تجربیات زیبا و تأثیرگزار دوست عزیزمان «مهدی» درباره بخش «تمرین ستاره قطبی | دوره 12 قدم»، به عنوان متن این قسمت از معرفی امکانات سایت، انتخاب شد.
از وقتی که وارد دوره دوازده قدم شدم زندگیم ۱۸۰ درجه تغییر کرده
تمرین ستاره قطبی یک تمرین قدرتمنده اگه بتونیم به خوبی انجام بدیم خیلی راحت تر می تونیم کنترل ذهن عالی داشته باشیم من خودم که هفت ماه دارم رو خودم حسابی کار می کنم یه وقتایی این تمرین به خوبی انجام نمیدم باز میشه که نتونستم ذهن خودمو کنترل کنم از وقتی که این تمرین را بهخوبی جدی گرفتم زندگیم خیلی عالی شده و هر چقدر تو این موضوع مهارت کسب می کنم خیلی راحت میتونم ذهن خودم رو کنترل کنم
نیم نگاهی به زندگی گذشته خودم
من در روستا به دنیا اومدم شرایط مالی فوقالعاده ی نداشتیم
درآمد پدرم حداقل ۲۰۰ هزار تومان بود اونم فقط برای خوراک ماهانه مون بود
شرایط بسیار سختی رو تجربه می کردم
حسرت می خوردم که عید نوروز چرا لباس ندارم بپوشم
حتی یه وقتهای می شد که اصن غذا نداشتیم بخوریم و کنترل ذهن برام سخت ترین کار دنیا بود
تمام تلاش من تو این هفت ماه فقط کنترل ذهن بوده
من حدود ۷ ماه پیش خونه نداشتم تو کپر زندگی میکردیم میتونید تو اینترنت سرچ کنید خونه که شاخ برگ های درخت نخل درست میشه زمستونا از سرما میلریزدم تابستون از گرما
حتی یه وقتایی اصلا پول نداشتیم برای خودمون کفش بگیریم چقدر برام سخت بود اون روزا اما تجربه خیلی خوبی بود تجربه خیلی زیبا که باعث شد منو هدایت کند به این مسیر فوق العاده
به جرأت میتونم بگم شرایط من از استاد عباس منش بدتر بود
سریع خلاصه کردم چون گذشته زیاد جالبی نبود
❤️الان زندگی بهتری دارم یه خونه خیلی عالی دارم
دیگه زمستان امسال اذیت نمیشم میتونم با خیال راحت خوب زندگی کنم و لذت ببرم
حتی الان پول خرید کفش لباس راحت دارم
حالا می خوام به دستاوردهایی که تو این دوره با انجام تمرینات به دست آوردم براتون به اشتراک بزارم تا شما دوستان عزیزم از خوندن این دستاوردها لذت ببرید و انگیزه بگیرید که تمرینات باهم جدی بگیریم تا زندگی مملو از عشق لذت تجربه کنیم
از وقتی که شروع کردم به انجام دادن تمرین ستاره قطبی
روابط فوق العاده
❤️روابط بسیار فوق العاده ای را تجربه می کنم واقعا خیلی خوشحالم که فقط تمرکز بر روی نکات مثبت تونسته رابطه منو با دیگران با خانواده با دوستام عالی کنه ستاره قطبی یک اهرم فوق العاده ست برای داشتن یک زندگی شگفت انگیز
کسب و کار
❤️ستاره قطبی منو هدایت کرد به سمت شغل مورد علاقه م که با عشق می تونم ساعتها در موردش صحبت کنم هیچ وقت هم خسته نمیشم همین نتیجه ایمان منو رو به قوانین خیلی بیشتر کرد
شناخت خداوند
❤️تمرین ستاره قطبی بهم کمک کرد تا رابطه عالی با خدای خودم داشته باشم خدا رو صد هزار مرتبه شکر می کنم که تونستم رابطه خودمو با خدای خودم عالی کنم من تا قبل از ورود به این دوره نمیدونستم خدا کیه
میزان سلامتی
❤️ حتی از وقتی که وارد این دوره شدم یک بار مراجعه نکردم به چشم پزشکی قبلا چرا سالی یک بار می رفتم اما الان دیگه نمیرم من دفترچه بیمه ندارم الان چون باور دارم من هیچ وقت مریض نمیشم و این حس عالیه که سلامتی داشته باشی و لذت ببری
قبلا خیلی چشم درد داشتم وقتی که به گوشی نگاه میکردم همش درد می کرد الان اصن درد نمی کنه
۲۴ ساعته به گوشی خیره میشم با تو سایت هستم
احساس می کنم خیلی بهتر هم شده چشمام خدا را شکر
الهام ایده های ثروت ساز
کلی ایده ثروت ساز و فوق العاده بهم الهام شده یه گیج میشم که کدوم اول شروع کنم هر ایده ای که شروع می کنم وقتی میشینم منطقی حساب می کنم میبینم انقدر میشه از این ایده پول ساخت که خودم باورم نمیشه تمامی ایده فقط در زمینه کاری خودم هستش و این خیلی فوق العاده است
نتایج من خیلی زیاده این فقط ده درصد نتایجم بود
دوستتون دارم❤️
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری معرفی «تمرین ستاره قطبی | دوره 12 قدم»46MB10 دقیقه
سلام استاد عزیزم… این کامنت رو دارم تو فرودگاه قطر براتون مینویسم… در حالی که ویزای تحصیلی اروپا تو دستمه و چشمانم پر از اشک شوقه…
چند سال پیش تو فرودگاه قبلی همین کشور نشسته بودم و منتظر پروازم بودم تا اولین سفر خارجیم رو تجربه کنم… انگار همین دیروز بود…
انگار همین دیروز بود که شاهد به حقیقت پیوستن رویای کودکیم برای سفر به خارج از کشور بودم… انگار همین دیروز بود که احساس میکردم از یه قفس رها شدم… انگار همین دیروز بود که احساس میکردم برای اولین بار تو عمرم دارم نفس میکشم… انگار همین دیروز بود که فرودگاه قطر رو قطعهای از بهشت دیدم… انگار همین دیروز بود که با وجود تسلطم به زبان انگلیسی اعتماد به نفس سفارش دادن نوشیدنی مورد علاقم از کافیشاپ فرودگاه رو نداشتم چون میترسیدم بلد نباشم چه جوری باید سفارش بدم و پول پرداخت کنم…
این فرودگاه دیگه اون فرودگاه نیست… من هم دیگه اون الهام سابق نیستم…
استاد عزیزم… بارها گفتید که دوست دارید از نتایج بچهها بشنوید… اما واقعا تا به حال فکر کردید که چه کار بزرگی رو از ما میخواین؟ اصلا مگه میشه این نتایج رو توصیف کرد؟ مگه چقدر واژه تو این دنیا هست؟ مگه میشه حال خوب درون رو به تصویر کشید؟ مگه میشه اشکهای شوق بیامان رو نشون داد؟ مگه میشه حس آرامش رو توضیح داد؟ مگه میشه مفهوم یکی شدن با خدا رو با زبان بشری بیان کرد؟ مگه میشه محکم شدن جای پات رو زمین رو برای یه نفر دیگه توضیح بدی؟ مگه میشه سیر تحول چند ساله رو تو یه کامنت نوشت؟
استاد عزیزم… مگه میشه گفت خدایی که شما بهم نشون دادین با زندگی من چیکار کرده؟ مگه میتونم بهتون نشون بدم که روی دوش خدا سوار شدم؟ مگه میشه حساب دهها معجزهای که هر روز داره برام اتفاق میفته رو نگه داشت؟
اگر هم بشه توضیح داد، از کجا باید شروع کرد…
استاد بی نظیر من… همونجوری که یه بار تو متن پروفایلم توضیح دادم، من چند سال پیش مهاجرت کاری رو تجربه کردم… مهاجرتی برای فرار از وضعیتی که با باورهای اشتباه خودم ساخته بودم… مهاجرتی برای فرار از خودم… اما هر جای این دنیا که سفر کردم همون الهام دنبالم اومد… همون الهامی که پُر بود از حس نفرت و خشم و حسرت و حسادت… همون الهامی که با زمین و زمان مشکل داشت… همون الهامی که همیشه خوشبختی و آرامش رو بیرون از خودش جستجو میکرد… همون الهام بیهویتی که همه چیز داشت و هیچ نداشت…
استاد دوستداشتنی من… هیچ وقت روزی رو فراموش نمیکنم که دست خدا شدی برای چال کردن اون الهام سابق… هیچ وقت روزی رو فراموش نمیکنم که دست خدا شدی برای متولد کردن الهامی که مدتهاست داره تو خواب و بیداری اشک شوق میریزه… الهامی که حاضر نیست حال الانش رو با هیچ چیزی تو دنیا عوض کنه…
من یک بار بدون طی کردن تکاملم و دونستن قانون مهاجرت کردم و حالا دارم با کولهباری از باورهای خوب و تکامل چند ساله مهاجرت میکنم…
چند سال پیش تو فرودگاه چنان به پاسپورتم چسبیده بودم که انگار جونم به اون ویزا بسته بود… اما حالا خدا شاهده که اگه همین الان ویزا و بلیط رو از دستم بگیرن، میگم: خدای عزیزم! واقعا فکر نمیکردم که برنامهای بهتر از این برام داشته باشی! راضیم ازت! بزن بریم تا تجربه بعدی رو خلق کنیم!
استاد… میدونید چیه؟ اصلا هر چی بیشتر میگذره و هر چی نتایج بزرگتر میشه، آدم کمتر میتونه توضیحشون بده… به نظرم دلیلش اینه که وقتی نتایج هنوز کوچیکه یعنی تعداد باورهای خوب هنوز کمه و باورها هنوز سطحی و جدا جدا هستن و برای همین به راحتی میشه توضیحشون داد.
اما وقتی نتایج بزرگتر میشن، انقدر تعداد باورهایی که منجر به اون نتایج شده زیاده و انقدر ریزهکاری داره و انقدر باورهای به ظاهر مجزا در واقعیت به هم پیوسته و مرتبط هست که اصلا نمیشه توضیحشون داد. یعنی مرز مشخص بین باورها به مرور از بین میره. مثلا یه نتیجهی خوب ممکنه نتیجه صد تا باور خوب تو حوزههای به ظاهر غیرمرتبط باشه.
احساس میکنم ذهن من مثل یه گلدون شنی-ماسهای هست که اوایل آشناییم با این سایت داشت با شنهای دونه درشت پر میشد. اگه اون موقع کسی در مورد ارتباط باورها و نتایجم ازم میپرسید، راحت میتونستم یک یا چند تا از اون شنهای درشت رو در بیارم و بگم که این باور یا این باورها این نتیجه رو به وجود آورد و باعث شد این گیاه جوانه بزنه.
اما هر چقدر که با تعهد بیشتری این مسیر رو ادامه دادم و باورهای بهتری برای خودم ساختم، اون گلدون با شنهایی با دونههای ریزتر پر شد. وقتی گفتههای استاد رو عمیقتر درک کردم و در کنارش شروع کردم به مطالعه قرآن، اون شنها هی ریزتر و ریزتر شد و تبدیل به ماسه شد و گیاه توی گلدون بزرگتر و بزرگتر شد.
الان هر بار که یه نکته خیلی ظریف از فایلهای استاد یا کامنت دوستان عزیزم تو سایت یاد میگیرم، احساس میکنم یه دونه ماسه خیلی کوچولو داره میفته تو گلدون زیبای ذهنم و اون فضاهای خالی رو به بهترین شکل پر میکنه.
حالا که این گلدون بیشتر و فشردهتر از قبل با باورهای خوب پر شده، اگه کسی ازم بپرسه که این نتیجهی بزرگ به خاطر کدوم باوره اصلا نمیتونم براش توضیح بدم چون نمیتونم یک یا چند تا دونه شن یا ماسه رو بیرون بکشم و بگم که این بود که اون نتیجه رو رقم زد. فقط میتونم بگم که این نتیجه حاصل تک تک شنهای دونه درشت و دونه کوچیک و ماسههایی هست که هر روز آروم آروم و لایه لایه تو گلدون ذهنم ریخته میشد و خاکش رو غنیتر میکرد.
با وجود اینکه نمیشه ارتباط دقیق باورها و فرکانسها و نتایج رو با کلمات توضیح داد، دوست دارم در مورد چند تا باور خوبی صحبت کنم که احساس میکنم ایجاد و تقویتشون باعث شد روند مهاجرت الان من نسبت به مهاجرت قبلیم فوقالعاده دلپذیرتر بشه و همه کارهام به سادهترین شکل ممکن پیش بره.
من خالق زندگی خودم هستم
من تا همین چند سال پیش اصلا اعتقاد نداشتم که خودم مسئول 100 درصد چیزی هستم که تو زندگی تجربه میکنم. همیشه فکر میکردم که عوامل بیرونی (مثل کشور محل تولد، جنسیت، خانواده، دولت، قیمت دلار، قوانین ویزا و …) تو موفقیت یا عدم موفقیت من تاثیرگذاره. اما الان حتی یک درصد هم شک ندارم که آنچه من بسازم به وجود میاد… به قول استاد، حتی اگه کل مردم جهان بخوان نزارن من به چیزی که با فرکانسهام ساختم برسم، محاله بتونن این کار رو بکنن.
فاصله ما با اهدافمون فقط با احساس خوب پر میشه
تو کامنتهای قبلیم توضیح دادم که حدودا پنج ماه بخش ویزای سفارت کشوری که من باید بهش مراجعه میکردم تعطیل بود و اصلا نگفته بودن که چه زمانی قراره دوباره باز بشه. اما من تو تمام این مدت سعی کردم که تو بیشتر روزهای هفته حالم رو خوب نگه دارم. قطعا زمانهایی پیش میومد که من هم از این بلاتکلیفی خسته میشدم و حالم بد میشد. اما زیبایی قانون اینه که به فرکانسهای غالب ما پاسخ میده و جای هیچ نگرانی در مورد این افتهای احساسی موقتی نیست.
زمانی به راحتی به خواستمون میرسیم که محتاج رسیدن بهش نباشیم
من روی هدفم تمرکز کردم و تمام کارهای لازم رو از طرف خودم انجام دادم اما واقعا نسبت به این خواسته رها بودم و گفتم که من فقط تجربه بهتری رو از زندگی میخوام و تصمیم گرفتم که دست خدا رو نبندم و اجازه بدم هدایتم کنه و از بهترین مسیر من رو به خواستم برسونه.
وقتی خواستهای توی وجود ما شکل میگیره توانایی محقق کردنش از قبل در وجود ما ایجاد شده
من تا یک سال پیش اصلا به ادامه تحصیل فکر نمیکردم… حتی یک درصد… اما زمانی که این خواسته تو وجود من شکل گرفت، یه انرژی فوقالعاده عجیبی برای رسیدن به این هدف تو وجودم دیدم که تا چند وقت قبل حتی تصورش رو هم نمیتونستم بکنم. حالا خیلی بهتر از قبل درک میکنم که شکل گرفتن یه خواسته به این معنیه که پتانسیل بالقوه برای انجام اون کار تو وجود ما هست و کافیه ما قدم برداریم و به صورت بالفعل درش بیاریم.
همه کشورها پتانسیل موفقیت و زیبا زندگی کردن رو دارن
من تا همین چند سال پیش انقدر از ایرانیها و کشورم بد میگفتم که خدا میدونه. تو صحبتهام با خارجیها از مسائل کشورم با آب و تاب تعریف میکردم و این رو نشونه روشنفکری میدونستم… غافل از اینکه تو همین ایران افرادی بودن و هستن که دارن زیبا و ثروتمند زندگی میکنن. من خودم به عنوان یه ایرانی داشتم از ایرانیها بد میگفتم و هیچ احترامی برای خودم قائل نبودم و در عین حال انتظار داشتم که دیگران به من احترام بزارن!
وقتی نگاهم رو به کشورم تغییر دادم و روی زیباییهای خودش و مردمش تمرکز کردم، تنها چیزی که تجربه کردم، حس خوب و محبت بود. علاوه بر این، تو همین ایران هم موفقیتهایی که میخواستم رو به دست آوردم. الان دیگه با افتخار میگم که من یه ایرانیم و عاشق کشورم و مردمش هستم.
از هزاران طریق میتونم به کشورم خدمت کنم، حتی اگه اینجا نباشم
بارها و بارها شنیدیم که باید بمونیم و به کشورمون خدمت کنیم و کمک کنیم که مسائلش حل بشه وگرنه انسان خیلی خودخواهی هستیم. به نظرم مرز باریکی بین عشق و تعصب وجود داره. عشق به ما انگیزه میده تا مثل استاد جهان رو بگردیم و خدماتمون رو به تمام جهان ارائه کنیم اما تعصب باعث میشه تو یه مکان گیر کنیم و دوست نداشته باشیم دانش و تواناییهامون رو با بقیه به اشتراک بزاریم و از بقیه چیزی یاد بگیریم.
همونطور که امثال مریم میرزاخانی و پروفسور سمیعی مایه افتخار ایرانیها بودن و هستن، من هم میتونم تو خارج از کشور ایران و ایرانی رو سربلند کنم. یه بار یه جا خوندم که مرزها فقط خطهای خیالیای هستن که روی نقشهها ظاهر میشن. پس به این مرزبندیها نچسبیم و به جای عشق به یه کشور خاص سعی کنیم عشق به کل جهان رو تو قلبمون ایجاد کنیم. به نظرم آیه «سیروا فی الارض» حجت رو بر ما تو زمینه مهاجرت تمام کرده.
من توانایی تغییر دادن کشورم رو ندارم
من قبلا فکر میکردم که توی ایران یه چیزی خرابه و من باید درستش کنم. تازه تو دوره 12 قدم متوجه شدم که هر چیز و هر شخصی در جای درست خودش هست و اگه من میخوام تجربه بهتری از زندگی داشته باشم، باید به جای تمرکز روی درست کردن یه چیزی بیرون از خودم و ناسزا گفتن به این و اون فقط روی خودم کار کنم تا به جایی هدایت بشم که از قبل هر آنچه که من میخوام رو داره.
خارجیها فوقالعاده ایرانیها رو دوست دارن و بهشون احترام میزارن
من تا زمانی که فکر میکردم خارجیها از ایرانیها خوششون نمیاد و همشون نژادپرست هستن، همیشه با آدمهای این چنینی برخورد میکردم. اما بعد از یه مدت متوجه شدم که این تصورات تنها ساخته ذهن منه و ریشه در نظر منفی خود من نسبت به ملیتهای دیگه داره.
باور کنید تعداد زیادی از خارجیها حتی نمیتونن ایران رو روی نقشه نشون بدن چه برسه بخوان پیشذهنیتی در مورد ایران و ایرانیها داشته باشن. الان دیگه میدونم اگه من به خودم و ملیتم و کشورم احترام بزارم، همین احترام متقابل رو از دیگران نسبت به خودم و ملیتم و کشورم دریافت میکنم و اونها به عنوان دستی از دستان خدا به من کمک میکنن.
علاوه بر این، همونطور که تو مجموعه سفر به دور آمریکا داریم میبینیم، تو کشورهای مختلف افراد با هر نوع پوشش و عقیدهای به راحتی و در صلح کنار همدیگه زندگی میکنن و به عقاید همدیگه احترام میزارن.
اکثر ایرانیهای خارج از کشور انسانهای بینظیری هستن
من خودم بارها شنیده بودم که ایرانیهای خارج از کشور نه تنها هوای همدیگه رو ندارن بلکه زیرآب همدیگه رو هم تو بعضی مواقع میزنن و از این حرفها. من هم تا زمانی که این باور رو داشتم همیشه سعی میکردم هر جا میرم از ایرانیهای دیگه دوری کنم.
اما تو سفری که چند ماه پیش داشتم چند بار از ایرانیها راهنمایی خواستم و اونها به بهترین شکل بهم کمک کردن و همین موضوع باعث شد که باور اشتباه من تغییر کنه. در این شکی نیست که خدا برای بندهاش کافیه اما حالا دیگه میدونم اگه برای حواله پول و … به کمک یه ایرانی تو خارج از کشور نیاز داشته باشم، قطعا اون شخص هر کمکی که از دستش بر بیاد رو به عنوان دستی از دستان خدا برای من انجام خواهد داد و خیالم از این نظر راحته.
فیلم استاد از مراسم 13 بهدر در کنار خانوادههای ایرانی تو آمریکا خیلی زیبا حال خوب community ایرانیها در خارج از کشور رو به تصویر کشیده بود.
مهاجرت میتونه پروسهی بسیار ساده و کوتاه و لذتبخشی باشه
سالها پیش من انقدر برای مهاجرت کاری عجله داشتم که هی تو کارم گره میفتاد و روند گرفتن ویزام طولانیتر میشد. اون موقع نمیدونستم که رها نبودن و چسبیدن من به خواستههام ریشه همه اون مسائل بود. این بار هر کاری که از طرف خودم لازم بود رو انجام دادم و از ته دل بقیش رو به خدا سپردم.
گفتم که خدایا میدونم قراره همیشه من رو در زمان مناسب در مکان مناسب قرار بدی. پس هر تاخیر و تغییر برنامهای که پیش بیاد رو خیر میدونم. اون هم بهترین دستانش رو بسیج کرد تا کارهای من به سادهترین شکل ممکن انجام بشه. من حدود دی ماه سال گذشته اقدام کردم و با وجود تعطیلی سفارت الان که آبان ماه هست ویزام رو گرفتم.
برعکس مهاجرت قبلی هم، این بار دیگه منتظر ویزا نبودم تا حالم خوب بشه. تو این چند ماه تا جای ممکن سعی کردم از زندگی لذت ببرم و یه عالمه تجربه زیبا مثل رفتن به باشگاه و پارک و کافیشاپ و کنسرت رو داشتم. اما چیزی که بیشتر از همهی این کارهای فیزیکی اهمیت داشت تلاشم برای به احساس خوب رسیدن از طریق تغییر زاویه دیدم بود. به قول استاد، داشتم زندگی رو زندگی میکردم.
برای شروع پروسه مهاجرت نیاز به دونستن کل مسیر نیست
من پروسه اپلای کردن خودم رو با سرچ کردن اسم رشته و مقطع مورد نظر خودم تو دانشگاههای مختلف از طریق گوگل شروع کردم و سایت دانشگاهها رو تک تک چک کردم تا به دانشگاهی هدایت شدم که پروسه اپلای فوقالعاده سادهای داشت.
ذهن نجواگرم میخواست یکسره روی ادامه مسیر تمرکز کنه و مثلا میگفت حالا هزینه اپلای رو چه جوری میخوای پرداخت کنی و … اما بعد از هر قدمی که برمیداشتم، قدم بعدی بهم گفته میشد و خدا دستان خودش رو از جاهایی که فکرش رو هم نمیکردم وارد زندگیم میکرد. به نظرم ایمان به غیب یعنی همین.
این در مورد هر نوع مهاجرت و هر نوع کاری صدق میکنه. به جای اینکه از دور به در سنسوردار خیره بشیم و هی شکایت کنیم که چرا بسته هست، کافیه یه قدم بریم سمتش تا ببینیم که چقدر راحت باز میشه. الان خیلی بهتر از قبل درک میکنم که ایمانی که عمل نیاره حرف مفته. تو خود پای در راه بنه و هیچ مپرس، خود راه بگویدت که چون باید رفت…
برای پروسه مهاجرت نیاز به مشاورههای بیپایان و گرفتن اطلاعات زیاد نیست
من خودم تو این پروسه حتی یک بار هم به وکیل یا موسسه مهاجرتی مراجعه نکردم. نمیگم مشورت و مشاوره کار اشتباهی هست اما اگه از یه حدی بیشتر بشه فقط ترمزهای بیشتری رو تو ذهن ایجاد میکنه.
من تا جای ممکن سعی کردم خودم از طریق سایت سفارت و مرکز ویزا و سایر منابع رسمی مرتبط اطلاعات مورد نیازم رو به دست بیارم. این اطلاعات هم معمولا خیلی واضح نوشته شده و من تو این پروسه سوال خیلی خاصی برام پیش نیومد. اگرم پیش میومد، از خود سفارت یا مرکز ویزا میپرسیدم.
قطعا سایتهای موسسات مهاجرتیای هستن که اطلاعات خیلی خوب و دقیقی ارائه میدن. اما سایتهای زیادی هم هستن که اطلاعاتی رو ارائه میدن که هم جهت با باورهای درستی که ما میشناسیم نیستن.
بعضی سایتها رو که باز میکردم اولش نوشته بود: «همانطور که میدانید پروسه مهاجرت به فلان کشور بسیار سخت و زمانبر و پرهزینه هست. اما نگران نباشید! ما اینجا هستیم تا به شما در طول این پروسه کمک کنیم و …» زیر همون مطلب هم صدها نفر از سختی این پروسه و تجربشون از reject شدنهای متعدد نوشته بودن.
پیشنهاد من این هست که اگر دیدید که یه سایت یا یه شخص داره به جای پرداختن به اصل میره سراغ حاشیه و حس بدی ازش گرفتید بدونید که نباید به خوندن اون مطلب یا ادامه صحبت با اون شخص ادامه بدید.
من تو این پروسه همش به خودم یادآوری میکردم که یه واقعیت ثابت برای همه وجود نداره و اگه برای یه نفر این پروسه سخت بوده، دلیل نمیشه که کارهای من هم سخت پیش بره. میگفتم که من از باورهای خوبی که دارم میسازم مطمئنم و یقین دارم که کارها به راحتی پیش میره. واقعا هم همینطور شد. من با اولین درخواستم و از طریق تنها دانشگاهی که اپلای کردم تونستم ویزام رو بگیرم.
اگر انگیزه پشت مهاجرت درست باشه، انسان به راحتی هدایت میشه و از نتیجه لذت میبره
من بار اول با انگیزه فرار از وضعیتی که داشتم مهاجرت کردم. اما چون تکاملم رو طی نکرده بودم، فقط تونستم از یک سوم ظرفیت اون تجربه استفاده کنم. اما این بار دارم با انگیزه رشد بیشتر مهاجرت میکنم و میدونم که قراره از نهایت ظرفیت این تجربه و پتانسیل خودم استفاده کنم.
طبق تجربه خودم، اگه بدون طی کردن تکاملمون و با زور و عجله و اصرار بخوایم به اهدافمون برسیم، حتی اگه به دستشون بیاریم، نمیتونیم خیلی خوب ازشون استفاده کنیم.
مثل این میمونه که یه پیانو رو به دست بیاریم اما هنوز یاد نگرفته باشیم ازش استفاده کنیم. اون موقع، اون پیانو فقط ظاهر قشنگی داره و ممکنه همه به به و چه چه کنن. اما واقعیت اینه که ما جز ور رفتن الکی با کلیدهاش کار دیگهای نمیتونیم باهاش انجام بدیم و لذتی که میتونیم ازش ببریم خیلی محدوده.
سن و سال و مدارک و … هیچ تاثیری تو پروسه مهاجرت نداره
من دارم تو سی سالگی مهاجرت تحصیلی میکنم. حالا درک میکنم که وقتی استاد میگن عوامل بیرونی مثل سن و جنسیت و ملیت و رشته و معدل و مدرک و … هیچ تاثیری تو زندگی ما ندارن یعنی چی. مطمئنم اگه سنم بالاتر هم بود باز میتونستم این تجربه رو برای خودم رقم بزنم.
علاوه بر این، من با یه دختر نازنین تو مرکز ویزا آشنا شدم که حتی با گواهی موقت دانشگاهی تونست ویزای تحصیلی بگیره. انقدر این دختر نسبت به خواسته خودش رها بود که خدا میدونه. چند نفر دیگه رو هم دیدم که با مدارک به اصطلاح ناقص خیلی راحت تونستن ویزاشون رو بگیرن.
فرصتها و نعمتها هیچ وقت تموم نمیشن
من قبلا میزان راحت بودن پروسه اخذ ویزا رو با دولت حاکم به کشورم و اون کشور مقصد یا آمریکا مرتبط میدونستم. یعنی میگفتم مثلا دوره روحانی از احمدی نژاد برای مهاجرت بهتر بود یا دوره اوباما از دوره ترامپ بهتر بود. اما پروسه مهاجرت من تو همین دوره ترامپ به مراتب راحتتر از مهاجرت قبلیم تو دوره اوباما رقم خورد. حالا میفهمم که فرصتها همیشه وجود دارن و این تنها باورهای منه که تجربه من از زندگی رو تعیین میکنه. پس نیازی نیست عجله کنیم یا نگران باشیم.
برای مهاجرت نیازی به تسلط به زبان انگلیسی نیست
من تو اون مرکز ویزا خیلی از افراد رو دیدم که بدون تسلط به زبان انگلیسی به سادگی برای کشورهای مختلف ویزا گرفتن. خدا رو شکر من تو این مورد مسئلهای نداشتم اما مطرحش کردم چون میدونم که ترمز خیلی از افراد هست.
مهاجرت هیچ ارتباطی با قیمت دلار نداره
شاید این ایده خیلی منطقی به نظر برسه که با بالا رفتن قیمت دلار پروسه مهاجرت هم سختتر میشه. اما واقعیت اینه که من نهایت تلاشم رو کردم که باور فراوانی رو تو وجودم تقویت کنم و خدا رو شکر از جاهایی که فکرش رو هم نمیکردم پول وارد حسابم شد تا بتونم مقدار ارز مورد نظرم رو تهیه کنم و همه چیز خیلی عالی پیش رفت. به قول یکی از دوستان عزیز تو سایت، خداوند نعمتهاش رو به دلار محاسبه نمیکنه.
مهاجرت نیاز به پول خیلی زیادی نداره
من الان فقط به اندازه چند ماه دارم برای خودم ارز میبرم که مبلغ خیلی زیادی هم نیست. اما خیالم راحته چون انقدر روی عزت نفس و اعتماد به نفسم کار کردم و به تواناییهام ایمان دارم که میدونم میتونم با اجازه کاری که دارم و با آزادکاری از پس هزینههام بربیام. ان مع العسر یسرا یا به بیان دیگه «هر کجا مشکل، جواب آنجا رود». همونجوری که تا الان همه قدمها بهم گفته شده، قدمهای بعدی هم گفته میشه. نیاز نیست من روی عقل خودم حساب کنم. کافیه به جریان هدایت اعتماد کنم.
نیازی نیست منتظر جور شدن شرایط ایدهآل برای مهاجرت باشیم
به خاطر تعطیلی سفارت، من حدود 2 ماه دیرتر از بقیه همکلاسیهام دارم سال تحصیلی رو شروع میکنم. تو یه کامنت دیگه توضیح دادم که چون این شرایط ایدهآلم نبود میخواستم امسال دیگه برای ویزا درخواست ندم و بزارم برای سال دیگه. اما به خودم گفتم که من به راحتی میتونم به بقیه بچههای کلاس برسم و خودم شرایط ایدهآلم رو ایجاد میکنم. الان خیلی از این تصمیم خوشحالم.
هر جا برم خداوند با منه
خیلی از ما از تنهایی و دلتنگی و دوری از خانواده میترسیم. اما من این باور رو در خودم ایجاد کردم که خدا برای من کافی هست و هر جای دنیا که باشم ازم حمایت میکنه. به نظرم باید همه افرادی که تو زندگیمون هستن یا میان رو فقط دستی از دستان خداوند بدونیم و بهشون وابسته نشیم.
من عاشق این جمله استادم که میگن خدا بینهایت دست برای ابراز عشق به ما داره. اگه باورش کنیم تو دورترین نقاط جهان هم افرادی بینظیری رو سر راه ما قرار میده تا به واسطه اونها تجربههای خیلی خوبی رو داشته باشیم. البته باز هم نباید به اون افراد وابسته بشیم و اجازه بدیم که آدمها تو زندگیمون بیان و برن.
من و عزیزانم به یک اندازه به خداوند و جریان هدایت دسترسی داریم
خیلی از ما فکر میکنیم که تا آخر عمر باید پیش خانوادههامون باشیم چون اگه ما نباشیم هیچکسی نیست که به اونها کمک کنه و اونها دلتنگ ما میشن. من خودم سعی کردم این باور رو برای خودم ایجاد کنم که خدای من خدای عزیزان من هم هست و همه مردم جهان به یک اندازه به هدایت و کمک خداوند دسترسی دارن و خدا برای تک تک بندههاش کافیه.
علاوه بر این، ما توانایی این رو نداریم که زندگی کسی رو در جهت مثبت یا منفی تغییر بدیم. رها بودن در مورد عزیزانمون یکی از بهترین مصادیق توکل هست. ما فقط باید روی خودمون تمرکز کنیم. شاید خودخواهانه به نظر برسه اما حقیقت اینه که وقتی ما بهتر زندگی کنیم، جهان رو جای بهتری برای دیگران میکنیم.
من دارم سعی میکنم این موضوع رو خیلی خوب درک کنم که رسیدن من به آرزوهام راهی رو برای رسیدن اطرافیانم به رویاهاشون باز میکنه چون در حد دستاوردهای خودمون براشون الگوی موفقیت میشیم و این به نظرم از هر کمک دیگهای با ارزشتره. دقیقا همونطور که ما با دیدن دستاوردهای استاد انگیزه میگیریم و برامون باورپذیر میشه که میشه به هر هدفی رسید.
من لیاقت بهترین تجربهها و زندگی تو بهترین کشورها رو دارم
اگه با احساس لیاقت پروسه مهاجرت رو شروع کنیم و با دید تحسین و نه حسادت و حسرت به افرادی که مهاجرت کردن و زندگی خوبی دارن نگاه کنیم، خودمون هم به بهترین تجربهها هدایت میشیم.
مهاجرت فکری پیشنیاز مهاجرت در دنیای واقعیه
اکثر ما این باور رو داریم که تو خارج از کشور به حقوق انسانها خیلی احترام گذاشته میشه و همه با هم خوب رفتار میکنن. حالا اگه بتونیم همه اون خصایص اخلاقی خوب رو قبل از مهاجرت فیزیکی تو خودمون ایجاد کنیم و در واقع مهاجرت فکری کنیم، به مکانی هدایت میشیم که این خصایص اخلاقی خوب بیشتر توش دیده میشه.
مثلا من یه روزی تصمیم گرفتم که دیگه فیلمهای خارجی رو به صورت رایگان نگاه کنم و به کپی رایت اون فیلم احترام بزارم. الان ماههاست که من (جز یه بار اونم به خاطر فراموش کردن تصمیمم) هیچ فیلم خارجیای رو به صورت رایگان ندیدم و گفتم که خدایا من رو به جایی هدایت کن که بتونم بهای این فیلمها رو بپردازم و ازشون لذت ببرم. یا مثلا تصمیم گرفتم که هر آشغالی سر راهم میبینم بردارم و بندازم تو سطل آشغال یا بهترین برخورد رو با دیگران داشته باشم.
جدیدا این جمله فوقالعاده رو شنیدم که میگه: نیازی نیست هر روز روی هدفهاتون تمرکز کنید… کافیه هر روز رو طبق ارزشهاتون زندگی کنید تا خود به خود به هدفهاتون برسید.
خداوند به شجاعان پاسخ میده
شروع پروسه مهاجرت شجاعت میخواد و به نظرم بزرگترین دستاورد این مسیر، صرفنظر از نتیجه اون، رشد بینظیری هست که انسان تجربش میکنه. دستاوردهای خود مهاجرت که دیگه کاملا بدیهی هست.
ترس از موفقیت وجود داره و میشه بهش غلبه کرد
من وقتی اولین بار مفهوم «ترس از موفقیت» رو تو دوره عزت نفس از زبان استاد شنیدم باور نمیکردم که چنین چیزی وجود داشته باشه. اما تو این پروسه مهاجرت تحصیلی خیلی خوب مفهومش رو درک کردم. چندین بار پیش اومد که تو دلم خالی شد و گفتم که اگه من مهاجرت تحصیلی کنم دیگه سرم خیلی شلوغ میشه و نمیتونم روی خودم کار کنم و صدها محدودیت دیگه رو تو ذهنم با این موفقیت ارتباط دادم. اما سریع تونستم مچ ذهن نجواگرم رو بگیرم و به این ترس از موفقیت غلبه کنم.
نباید نتیجه رو به هویتمون گره بزنیم
من تو یه مقطعی به خاطر ترس از reject شدن ویزام، نمیخواستم کلا برای ویزا درخواست بدم. اما یه کم که فکر کردم متوجه شدم که من دارم تایید شدن یا نشدن ویزام رو به هویتم گره میزنم. بهتره اعتماد به نفس و عزت نفسمون رو به جای نتیجه به تلاشمون گره بزنیم.
تازه اگه صد بار هم reject بشیم باز هم میشه باورهای بهتری ساخت و دوباره این مسیر رو از اول شروع کرد. من افرادی رو میشناسم که چون یه بار reject شدن کلا از هم پاشیدن و افسرده شدن و گفتن که دیگه درخواست نمیدن چون قطعا این rejection تاثیر منفی تو درخواست بعدیشون میزاره. اما باید بدونیم که اتفاقات آینده ما به واسطه فرکانسهای همین لحظه ما رقم میخوره نه فرکانسهای قبلیمون.
برای موفقیت باید انعطاف پذیر بود و اصل رو از حاشیه تشخیص داد
اگه اشتباه نکنم یه بار از استاد شنیدم که ترمز یکی از اعضای سایت برای مهاجرت این بود که برای استفاده از دستشویی فرنگی راحت نبودن. من خودم هم همین مسئله رو داشتم. اما به تدریج سعی کردم در مورد این قضیه انعطاف بیشتری از خودم نشون بدم و بتونم در مورد طهارت و پاکیزگی اصل رو از حاشیه تشخیص بدم.
همیشه راه برای تغییر مسیر هست
خیلی خوبه که قبل از تصمیم به مهاجرت به شناخت خوبی از خودمون و اهدافمون برسیم و تحقیقات لازم رو هم انجام بدیم. اهرم رنج و لذت و نوشتن نکات مثبت و منفی مهاجرت و یادداشت کردن دلایل تصمیم به مهاجرت یکی از کارهایی هست که باید قبل از این تصمیم یا در حین اجرای این تصمیم انجام بدیم تا هر زمان که در طول مسیر داشتیم ناامید شدیم یا به هر دلیلی داشتیم از تصمیمون پشیمون میشدیم یه نگاهی بهشون بندازیم و دوباره انگیزه بگیریم.
اما این به این معنی نیست که هیچ وقت و به هیچ قیمتی نباید تغییر مسیر بدیم و روی یه تصمیم و مسیر خاص اصرار کنیم. یعنی حتی اگه مهاجرت هم انجام شد و دیدیم که با آنچه تصور کرده بودیم متفاوت هست، همیشه راه و فرصت برای چرخوندن سکان کشتی زندگیمون هست. دوباره میشه نشست و دلایل تصمیم برای تغییر مسیر رو نوشت و یه راه متفاوتی رو پیش گرفت.
به نظرم تصمیم گرفتن خیلی بهتر از تصمیم نگرفتن هست چون اگه باورهای درست داشته باشیم، نتیجه تصمیم، صرفنظر از درست یا غلط بودنش، چیزی جز خیر و رشد نخواهد بود.
خود من هم تو هر مقطعی که احساس کنم این مهاجرت با اهداف من متناسب نیست و با آنچه تو ذهنم داشتم متفاوته قطعا برای تغییر مسیر درنگ نمیکنم و نگران نظر اطرافیانم هم نیستم.
باید وقتی شرایط عالی هست تغییر کنیم
من زندگی فوقالعاده راحتی تو ایران داشتم. همه چیز برام عادی و ساده شده بود و چشم بسته میتونستم کارم رو انجام بدم. زندگیم از خیلی جنبهها عالی و ایدهآل بود. اما احساس میکردم که مدتهاست پیشرفت خیلی خاصی نکردم. از اونجایی که هیچ چیز در جهان راکد نیست، میدونستم که این عدم پیشرفت به معنی پسرفت هست. پس تصمیم گرفتم چالش جدیدی رو برای خودم ایجاد کنم تا دوباره نشاط و شادابی لازم رو پیدا کنم. خوبه که دائما از حیطه امن خودمون بیرون بیایم و تجربههای جدیدی رو کسب کنیم.
تغییر زاویه دید راههای جدیدی رو باز میکنه
من چند وقت پیش یه سمت بالاتر تو موسسهای که براش کار میکردم بهم پیشنهاد شد اما باید هر روز تو موسسه حضور پیدا میکردم. من این پیشنهاد رو قبول نکردم چون اون موقع تصمیم گرفته بودم که غیرحضوری (اما بدون بیمه) کار کنم تا وقت بیشتری برای کار کردن روی خودم داشته باشم.
خیلی از افراد به خاطر وابسته بودن به بیمه مهاجرت نمیکنن اما من سعی کردم که این باور رو در خودم ایجاد کنم که در آینده با باورهای بهتر به جایگاهی میرسم که هیچ وقت به بیمه نیاز پیدا نکنم. به خاطر همین از این نظر ترمزی برای مهاجرت نداشتم. من اصلا نمیخوام بگم که بیمه خوبه یا بده. شرایط هر شخصی متفاوته. فقط میخوام بگم که این میتونه یکی از ترمزها باشه و تغییر زاویه دید میتونه به کمرنگتر کردنش کمک کنه.
در آخر دوست دارم چند تا نکته رو بگم:
– اینکه من در مورد این باورها صحبت کردم به این معنی نیست که همه این باورها 100 درصد تو وجود من ایجاد شدن. صادقانه باید بگم که من با ایمانِ حدودا 50 درصد به این باورها به هدف کوتاهمدت مورد نظرم رسیدم. قطعا اگه بیشتر از اینها این مطالب رو باور کرده بودم، این پروسه از این هم راحتتر میشد. این نکته رو گفتم تا به خودم یادآوری کنم که نیازی نیست کاملگرا باشیم. کافیه ما متعهد به کار کردن روی خودمون باشیم و تکاملمون رو طی کنیم تا نتایج هر روز بزرگتر و بزرگتر بشن.
– اگه هنوز مطمئن نیستید که باید مهاجرت کنید یا نه یا اصلا از زندگی تو خارج از کشور خوشتون میاد یا نه، به نظرم بهترین راهِ رسیدن به خودشناسی و تصمیم بهتر اینه که چند تا سفر کوتاه به کشورهای مختلف از جمله کشورهای همسایه برید که اکثرشون حتی به ویزا هم احتیاج ندارن و با هزینه کم تا حدود زیادی میشه در مورد حس و حال زندگی تو خارج از کشور شناخت پیدا کرد.
حتی میشه برای شرکت تو دورههای کوتاهمدت آموزشی تو خارج از کشور درخواست داد و گواهینامه این دورهها رو گرفت. اینجوری با وقت و انرژی و هزینه کم میشه به بهترین تصمیم رسید. من خودم یه بار یه دوره یک ماهه مربوط به رشته خودم رو تو یه کشور دیگه گذروندم که تو روند تکاملی من خیلی موثر بود و مهاجرت رو خیلی برای من باورپذیرتر از قبل کرد.
فایده دیگه این کار این هست که به مرور و با سفرهای داخلی و خارجی کوتاهمدت دلتنگی ما برای خانواده و دلتنگی خانواده برای ما به مرور کمتر میشه و از نظر احساسی برای یه قدم بزرگ خیلی آمادهتر میشیم.
– برای حس دلتنگی نه باید خودمون رو سرزنش کنیم نه خانواده و عزیزانمون رو. این یه احساس طبیعی بشری هست اما باید تا جای ممکن از طرف خودمون کنترلش کنیم و باورهای مناسبی در موردش بسازیم تا ترمزی که در چنین قالب به ظاهر زیبایی نمود پیدا میکنه رو کمرنگتر کنیم. فایلهای استاد در مورد مصادیق شرک و توحید عملی خیلی تو این زمینه به من کمک کرد.
– تو زمینه مهاجرت، یه راه ثابت برای همه وجود نداره. مثلا اینطور نیست که حالا که من ویزای تحصیلی گرفتم بخوام بگم که این بهترین و سادهترین راه برای مهاجرته یا برای فلان کشور یا فلان دانشگاه یا فلان رشته خیلی راحت میشه پذیرش گرفت.
برای همین هم هست که تا حالا در مورد کشور محل تحصیلم و رشته و مقطع و … چیزی نگفتم. در واقع، نمیخوام اصل رو با حاشیه قاطی کنم چون نمیخوام ذهن دوستان به این سمت بره که برای فلان کشور خاص یا فلان رشته و … میشه اما برای من نمیشه.
طبق تجربه من و رفت و آمدهام تو مرکز ویزا و صحبت با افرادی که قصد مهاجرت داشتن دیگه برام عین روز روشنه که بینهایت راه برای مهاجرت هست… کاری، تحصیلی، دعوت خانوادگی، سرمایهگذاری، فرصت مطالعاتی، دورههای کوتاهمدت و بلندمدت متفرقه و صدها راه دیگه. برای هر کشوری هم که میشناسید داره ویزا صادر میشه، از کشورهای همسایه گرفته تا آمریکا. هر محدودیتی هست فقط تو ذهن ماست.
برای همین به نظرم بهتره روی شیوه خاص مهاجرتی یه شخص خاص تمرکز نکنیم و نخوایم دقیقا همون راه رو بریم. فقط کافیه از خدا بخوایم که بهترین گزینه و بهترین کشوری رو پیش پای ما بزاره که متناسب با اهداف و روحیات و سبک زندگی ماست.
– در اینکه مهاجرت باعث رشد میشه هیچ شکی نیست اما من به شخصه با migration for the sake of migration (یعنی مهاجرت صرفا برای مهاجرت) موافق نیستم.
من افرادی رو میشناسم که از جایگاه و شرایطی که تو ایران دارن خیلی راضین و هر روز دارن تو همه جنبهها رشد میکنن و حالشون خیلی خوبه. به نظرم هدف مهاجرت هم رشد بیشتر و حال خوب هست. حالا اگه کسی این تجربه رو تو همونجایی که هست داره، انگار هم پیانو رو داره هم نواختنش رو بلده. قانون تو کل دنیا یکسان عمل میکنه.
به همین دلیل هست که صرفا نباید به خاطر داشتن برچسب «مهاجرت» این کار رو انجام بدیم و فکر کنیم که چون یه سری افراد میخوان مهاجرت کنن من هم باید مهاجرت کنم.
من دوستانی رو دارم که پیشرفتهای فوقالعادهای تو ایران داشتن و الان هم خودشون رو یکی از خوشبختترین افراد جهان میدونن. علاقشون به گشتن دنیا رو هم با سفرهای کوتاهمدت ارضا میکنن و تو همون سفرها رشد میکنن.
به نظرم خودشناسی اولین و مهمترین گام برای مهاجرت هست. باید از خودمون بپرسیم که آیا تصمیم ما برای مهاجرت صرفا به تقلید از دیگران هست؟ و آیا تصمیممون برای موندن در ایران به خاطر ترسها و عدم تواناییمون برای برطرف کردن ترمزهامون هست یا اینکه واقعا از شرایطمون راضی هستیم و داریم اینجا رشد میکنیم؟
– وقتی با کار کردن روی خودمون مدارمون بالاتر میره، خود به خود روی موج هدایت به بهترین تجربهها سوار میشیم و به قول انگلیسیها there’s no stopping it یعنی مادامی که روی خودمون کار میکنیم اصلا نمیشه این جریان هدایت به سمت زیباییهای بیشتر رو متوقف کرد. طبق تجربه خودم میتونم بگم که کار کردن روی باورهام من رو به چیزی فراتر و بسیار باارزشتر از یه ویزا رسوند که واقعا قابل وصف نیست.
– جدیدا از یه متفکر هندی شنیدم که میگفت: ممکن یا غیرممکن بودن یه کار به شما مربوط نمیشه، بلکه به جهان هستی مربوط میشه.
پس بهتره به ممکن یا غیرممکن بودن تحقق یه هدف فکر نکنیم و فقط قدم برداریم تا قدم بعدی بهمون گفته بشه.
استاد عزیزم… یادمه بارها گفتید که به جایی میرسید که به خاطر قوانین ثابت جهان از خداوند سپاسگزاری میکنید. برای اولین بار تو عمرم معنی این جمله رو درک کردم. ممنون به خاطر فضای زیبایی که تو این سایت به وجود آوردید تا بتونیم از دوستان عزیز دیگه درس بگیریم. ممنون که با همراهی خانم شایسته کمک کردید تا بتونم هر روز فریاد بزنم: خدایااااااااا راضیم ازت!
عاشقتونم.