معرفی بخش «داستان هدایت من»

بخشی که در این برنامه به معرفی آن می‌پردازیم‌، در حکم  منبعی غنی و ورودی‌ای مناسب برای ساختن باورهای توحیدی است.

این بخش برای من‌، نمونه‌ی بهترین کتابی است که می‌توانسته درباره «الگوهای باور ساز درباره هدایت» نوشته شود.

الگوهایی که مطالعه داستان‌هایشان‌، «مفهوم هدایت» را بهتر و عمیق‌تر به من یاد می‌دهد؛

مفهوم «حساب کردن روی نیرو و برکتی که موجود هست‌»، اما هنوز آن را نمی‌بینم چون اولین قدم را برنداشته‌ام؛

و یاد می‌گیرم تا:

هرگز امکان پذیری خواسته‌هایم را‌، با امکانات و شرایط کنونی‌ام نسنجم‌، چون وقتی ایمانم را نشان می‌دهم و قدم‌ها را برمی‌دا‌رم‌، هدایت می‌شوم و آن شرایط  به نفع من‌، تغییر می‌کند.

یاد می‌گیرم تا درباره تحقق اهدافم‌، هرگز درگیر «چگونگی» نشوم‌‌‌، حساب و کتاب نکنم و فقط اولین قدم را با سرعت بردارم‌، چون قرار است به «چگونگی» هدایت شوم.

چون خداوندی که «إِن‌َّ عَلَینا لَلهُدی‌» را وظیفه‌ی خودش دانسته است‌،  همیشه سمت خودش را انجام می‌دهد…

 

 

 

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری معرفی بخش «داستان هدایت من»
    47MB
    10 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

181 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «نسترن خان پور» در این صفحه: 1
  1. -
    نسترن خان پور گفته:
    مدت عضویت: 2293 روز

    سلام دوستای عزیز و ثروتمندم

    سلام استاد عزیزم و خانم شایسته بی نظیر

    موضوع این دیدگاهم به این فایل ربطی نداره یه معجزه بی نظیر افتاده که باید بنویسمش

    اون اتفاق این بود …….

    امروز عصر طبق دوره ی عزت نفس یه تصمیمی گرفته بودم و امروز اون تصمیم و انجام دادن و به پایان رسوندمش این معجزه پاداش این تصمیمم بود امروز عصر بعد تموم کردن کارام وقتی رفتم ببینم واسه شام چی داریم و دیدم قراره املت بخوریم ( این اگاهی توی ذهنم بود که وقتی شما درخواستی میکنین جهان قبول می‌کنه و مرحله ی دریافتش به مدار شما ربط داره ) بعد با خودم گفتم خدایا یه شام بی نظیر می‌خوام بعد یهو گفتم پیتزا می‌خوام خودم با اون اگاهی اروم کردم که من درخواست کردم و اگه تو مدارش باشم دریافتش میکنم راستش هیچ پولیم برای خریدن پیتزا نداشتیم بعد بهم گفته شده که برم و از بقیه درخواست کنم رفتم به مامانم گفتم اونم گفت پول نداریم بعد یادم اومد که یکی قرار بود یه پولی بهم بده همینجوری یادم افتاد که شماره کارتم و بهش بفرستم در یخچال و که باز کرده بودم باز گذاشتم اومدم شماره کنم فرستادم ???بعد از پنج دقیقه پول به حسابم واریز شد زود به مامانم گفتم زنگ بزن ابجی بریم پیتزا بگیریم ابجیم ایناهم بیرون بودن بعد زنگ زدیم گفتن ما رسیدیم خونه بعد ابجیم زنگ زد به خودم گفت پاشو بیا خونه ی ما منم نشونه هارو دریافت کردم و پاشدم رفتم وقتی رسیدم خونه ابجیم دیدم دوتا پیتزا روی میز غذاخوری با دوتا نوشیدنی من کف کرده بودم یعنی هنگ کرده بود ابجیم داشت غش می‌کرد از خنده من دیووووونه شده بودم وای یعنی واقعا من دیوونه شدم من دیوووانه حرف این استاد یادم اومد جهان دلهای ادمارو براتون نرم می‌کنه من هنوزم هنگ کردم بعد ماجرارو براشون تعریف کردم ابجیم گفت بیرون بودیم یهو من پیتزا به ذهنم زد گفتم بریم پیتزا بگیریم هممون همینجوری داشتم میخندیدیم من دوتا بال نیاز داشتم تا پرواز کنم واقعا من دیوووونه شدم قبل همه اینا به خودم میگفتم خیلی وقته معجزه هارو نمی‌بینم جهان گفت بیا ببین من نمیدونم چی بگم فقط دارم اشک شوق میریزم نمیدونم نمیدونم فقط باید ادامه بدیم و روی خودمون کار کنیم یعنی اون لحظه هیچوقت یادم نمیره اگه کلا خانواده واسه سوپرایز کردنم برنامه ریخته بودم اونجوری سوپرایز نمی‌شدم پس جهان استاد برنامه ریزی هاست اره فقط باید چشم هارا شست و جور دیگر دید باور نمیشه خدایاشکرت شکرت

    از کائنات برای هممون عشق ارامش شادی ثروت ایمان و قدرت ارزو میکنم و مطمئنم اگه بخوایم بهش میرسیم فقط باید مدارمون و تغییر بدیم عاشقتونم شکر ???????????????????????????

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: