود خانمه نبود(الان می فهمم نتیجه احساس بدم بوده که همه چی نادلخواه بود)…و امروز وقتی تماس گرفتم دیدم همه چی اکی شده..واقعا احساس خوب جادو می کنه..این قدرت متافیزیکیه ماست..نیازی نیست هیچ کاری کنیم، فقط کافیه احساس خوبی داشته باشیم همه چی خودش درست میشه..

    7.امروز سرکار از همه طرف صدای خنده و شادی میومد.از این خنده ها که توام با خندشون می خندی…وای چقدر دوس دارم همچین چیزیوو…چقدرهمه چی خوبه..خیلی خوبه…

    8.خدای من امروز خیلی بهتر یاداوریم کرد که موقع برخورد با تضادها باید چکار کنم تا احساسم خوب بمونه…بهم گفت وقتی یه تضاد رخ می ده بدون این به سود توه..این جزء سلسله اتفاقای خداونده برای رسوندن تو به خواستت..اعتماد کن..بگو اگه این شرایط، برای همه بد باشه واسه من یکی بی نهایت خوبی داره..این و باور کن و بعد توی ذهنت از خدا بپرس خوب این اتفاق چه سودی داره واسم؟ و اون بهت جواب می ده…خوب این خیلی خوبه…دقیقا با دو روز تمرکز به نکات مثبت، دوباره کامل دارم یاد می گیرم چجوری کانون توجهم و کنترل کنم…

    9.توی ارایشگاه، موقعی که منشی حساب کرد احساس کردم از همیشه بیشتر شد..قبلا توی همچین مواقعی روم نمی شد بپرسم چرا؟ یا دوباره حساب کنین.می گفتم زشته حالا چه فکری می کنن ولی این بار به راحتی پرسیدم که ببخشید نرخاتون بیشتر شده و واسم توضیح داد که اره کمی بیشتر شدن…واقعا این شخصیت محکم و با شجاعت و دوس دارم..دوره عزت نفس، بی نهایت من و تغییر داده.

    10.ظهر چه خواب خوبی رفتم…شب عالی می خوابم ظهر عالی تر…بهشته به خدا..استاد می گفت وقتی شروع می کنی تمرکز به نکات مثبت، خیلی سریع روی خوابت تاثیر می زاره وراحت می خوابی…عالیییییییییییییییییییییییییییییه..

    11.توی ارایشگاه که بودم،خانمی که کار اصلاح و انجام میداد تازه از سفر اومده بود بعد می دیدم هر کی می دیدش کلی ذوق می کرد و می گفت چقدر جاتون خالی بود..با این که نجوا توی ذهنم داشت کار خودشو می کرد جرات کردم و به راحتی احساسم و گفتم بهش..گفتم مشخصه همه دوستون دارن…من از استادم یاد گرفتم که با کلامم عشق ایجاد کنم، که محبت کنم که احساسم و به ادما، حتی کسایی که باشون صمیمی نیستم بگم…خیلی حس خوبیه که وقتی ادما کنارتن همش لبخند روی لبشون میاد…خوش به حال خودم و همه ادمایی که دور من هستن…به خودم افتخار می کنم.

    استاد خوبم ازتون ممنونم که انقدر توی سایت، فضای راحت و دلچسبی و فراهم کردین که به راحتی می تونم بیام اینجا اتفاقای خوبم و بنویسم…خیلی کمک کنندست بهم واسه تمرکز به نکات مثبت..

    خدا رو شکر که یکی از بچه های سایتم..جمله ای که هر روز با خودم تکرار می کنم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    ثمین گفته:
    مدت عضویت: 3058 روز

    اتفاقای خوب امروزم:31 تیر…

    چه حس خوبی داره وقتی توی روز تمام حواسم و جمع می کنم که اتفاقای خوب و بنویسم تا شب بیام و اینجا بنویسمشون…

    1.امروز صب اصلا با یه حس شادی بی نظیری ازخواب بیدار شدم…عاشق روزاییم که از همون لحظه بیدار شدن، خنده روی لبامه…وای عالیه…

    2.یه اتفاق خوب دیگه این بود که زودتر از تایم الارم صب بیدار شدم و دیدم که ای جانم، نیم ساعت وقت دارم بخوابم…وای…چه حس فوق العاده ای بود…به خدا بهشته…ما داریم یاد می گیریم واسه ساده ترین چیزا هم کلی احساس شادی داشته باشیم.

    3.یه اتفاق خوب دیگه این بود که صب موقع اماده شدن واسه رفتن به سر کار، اهنگ شاد گذاشتم و می خوندم باهاش و می رقصیدم و اماده می شدم…چقدر خوبه که ما انقدر راحت داریم از همه چی لذت می بریم..عالیهههههههههههه…

    4.یه خوبی دیگه این که من با خودم عهد بستم که در طول روز، هر زمان که یه فکر بد یا نجوا توی ذهنم اومد زود متوقفش کنم و بگم (فقط افکار شاد و مثبت، چون می دونم وقتی شاد باشم همه چی خود به خود شگفت انگیز میشه)…این جمله و توی ذهنم می گم و کلا مسیر فکرم تغییر می کنه…عالیه..این جوری تمام مدت فکرای خوب توی ذهنمه…

    5.چند روزی بود مرتب به یه تضادی برمی خوردم..من صبح ها رو پیاده میرم تا سر کار و از این 20 دقیقه پیاده رویم استفاده می کنم واسه خوندن فلش کارت هی باورام…یکی از دوستای من خونشون نزدیک به ما هست و جدیدا سر کار میره و صبح ها من و می دید و سوارم می کرد..این برای من خوب نبود چون من می خواستم پیاده برم و فلش کارتام و بخونم(نمی تونستم هم واسش توضیح بدم چون علاقه ای نداشتم بگم چی می خونم)..هر بار که اینجوری می شد توی ذهنم واکنش نشون می دادم و کلافه می شدم تا این که امروز با خودم گفتم دختر این یه تضاده..به سود توه…بعد گفتم چه سودی داره واسم؟و زود جواب اومد…من صبح ها دیر بیدار می شدم و 8 از خونه می زدم بیرون و دقیقا دوستم هم همون تایم میومد گفتم ببین دختر، از این به بعد زودتر بیدار شو که قبل دوستت بری…هم پیاده بری هم این که به موقع سر کار برسی و دیگه مجبور نشی از اون ور بیشتر بمونی…همینه..یه تغییر نگاه ساده چقد همه چیو تغییر می ده..واقعا هر چی رخ می ده به سود منه…به شدت به سود منه…این اتفاق رخ داد که من از اونور تایمم و تنظیم کنم و همه چیم منظم تر شه..چون همش تنبلی می کردم..

    6.یه خوبی دیگه این بود که خدای من قشنگ بلده چجوری اسباب راحتی من و فراهم کنه..امروز که سرکار کلی با سیستم کار داشتم اتفاقا همکار کناریم نیومده بود و من سر کیفم نشستم پای سیستم و کارام و انجام دادم و کلی جلو افتادم…عالیههههههههههه خوب..همه چی عالیههه….

    7.خودم و خیلی دوس دارم…همش در مورد بقیه خوبی می گم…داشتیم با همکارم در مورد مربیای اموزشگاهمون حرف می زدیم اون یه ویژگی بد گفت و من زود گفتم نه همشون خوبن واقعا خوبن وقتی چیزی و بهشون میگم واقعا انجام می دن..خوشم میاد که انقدر عالی دارم کلامم و کنترل می کنم.

    8.من با قدرت هر جایی خبر بدی یا حرف نادلخواهی باشه دوری می کنم ولی اگه حرف مثبتی یا خبر خوبی باشه زودی اونجا میرم…توی اتاقم بودم دیدم خالم داشت واسه مامانم یه خبری و می گفت که مامانم خوشحال شد خیلی…زودی دویدم بیرون گفتم اقا خبره خوبه؟ به منم بگیننننن…و خبر خوب در مورد دخترخالم بود که داره میره سفر و این حرفا(توی چندوقت گذشته واسش یه مشکلی پیش اومده بود از لحاظ روحی اذیت بود و تصمیم گرفته بود واسه بهتر شدن روحیش بره سفر) و این واقعا خبر فوق العاده ای بود…این ویژگیم و دوس دارم که اگاهانه می گردم دنبال شادیی….حس خوب و دوس دارم..خنده و دوس دارم…

    9.دوباره ظهر سر کار به یه تضادی برخوردم..همکار کناریم نیومده بود و دست تنها بودم و واقعا اذیت شدم..توی این مدت بارها این اتفاق رخ داد و من هر بار همش غر می زدم و کلافه بودم تا این که امروز تونستم جور دیگه ای به این موضوع نگاه کنم..گفتم خوب می تونم یه کاری کنم…هر روزی که این اقا نمیتونه بیاد من با یه همکار دیگم که شیفت عصره هماهنگ می کنم اون بیاد کمکم(اون واقعا مشکلی نداره)..و اصلا ارامش پیدا کردم یهو…توی برخورد با تضاد، فقط و فقط باید جور دیگه ای نگاه کنیم و بعد از طریق همون تضاد پیشرفت می کنیم…

    مدتی بود می دیدم همش حسم بده و هر روز دارم به تضاد برمیخورم…دیدم ایراد از کانون توجهمه..واسه همین تصمیم گرفتم دوباره با تمام قدرت تمرین نوشتن اتفاقای خوب و انجام بدم تا دوباره تمام اون حس بی نظیر برگرده….

    10.یه خوبی دیگه اینه که باورای من در مورد موضوع امنیت به شدت عالی شده…به شدت باور دارم من هر جایی باشم اون جا امن ترین جای جهان..چون خداوندی داره امنیتم و برقرار می کنه که به همه چیز و همه کس تسلط داره و تمام جهان و رام من کرده..قبلا توی خیابون که راه می رفتم گوشیم و می زاشتم توی کیفم، کیف و کجی می زاشتم و همش می ترسیدم..الان با خیال راحت کیف و همین جوری معمولی می زارم(کجی نه)..کلا ازاد می زارمش و راحت راه می رم، حتی توی خلوت ترین خیابونا یا توی خیابونای تاریک و به شدت باور دارم من هر جایی باشم اون جا امن ترین جای جهان و در هر لحظه و هر جایی که باشم خدا بهترین و قابل اعتماد ترین بندگانش و دورم میاره…راضیم..از وقتی دارم روی باور امنیت کار می کنم ارامشم خیلی بیشتره.

    این فوق العادست که اصل قانون ویاد گرفتیم..سازوکار و کامل یاد گرفتیم..هر وقتیم ببینیم از مسیر منحرف شدیم به راحتی می تونیم برگردیم..راضیم خوببببببببببببببب…..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    ثمین گفته:
    مدت عضویت: 3058 روز

    اتفاقات خوب امروزم: 25/10/97

    استاد من خیلی از خودم راضیم..خیلی خوب دارم تمرینام و انجام می دم و هر بار که اشتباه می کنم به خودم می گم عزیزم یاد می گیری، هر بار بهتر می شی و واقعا هر بار دارم بهتر اون چیزایی که گفتین و انجام می دم…فقط تنها ضعف من تمرین سپاسگذاری بود..با این که می دونستم مهم ترین تمرین اما به شدت تنبلی می کردم و انجامش نمی دادم…چند روزه که با تعهد خیلی خوبی هر شب قبل از خوابم توی ورد برای 10 موهبتی که دارم شکرگذاری می کنم و صبح ها توی مسیر کارم که حدودا 15 دقیقه پیاده روی هست شکرگذاری می کنم و دقیقا از همون جا یه تغییر عالی تر نسبت به قبل اتفاق داد…دقیقا همون جمله ای که می گین: از در و دیوار واست نعمت می باره…و نکته جالب اینه که انقدر تمام مدت ذهنم درگیر توجه به نعمت ها و اتفاقای خوبیه که داره رخ می ده که اصلا نجواها خیلی کمتر شدن و بیشتر مدت افکار خوب دارم و همش خدای من داره باهام حرف می زنه..همش امید می ده حس خوب می ده…دسترسی دارم بش…

    این روزا همش داره اتفاقای خوب رخ می ده…استاد دارم عادت می کنم به این که همش اتفاقای خوب واسم رخ بده…این دیگه داره طبیعی می شه واسم…خوشحال بودن و احساس خوب داشتن واسم طبیعیه…این که همه چی خودش به بهترین شکل جور بشه طبیعیه واسم…

    1. امروز صبح تا رسیدم یکی از همکارام اومد پیشم(من زودتر از اون می رم خونه) و گفت دختر تو می ری انگار همه چیزای خوب و با خودت می بری گفت وقتی نیستی انگار هیچی نیست خیلی جات خالی می شه…استاد ببین چقدر خوشبختم که از اول صبح همچین ادمایی و دورم می بینم و همچین حرفایی و می شنوم…چقدر من خوبم چقدر با همه خوبم که انقدر وجودم و دوس دارن…خدای من شکرت..من فقط دارم تمرینات استادم و انجام می دم وببین چه ادم فوق العاده ای شدم که انقد بودنم خوبه واسه بقیه…

    2.بعد از این که جلسه 8 دوره افرینش و گوش دادم(قسمت فراوانی) خیلی به موضوعات علمی و بحث پیشرفت علم و نانو و این چیزا علاقمند شدم و خیلی دلم می خواست یه کتاب پیدا کنم در این باره که بخونم تا باور کنم که جهان هر روز داره پیشرفت می کنه هر روز ایده های عالی تر و بهتر…و به طرز فوق العاده ای هفته پیش چند تا کتاب جدید به کتابخونه کار م اضافه شد که امروز داشتم نگاشون می کردم و دیدم دقیقا همون چیزیه که می خواستم…در مورد کاربردای نانو، پیشرفتا در هر جنبه ای…کیف کردم…حتی توی یکیشون نوشته بود توی ازمایشگاه یه انزیمی و کشف کردن که می تونه زباله های پلاستیکی و تجزیه کنه و می گفتن این یه کشف فوق العادست و به راحتی می شه تجزیشون کرد..گفتم خدای من این جهان هر روز داره بهتر می شه هر روز همه چی داره با کیفیت تر و بهتر می شه….شکرت که انقدر سریع پاسخ می دی…

    3.یه اتفاق عالی دیگه این که امروز زن داداشم بهم یه کادو داد…بدون هیچ مناسبتی…اصلا من مبهوت شدم که دو بار پرسیدم این واسه منه؟چیزی که هیچ وقت اتفاق نمی افتاد…گفت رفته بودم خرید، واسه خودم از این شلوار خریدم دوس داشتم واسه توام بخرم…حتی کادوپیچش هم کرده بود…اینا نعمت نیست؟ اینا تغییر نیست؟ اینا نشون نمی ده توی مسیر درستم؟ خدای من شکرت…واقعا ذوق کردم و بوسش کردم…دقیقا از در و دیوار داره نعمت می باره…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    ثمین گفته:
    مدت عضویت: 3058 روز

    اتفاقات خوب امروزم: 24/10/97

    1. از همون اول صبح یه ایده خیلی خوبی که توی بحث کارم داشتم و اجرا کردم و چه نتیجه خوبی و داشت…کیف می کنم وقتی می بینم انقدر خلاقم…از وقتی خودم و باور کردم واسه یه ایده سادم هم خیلی ارزش قائلم…خدای من شکرت..

    2.امروز یکی از مربیا اومد و واسه حساب کتابش به مشکل برخوردم و خیلی واضح بود که بلد نیستم..به جای این که توی ذهنم به خودم دری وری بگم بهش گفتم کمکم کنین و اون ادم یه راهکار خیلی خیلی ساده تر از اون چیزی که من بلد بودم و بادم داد…انقدر ذوق کردم که کلی ازش تشکر کردم و مدیر مجموعه صدای من و شنید و اومد و اتفاقا اون هم کلی چیزای جدیدتر یادم داد…تیو همچین موقعیتی یه نگاه می تونه این باشه که خاک بر سرت هیچی حالیت نیست ابروت رفت حالا رئیست می گه این کیه استخدام کردم؟ و با این نگاه چه شرایط بدی و به سمت خودت بیاری

    یه نگاه دیگه ام می تونه این باشه که چقدر خوبه هر بار که به مشکل برمی خورم اتفاقا یه چیز عالی تری و یاد می گیرم..من که این همه توی کارم عالی هستم یه سری چیزا ام بلد نیستم که دارم یاد می گیرم…اون نگاه کجا این نگاه کجا..نتیجه یکی نگرانی و احساس عذاب دائمیه و نتیجه دیگری احساس ارامش و لذت…

    3.یه اتفاق عالی دیگه این بود که مدیر مجموعه جلوی یکی دیگه از همکارا شروع کرد به تحسین کردن و تعریف دان از من…دقیقا جملاتش این بود که خانم مهر فوق العادست به شدت منظم.از وقتی که اومده چقدر همه چی نظم گرفته بین کارمندایی که من توی این 12 سال دارم ایشون یکی از بهترین ها هستن…و همین جوری پشت سر هم خوبی های من و می گفت و دقیقا یه خط در میون هم همکارم می گفت که اره واقعا به شدت نظم داره من خودم دارم می بینم.. چقدر وجودش خوبه و من فقط اون وسط داشتم تشکر می کردم…از این همه جمله خوب و مثبتی که جاری بود به سمتم…اون لحظه شگفت زده نبودم چون اینا جملاتی بود که هر روز من به خودم می گفتم….هر روز دارم می گم که ارزشمندم..هر روز دارم می گم که به شدت منظم و خلاقم…خدای من شکرت…واقعا حجم اتفاقات خوبی که داره واسم رخ می ده قابل مقایسه با 7 ماه قبل نیست….

    4.یه اتفاق خوب دیگه این بود که دخترخاله من گفت که توی فامیل پدریش یه زوجی رو دارن که 30 سال از ازدواجشون گذشته اما به شدت عاشق همن و تمام مدت با عشق و کلمات قشنگ با هم حرف می زنن…می گفت بعد از این همه سال هنوز توی یه بشقاب غذا می خورن و اصلا احساسشون و این همه عشقشون توی فامیل معروفه…چقدر این اتفاق خوبی بود واسم که این که می گن زن و شوهر بعد یکی دو سال سرد می شن فقط یه باور محدودکنندست…واقعیت نیست…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    ثمین گفته:
    مدت عضویت: 3058 روز

    اتفاقات خوب امروزم: 97/10/22

    1.یه اتفاق عالی این بود که توی راه برگشت از کار، یه بیلبورد تبلیغاتی دیدم و متوجه شدم آخر هفته نمایشگاه گل و گیاه و گردشگری هست..این بی نظیره…دقیقا دو تا چیزی که من عاشقشم…معلومه که این اتفاقی نیست…دقیقا دو روز پیش داشتم به موضوع گردشگری فکر می کردم وجهان انقدر سریع به فرکانسم جواب داد..خدای من شکرت برای این اتفاق خوب…و از اون مهم تر واسه این که با ساده ترین و کوچیک ترین چیزا به اوج احساس خوب می رسم..

    2.امروز سر کار یه شرایط نادلخواهی رخ داد و من به جای نگران شدن یا استرس گرفتن کاملا ریلکس بودم…اصلا انگار نه انگار…کلا تغییر کردم…قبلا همیشه سخت می گرفتم..همه این و بهم می گفتن و حالا خیلی بی خیال شدم و اسون می گیرم..چرا؟چی باعث می شه بی خیال باشم؟ چون بهم ثابت شده وقتی بی خیالم همه چی خودش اکی می شه…جهان درستش می کنه…خدا درستش می کنه به بهترین شکل…و کلا بی خیال شدم و باقی کارام و کردم و اون موضوع خیلی راحت حل شد… (بی خیالی خیلی خوبههههههه..آسون گرفتن خیلی خوبههههههه)

    3.یه اتفاق عالی دیگه ایده ای بود که در مورد کارم به ذهنم رسید..از یکی دو ماه پیش که شروع کردم به ساختن این باور که من آدم خلاقی هستم مرتبا ایده های توپی در مورد کارم به ذهنم می رسه..هیچ تلاشی نمی کنما، حتی فکر هم نمی کنم واسشون اما ایده ها خودشون میان…وقتی ایدم و به مدیر مجموعه گفتم به شدت تحسین کرد و گفت واقعا ایده های خیلی خوبی داری و این ادم همیشه می گه من ایده هام خیلی خوبه…(یعنی یه جورایی توی محل کارم ایده های من معروف شده) همه چی باوره…باورم و عوض کردم و حالا همیشه ایده دارم…ایده های خوب و به درد بخور فراوون ان و به راحتی به ما داده می شن..فقط کافیه باور کنیم که خلاقیم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    ثمین گفته:
    مدت عضویت: 3058 روز

    اتفاقات خوب امروزم: 97/10/21

    1.یه اتفاق عالی که جدیدا داره رخ می ده اینه که صبح ها بابای من زودتر از من بیدار می شه و چای درست می کنه…این واقعا اتفاق خوبیه و خیلی به من کمک می کنه..چون این جوری قبل رفتن سرکار، تایم بیشتری واسه انجام تمرینام دارم.

    2.گوشی من مدتی بود یه مشکلی داشت و اون هم این بود که از طریق مرورگر گوشی نمی تونستم وارد سایت استاد بشم…و این یکم اذیت کننده بود..امروز یه اتفاق عالی رخ داد و خدای من ایده داد خوب یه مرورگر دیگه نصب کن…این همون که استاد می گه اگه توی فرکانس نباشی اصلا دریافت نمی کنی…این همه مدت همچین چیزی به ذهنم نرسیده بود که شاید ایراد از سافاری باشه….و وقتی کروم نصب کردم به راحتی تونستم وارد سایت بشم…واقعا این اتفاق خیلی خوبی بود…خدای من شکرت…کارم خیلی راحت تر شد..

    3.یه اتفاق عالی دیگه که بهترین بهترین بهترین اتفاق امروزم بود این بود که خدای من یه راهکار عالی واسه انجام یکی از تمرینام بهم داد..با توجه به گفته استاد توی دوره افرینش این به شدت مهمه که یه بار صبح و یک بار شب واسه نعمت هایی که داریم شکرگذاری کنیم..من خیلی توی این مدت تلاش کردم که قبل از خوابم این تمرین و انجام بدم اما بیشتر شبا انقدر خسته بودم که با کیفیت انجامش نمی دادم تا این که امروز بهم ایده داد خوب از سایت استفاده کن…همون جوری که داری هر شب 3 تا از بهترین اتفاقای روزت و می نویسی، همون جور هم برو به فایل سپاسگذاری و هر شب لیستی از 10 تا نعمتی که داری و بنویس…این ایده عالیهههههههههههههههههههههههههههههه چون به شدت مجبورم می کنه که این کار و انجام بدم و با کیفیت هم انجام بدم..عالیه خدای من…راضیم به خاطر این همه اتفاق خوبی که داره رخ می ده..واقعا دارم می بینم که از وقتی شروع کردم به نوشتن اتفاقای خوب زندگیم، همین جوری پشت سر هم دارم نعمت دریافت می کنم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    ثمین گفته:
    مدت عضویت: 3058 روز

    اتفاقات خوب امروزم: 20/10/97

    1.امروز یه خبر فوق العاده شنیدم.من خونه ای که در حال حاضر توش زندگی می کنیم و بی نهایت دوس دارم..همه چیش عالیه، منطقش، شکل خونه، بالکن خونه، همسایه ها، واقعا همه چیش عالیه اما از نظر خانوادم چند تا ایراد داشت که به خاطر همین ایرادا قصد داشتن عوضش کنن…با این که این و می دونستم ولی مخالفت نکردم…کلا بی خیال بودم و رها کردم این موضوع و…امروز مامان من این خبر و داد که تصمیمشون تغییر کرده…می خوان که همین جا بمونیم و برنامه دارن پول زیادی بزارن واسه برطرف کردن نواقصش…خدای من عالیهه…این همون چیزیه که می خواستم و حتی بهترش…یعنی توی همین خونه می مونیم و حتی می خوان خوشکل ترش کنن…چون تمام تمرکزم روی نکات مثبته همه چی خودش داره درست می شه…واقعا برای این که همه چی عالی پیش بره نیاز نیس کاری انجام بدیم، فقط کافیه تمرکزمون روی خوبی ها باشه..

    2.من مدتی هست که روی باورام در مورد شغل دلخواهم دارم کار می کنم و تا این جا خیلی عالی تونستم باورام و تغییر بدم…خیلی از خودم راضیم و باید همین روند و ادامه بدم تا خیلی طبیعی دریافتش کنم، همون جوری که شغل فعلیم و تونستم داشته باشم..

    اتفاق خوب امروز این بود که خدای من هدایتم کرد به یه سایتی توی اینترنت، که این سایت در مورد کل شرکت های موفق توی ایران مطلب گذاشته..خیلی کامل و عالی…از هر کدوم کلی عکس داره، از محیط کار از پرسنل، جوشون، همایش هاشون و چقدر این نعمت بی نظیره..چقدر کمک می کنه به تغییر باورام…وقتی عکس ها رو دیدم لذت بردم چون خیلی هاش دقیقا همون چیزی بود که می خواستم و حالا راحت می تونم تجسم کنم و وقتی که توضیحات هر شرکت و می خوندم دیدم چه قدر زیادن شرکتایی که اون ویژگی هایی که من دنبالشم و دارن..یعنی اصلا خیلی هم بدیهیه این چیزا…یعنی خیلی از شرکت ها دنبال نیروی جدیدن، خیلی از مدیرا اصلا خودشون و موظف می دونن مزایای خوب بدن، نهار بدن، حقوقا و به موقع بدن، یا بین پرسنل جو خیلی صمیمی ای برقرار هست…

    اصلا انگاری بعد از تکرار باورای جدید یه دنیای جدید به روی من باز شد…با دیدن این سایت و مطالعش دیدم که اون چیزی که من می خوام چقدر فراوون باباااااااااااااااااااااا….این همون چیزیه که استاد می گه…می گه تو شروع کن به تغییر باورت و بعد جهان برات شواهدشو میاره…

    3.اتفاق عالی دیگه این بود که به طرز خیلی جالی یه موقعیت پولساز واسه من جور شده…خیلی چیز ساده ای هست ولی چقدر بهم ثابت کرد که خدای تو حتی این توانایی و داره که توی خونه برای تو پول بسازه…مامان من ازم خواست هر شب بهش کامپیتر یاد بدم و قراره ساعتی 10 تومان بهم پول بده..و دقیقا وقتی این و گفت بابام هم گفت منم می خوام و بهت پول می دم..کمی بعدش خالم اومد و اونم گفت به منم یاد بده و بهت پول می دم…واقعا واسه من جالب بود که ببین خدای تو چقدر تواناییی داره…واقعا از جایی که به عقل ما نمی رسه می تونه پول و وارد زندگیمون کنه..خدای من شکرت برای این همه نعمتی که داری جاری می کنی به زندگیم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    ثمین گفته:
    مدت عضویت: 3058 روز

    سلام استاد خوبم سلام دوستان…

    من یه دفترچه دارم و هر روز، از صبح که بیدار می شم هر اتفاق خوبی که رخ می ده(چه کوچیک و چه بزرگ) و می نویسم…این کار واقعا باعث می شه تمام تمرکزم روی خوبی ها باشه و کلا احساسم خوب باشه..

    تصمیم گرفتم هر شب قبل از خوابم بیام این جا و بین 3 تا 5 تا از عالی ترین اتفاقایی که توی طول روز واسم رخ داده و بنویسم…می دونم این کار خیلی تاثیر مثبتی واسم داره، چون باعث می شه خیلی بیشتر اتفاقات خوب و ثبت کنم و احساس خوبم بیشتر بشه…

    19/10/97:

    1.من با خداجونم یه تقسیم کاری انجام دادم که هر باور جدیدی و که می خوام بسازم، تکرار کردن اون باور با من و خدا وظیفشه یه الگو بیاره واسم تا بتونم راحت تر باورش کنم.از دیروز شروع کردم به کار کردن روی بحث فراوانی و امروز صبح توی راه، خدای من یه الگوی عالی در این مورد بهم داد که خیلی خیلی بهم حس خوبی داد…بهم این ایده و داد همون جوری که اکسیژن مورد نیاز برای تنفست فراوونه، نا محدوده، همه جا هست و به راحتیم دریافتش می کنی، همون جور هم هر چیزی که تو می خوای فراوون…و همین قدر راحت وارد مدارت می شه…

    اکسیژن 3 تا ویژگی داره..فراوون، همه جا هست و راحت دریافتش می کنی…اصلا ما واسه دریافت اکسیژن کاری نمی کنیم…این همیشه هستش نامحدوده…

    واقعا این الگو، درکم و خیلی بهتر کرد.

    باور کن ادمای خوب فراوون ان، همه جا هستن، توی همه شهرها، توی همه منطقه ها، توی همه محیط ها…وقتی این و باور کنی دیگه دورت پر از ادمای فرشته گون و بی نظیر می شه…

    باور کن مشتری فراوون و همه جا هست…فک نکن مشتری فقط واسه مغازه های بعضی منطقه های شهرت میاد..نه..مشتری همه جا هست..مغازه تو هر جایی باشه مشتری اون جا هست..و به راحتی وارد مدارت می شه…به راحتی..

    باور کن فرد ایده آلت برای ازدواج نامحدوده و خیلی راحت تر از اون چیزی که فکرشو می کنی وارد زندگیت می شه..

    تا قبل از این، من روی بحث فراوانی کار نکرده بودم…دقیقا الان احساس می کنم روی ابرام…وقتی باور می کنی از اون چیزی که می خوای توی شهرت فراوون هست خیالت راحت راحت می شه..آروم می شی…و به جای نگرانی که هست یا نیست، آماده ی دریافتش می شی…

    2.امروز صبح که از خونه بیرون اومدم تا پیاده برم سرکار، هوا بی نظیر بود…ابری، یکمی قبلش بارون زده بود..دقیقا همون جوری بود که دوس دارم…فقط و فقط شکرگذاری می کردم..می دونین استاد..جدیدا شکرگذاری و با حس خیلی بهتری انجام می دم یعنی واقعا لذت می برم از چیزی که اون لحظه هست، دیگه واسم یه تمرین نیست کلا به یه آدم قدردان تبدیل شدم…چقدر با ادم 6 ماه پیش فرق دارم من…و یه چیز جالبی که بالای 6،5 بار برای من رخ داده این بوده که روزایی که صبح می دیدم هوا بارونیه وقتی می خواستم اماده بشم برم سرکار می گفتم خداجونم بارون و نگه دار من که رسیدم سر کار دوباره بارون بزنه…و دقیقا همین رخ داده…دقیقا همین رخ داده…انقدر تکرار شده که دیگه امروز یقین داشتم باز همین جور می شه و شد…خداوند نیروی درون ماست که کارامون و واسمون انجام می ده و هر خواسته کوچیک و بزرگیم که داریم بهمون می ده فقط کاقیه بیخیال باشیم..

    3.یه خوبی دیگه این که من به جایی رسیدم که با هر چیز کوچیکی خوشحال می شم…خوشحالی واقعی..اطرافیانم و می بینم که نگران هزار چیزن، نگرانی چیزیه که خیلی وقته تجربش نکردم…بقیه، این نازیبایی های جهان و مشکل و بدبختی و بی عدالتی می بینن و ما بچه های سایت، تضاد..از وقتی باد گرفتم باید نسبت به تضادها چجوری باشم و چحوری به نفع خودم ازشون استفاده کنم عاشق تضادها شدم.دقیقا مثل یه طراح می مونیم که هر کدوم می تونیم بهشت دلخواه خودمون و بسازیم..یه چیزی رخ می ده نمی خوای..اکی..می گی این و نمی خوام..پس چی و می خوای؟..فلان شرایط و..و دقیقا همون واست رخ می ده…دیگه زندگی دست خودته..واقعا خیلی شگفت انگیزه…

    استاد من عاشق زندگی شدم..قبلا چقدر از این نازیبایی ها وحشت داشتم و حالا عاشقشونم و موهبت می دونمشون…بقیه و می بینم که با نا امیدی زندگی می کنن و ما بچه های سایت با هزار امید و باور عالی…

    استاد، خدا رو شکر می کنم که از بچه های سایتم که این همه متعهدم و با عشق دارم کار می کنم..

    بچه ها، توی هر لولی که هستین و با هر میزان نتیجه ای که تا حالا گرفتین به تک تکتون تبریک می گم..همه ما خوشبختیم باور کنین خوشبختیم، خود بودن توی این سایت و دونستن قانون بهشته..بهشتی که فقط ما داریم تجربش می کنیم….

    استاد انقدر عالی دوره افرینش و کار کردم که الان که به اخرش رسیدم واقعا احساس می کنم استاد این دوره شدم..همون چیزی که شما می گفتی…این دوره چه حجم بالایی از باورای غلط من و اروم اروم و پیوسته تغییر داد…

    ممنونم استاد خوبم..خوشبخت خوشبخت خوشبخت شدم من…

    تا فردا شب…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: