پس کِی به خواسته ام می رسم؟! - صفحه 28
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2018/01/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2018-01-23 10:37:532024-02-28 11:44:40پس کِی به خواسته ام می رسم؟!شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام عرض میکنم خدمت همه دوستانم
من حدودا یه ماهه که با سایت و استاد آشنا شدم و تا الان جرات اینو نداشتم که بنویسم ولی امروز یه حسی بهم گفت که دیگه سکوت بسه و وقت نوشتنه.
امسال هنگام لحظه تحویل سال نو تنها آرزویی که داشتم این بود که تغییر کنم و از خدا خواستم که کمک کنه تا در هر زمینه ای بهتر بشم و پیشرفت کنم.بلا فاصله توسط دوستی با کتاب 4 اثر از فلورانس اسکاول شین آشنا شدم و چون ایام عید همه جا تعطیل بود بصورت پی دی اف دانلودش کردم و بعد از ایام عید خود کتابو خریدم و شروع به خوندنش کردم درسته در ابتدا خیلی از مفاهیمش برام قابل درک نبود ولی حس فوقالعاده ای بهم داد و این نقطه شروع من بود.و بعد به تدریج خدا راهنمایانی رو پیش روم قرار داد و مشکلاتی برام پیش اومد که شاید اون روزا برام کابوس بودن اما الان میفهمم که همه اینها وسیله ای بودن برام که در راه درستی که پیش روم بود با ایمان بیشتری قدم بردارم و بیشتر به خدا نزدیکتر بشم تا اینکه توسط دوستی که اصلا نمیشناختمش با سایت و استاد اشنا شدم و این هم نوید بخش درستی راهم بود.و دارم درک میکنم که خداوند چطور تو این مدت لحظه به لحظه منو برای رسیدن به هدفم راهنماییم کرده.تجربیاتیکه بعد از آشنایی با قانون و تغییرباورهام داشتم و برام جالبه اینه که
1٫بطور کاملا مرتب نمازم رو میخونم و حتی خیلی راحت بدون نیاز به اینکه ساعت کوک کنم برای نماز صبح بیدار میشم درحالیکه من کسی بودم که عاشق خواب صبح بودم و سحرخیزی خیلی برام سخت بود و خیلی سپاسگذارم از خدای مهربانم.
2٫عادت تماشای تلویزیون خودبخود از سرم بیرون رفت و دیگه هیچ علاقه ای به تماشاش ندارم بدون اینکه ذهنم مقاومتی در این مورد بکنه.
3٫ هدایت شدم به ورزش و مرتب ورزش میکنم و باشگاه میرم در حالیکه قبلا هربار تلاش میکردم نمیشد و تنبلی میکردم ولی الان انگار که جز کارای واجب روزانه ام شده و با لذت انجانش میدم.
در مورد کنترل ورودیهام کارهاییکه انجام میدم و بهم کمک میکنن
1٫یکی اینه که من از روش حرف زدن با خودم خیلی نتیجه های خوبی میگیرم. مثلا وقتی مشکلی برام پیش میاد و حالم بد میشه میشینم با خودم حرف میزنم و در حین این حرف زدن ، راهها و ایده هایی در اون مورد بهم داده میشه و مشکلم حل میشه و به آرامش و سبکی عجیبی میرسم و حالم عالی میشه.
2٫ من قبلا خیلی تلفنی با دوستام و فامیلا حرف میزدم و همین باعث میشد تا خیلی حالم بد بشه چون اکثرا غیبت هم میکردیم و هم از مشکلات و.. حرف میزدیم ولی الان کلا گذاشتم کنار و اگر هم کسی بهم زنگ بزنه صحبتهای ضروری رو انجام میدم و بعدش میعذرت خواهی میکنم و میگم کار دارم و ادامه نمیدم.خیلی عالیه این کار.
3٫ گوش دادن به آهنگ رو خیلی خیلی کم کردم در حد صفر و اگرهم بخوام آهنگی گوش بدم آهنگایی رو انتخاب میکنم که بار معنایی مثبتی داشته باشه آخه آهنگای مخصوصا امروزی فقط جدایی و تنهایی و خیانت و کلا بار منفی رو به ذهن القا میکنن.به جای اینها گوش دادن به باورهای مثبت و فایلهای استاد و کتابهای صوتی بهترین کاره و حال ادم خیلی خوب میکنه.
4٫عبارتهای تاکیدی مثبت و گوش دادن با صدای خودمون عالیه مخصوصا اگه با قدم زدن در طبیعت همراه باشه تاثیرش فوق العادست.
5٫ من یه دفتر یادداشت دارم که تقسیم بندی انجام دادم قسمت آرزوها ،قسمت عبارات تاکیدی، قسمت تجربیات گذشته،و قسمت شکرگزاری که دایما یادداشت برداری میکنم و نه تنها نوشتن موارد مثبت حال آدمو خوب میکنه بلکه وقتیکه سطح انرژیم میاد پایین با خوندنش انرژی مضاعفی میگیرم و عالیه.
6٫من از تکنیک جایزه دادن به خود هم خیلی استفاده میکنم و خیلی نتایج عالی داره مثلا روزاییکه کاملا احساس خوبی داشتم و شاد بودم از همه حواس پنجگانه ام سپاسگزاری میکنم از اینکه اجازه ورود به منفی هارو ندادند و برا خودم جایزه میدم حالا هرچی مثلا خودمو به یه چای و کیک دعوت میکنم یا یه چیزی که دوست دارمو میخرم یا استخر میرم و…خیلی خیلی تکنیک فوق العاده ایه.
7٫ یه کار عالیه دیگه هم که انجام میدم اینه یه وقتهایی که بیرونم و دارم قدم میزنم فقط و فقط سپاسگذاری میکنم و با هر قدمم میگم خدایا شکرت و این کار خیلی احساس خوبی بهم میده.
8٫ خوندن نظرات دوستان تو قسمت عقل کل هم فوق العادست.
9٫ خوندن زندگی نامه افراد موفق هم جزو برنامه روزانه ام قرار دادم و عالیه.
خلاصه اینکه نه به چشمانم اجازه میدم که صحنه های منفی رو ببینه، نه به گوشام اجازه میدم منفی بشنوه و نه به ذهنم اجازه میدم که منفی فکر کنه و با این کار آرامش عجیبی به زندگیم اومده که هر لحظه و هر ثانیه خدای مهربانم رو شاکرم.
از استاد و دوستان عزیزم هم سپاسگزارم،سپاسگزارم و سپاسگزارم
نگین عزیز سلام
خوندن زندگی نامه افراد موفق به ما احساس خوبی میده / افرین به شما که زندگی نامه افراد موفق را مطالعه میکنید
موفق باشید
با سلام خدمت خانواده صمیمی گروه تحقیقاتی عباس منش. با تمام وجودم از خداوند سپاسگزارم که من رو با شما آشنا کرد. در رابطه با سوالی که مطرح شد. من تا جایی که میتوانم سعی میکنم ورودی های ذهنم را کنترل کنم و تجارب زیادی در این زمینه دارم. یکی از مهمترین تجربه ها که هر روز تجربش میکنم حرف های منفی،غیبت کردنو نالیدن از اوضاع زندگی توسط اطرافیانم هست. امروز خانمی به منزل ما آمدند که ایشون در کارهای منزل به مادرم کمک میکند. از همون لحظه اولی که وارد خوته شد از بی پولی و بدبختی و همسایه های بد صحبت میکرد من تنها کاری که انجام دادم سکوت ککردم و اومدم تو اتاقم و هدفون گذاشتم تا صدایش را نشنوم. جالب ترین نکته ای که برام در کنترل کردن ورودی های ذهن وجود داره اینه ک کم کم که داریم روی ورودی های ذهنمون کار میکنیم خود به خود باعث انزجار ما از مسائل منفی میشود طوری ک یک حسی به ما میگه ک سریع مکان رو ترک کنیم و از اونجا دور شیم.نکته دیگه ای ک وجود داره اینه ک من هیچوقت سعی نمیکنم کسی رو نصیحت کنم ک حرف منفی نزن و … چون یاد گرفتم که فرکانس اون فرد همونه و نمیشه تغییرش داد. من با تغییر خودم به طور نامحسوس و ناخودآگاه باعث تغییر دیگران میشوم. تجربه من در این زمینه در رابطه با اخبار هست. من مادرم ب شدت اخبار میدید هروقت اخبار میزاشتن من مکان رو ترک میکردم. کم کم خودشون متوجه شدن الان حداقل وقتی من هستم اخبار نمیزارن و این اتفاق کمتر شده است.
به نام خدای خوبیها ومهربانیها
سلام به استاد عزیزم وهمه دوستان بزرگوار وگرامی.
من هم برای نخستین باره که میخوام مطلبی رو درجواب به سوال استاد عزیز بنویسم.وخوشحالم که خداوند بزرگ این فرصت رو به من داد که با گروه صمیمی وپر انرژی شما آشنا بشم.
به نظر من بهترین کار توجه و تمرکز به نقاط مثبت زندگی است.یعن کانون توجه وقتی به سمت خوبیها ونکات مثبت باشه خود به خود خوبیها به سمت ما میاد.وراهها ومسیر های درست نشون داده میشه.به نظر من فیلترهای ذهن و ورودیهای اون رابطه مستقیم با ایمان وباور داره.هر چه اونها قویتر باشه فیلتر هم دقیق تر و بهتر کار میکنه واینها لازم و ملزوم هم هستن.بدون خود سازی و داشتن ایمان وباور درست کار کنترل ورودیها هم کمی سخت میشه.پس توجه به جنبه های مثبت اتفاقات پیرامون ،وحتی از دل اتفاقات بدوشرایط نامساعد هم، قسمتها ونکات خوب و آموزنده رو دیدن راه مناسبی میتونه باشه.
ونکته مهم دیگه احساسه.هر چیزی که احساس خوب رو از شما بگیره قطعا جزو ورودیهای نامناسبه و باید از ورودش به ذهن جلوگیری بشه.
باتشکر فراوان.درپناه خدای یکتا باشید.
تمرین: یکی از تمرین های خیلی عالی که توجهم رو میبره روی نکات مثبت و بهم کمک می کرد توجهم رو بزاره روی نکات مثبت تکنیک پرسش های کوانتومی بود. اما خب من کلا عادت دارم یکم خلاقیت تو کارها بخرج میدم اخه ذهن خیلی خلاقی دارم. این تکنیک رو اینجوری انجام دادم. یک پاکت نامه آوردم و بعد همه سوالات مهم و قدرت بخش و هدایت کننده که می تونست در طول روز بهم کمک کنه رو در برگه های کوچکی یاداشت کردم.سوالات رو داخل پاکت میذاشتم و هر روز یکی از سوالات رو بیرون می کشیدم قبلش می گفتم خدایا این سوال مهم ترین سوالی باشه که امروز من رو هدایت می کنه باورتون نمیشه واسه چندین نفر هم امتحان کردم دقیقا سوالی رو که باید درست بهش جواب میدادن از تو پاکت بیرون می کشیدن. من هر بار که کمی باید توجهم رو هدایت می کردم از این تکنیک استفاده می کردم. سوال رو بیرون می کشیدم و بهش جواب میدام اونقدر راهکارها و ایده های عالی به ذهنم می رسید انگار یه جور الهام برای زندگیم بود. واقعا جهت دهنده بود برای زندگی. این تکنیک رو حتما انجام بدید واقعا به توجهتون جهت میده و توجهتون رو میزاره روی نکات مثبت. مثلا من چند تا از سوالات خیلی عالیشو براتون می نویسم:
1- امروز من چه باورهای بسازم که برای ثروتمند تر شدن من بهم کمک کنه؟
2- امروز من بخاطر داشتن چه چیزهایی سپاسگذارم
3- برای داشتن روابط عالی تر باید چه باورهایی بسازم؟
4- من چه استعداد و توانمندی هایی دارم؟
5- برای اینکه از زندگیم لذت بیشتری ببرم چکار باید بکنم؟
6- برای رسیدن به اهداف ام امروز چه کارهایی باید انجام بدهد؟
7- من در زندگیم چه موهبت هایی دارم که بخاطرشون سپاسگذارم؟
8- برای داشتن وزن و سلامتی ایده الم باید چیکار کنم؟
9- الان در درون من چه می گذرد؟
این سوالات رو روی ورق های کوچکی نوشته بودم و هر روز یکی از آنها را بیرون می کشیدم و جوابشون میدادم خیلی برام انرژی بخش بود. به هرکی میدادم فکر می کردند فاله ولی جوابش که میدادن که واقعا اثر بخشه حتما از این تکنیک استفاده کنید.
تمرین: یکی دیگه از تمرین های عالی که انجام می دادم و بهم کمک می کرد صحبت کردن جلوآینه بود البته با این تفاوت که من هر بار خودمو تو آینه می بوسیدم . یا موهای خودمو می بوسیدم که حس ارزشمندیم بالا برده و توجهم روی نکات مثبتم باشه. یک جعبه کوچیک ساخته بودم بازم با تکه های کوچیک کاغذ هر بار نکات مثبتی از خودم و اطرافیان رو می نوشتم. چون تکه های کاغذ کوچیک بود وقت خیلی کمی ازم می گرفت ولی خیلی هدایت کننده بود برام خیلی لذت بخش بود. هر روز این تمرین ساده توجهم رو میذاشت روی نکات مثبت افراد و واقعا برام تاثیر گذار بود.
تمرین : دوستان من تو روند کار کردن روی خودم خیلی نکات رو یاد گرفتم به خودشناسی خیلی عمیقی رسیدم واقعا متوجه شدم برای همه هدفهام و خواسته ها ایمان به خدا، تلاش مستمر و خودباوری خیلی تاثیر داشته از همه مهم تر هر کاری رو برای دل خودم انجام میدادم قطعا موفق می شدم واسه همین الان هر وقت میخام تصمیمی بگیرم یا کاری انجام بدم از خودم می پرسم آیا برای رسیدن به اون خواسته یا هدف تصمیم قاطع داری، ایمان داری بهش می رسی، ایمان داری خدا کنارته، برای دل خودت انجامش میدی یا دیگران، این کاری که میخای بکنی چه حسی بهت میده و در این مسیر قراره چی رو تجربه کنی جواب دادن به این سوالات واقعا اروم و قاطعم می کنه و گاهی باعث انعطاف پذیریم واقعا برام انرزی بخش میشه مسیر رسیدن به هدف هام. یه عادتی هم دارم همیشه دوست دارم برای انجام کارهام کلی دلیل های مثبت پیدا کنم که انگیزم رو بیشتر کنه.
تمرین : یکی دیگه از تمرین های عالی دیگه ای که انجام میدم تمرین چهارمیثاق بود. این کتابم محشر بود واقعا ازش لذت بردم و برای اینکه توجهم رو بدم روی نکات مثبت باشه هر روز این چهار میثاق رو مرور می کردم که ببینم باورهایی که دارم مال جامعه و پیش فرض های خودمه یا چیزهایی که واقعا برای رسیدن به اهدافم و حس خوب زندگی میخام داشته باشمشون. اینکار واقعا بهم کمک کرد. چون خودم کتاب رو صوتی کرده بودم حس عالی داشتم از شنیدنش و تمرین هایشو بصورت یک تمرین کلی طراحی کرده بودم که بقیه هم ازش بتونن استاده کنند واقعا برام لذت بخش و عالی بود.
تمرین: من یک دفتر نقاشی خیلی بزرگ خریدم و همه باورهای که از دوره ها و کتاب ا گرفتم رو در قالب جملات بزرگی توش می نویسم هر هفته یکبار همرو مرور می کنم و برای خودم توضحشون میدم. باورتون نمیشه یک اتاق کار برای خودم طراحی کردم در و دیوارش رو نوشته چسبوندم اون اتاق پر از انرژی مثبته برای خودم و کسایی هم که واردش می شند. این خیلی برام خوبه. کلا نتایج این یکسال رو که با دوره های استاد پیش رفتم موفقیت های قبلیم پیشرفت هام باورهای مثبت ام رو نوشتم چسبوندم رو دیوارش و هر روز یه زمانی رو به خوندن دوباره اونا میگذرونم. مثل دریم بوردیه که باورها و نتایج مثبت رو یادآوری می کنه. دریم بورد که خودش معرکست و خیلی حس خوبی میده اما اینم واقعا برای من بسیار بسیار موثر بوده.
تمرین: همه ورودی هام الان کامل کنترل شده است .یکساله هیچ آهنگ غمگین یا محتوا منفی رو گوش ندان همیشه آهنگ های شاد و دوره های استاد تو گوشمه. تو خونه که گاهی حس می کنم بقیه افکار و باورهای منفی رو بازگو می کنند یا در مورد ناخواسته ها میگن؛ سعی می کنم اون زمانی که مجبورم در جوشون باشم یا از پرسش های کوانتومی استفاده می کنم یا با گفتن در ور نکات مثبتشون توجهشون رو بر می دارم. وقت کارهام هم همیشه هندزفری تو گوشمه برای فایل های صوتی استاد و اجازه نمیدم هیچ زمانی الکی سپری بشه. تلویزیون که اصلا نمی بینم و بجاش گاهی می شینم از نت در مورد اهدافم مطالعه می کنم. مثلا من عاشق سفرم الان اطلاعات خیلی از جاهای دیدنی دنیا رو دارم . مستند های علمی خیلی نگاه می کنم. دیگه خیلی بخام برای فیلم وقت بزارم فیلم های زندگینامه افراد موفق و نهایتش طنز می بینم که خیلی شاد بشم. دوستان یادتون باشه در هر مداری باشی تمرین ها با توجه به مدارتون واقعا تاثیراتش متفاوته من گاهی که انرژیم کمی کمتره برای اینکه بقول استاد فقط یکم حالم بهتر بشه تلاش نمی کنم تمرین های سخت رو گوش بدم یا به اجیار دوره ای رو کار کنم چون حس خوبی نمیده بهم . بجاش یک فیلم طنز می بینم. میرم پیاده روی. میرم کوهنوردی چون عاشق طبیعتم یکم تو دامن طبیعت بودن واقعا حس عالی بهم میده. در کل دوستان ما نمی تونیم مثل دیگران باشیم فقط می تونیم در موارد مشابه برای اهداف مشابه گاهی الگو و ایده بگیریم. اما میگم در این یکسال من هم مثل همه گاهی نوسانات مداری داشتم و بقول استاد هیچکس نیست که بگیم همه باورهاش درسته. اما تنها کاری که کردم این بوده که با توجه به حالات روحیم از تمرینات، کتاب ها و دوره ها استفاده کنم که هر بار کمی حسم بهتر بشه تا بتونم به نکات مثبت خودم و بقیه و جهان توجه کنم.
تمرین: از کتاب های صوتی خصوصا کتاب های اکهارت توله خیلی لدت می برم چون در مورد رهایی از ذهن و راهکارهای شناخت عملکرد ذهن میگه ناخوأآگاه وقتی گوشش میدم راحت تر می تونم ذهنم رو با روحم هماهنگ کنم و توجهم رو بدم بر خواسته های درونیم. بنابراین این روش هم خیلی وقتها بکار می برم. خب من انسان شنیداری هستم معمولا با چشم بسته سخته تجسم کنم اما وقتی خواسته ها مو می نوسم و می خونمش یا مطلبی رو گوش میدم با چشم باز راحت تجسمش می کنم.
تمرین: به نشانه ها توجه کنید. نشانه های همشه هستند من عادت دارم وقتی میخام در مورد چیزی فرکانس ام رو تغییر بدم با کوچکترین نشانه اونقدر بهش انرژی میدم. تحسین اش می کنم شکرگذاری می کنم و حتی چیزهایی که ممکنه به ظاهربرای بقیه ناخوشایند باشه جوری نگاه می کمنم که بهم حس خیلی خوبی بده. در کل اونقدر از زمانی که با استاد اشنا شدم حس عالی دارم که هر روز واقعا زندگیم بهتر و بهتر میشه . این تغییرات سریع نبوده که بگم یک شبه اتفاق افتاده دوستان من واقعا دارم روی خودم کار می کنم. حتی شبها توی واب هندزفری توی گوشمه و دوره های استاد و باورهای ضبط شده خودم با جملات تاکیدی رو با صدای اروم تو گوشم میزارم. اگاهانه دارم روش کار می کنم.
یک نکته دیگه ای که من واقعا بخاطرش شککرگذارم دوستان هم مدارمه. من چند تا دوست عالی دارم که همگی با هم کار کردن رو دوره ها رو شروع کردیم واقعا بودن افراد هم مدار تو زندگی لذت بخش و ارامش بخشه. بودن کسایی که قانون رو میدونم همون جور که هستند دوسشون داری و همونجوری که هستی قبلوت دارند. در مورد خواسته ها و قانون با هم صحبت می کنید اهداف و باورها تون رو قدرت می دید. من با دوستام اونقدر هماهنگنیم که اگه یکیمون به هر دلیل قانون یادش بره فورا بقیه بهش یادآوری می کنن. بقول استاد نمیگم متکی به غیر باشید اما بودن انسان ها هم مدار و روابط درست و عالی واقعا انرژی بخشه. من جدیدا تو اینستاگرام هم فقط دوستای قانون جذبی رو فالو می کنم همین دوستهای مجازی هم واقعا حس خوبی میدن خصوصا دیدن پست هاشون. خلاصه بگم ورودی ها رو باید آگاهانه کنترل کرد و اینکار هم با مقاومت های ذهنی یا توجه منفی صورت نمی گیره . ما نمی تونیم تو جمع دوستای منفی باشیم و مثبت فکر کنیم باید ازشون اعراض کنیم ولی افراد خوش بین رو به زندگی خودمون دعوت کنیم. میگم اصلا از روزی که قانون رو یاد گرفتم حتی یک کانال مخالف با باورهام ندارم. فقط به زیبایی ها توج می کنم .
دوستای خوبم ببخشید اگه خیلی طولانی شد اگه بخام بنویسم واقعا یه کتاب میشه امیدوارم تمریناتی که من بکار بردم و مطالبم بدردتون بخوره و همیشه شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید. بخاطر همه آگاهی هایی که بیاد آوردم اول از خدا بعدش از روح پاکم که درخواست کرد و استاد خوبم، گروه تحقیقاتی عباس منش و همه دوستان ،ادم های هم مدار فوق العاده ای که اومدند تو زندگیم سپاسگذارم.
– ما توخونمون یک حیات پشتی داریم که چند تا درخت زیبا توش هست غروبها و حتی خیلی شبها می رفتم اون حیات پشتی با خودم و خدا خلوت می کردم. برای اینکار از همه انرژیم بهره می گرفتم. بقول استاد دارم دیگه یه جاهایی رو خود افشایی می کنم اما اصلا مهم نیست چون یاد گرفتم برای خودم زندگی کنم. به حیات پشتی می رفتم و برای لحظاتی خودم رو با همه جهان یکی میدیدم. درختان انرزی دارند، هوا انرژی داشت ، ماه انرژی داشت، خدا خود خود انرژی جهان بو و من فقط باید با این انرژی هماهنگ میشدم همین واسه همین با تمجید و تحسین زیبایی ها خودم رو باهاشون هماهنگ می کردم . خدا رو شکر می گفتم تو حیات قدم میزدم از خواسته هام میگفتم و پیشاپیش برای اهدافم شکرگذاری می کردم آنچنان از تنهاییم اونجا لذت می بردم که اگه کسی میومد کلا کنسلش می کردم تا میرفت. باورتون نمیشه چه انرژی فوق العاده ای داره طبیعت و خلوت در اون. بعضی شبها درختها رو می بوسیدم این تمرین رو از یک کتاب دوران دبیرستانم یاد گرفتم یادم نیست اسمش چی بود ولی واقعا عالی بود. یک تکنیکی که برای داشت حس خوب یاد می داد این بود که هر روز یک درخت را در آغوش بگیرید و ببوسید. درخت سرشار از انرزی خالصه پیشنهاد میکنم این تمرین رو نادیده نگرید انگار دارید خودتون رو در آغوش می گیرید. خصوصا اگه باور جدایی از جهان و طبیعت رو کنار گذاشته باشید خیلی حس عالی میده. من در طی این خلوته شبانه کامل هماهنگ میشدم. بعضی وقتها اونقدر انرژیم بالا میرفت که واقعا تحمل اون هم عظمت پروردگارم سخت میشد. یاد اون داستان میافتادم که میگفت کوه تحمل ودیعه عشق را نداشت و اون به انسان رسید. همه نارآرومی های درونم بیرون میریخت و گاهی یه دل سیر گریه می کردم. دقیقا مثل یک تخلیه روحی بود . تخلیه همه امواج و افکار و باورهای منفی که در طول زندگیم دریافت کرده بودم. اصلا یاده شب اول که هماهنگیم رو کاکل حس کردم عشق بی قید و شرط خدا رو خدا شاهده نتونستم یک لحظه بغضم رو نگهدارم یک شب برفی سرد رفته بودم حیات پشتی و فقط حق حق میزدم . دوستان یک لحظه کافیه چشمهاتونو ببندید همه ما یکی هستیم همه ما تجربه های روح پاک پروردگاریم همممون اومیدم تو این دنیا اگاهیهامونو بیادبیاریم. فلسفه اینکه کنار هم هستیم اینه که بهم عشق بدیم و تجلی پاک خدارو در همدیگه تصدیق کنیم.
2- بذارید این تمرین رو بهتون بگم برای من معجزه کرده واقعا معجزه بخشه. استاد یادمون دادند که به نکات مثبت هم توجه کنیم به نکات مثبت اطرافیانمون همه و همه. اینکار رو با نوشتن نکات مثبت افراد، توجه و تمجی و تحسین نکات مثبت، حتی گفتن این نکات مثبت به خودمون و اطرافیان بهمون یاد دادند. ایشون طبق قانون این باور رو در ما ایجاد کردند چون توجه به نکات مثبت باعث میشه ما هم تو اون فرکاسن بریم. این خیلی عالی بود واقعا برای من معجزه کرد. اصلا وزن و ظاهر دلخواهم رو از این تکنیک بدست آوردم. روابط دلخواهم رو همه و همه از این تکنیک بدست اومد.
اما میخام یه تصور و باور عمیق تر براتون ایجاد کنم پس اگه لازم این بخش رو چنیدن بار بخونید که عمیق بره تو ناخودآگاهتون: دوستان همه ما روح های پاکی از خداوندیم که به جهان مادی اومدیم که در کنار همدیگه هر جز که خودش روح داره، انرژی داره، اختیار تام داره برای زندگیش، خودش رو تجربه کنه و با تجربه زندگی مادی مجددا آگاهیهایی رو که از قبل داشته بیاد بیاره اما اینبار با تجربه بدست بیاره. یک لحظه تصور کنید ما هممون دقیقا یکی هستیم هممون روح خدا رو داریم ذهن داریم و جسم داریم. این روح آگاه می دونه کیه، می دونه چی میخاد اما فراموش کرده ما می تونیم با دیدن همدیگه با توجه به نکات مثبت همدیگه که در واقع خودمونیم، آگاهیهامونو بیاد بیاریم می تونیم بجای انتقادو تخریب بهم کمک کنیم انرژی جمعی زمینمون بالا بره. من تصورم اینه بهش آگاهی مطلق انسانه که روی زمین یا در جهان روحانی هم می تونه تجربه بشه. آگاهی مطلق یعنی یکی شدن با خدا جهان و همه انسان ها و هستی. و هر نوع دوری از این آگاهی و تسلیم افکار منفی ذهن تا حد زیادی برای ما جهنم بوجود میاره. خدا تو قران میگه مومنان کسانی هستند که نه ترسی بر آنها هست و نه غمگین و نا امید میشند و بعد وعده بهشت رو به مومنان میده. فکر می کنید چرا چون وقتی افکار منفی، ترس، غم و اندوه غالب بشه ما نمود فیزیکیشو در جهان مادی می بینیم و خود به خو جهنم رو تجربه خواهیم کرد. ما در همین جهان می تونیم به اگاهی مطلق برسیم و بنظرم اصلا برای همین این چرخه تکامل رو طی کردیم که بیایم اینجا تکاملمون طی بشه و آگاهی مطلق رو در همین زمین مادی تجربه کنیم. دوستای خوبم اینا باور منه بقول استاد لازم نیست بپذیریدش اما بهش فکر کنیم. چند لحظه به ادم های اطظرافتون به چشم خودتون نگاه کنید. ببینید ادم های بزرگ قبل از ما چه دیدگاهی داشتند. پیغمبر خدا به هر کودکی، بزرگ و پیری که می رسید درود می فرستاد فکر می کنید چرا،؟؟؟؟؟ چون روح پاک اونها رو بدور از قضاوت می دید، حس می کرد که همه ما یکی هستیم اون آگاهیهاشو بیاد آورده بود، بزرگ شده بود . از کسی کینه بدل نمی گرفت چون پشت جسم و ذهنی که حاکم بر وجود هر انسانی میشد، می تونست روح پا اون انسان رو که خودش بود ببینه. می دونست فلسفه جهان ما چیه واسه همینه درگیر زندگی نمیشد.
همین رو تو روابط، تو ثروت ببینید: انسان از خودش جدا میشه خودش رو با همه یکی میبینه و دیگه به دهن فرصت نمی ده که حکمرانی کنه و روح خودش رو نمایان می کنه.
3- دوستان خوبم لازم نیست حتما با مدیتیشن و حتی تجسم خلاق از ذهن رها شیم فقط کافیه بقول اکارت توله اون رو نظاره کنیم و عملکردش رو درک کنیم. اکهارت توله تو کتاب نیروی حال، تمرین نیروی حال و زمین نو خیلی زیبا عملکرد ذهن رو به تصویر میکشه . اصلا لازم نیست مسلمان یا دیندار باشی این واقعیت ها رو ببینی چون همه ادیان همه فلسفه ها اومدند تا قانون رو به ما بگند. اکهارت توله، کاترین پاندرو افراد آگاهی که پیش از ما اومدند باید اگاهی هاشون رو به ما منتقل می کردند کاری که همه ما باید انجام بدیم. باید بهم کمک کنیم نه از سر دلسوزی، نه از روی وابستگی، بلکه از روی عشق به فرایندی که تکامل همه ما رو ایجاد می کنه. پیشنهاد میکنم حتما فیلم پیشگویی آسمانی رو هم ببینید دوستان واقعا زیبا روند تکامل انسان رو به تصویر می کشه. همه این منابع و دوره های استاد عزیزم من رو روشن کردند .
الان فقط با خودم میگم ببین انار اون ادمی که روبرو ته از تو جدا نیست مثل تو انتخاب و اختیار داره، و از اونجا که خوب و بد همش زائده ذهن انسانه و به همه چیز میشه با دید دیگه ای نگاه کرد پس تحسین کن انسانی رو که در کنارته و بهش اختیار کامل بده و خودت رو آزاد کن از قید و بندهای زمینی .
4- برای خودم یک تصویر کشیدم که نماد خرد دسته جمعی ما انسان هاست حتی به ذهنم رسید که در قالب یک نمایشنامه و فیلم اون رو طراحی کنم شاید من و یا یکی دیگه از روح های پاک این جهان اینکار رو بکنند در آینده. اون تصویر هر روز جلو چشممه و هر بار تکرارش می کنم انار لازم نیست مقایسه کنی، لازم نیست قضاوت کنی، لازم نیست شبیه کسی باشی، لازم نیست انتقاد کنی بگذار هر کسی جای درست خودش باشه اصلا باید اینجوری باشه و اگه در مقابل این جریان مقاومت کنی که قانون جهانه قطعا رنج خواهی کشید بنابریان با جریان زندگی همراه شو و شکوه هر انسان، طبیعت و جهان رو بیین. دوستان انسان فراموشکاره و من هم قطعا گاهی یادم میره کی هستم اما دارم اگاهانه روی ذهنم کار می کنم که با چشم دلم(روحم) جهان رو ببینه. دو روزه که این بیت شعر سر زبونمه هر بار تکرارش می کنم حسش می کنم و قانون رو باهاش مرور می کنم.
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
تمرین های که بهتون گفتم در شرایط روحی مختلف بدردم خورده گاهی هم پیش اومده با خودم نا هماهنگ شدم و به تضاد خوردم. وقت تضادها معمولا اینکارو می کنم:
با خودم خلوت می کنم و قانون رو مرور می کنم . تضادهای ی رو که گرفتم می نویسم و به خودم میگم خب انار اینها چیزاییه که تو نمیخای حالا بگو چی میخای و چرا میخای. بعد یک لیست از خواسته هام می نویسم و در روند نوشتنشون به احساسم توجه می کنم که داره تغییر می کنه هر جا دیدم ذهنم مقاومت می کنه، یک تمرین عالی انجام میدم که به یقین برای همه شما مفیده»
تمرین: وقت تضادها و مقاومت های درونی برای اینکه توجهم هدایت بشه و توجهم رو بذارم روی نکات مثبت از تکنیک نامه نوشتن استفاده می کنم و نمی دونید این تکنیک چقدر معجزه می کنه. این رو از کتاب از دولت عشق یاد گرفتم واقعا معرکست این کتاب: به اینصورت انجامش میدم. فرضا تو روابطم به تضاد خوردم و می دونم که دیگران هیچ قدرتی واسه نارحت یا خوشال کردن من ندارند هر چی هست درون خودمه. این باور رو مدام تکرار می کنم و بخودم میگم ببین انار همه جهان و انسانها درون تو رو نشون میدن و تضادی که گرفتی نشون میده که یه چیزی درون تو هست که با خودت نا هماهنگه. بعد اون مساله رو با خدا در میان میزارم . به خدا نامه مینویسم و خدا رو با اوصافی که میخام در خودم تقویت بشه صدا میزنم بعد بهش می گم که در اثر تضادی که گرفتم میخام کمکم کنه که به خواسته هایی که دارم برسم و هر بار ازش میخام که بوجودم آرامش بده که به هماهنگی بیشتر با خودم برسم. مثلا اینکار رو چندین بار انجام دادم یادمه اخرین بار واقعا نتیجه معرکه ای گرفتم. افکار منفی در مورد تنهایی و ازدواج به سرم اومده بود و من می دونستم هر چی رو ار خدا بدم بهم میده پس به خدای عشق و مودت و روابط عالی نامه نوشتم و از ته دلم از خدا خواستم که فرد دلخواهم رو سر راهم بیاره و وقتی آورد مهر ما رو به دل هم بندازه باورتون نمیشه دوستان معجزه شد. انچنان با انرزی و ایمان نوشتم که فردا شب همون روز یک فرد بسیار بسیار هماهنگ وارد زندگی من شد. واقعا لذت بردم از این تکنیک الان این تمرین رو برای داشتن همکارهای عالی، خرید خیلی چیزها، ثروت و پیشرفت های شغلیم استفاده می کنم.
تمرین نامه رو برای روح افراد و فرشتگان هم می نوشتم. هر وقت تضادی از فردی دریافت می کردم و حسم بد میشد می نشتم و به روح اون فرد نامه می نوشتم و در نامه ام نکات مثبتش رو می نوشتم و تحسینش می کردم تا اینکه در آخر نامه حسم خوب میشد .جالبه که وقتی حست نسبت به یه نفر خوب باشه دیگه اون فرد بهت تضاد نمیده چون همه چیز به احساس درونی ما بر می گرده.
با سلام خدمت استاد عزیز و همه دوستان گرامی هم مدار پر انرژیم. از استاد عزیز بخاطر این مسابقات عالی که باعث توجه بیشتر ما به قانون و باورسازی دسته جمعی که یک سینرژی جمعی ایجاد می کنه بسیار سپاسگذارم. استاد عزیز اونقدر ازتون درس گرفتم در این یک سال که همراه سایتتون هستم که نمی دونم چطور اونها رو در جملاتی خلاصه کنم که هم مفید واقع بشه و هم سودمند برای همه دوستان عزیز.
از وقتی که قانون رو یاد گرفتم که اصل و پایه اون هماهنگی با خود است، هر روز و هربار سعی کردم راهکارهای جدید و پر کاربردی رو برای داشتن حس خوب امتحان کنم. خوشبختانه این راهکارها به قدری مفید واقع شدند که با قدرت می تونم به همه شما دوستان عزیزم اونها رو توصیه کنم. من در کنار دوره های استاد همه کتاب هایی که معرفی می کردند، رو مطالعه می کردم و همه تمرینات اونها رو هم انجام میدادم تا بقول استاد بتونم نتایج رو بصورت عملی در زندگیم ببینم. تمرکز روی نکات مثبت زندگی یکی از مهم ترین اصول برای داشتن احساس خوبه که همه ما می دونیم و می دونیم این اصل برا هماهنگی ذهن که مدام در حال گریز بر نکات منفی و روح ما که آگاهی مطلقه تا چه اندازه مهمه.
وقتی کتاب گفتگو با خدا رو مطالعه کردم و مجددا آموزش های استاد رو پیگیری کردم آگاهی های بسیار بیشتری به من داده شد و تونستم تمرینات رو بهتر انجام بدم. استاد میگن وقتی میخاید کاری انجام بدید با استفاده از اهرم رنج و لذت و گفتن و نوشتن دلایلتون برای انجام اونکار و همینطور تمرکز بر اینکه اون کار چه نتایج خوبی می تونه برای شما به همراه داشته باشه، انگیزه خودتون رو افزایش بدید تا بتوانید با اشتیاق بیشتری و انتظار نتایج مثبت زیادی اونکار رو انجام بدید. توجه به نکات مثبت هم از این قاعده مستثنی نیست وقتی ما می دونیم چرا و به چه دلیلی باید به نکات مثبت توجه داشته باشیم خودبه خود اینکار رو ناآگاهانه و آگاهانه انجام می دیم.
اما در هر مقوله ای توجه به نکات مثبت با شیوه های متفاوتی می تونست انجام بگیره که من همه تمریناتی رو که برام مفید بوده براتون لیست می کنم. از هر تمرین نتایجی رو که گرفتم هم می نویسم تا بدونید این تمرینات تا چه اندازه سودمند و مفید می تونه واقع بشه.
1- یکی از مهم ترین کارهایی که از روز اول آشناییم با استاد مرتب انجام میدم نوشتن سناریو روزانست. این سناریو روزانه را با تمرین تقسیم کار با خدا تلفیق کرده بودم و هر روز صبح بجای اینکه این تمرینها رو جدا جدا انجام بدم و وقت زیادی ازم بگیره سناریو و تقسیم کار رو با هم انجام میدادم. وشتن سناریو و تقسیم کار رو به شیوه انجام میدادم که ل برنامه روزانم رو در بر می گرفت ر واقع هم مشخص می کردم که چه کارهایی من باید در طول روز انجام بدم؛ هم کارهایی رو که از خدا درخواست می کردم برام انجام بدم می نوشتم و بخاطرشون شکرگذاری می کردم و هم این نوشتن به کارهای روزانم نظم خاصی میداد و هر روز شاهد رشد و پیشرفت های کاریم بودم به نحوی که خیلی خوب می دونستم هر روز میخام چیکار بکنم و چه هدف هایی برام اولیت داره. در پایان روز سناریوم رو مرور می کردم تا بررسی کنم که آیا همه کارها رو منظم انجام دادم، بخاطر نتایج و نشانه هایی که دریافت می کردم شکرگزاری می کردم و همینطور از خدا برای کارهایی که برام انجام داده بود بی نهایت شکرگذاری می کردم.
به این ترتیب من تمرین سناریو، شکرگذاری ، تقسیم کار با خدا، هدف های روزانه رو با هم تلفیق می کردم و در نهایت توجهم کامل روی اهدافم بود و هیچ چیزی نمی تونست برنامه ها رو بهم بزنه این خیلی انرژی و حس خوبی بهم میداد. هر وقت نتیجه ای کسب می کردم و نشانه یا الهام و حتی ایده های عالی از خداجون دریافت می کردم یاداشت می کردم . این مساله باعث رشد خیلی زیادی در من شد.
از مهم ترین نتیجه این تمرین این بود: در شروع کسب و کارم با استفاده از تکنیک بارش فکری که کامل توجه رو به سمت هدف ها میبرده و ادغام این روش با پرسش های کوانتومی بود، تونستم کسب و کارم رو راه اندازی کنم. در این مسیر هر روز با نوشتن سناریو می دونستم برای رشد کارم باید چیکار کنم. اخر هفته ها اهداف هفتگی رو به همین شیوه تعیین می کردم. یک انرژی بسیار زیاد می گرفتم و هفتم رو با این روش مدیریت می کردم. شاید خیلی ساده بنظر برسه اما با قدرت میگم هر کس بتونه این تمرین سرو با ایمان قلبی به خدا و قانون و داشتن باورهای درست انجام بده واقعا زندگیش زیرو رو میشه. زندگی من بسیار عالی شده از وقتی که بارهای سنگین نگرانی و استرس کارها، نگران نتیجه بودن، نگران شکست خوردن، نگران نداشتن وقت کافی بودن، و همه اینها رو با تمرین انجام داده روی دوش خدا میزارم و بجای اونهمه افکار منفی شکرگذاری می کنم، باورهامو یاد آوری می کنم، منتظر نتایج خوب می مونم، و از همه مهم تر هر روز ایمانم به خدا بیشتر میشه.
جالبه دوستان من از دوران دبیرستانم همیشه و هر روز برنامه داشتم، همیشه هدف داشتم اما هیچوقت نمی تونستم توجهم رو روی نکات مثبت کامل بزارم و برنامه هامو خوب پیش ببرم اما از وقتی با تمرین تقسیم کار با خدا ایمانم رو رشد دادم هر روز با قدرت بیشتری پیش میرم. در گذشته برای خیلی از کارهام خودم رو وابسطه به دیگران و عوامل خارجی می دونستم و همیشه سعی می کردم راه حل ها همرو بدونم و نتیجه کار کامل جلو دستم باشه تا اقدام کنم همین مساله باعث دلسردی و ناامیدی من در یک جاهایی از مسیر میشد. اما الان با تمرین تقسیم کار با خدا کامل این مساله برام حل شده کامل کامل می دونید چرا چون چند تا باور خیلی عالی و قدرتمند ساختم که میخوام شما هم اونها رو بسازید. اما بخاطر داشته باشید وقتی می تونید یک باور بسازید که بهش ایمان قلبی، یقین داشته باشید و هر روز تکرارش کنید و نتایجش رو تایید و تحسین کنید. خب بزارید براتون بگم:
الف- اولین و محکم ترین باوری که من ساختم توحید و یگانگی الله بود که از استاد یاد گرفتم. هر وقت افکار منفی میاد سراغم به خودم میگم مگه استاد نگفت ب خدا اعتماد کن، عوامل خارجی رو از ذهن و زندگیت حذف کن، بگذار نتایج کم کم خودشونو نشون بدن و تکاملت رو طی کن، شرک نورز به خدای خودت فقط و فقط به خدا تکیه کن و ازش توقع داشته باشد از خدای خودت و جهان قانونمندت متوقع باش تا نتایج خودشونو نشون بدن.
وقتی کتاب گفتگو با خدا رو خوندم این باورم بسیار قوی تر شد به شکلی که واقا خودم رو با خدا یکی می دونستم واقعا یکی می دونستم. وقتی تجربه تازه بدست میاوررم به خودم میگفتم خداجون از این تجربه لذت بردم خوشحالم که با هم تجربش کردیم. حضورش رو همه جا کنارم حس می کردم. الهامات رو آنچنان عالی دریافت می کردم که اگه بخوام نتیجه هارو بهتون بگم واقعا مثل معجزه می مونن. تو خواب بهم الهام میشد. حتی تو خواب از قانون استفاده می کردم. یکدفعه و خوابم که توجه منفی می کردم حتی تو خواب به خودم میخندیم میگفتم ای انار توجه منفی نکن.
دوستان من خیلی وقتها تمرینات و باورها رو تلفیق می کردم. کتاب های استاد رو کامل مطالعه می کردم هر کتابی میگفتند همون لحظه پی دی افش رو دانلود می کردم و با همون جلسه اموزشی مطالعش می کردم که اگاهی هام تکیل بشه و باورهام قدرتمندتر.
استاد تو یکی از فایلهاشون گفتند که افراد میاند قانون رو با گفته های من مقایسه می کنندو تلاش می کنند با حرف های منفی پشت سر من قانون رو نقض کنند ولی قانون یک اصله در جهان و اینکه من اون رو به شما بگم یا کسه دیگه ای فرق نمیکنه قانون یکیه. وقتی کتاب ها رو می خوندم، نتایج دوستان رو خیلی قدرت می گرفتم و باورهام نسبت به حرفهای استاد هم قدرت می گرفت خیلی قوی تر میشد.
باور به توحید بهم ارامش میداد که با ایمان پیش برم و نگران نتایج نباشم. همونطور که کتاب گفتگو با خدا میگه ما در جهان دو انتخاب بیش تر نداریم اینکه بین نیروی قدرت بخش عشق و نیروی ویرانگر ترس کدوم رو انتخاب کنیم. اختیار انسان اینجا خودشو نشون میده، هر فرد خودش انتخاب می کنه که با عشق پیش بره یا اجازه بده ترس ها هیجان و انرژی مخرب ایجاد کنند. ترس و عشق هر دوشون انرژی و هیجان ایجاد می کنند و من می دونم که انرژی در مقیاس بزرگ می تونه به ماده تبدیل بشه و نمود فیزیکی پیدا کنه. همین یک اصل ساده واقعا باورهامو قدرت بخشید. هر بار که ترس می خواست من رو متوقف کنه بهش حمله می کردم و به خودم میگفتم ببین ترس عزیز جهان من قانونش عشق، پروردگار من عشقه، هستی من عشقه و تو در زندگی من جایی نداری. من با عشق پیش می رفتم دوستان. برای اینکه عشق وجودم بیشتر و بیشتر بشه تمرین های زیر رو انجام میدادم
1
انار عزیز دوست خو ب من سلام
افرین به شما که 3 صفحه نطر گذاشتین
دیدگاه شما نشان از در بالای شما از قوانین هستی دارد
موفق باشید
سلام دوست عزیزم
دیدگاهت بی نهایت عالی بود و خیلی خیلی بهم احساس خوب داد و خیلی از تمرینات خوشم اومد حتما انجامشون میدم ……. مرسی عزیزمممم
یک هدف از چه راهی حاصل می شود؟
از راه داشتن قابلیت نفوذ به یک دیوار آهنین نا پیدا که گویی در میان آنچه که احساسش می کنی و آنچه که قادر به اجرایش هستی ،قرار گرفته است.اما چگونه می توان به درون این دیوار نفوذ کرد؟زیرا کوفتن بر آن براستی بی ثمر است.به اعتقاد من فقط باید آن را آرام آرام و صبورانه کند و خراش داد.
و بی شک آن دیوار،دیوار باور های ماست که تنها مانع راستین بین ما و اهداف ماست.
سلام خدمت همه دوستان عزیزم،وقتتون بخیر
بنظرم اگه بپذیریم که باور های ما تعیین کننده ی کیفیت زندگی ما هستند قدم بزرگی برداشتیم و حالا نوبت اینه که دنبال راهکار های مفید و آسون برای تغییر باور هامون بگردیم که مسلما اولین قدم عدم تغذیه از باور های مخرب قبلیمونه چرا که نمی خوایم مدام همون نتایج قبلی رو بگیریم پس عاقلانست که ورودی های ذهنمونو کنترل کنیم .
چندتا از مهم ترین نکاتی که به نظرم اهمیت و تاثیر خیلی زیادی روی کنترل ورودی ها و تغییر باور هامون دارند رو خدمتتون عرض می کنم:
* من فکر می کنم قوی ترین سلاح ما در برابر دیوار آهنین باور های مخربمون،قدرت احساساتمون هست،یعنی همینطوری که احساس ترس شدت و قدرت یک اتفاق بدو بیشتر می کنه؛احساس خوب،احساس عشق و احساس آرامش قدرت و شدت ما در تغییر باور هامون رو بیشتر و بیشتر می کنه.یک مثال از خودم میزنم،
مثلا من اینو درک کردم که اگه جملات تاکیدیمو بدون احساس خاصی و از روی رفع تکلیف بگم تاثیر چندانی نداره و من میام موقع گفتن عبارات تاکیدی(که ترجیحا جملات کوتاه و خیلی ساده باید باشه) به اون عبارت چاشنی احساس عشق و احساس قدرت اضا فه می کنم،یک موسقی بی کلام زیبا پلی می کنم با صدای بلند جملات تاکیدیمو میگم و احساسشون می کنم،دستامو از هیجان مشت می کنم و میپرم هوا و بعد رو زانوهام میشینمو شکر می کنم و بعد با همون هیجان و ریتم آهنگ اون عباراتو با هیجان تمام توی دفترم چندین بار می نویسم. در واقع به زبون خودمون با احساسات خوبم به عبارات تاکیدی و ورودی های ذهنم جو میدم(گرچه آدم آرومی ام).
شاید عجیب و مزحک به نظر برسه ولی وقتی با قدرت احساسات و با هیجان چیزیرو وارد ذهنت می کنی،ذهن هوشیارت راحت تر باور می کنه و می پذیره.
پس به دوستان توصیه می کنم ورودی های جدیدتونو با قدرت احساساتتون وارد ذهنتون کنید و نه خیلی خشک و خالی.
*مورد بعدی تمرکزه؛ خیلی ها تصور می کنند برای ورود باور های جدید به ذهنمون فقط کافیه یه فایلی یا ویس خودمونو با هدفون بزاریم تو گوشمون و همینطوری به کارهای روزانمون بپردازیم،این درسته ولی این روش قسمت خیلی کمی از کاریه که از دستمون بر میاد.باید در روز وقتی هم برای با تمرکز کار کردن روی باورهامون بگذاریم،مثلا من شب ها قبل خواب و صبح ها میشینم برای خودم سناریو اتفاقاتی که دوست دارم رخ بده رو می نویسم و البته با احساسم باورشون می کنم،تجسمشون می کنم نه اینکه فقط یه سری داستان بنویسم.یا با تمرکز به فایل های استاد گوش می کنم و…
بدون تمرکز روی باور ها و ورودی هامون کار کردن مثل دانش آموزی میمونه که سر کلاسه ولی تمرکز نداره و حواسش به کلاس نیست،پس مسلما غیر از یکسری نکات مبهم از کلاس چیزی عایدش نمیشه.
*مورد بعدی اینه که لازم نیست خیلی وسواس گونه روی ورودی هامون متمرکز بشیم،چرا که همین وسواس استرس و نگرانی (احساس بد) ایجاد می کنه و همانطوری که استاد عزیز بارها فرمودن؛احساس خوب مساویست با اتفاقات خوب و احساس بد مساویست با اتفاقات بد.درسته که دیگه نباید اخبار رو دنبال کنیم و در روابطمون تجدید نظر کنیم و هر مطلبی رو نخونیم و نشنویم ولی گاهی لازمه کنار خانواده یک فیلم کمدی ببینیمو چای بنوشیمو از حضور هم لذت ببریم یعنی داشتن احساس خوب،حالا ممکنه کمی باور های مخرب در اون فیلم وجود داشته باشه.منظورم اینه که ورودیها مونو کنترل کنیم ولی نه وسواس گونه و دنبال خلوص ورودی هامون نباشیم چون این غیر ممکنه چرا که ممکنه استاد هم لابلای حرفاشون چند باور مخرب وجود داشته باشه و ما با گوش کردن فایل هاشون اون باور ها رو بپذیریم و این اصلا اشکالی نداره و نباید دنبال ایجاد ذهن 100% دارای باور های مثبت بشیم چون این کار هم خسته کننده و هم بیهودست.
*مورد بعدی سبک شخصیه.گاهی وقتا رفتن سر یخچال خوردن یک لیوان آب خنک و شکر گفتن برای اون نعمت و داشتن احساس خوب از نوشیدن این آب گوارا خودش یک کنترل ورودی و باورسازی مثبته.
یعنی نباید دنبال روش های خاص و افراطی و مدیتیشن ها سخت و راز و رمز های کنترل ذهن باشیم فقط کافیه سبک شخصی خودتو در کنترل ورودی های ذهنت داشته باشید یعنی به زبون خودمون ببین چجوری حال می کنی ورودی هاتو کنترل کنی؛چون مهم اون حال خوبه،مثلا گیتار بگیر دستتو با آهنگ جملات و باور های زیبا رو برای خودت تکرار کن،نقاشی بکش،موسیقی های زیبا گوش کن،ورزش کن،عبادت کن و…یعنی خودتو انقدر درگیر چیز های خوبی کن که باهاشون حال می کنی که دیگه وقتی برای نکات منفی نداشته باشی
*مورد بعدی که مسلما مهم ترین مورده شکرگذاریه،
چرا که یک ذهن شکرگذار به طور ناخودآگاه روی مثبت ها توجه می کنه و ما با شکرگذاری علاوه بر این که احساس آرامش پیدا می کنیم باعث فزونی نعمات در زندگیمون هم میشم.علاوه بر اون می تونیم درخواست هامونو به عنوان یک جمله شکرگذارانه از خداوند طلب کنیم.مثلا خداوندا شکرت که فلان ماشینو بهم بخشیدی(واقعا جواب میده)
*مورد بعدی رو با یک خاطره ی کوتاه از خودم توضیح میدم؛یادمه که وقتی 15 16 سالم بود اقوام که منو بعد از مدتها دیده بودن می گفتن ماشالا چه قد کشیدی یا چقدر بزرگ شدی ولی من پیش خودم می گفتم که اینا چی می گن من که همونم،یعنی ما آنقدر کم کم و ذره ذره تغییر می کنیم که گاهی خودمون اصلا متوجه نمیشیم که چه تغییراتی در خودمون ایجاد کردیم.اگه می تونستیم از درونمون در گذشته عکس بگیریم و با الان مقایسه کنیم مسلما شگفت زده میشدیم که چقدر دیدگاهمون،رفتارمون،اتفاقات زندگیمون،آرامشمون و … تغییر کرده.پس باید با مداومت همین روندو ادامه بدیم و ایمان داشته باشیم به خواسته ها ی بزرگترمون هم میرسیم و عجله ای برای رسیدن به اهدافمون نداشته باشیم چرا که این عجله چسبندگی ایجاد می کنه و چسبندگی نتیجه ی عکس میده.
پس فقط کافیه احساس خوبی داشته باشیم و ایمان و مداومت و صبر و سبک شخصی و از زندگیمون لذت ببریم و بدونیم که مایی که ذره ذره تا اینجا اومدیم حالا با قدرت و سرعت و ایمان بیشتری به سمت خواسته های بعدیمون میریم…
کسانی که انتظار دریافت یک عصای خارق العاده را دارند بی تردید خواهند دید که خودشان همان عصای خارق العاده هستند.
سپاس فراوان…
شایان صلاحی عزیز سلام
افرین به شما که به شکر گذاری اشاره کردید
موفق باشید
به نظرم برای اینکه مواظب ورودیهای ذهنمان باشیم اینست که دائم بر افکارمون به عنوان یک ناظر نگاه کنیم به این صورت که بررسی کنیم حالمون چطوره ؟بعد به خودمون بگیم چه عاملی باعث شده این حالمون (به طور مثال حال خوب یا حال بد)به ما دست داده ،سعی کنیم دلایلش رو بیابیم اگر از زمانی که این حالت بهمون دست داده رو یادداشت کنیم که چه افکاری داشته ایم چون از ضمیر ناخودآگاه با نوشتن کمک گرفته ایم زودتر متوجه قضیه می شویم .در هر حالتی که هستیم چند وقتی دائم به عنوان ناظر خودمون و افکارمون رو مورد مشاهده قرار دهیم .
یکی از کارهای دیگری که انجام می دهیم وقتی شرایط نامساعد است اینست که بررسی کنیم این موقعیت میتونه چه درسی برای رشد و کمال من بهم بده ،سعی کنیم در دل تاریک ترین چیزها هم یه نکته مثبت پیدا کنیم (مثلا برا خودم امسال همکاری دارم که واقعا دچار مشکلات روحی زیادی است و با کارهاش همه رو عصبانی میکنه من امسال به خودم گفتم بودن در کنار این همکار چه درسی به من میده که با توجه به این که دارم دوره های nlpرو میگذرونم ،بهم این رو یاد داد که وقتی کسی بیاد پیشم و در کنار اینگونه افراد باشد و دنبال راه چاره من بتونم با توجه به تجربه ام ایشون را راهنمایی کنم ) .
یکی از کارهای دیگه هم این میتونه باشه که سعی کنیم با دوستان مثبت و هم هدف وقت بیشتری بگذرونیم .
سلام به استاد عزیزم و خانواده گلم
در جواب به سوالات من داستانهایی رو تعریف میکنم که در زندگی شخصی خودم به وجود اومدند…
اول از همه بگم که وقتی ورودیهای ذهنمون مناسب هستند ما به آرامش میرسیم و وقتی هم که به آرامش رسیدیم همه ی کارها حل شده است
خیلی وقتها پیش اومده وقتی که روی خودم کار کردم من چند روز یا هفته بوده که من تنهایی غذا خوردم یا اینکه من زودتر از خونواده ام غذا خوردم یا اونها زودتر در هر حالت اینجور شده که تنها باشم و اونوقت دونستم که مدارشون با من برابر نیست چون اونها با ورودیهاشون در یک مداری هستند من در مدار جداگانه خودم…
یه داستان جالب دیگر هم بگم از ورودی های مناسب و ارامش….
دو سه هفته قبل منو مادروپدرم تصمیم گرفتیم که شناسنامه هامونو هوشمند کنیم خلاصه رفتیمو یک سری کارهاشو انجام دادیم و گفتند که اگر پیام دادیم بیایید برای شناسنامه های جدید
یه هفته ای گذشت و پیام ها اومدند فقط مال منو مادرم اومده بودند و پدرم هیچ پیغامی دریافت نکرده بود این در حالی بو که پیغام را به گوشی خودش فرستاده بودند
منو مادرم رفتیم فک کنم 10 دقیقه وقت گرفت کارهامون ردیف شد و مال پدرم هم اومده بود ولی باید اثر انگشت برای دریافتش میزد
پدرم روز بعدش رفت و تا وقت اداری خدا شاهده 4 بار رفته بود او مرکز اینترنت قطع بود روز بعدش هم که رفته بود بعد یکی دو بار دیگه بهش داده بودند نمیخام زیاد طولانی بشه ولی اخر داستانهایم نتایج تغییر ورودی ها معلومه خودتون اسفاده کنید
یه روز میخاستم که غذا بخورم دور یک میدونی از شهر رفتم پشت یک سری تاکسی که فک کردم ترافیکه باید وایسم بعدش دیدم که برای مسافر وایسادند خواستم عقب بزنم اونم در حالیکه جلویم بسته شده بود با تاکسی ها عقبم که ماشین عبور میکرد
یه لحظه به آیینه نگاه کردم دیدم پشتم خلوت شد نگاه کردم به سمت چپم خدا شاهده دقیقااون طرف میدان یک ماشین از پشت یکی دیگرو زده بود و ترافیک ایجاد شدو منم دونستم که از کجا به قول استاد اب میخوره عقب و کشیدمو رفتم .میدوارم تا اینجای جوابهایم ازش خوب استفاده کنید…
این در حالیه که با ورودی مناسب به ارامش میرسیم
راهکار هم برای اینکه چگونه تمرکز کنیم این است بنظر من وقتی ما باورهارو میشناسیم و ایمان داریم به اینکه باورهامن رفتارهارو تعیین میکنند یا اینکه قانون جهان را درک کنیم که با ایجاد تضاد ها و ناخواسته ها ما درخواست میکنیم و این درخواست ما باعث گسترش جهان میشود
من که فکر میکنم همیشه میتونیم کنترل افکارمون رو خیلی خوبتر در دست داشته باشیم و در اکثر اوقت احساسمون خوب باشد…
یه داستان هم از این دارم که قطعا میدونم این داستانهای شخصی من به ایجاد باورهای همه ی ما که قوی هستند کمک میکند…
یه روزی در مغازه نشسته بودم پدرم و یکی از دوستناش جلوی مغازه کنار ماشین ایستاده بودند یهویی از اون طرف جاده یه ماشین از سمت خلاف میومد و یه ماشین دیگه هم به سرعت یهویی روبروش پیدا شد اون ماشین اولی خیلی ترسید ورفت به خاکی کنار جاده بعدشم وقتی که رد شد اون دوست پدرم بهش نگاهی کرد اون پسره هم که دونستم خیلی ترسیده یه نگاهی به دوست پدرم کرد و گفت چیه با صدای بلند بعدشم گازشو کشیدو رفت پدرم خیلی نارحت شد از رفتاره اون راننده…
دوست پدرم وقتی که رفت پدرم اومد پیشمو بحثشو میکرد گفتم میدونی چیه شما که هیچ اگر یکی دیگر هم میبود یا بعد شما 10 نفر دیگر هم به اون پسر نگاه میکرد این واکنشو نشون میداد …
بنظرتون من چ جوری اینو فهمیدم من میدونستم که احساسش کاملا بد شده و اون پسره در مسیر درست نیست و میتونم بگم حتی اگه اونجا دعوا هم میشد من خیلی خون سرد میبودم تنها به اون دلیلی که گفتم…
در کل بنظر من نتیجه میگیریم که اگه باورهارو بشناسیم و ایمان داشته باشیم به تاثیر باورهامون روی رفتارمون که احساسمون تعیین کننده باور یا ورودی های درست یا غلط هستند و قوانین جهان رو درک کنیم خیلی راحت میتونیم تمرکزمون یا جهت دیدمون رو عوض کنیم و به احساس آرامش برسیم که اول بحثهایم گفتم احساس همه چیزه…
البته من خودم باید خیلی روی خودم کار کنم چون خیلی وقتها از مسیر خارج میشم ولی این احساسو نتایجو تجربه کردم …
در مورد اون فایل درامد 3بربر هم بگه تنایج خودم هستند من پارسال دقیقا همین مواقع تعهدمو نوشتم در حالیکه درآمدم صفر بود الان که دارم این متن رو مینویسم درامدم شکر خدا 1200000 تومان در ماه است و همه ی این داستانهایی را که گفتم این در حالیه که من 21 سال سن دارم و به خودم میبالم که در این مسیر هستم استاد عزیزم یکی از برنامه هام اینه که با لیموزین سیاهم بیام یکی از ویلاهایت پیشت و اون روز میرسه باور دارم و ایمان دارم به حرفهای خودم…
خیلی خیلی خوشحال شدم از اینکه باهاتون هستم عادت دارم وقتی که نتایج ملموستری رو گرفتم بیشتر در کنارتون باشم دوستتون دارم در پناه الله یکتا شاد.سعادتمند.سلامت و ثروتمند در دنیا و آخرت باشید
یاسر عزیز سلام
داستان های زیبایی تعریف کردید
ممنونم
بنام خدای خوب ومهربونم
من بیشترین کاری ک برای ورودی های ذهنم میکنم.اینکه از وقتی قوانین رو فهمیدم ک هیچ ترسی تو دلم نباشه .ک این ترس بدترین ورودی برای ماست .وقتی ترس باشه ایمان هم از ی در دیگه میره و قتی هم ایمان نباشه خواسته هامون دست یافتنی نیست.یاد گرفتم و همچنان تلاش میکنم ک همه چی رو از خدا بخوام .و درمسیرش قدم بزارم بخداوندی خدا قسم همه چی برام جور میشه.حتی شده ی نشونه کوچولو .وقتی سر سجاده نیایش از اینهمه نعمتش سپاسگزاری میکنم .ی حسی ازدورن بهم میگه .واقعا خدا مبخواسته تو ب خواسته هات برسی .ولی تو کوتاهی کردی.تو نخواستی.هیچ کسی هم دخیل نیست تو این موارد..وقتی سرمو ب سجده میزارم .تمام چیزهایی ک میخوام برام دیگه رویا نیست .عین واقعیته…
من هرروز ک چشمامو باز میکنم شروع میکنم ب سپاسگزاری .ب این همه فراوانی ب اینهمه ثروتی ک تو جهان درجهان هست..تلویزیون نگاه نمیکنم .یعنی دیگه مشتاقش نیستم.ب چیزهایی ک خوشحالم میکنه بیشتر فکر میکنم .و واقعا هم تغییر کردم و چ تغییر زیبایی .انشالله ک همه تجربش کنن.ب قول قران اونهایی ک بخدا ایمان دارند ازهیچ چیز نمیترسند.واین بهترین ورودی و الگویی منه.این جمله هم خیلی تاثیر گزاره رومن ک من خالق زندگیم هستم.
درپناه خدای بخشنده و مهربان.پیروز و سربلند باشید
یاحق