عشق واقعی از دیدگاه استاد عباس ‌منش

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار  مرضیه عزیز به عنوان متن توضیحات این فایل:

خداوندا از شر نجواهای شیطان به تو پناه میبرم

به نام خدایی که منو خالق زندگیم آفریده

سلام سلام به همه ی اعضای خانواده ام

من باور دارم لیاقت روابط عالی رو دارم

استاد،استاد همین دیشب وقتی داشتم کامنتهای دوستان رو میخوندم،بیشترین توجه روی خانم شایسته بوده،حتی خود من فکر میکنم تووی کامنت قسمت ۵۹ نوشتم که حس میکنم فرکانس مریم جان تغییر کرده،اصلا ذوق کردنش برای هر چیزی متفاوت شده،فکر کردم دلیلش چی میتونه باشه،یهو اینهمه توجه و زوم کردن روی مریم جان هستش،یادم اومد که تووی قسمت ۵۸ مریم جان گفت داره روی دوره ی روابط کار میکنه‌،گفتم همینه،ایشون دارند روی روابط کار میکنند و اینجوری داره نتیجه میگیره،حالا امروز هم میبینم که فایل امروز مربوط به همین موضوع روابطه

خدای من چقدر فرکانسها دقیق دارند عمل میکنند،چقدر زیبا همه چیز به هم وصله،خدایا شکرت

استاد وقتی فایل امروز رو گوش دادم و نکاتشو نوشتم،متوجه شدم پایه ی این فایل آزادیه که از باور توحید میاد،خدایا خدایا چقدر دقیق داری پاسخ میدی،آزادی‌،آزادی،این روزها اونقدر همه ی اطرافیانم دارند بهم فشار میارند که احساس میکنم توو قفسی هستم که میله هاش دارند فشار میارند و جسممو خورد میکنند،یه تضادی که نقطه ی مقابلش برای من آزادیه،آزادی،فقط از خداوند هدایت خواستم و میخوام،کمکم کنه تا سربلند از این تضاد بیرون بیام

استاد،گفتی دوست نداری کسی نگرانت باشه،بخدا بخدا منم هیچوقت دوست نداشتم کسی نگرانم باشه،چون این نگرانی آزادی منو میگرفت‌،وقتی جایی میرفتم،به مادرم میگفتم بهم زنگ نزنه،چون احساس میکردم با زنگ زدنش،آزادی من گرفته میشه،اونموقعها فکر میکردم دختر سرکشی هستم،اما الان بیشتر دارم درک میکنم که ایمان داشتم خدا مواظبمه‌،وقتی کسی بهم زیاد توجه میکنه احساس خفگی بهم دست میده،الان دارم متوجه میشم چون درون من فقط فقط آزادی میخواد

خدایا من تشنه ی آزادی ام،هدایتم کن

استاد نمیدونی وقتی حرف از آزادی میشه من تموم وجودم به جنبش در میاد‌‌،عطشم بالا میره که من آزادی میخوام آزادی

خدای من وقتی به گذشته فکر میکنم،به هر تضادی که برخوردم،نقطه ی مقابلش آزادی بوده،حتی خانواده ام،پدرم،من پدری رو انتخاب کردم که آزادی منو گرفته،ایمان دارم انتخاب من برای لذت بردن از زندگیم پایه ش آزادی،آزادی،خدایا شکرت

هر تضادی که تا الان بهش برخوردم،یه قسمتی از آزادیمو به دست آوردمه،اما من اون از حد از آزادی رو میخوام که انسان میتونه در این دنیا تجربه کنه.خدایا هدایتم کن

خدای من ویوی پشت سر استاد بی نظیره،معرکه ست،چه پوستری،پوستری که نقاشش خداونده،محشره،خدایا شکرت

خدایا شکرت بابت این بهشت رویایی

خدایا شکرت بابت دستی از دستانت چون استاد عباسمنش و خانم مریم شایسته

خدایا شکرت بابت خودم که تصمیم گرفتم تغییر کنم

خدایا شکرت بابت خودت که منو به راه صراط مستقیم هدایت کردی

خدایا شکرت بابت این گنج بی نهایت سایت استاد عزیزم

خدایا شکرت بابت دوستان همفرکانسم در این گنج که خوندن کامنتهاشون منو سرشار از آگاهی جدید میکنه

خدایا شکرت،خدایا شکرت،خدایا شکرت

وقتی ما روی خودمون کار کنیم و باورهای مناسبی رو در جهت خواسته مون جایگزین باورهای محدود کنندمون کنیم لاجرم جهان ما رو هدایت میکنه به سمت خواسته مون،حالا خواسته ی ما روابط عالی باشه،ثروت باشه،سلامتی باشه،آزادی باشه

خدای من باز هم داری بهم یادآوری میکنی که فقط فقط خودم هستم که مسئول زندگیم هستم،داری بهم میگی که همه چیز از درون خودمه،من مسئول صددرصد اتفاقات زندگیم هستم،خدایا شکرت

خدایا شکرت بابت قانون تکرارت

خدایا شکرت بابت قانون فرکانست

خدایا شکرت بابت قانون تکاملت

خدایا شکرت،خدایا شکرت،خدایا شکرت

خدایا خدایا کلمه به کلمه ی این فایل وصف حال این روزهای منه،استاد همین دیشب یه یادداشت برای کارفرمام نوشتم،اینقدر بد پاسخ داد،که یه لحظه خواستم بهم بریزم،گفتم مرضیه تو خواستی اونو تغییر بدی در صورتی که مشکل از درونه خودت،این روزها فراری ام از همه ی آدمهای اطرافم،همش دنبال راهی ام برای در رفتن،اما نگو که اونها دارند یه وجه اشتباه از درون خودم رو بهم نشون میدن،خدایا چقدر دارم به آرامش میرسم،اینها همه از درون خودم هستند اونها فقط دستی از دستان خداوند هستند که دارند پاسخ فرکانسهای خودم رو میدن‌،خدایا شکررررررت

کسانی که در حال هدایتند،من روی خودم کار میکنم،خودم رو لایق یه آدمی با چنین ویژگی هایی میکنم،خداوند منو هدایت میکنه به سمت آدمهای مناسب با باورها و فرکانسهای من

مریم جانم با تموم وجودم تحسینت میکنم عزیزم،همیشه حرف شما تووی خونه ی ما هست،همیشه میگم چقدر مریم شایسته درونش اوکی بوده که کنار استاد عباسمنشه،با تموم وجودم تحسینت میکنم که همیشه از مرز محدودیت هات میگذری و بر ترسهات غلبه میکنی،الان یاد سفر به دور امریکا افتادم قسمت ۲۸،و پیام نیاگارا برای شما:فقط خودت باش،آزاد و رها باش از قید هر محدودیتی که آدمها درست کردن و راه خودت رو برو،راهی که بهش علاقه داری و بهت احساس زنده بودن میده

مریم جانم من دیوانه ی این قسمت از سفر به دور امریکا هستم،تقریبا هر روز نگاهش میکنم چون پایه ش آزادیه،آزادی،حرفهای استاد راجب شما،قشنگ داره عملکرد شما رو راجب پیام نیاگارا بیان میکنه،این یعنی شما حرف و عملتون یکیه،بخدا که من خوشبختترین دختر عالمم که عضو این سایت هستم و دارم قوانین خداوند رو عالی درک میکنم

مریم جانم میدونی چیه وقتی این حرفها رو میشنوم،وقتی عملکرد شماها رو میبینم،دوست دارم همین لحظه بدوم و تکاملمو طی کنم،اما باز جمله ایی از شما منو آروم میکنه که شما آروم آروم هدایت شدین به همچین جایی،خدایا شکرت

خدای من،من وقتی آدم توانمند،توحیدی،متوکل باشم،جهان لاجرم از همین جنس آدم رو سر راهم قرار میده،چون همه چیز براساس فرکانسها و باورهای خودمه،خدایا شکرت

انسان وقتی به خداوند توکل میکنه دیگه نگرانی نداره،استاد خدا میدونه از وقتی با شما هستم چقدر توحیدی تر شدمه،چقدر نگرانی هام کمتر شده،تا میخوام لحظه ایی بترسم،محکم به خودم یادآوری میکنم خدا مواظبمه،و اون کاری رو که دوست دارم انجام میدم،خدایا شکرت

توکل یعنی اینکه خداوند حواسس به همه چیز هست یعنی مرضیه آزاد و رها زندگی کن،از هیچ چیز نترس،و همه چیز رو به خدا بسپار که خدا حواسش به همه چیز هست‌

خدایا من خودم رو به تو سپردم،کمکم کن تووی عملم اینو بهت ثابت کنم

خدای من استاد وقتی بالاترین استانداردهای شما رو دارم میشنوم و میبینم،متوجه میشم من خیلی خیلی باید روی خودم کار کنم،قطعا شما هم روزهایی رو که ما داریم میگذرونیم،گذروندی،تکامل رو طی کردی‌، و هر بار در مدار استانداردهای بالاتری قرار گرفتی‌،این منو خوشحال میکنه مسیری که تهش آزادی مالی،زمانی،مکانی هست،تکامل طی کرده،تکامل با لذت نه با زور،این به من آرامش میده که شما تونستی،منم میتونم،خدایا شکرت

خدایا تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم

مراحل رسیدن به خواسته

اول شنیدن قانون خداوند

دوم درک کردن قانون

سوم عمل کردن به قوانین در زندگیمون====نتیجه

رابطه ایی که دو تا انسان موحد،توحیدی،متوکل دارند با هم لذت میبرند تا وقتی که با هم هستند،با هم هستند لذت میبرند،با هم نیستند هم لذت میبرند

خدای من همینه توحید و یکتاپرستی‌،من به هیچ چیز و هیچکس وابسته نباشم،تا وقتی با کسی ام لذت ببرم،وقتی رفت ایمان دارم خداوند بهترشو سر راهم قرار میده،تا وقتی دارم زیبایی رو میبینم ازش لذت ببرم و براحتی رهاش کنم برم چون ایمان دارم خداوند زیبایی های بیشتری رو برام در نظر گرفته،استاد تووی سفر به دور امریکا چون توحیدتون رو تووی عملکرد نشون دادی،هر جا میرفتی،با هر ادمی برخورد میکردی نهایت لذت رو میبردی بعد هم راحت رها میکردی و میرفتی و خداوند بهتر و بیشترشو سر راهت قرار میداد

بخدا دارم دیوانه میشم از اینهمه آگاهی،استاد واقعا یه وقتهایی یه درکهایی از فایلهای شما دارم که نمیتونم بنویسمشون،اونقدر همه ی قوانین بهم وصل هستند که با هر جمله ی شما من قانون تکرار،تکامل،هدایت،استمرار،توجه و…رو درک میکنم که واقعا نوشتن رو برای من سخت میکنه،چون اونموقع باید موشکافانه بنویسم در حال حاضر کمی برام سخته‌،امیدوارم در طی تکامل بتونم انجامش بدم،خدایا شکرت

یک رابطه خوب،سرشار از توانمندی‌،استقلال،احترام به عقاید همدیگه،ازادیه،خدایا شکرت

استاد:اونی که هستم،همونی ام که من هستم یعنی آزادی،آزادی

استاد چقدر با جملات شما چراغها داره تووی ذهنم روشن میشه،یکی از دلایلی که چندسالی میشه دوست نداشتم وارد رابطه ایی بشم،همیشه میگفتم اگه من خوبم،خودمم که خوبم،اگه بدم هستم باز خودمم،اینکه کسی بیاد توو رابطه با من بعد بگه چون من بالا سرت هستم تو خوبی وگرنه خودت باشی‌ خوب نیستی،این خط قرمز من بود،سریعا کات میکردم،چون نمیتونستم همچین چیزی رو تحمل کنم،اونموقع نمیدونستم چرا اینجوری ام اما الان با حرفهای شما متوجه میشم چون خواسته ی من آزادی بوده،خدایا شکرت

استاد حس دویدن دارم،بخدا احساس میکنم درونم داره میرقصه،هی دارم بیشتر درک میکنم چرا هدایت شدم به سمت شما،خدایا شکرت

وقتی ما تووی مسیر درست بریم،ادمهایی رو جذب میکنیم که با ویژگی های ما اوکی هستند،دقیقا،وقتی با کسی برخورد میکنم که به ظاهر داره کمکم میکنه اما از وجودش احساس بدی دارم،میگم شاید دستی از دستان خدا باشه ردش نکنم،بعد میگم چیزی یا کسی که از سمت خدا باشه،قطعا باید به من احساس خوب بده،این شخص به من احساس خوبی نمیده،برای همین تصمیم میگیرم و با جسارت ردش میکنم،همینم باعث شد خواسته ایی درون من شکل بگیره،تعامل و دوستی با ادمهای جدید که خداوند خواسته مو مستجاب کرد و هدایتم کرد به این گنج بی نهایت و تعامل و دوستی با ادمهای جدید،خدایا شکرت

خدایا شکرت که داری با این نشونه ها بهم میگی خبرهای خوب در راهه

قرار نیست نگاهمون به روابط،رابطه ایی باشه که تا ابد ادامه پیدا کنه=آزادی

ما انسان هستیم و تغییر میکنیم=آزادی

استاد کلمه به کلمه ی شما پایه ش آزادیه،آزادی بالاترین و بزرگترین خواسته ی منه،خدایا شکرت

زندگی فرصت کوتاهیه،استاد منم میخوام مثه شما از این فرصت استفاده کنم،من مثه استادم دختر با اراده و عملگرایی هستم.خدایا شکرت

قانون اینه که ما روی خودمون کار کنیم و جهان ادمهای مناسب رو وارد زندگیم میکنه

کار من:کار کردن روی خودم

کار جهان:چینش آدمهای اطراف من طبق فرکانسها و باورهای من

خدایا شکرت،خدایا شکرت،خدایا شکرت

خدایا شکرت که او وقتی مسیر درست رو نشونم دادی دیگه به شخصی وابسته نشدم

خدایا شکرت که رها از هر انسانی دارم زندگی میکنم

استاد من این جمله رو قبلا از شما شنیده بودم اما درکش نکردم،و الان در مدار درکش قرار گرفتم،خدایا شکرت

بعضی ها یک کویر دارند اما میخوان تووش برنج بکارن

کسی که ایمان به خداوند داره میگه من ثروت میخوام،و روی باورهاش کار میکنه خداوند هم از بی نهایت راه ثروت وارد زندگیش میکنه

کسی که ایمان به خداوند داره میگه من همسر خوب میخوام و روی باورهاش کار میکنه و خداوند هم دستی از دستانشو مطابق با فرکانسها و باورهاش به عنوان همسر وارد زندگیش میکنه

کسی که ایمان به خداوند داره که میگه من خوشبختی میخوام و روی باورهاش کار میکنه و خداوند هم از بی نهایت راه خوشبختی رو وارد زندگیش میکنه

و…

این یعنی محدود نکردن و دست خدا رو باز گذاشتن و ایمان داشتن و متوکل بودن به اینکه خداوند بهترینها رو وارد زندگیش میکنه

خدایا همینطور که داری کمکم میکنی قوانینت رو درک کنم،کمکم کن تووی زندگیم هم اجراشون کنم،تا در دنیا و آخرت سعادتمند بشم،الهی آمین

وقتی من دنبال یه آدمی هستم که با صداقت،درستکار،باایمان،وفادار و…باشه آیا خودم با صداقت،درستکار،باایمان،وفادار و…هستم؟؟؟

اگه هستم که جهان لاجرم اون شخص مناسب با خواسته ی من رو وارد زندگیم میکنه،اگه نیستم که باید روی خودم کار کنم و به طور واقعی نه ادا اونی بشم که میخوام لاجرم جهان اون شخص مناسب رو وارد زندگیم میکنه،خدایا شکرت

وقتی که قانون رو بدونم،و ایمان داشته باشم به درستی خداوند و ایمان داشته باشم که وقتی تغییر کنم جهان اطرافمو با ویژگی هایی که با تغییر من هماهنگه با فرکانسهای وجودی من هماهنگه میچینه بدون نقص،دیگه نگران دنیای بیرون از خودم نیستم،چون باور دارم جهان طبق فرکانسها و باورهای منه که آدمها رو وارد زندگیم میکنه،خدایا شکرت

خدایا شکرت بابت درکم از قوانینت

مریم جانم بی نهایت ازت سپاسگزارم که این فایلها رو داری برای ما میگیری و تدوین میکنی،با دیدن این فایلها خواسته های من فراتر از کهکشان راه شیری رفته،و ایمان به اینکه همه چیز در این دنیا ممکنه،حتی خواسته ایی که هیچ انسانی روی زمین انجام نداده باشه،اما من میتونم و میشود که اون اولین نفره باشم،خدایا شکرت

استاد با تموم وجودم زندگی شما رو تحسین میکنم،واقعا که با دیدن زندکی شما از خیلی از مرزهای محدودیت گذشتم،خدا میدونه که چه مزرهای بزرگتری رو باید بگذرم ازشون،باید تکاملم رو طی کنم،با یاری خداوند و هدایت خداوند که منم میتونم زندگی رو خلق کنم که از تموم جوانبش لذت ببرم،الهی امین

درس این فایل:فقط و فقط روی خودم کار کنم،و یک تغییر اساسی و واقعی کنم،هیچ محدودیتی وجود نداره،کافیه فقط بخوام،که میخوام.

خدایا شکرت که با دیدن این قسمت باگهایی در ذهنمو پیدا کردم

خدایا شکرت الان که دارم کامنتمو به پایان میرسونم سرشار از آرامش و شادی ام

خدایا شکرت‌،خدایا شکرت،خدایا شکرت

ممنونم استاد گرانقدرم

ممنونم مریم جانم

ممنونم از دوستانی که کامنت منو مطالعه میکنند و بهم لایک میدن

پروردگارم بگو از تو چجور سپاسگزاری کنم،تا دلم راضی باشه،بگم آخیش عالی سپاسگزاری کردم،که هر چه میگم خدایا شکرت باز حس میکنم کمه،کاش میشد احساسمو تووی کلمات مینوشتم.خدایا شکررررررررررررررررررررررررررت

راستی استاد دیشب خواب دیدم امریکا هستم

دوستون دارم

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    484MB
    32 دقیقه
  • فایل تصویری عشق واقعی از دیدگاه استاد عباس ‌منش
    143MB
    32 دقیقه
  • فایل صوتی عشق واقعی از دیدگاه استاد عباس ‌منش
    29MB
    32 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

709 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «وریا گنجی» در این صفحه: 5
  1. -
    وریا گنجی گفته:
    مدت عضویت: 2354 روز

    مسیر توحیدی مسیری هست که رنج در آن جایی ندارد.

    راز رهایی از رنج عدم وابستگیست

    بودا زمانیکه آموزه های خود را ارائه کرد گفت من در مورد خداشناسی سخن نمیگویم ، آموزه های من در مورد رهایی از درد و رنج است ، زندگی (برای اکثریت مردم) یعنی رنج و راز رهایی از رنج عدم وابستگیست و کسانی آموزه هایش را دنبال کردند که مشتاق رهایی از رنج بودند

    وابستگی ریشه در هویت های ذهنی دارد ، در قرآن داستان آدم و همسرش را اینگونه بیان کرده که آدم و جفتش در شرایط بهشتی بودند و زمانیکه از آن شجره ی ممنوعه خوردند هبوط کردند…

    معنای مجازی شجره میتواند ذهن باشد ، شجره یعنی سیستم ، یعنی یک network ، یعنی سیستمی که ریشه دارد و از این ریشه هزاران شاخ و برگ و مسیر فرعی ایجاد میشود

    ریشه ی این شجره ی ممنوعه الگوهای ذهنی ماست و میوه ی این شجره ی ممنوعه کیفیت زندگی حال حاضر ماست

    پس اگر میوه های زندگیمان کرم خورده و گندیده و نامناسب هست ، به عبارتی از میوه ها راضی نیستیم یا اصن میوه ای در کار نیست… ، باید ریشه را دریابیم ، باید برنامه ریزی ذهنی و نظام باوریمان را بررسی کنیم ، چرا که هزار نوع رنگ و لعاب به میوه ی گندیده زده شود فایده ندارد ، اگر به دنبال میوه ی سالم هستیم باید ریشه را درمان کنیم

    در این سایت و آموزه های استاد عباسمنش آنچه در مورد باورهای قدرتمند کننده میتواند کارساز باشد به صورت عالی ارائه میشود ، اما چه میشود نمیتوانیم این همه باور خوب و عالی را در وجودمان بپذیریم ؟…

    چه میشود وجودمان نمیتواند این باورها و آگاهی های ناب را جذب کند؟…

    موضوعی که میتوان بهش توجه کرد این هست که هر کدام از ما داستانهایی از خودمان و زندگیمان داریم ، و این داستان ها را باور کردیم…

    مساله این نیست که نمیتوانیم داستان های که ذهن برایمان ساخته است را نادیده بگیریم ، مشکل این است که نمیخواهیم داستان های زندگیمان را کنار بگذاریم ، چراکه تمام هویت خود را در این داستانها و تصویرهای ذهنی میبینیم ، گذشته و هویت های شرطی شده را هچون باری سنگین بر دوش به حمل میکنیم.

    ذهن برای بقا به زمان نیاز دارد و زمان یعنی گذشته و آینده ، در لحظه ی حال زمانی وجود ندارد

    منظورم از زمان زمان ساعتی نیست ، بلکه زمان روانشناختی هست ، آن زمان یا بهتر است بگوییم آن فکری که با رفتن به گذشته غم و اندوه ها و زخم های روانی ات سر باز میکند و با رفتن به آینده ترس و نگرانی ها وجودت را آزار میدهد.

    ذهن غم و اندوه و ترس و نگرانی را دوست دارد ، چراکه زندگی را هیجان انگیزتر نشان میدهد ، آنچه بهش ذهن میگویم ، افکار مشاهده نشده است ، افکاری هست که هویت خود را از آن میگیریم ، همان افکاری که به صورت صدایی در سرت یا احساسی در بدنت غمگینت میکند یا خوشحالت میکند

    اگر افکارت را مشاهده نکنی ، وجود اصیل و ذات حقیقی ات را فراموش میکنی ، هویت خویش را در دنیای بیرونت جستجو میکنی و فراموش میکنی که دنیای بیرون فقط بازتاب درونت هست

    وقتی نیروی درونت را فراموش کنی ، خود را چون تکه ای جدا از جهان هستی میبینی ، احساس خلا و کمبود داری ، به هر چیزی میچسبی ، چرا که از جدایی که در درونت احساس میکنی بیزاری ، این همان شجره ی ممنوعه است ، همان گم شدن در افکار مشاهده نشده

    بسیاری از افراد حتی نمیدانند که با افکارشان یکی شده اند ،حتی نمیدانند که صدایی در سرشان مدام حرف میزند ، تفسیر میکند ، برچسب خوب و بد بر هر چیز و هر کس و هر شرایطی میزند ، اینگونه افراد حتی اگر یک گل زیبا را ببینند تفسیرش میکنند ، به بودش گل توجه نمیکنند ، به اینکه نامش چیست ، چه رنگیست ، مال کدام منطقه ی جغرافیایی است و … توجه میکنند ، حتی بدشان نمی آید آن گل را زیر میکروسکوپ و ذره بین بگذارند و مولوکل هایش را نیز قضاوت و بررسی کنند…

    در لحظه ی اکنون هیچ چیزی برای غم و اندوه و ترس و نگرانی وجود ندارد ، در لحظه ی ابدی حال همه چیز خوب است ، همه چیز زیباست ، چراکه ذهن مشاهده نشده برای تفسیر کردن و برچسب خوب و بد زدن نیاز به زمان دارد ، نیاز به گذشته و آینده دارد

    پس اگر میخواهی باورهایت زودتر تغییر کند به لحظه ی ابدی حال بیشتر توجه کن ، در لحظه زندگی کن

    خیلی ها واژه ی ابدی را با ذهن برای خود تفسیر میکنند ، زمانیکه گفته میشود لحظه ی حال ابدی هست ذهنشان به صورت زمان بینهایت تفسیر میکند ، لحظه ی ابدی حال به این منظور است که اصلا زمان در آن معنا و مفهومی ندارد

    آنچه به عنوان زمان ما برای خود تعریف میکنیم موقعیت های مختلف زندگیست ، ما یک لحظه ی ابدی هستیم که موقعیت های مختلفی در این فضای ابدی (مستقل از زمان) اتفاق میافتد و مشکل اینجاست ما خود را با موقعیت ها و اتفاقات زندگی یکی میگیریم ، در صورتیکه ما فضایی هستیم برای هر آنچه اتفاق میافتد ، پس دنبال این نباش اتفاقات خوب در زندگیت بیافتد ، به این توجه کن که فضای وجودم به گونه ای باشد که اتفاقات خوب را تجربه کنم ، به نظر جملات متناقض هستند یا شاید هم هردو جمله یک مفهوم را داشته باشند ، اما چنین نیست ، به دنبال اتفاقات خوب بودن یعنی بیرون تغییر کند ، بیرون خوب شود ، در فضای درون اتفاقات خوب بیافتد یعنی خودت تغییر کنی ، وقتی درون تغییر کند لاجرم بیرون هم تغییر میکند چراکه دنیای بیرون بازتاب دنیای درون است

    آنچه استاد عباسمنش در این فایل در موردش صحبت کرد (من نمیتونم نگران کسی باشم…) ، همانی هست که ابراهیم پیامبر توانست هاجر و اسماییل را در صحرای عربستان تنها بگذارد ، چرا که ابراهیم هم به این حقیقت رسیده بود که من نمیتوانم نگران کسی باشم ، اصلا نگران کسی بودن در ذهنش تعریف نشده بود و جالب اینجاست هاجر نیز با او هماهنگ بود.

    اگر هاجر و اسماییل گرفتار ذهن بودند و هویت خود را از داستان زندگیشان میگرفتند سالها بعد زمانیکه ابراهیم به نزدشان بازگشت احتمالا سر ماجرای رفتن ابراهیم بحث و مشکل بینشان پیش می آمد…

    و حتی زمانی هم که به اسماییل گفت میخواهم در راه خدا قربانی ات کنم ، اسماییل گفت آنچه بهت الهام شده انجامش بده ، انشاءالله من از صابران خواهم بود ، اینگونه نبود که برایش توضیح بدهد که چنین است و چنان است ، همه چیز برای همه شان هماهنگ و واضح بود ، حتی اسماییلی که سالها از تربیت ابراهیم دور بود باز هم با ابراهیم هماهنگ بود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 52 رای:
  2. -
    وریا گنجی گفته:
    مدت عضویت: 2354 روز

    سلام خانم پری پور عزیز و ارزشمند

    از پیام پر مهر و محبت شما صمیمانه سپاسگزارم

    همه ی ما در ورای ذهن و زمان یکی هستیم

    تبریک میگم ، شما برای لحظاتی از زمان رها شدید ، با توجه کردن به این لحظات ناب اکنون ، آگاهی حقیقی که با واژه هایی چون خدا ، روح یا هر واژه ی دیگری بدان اشاره میشود در شما بیشتر و بیشتر میشود…

    اگر در لحظاتی از زندگی باز هم افکار و الگوهای ذهنی شدت گرفتند ، مقاومت نکنید ، فقط افکار را مشاهده کنید ، در واقع با مشاهده کردن افکار ، متوجه میشوید که شما آن افکار نیستید ، شما در ورای آن افکار هستید ، شما بعدی بالاتر از افکار هستید ، شما ناظر بر افکار هستید ، خیلی از آدمها هنوز نمیدانند از افکارشان بالاتر هستند ، به صورت باور میگویند من ارزشمند هستم ، من تکه ای از خدا هستم ، اما صحبت من فراتر از باورهاست ، در واقع باورهای قدرتمند کننده اشاره کننده به آن حقیقت اصیل هستند ، خیلی از آدمها وقتی گفته میشود همه چیز باور است در این جمله میمانند ، در صورتی که رهایی حقیقی در این است که به ورای باورها بروی ، در باورها نمانی ، ما ربات نیستیم که با تغییر برنامه ریزی ذهنی یا همان نظام باوری همه چیز تمام شود بلکه باورسازی پلی است برای غنودن در ذات هستی…

    ذهن انسان در طول دوره ی تکاملی اش به مرحله ای رسیده است که از کنترل خارج شده…

    به قول اکهارت تول نویسنده ی کتاب نیروی حال ابزار ذهن را دریابید زیرا که شما را میکشد…

    شاید تا ۲۰۰ سال پیش کار کردن روی ذهن و باورها یک موضوع تجملاتی میبوده ، اما در این مرحله از زندگی و بشریت این موضوع یک امر واجب است ، چرا که ذهن به قدری قوی شده است که اگر مشاهده نشود از کنترل خارج میشود ، همانطور که در بسیاری از آدمهای هم عصر خود میتوانیم به وضوح مشاهده کنیم

    اگر دقت کنید تعداد آدمهایی که روی خود کار میکنند هر روز بیشتر میشود ، در واقع تعداد زیادی از آدمهای عصر حاضر هر روز دیوانه تر میشوند و افراد زیادی هم دارن بیدار میشوند ، رسانه هایی هستند که در حوزه ی دیوانگی بیشتر فعالیت میکنند و رسانه و بستر و مجمع هایی هم هستند که در جهت بیداری انسان ها فعالیت میکنند که سایت عباسمنش و محتواهایی که در این بستر منتشر میشود بسیار بسیار قوی و عالی هست

    این بستر و آموزه های استاد عباسمنش و خانم شایسته و کامنت های دوستان مانند آتشی است که اگر هر کدام از اعضا مانند یک تکه چوب باشیم و بخواهیم آتش حقیقت در وجودمان شعله ور شود با پیوستن به این آتشی که در این بستر به راه است ما نیز نور میشویم ، آتش عشق و حقیقت در وجودمان شعله ور میشود ، ما نیز روشن میشویم

    همیشه خوش بدرخشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    وریا گنجی گفته:
    مدت عضویت: 2354 روز

    درود بر خانم درخشان

    سپاس از کامنت زیبا و ارزشمندتان

    غزل زیبای نظامی گنجوی را تحسین میکنم ، فرکانس شما را تحسین میکنم ، خوبی ها را تحسین میکنم

    خوشحالم که در جمع دوستان ارزشمندی چون شما و سایر اعضای محترم و با عزت سایت عباسمنش هستم

    همیشه خوش بدرخشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    وریا گنجی گفته:
    مدت عضویت: 2354 روز

    درود بر مارکوی عزیز ، هم خانواده ای فعال و دوست داشتنی ام

    سپاس از پیام پر مهرت

    وقتی به نتایج و نعمت های زندگیم توجه میکنم ، میبینم که براستی آشنایی با انسان های عزیز و شریفی چون شما و اعضای سایت عباسمنش چقدر نعمت بزرگی هست

    دوستانی در این سایت حضور دارند که آنقدر برای خودشان ارزش قایل هستند که هر روز روی خودشان کار میکنند ، به جای اینکه انرژی شان را صرف دیگران کنند ، هر روز ورژن بهتری از خودشان را به جهان نشان میدهند

    به قول لائوتزه نویسنده ی کتاب دائو د جینگ : کسی که بر دیگران اعمال قدرت میکند ، نمیتواند خودش را قدرتمند کند ، کسی که بر روی پنجه ی پا می ایستد (خودش را برتر و بالاتر میداند…) نمیتواند استوار بایستد…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    وریا گنجی گفته:
    مدت عضویت: 2354 روز

    بسیاری از آدمها افکار و اتفاقات گذشته را چون باری سنگین بر دوششان حمل میکنند…

    اکهارت تول نویسنده ی کتاب نیروی حال و زمینی نو این ناآگاهی (حمل کردن بار سنگین گذشته بر دوش…) را در قالب داستان دو راهب به زیبایی بیان میکند :

    دو راهب به نام های تانزان و اکیدو در حال قدم زدن بودند ، در میانه ی راه باران نسبتا شدیدی بارید و به جایی رسیدند که یک زن جوان میخواست از عرض جاده عبور کند اما میترسید لباس ابریشمی گران قیمتش گلی و خراب شود ، تانزان بلادرنگ زن جوان را بر دوش گرفت و از عرض جاده رد کرد

    دو راهب در سکوت به راهشان ادامه دادند ، بعد از پنج ساعت به معبدی که در آن سکونت داشتند رسیدند ، اکیدو دیگر نتوانست تحمل کند و سکوت را با این کلمات شکست : تو آن زن جوان را بغل کردی ؟!!! مگر تو نمیدانی که ما باید از چنین کارهای مفسده انگیزی دوری کنیم…

    تانزان لبخندی زد و گفت : من ۵ ساعت پیش آن دختر را از روی دوشم بر زمین گذاشتم ، تو هنوز او را با خود حمل میکنی؟….

    حال تصور کنید کسی بیشتر عمرش یا شاید هم تمام عمرش را با اتفاقات گذشته زندگی کند ، براستی که چه زندگی سختی را خواهد داشت…

    داستانی دیگر : داستان دو اردک از اکهارت تول

    در پارک محل زندگی ام نشسته بودم ، دو اردک در حوض پارک در حال شنا کردن بودند که با نزدیک شدن به هم ناگهان دعوایشان گرفت ، بعد از هم جدا شدند و هر دو اردک به کناره ی استخر رفتند و بالهایشان را تکان دادند و دوباره به شنا کردن ادامه دادند ، انگار هیچ دعوایی اتفاق نیافتاده است ، با مشاهده ی این صحنه آگاهی در درونم متجلی شد که آه اگر این دو اردک مانند ما انسان ها ذهن قوی داشتند چه اتفاقی میافتد ، لابد اردک اولی با خود میگفت کاملا بهم نزدیک شده بود ، انگار این استخر مال خودش است ، دفعه ی دیگر بخواهد به من نزدیک شود چنان درسی به او میدهم که دیگر جرات نکند چنین رفتارهایی را از خودش بروز دهد ، حتما الان رفته بر علیه من توطئه کند ، باید حواسم را جمع کنم….

    پس بهتر است مانند آن اردک ها بالهایمان را بر هم بزنیم ، یعنی گذشته را رها کنیم ، گذشته فقط به شکل یک فکر در سر ما میچرخد ، این فکر انقدر میچرخد و ما با آن همزاد پنداری میکنیم که انگار باز هم داریم گذشته را تکرار میکنیم و همین امر سبب تکرار شدن اتفاقات گذشته در زندگی میشود

    به قول بزرگی : آدم های کمی هستند که هفتاد سال زندگی میکنند ، بسیاری از آدمها یک سال را هفتاد بار زندگی(تکرار) میکنند…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: