بخشی که در این برنامه به معرفی آن میپردازیم، در حکم منبعی غنی و ورودیای مناسب برای ساختن باورهای توحیدی است.
این بخش برای من، نمونهی بهترین کتابی است که میتوانسته درباره «الگوهای باور ساز درباره هدایت» نوشته شود.
الگوهایی که مطالعه داستانهایشان، «مفهوم هدایت» را بهتر و عمیقتر به من یاد میدهد؛
مفهوم «حساب کردن روی نیرو و برکتی که موجود هست»، اما هنوز آن را نمیبینم چون اولین قدم را برنداشتهام؛
و یاد میگیرم تا:
هرگز امکان پذیری خواستههایم را، با امکانات و شرایط کنونیام نسنجم، چون وقتی ایمانم را نشان میدهم و قدمها را برمیدارم، هدایت میشوم و آن شرایط به نفع من، تغییر میکند.
یاد میگیرم تا درباره تحقق اهدافم، هرگز درگیر «چگونگی» نشوم، حساب و کتاب نکنم و فقط اولین قدم را با سرعت بردارم، چون قرار است به «چگونگی» هدایت شوم.
چون خداوندی که «إِنَّ عَلَینا لَلهُدی» را وظیفهی خودش دانسته است، همیشه سمت خودش را انجام میدهد…
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری معرفی بخش «داستان هدایت من»47MB10 دقیقه
سلام به خانم شایسته ی عزیز
من تک تک کلماتی را که گفتین الان باجانم درک و حس میکنم. “هرگز امکان پذیری خواستههایم را، با امکانات و شرایط کنونیام نسنجم، چون وقتی ایمانم را نشان میدهم و قدمها را برمیدارم، هدایت میشوم و آن شرایط به نفع من، تغییر میکند.
یاد میگیرم تا درباره تحقق اهدافم، هرگز درگیر «چگونگی» نشوم، حساب و کتاب نکنم و فقط اولین قدم را با سرعت بردارم، چون قرار است به «چگونگی» هدایت شوم.
چون خداوندی که «إِنَّ عَلَینا لَلهُدی» را وظیفهی خودش دانسته است، همیشه سمت خودش را انجام میدهد…”
????
بگذارید برایتان ماجرا را بگویم:
هفته گذشته داشتم مطلبی را در اینترنت سرچ می کردم تبلیغ ثبت نام لاتاری را دیدم. فرمش را نگاه کردم دیدم شماره پاسپورت میخواد.
یادم افتادکه ۱۰سال پیش تاریخش منقضی شده. و۵سال پیش برای سفر عمره اومدیم اقدام کنیم، اما روابط با عربستان تیره شد ودیگه ما کاری نکردیم. برای گرفتن پاسپورت نگاه کردم چه مدارکی لازمه.
“رضایت محضری همسر”
به همسرم گفتم فردا بیا بریم محضر برام امضا بده پاسپورت بگیرم. گفت برای چی میخوای؟ گفتم میخوام دیگه.
گفت تا نگی من نمیام.
خیلی عصبانی بودم. من به
عنوان یک انسان ویک شخصیت حقیقی برای خودم نمیتونستم تصمیم بگیرم.
یاد روزی افتادم که پسرم مجبور به جراحی شد وامضا ورضایت پدرش لازم بود. یک مادر نمی تونست برای عمل فرزندش امضا بدهد.
زندگی تو ایران، تهران، شمال شهر، خیلی چیزهایی را که دغدغه مردم بود من نداشتم. گاهی به ذهنم میومد که تو یک کشور بهتر باشم، اما انگیزه ای قوی نداشتم.
این تضاد به من تلنگری زد. تو حتی برای خودت نمیتونی یک پاسپورت داشته باشی، باید برای داشتنش جواب پس بدی.
خیلی دلم میخواست جایی بودم که خودم صاحب زندگیم باشم. حالا لاتاری یک فرصت برای این خواسته من بود. اما بدون پاسپورت چطوری؟
با یکی از دوستان که عضو سایت هم است صحبت کردم به من گفت توی زندگیت قاطعیت کمه. از همسرت درخواست کن تا حتما این کار را برات بکنه.
اما من بهانه های همسرم را میدونستم. رابطه خوبی با هم نداشتیم.
توکل بر خدا با قاطعیت باید برم جلو.
۵سال پیش همسرم فرم لازم را گرفته بود رفتم فرم را برداشتم تا برم محضرومدارکم را بدم تا آماده بشه وزنگ بزنم همسرم فقط بیاد امضا بزنه. فرمها کامل پر شده بود ورضایت همسر امضا شده بودبا مهر دفتر خانه. فقط مشکل تاریخ امضا مال سال۹۳بود. رفتم پلیس+۱۰.اونجا که رسیدم اسانسور جلوی پام باز شد، بدون اینکه کسی اونجاباشه. حتی خدا کاری میکنه که در جلوم باز بشه.
اونجا شلوغ بود. رئیسم زنگ زده بود وقرار بود تا نیم ساعت بعد سرکارم باشم ویک نامه ویک گزارش دیگه را براش بفرستم.
رفتم قسمت مدیریت وفرم را نشون دادم. گفت همه چیز اوکی است و میتونی اقدام کنی.
وای خدای من!
با اعجاب به پیش روی خود مینگرم.
خدایا شکر?????
رفتم عکسم را گرفتم وکاراشو انجام دادم.
سر ۵روز پاسپورتم توی خونه دستم بود.
????
قدم اول را برداشتم اما بقیه را خدا درست کرد.
تو خود قدم در را بنه وهیچ مپرس
که خود راه بگویدت چون باید رفت
?????
خدایا دوستت دارم
اما در همین حین ذهن منطقی من مدام دارد میگوید اگر مهاجرت قطعی شود،کلی مانع جلوی راهم میگذارد ومیگوید، راهی بیهوده طی میکنم. مشکل کار، مشکل زبان، موافقت همسرم برای خروج فرزندان، تنهایی و..! ذهنم دوست نداره محیط امنی را
که الان داره با یک عالمه اما واگرها وترسها عوض کنه. اما الان به هیچ کدام نمی اندیشم. به خدا گفتم من قدم اولمو برداشتم، بقیه کارها بر عهده خودت.????????
خداجون همه ما را هدایت کن. آمین