پس کِی به خواسته ام می رسم؟! - صفحه 13
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2018/01/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2018-01-23 10:37:532024-02-28 11:44:40پس کِی به خواسته ام می رسم؟!شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
درود بر همه ی کسانی که این نظر رومیخونند.
واقعا راه های کنترل ورودی ذهن خیلی ساده و شفاف هستند.
فقط باید به خودمون تعهد بدیدم که انجامشون بدیم.
من نمیدونم به چه دلیل منطقی اخبار گوش میدیم اما مطمعنم گوش دادن به اخبارهای تلوزیونی،رادیویی و یا از هرطریقی مثل ویروس همون لحظه وارد ذهن ما میشه و جا خشک میکنه تا برامون به باور تبدیل بشه و اتیش بزنه به زندگیمون.
من میدونم که وقتی به دردل ادما گوش میدیم چقدر دوست داشتنی میشیم اما معطمعنم با اینکار هم خودمون رو نابود میکنیم و همون شخصی که ب خیال خودمون داریم با گوش دادن ب درد و دلاش بهش لطف میکنیم.دوستان عزیزم لطفا لطفا و لطفا به درد و دل کسی گوش ندید .اینجور مواقع فقط کافیه از اون شخص یه سوال حافظه ای بپرسیم تا بحث رو عوض کنیم.
و متاسفانه باید اعتراف کنم که منفی ها همیشه از بیرون وارد ذهنمون نمیشن و اکثر اوقات این خودمون هستیم که اصرار داریم برای توجیهای ناکامی خودمون هی برای خودمون منفی بافی کنیم.برای اینکه ترسمون اجازه نمیده یه کسب و کاری رو راه بندازیم اصرار داریم اینقد واسه خودمون دلایل مسخره میاریم و اینقد منفی بافی میکنیم که بیخیال میشیم.
اصلا نمیدونم داستان چیه که اگه تو یه روز کلی اتفاق خوب برامون بیوفته و فقط یه اتفاق به ظاهر ناخوشایند بیوفته ذهنمون به طرز عجیبی همه رو فراموش میکنه و فقط دلش میخواد همین رو هی کشش بده.و اگه کاری نکنیم با دست خودمون روزمون رو خراب میکنیم.فقط کافیه خیلی سریع بعد از هر فکر منفی هواسمون رو به یه چیز خوب پرت کنیم.
دوستان باور کنید احساس ما هرلحظه به ما میگه که فکرمون درسته یا نه.
هر احساس بدی ک ب هر فکری پیدا میکنیم یعنی فکرمون اشتباست.کارمون اشتباست.حرفمون اشتباست.
و صحبت اخرهم اینکه لطفا به گفته های استاد توجه کنیم و عمل کنیم.بخدا من هر فایلی هر حرفی از ایشون میشنوم به روش های کنترل ورودی ذهن اشاره میکنند.
شاد و ثروتمند باشید??
سلام به استادعباس منش وتمام دوستان عزیز خیلی خوشحالم که در مسیر زاویه دید استاد قرارگرفتم من با صحبت های استاد دیگه صبح از خواب بیدار میشم اضطراب وحال بدی ندارم یه روزنه امید در وجودم ایجاد شده ویه حال خوبی عمیق در وجودم بوجود اومده همشو مدیون آموزشهای استاد هستم ومعجزهای زیادی برام ایجاد شده واومدم که در نتورگر موفقیت کسب کنم هنوز اون اتفاق که دوست دارم برام نیوفتاده ولی معجزهای زیادی در حال تجربه کردن هستم و همیشه طوری ورودهای ذهنمو کنترل میکنم که تا افکار منفی سراغم میاد سریع فکرمو به یه موضوع دیگه مشغول میکنم چرا که فکرم بازیگوش هس وقتی به افکارمتفی ذهنی نمیجنگم وبهشون میگم باشه بدا بهتون فکر میکنم چون افکارم بازیگوش هس میره وگاهی اوقات هم برگه برمیدارم وبرای خودم مینویسم چنان نوشتن بهم کمک میکنه که هنوز جوهر خودکارم خشک نشده احساسات خوب به سراغم میاد من از مهر ماه با صحبت های استاد آشنا شدم میخوام بگم تا الان خدا روشکر حال بد وافکار منفی فکرم کاملا به صفر رسیده از استادبی نهایت سپاسگزارم وازخانم فرهادی وخانم شایسته وتمام دوستان نهایت سپاسگزاری را دارم
بهنام رب
سلام خدمت دوستان خوبم و استاد عزیزم
این فایل و سوال منو برد تقریبا به یک سال و یک سال و نیم پیش، موقعی که تصمیم قاطعانه گرفتم روی باورام کارکنم. اون موقع وضعیت زیاد جالبی نداشتم، بیکاربودم و از نظر سلامتی شاید بگم تو سن 18 و 19 سالگی روزی 4 تا قرص میخوردم هر روز گریه میکردم تا جایی کارم بهخود کشی میخواست بکشه اما بعد از اینکه تصمیم گرفتم خودمو تغییر بدم.
اولین کاری که کردم این بود که باورام کارکنم، یه مدت روی باورام کار میکردم، مینوشتم، گوش میدادم؛ اما آنچنان جواب نمیگرفتم خیلی فک کردم اون موقع، بعدش فایلها رو از اول گوش دادم فهمیدم من روی ورودیهام کار نمیکردم یعنی چی؟ یعنی یه فایلهای رو طوطی وار گوش میدادم بعدش کارای سابقمو میکردم، با همون آدما حرف میزدم تو بحثای سیاست و در کل حاشیه شرکت میکردم.
وقتی که فهمیدم اصل کار ورودیهای ذهن چندتا کار انجام دادم اول اینکه اومدم تعهد دادم، دوستان من اینو با قاطعیت میگم طبق تجربه من کارکردن رو باورا یا کنترل ورودیها بدون تعهد، مثل دویدن دنبال باده، هیچ فایدهای در آخر نداره؛ پس من اون موقع اومدم تعهد دادم و پس از اون شروع کردم به انتخاب ورودیها من تصور کردم ورودیهای ذهن داخل یهظرفن یه عالمه افکار خوب وجود دارند یه عالمه هم افکار بد و منفی از خودم پرسیدم ثریا اگر این ظرفو بتو بدن بگن افکار خوب میخوای یا بد کدومو ور میداری ؟ گفتم خوب، پس بهخودم گفتم از الان وظیفه شرعی و الهیت اینه که فقط دنبال خوبیها بری.
واسه رفتن دنبال خوبیها چندتا موردی که انجام دادمو میگم.
من الان که دارم بش فکر میکنم اون زمان که قانون نمیدونستم عاشق فیلمهای چرت پرت تلویزیون بودم چه داخلیش چه خارجیش در یک کلمه من معتاد به برنامههای تلوزیون بودم کاری کردم از زندگیم تلوزیون پاک کردم، واقعا پاک کردم و الان میتونم با قدرت بگم یک ساله پاک، پاکم و هر از چندگاهی برای خودم جشن پاکی میگیرم.
مورد دوم این بود من رفتم سراغ دومین قاتل افکار مثبت، لیست آهنگای گوشیم، اگر بخوام بگم چقدر آهنگ روی افکار تاثیر میذاره کم گفتم؛ چون برای همه پیش اومده شما یه آهنگی گوش میدی تو گوشی یا ماشین یا هرجا متن اون آهنگ تکسش ناخودآگاه میمونه تو ذهنتون و در شما یه احساس ایجاد میکنه؛ امکان نداره آهنگ منفی احساس خوب بیاره، امکان نداره دنبال چیزی که ماهیتش منفی، احساس مثبت بهوجود بیاد و همون احساس منفی باعث میشه فکر که عین یه اسب چموشه به سمت بدیها فرار کنه و در نتیجه توجه میره به نکات، خاطرات و شکستها و باعث میشه اتفاقات بد یا ازجنس قبلیها بهوجود بیاد؛ پس من کاری که کردم لیست گوشیمو پاک کردم، جاش آهنگای مثبت، بندری، شاد و فایلای استاد ریختم و گوش دادم مدام گوش دادم، اینقدر احساس من عوض شد که من میرقصیدم ناخودآگاه سپاسگزاری میکردم. آهنگا خیلی مهماند واسه کنترل ورودیها حتما یقشو بچسبین.
سومین موردی که سراغش رفتم آدمای اطرافم بودن من بهم ثابت شد بیشتر باورای غلط من بهخاطر آدمای اطرافم بوده، دوستانی که ماهیتن منفی بودن کنار گذاشتم یعنی دوستان بخوام واضح بگم من اینقدر تو مثبت و لذت غرق شده بودم که اصلا دوستای منفی نگرم یادم رفته بودن اوناهم دو سه باری تماس گرفتن، دیدن من جواب نمیدم یا اصلا دنیای من با اونا فرق داره از زندگیم حذف شدن و شکر خداوند طبق قانون مدارهای اصلا سرکارمون هم بهم نمیوفته اما راجب خانوادهام من خانواده مهربون، صمیمی دارم ولی بهشدت منفی نگر و علاقهمند به بحثای منفی تو یه کلمه حاشیه، من با خودم فکر کردم من که خانوادمو نمیتونم عوض کنم اما خودمو چرا، دیگه تو بحثا شرکت نمیکردم، اصلا خیلی حرفارو نمیشنیدم میرفتم سراغ ظرفه فکرخوب میخوام، فکر بد نه، جاهاییم که مجبور بودم حضور داشته باشم وقتی میدیدم بحث میره جاهای منفی سریع عوضش میکردم مثلا بحث راجب اقتصاد بود یه سوال میپرسیدم راجب نحوه گلکاری ساختمان کلا بحث ماهیتش عوض میشد.
موردی دیگهای که واقعا تجربش بهم کمک کرد این آیه بودفلم ینظروا الی السماء فوقهم کیف بنیناها و زینّاها ایا به آسمان بالاسرشان نگاه نکردند که ببنید چگونه آن را ساختیم و زیبا کردیم، من رفتم دنبال زیباییهای اطرافم برای خودم یه بوته گل خریدم هر روز بهش نگاه میکردم و میکنم باش حرف میزنم بش عشق میورزم اونم روز به روز بزرگتر میشد؛ برین دنبال چیزای مثبت هرچقدر هم که اطراف بد باشن بازم یه چیز مثبت پیدا میشه دوستان، همیشه چیزای مثبت غالبن چون خدا مثبته، چیزی که ماهیتش از خدا باشه همیشه هست پس تو محیط اطراف همه اشیا، آدم، شکل پیدا میشه که بهش نگاه کنید و لذت ببرید.
آخرین چیزی که میخوام بگم شاید مهمترینش کنترل نجواهای درونی یعنی افکاری که باخودمون ردوبدل میکنیم، که چنان قدرتی داره اگر دریاها جوهر بشن نمیشه اندازه قدرتش گفت. من کاری که کردم برای خودم یه فرشته خوبیها ساختم تو ذهنم که هر وقتی فکرم میخواست عین اسب چموشی فرار کنه سمت منفیها، اون فرشته ظاهر میشه و خوبیها رو به ذهنم میاره و بهم طبق اهرم رنج و لذت یادآور میشه ثریا اگه این فکر تهش ترکستانه ها ولش کن بره من برات افکار خوب آوردم و اینطوری سریع افکارمو عوض میکردم.
و کاری که هر شب قبل خواب انجام میدم روی اتفاقای خوبی که تو روز برام افتاده به خودم یادآورم میشم و اونا رو توذهنم عین یه سریال در مییارم مثلا میگم اتفاقای خوب امروز و بعد تیکه اتفاقای خوب کنارهم میزارم و عین یک فیلم تو ذهنم پردازش میکنم حتما پیشنهاد میکنم انجامش بدید خیلی مفیده یعنی تا جایی که الان فیلمای قبل خواب ذهنم به یه دو سه ساعتی میرسه اینقدر که لحظات لذت بخش توش زیاده.
در مرحله آخرم از وضعیت یکسال کارکردن روباورا و 6 ماهکارکردن بهطور جدی میخوام بگم.
پارسال بهشدت مریض بودم و بیکار، الان کار عالی پیدا کردم از نظر سلامتی یه قرصم خداشاهده نمیخورم. یه لبتاپ میخواستم از خداوند رئیس شرکتمون بدون هیچ چشم داشتی وقتی ازش درخواست کردم شاید بگم به دوهفته هم نکشید باهم تماس گرفت گفت یه بسته برات میارن که لبتاپ بود الانم، تو همین لبتاپ دارم مینویسم. حقوقم چی بگم صفر که هیچی منفی بود تو سن 21 سالگی الان یه درآمد منصفانه دارم که روز به روز بیشتر میشه، به شغل نویسندگی و محتوانویسی مشغولم. هر هفته از طرف شکرت کلاسهایی میرم که خدامیدونه خودم یه قرون هزینه براش نکردم کلی نکات یادمیگرم یه عالمه با آدمای مثبت آشنا شدم .
روسه برابرا کنیم دیدم بعد از تعهد و کنترل ورودیهای ذهنم زندگیم نه تنها از وضعیت مالی بهتر شد و روز به روزهم بهتر بهتر میشه در تمام جنبهها عالی شده.
دوستان تعهد دادن و ورودیهای ذهن کنترل کنیم.
برای خلق زندگی عالی سه راه فقط وجود داره؛ ورودیهای ذهنمون کنترل کنیم، کنترل کنیم و کنترل کنیم.
دوستون دارم خیلی استاد دوست دارم سالم، شاد و سعادتمند باشید.
عالی و قدرتمند
همیشه در مدار عالی ترین ها باشید
ثریای عزیزسلام
تبریک میگم که تونستین با افرادی که باورهای مخربی دارن قطع ارتباط کنید
دیدگاه تون اموزنده بود //مرسی
ثریا جان واقعا تبریک می گم عزیزم.
سلام
استاد عزیزم
خداقوت
مت درزمانهایی که باور مخربی کشف میکنم وتبدیل به
یک باور سازنده وسالم میکنم خیلی توحال خوبی هستم
ولی متوجه یه چیز جالبی شدم اون هم سبک زندگی شخصی ام که من برای خودم سبکی دارم ووقتی این سبک رارعایت میکنم حس وحال خیلی بهتری دارم
سلام بر استاد عزیز و همراهان گرامی
استاد عزیز امروز به طور موجزه آسایی مخاطب کلام شما بودم. از اسفند 95 که با شما آشنا شدم و قانون آفرینش را با تمام وجود قبول کردم اتاق های فوق العاده ای برام افتاده و هدفم که تاثیر گذار بودن بوده به لطف شما کاملا در دسترس من قرار گرفته که بسیار خدا رو شاکرم و همینطور سپاس گذار شماهستم.
اما چند روزی بود که کمی از مدار خارج شده بودم و در رنج بودم تجربه جالب برام این بود که زمانی که خواب بودم شاد بودم آنقدر روی نکات مثبت کار کردم که در نا خود آگاهم بسیار شاد بودم اما به محض بیدار شدن این ذهن نا آرام کاملا کنترل رو دست میگرفت اما در اوج این مسایل پیام تصویری شما مجدد نجات دهنده بود برای بنده.
اما در جهت رسیدن به خواسته ها و کنترل ورودی من همیشه این مثال شما در ذهنم هست که گفتید روبرو رو ببیند و اجسام آبی رو بشمارید و بعد از این مرحله از همه خواستید چشمشون رو ببندند و بگن چند چیز قرمز هست
زندگی دقیقا همین طور در هر لحظه هم غم هست و هم شادی این انتخاب ماست که کدوم رو انتخاب کنیم
امیدوارم شاد و سرزنده باشید
سلام به استاد عزیزم و خانواده بزرگ عباسمنش.
خوشحالم که دوباره فرصتی دست داد تا در جمعتون باشم و بتونم از نظرات و تجاربتون استفاده کنم و همینطور تجربیات خودم رو اینجا با شما به اشتراک بگذارم.
و اما در پاسخ به سوال مسابقه:
اتفاقا این روزها برای من روزهایی هستند که با تضادهای زیادی برخورد کردم و گاهی وقت ها احساس بد طوری وجودم رو فرا می گرفت یا هنوز هم گاهی فرا می گیره که با خودم می گم دیگه درست شدنی نیس! اما این حرف من و این احساس بد مدت کوتاهی طول می کشه، بلافاصله سعی می کنم خودم رو به احساس خوب برسونم.
همه ما می دونیم که چقدر گاهی سخته وقتی که افکار منفی مدام داره تو سرت می چرخه، بخوای احساست رو خوب نگه داری. برای همینه که گاهی به اون جمله می رسم که: انگار هیچ چیز قرار نیس درست بشه!
اما واقعیت اینه که گفتن این جمله به دلیل دیدگاه منفی و افکار منفی ای هستش که تو اون لحظات توی ذهنم دارن می چرخن و قدرت درست فکر کردن و وضوح دید رو از من می گیرن.
1. اول کمی خودم رو آروم می کنم، با حرف زدن با خودم یا خدا و یا حتی اگه لازم باشه گریه کردن یا نوشتن که باعث تخلیه درونیم می شه. گاهی هم بیرون زدن از خونه حالم رو جا میاره و باعث می شه هوایی به سرم بخوره. تا حد امکان سعی می کنم با کسی درباره حال و احساس بدم صحبت نکنم.
2. بعد از اینکه آرومتر شدم، بهتر می تونم فکر کنم، به این فکر می کنم که دقیقا چی باعث شده که انقدر احساسم بد بشه؟ به میزان بزرگی و اهمیت اون اتفاق فکر می کنم و از خودم می پرسم که واقعا انقدر اهمیت داره که بخاطرش دارم خودم رو داغون می کنم و زندگی رو به کام خودم تلخ می کنم؟ اگر بدتر از این اتفاق می افتاد چی؟ به این فکر می کنم که این تضاد یا تضادهایی که من بهشون برخوردم دقیقا می خوان چی به من بگن؟ می خوان بعضی خواسته هامو برام روشن تر و مشخص تر کنن. به این فکر می کنم که اگه شرایط چطور بود بهتر بود؟ به نعماتی که در حال حاضر دارم فکر می کنم و شروع به شکرگزاری می کنم. واقعا حالم بهتر می شه و آرومتر می شم و احساس می کنم زیادی از کاه، کوه ساختم.
3. من فایل هایی از جملات تاکیدی مثبت و باورهای درست و قدرتمند کننده با صدای خودم ضبط کردم که گاهی شروع به گوش دادن اونها می کنم و باز کمکم می کنند تا به حال بهتری برسم و تکرار اون باورها تمرکزم رو بر روی نکات مثبت می بره.
4. گاهی هم مراقبه انجام می دم که مراقبه هم به آروم شدن درونم کمک می کنه. بیشتر اوقات مراقبه استاد رو که در دوره روانشناسی ثروت 3 به صورت آپدیت قرار داده بودن، انجام می دم.
5. یک کتاب صوتی هم که بسیار شنیدن فایل هاش کمکم می کنه، داخل گوشیم ریختم و اینطور وقت ها شروع به گوش دادن اون کتاب می کنم که آرامش زیادی بهم می ده و یادم میاره قدرت برتر خداست و تنها و تنها باید به خداوند تکیه کنم و از او بخوام که راهم رو هموارتر کنه و کمکم کنه تا با وضوح بیشتری ببینم و فکر کنم و بفهمم که چه باید بکنم.
6. گوش دادن به فایل های استاد عباسمنش هم که جزو کارهای روتین روزانه ام هست و مدام دوره های مختلف رو دوره می کنم. دوست دارم انقدرررر دوره هارو گوش کنم تا باورهام بهتر و مثبت تر و قوی تر بشن. فایل های استاد هم همیشه کمکم می کنن تا از افکار منفی فاصله بگیرم و دوباره انگیزه پیدا کنم برای حرکت کردن و قدم برداشتن در مسیر خواسته ها و اهدافم.
7. تماشای فیلم های انگیزشی و یا مطالعه زندگی افراد موفق و ثروتمند، هم خیلی وقت ها تا مدتی بهم احساس خوب و انگیزه می ده. به محض اینکه افکار منفی سراغم میاد، اونها رو به خودم یادآوری می کنم تا یادم باشه که این روزها گذرا هستن. خصوصا افرادی که باهاشون بیشتر همذات پنداری کردم، معمولا داستان زندگیشون رو به ساد میارم و به خودم یادآوری می کنم که تو هم می تونی!
8. مطالعه ی کتاب های انگیزشی هم جزو کارهای روتین روزانه من هست و همیشه به بهتر شدن حال و احساسم کمک می کنه.
9. بعضی جملات تاکیدی رو هم حفظ کردم. گاهی وقت ها که دچار ضعف شدید می شم از نظر روحی، تکرار بعضی ازین جملات و تمرکزم روی کلمه به کلمه شون، مثل مُسکّن برام عمل می کنه و کم کم احساس می کنم درونم داره به آرامش می رسه. در حین انجام کار و یا قدم زدن و یا قبل از خواب، مدام تکرارشون می کنم.
10. حذف کردن آگاهانه ی بعضی چیزها هم ضروریه! مثلا ندیدن و نشنیدن برنامه ها و سریال ها و یا اخبار و یا گفتگوهایی که جز باورهای نادرست و منفی، چیز دیگه ای رو به خورد ذهن و روحمون نمی دن. گاهی حتی باید از بعضی افراد یا جمع ها آگاهانه دوری کنیم که به نفع خودمونه! من خیلی وقت ها در بعضی جمع ها یا مهمونی ها شرکت نمی کنم و یا اگرم شرکت کنم و ببینم حرف ها داره به جاهایی می کشه که دوست ندارم بلند می شم و از جمع خارج می شم و یا سرم رو با چیز دیگه ای گرم می کنم.
خوندن اخبار و مطالب غیر مفید و یا کتاب های غم انگیز و یا گوش کردن به موزیک های غمگین هم بسیار بر احساسات ما تاثیرگذار هستن که بهتره آگاهانه این موارد رو حذف کنیم.
به نظر من همینکه به این موضوع آگاهی داشته باشیم که چه چیزهایی حال و احساسمون رو بهتر می کنه و چه چیزهایی حال و احساسمون رو بد می کنه خیلی خوبه و کمکمون می کنه بهتر بتونیم کنترل احساساتمون رو در دست بگیریم.
* گاهی مقاومت زیاد در برابر بعضی اتفاقات، باعث می شه خسته تر و آسیب پذیرتر و شکننده تر بشیم. من همیشه اعتقادم اینه که گره هایی که در زندگیمون می افته از گره های درونی خودمونه. کافیه اون گره ها رو پیدا کنیم و باز کنیم. شاید گاهی لازم باشه دست از سخت گیری و مقاومت برداریم و تسلیم باشیم. به محض تسلیم شدن، آرامش درونمون رو فرا می گیره و انگار جریانی از اتفاقات خوب و مثبت به سمت زندگیمون سرازیر می شه.
برای تمام شما عزیزانم آرزوی آرامش عمیق قلبی، ذهنی و روحی و همچنین آرزوی سلامتی و شادی پایدار، ثروت فراوان و عشق ماندگار دارم.
حنانه عزیز سلام
دیدگاه شما بسیار زیبا بود
و افرین به شما که از جملات تاکییدی مثبت استفاده میکنید
ممنونم
سپاسگزارم از مهر و توجه شما
بنام خداوندی که صاحب ومالک منه
بنام خداوندی که این جهان هستی رو بی نقص آفرید خداوندی که این جهان رو بامقررات وقوانین الهی آفرید ??
سلام خدمت استاد عزیزم وتمام شما دوستان عزیزم که تواین مسیر الهی قرار گرفتید.
خیلی فاکتورهاهست که میتونیم بگیم که اگه انجام بدیم احساسمون رو میتونیم خوب نگه داریم مثلا
توجهمون ب چیزهای مثبت باشه یا موسیقی گوش کنیم یا ب طبیعت بریم و…
ولی من از آموزهای استاد و تجربیات خودم ب این ایمان رسیدم که باید ازریشه باورمون رو درست کنیم تا هیچ عاملی نتونه حالمون رو بدکنه،
خداوندی که ب قول انیشتین تاس نمیندازه، قوانین رو بهمون گفته و ما خیلی راحت میتونیم بااین قوانین برای همیشه احساسمون روخوب نگه داریم،
فقط باورکنید،فقط باورکنید که این جهان هستی ب فرکانسهای ما جواب میده،اگه فقط این رو باورداشته باشید که اگه ب مسائل ناراحت کننده توجه کنید توزندگی خودتون پیش میاد،اگه مثل وحی الهی ب این موضوع اعتقاد پیداکنید که اگه حالت خوب نباشه اتفاقات بد رخ میده یااگه هرچقدربیشتر احساست خوبتربشه اتفاقات عالی برات رخ میده،بهتون قول میدم توهمه شرایط احساستون خوب میمونه چون شما دارید زندگی خودتون رو میسازید
زیبایی قرآن تو همین چیزاس که آیاتی رو میاره که میگه اندوهگین نشوید
دوستان عزیزم خداوند ب هیچ عنوان احساساتی برخورد نمیگنه،خداوند طبق قوانین بشما جواب میده
جالب بدونید سوره فیل زمانی ب حضرت رسول وحی شد که قبیله قریش و هم پیماناشون حضرت رسول و یارانش رو تحریم کرده بودن و خداوند این سوره رو وحی میگنه که نگران نباش هیچ کس نمیتونه ب شما آسیب برسونه خداوندی که سپاه فیل سواران رو براحتی با پرنده نابود میگنه نمیزاره ب شما آسیبی برسه و بعد خداوند با موریانه دشمنان یکتاپرستان رو شکست میده،
دوستان عزیزم اینارو فقط لازم باورکنید،
وجود خداوندی که همیشه باشماهست روباورکنید،بسپارید ب خودش نگران چی میتونید باشید وقتی خداوندمیگه من با شماهستم،خداوند هیج فرقی بین من وشما با پیامبرانش نزاشته خداوند ب محمد ب ابراهیم ب نوح ب یونس خارج از قوانینش نگفت ایناهم درخواستهایی داشتن خارج ازقوانین که خداوند بهشون گوش زد کرده،اینارو فقط باورکنید
فقط اینو باورکنید که اگه فرکانس مثبت نفرستید چه اتفاقاتی براتون می افته، و اینو باورکنید که خداوند باحاتون شوخی نداره همه چی حله ،اینو یادتون باشه خداوند ازشما خیلی خیلی بیشتردوست داره که شما ب رویاهاتون برسید،خداوند درون شما هست
سپاسگزارم که این موضوع یادآوری دوباره ای شد ب قوانین الهی
با سلام خدمت دوستان و همراهان گروه تحقیقاتی عباس منش،سریع سراغ اصل مطلب میروم.
چطور ورودی های ذهن را کنترل کنیم؟
خب،به نظر من بعضی عوامل وجود دارند که در ساخت باور های مخرب،بسیار موًثراند،مانند یک سریال تلویزیونی خاص،یا یک دوست شوخ طبع یا هر چیز جذابی که مخرب باشد،در،این مواقع،ناخودآگاه انسان به سمت آن چیز جذاب میرود،در این مواقع بهتر است آن را،به طور آگاهانه از زندگی حذف کنیم،یعنی آن شبکه ی تلویزیونی را حذف کنیم،یا با آن دوستی که به ما،باور های نامناسب القا میکند،به طور مناسب،نه با قهر و دعوا،قطع رابطه کنیم،و به جای آنان،وقت خود را صرف ورودی های مفید کنیم،مثلا من به عنوان یک تازه کار،به یک سریال تلویزیونی طنز بسیار علاقه داشتم،به طوری که از 3 ساعت وقت آزاد من،نیمی از آن را پر میکرد،پس من بر خلاف خواسته ی درونی خودم،آن شبکه را حذف کردم و تمام اوغات فراغت خود را صرف ورودی های مفید(فایل ها و محصولات استاد)کردم،و بسیار خوشحالم که خداوند آن اراده را به من عطا کرد که بتوانم پا روی وسوسه ی درونی ام بگذارم،و خوشحالم که دیگر راه برگرداندن آن شبکه را پیدا نکردم،و الآن دیگر علاقه ای به آن سریال ندارم.
از دیگر فعالیت ها میتوان به رژیم فکری اشاره کرد،یعنی همان گونه که افراد رژیم غذایی دارند و بسیار مراقب هستند که غذای بدی وارد بدن خود نکنند،ما هم باید سعی کنیم که هیچ فکر و وردی بدی،حداقل برای یک روز به ذهنمان وارد نکنیم،در نتیجه اگر فکر بدی و ورودی نامناسب به ذهن وارد نشود،اگر چیزی به ذهنمان وارد شود،حتما ورودی مناسب است،و باید سعی کنیم این رژیم فکری را بلند مدت کنیم!نه فقط به مدتی خاص!
از دیگر راه ها برای کنترل ورودی های ذهن،القای ورودی های مناسب به نزدیکان است!حالا چگونه؟اگر سعی کنیم به نزدیکان،باور ها و ورودی های مناسب القا کنیم،دو حالت پیش میاید
1-آنها هم به ما عشق و باور های مناسب هدیه میکنند.
2-حداقل به ما ورودی ها و باور های بد القا نمیکنند.
مثلا پدرم که همیشه مرا سرزنش میکرد،یا مرا بی عرضه یا احمق خطاب میکند،به خاطر آن است که او خودش را بی عرضه میداند،و برای بالا بردن اعتماد به نفس خودش،دیگران را هم مانند خود می داند،اما اگر بتوانم به او بفهمانم که بی عرضه نیست،او هم برای یک اشتباه کوچک مرا،حداقل تحقیر نمیکند.
از دیگر راه ها که استاد هزاران بار گفته اند،که من قصد دارم بار دیگر آن را بگویم،بمب باران فکری است،که باور های مناسب را با صدای خود ضبط کرده و هزاران بار گوش کنیم،و با خود تکرار کنیم و حتی آنان را بنویسیم!
به نظر من کار های فیزیکی هم روی باور ها و ورودی های نامناسب ما نقش به سزایی دارد،میپرسید چگونه؟برای مثال اگر کسی شغل مورد علاقه اش را پیدا نکند یا صبح تا شب به کار هایی که دوست ندارد انجام دهد،مشغول شود،احتمالا باور میکند کند که زندگی رنج تمام است! و بالعکس،اگر شغل مناسبش را پیدا کند و کار های مورد علاقه اش را انجام دهد،به احتمال زیاد باور میکند که زندگی لذت کامل است،به همین سادگی!
در پناه حق
سلام به همه ی دوستان
چند کلام حرف دل باهاتون بزنم که ان شاء الله به دلتون بشینه و براتون راهگشا باشه.
اگه پرحرفی می شه ببخشید و اگه وقت خوندن همه رو ندارید لطفا فقط قسمت آخر که راه های تجربی پرورش افکار و ورودی های مثبت هست رو بخونید.
حدود 7 ماه پیش اسمی رو از زبون یکی از دوستان دانشگاهی شنیدم که به ندرت می دیدمشون. دوستی که به واسطه ی یکی از اعضای فامیلشون با استاد عباس منش آشنا شده بودن و اعتقادم بر اینه که اون روز مامور شده بودن تا من رو با استاد آشنا کنن.
گذشت و گذشت تا این که من به واسطه ی فرصت خوبی که بعد از فارغ التحصیلی برام پیش اومد وقت این رو پیدا کردم تا تو زمینه هایی مثل موفقیت و رشد فردی، تحقیق و مطالعه داشته باشم و خدا رو شاکرم که من رو با انسان های موفق و ثروتمند آشنا کرد و اون قدر بهم جرات و درک، عطا کرد که در حد توان مالی خودم، برای بعضی از این آموزش ها پول بدم و برای رشد و پیشرفتم سرمایه گذاری کنم. هم کتاب خریدم، هم اشتراک ویژه ی یه سایت آموزشی رو و هم تو سمیناری شرکت کردم که حدود 100 هزار تومن هزینه ی ثبت نامش بود.
سایت های مختلفی رو پیگیری می کردم و اساتید زیادی رو دنبال؛ ولی از بین همه ی این منابع، احساس می کنم بیش تر از جاهایی تاثیر مثبت می گرفتم که تاکیدشون روی اصلاح احساسات، افکار و باورها بود و خُب تو این زمینه هم که استاد عباس منش خیلی خوب کار کردن. تا این که نمی دونم چی شد (واقعا بعضی وقت ها احساس می کنم من هیچ کاره ام و خدا خودش یه سری اتفاقات قشنگ رو پیش میاره تا بهم بفهمونه تو مسیر درستی هستی) که یه روز از طرف همین سایت ایمیلی با این مضمون برام اومد که شما برنده ی کد تخفیف 40 درصدی شدی و مبارکت باشه و از این حرف ها.
احساس من چند دقیقه بعد از دیدن اون ایمیل، قابل بیان نیست و نه صرفا به خاطر 40 درصد تخفیف، بلکه این یه نشونه ی بزرگ یا یه جور تابلوی راهنمای مسیری بود که توش قدم گذاشته بودم و به نظرم می خواست بگه که داری درست می ری.
خدا رو شکر کردم مخصوصا بابت تموم نشونه هایی که شاید به ظاهر بی ربط باشن ولی در واقع همه با هم در ارتباطن و هر کدوم قطعه ای از پازل یه زندگی موفق هستن.
چند تا فایل صوتی با صدای خودم درست کردم که همه ی جملاتش انرژی مثبت داشتن و چند شب قبل از این که بخوابم به یکیشون که بیش تر به دلم نشست گوش می دادم.
می خوام به یکی دیگه از نشونه هایی که شاید برای خیلی ها اتفاق خاصی نباشه اشاره کنم و از اون جایی که تو همین فایل مسابقه ی امروز، استاد بهش اشاره کردن مصمم شدم که راجع بهش باهاتون صحبت کنم.
تبلتی توی خونه هست که اِسما مال من نیست ولی در واقع فعلا تنها کسی که ازش استفاده می کنه خودم هستم. حدود یه هفته ی پیش دیدم که انگار خط های سفید و قرمزی روش میاد و صفحه، پرش داره. بعد از یکی دو روز هم وقتی روشن می شد و راه میفتاد تصویرش کاملا سفید می شد. ناراحت بودم که چرا این طوری شد و دلیلش چیه. یه کم تو اینترنت تحقیق کردم که می گفت ممکنه در اثر ضربه یا برخورد دست خیس با صفحه، این اتفاق براش افتاده باشه و بهتره ببریدش پیش تعمیرکا. واقعا پول تعمیرش رو نداشتم و ناراحتیم بیش تر از این بود که اون تبلت، دست من امانت بود و این که حالا چی کار کنم. تا این که با خودم گفتم فعلا ولش کن و صداش رو در نیار تا در اسرع وقت که پول دستت اومد ببری تعمیرش کنی. چند روزی گذشت تا این که یه روز همین طوری دکمه ی قفلش رو زدم و با تعجب زیاد دیدم که مثل قبل، سالم کار می کنه و تصویر هیچ مشکلی نداره. بعدا برای یکی که با موارد سخت افزاری و نرم افزاری آشنایی دارن جریان رو توضیح دادم و ایشون اشاره کردن که این اتفاق شبیه معجزه هست و به صورت عادی باید 200 – 300 هزار تومن خرجش می کردی و … .
و اما دیروز و امروز:
به نظرم یکی از عجیب ترین 24 ساعت های زندگیم رو پشت سر گذاشتم چون چند تا اتفاق عالی و قشنگ با هم افتادن.
یکی از این خبرها رو دیشب شنیدم که واقعا خوشحالم کرد و نمی تونم راجع بهش توضیح بدم.
امروزهم که ولادت باسعادت حضرت زینب (س) هست (که همین جا به همه ی عزیزان تبریک عرض می کنم و به فال نیک می گیرم) خبر عجیب دوم رو دیدم و شاید باورش برای بعضی ها سخت باشه ولی برای من اون قدر عجیب و غریب نبود و اون هم خبر برنده شدنم به عنوان یکی از اعضای سایت که کد تخفیف می گیره، برای دومین بار و اون هم توی کم تر از یک ماهه (با احتمالی که از نظر ریاضی و منطقی شاید کم تر از یک صدمِ درصد باشه).
نمی دونم شما اسمش رو چی می ذارین ولی برای من مُهر تایید بزرگی بود روی هدایت گری خدا و این که باید قوی تر و مطمئن تر از قبل به راهم ادامه بدم و روی پرورش باورهای مثبتم بیش تر و بهتر کار کنم.
بریم سر اصل مطلب:
چند تا راهکار خدمتتون عرض می کنم که به نظرم برام مفید بوده و انتظار این رو دارم که ، برای شما هم مفیدِ فایده واقع بشه (چون قانون یکیه):
1- لطفا تو اولین قدم، تا جایی که امکانش هست از برنامه های تلویزیونی و رسانه های جمعی (مخصوصا گوش دادن به اخبار) پرهیز کنید.
ببینید یه وقتی هست که مثلا یه جایی اتفاق بدی افتاده یا اوضاع ناآرومی توی کشور وجود داره و شما کاری از دستتون بر میاد (مثلا پول بدید برای زلزله زده ها یا پزشک و امدادگری هستید که اون جا به حضورتون نیازه) که خُب تو این موارد باید نقشتون رو ایفا کنید ولی یه وقته که هیچ کار خاصی از دستتون بر نمیاد و فقط ذهنتون رو از اخبار منفی (مثل گرونی، تورم، ناآرومی، آشوب و …) پر می کنید و در واقع خوراک فکری نامناسب برای خودتون تهیه می کنید که این حالت واقعا برای افکار و باوراتون ضرر داره.
حالا این طور هم نیست که همه ی برنامه های تلویزیون بد باشه (چه بسا یه برنامه ی معرفتی، یه فیلم کمدی و یا یه کارتون قشنگ، حالتون رو خیلی هم خوب کنه) ولی در کل لطفا سعی و تلاشتون بر این باشه که توی زندگیتون، تلویزیون (و رسانه های جمعی) نقش پررنگی نداشته باشن.
2- لطفا با افراد منفی باف (اگه قابل اصلاح نیستن) تا جایی که ممکنه درباره ی اهداف،آینده و زندگی دلخواهتون صحبت نکنید.
ببینید یه وقته فردی به واسطه ی محیط بد یا هر چیز دیگه ای، روی افکارش غبار منفی نگری پاشیده شده و شما این آمادگی رو در اون شخص می بینید که افکارش رو از نو بسازید؛ خُب لطفا دست به کار شید و مطمئن باشید که انرژی مثبت آینده ی اون فرد، تو زندگی شما هم تاثیر می ذاره. ولی یه وقته شخصی اصلا اجازه ی ورود شما به دایره ی افکار منفیش رو نمی ده و دری رو برای اصلاحشون باز نذاشته. وقتی به این مرحله می رسید سعی کنید تا جای ممکن از بحث با همچین فردی خودداری کنید.
3- لطفا بابت کوچک ترین نعمت ها و زیبایی های زندگیتون (که البته نعمتِ به ظاهر کوچیک خداوند در نظر ما، خیلی هم در واقع بزرگه و ما متوجه نیستیم) خدا رو شکر کنید و بابتشون سپاس گزار باشید.
به مرور متوجه می شین که غرق در نعمات خداوند بودین (و هستین) و خودتون خبر نداشتین.
4- کمک حال و خیرخواه بقیه باشید.
اگه می تونید سعی کنید معجزه ی یه نفر دیگه (یا یه مخلوق دیگه ی خدا) باشید.
یه تیکه ی کوچیک نون که دهن یه مورچه بذارید می تونه براش حکم معجزه رو داشته باشه. می تونید از مورچه شروع کنید تا ان شاء الله یه روزی هم برسه که مثلا جهیزیه ی دختر یه خونواده با وضع مالی ضعیف رو تامین بکنید.
5- تا جایی که می شه به دانسته های مفید و مثبتتون عمل کنید.
خیلی وقت ها ممکنه ما منبع و مخزن بزرگی از اطلاعات و روش های پیشرفت باشیم اما فقط بلدیم؛ عمل نمی کنیم. تنبلی یا ترس از عمل گرایی خیلی می تونه مضر باشه وقتی که شما حجم زیادی از اطلاعات مورد نظرتون رو به دست آوردین ولی به کار نمی گیریدشون. لطفا قدم اول رو هرچند کوچیک (و هرچند از روی اکراه و بی میلی) بردارید و بعدش نیروی خدایی که شما رو به جلو هُل می ده، احساس کنید.
مثلا وقتی می شنوید که گوش دادن به یه فایل صوتی مثبت با صدای خودتون چه تاثیر زیادی می تونه تو پیشرفتتون داشته باشه، لطفا دریغ نکنید و اولین فایل صوتی رو (هرچند خیلی ابتدایی و خام و هرچند بدون ایمان قوی نسبت به اثرگذاریش) تهیه کنید و بهش گوش بدید.
یه تجربه ی شخصی بگم: فکر کنم بیش تر از یک سال پیش جایی خونده بودم که دستوری از آیت الله نخودکی به عنوان تعقیبات نماز رسیده که اگه انجامش بدیم تاثیر فوق العاده ای می تونه داشته باشه (به این صورت که بعد از هر نماز واجب، یک بار آیت الکرسی بخونید، بعدش تسبیحات حضرت فاطمه ی زهرا (س) و … که با یه جست و جوی اینترنتی می تونید کاملش رو پیدا کنید) ولی من اون زمان فقط این مطلب رو خوندم و بهش عمل نکردم.
تا این که حدود یکی دو هفته ی پیش از زبون یکی از نزدیکانم که برای شخص دیگه ای از عمل به این دستور و معجزاتی که توی زندگیشون اتفاق افتاده بود تعریف می کردن، دوباره این مطلب رو شنیدم و با خودم گفتم خب چرا من این کار رو انجام ندادم و تا نتایجش رو توی زندگیم ببینم. خدا رو شکر و به لطف الهی دنبالش رفتم و از مرحله ی دونستنِ صِرف، وارد عملگرایی شدم و خُب نتیجه هم که الحمدلله تا این جای کار خیلی خوب بوده.
6- سعی کنید از دل هر اتفاقی (هرچند ناخوشایند و غم انگیز) حداقل یه نکته ی مثبت بیرون بکشید.
اون اتفاق می تونه اخراج شدنتون از محل کار (هرچند حق با شما بوده) باشه ولی همین مورد می تونه زمینه ساز پیداکردن نقاط قوت و افزایش اعتماد به نفستون و در نتیجه، خوداشتغالیتون بشه.
7- از معجزه ی نیت، غافل نشید.
باور من بر این هست که خداوند منشا تمام خیرات و خوبی ها و زیبایی هاست و هرچه قدر که بتونیم به خدا (و هر چیزی که رنگ و بوی خدایی داره) نزدیک بشیم، اتفاقات مثبتِ بیش تر و سریع تری رو تو زندگیمون مشاهده می کنیم. حالا، وقتی به این باور برسید که در حال حاضر نزدیک ترین مخلوق به خدا که عصاره ی تموم خوبی ها و معدن انرژی مثبت هستن، کسی نیستن جز امام زمان (عج)، هرچه قدر که بتونید ارتباط قلبی و روحیتون رو با ایشون محکم تر کنید، مسلما زندگی قشنگ تر و موفق تری رو تجربه خواهید کرد و جوری بهتون کمک می شه که احتمالا خودتون هم متوجه منشا اثرش نمی شید.
مثلا اگه بتونید نیت درس خوندنتون، یا کار کردن، کسب درآمد، غذا خوردن و تو یه کلام زندگیتون رو کمک به امام زمان (عج) قرار بدید، ورودی ها و اتفاقات مثبت به سمتتون سرازیر می شن و دست الهی رو پشت سرتون حس خواهید کرد.
حرف آخر:
صادقانه بگم، اول که می خواستم این جا نظر بذارم و توی مسابقه شرکت کنم بیش تر فکرم معطوف به جایزه ای بود که براش تعیین شده ولی بعدش این احساس و باور تو وجودم ظاهر شد که اگه بتونم حتی برای یک نفر، جرقه ی نوری باشم تو دلِ تاریکی های ذهنش، یه دنیا برام ارزش داره؛ دو میلیون که چیزی نیست :)
شریف عزیز سلام
دیدگاه شما زیبا بود
و افرین که تونستید به اسونی افراد منفی باف را از زندگیتون خط بزنید
ممنونم
سلام و درود
آقای شریف عزیز مطالب بسیار عالی بود بنده تصمیم گرفتم در کنار کسب اطلاعات ، اقدام و عهمل هم بکنم
در پناه خداوند
سلام خدمت دوستان
از زمانی که من از راه کار های دکتر استفاده میکنم به جرعت میتونم بگم تقریبا تمام ورودی های ذهنم رو میتونم کنترل کنم و هر اتفاقی که برام میوفته میتونم بفهمم که این همون فرکانسهایی بوده که دادم و حرفها و موجهای منفی که برخی مواقع از طرف اطرافیان به سوی من اگر بیاد میتونم کنترل کنم و از هیچ چیزی ناراحت نمیشم یا اگر هم ناراحت بشم سریع میتونم حال خودم رو خوب کنم و هیچ توجهی به افکار و دیدگاه آدمهای منفی دورو برم نکنم و با ایمان قوی هر روز به خاسته هام نزدیکتر میشم فقط من با یک باور قوی فرکانسهای خودم رو ارسال میکنم و بدون هیچ شک و تردید میدونم که خدای مهربون در زمان مشخص خودش برام ارسال میکنه و از این بابت از خدای خودم ممنونم که منو با سایت استاد عباسمش آشنا کرد و تونستم خودم و زندگیم را مرحله به مرحله تغیر بدم
سلام و عرض ادب خدمت همه دوستان گل ..خصوصا جناب استاد عباسمنش که با دیدن چهره شما کلی انرژی میگیرم و همچنان امیدوارتر میشم…بعدازینکه محصولات روانشناسی ثروت و قانون آفرینش رو شروع به کار کردم اولین اتفاقی که درون من افتاد تغییر در نگرش من به جهان هستی شد. نوع نگاهم به همه آفریده های خداوند بصورت ناخودآگاه تغییر کرد..حتی با دیدن زن و بچه هایم بدون توجه به شخصیتها اولین چیزی که میبینم مخلوقات پرورگار است .درگذشته بسیار از اطرافیان رنجش داشتم اما اکنون متوجه شدم خودم این دستور را به کائنات میدادم .نحوه ی بهره مندی من از تمام ابزارهای آفرینش کلی تغییر کرده..و در کنار آگاهیهای شما استاد عزیز..درگذشته آگاهیهای بسیار ارزشمندی داشتم که امروز کمکم میکند…مثلا تسلیم شدن …متوجه شدم با اراده خداوند نباید بجنگم ..مسائلی را به دست قدرتمند زمان و خداوند بسپارم را شناسایی میکنم و جاهایی را که اکنون میتوانم تغییر دهم با شهامت و بدون ترس اقدام و عمل میکنم …ازآنجا که متوجه شدم بیرون زمن نیست آنچه در عالم هست ..خیره شدن به درخت تو حیاط منزل و نارنجهای آویزان به درخت لذت میبرم و طبیعت را در خود جاری میسازم با گوش دادن واقعی به درد دل مادرم و توجه کردن به خواسته های خانم و بچه هایم قدرت خداوند را درسلولهای بدنم حس میکنم ..اخبار تلویزیون نگاه نمیکنم …درمحیط تهمت غیبت و قضاوت خودم را قرار نمیدهم دروغ نمیگویم و خلاصه کلی از خودم و افکارم مراقبه میکنم تا دائما آرامش خاطر داشته باشم .من همیشه گفتم و میگویم امیدوارم به همه ثروتی که ازین آگاهیها بدست میآوردید..لذت ببرید و بقول معروف نوش جونت رفیق…من و خانواده ام روزی صد بار شما و دوستان خانواده عباسمنش را دعا میکنیم..بسیار سپاسگذار میشم اگر دیدگاه من را مطالعه فرمایید…
سلام اقای احمد خانی
نگاه شمارا به طبیعت
دوست داشتم
یکی از روزهای پاییز بود که داشتم توی حیاط مدرسه قدم میزدم در مسیر راهم یک مورچه رو دیدم که داره یک مورچه زخمی شده رو روی دوشش حمل میکنه نمیدونم اون مورچه مرده بود یا هنوز زنده ولی ناخوداگاه چشمانم پر از اشک شد شاید دوستم از این منظره خیلی شگفت زده شده بود ولی من حس عجیبی داشتم اون زمان با تمامی وجودم حس کردم که همه طبیعت از من و من از انها??