پس کِی به خواسته ام می رسم؟! - صفحه 104

3059 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ناهید و نسی گفته:
    مدت عضویت: 1519 روز

    به نام خدا

    سلام استاد جونم

    الان داشتم کامنت های عالی بچه ها رو میخوندم نمیدونم حسم گفت بنویسم الان اینجا و از خدا میخوام هرچی که به درد من و دوستانم‌میخوره و باعث رشد خودم و بقیه بشه رو بهم‌بگه تا بنویسم

    استاد جون من اینو بگم‌که چقدر تکاملی با شما آشنا شدم و من مدت هاست که با قانون آشنا هستم ولی با اساتید دیگه بودم و بعد به صورت تکاملی وارد مدار شما شدم و خیلیی از این بابت خوشحالم دوره هایی که از اساتید دیگه داشتم پاک کردم و خواستم‌فقط با شما باشم و از دانلودی ها شروع کردم

    ‌از کلید های سایت شروع کردم و هرکلید برام‌مثل یه دوره است خیلی خوبن اما دارم توی برنامم‌میزارم‌که هرروز به غیر از کلید ها کامنت های سایت رو هم‌بخونم اولش حتی برای شنیدن فایل ها و خوندن کامنت ها نمیخواستم تکاملمو طی کنم هزار تا کار میگفتم توی روز باید انجام بدم بعدش روزم‌تموم میشد میدیدم نهایتا نصف کمترشو انجام دادم و همین باعث میشد حسم خراب بشه پس قلبم‌گفت همینم‌تکاملی برو جلو هرروز یکم‌بیشتر از قبل کار‌کن‌روی خودت من‌ فقط از فایل ها شروع کردم هرروز یک فایل بیشتر از قبل میشنوم الان بهم‌گفت کامنت هم‌بخون و اضافه کن‌به فایل ها و من دارم‌کامنت ها رو میخونم تا حدودی

    استاد من یه چی مهم بگم در مورد کنترل ذهن

    من وقتی با قانون اشنا شدم فهمیدم باید رابطمو با یک عده قطع کنم(افراد منفی) خب آگاهانه برای کنترل ورودی هام رابطمو تقریبا با همه ی فامیل به غیر از خانوادم قطع کردم و حتی قبلش یک سری دوستانم خودشون از زندگیم رفتن بیرون

    اولش سخت بود اطرافیانم مقاومت داشتن حساس بودن که چیشده ولی الان دیگه برای همه طبیعی شده نبودن من توی جمعشون الان اگه باشم همه تعجب میکنند

    خب من الان‌بعد از یک وسال و خورده ای اومدم خونه یکی از بستگان نزدیک اونم‌چون قلبم گفت برو تا حست بهتر از این بشه الان من اومدم اینجا یه عده از افراد فامیل هستند اما موضوع جالب اینجاست وقتی اونها دارن غیبت میکنند با اینکه همه توی یک محیط و خونه باغ توری هستیم اما انگار وقتی اونها منفی صحبت میکنند من اونجا نیستم‌ این ناخودگاه داره اتفاق میفته یعنی من فرار نمیکنم خودم یا وقتی دارن در مورد یه موضوع منفی صحبت میکنند وقتی من وارد میشم نمیدونم‌چی میشه اون حرفا قطع میشه

    البته یه دوبار هم خودم وقتی وارد اون‌جمع شدم‌و کار داشتم دیدم یه حرف منفی دارند میزنند باز ناخودگاه یه حرفی زدم که ربطی به موضوع اونها نداشت و کلا اون فضا از حالت منفی خارج شد

    میخوام‌بگم‌ اولش ما خودمون میایم اگاهانه این کارو میکنیم ادمهای منفی و فضاهای منفی رو دورمیکنیم و بعد هم که وقتی روی خودمون‌کار میکنیم کلا خیلی هاشون که از زندگیمون‌میرن و بعضی هاشون که خیلی دیر به دیر میبینیم و همون‌دیر به دیر هم وقتی کنارشون باشیم انگاز یه اتفاق جالب میفته ما در بهترین زمان در بهترین مکان در اون لحظه قرار میگیریم‌مثلا من خدا بهم‌گفت بیا بشین اینجا زیر درختها و عکاسی کن یا بهم‌گفت بشین کامنت سایت بخون و باز که بیشتر که کار کنیم همون عده ی منفی کم که کمن به صفر میرسه

    اخیرا هم‌که خداوند بهم گفته مهاجرت کن و میخوام‌مستقل بشم

    استاد دوسدارم هروقت نتیجه گرفتم بیام و فقط از نتایجم‌بنویسم؛ منم دوسدارم مثل شما باشم هرچی که من دوسدارم شما دارید توی زندگیتون دوسدارم از شما الگو بگیرم و خوشحالم خدا شما رو اورد توی زندگیم و منو هدایت کرد اینجا

    فقط میخوام‌بگم من باید بیشتر عمل کنم تحسین میکنم‌عمل گرا بودن شما رو استادجونم

    حرف زدن خیلی اسونه ولی عمل کردن مرد میخواد باید عمل کرد اینها رو دارم‌به خودم‌میگم میگم نسرین عمل کن اره تو بدونی احساس خوب :اتفاق خوب ولی عمل نکنی فایده نداره اره تو میخوای مهاجرت کنی ولی عمل نکنی فایده نداره

    من خیلیییییی جای کار دارم استاد من خیلیی از خودم انتظار دارم من خواسته هایی از خدا دارم وشاید برای خیلیی ها بزرگ باشه حتی خنده دار اما رسیدن به اونها باید مردش باشی

    حرف مفت نزنی و عمل کنی فقط اینها رو فقط دارم به خودم میگم که عمل کنم …چون استاد جونم من حقیقتا اینجوری نبودم توی این چند سال ولی میخوام باشم باید باشم وقتی قانونش اینه باید هماهنگ‌باشم با قانون باید عمل کنم به چیزهایی که یاد گرفتم …دوسدارم شجاع باشم جسور باشم مثل شما عمل گرا باشم مثل شما…تاثیر گذار و الگوی عالی باشم مثل شما …با ایمان باشم مثل شما ….دوسدارم این ویژگی شخصیتی رو توی خودم ایجاد کنم من خیلیی جای کار دارم خیلییییی خیلییییی بیشتر از این باید روی خودم کار کنم باید عمل کنم باید توحیدی باشم

    راستی استاد جونم‌من واسه ی کنترل ذهن شروع کردم به قرآن خوندن منی که ترس از خوندن قرآن داشتم الان تقریبا هرروز دارم قرآن میخونم و خیلیی قرآن بهش علاقه مند شدم خیلیی دوستتون دارم استاد خیلیی زیاد مرسی ازتون که کلام رب العالمین بر زبانتون جاری میکنید ازهمه ی بچه های سایت هم ممنونم به خاطر این کامنت های فوق العاده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      کالی انگشتان گفته:
      مدت عضویت: 1312 روز

      خدا قوت نسرین خانم

      تو گفته هاتون این مرد عمل بودن رو خیلی دوست داشتم بله از یه جایی به بعد دیگه وقت عمل کردنه و تا وقتی عمل نکنی هر دوره ای که گوش بدی هر آگاهی که کسب بکنی اگه عمل نکنی یعنی هیچی و عمل کردن و اقعا اراده و ایمان راسخی میخواد

      موفق تر باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    سمیه گفته:
    مدت عضویت: 2042 روز

    به نام الله یکتا، بهترین یار و یاورممممم❤

    سلام به عزیزانم در این سایت .سلام به خودم و سلام به استادم و سلام به عزیز دل استادم.امروز یه اتفاق قشنگی برام افتاد که میخوام اینجا بنویسم چون از این صفحه بهش رسیدم!

    اولین سوراخ گیری بزرگ سطل ثروتم😍

    تو حسابم یک میلیون و دویست و چهل هزار تومن پول داشتم که کاملاً از درآمد خودمه، یه حسی بهم گفت که با این پول یکی از محصولات استاد رو بگیر! و چون قبلش داشتم تو حیاط تمرکز بر نکات مثبت می کردم و تو تاریکی داشتم از گلامون عکس می انداختم و حال خییییلی خوبی داشتم گفتم هدایت الله هست و من یا باید قدم دوم رو بگیرم یا اصول کسب و کار شخصی! تو کیف پول سایتم هم که پول دارم و بعد به ذهنم اومد که بعدشم دوباره که دو سه روز دیگه از شاگردام پول برام میاد می تونم قدم سوم رو هم بگیرم! و …. اما یهو یاد تعهد خودم افتادم ! آخر اسفند ماه از خودم پرسیدم که کسی که یک سال و دو سه ماه روانشناسی ثروت ۱ کار کرده باشه باید پیشرفتش بیش از اینا باشه! چرا من اینطور نشدم!؟و اینقدر تمرکز کردم تا به جواب رسیدم ، اینکه استاد از تکامل حرف زده و از اینکه عجول نباشید و باید اول از فایل های دانلودی رایگان به درآمد برسین و بعد از اون درآمد محصول تهیه کنید!دیدم ای دل غافل من اصلاً به این نکته دقت نکردم و با پولی که هدیه همسرم بود دو تا محصول گرفتم!پیشرفت هایی داشتم اما نه اونی که می خواستم و در توانم بود!تصمیم گرفتم که فایلا رو پاک کنم و ریختم تو یه فلش و اومدم با برنامه ای که چند وقت یه بارم تغییرش دادم و ثابت نبود رو فایلا از اول کار کردم ، اتفاقا تعداد خیلی کمی رو کار کردم ،اما خییییلی دقیق دارم روشون کار می کنم و درکم خییییییلی بالاتر رفته و اگه بخوام از نتایجم بگم اعتماد بنفسم به شدت بالا رفته و کارهایی که هیچ وقت فکرشم نمی تونستم بکنم که انجامشون بدم دارم انجام میدم .تو این مدت یه زمین گرفتیم ،توی یه جای بکر که شبیه چنین جایی آرزوی من و همسرم بود، درآمد همسرم هم افزایش داشت و جذب خودم هم در تعداد کلاس ها و شاگردام بالاتر رفت! و روابطم با فرزندانم رویایی تر شده و و و و حتی من که آشپزی خوبی داشتم تو آشپزی هم خیلی بهتر و سریع تر شدم و تو کارهای خونه ، سلامتی و خلاصه از همه لحاظ بهتر شدم و رشدم رو روزانه احساس می کنم و اگر یه روزی پام به عقب بخواد بره مچش رو می گیرم و درستش می کنم …..

    خلاصه که وقتی اون فکر اومد تو ذهنم گفتم من که تعهد دادم و بهش پایبند هم هستم پس چرا این ایده اومد سراغم؟!گفتم خدایا چکار کنم؟ جواب اومد که نشانه ی امروز من!

    اومدم تو خونه و نشانه ی امروز رو زدم و رفت به فایل پس کی به خواسته ام می رسم!و با خودم گفتم من که از سال جدید خیییییییییلی آرومم و دیگه عجله ندارم ، به جز دو سه مورد که حال دلم اوکی نبود که بازم تونستم خودمو جمع کنم و قانون تکامل رو بارها تو ذهنم مرور می کردم! بعد مقاله رو تند خوندم و خواستم تمرینی که استاد گفته رو انجام بدم که دیدم الهام میگه کامنت بخون!اونم بالاترین امتیاز رو! کامنت سید رهام بود!خواستم دقیق بخونم دیدم میگه چشمی و سریع و فهرست وار بخونش انجام دادم و بعد هم گفت جوابایی که بهش دادن رو بخون که شروع کردم به خوندن و رسیدم به جمله #خداوند برای من کافیست# از حمید جاوید عزیز!!! و احساس کردم که هرررررر چی بخوام خدا بهم میده و همه ی محصولات استاد رو هم بهم میده و نباید عجول باشم! گفتم چشم ! گفت بازم ادامه بده و اطاعت کردم و رسیدم به جمله #دارم فایل های رایگان گوش میدم# از JUST GOD عزیز! و احساس کردم تکلیفم رو فهمیدم‌ و نباید الان فایل بخرم و دوباره فکر کردم که این نجوا چی بود!؟ تا اینکه فهمیدم که من که از فروردین امسال متعهدانه دارم سوراخ های سطل ثروتم رو می گیرم و چیزای پیش و افتاده و بی هدف دیگه برام اتفاق نمیافته و برای همین اون ناهنجاری خرج کردن و ناتوانی در نگه داشتن پول داشت اینطوری رخ می داد! درسته که فایل های استاد عزیزم ارزشمند ترین آگاهی هایی عصر امروزه و حتی در آینده و برای آیندگان ! اما این که من با چه هدفی و بر مبنای چه احساسی این محصول رو بگیرم ارزش تصمیم من رو می رسونه! اگر صرفاً چون نمی تونم پول رو نگه دارم محصولی رو بخرم یقیناً در مدار اون محصول نیستم و آگاهی هاش رو به خوبی درک نمی کنم و مثل همون روانشناسی ثروت ۱ میشه!خلاصه که گفتم چکار کنم ؟به دلم افتاد هدف درست کنم(الهام)؟ به دلم افتاد پنجاه میلیون پس انداز کنم!(نجوا)با خودم گفتم اوووووه پنجاه میلیون چقددددر طول میکشه!! و بعد گفتم تکامل تکامل تکامل و بعد تصاعد! وگفتم هدفم رو بیست میذارم و باید موجودی حسابم رو به بیست میلیون برسونم!گفتم خدایا چجوری بیست میلیون رو نگه دارم تا حالا این کارو نکردم و شاید نتونم پایبند باشم و خواستم رقم رو بیارم پایین که یادم افتاد (الهام)که چند وقت پیش یکی از کارت های بانکیم رو فرستادم زیر کمد سنگین کتابا و نمیشه کارت در آورد مگر با جابجایی کمد! تصمیم گرفتم که پول رو به اون کارت انتقال بدم!و سریع یه حساب و کتاب کردم و خرج واجب رو ازش جدا کردم و یه تومن انتقال دادم به اون کارت و وااااااااااااااای که چه حال خوبی داشتم از این تصمیم بزرگم! و من! و من! و من! من تونستم اولین پس انداز هدفمند یک میلیونیم رو انجام بدم !!! سایت پررررررررر از آگاهی های نابه که شما به رایگان در اختیار گذاشتین و بارها و بارها و بارها گفتین که باید از اینا نتیجه ی واضح بگیریم و بعد بریم سراغ محصولات!یادم اومد که همین ماه پیش از کامنت های دوستانم تو عقل کل ۳۵۰ تا ترمز ذهنیم رو پیدا کردم و فقط نوشتم و حتی باورهای قدرتمند کننده براشون ننوشتم اما همون که فهمیدم اون ترمزها رو دارم دقیقاً تو همون نوشتن ها بودم که با پیش اومدن یه ناخواسته هدایت شدیم به یک خواسته عظیم، خرید زمین به طرزی شگفت انگیز! مرررررررررررررسی استادم!ممنووووووووون استاد که خودت این همه آگاهی کسب کردی و بهشون عمل کردی و نتیجه گرفتیو بعد هم با ما به اشتراک گذاشتی! قول میدم همین جا و تعهد میدم همین جا که اول به هدف موجودی بیست میلیونم برسم و اون موقع نه با تله ی سوراخ سطل ثروت بلکه با فکر درست محصول بخرم وقتی که در مدار درک آگاهی های اون محصول قرار گرفتم و خریدنش هم برام بسیااااار راحت باشه!

    خواستم فقط همین رو بنویسم اما الان دلم میخواد همین جا تمرینی که استاد گفته رو هم انجام بدم🤩

    راهکاری که میخوام بگم رو قبل از آشنایی با استاد ناخودآگاه انجام میدادم اما بعد از آشنایی با استاد فهمیدم که همون مقدار کم انجام می دادم من رو هدایت کرده به این مسیر.و اون هم تمرکز بر نقاط مثبت هست!دقیقاً از لحظه ای که با استاد آشنا شدم تا به امروز این مهمترین چیزیه که از استاد یاد گرفتم و تکاملی و به لطف الله دارم این ماهیچه رو تقویت می کنم .

    وقتی هفده سالم بود فهمیدم که تلویزیون حالم رو بد میکنه و وقتم رو تلف میکنه!این رو بعد از دیدن یه سریال که اصلاً هم الان یادم نیست چی بود فهمیدم! فقط احساس خودم رو یادمه که نمی دونم انگار ماه ها نشستم و دیدم و بعد آخرش که تموم شد یه چیزی درونم پرسید خب که چی؟بهم بگو چی عایدت شد از این چند ماه پیگیری این سریال!؟ و باید بگم سریال تنها چیزی نبود که من میدیم و خیلی برنامه های دیگه رو هم نگاه می کردم! البته شاگرد زرنگی هم بودم که الان بعد از این همه سال درست در همین لحظه فهمیدم که اگه تلویزیون نگاه کردن های من نبود من به راحتی به هدفم در کنکور می رسیدم اما این الان مهم نیست برام! اینو گفتم که برای خودم روشن شه، چون هر وقت یاد این می افتادم که دلیل اینکه من تو کنکور به اون چیزی می خواستم و خیلی از معلم هام هم فکر می کردن بهش می رسم اما نرسیدم چی بود؟جوابی پیدا نمی کردم و الان دقیقاً دیدم جلوی چشمم! و مقصر هم خودم بودم دیگه! لا مشکل!😁بیخیال!از اون موقع کم کم سعی کردم که هدفمندانه تلویزیون ببینم یه جورایی فیلتر گذاشتم و دیگه سال ها بود که سریال نمی دیدم و یادمه که حتی موقع ازدواجم گفتم تلویزیون نگیریم که خب موافقت نشد و گرفتن! اما من روشن نمی کردم و بیشتر سرم تو کتابام بود و مجله های موفقیتی و و از همون جا ها هم به این مسیر رسیدم!اما دقیقاً نمی دونستم دارم چکار می کنم و این کار اسمش کنترل ذهنه، فقط ناخودآگاه شاداب بودم ، خوشبین بودم و خوش پوش بودم و راحت با دیگران ارتباط برقرار می کردم و فقط تو یه دوره ی چهار پنج ساله اذیت شدم و حال خیلی بدی رو تجربه کردم که باز هم خودم باعثش بودم و الان چند ماهه که خودم رو بخشیدم که البته این بخشش هم نتیجه ی کار روی سفرنامه است که فعلاً تو روز پنجم گیر کردم اما حتماً ادامه اش میدم!

    بله راهکار اصلی من تمرکز بر نقاط مثبت هست و این همه چی رو شامل میشه! حتی به نظر من باید به کارها و چیزها و یا کسانی که یه روزی ما بدمون میومد هم جور دیگه ای نگاه کنیم و بگیم حتماً و یقیناً درش خیری هست! که داشتن آگاهانه ی این تفکر رو و عمل کردن به اون رو هم از استاد عباسمنش یاد گرفتم. و اوائل آشنایی ام با استاد بود که یه کلیپ کوتاهی از لوئیس هی عزیز رو خداوند تو مسیرم قرار داد که جملات آخرش خییییلی روی من تاثیر گذاشت با اون لحن زیبا و نگاه معنادارش! و هنوز که هنوزه چند وقت یه بار این کلیپ کوتاه رو می بینم و به خودم یادآور میشم که :

    “یکی از عقاید من در زندگی اینه که تنها نیکی و خوبی در برابر حضور دارد و من سال های زیادی است که این جمله را به خودم می گویم.پس واقعاً برایم مهم نیست که چه اتفاقی در زندگی ام می افتد زیرا که من می دانم که نتیجه یقیناً خوب خواهد بود!”

    و مخصوصاً این چند وقت اخیر بیشتر انجامش دادم و حین انجام دادن دو تا کار مهم (خرید زمین و انجام مراحل اولیه جذب شاگرد برای طرح تابستانه ام ) به خودم یادآور میشدم که تمرکز بر نقاط مثبت و شکرگزاری فاصله من رو با خواسته ام کمتر و کمتر میکنه و وتمام سعیم رو می کردم که پایبند باشم و خداروشکر نتیجه های خیلی خوبی هم گرفتم. و باید ادامه داد و مهمترین نکته اش همین جاست ! درک یک کار و انجام اون کار یه مداره و ادامه دار بودنش یه مدار دیگه است! و به نظرم باید دنبال این باشیم که چه جور ادامه دار باشه! تقریباً همه ی ما می دونیم که باید چکار کنیم و بارها و بارها هم در مقیاس های مختلف بسته به میزان تلاش خودمون در کنترل ذهن نتایج ریز و درشتی در حد خودمون گرفتیم اما نگه داشتن این و پروراندن این توانایی خییییلی مهمه.کارهایی که خودم می کنم برای حفظ پایداری در این تمرین مهم ترینش اینه که مراقب ورودی هام باشم ، یکی از بدترین ورودی های من تلفن بود!که موفق شدم کنترلش کنم که البته صد در صد نشده ، اینکه طرف مقابل از گله و شکایت هاش بگه و من گوش کنم هم بد بود!من خودم این عادت رو نداشتم که زنگ بزنم و گله و شکایت داشته باشم اما شنونده ی گله و شکایت های دیگران بودم!و خوب حالم خیلی بد میشد!و از حدود سه سال و نیم پیش با راهنمایی همسرم اینو فهمیدم و آروم آروم این ایراد رو برطرف کردم و الان یه جوری شده که همه از خوبی و خوشی میگن!و خب هنوز یه رگه هایی هم هست که باید اونم درست کنم و نمونه اش همین دیروز اتفاق افتاد که تلفنی به صحبت های یکی گوش دادم که در مورد بیماری اش و … حرف می زد .اصلاً هم بیماری مهمی نبود ، اما روح من ناخودآگاه آزرده شد و داشت حالم بد می شد! که با خودم گفتم من که اینقدر حالم خوب بود! تا چند دیقه پیش داشتم از دخترم و هنرمندی هاش تعریف می کردم حالا دارم میگم چرا این همه ظرف کثیف کردی ؟! فهمیدم به خاطر همون تلفن بود چون طولانی هم شده بود روم تاثیر بد گذاشته بود!وقتی فهمیدم، سریع تو همون آشپزخونه شروع کردم به شکرگزاری در مورد چیزهایی که می دیدم و حالم کم کم بهتر شده و کلاً خوب شدم! و با حال خوب خوابیدم و اتفاقاً وقتی بیدار شدم دیدم پیامک واریزی از شاگرد جدید دارم و خیییییلی خداروشکر کردم به خاطر کنترل کردن ذهنم.و اتفاقاً همین بودن در حال خوب موقع خواب یکی از کارهای مهمه به نظرم!که باید جدی بگیریمش و آگاهانه قبل از خوابیدن با شکرگزاری و تصویر سازی و یادآوری چند نکته آموزشی از استاد احساس خودمون رو عالی کنیم.که اینم باید اینطور باشه خیییییلی خسته نباشیم و بعد بریم که بخوابیم. وقتایی که حال روحیمون خرابه خوبخود دیر خوابمون می بره کهکالبته به لطف اللله من حدود چهار ساله که این مشکل رو ندارم. اما میخوام بگم وقتی حالمون هم خوبه بازم یه طور تنظیم کنیم که انرژی جسمانی لارم داشته باشیم که بتونیم قبل از خواب این مراحل رو داشته باشیم و اینطور نباشه که سریه و به لحظه از خستگی خوابمون ببره. این نکته ای بود که همین الان به دلم الهام شد !!!

    صبح هم وقتی بیدار شدیم این بیداری و خواب خوب شب نباید برامون عادی باشه و من حدود یه ساله که وقتی با صدای آلارم گوشیم بیدار میشم از این بابت که قراره یه روز پر انرژی دیگه رو شروع کنم خوشحال میشم و وقتی آلارم گوشیم رو خاموش کردم کنار تختم سجده میکنم و خدا روشکر می کنم. خییییلی انرژی ام بیشتر میشه.و بعد میام سر میزم و اولین کارم اینه که تو دفتر شکرگزاریم از نعمت های روز قبلم بنویسم و این خیییییلی حاااالم رو خوب میکنه.

    در مورد ترس ها هم ، اینو یاد گرفتم که آگاهانه خودم رو یاد ترس هایی که در گذشته داشتم بندازم و به خودم بگم که اون موقع که مثلاً از فلان مسئله می ترسیدم اتفاقی نیافتاد و اصلاً ماجرا اونی نشد که تصور من بود! پس الانم فکری که به ذهنم میاد و من رو می ترسونه فقط و فقط یه نجوای ذهنیه! و اینطوری حالم عادی میشه و اتفاقاً همه چی عااااالی پیش میره!

    یکی نکته ی دیگه که از استاد یاد گرفتم اینه که اگه یه کاری قبلاً یه نحوه ی خاصی پیش رفته و یا مثلاً یه نتیجه ی خاصی داشته دلیل نمیشه الانم مثل اون موقع باشه! باور کنید من از این نکته تو کارهای مهم که حتماً ، اما حتی تو کارهای خییییلی پیش پا افتاده هم استفاده می کنم! مثال خیییلی سااااده بزنم ، قبلاً پیش اومده بود برام که وقتی می خواستم یه غذایی برای بچه ها گرم کنم ، قابلمه رو میذاشتم رو گاز و می رفتم تو اتاق کارم و به کل یادم میرفت! می سوخت و بد هم می سوخت حالا قابلمه کوچیک تصور کنید فقط من با چه بدبختی ای باید حلش می کردم! بعد گفتم که دیگه از آشپزخونه بیرون نمیرم تا غذا گرم بشه و یا مثلاً مربا جا بیافته و اتفاقاً موفق هم شدم. تا اینکه پریروز عصر تو یه قابلمه کوچولو ماکارونی گذاشتم رو گاز و رفتم و یادم رفت!از تو اتاق بوی سوختگی رو حس کردم و اومدم اما نمی دونم چرا اصلاً اون قابلمه رو ندیدم رو گاز و خلاصه که تقریباً چیزی

    از ماکارونی تو قابلمه نبود! اما من خودم رو سرزنش نکردم اصلاً ! گفتم این دفعه مثل دفعه های قبل نیست و فقط به دید خود من بستگی داره.خیلی ریلکس تو قابلمه آب ریختم و گذاشتم رو گاز و درش رو گذاشتم و آب جوش اومد و کمی بعد خاموشش کردم و بعد از چند ساعت اومدم بشورم دیدم که خییییلی راحت تمام سوختگی ها ازش جدا شد! انگار که ماده جادویی بهش زده باشی!بدون اینکه من کاری بکنم! در صورتیکه همین کار رو من قبلاً هم‌انجام می دادم اما با یه بدبختی باید قابلمه رو تمیز می کردم اونم آخرش سفید نمی شد! این مثال شاید ساده به نظر بیاد اما واقعاً به همین سادگیه ! نگاه ماست که همه چی رو تغییر میده پس حواسمون باشه که چجور برداشت می کنیم ، چجور فکر می کنیم ! چجور از گذاشتن شواهد ظاهری کنار هم نتیجه می گیریم؟!

    قبلاً گفتم که گوشه ی گوشیم شکسته است و صفحه اش سیاه میشد و تعمیرکار گوشی بهم گفت دو هفته بیشتر دوام نمیاره و نمی دونم همین جور بمونه فلان قطعه اش هم می سوزه و اما من اون موقع به خودم گفتم نه! برای من نه! و الان یک سال و نه ماهه که با همون حالت بدون تعمیر دارمش! و حتی گاهی می بوسمش و میگم دمت گرم!

    یه مثال دیگه یکی از شاگردای جدیدم برای ماه اول مقداری پول واریز کرد و بقیه اش رو هنوز واریز نکرده بود، گفتم شاید از اونایی باشه که چون منو نمی شناسه نتونسته اعتماد کنه و منتظره که عضو گروه کلاس بشه و بعد بقیه رو واریز کنه و دیشب عضوش کردم .نجوا بهم گفت حالا براش پیام بذار که برای موندن تو گروه باید تا فلان موقع بقیه شهریه رو واریز کنه! اما من گفتم نه! خودش واریز می کنه! و صبح دیدم بقیه ی شهریه رو ساعت ۱:۴۷ بامداد واریز کرده !درست نیم ساعت قبل از بیدار شدن من! واقعاً واقعاً حقیقتاً همه چیز به نگاه ما بستگی داره! و به اونچه در افکار ما می گذره!

    ما فقط باید یاد بگیریم که قانون دور زدنی نیست و ثابته و با پایداری و صبر و عشق نتیجه ها از راه می رسند!

    ضمن اینکه یه اخلاق خییییییییلی مهم دیگه که باید در خودمون پرورش بدیم اینه که نذاریم داشته هامون عااااادی بشن! رویاهای ما ، ما رو از توجه به داشته های امروزمون باز نداره و از طرفی فکر نکنیم که داشته های امروز ما در برابر رویاهای بزرگ ما چیزی نیستند. ما ماشین مون رو برای خرید زمین فروختیم هر چند که به لحاظ باور فراوانی بهتر بود نمی فروختیم اما من به دو دلیل آگاهانه و کاملاً عامدانه این کار رو کردم! اولاً پدرم این ماشین رو برامون گرفته بود و تماااااام این سال ها نجوایی درونم می گفت یه وقت نفروشی بابات ناراحت میشه!!!موقع هایی که حتی ما به هیچ وجهه تو فکر فروشش نبودیم چنین نجوایی من رو آزار می داد و همه اش می گفت مبادا روزی اینو بفروشی ها! رابطه ات با پدرت خراب میشه!!! دلیل دوّم فکر می کردم اگه ماشین نباشه زندگی سخته! یعنی تو یه دوره ی زمانی فکر می کردم داشتن آرامش و راحتی بدون ماشین محاله! و باز هم این فکر برام آزار دهنده بود! و می گفتم اگه یه روزی ما ماشین نداشته باشیم چی می خواد پیش بیاد؟! خداروشکر یه موتور داریم و وقتایی که ماشین خراب می شد همسرم ازش استفاده می کرد و یادمه وقتی با موتور بود اینقدر دیر می اومد خونه و یا صبح خیییلی زودتر از خونه می رفت بیرون!وقتی خواستیم بماشین رو بفروشیم نجوا گفت دوباره همسرجانت باید خیلی زودتر از خونه بره بیرون و خییییلی هم دیرتر بیاد خونه چون خونه تون از بابل خیلی دوره! گفتم اینم حل میشه! و اتفاقاً اولین جایی که رفتیم با موتور از خونه مادر همسرم بود،خواستیم بریم فروشگاه ، که از خونه شون فاصله داشت !ما رفتیم دو تا فروشگاه خرید کردیم و وقتی برگشتیم خواهر همسری گفت نرفتین! گفتم چرا رفتیم خرید کردیم و اومدیم دیگه ! مبهوت مونده بود که چقدر زود برگشتین! و باید بگم که همسرم کاملاً عادی میره سر کار و کاملاً هم عادی و بلکه خیلی زودتر از قبل میاد خونه! مثال های ساده زدم اول برای خودم که به خودم یادآور بشم که به همین سادگیه!و یادم باشه که هررررر کاری که می کنم و هررررر تمرینی که می کنم در نهایت ارتعاشات احساسی خودمه که به اون تمرین و اتفاق ها معنای موفقیت یا شکست می بخشه!

    شااااااااااااااااد و سلاااااااامت و ثرررررررروتمند باشید و باشمممممم.

    و خدایی که از رنگ گردن به من نزدیک تر است!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      اکرم هاشمی گفته:
      مدت عضویت: 1431 روز

      بسم الله الرحمن الرحیم

      سلام به دوست موحد و ثروتمندم

      از خواندن کامنت شما احساس فوق العاده خوبی گرفتم

      تبریک میگم برای اینهمه ایمان و اراده که در خودتون پیدا کردین

      برای موفقیت هاتون تبریک میگم

      برای پشت سر گذاشتن منطقه امنتون تبریک میگم

      خدا شجاعانو دوست داره

      منتظر باشید که الان و بزودی شما رو راضی میکنه این رب قدرتمند و مهربان

      متشکرم ازتون برای به اشتراک گذاشتن سخاوتمندانه تجربیات و حال خوبتون

      در پناه خدا سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    حیات گفته:
    مدت عضویت: 1215 روز

    سلام و درود فراوان

    من خودم هرشب مینویسم احساس خوبم چند درصد بوده

    نمره میدم

    و عواملی که باعث احساس خوبم شده را یادداشت میکنم تا هروقت احساسم بد شد رجوع کنم و اون کارها انجام بدم

    برای احساس بد هم همین طور

    بعد دقت کردم عواملی که هرموقع احساسم خوب بوده اون روز انجام دادم

    ۱. شروع صبح با نوشتن یا تکرار جملات مثبت

    ۲.خواندن کامنتهای بچه ها(این برام خیلی جواب میدهد)

    ۳.گوش دادن به فایل جدید(اگاهی جدید)

    اینجوری میدونم دیگه چه کاری کنم خوب میشم

    و اگر تنبلی کنم ، میگم ببین نجواها شروع میشن میخوای؟

    بعد میگم نه و سریع میرم انجام میدم

    امیدوارم کمک کرده باشم

    بدرخشید

    💫💫💫

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    آسمان گفته:
    مدت عضویت: 1575 روز

    به نام خدای مهربانم

    سلام به همه عزیزانم

    روش کنترل ورودیهای ذهن من

    من هر زمان احساس خوبی ندارم با دیدن سریال سفر به دور امریکا فصل یک حالم خوب میشه این فصل از سفر یک انرژی و احساس شور انگیز و عالی داره که بینظیره و عالیییییییی و من پر میشم از احساس خوب

    من با دیدن سریالهای سایت (سفر به دور امریکا و زندگی در بهشت)کلی باور و انگیزه و احساس خوب میگیرم

    دیدن سریال زندگی در بهشت الخصوص قسمتهایی که مهمان اومد همراه بچه هاشون که چقدر عالی و بینظیره

    من با حذف کامل تلویزیون و سریالها و برنامهای تلویزیونی سعی کردم باورهای محدود کننده رو از خودم دور کنم و کمتر در معرض دیدن و شنیدن این باورها باشم من قبلا یکی از افرادی بودم که امکان نداشت سریال یا برنامه ای در تلوزیون پخش بشه و من ندیده باشم

    من باحذف افراد منفی که امکانش برام بود و توجه نکردن و پاسخ ندادن به افراد منفی که نمیتونم حذفشون کنم و این توجه و پاسخ ندادن باعث میشه دیگه خودشون هم با من در مورد نکات منفی صحبت نکنن

    شکر گزاری و حس کردن و احساس اینکه خداوند همراه و کنارمه و در هر تصمیم و هر لحظه ارامم و اعتماد دارم به خداوند و هدایت خداوند و به قول استاد تسلیم بودن حتی در شرایط به ظاهر بد چون میدونم خداوند برای من خوبی و خیر میخواد خیلی بهم کمک میکنه برای در احساس خوب ماندن

    بعضی کامنتهای دوستان خیلی انگیزه بخش و عالی هست و من پر از حس خوب میشم

    یمی از بهترین وردیها ماندن و گشتن در این سایت هست چون نیاز به فیلتر کردن خوب از بد نداره

    خدایا شکرت

    استاد ممنونم

    خدایا ما را هدایت کن به راه کسانی که به انان نعمت داده ای نه انان که غضب کرده ای و نه گمراهان امین یا رب العالمین

    در پناه خدای مهربانم باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    بهاره صرام گفته:
    مدت عضویت: 1243 روز

    سلام استاد عزیز

    الان که دارم این فایلو میبینم سال ۱۴۰۱ هست .

    میتونم به طور قطعی بگم که از اواخر سال پیش تا الان من اون آدم نیستم که با سایت شما آشنا شدم کاملا جدید شدم کاملا عوض شدم و تغییر کردم.

    خیلی احساس خوبی دارم .

    خیلی خوبم چون میدونم از زندگیم چی‌میخوام باورم نمیشه که الان خیلی راحت میتونم راجع به اهدفام فکرکنم و تصمیم بگیرم. قبلا همیشه فقط نتیجه رو میدیدم و ازش لذت نمیبردم اما الان دارم مسیر و میبینم خوشحالم لذت میبرم و بهش فکرمیکنم.

    خدایا شکرت که مسیرم قشنگه مسیرم زیباست مسیرم نسبت به بعضی از هم سن و سال هام خیلی درست تره .

    دارم جاهای درستی قدم میزنم افکارم قشنگه بزرگه .

    خدارا هزااران بار شاکرم که با سایت شما آشنا شدم ‌

    در پناه الله شاد باشید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    تینا گلزاریان گفته:
    مدت عضویت: 1161 روز

    سلام به همه و استاد عباسمنش

    شمارو یکی از همکارام بهم معرفی کرد تقریبا چند ماه پیش، اون موقع دقیقا یادمه بهش میگفتم حرفای ایشون اصلا جذبم نمیکنه که گوش کنم، الان میفهمم اون موقع وقتش نبوده چون فرکانسم در این حد نبوده، تایم کوتاهیه که فایلای رایگانتون و گوش میدم و دیشب با توضیحاتی که داده بودین و اطلاعاتی که خودم از طریق اشنایی با ذهن ناخوداگاه داشتم قبل خواب تمرین کردم و دقیقا اولین نشونه رو خدا بهم توی خواب داد. باورم نمیشد، وقتی بیدار شدم خیلی دوست داشتم بیام کامنت بزارم ولی نشد تا الان، استاد اول از شما بعد از خدا ممنونم که در این مسیر راهنمای ما شدین، امروز ایمان دارم که همه چی از ذهن خودمون شروع میشه و هیچ کسی مقصر اتفاقایی که چه خوب چه بد برامون میوفته نیست. به امید روزی که همه انسانها به این باور و ایمان برسن که خالق زندگی‌خودشون هستن🍀

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    هوتن فرخی گفته:
    مدت عضویت: 2945 روز

    استاد اگه بدونی ذهنم چقدر مشغوله دارم رشد میکنم میدونم ،صبر کن گفته میشه درکش میکنی هوتن

    حس میکنم دارم خیلی بیش تر برا خودم سخت میگیرم این ترمز هایه ذهنو بردارم رشدم بیشتر میشه ولی نمیدونم چطور واقعا نمیدونم اما میدونم هر روز باید رویه خودم کار کنم پیشرفت کنم و گفته میشه تو مسیر بهم شک نرادرم بهش همان طور بقیه چیزا گفته شد

    امروز استاد شما رو به دوستم معرفی کردم خیلی مقاومت داشت خیلی وقته معرفی نمیکردم شما رو یک بار این کارو کردم بازم خودم داشتم پشیمون میشدم از اون زمان تا امروز دوباره معرفی کردم گفتم میگم هر چقدر هم مقاومت داشت من میگم فلان بهمان کن بهتر میشه ولی خودم داشتم نا امید میشدم نشون میده خودم انقدر رو خودم کار نمیکنم انقدر باید یقین ندارم ذهن خودم

    تصمیم جدی

    تا زمانی که نتیجه نگرفتم و ازم نپرس به هیچ کس نمیگم فقط فقط تمرکز رو خودم و توجه به نکات مثبت

    من خالقه زندگی خود هستم

    به اندازه که باور دارم دریافت میکنم

    همه چی ذهنه ذهنه زیبا میتونه تو رو از عرش به فرش از فرش به عرش بکشونه

    مرسی استاد انقدر حالم خوب میشه وقتی مینویسم یکم حس میکنم بی حس شدم تو خلا هستم ولی رفع میکنم و پیشرفت میکنم خدایا کمک کن هدایت کن

    امروز روزه رحمته الهی هست مثله هر روز ❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    دختر توحیدی گفته:
    مدت عضویت: 1218 روز

    سلام استاد عزیز و دوستان گلم … همین الان ساعت ۱۲ شب یه حسی بهم گفت بیام اینجا کامنت بنویسم خب راستش این کامنتایی که شما دوستان بی نظییییر نوشتید حرف نداره من این کامنتای این قسمتو میخونم خیلی لذت میبرم و سعی میکنم به کار ببندم … من خودم تو تلگرامم برای کنترل ذهنم یدونه کانال تنهایی برای خودم زدم اسمشم زدم نتایج من از قانون و هر اتفاقی در طول روز بیفته که توش حسمو خوب نگه داشتم اتفاق خوبی افتاده و یا حتی حالم بد بوده همه چیز بدتر شده رو اونجا مینویسم ..

    یه کانال شکرگزاری دیگه دارم و توش شکر گزاری میکنم … همین 😊🥰 فعلا همینارو حسم گفت بیام اینجا بنویسم …

    دوستون دارم .. شاد سالم و ثروتمند باشید ..‌

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    علیرضا نقدیان گفته:
    مدت عضویت: 1716 روز

    خدایا شکرت

    .

    .

    من این فایل رو همون اوایلی که با سایت آشنا شدم دیدم ولی درکی که الان دارم در مقابل درک اونموقع هیچ هست این یکی از ترمز هایی بود که در وجود من بود که من یکی از چیز هایی که در وجودم به ذهنم میومد این بود که اوکی اینهمه چیز در زندگی به دست آوردی و توی تمام ابعاد یه خورده پیشرفت کردی به اندازه ای که روی خودت کار کردی ولی پس کی قراره مثلا مهاجرت کنی به یک شهر بزرگ تر من خودم تهران رو خیلی دوست دارم و دوست دارم مهاجرت کنم ولی این ته ذهنم من این نجوا هی زمزمه میشد که پس کی میخوای برسی الان سنت انقدر شده چه تایمی میرسی و… با اینکه خیلی دارم تلاش میکنم که نجواهای ذهنم رو آگاهانه کنترل کنم ولی این یکی از پاشنه های آشیل من بود که خدا رو شکر به صورت هدایتی به این فایل رسیدم دیشب قبل از خواب از خدا پرسیدم گفتم خدایا یعنی میشه من مهاجرت کنم به اون شهر یعنی میشه درآمد من از همین کاری که انجام میدهم به اینقدر برسه هدایتم کن که در مسیر رسیدن بهش قرار بگیرم و توی کمتر از 12 ساعت خدا من رو هدایت کرد که این فایل رو ببینم واقعا خدایا شکرت

    .

    این هم پس ذهنم بود که خدایا شکرت اتفاقات کوچیک خیلی زیادی برای من افتاده اما من بزرگتر میخوام پس کی اتفاق می افته و خیلی داشت من رو اذیت میکرد که هر دفعه به یه چیزی می رسیدم باز ذهنم شروع میکرد میگفت خوب چه فایده که مثلا فلان خونه رو نداری چه فایده که مثلا فلان ماشین رو نداری و خدا رو شکر که من رو به این فایل هدایت کردی این یکی از بزرگترین ترمز های من بود که الان درست درکش کردم و ایمان دارم از همین فایلی که باورش کنم و بهش گوش کنم بوم بوم اتفاقات بزرگتر پشت سر هم میوفته برای من .

    .

    خدایا شکرت به خاطر این سایت خوب سپاس گذارم از استاد و خانوم شایسته عزیز عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    رهاخانم گفته:
    مدت عضویت: 2168 روز

    به نام الله

    سلام

    سوال خوب همیشه از خودت بپرس

    سوال یا سوالاتی که به جواب های خوب و بهتری برسی

    پس چرا به خواسته ام نمیرسم ؟؟؟

    چرا اینجوری شد؟؟؟

    چرا با من این رفتار رو کردن ؟؟؟

    ووو…..

    اینا سوالاتی هستن که به جواب های خوب نمیرسونه ما رو بلکه باید سوالاتی از خودم بپرسم که به جواب های بهتری برسم

    چیکار کنم زندگی بهتری داشته باشم؟؟؟؟

    چیکار کنم درآمدم بیشتر شود؟؟؟؟

    ….‌‌‌

    سوالات خوب با حال خوب

    با آرامش

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: