راهکارهای دوره عزت نفس برای ساختن عزت نفس

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری
    146MB
    41 دقیقه

320 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «اندیشه افشین» در این صفحه: 2
  1. -
    اندیشه افشین گفته:
    مدت عضویت: 2944 روز

    سلام خانم شایسته عزیزم

    پاسخ شما را در مهمترین عامل موفقیت که همان عزت نفس میباشد را یکبار خوندم و البته باید صدبار دیگر بخوانم و بنویسم

    میدونید بنظر من عزت نفس مثل تکیه گاه یک صندلی می مونه که هر چی بهتر بسازیش با اطمینان بیشتری میتونی بهش تکیه بدی ، انگار یک جنسی از استحکام در وجودت می سازه که در مواقع خاص با تکیه به اون بتونی حرف بزنی ، سکوت کنی ، تصمیم بگیری ، امیدوار بشی ، صدای خدا را بشنوی ، نجواها را خاموش کنی ، از خودت محافظت کنی ، از احساست ، از جسم و روحت ، اینو در همین مدتی که این دوره بروز رسانی شده درکش کردم ، هرچند که شیطان ذهنم در طول روز تمرکزم را بهم میزنه اما من کماکان به آگاهی های این دوره وفادارم ، چرا که با هربار تمرین انجام دادن و با هربار گوش دادن به حرفهای استاد ، قدری از آن جنس مستحکم را در وجودم می سازم ، مواد اولیه اش را در وجودم دارم و فقط هزینه ساختش را میدهم ، و چه معمار زیبایی هستم من …

    هرچقدر عزت نفسم را می سازم به انرژی منبع نزدیک تر میشوم ، به خدایی که در من است اما من بخاطر اشتغال در سازمان ذهنم از آن غافل بوده ام ، من دیگر آن گمراه شده ای نیستم که تمام ساعات روزش را در ذهنش کار میکرد ، من دیگر آن آزاده ای هستم که باور کرده خواسته هایش به هزاران طریق وارد زندگیش میشوند ، میدانید …. من همیشه دوست داشتم یک دفتر زیبا و متفاوت برای تمرین سپاسگزاری داشته باشم ، اقرار می کنم که همیشه ته دفتر مشق بچه هایم که چند برگ سفید مانده بود سپاسگزاری هام را می نوشتم ، نمیدونم چرا این کار را میکردم ، شاید می خواستم اسراف نشه ، شاید فکر می کردم خدا در ازای این برگه های سفید مانده نعمتی از زندگیم را حذف و یا عذابم دهد ، نمیدانم ، اما حالا که خدا را شناختم و روزبروز عاشق نوع موجودیتش میشوم ، هر روز به یکی از آثار به جا مانده از باورهای غلط گذشته ام حمله میکنم و آنها را به فعل ناشی از ایمان فعلیم آراسته میکنم و من دیروز یک دفتر با جلد چرمی مشکی_صورتی خریدم با برگه های اعلا ، دفترم واقعا زیباست ، واقعا زیبا و چشم نواز است ، محال است کسی آن را ببیند و زیباییش را تحسین نکند ، و من امروز در آن سپاسگزاری هام را نوشتم ، شاید حرکت کوچکی باشد ولی برای منی که خودم و خواسته هایم را سالها زیر آواری از بی لیاقتی مدفون کرده بودم ، بسیار بزرگ است ، فهمیده ام که از همین نوازش های کوچک باید شروع کنم ، از خریدن یک دفتر دلخواه برای خودم ، از دوست داشتن خودم ، از ثبت نام جشن روز مادر ، از گرامی داشتن خودم حتی وقتی که اشتباه می کنم ، و از صدها کار کوچکی که مواد اولیه برای آرام ساختن آن جنس مستحکم میشوند ، تمرین می کنم که با خودم دیگر هرگز دعوا نکنم ، که البته باعث شده با هیچکس دعوا نکنم ، عزت نفس بزرگترین عامل جذب خواسته ها و تمام چیزهای خوب است….

    من حرفهای خانم شایسته را درک میکنم ، که عزت نفس پایدارترین و مهمترین عامل موفقیت است ، هرگز برای موفقیت نباید به سراغ عوامل دیگر رفت ، عزت نفس باعث میشود با لیاقت و اقتدار ثروتمند شوی ، ثروتی پایدار ، نه افزایش چند درصدی درآمد که با کوچکترین توهین و تهدیدی نقش بر آب شود ، عزت نفس اختیار انتخاب های سطحی را در هر زمینه ای از تو میگیرد و سلاحی قدرتمند برای انتخاب های عمیق به تو میدهد ، من با هر ذره از ساختن عزت نفس ، آگاهی های قبلی را بسیار عمیق تر میفهمم ، وقتی روی این دوره کار میکنم فقط و فقط صدای خدا را می شنوم ، فقط به من گفته میشود ، این دوره هم مثل کتاب های درسی دارای تمرین و آموزش است اما آموزش هایش تو را به خدا وصل میکند و تمرین هایش تو را به خودت و راز این انطباق را آرام آرام می فهمی که تو همان تکه از خدایی

    خودت را لایق دریافت کلام خدا میدانی ، باور میکنی که با ابراهیم فرقی نداری ، خودت را به اندازه محمد به خدا نزدیک حس می کنی ، باور میکنی که وصیت علی فقط برای حسن نبوده بلکه تو نیز میتوانی ایمان بیاوری به کلام علی که ثروتمند شدن را آسان ترین کار جهان عنوان نموده …. من هرگز فکر نمی کردم این دوره تا این حد مسیر من را هموار ، ایمان من را قوی و قدرت من را زیاد کند … این دوره آدم را لایق میکند و وقتی لایق شدی لبه های ظرفت بهم می رسند و سوراخ ها پُر میشوند و تو کانال های نعمت را میبینی که یکی یکی به رویت باز میشوند ، عزت نفس به تو خدای واقعی را می شناساند ، چگونه ممکن است خدایی که منبع فراوانی و نعمت است و بی حساب می بخشد ، از سفید ماندن چند برگه کاغذ عصبانی شود ، الان دیگه خنده ام میگیرد به افکار خودم و به میلیون ها سوزنی که پر از مایعات فاسد بودند و به ما تزریق کردند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  2. -
    اندیشه افشین گفته:
    مدت عضویت: 2944 روز

    سلام خانم شایسته عزیزم

    با مطالعه پاسخ شما به سوال کشف کار مورد علاقه که تقریبا دو ساعت طول کشید کلا نگاه من نسبت به این موضوع تغییر کرد و مطمئنم اگر هرکسی این پاسخ پر محتوا را بخونه مثل من نگاهش تغییر میکنه ، میخوام یه توضیح خوب در این مورد بدم و اون اینکه بارها برای من و همه آدم ها پیش اومده که در مسیر اهدافمون و حتی در مسیری که اسمش را هدایت می گذاریم به انواع تضادها برمی خوریم که مسلما اولین اثر مواجهه با تضادها بر روی احساسات ماست یعنی بسته به تضاد پیش آمده ما دچار احساس ترس ، نگرانی ، استرس های غالبا شدید ، ناامیدی ، بی انگیزگی و متعاقب تمام اینها احتمالا حالت افسردگی روحی و کمبود انرژی جسمی میشیم و درست در همین حالتها هست که به این فکر فرو میریم که نکنه اصلا این کار ، کار مورد علاقه من نباشه ، نکنه رسالت من چیز دیگری باشه ، نکنه دارم وقتم را تلف میکنم … دقیقا برای خود من دیروز همین موضوع اتفاق افتاد و من در برخورد با یکی از کارهایی که قبلا شروع کرده بودم دچار استرس زیادی شدم و با خودم گفتم نکنه دارم درجا میزنم و اصلا علاقه ای به این کار ندارم ، نکنه اون عدم علاقه داره خودش را به شکل ترس و استرس بمن نشون میده ، نکنه اگه به این کار علاقه داشتم الان خوشحال بودم اما با مطالعه پاسخ شما به یک درک وسیع رسیدم و اون اینکه « وقتی ما کاری را دوست نداریم نسبت بهش احساس نفرت داریم یعنی موقع انجام دادنش ، یا فکر کردن بهش این حس تنفر خودش را سریع نشون میده ولی سایر احساسات مثل ترس ، استرس ، نگرانی ، ناامیدی و …. ربطی به علاقه نداره و بخاطر باورهای غلط ناشی از ضعف در عزت نفس ، عدم شناخت خدا بعنوان تنها نیروی شکل دهنده خواسته ها و عدم شناخت قوانین کیهانی حاکم بر سیستم خداوند هست که هرفردی وقتی در این حالت قرار میگیره دوتا اتفاق میفته یکی اینکه بروز این احساسات بد دروازه ورود شیطان را باز می کنه و اینگونه نجوا میکنه که ببین چقدر حالت بده برو دنبال یه کار دیگه و با ورود شیطان انسان به هر بیراهه ای میره و از هدفی که تعیین کرده بدون اینکه نتیجه ای یا گرفته باشه ، هرچند نتیجه منفی ، بازمیمونه و نیمه کاره رهاش میکنه و حالت دوم اینکه با سماجت و پافشاری به احساس بدش غلبه میکنه و به دنبال عوامل درونی و باورهای غلطی که در درونش وجود داشته که باعث برخورد به تضاد در مسیر لذت از هدفش شده میگرده و با تصحیح اون عامل یا عوامل بازدارنده که همون باورهای غلط در هر زمینه ای هست ، اندازه خودش را بزرگتر میکنه و به هدفش ادامه میده و تضاد را برمیداره و موفق میشه و همینجور ادامه میده » پس نتیجه گرفتم که احساسات منفی مثل ترس و استرس و نگرانی و ناامیدی در مسیر اهداف ربطی به علاقه نداره و فقط نشانه تضادی هست که می بایست در دلش رفت ، مثل استاد که در اولین سخنرانی خودشون در کلاس دانشگاه دچار اون استرس شدید شدند اما نه تنها فکر نکرد که رسالتشون این نیست بلکه با انجام سی تا سخنرانی در سی تا کلاس در دل استرس نفوذ کردند و موفق شدند و پایه های موفقیت های بعدی خودشون را ساختند …. اینها را نوشتم چون من و تمام بچه ها انقدر روی کار مورد علاقه حساس شدیم که فرق بین مواجهه با تضادها و کار مورد علاقه را نمی دونیم و از اونجا که تشنه ثروت و موفقیت هستیم سریع با اولین تضاد میخواهیم از هدفی که به سمتش هدایت شدیم دست بکشیم و دنبال کار دیگری یا هدف دیگری برویم در حالیکه یکی از سلاح های شیطان همین تعجیل و از این شاخه به اون شاخه پریدن هاست ….. حالا تاثیر پاسخ خانم شایسته عزیزم را بر کارهایی که از دیروز انجام دادم میگم ، من بخاطر نوع کارم همیشه نتایج حاصل از کارهایی که انجام میدم از طریق پیامک و بصورت ابلاغ الکترونیکی روی گوشیم میاد و من هروقت برام پیامک های کاری میاد دچار استرس شدیدی میشم طوریکه تا وارد سامانه بشم و متن ابلاغیه را بخونم دل پیچه میگیرم و دست هام سرد میشند و ضربان قلبم تند میشه ، دیشب پیامک کاری اومد و من که داشتم روی پاسخ خانم شایسته فکر میکردم و ناخودآگاه احساس قدرت درونی بهم دست داده بود و میخواستم با غلبه بر استرس راه موفقیت را برای خودم لذت بخش کنم ، با قدرت و تسلط به خودم وارد سامانه ابلاغ شدم و متن ابلاغیه را مشاهده کردم و بخاطر اینکه روند کارهایی که میکنم با پیشرفت تکنولوژی به آسانی برام با پیامک ارسال میشه سپاسگزاری کردم و نه تنها دل پیچه نگرفتم و دستهام یخ نزدند و ضربان قلبم بالا نرفت بلکه خیلی هم خوشحال و شادمان بودم که تونستم با احساس خوب این کار را انجام بدم دقیقا مصداق جمله خانم شایسته که میگند تنها راه کشف علاقه ، ورود به ناشناخته هاییه که از اونها ترس داریم ، حالا که به این استرس غلبه کردم احساسم هم نسبت به کارم خیلی خوب شد و دلم میخواد هدف بزرگتری را در همین کاری که دارم انجامش میدم تعیین و اولین قدم را براش بردارم ، ضمن اینکه این نگاه توحیدی که در مواجهه با هر تضادی فقطططط در درون خودمون به دنبال راه حلش بگردیم بسیار مسیر را هموار و راه را آسان و لذت بخش میکنه و بدون این نگاه ، هرگز تضادها از بین نمی روند ….. ممنونم خانم شایسته عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای: