عشق واقعی از دیدگاه استاد عباس ‌منش

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار  مرضیه عزیز به عنوان متن توضیحات این فایل:

خداوندا از شر نجواهای شیطان به تو پناه میبرم

به نام خدایی که منو خالق زندگیم آفریده

سلام سلام به همه ی اعضای خانواده ام

من باور دارم لیاقت روابط عالی رو دارم

استاد،استاد همین دیشب وقتی داشتم کامنتهای دوستان رو میخوندم،بیشترین توجه روی خانم شایسته بوده،حتی خود من فکر میکنم تووی کامنت قسمت ۵۹ نوشتم که حس میکنم فرکانس مریم جان تغییر کرده،اصلا ذوق کردنش برای هر چیزی متفاوت شده،فکر کردم دلیلش چی میتونه باشه،یهو اینهمه توجه و زوم کردن روی مریم جان هستش،یادم اومد که تووی قسمت ۵۸ مریم جان گفت داره روی دوره ی روابط کار میکنه‌،گفتم همینه،ایشون دارند روی روابط کار میکنند و اینجوری داره نتیجه میگیره،حالا امروز هم میبینم که فایل امروز مربوط به همین موضوع روابطه

خدای من چقدر فرکانسها دقیق دارند عمل میکنند،چقدر زیبا همه چیز به هم وصله،خدایا شکرت

استاد وقتی فایل امروز رو گوش دادم و نکاتشو نوشتم،متوجه شدم پایه ی این فایل آزادیه که از باور توحید میاد،خدایا خدایا چقدر دقیق داری پاسخ میدی،آزادی‌،آزادی،این روزها اونقدر همه ی اطرافیانم دارند بهم فشار میارند که احساس میکنم توو قفسی هستم که میله هاش دارند فشار میارند و جسممو خورد میکنند،یه تضادی که نقطه ی مقابلش برای من آزادیه،آزادی،فقط از خداوند هدایت خواستم و میخوام،کمکم کنه تا سربلند از این تضاد بیرون بیام

استاد،گفتی دوست نداری کسی نگرانت باشه،بخدا بخدا منم هیچوقت دوست نداشتم کسی نگرانم باشه،چون این نگرانی آزادی منو میگرفت‌،وقتی جایی میرفتم،به مادرم میگفتم بهم زنگ نزنه،چون احساس میکردم با زنگ زدنش،آزادی من گرفته میشه،اونموقعها فکر میکردم دختر سرکشی هستم،اما الان بیشتر دارم درک میکنم که ایمان داشتم خدا مواظبمه‌،وقتی کسی بهم زیاد توجه میکنه احساس خفگی بهم دست میده،الان دارم متوجه میشم چون درون من فقط فقط آزادی میخواد

خدایا من تشنه ی آزادی ام،هدایتم کن

استاد نمیدونی وقتی حرف از آزادی میشه من تموم وجودم به جنبش در میاد‌‌،عطشم بالا میره که من آزادی میخوام آزادی

خدای من وقتی به گذشته فکر میکنم،به هر تضادی که برخوردم،نقطه ی مقابلش آزادی بوده،حتی خانواده ام،پدرم،من پدری رو انتخاب کردم که آزادی منو گرفته،ایمان دارم انتخاب من برای لذت بردن از زندگیم پایه ش آزادی،آزادی،خدایا شکرت

هر تضادی که تا الان بهش برخوردم،یه قسمتی از آزادیمو به دست آوردمه،اما من اون از حد از آزادی رو میخوام که انسان میتونه در این دنیا تجربه کنه.خدایا هدایتم کن

خدای من ویوی پشت سر استاد بی نظیره،معرکه ست،چه پوستری،پوستری که نقاشش خداونده،محشره،خدایا شکرت

خدایا شکرت بابت این بهشت رویایی

خدایا شکرت بابت دستی از دستانت چون استاد عباسمنش و خانم مریم شایسته

خدایا شکرت بابت خودم که تصمیم گرفتم تغییر کنم

خدایا شکرت بابت خودت که منو به راه صراط مستقیم هدایت کردی

خدایا شکرت بابت این گنج بی نهایت سایت استاد عزیزم

خدایا شکرت بابت دوستان همفرکانسم در این گنج که خوندن کامنتهاشون منو سرشار از آگاهی جدید میکنه

خدایا شکرت،خدایا شکرت،خدایا شکرت

وقتی ما روی خودمون کار کنیم و باورهای مناسبی رو در جهت خواسته مون جایگزین باورهای محدود کنندمون کنیم لاجرم جهان ما رو هدایت میکنه به سمت خواسته مون،حالا خواسته ی ما روابط عالی باشه،ثروت باشه،سلامتی باشه،آزادی باشه

خدای من باز هم داری بهم یادآوری میکنی که فقط فقط خودم هستم که مسئول زندگیم هستم،داری بهم میگی که همه چیز از درون خودمه،من مسئول صددرصد اتفاقات زندگیم هستم،خدایا شکرت

خدایا شکرت بابت قانون تکرارت

خدایا شکرت بابت قانون فرکانست

خدایا شکرت بابت قانون تکاملت

خدایا شکرت،خدایا شکرت،خدایا شکرت

خدایا خدایا کلمه به کلمه ی این فایل وصف حال این روزهای منه،استاد همین دیشب یه یادداشت برای کارفرمام نوشتم،اینقدر بد پاسخ داد،که یه لحظه خواستم بهم بریزم،گفتم مرضیه تو خواستی اونو تغییر بدی در صورتی که مشکل از درونه خودت،این روزها فراری ام از همه ی آدمهای اطرافم،همش دنبال راهی ام برای در رفتن،اما نگو که اونها دارند یه وجه اشتباه از درون خودم رو بهم نشون میدن،خدایا چقدر دارم به آرامش میرسم،اینها همه از درون خودم هستند اونها فقط دستی از دستان خداوند هستند که دارند پاسخ فرکانسهای خودم رو میدن‌،خدایا شکررررررت

کسانی که در حال هدایتند،من روی خودم کار میکنم،خودم رو لایق یه آدمی با چنین ویژگی هایی میکنم،خداوند منو هدایت میکنه به سمت آدمهای مناسب با باورها و فرکانسهای من

مریم جانم با تموم وجودم تحسینت میکنم عزیزم،همیشه حرف شما تووی خونه ی ما هست،همیشه میگم چقدر مریم شایسته درونش اوکی بوده که کنار استاد عباسمنشه،با تموم وجودم تحسینت میکنم که همیشه از مرز محدودیت هات میگذری و بر ترسهات غلبه میکنی،الان یاد سفر به دور امریکا افتادم قسمت ۲۸،و پیام نیاگارا برای شما:فقط خودت باش،آزاد و رها باش از قید هر محدودیتی که آدمها درست کردن و راه خودت رو برو،راهی که بهش علاقه داری و بهت احساس زنده بودن میده

مریم جانم من دیوانه ی این قسمت از سفر به دور امریکا هستم،تقریبا هر روز نگاهش میکنم چون پایه ش آزادیه،آزادی،حرفهای استاد راجب شما،قشنگ داره عملکرد شما رو راجب پیام نیاگارا بیان میکنه،این یعنی شما حرف و عملتون یکیه،بخدا که من خوشبختترین دختر عالمم که عضو این سایت هستم و دارم قوانین خداوند رو عالی درک میکنم

مریم جانم میدونی چیه وقتی این حرفها رو میشنوم،وقتی عملکرد شماها رو میبینم،دوست دارم همین لحظه بدوم و تکاملمو طی کنم،اما باز جمله ایی از شما منو آروم میکنه که شما آروم آروم هدایت شدین به همچین جایی،خدایا شکرت

خدای من،من وقتی آدم توانمند،توحیدی،متوکل باشم،جهان لاجرم از همین جنس آدم رو سر راهم قرار میده،چون همه چیز براساس فرکانسها و باورهای خودمه،خدایا شکرت

انسان وقتی به خداوند توکل میکنه دیگه نگرانی نداره،استاد خدا میدونه از وقتی با شما هستم چقدر توحیدی تر شدمه،چقدر نگرانی هام کمتر شده،تا میخوام لحظه ایی بترسم،محکم به خودم یادآوری میکنم خدا مواظبمه،و اون کاری رو که دوست دارم انجام میدم،خدایا شکرت

توکل یعنی اینکه خداوند حواسس به همه چیز هست یعنی مرضیه آزاد و رها زندگی کن،از هیچ چیز نترس،و همه چیز رو به خدا بسپار که خدا حواسش به همه چیز هست‌

خدایا من خودم رو به تو سپردم،کمکم کن تووی عملم اینو بهت ثابت کنم

خدای من استاد وقتی بالاترین استانداردهای شما رو دارم میشنوم و میبینم،متوجه میشم من خیلی خیلی باید روی خودم کار کنم،قطعا شما هم روزهایی رو که ما داریم میگذرونیم،گذروندی،تکامل رو طی کردی‌، و هر بار در مدار استانداردهای بالاتری قرار گرفتی‌،این منو خوشحال میکنه مسیری که تهش آزادی مالی،زمانی،مکانی هست،تکامل طی کرده،تکامل با لذت نه با زور،این به من آرامش میده که شما تونستی،منم میتونم،خدایا شکرت

خدایا تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم

مراحل رسیدن به خواسته

اول شنیدن قانون خداوند

دوم درک کردن قانون

سوم عمل کردن به قوانین در زندگیمون====نتیجه

رابطه ایی که دو تا انسان موحد،توحیدی،متوکل دارند با هم لذت میبرند تا وقتی که با هم هستند،با هم هستند لذت میبرند،با هم نیستند هم لذت میبرند

خدای من همینه توحید و یکتاپرستی‌،من به هیچ چیز و هیچکس وابسته نباشم،تا وقتی با کسی ام لذت ببرم،وقتی رفت ایمان دارم خداوند بهترشو سر راهم قرار میده،تا وقتی دارم زیبایی رو میبینم ازش لذت ببرم و براحتی رهاش کنم برم چون ایمان دارم خداوند زیبایی های بیشتری رو برام در نظر گرفته،استاد تووی سفر به دور امریکا چون توحیدتون رو تووی عملکرد نشون دادی،هر جا میرفتی،با هر ادمی برخورد میکردی نهایت لذت رو میبردی بعد هم راحت رها میکردی و میرفتی و خداوند بهتر و بیشترشو سر راهت قرار میداد

بخدا دارم دیوانه میشم از اینهمه آگاهی،استاد واقعا یه وقتهایی یه درکهایی از فایلهای شما دارم که نمیتونم بنویسمشون،اونقدر همه ی قوانین بهم وصل هستند که با هر جمله ی شما من قانون تکرار،تکامل،هدایت،استمرار،توجه و…رو درک میکنم که واقعا نوشتن رو برای من سخت میکنه،چون اونموقع باید موشکافانه بنویسم در حال حاضر کمی برام سخته‌،امیدوارم در طی تکامل بتونم انجامش بدم،خدایا شکرت

یک رابطه خوب،سرشار از توانمندی‌،استقلال،احترام به عقاید همدیگه،ازادیه،خدایا شکرت

استاد:اونی که هستم،همونی ام که من هستم یعنی آزادی،آزادی

استاد چقدر با جملات شما چراغها داره تووی ذهنم روشن میشه،یکی از دلایلی که چندسالی میشه دوست نداشتم وارد رابطه ایی بشم،همیشه میگفتم اگه من خوبم،خودمم که خوبم،اگه بدم هستم باز خودمم،اینکه کسی بیاد توو رابطه با من بعد بگه چون من بالا سرت هستم تو خوبی وگرنه خودت باشی‌ خوب نیستی،این خط قرمز من بود،سریعا کات میکردم،چون نمیتونستم همچین چیزی رو تحمل کنم،اونموقع نمیدونستم چرا اینجوری ام اما الان با حرفهای شما متوجه میشم چون خواسته ی من آزادی بوده،خدایا شکرت

استاد حس دویدن دارم،بخدا احساس میکنم درونم داره میرقصه،هی دارم بیشتر درک میکنم چرا هدایت شدم به سمت شما،خدایا شکرت

وقتی ما تووی مسیر درست بریم،ادمهایی رو جذب میکنیم که با ویژگی های ما اوکی هستند،دقیقا،وقتی با کسی برخورد میکنم که به ظاهر داره کمکم میکنه اما از وجودش احساس بدی دارم،میگم شاید دستی از دستان خدا باشه ردش نکنم،بعد میگم چیزی یا کسی که از سمت خدا باشه،قطعا باید به من احساس خوب بده،این شخص به من احساس خوبی نمیده،برای همین تصمیم میگیرم و با جسارت ردش میکنم،همینم باعث شد خواسته ایی درون من شکل بگیره،تعامل و دوستی با ادمهای جدید که خداوند خواسته مو مستجاب کرد و هدایتم کرد به این گنج بی نهایت و تعامل و دوستی با ادمهای جدید،خدایا شکرت

خدایا شکرت که داری با این نشونه ها بهم میگی خبرهای خوب در راهه

قرار نیست نگاهمون به روابط،رابطه ایی باشه که تا ابد ادامه پیدا کنه=آزادی

ما انسان هستیم و تغییر میکنیم=آزادی

استاد کلمه به کلمه ی شما پایه ش آزادیه،آزادی بالاترین و بزرگترین خواسته ی منه،خدایا شکرت

زندگی فرصت کوتاهیه،استاد منم میخوام مثه شما از این فرصت استفاده کنم،من مثه استادم دختر با اراده و عملگرایی هستم.خدایا شکرت

قانون اینه که ما روی خودمون کار کنیم و جهان ادمهای مناسب رو وارد زندگیم میکنه

کار من:کار کردن روی خودم

کار جهان:چینش آدمهای اطراف من طبق فرکانسها و باورهای من

خدایا شکرت،خدایا شکرت،خدایا شکرت

خدایا شکرت که او وقتی مسیر درست رو نشونم دادی دیگه به شخصی وابسته نشدم

خدایا شکرت که رها از هر انسانی دارم زندگی میکنم

استاد من این جمله رو قبلا از شما شنیده بودم اما درکش نکردم،و الان در مدار درکش قرار گرفتم،خدایا شکرت

بعضی ها یک کویر دارند اما میخوان تووش برنج بکارن

کسی که ایمان به خداوند داره میگه من ثروت میخوام،و روی باورهاش کار میکنه خداوند هم از بی نهایت راه ثروت وارد زندگیش میکنه

کسی که ایمان به خداوند داره میگه من همسر خوب میخوام و روی باورهاش کار میکنه و خداوند هم دستی از دستانشو مطابق با فرکانسها و باورهاش به عنوان همسر وارد زندگیش میکنه

کسی که ایمان به خداوند داره که میگه من خوشبختی میخوام و روی باورهاش کار میکنه و خداوند هم از بی نهایت راه خوشبختی رو وارد زندگیش میکنه

و…

این یعنی محدود نکردن و دست خدا رو باز گذاشتن و ایمان داشتن و متوکل بودن به اینکه خداوند بهترینها رو وارد زندگیش میکنه

خدایا همینطور که داری کمکم میکنی قوانینت رو درک کنم،کمکم کن تووی زندگیم هم اجراشون کنم،تا در دنیا و آخرت سعادتمند بشم،الهی آمین

وقتی من دنبال یه آدمی هستم که با صداقت،درستکار،باایمان،وفادار و…باشه آیا خودم با صداقت،درستکار،باایمان،وفادار و…هستم؟؟؟

اگه هستم که جهان لاجرم اون شخص مناسب با خواسته ی من رو وارد زندگیم میکنه،اگه نیستم که باید روی خودم کار کنم و به طور واقعی نه ادا اونی بشم که میخوام لاجرم جهان اون شخص مناسب رو وارد زندگیم میکنه،خدایا شکرت

وقتی که قانون رو بدونم،و ایمان داشته باشم به درستی خداوند و ایمان داشته باشم که وقتی تغییر کنم جهان اطرافمو با ویژگی هایی که با تغییر من هماهنگه با فرکانسهای وجودی من هماهنگه میچینه بدون نقص،دیگه نگران دنیای بیرون از خودم نیستم،چون باور دارم جهان طبق فرکانسها و باورهای منه که آدمها رو وارد زندگیم میکنه،خدایا شکرت

خدایا شکرت بابت درکم از قوانینت

مریم جانم بی نهایت ازت سپاسگزارم که این فایلها رو داری برای ما میگیری و تدوین میکنی،با دیدن این فایلها خواسته های من فراتر از کهکشان راه شیری رفته،و ایمان به اینکه همه چیز در این دنیا ممکنه،حتی خواسته ایی که هیچ انسانی روی زمین انجام نداده باشه،اما من میتونم و میشود که اون اولین نفره باشم،خدایا شکرت

استاد با تموم وجودم زندگی شما رو تحسین میکنم،واقعا که با دیدن زندکی شما از خیلی از مرزهای محدودیت گذشتم،خدا میدونه که چه مزرهای بزرگتری رو باید بگذرم ازشون،باید تکاملم رو طی کنم،با یاری خداوند و هدایت خداوند که منم میتونم زندگی رو خلق کنم که از تموم جوانبش لذت ببرم،الهی امین

درس این فایل:فقط و فقط روی خودم کار کنم،و یک تغییر اساسی و واقعی کنم،هیچ محدودیتی وجود نداره،کافیه فقط بخوام،که میخوام.

خدایا شکرت که با دیدن این قسمت باگهایی در ذهنمو پیدا کردم

خدایا شکرت الان که دارم کامنتمو به پایان میرسونم سرشار از آرامش و شادی ام

خدایا شکرت‌،خدایا شکرت،خدایا شکرت

ممنونم استاد گرانقدرم

ممنونم مریم جانم

ممنونم از دوستانی که کامنت منو مطالعه میکنند و بهم لایک میدن

پروردگارم بگو از تو چجور سپاسگزاری کنم،تا دلم راضی باشه،بگم آخیش عالی سپاسگزاری کردم،که هر چه میگم خدایا شکرت باز حس میکنم کمه،کاش میشد احساسمو تووی کلمات مینوشتم.خدایا شکررررررررررررررررررررررررررت

راستی استاد دیشب خواب دیدم امریکا هستم

دوستون دارم

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    484MB
    32 دقیقه
  • فایل تصویری عشق واقعی از دیدگاه استاد عباس ‌منش
    143MB
    32 دقیقه
  • فایل صوتی عشق واقعی از دیدگاه استاد عباس ‌منش
    29MB
    32 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

709 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سینا سبزواری» در این صفحه: 1
  1. -
    سینا سبزواری گفته:
    مدت عضویت: 1263 روز

    به نام خداوند هادی

    سلام به خانواده عزیزم در سایت عباسمنش که بیشترین هم فرکانسی در این جهان رو با افراد و ادمای این سایت دارم

    خدایا بینظیر سیستم این سایت و عجب گنجی هست و واقعا هم نمیشه توضیحش داد فقط باید توش بود تا درک کرد حالا از خوبی های سایت اگر بخوام بگم باید ساعت ها بنویسم و قبلا هم کلی اشاره کردم

    اما برای این اینجام تا یک کامنت بزارم درمورد یک موضوعی که مربوط به بحث رابطه هستش و یک ردپایی برای خودم ثبت کنم در این موضوع چند وقت پیش ردپایی نوشتم و بعد ها که گذشت و اون کامنت رو خوندم متوجه شدم چقدر اهمیت داره ردپا گذاشتن و قشنگ تفاوت فرکانسیم از اون کامنت تا این کامنت احساس میشه از احساس لیاقتی که در من ایجاد شده از عدم وابستگی که در من ایجاد شده و هزاران نکته دیگه که چقدر باعث شد بیشتر به خودم افتخار کنم و چقدر این ردپا گذاشتن باعث میشه که فراموش نکنیم اگر اون ردپا رو نمیزاشتم هیچوقت متوجه نمیشدم چقدر رشد کردم و پیشرفت کردم و ذهن هزاران نجوا میداد که تو چندوقته گذشته چه رشدی کردی و فلان اینا،، و بعد با خودم گفتم چقدر خوبه که توی همه جنبه های زندگی ردپا بزارم توی سایت از لحاظ مالی، سلامتی، روابطی، احساس لیاقت، وابستگی هام، روابطم و…

    حالا هم اینجام که یک ردپا ثبت کنم با جزییات از رابطه عاطفی که دارم و امیدوارم که با جزئیات من دقیق و منسجم بنویسم تا خیلی ردپای کاربردی و زیبایی بشه

    خدایا خودت بنویس که تو از من به خودم آگاه تری…

    خب من یک چندوقتی میشه که با یک عزیزدلی آشنا شدم و رابطه ما اول دوستانه بود و کم کم گذشت اتفاقات گوناگون خیلی جالبی افتاد که باعث شد جفتمون به شدت رشد کنیم از لحاظ احساس لیاقت، جفتمون به شدت ادم های ارومی بشیم، جفتمون به هدایت ایمان بیاریم، جفتمون بهم بیشتر اعتماد کنیم و چقدر هرروز داشت رابطه ما باحال تر و قشنگ تر میشد،، عزیزدلم خلاصه رشد کرد و رشد کرد و رشد کرد اوایل فکر میکردم ما دوتا برای رابطه عاطفی اصلا به هم نمیخوریم و حتی ایشون دقیقا اون چیزی که من میخوام نیست، اونم این اطمینان رو نداشت، وسطای همین دوستی معمولیمون بود که من زور زدم که رابطه عاطفی با ایشون ایجاد کنم چیزی که نیازش رو نداشتم و رابطمون اصلا نیاز بهش نداشت اما ریشه اش از وابستگی و ریشه این وابستگی خودش از احساس لیاقت میومد،، خلاصه صحبتش شد ایشونم اولش مقاومت کرد اما خیلی زود چیزی که بود شکل نگرفت و خراب شد و برگشتیم به همون حالت دوستیمون،، اون اطمینان نداشت به این رابطه منم نداشتم اولش شاید فکر میکردیم درسته اما با یکم فکر فهمیدیم گه اشتباه بوده..

    اگه بخوام از جریان هدایت با رابطه ام با این عزیزدلم بگم خب باید بگم که به شدت اتفاقات و شرایط رخ میداد که اخر سر ما به هم نزدیک تر بشیم، ما برای هم آماده تر بشویم و چقدر این جریان های هدایت باحال بود حتی اگر کسی میومد رابطه مارو خراب کنه باز ناخودآگاه باعث میشد ما به هم نزدیک تر بشیم

    خلاصه گذشت و گذشت و گذشت…

    بعد از اون قضیه که من زور زدم که این رابطه رو ایجاد کنم اونم بخاطر وابستگی که نمیخواستم دوستیمون خراب بشه،، بازم باهم صحبت میکردیم بازم دوست بودیم باهم اما کمی معذب تر شده بودیم،، اما خلاصه گذشت یک مسیر جذابی داشت رابطمون، خیلی همو نمیدیدیم(هنوزم همینطوریه که حالا درمورد این موضوع حسابی صحبت دارم) اما از لحاظ فرکانسی بازم داشتیم به هم نزدیک میشدیم انگار خدا داشت کاراشو میکرد تا مارو آماده کنه اما این سری زوری در کار نبود، هیچگونه وابستگی درکار نبود من کاملا نسبت به ایشون رها بودم، دوسش داشتم اما وابستگیم رفته بود دیگه برای همین دوست داشتن خیلی خالص تر شده بود و باز اموزه های استاد عباسمنش مخصوصا در این فایل بهم یاداوری میشد که وقتی وابستگی میره چقدر همه چی جذاب میشه درواقع اون وابستگی قبلی من از این بود که میترسیدم ایشون بره تو رابطه و باز رابطش با من خراب بشه برای همین زور زدم اما انگار خارج از پلن خدا بود و من فقط باید رها میبودم،، خلاصه روی خودم کار کردم با مغزم صحبت کردم و این وابستگی رو از بین بردم،، حتی فکر میکردم ایشون کویر هست برای من یعنی کسی که دیگه نمیشه درست بشه که باهام رابطه داشته بشه(یا به اصطلاح کویر رو نگه دارم و بخوام به زور توش برنج بکارم) به این نتیجه رسیده بودم تصمیم گرفتم چند وقتی هم باهاش چت نکنم و بیشتر تماس تلفنی بود هفته ایی یک بار 4 روزی یکبار،، اما من خیالم راحت بود خیلی احساس ازادی داشتم خیلی وقتا بازم فکرم میرفت پیشش بخاطر احساس عدم لیاقتی ک داشتم اما حالم بهتر بود،، رها بودم از اینکه با هرکی میخواد راه بره، با هرکی دلش میخواد بره تو رابطه و من دیگه نگران این موضوع نبودم حتی بهش گفتم:تورو خیلی دوست دارم بدون وابستگی به طوری که اگه با هرکی راه بری یا با هرکی بری تو رابطه برام مهم نباشه ، و واقعا هم همینطور بود خلاصه گذشت الان که دارم اینو مینویسم حدودا دو سه ماهی از اون موضوع میگذره:))

    گذشت ما صحبت میکردیم کمو بیش، احساس خوبی نسبت بهم داشتیم دوست های خیلی باحالی بودیم و لذت میبردیم،، هرچند که من سر اون موضوع که زور زدم و رابطه شکل نگرفت احساس لیاقتم ضربه خورد،، اما توی این مدتی که ازش کمتر خبر داشتم به شدت بیشتر با خودم رفتم توی صلح، خودمو دوسداشتم و همه چی بهتر شد خداروشکررر(واقعا اینا همه از لطف خداست خدایا عاشقتم باشه؟؟ ببخشید که خیلی وقت ها یادم میشه ازت که همش هدایت های تو بوده وگرنه منه انسان که چیزی بلد نیستم تو همش رو مدیریت کردی و این سیستم بینظیری که عاشقانه خلق کردی تو خدای مخصوص خودمی و من عاشقتم “الان یکم اشکی شد چشام” که اینم از لطف خودشه)

    و من میدیدم به میزانی که احساس لیاقت ایجاد میکنم همه چی روانتر میشه نگرانیم کمتر میشه برای همین دست به کارایی نمیزنم که رابطه خراب بشه..

    گذشت و گذشت.. از یک جایی که دقیقا نمیدونم کِی یکم صحبت هامون باز بیشتر شد باهم

    (اینم توی پرانتز بگم که ایشون به شدت کلا توی زندگی من نقش پررنگی داشته و تاثیر داشته یک جورایی خیلی کمکم کرد قانون رو درک کنم ناخوداگاه و کلا زیاد بهش فکر میکردم توی طول روزام که البته اون حد از فکر کردن واقعا درست نیست:)

    اون رشد میکرد، منم رشد میکردم ما همو نمیدیدم اما همون صحبت ها و مخصوصا اتفاقاتی که میوفتاد جفتمون رو رشد میداد یکی دوماه گذشت

    ما بازم خیلی صمیمی شدیم خیلی نزدیک تر رابطه ما نه دوستی بود نه رابطه عاطفی اما خیلی قشنگ بود حداقل برای من و همون حس ازادی و داشت که خیلی مهمه داشته باشی توی رابطه از یک جایی که خودموم دقیق نمیدونیم این رابطه اوج گرفت مال کمتر از یک ماه پیشه ،، داستان رسیده به نزدیک زمان حال پس دقت کنین:))))

    بعد مثلا مرور میکردیم باهم هدایت هایی که شدیم تابه اینجا رسیدیم چقدر همو دوست داشتیم و واقعا اتفاقاتی افتاده بود که اطمینان پیدا کرده بودیم که ما خیلی باهم هم فرکانس هستیم(البته عزیزدلم با این مباحث اشنا نیست اما درونی پیش زمینه اش رو داره)

    ما همو توی یک مهمونی هم همین سه چهار هفته پیش دیدیم و خلاصه من چون زیاد ندیدمش و همش پشت گوشی بودیم حضوری یکم معذب بودیم و یخمون باهم باز نشده بود اما خلاصه گذشت و ما باهم کلی رقصیدیم و عکس گرفتیم که یخمون هم بیشتر باز شد و آخر سر بغلش هم کردم و چقدر حس خوبی داشت..

    این آدم به شدت تغییر کرده بود به شدت اماده بود برای اینکه من باهاش باشم یک رابطه قشنگ رو باهم داشته باشیم،، چقدر اونم به من اطمینان پیدا کرد که از حرفاش و رفتاراش واقعا معلوم بود ما یک مدت زمان کوتاهی هرشب درمورد قشنگی های رابطمون صحبت میکردیم توی تلگرام و همین باعث میشد واقعا هرشب بهتر و بهتر بشه رابطه ما و چقدر انرژی بگیریم از هم و حالمون خوب بشه واقعا شب های لذت بخشی بود و خیلی اپن روزا احساسش متفاوت بود (همین چندروز پیشا) ما پذیرفته بودیم که باهم تو رابطه ایم اما نمیدونستیم از کجا و کِی شکل گرفت اصلا اینقدر که روان و لذت بخش بود اینقدر که عاشقانه بودواقعا و چقدرر احساس خوبی داشتم،، ما به هم وابسته نبودیم،،

    حتی دقیقا با همون معیار هایی بود برای من که من همیشه دلم میخواست از رابطه داشته باشم

    ایشون خودش هدف داره توی زندگیش هدفاش خیلی براش مهمه احساس قربانی بودن نداره، درساش رو خوب میخونه و برای زندگیش و خودش بسیار ارزش قائل هست و حتی وقت اینکه وابسته بشه رو نداره و این دقیقا همون چیزی بود که من میخواستم منم هدف های خودم و دارم کار خودم رو دارم حتی قبل از اینکه من برم توی رابطه و حتی ایوشن رو بشناسم واقعا همیشه با خودم با الگو برداری از استاد میگفتم که دوسدارم یک رابطه ایی داشته باشم که اگه به طرف گفتم عزیزم من میخوام یکی دو هفته یک ماه یا… برم و به هدفام برسم و به شدت تمرکز نیاز دارم اون نه تنها ناراحت نشه و قهر نکنه بلکه خیلی هم دلش بخواد و خودش هم بره سمت هدف هاش و اتفاقاا خوشحال بشه و این ادم دقیقا اینطوریه

    چقدرر تحسینش میکنم بخاطر احساس لیاقتی که داره

    چقدر هدفمند تر شده از موقعی که دلم میخواست با زور رابطمون رو ایجاد کنم و یک کسب و کاری رو کلا برای خودش راه اندازی کرده و فکر و ذکرش شده اون و واقعاااا جقدر تحسینش میکنم و الان که دارم درمورد خوبیاش مینویسم خیلی احساسم بازم نسبت بهش بهتر شده واقعاا دوسش دارم:))

    خلاصه ما درمورد قشنگی هامون صحبت میکردیم درمورد هدایت ها،، حتی چقدرر درمورد خدا صحبت میکردیم و چقدر عزیزدلم به این انرژی ایمان داره و حالمون عالییی عالیی میشد و چقدر همو به عنوان کسی پذیرفته بودیم تو زندگیمون که واقعا فرق داره با هنه ادم های دیگه زندگیمون و لذت میبردیم از این رابطه قدرتمند،، ما حتی زیاد باهم چت نمیکردیم ولی اون موقعی هم که بود همش حرفای خوب میزدیم و این قشنگی رابطه ما بود که من انسانی موحد و هدفمند اونم همینطوری و ما باهم و کنار هم بودیم و از باهم بودن لذت میبردیم،، خلاصه یک هفته ایی از این شکل فوق العاده رابطه گذشت و من یکم زمان زیاد از حدی رو برای فکر کردن بهش و صحبت کردن باهاش میزاشتم زمانی که باید صرف هدفهام میشد و تمرکز روی خودم و فقط یک تایم کوتاهی رو میزاشتم براش

    همچنین اینکه شکل رابطمون یکم تغییر کرده بود و اینشکلی شده بود باز حساسیت های وابستگی و احساس عدم لیاقت داشت منو قلقلک میداد و من حواسم بهشون نبود. و باعث میشد یکسری کارای کنم که خود به خود رابطه رو به سمت کمی بدتر شدن ببرم.

    اما بازم همه چی خوب بود

    این چند روز پیش من به عزیزدلم گفتم میخوام ببینمت و فلان و اینا و چرا ما باید کم همو ببینیم از طرفی من اوکی کردن تایم رو قبلا به خودش سپرده بودم که زنگ بزنه و اوکی کنه اما خبری نبود و این یکم باز نجوا میداد به من که نکنه اصلا نمیخواد ببینت و فلان و اینا چون ایشون کلا شاید هفته ایی یکبار اینا میرفت بیرون اونم یا تنهایی میرف یا با دوستاش

    و من از همون مهمونی که گفتم یعنی سه هفته چهار هفته میگذشت که ندیده بودمش،، این یک حس بدی بهم میداد نمیدونم از احساس عدم لیاقت نشات میگیره یا نه اما احتمالا از همونه،، و باعث میشد که تموم قشنگیای رابطمون رو زیر سوال ببرم…

    خلاصه من شروع کردم به زور زدن… دو سه روز همش درمورد دیدن صحبت میکردم و اینکه اوکی کن هر تایمی که شد بیا همو ببینیم و بهتره توی این قضیه خیلی حساس نباشی و فلان و اینا که از یک حدی گذشت احساس کردم بهش دارم فشار وارد میکنم که باعث میشه فکرش درگیر بشه… از طرفی من کمی نگران که گرا نباید ببینمش و حتی نجواها میومد که این چه رابطه ایی هست و فلان و اینا و حتی بعضی وقتا که میگفت که نه من واقعا دلم میخواد بیام بیینمت اما نمیتونم حس میکردم که داره دروغ میگه و دنبال رفتارایی ازش بودم که اینو ثابت کنه بهم

    بعد حتی از خودش میخواستم که بهم این اطمینان رو بده که واقعا دلش میخواد که همو ببینیم و همین باز خودش یک چیز مورد داری هست خلاصه اون احساس فوق العاده عالی داشت کم کم بد میشد و من حال خوبم رو پیوند داده بودم به دیدنش برای همین هم فکر میکنم شرایط جور نشده تا الان چون زور میزدم خلاصه من حس کردم که این موضوع که من هی بهش بگم که ما همو ببینیم و فلان و بهمان و اینا داره رابطه مارو بدتر میکنه و بنظرم باید به این جمله که:

    خداوند در بهترین زمان و بهترین مکان مارو هدایت میکنه

    باور پیدا کنم

    خلاصه حس من کمی داشت بد میشد باز فرکانس شک اومد حس میکردم با این رفتارم که پیوند بزنم به دیدنش حس خوبم رو باعث بشه که خودم و رابطه رو محدود کنم،، واقعا ازم انرژی میبرد نجوا های احساس عدم لیاقت رو میاورد سراغم و خلاصه تا امروز هم ما همو ندیدیم هنوز و کمی حس کردم به جای اینکه بخوام رابطه رو بهتر کنم بدترش کردم.. خلاصه امروز بهش پی ام دادم توی تلگرام (بعد از دو روز بی خبری که این خودش بازم از چیزایی هست که میگم ما واقعا به هم وابسته نیستیم)

    و باهم حرف زدیم اما چند روزه واقعا احساسم بد شده انگار اون احساس شور و شوق جاشو داده به احساس بد و شک خلاصه امروز که پی ام دادم یکم سلام و چخبر و اینا بعد که ویس دادم یکم ایشون دیر جواب داد و باز نجواها اومد که نکنه باز رابطمون میخواد خراب بشه.. بعد یهویی رفتم سر و صورتم رو آب زدم که حسم خوب بشه اومدم دیدم جواب نداده یک الهامی انگار بهم گفت که تلگرام رو اصلا پاک کنم یک چندروزی،، بی خبر ازش باشم و دور باشم ازش و برم توی درون خودم دنبال جواب مسائل بگردم حالم و خوب کنم و لذت ببرم از همه چی و تمرین انجام بدم، حواسم به دوره ام باشه و روش کار کنم و خلاصه پلن چیدم که برم به درون،، امروز این تصمیم هارو گرفتم خب… و همون یک ساعت اولی که تلگرام رو پاک کردم و دیگه نیازی ندیدم چک کنم عزیزدلم رو همش،، یک احساس بینهایت خوبی بهم دست داد یک تمرکز خیلی خوب یک حال خیلی عالی داشتم و واقعا لذت بخش بود و تازهه این چیزارو تجربه کردم و تازه که درمورد اش نوشتم فهمیدم که دقیقا چه چیزی از رابطه میخوام و دلم میخواد تجربه کنم و الان متوجه میشم که همه این دیدن ها و همه اینها بهونه ایی بوده تا من بخوام لیاقت خودم رو به خودم ثابت کنم لیاقت رابطمون رو ثابت کنم و اون چیزی نبوده که حتی بهش نیاز داشته باشم و تنها کاری که کرده باعث شده که تمرکز من از روی اهدافم بره و تمرکز عزیزدلم رو هم بهم بزنم

    برنامه داشتم که تا شنبه نرم تلگرام اما الان همون حس بهم میگه برم و این چیزا رو بهش بگم و اون چیز نادرست و این محدودیتی که برای خودم درست کردم رو باهاش صحبت کنم و دیگه محدودیتی نداشته باشم،، دیگه فکر ها منو اذیت نکنه و بدون دغدغه هدف هام رو دنبال کنم و هیچ نگرانی راجع به این موضوع نداشته باشم

    خداروشکررر که با کسی تو رابطم که اینارو خیلیی خوب درک میکنه و چقدر باهاش حرف دارم و مطمئنم که امروز که حسم رو خوب کردم در مدار اتفاقات خوب قرار گرفتم و امیدوارم خدا هدایتم کنه که چه حرفایی بزنم بهش چون دقیقا نمیدونم..

    یک جورایی میخواستم با این رفتنه از مسئله فرار کنم اما راه حلش خیلی ساده بود و با این راه حل میتونم هم عزیزدلم رو داشته باشم اونم بک رابطع فوق العاده واقعااا و هم هدف های خودم رو به شدت دنبال کنم و زمانی نزارم که بخوام حتی بهش فکر الکی بکنم و دغدغه ایی داشته باشم برای هر موضوعی دقیقا مثل رابطه استاد..

    و دیگه وابسته نباشم تا بخوام رفتار هایی از خودم نشون بدم که باعث خرابی رابطه بشه

    تازه من از قشنگیای این رابطه نصفش رو هم توی این کامنت نگفتم..

    این بود توضیحاتم و چقدرر نوشتنش بهم کمک کرد فکر نمیکردن اینقدر حالم عالی بشه و رهابشم و به این راه حل خیلی خوب برسم کاقا هم هدف هام رو داشته باشم هم عزیزدلم رو و همه چی باهم رشد کنه و لذت ببریم از وجود هم اخه الان توی تایمی هستیم که ما باید خودمون رشد کنیم تمرکزمون روی خودمون باشه و اگه خودمون رشد نکنیم نمیتونیم رابطه رو رشد بدیم

    امیدوارم بتونم به راحتی و عزتمندانه این مسئله رو حل کنم

    و واقعا این مبحث دیدن چیز مهمی نیست وقتی که ادم خودش هدف های خودش رو داشته باشه و با کسی باشه ک این همه حرفای قشنگ و تجربه های قشنگ میتونن باهم داشته باشن

    چقدر شده که من ارتباط نزدیکی با بچه های سایت حس کردم اما مگه یک بار هم دیدمشون؟ مهم فرکانس قلبه و کم کم. این فرکانس مارو در بهترین مکان و زمان کنار هم میزاره خدایا عاشقتم!

    احتمالا برای عزیزدلم که ویس بگیرم توی تلگرام باز تا فردا شب تلگرام رو پاک کنم و به هدف هام فکر کنم و اونارو دنبال کنم و با حالی خوب این رابطه و زندگیم رو ادامه بدم و هرجا هم که حس کردم مسئله های اینچنینی هست حلش میکنم و اگر دیدم که نیاز به نوشتن توی سایت دارم بازم میام مینویسم

    خدایاااشکرتتتت

    پس الان میرم و صحبت میکنیم باهم مسئله رو حل میکنم برای خودم و عزیزدلم و بعدش با. همون حس خوب و پلن هایی که برای این چندروز ریختم میشینم هدف هامو تمرکزی دنبال میکنم بدون اینکه نیاز باشه دیگه زیاد از حد به عزیزدلم فکر کنم یا بخوام به نگران باشم که نکنه مسیر اشتباهی رو بره(که این خودش نوعی شرک هست)

    الهی خودت هدایتم کن

    خداوند یار و نگهدار و هدایتگر هممون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: