راهکارهای دوره عزت نفس برای ساختن عزت نفس

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری
    146MB
    41 دقیقه

320 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «زهرا خداباور» در این صفحه: 1
  1. -
    زهرا خداباور گفته:
    مدت عضویت: 1768 روز

    سلام عزیزم من خودم یک باباس شدیدا تعصبی دارم که هرگز نظر مخالف خودشو نمیپذیره و من خیلی سختی کشیدم سر مسائل مختلف اما سر موضوع چادر، من تو شهر مذهبی و کوچیک زندگی میکنم که الان اکثریت چادرین ولی مانتویی هم داره و جوری ک پیش میره تقریبا مانتوهم داره جا میگفته که اونقدراا مردم نگاهت نکنن تو خیابون به صرف مانتویی بودن البته اگر بلند باشه، با این وجود بابای من یک ادم به صدت مذهبی و بسیجی بود همه میشناختنش و همه جا ادعا داشت من حتی جرعت نداشتم ی تار موم بیرون بیاد که بابام همه جوره تنبیه بدنی و لفظی رکیک داد و بیداد میکرد، همه ی اینا روحمو آزار میداد و نفرتمو نسبت به خانواده بیشتر میکرد و منم ی نوجون 13ساله بیشتر نبودم که داشتم به مسیرای بدی کشیده میشدم تا اینکه با استاد عباسمنش آشنا شدم اصلا باورم نمیشه من فایلارو گوش دادم و به احساس آرامش رسیدم، دیدم این مشکلی نیست که من بتونم حلش کنم اگر بجنگم بدتر میشه اصلا شرایط جوری نیست ک برم حتی حرفشن بزنم چه برسه به اینکه با شجاعت ی روزی سرش نکنم، به خدا گفتم من این خواسته رو دارم اما نمیدونم چطور خودت حلش کن تو تو وجود منی پس میتونی یکاری کنی تو وجود بابام بری یا ی اتفاقی ی ادمی رو بفرستی خلاصه من حالم خوبه آزادیی که میخوام رو اول درونم تجربه میکنم و ایمان دارم خودت درستش میکنی، به طور معجزه آسایی یک روز خواهر بزرگم که از بابامم مذهبی تر و خشک تر بود و همیشه بیشتر از بابام برای چادر و حجاب بهم فشار روانی وارد میکرد جذب من شد و ازم برای ی سری چیزا نظر خواست ی جایی استخدام شد باورت نمیشه دختری که تا ابرو حجاب میگرفت و سفت و سخت از خود آخوندا بدتر بود اومد گفت تو حق داری میخوای امروزی باشی تو محل کارم همه به خودشون میرسن مارفتار اشتباهی با تو داشتیم و آروم آروم خودش تغییر کرد و چادرو کنار گذاشت بابامم خیلیی خواهرمو قبول داره و دیگه کنار اومد با این موضوع

    شاید الان به مسیرش فکر کنی بگی خب تو فلان شد و بهمان شد من فرق میکنه اما میخوام بهت بگم این اتفاقی که افتاد کلل طایفه تعجب کردن غیرقابل باور بود تنها دلیلشم آرامش بی نهایتی بود که من داشتم و باعث شد فرکانسم خواهرمو ک چندین سال باهم مشکل داشتیم با اینکه تو ی خونه بودیم اما قهرکرده بودیم ی سلامم بهم نمیکردیم و بارهای دعواهای شدیدی داشتیم اینقدر تغییر کنه و دستی بشه از طرف خدا که من به راحتی به خواستم برسم خدایا شکرت این بزرگیه توعه که از جایی که ما فکرشو نمیکنیم مشکلاتمونو حل میکنه فقط به ایمان ما بستگی داره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: