عشق واقعی از دیدگاه استاد عباس ‌منش

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار  مرضیه عزیز به عنوان متن توضیحات این فایل:

خداوندا از شر نجواهای شیطان به تو پناه میبرم

به نام خدایی که منو خالق زندگیم آفریده

سلام سلام به همه ی اعضای خانواده ام

من باور دارم لیاقت روابط عالی رو دارم

استاد،استاد همین دیشب وقتی داشتم کامنتهای دوستان رو میخوندم،بیشترین توجه روی خانم شایسته بوده،حتی خود من فکر میکنم تووی کامنت قسمت ۵۹ نوشتم که حس میکنم فرکانس مریم جان تغییر کرده،اصلا ذوق کردنش برای هر چیزی متفاوت شده،فکر کردم دلیلش چی میتونه باشه،یهو اینهمه توجه و زوم کردن روی مریم جان هستش،یادم اومد که تووی قسمت ۵۸ مریم جان گفت داره روی دوره ی روابط کار میکنه‌،گفتم همینه،ایشون دارند روی روابط کار میکنند و اینجوری داره نتیجه میگیره،حالا امروز هم میبینم که فایل امروز مربوط به همین موضوع روابطه

خدای من چقدر فرکانسها دقیق دارند عمل میکنند،چقدر زیبا همه چیز به هم وصله،خدایا شکرت

استاد وقتی فایل امروز رو گوش دادم و نکاتشو نوشتم،متوجه شدم پایه ی این فایل آزادیه که از باور توحید میاد،خدایا خدایا چقدر دقیق داری پاسخ میدی،آزادی‌،آزادی،این روزها اونقدر همه ی اطرافیانم دارند بهم فشار میارند که احساس میکنم توو قفسی هستم که میله هاش دارند فشار میارند و جسممو خورد میکنند،یه تضادی که نقطه ی مقابلش برای من آزادیه،آزادی،فقط از خداوند هدایت خواستم و میخوام،کمکم کنه تا سربلند از این تضاد بیرون بیام

استاد،گفتی دوست نداری کسی نگرانت باشه،بخدا بخدا منم هیچوقت دوست نداشتم کسی نگرانم باشه،چون این نگرانی آزادی منو میگرفت‌،وقتی جایی میرفتم،به مادرم میگفتم بهم زنگ نزنه،چون احساس میکردم با زنگ زدنش،آزادی من گرفته میشه،اونموقعها فکر میکردم دختر سرکشی هستم،اما الان بیشتر دارم درک میکنم که ایمان داشتم خدا مواظبمه‌،وقتی کسی بهم زیاد توجه میکنه احساس خفگی بهم دست میده،الان دارم متوجه میشم چون درون من فقط فقط آزادی میخواد

خدایا من تشنه ی آزادی ام،هدایتم کن

استاد نمیدونی وقتی حرف از آزادی میشه من تموم وجودم به جنبش در میاد‌‌،عطشم بالا میره که من آزادی میخوام آزادی

خدای من وقتی به گذشته فکر میکنم،به هر تضادی که برخوردم،نقطه ی مقابلش آزادی بوده،حتی خانواده ام،پدرم،من پدری رو انتخاب کردم که آزادی منو گرفته،ایمان دارم انتخاب من برای لذت بردن از زندگیم پایه ش آزادی،آزادی،خدایا شکرت

هر تضادی که تا الان بهش برخوردم،یه قسمتی از آزادیمو به دست آوردمه،اما من اون از حد از آزادی رو میخوام که انسان میتونه در این دنیا تجربه کنه.خدایا هدایتم کن

خدای من ویوی پشت سر استاد بی نظیره،معرکه ست،چه پوستری،پوستری که نقاشش خداونده،محشره،خدایا شکرت

خدایا شکرت بابت این بهشت رویایی

خدایا شکرت بابت دستی از دستانت چون استاد عباسمنش و خانم مریم شایسته

خدایا شکرت بابت خودم که تصمیم گرفتم تغییر کنم

خدایا شکرت بابت خودت که منو به راه صراط مستقیم هدایت کردی

خدایا شکرت بابت این گنج بی نهایت سایت استاد عزیزم

خدایا شکرت بابت دوستان همفرکانسم در این گنج که خوندن کامنتهاشون منو سرشار از آگاهی جدید میکنه

خدایا شکرت،خدایا شکرت،خدایا شکرت

وقتی ما روی خودمون کار کنیم و باورهای مناسبی رو در جهت خواسته مون جایگزین باورهای محدود کنندمون کنیم لاجرم جهان ما رو هدایت میکنه به سمت خواسته مون،حالا خواسته ی ما روابط عالی باشه،ثروت باشه،سلامتی باشه،آزادی باشه

خدای من باز هم داری بهم یادآوری میکنی که فقط فقط خودم هستم که مسئول زندگیم هستم،داری بهم میگی که همه چیز از درون خودمه،من مسئول صددرصد اتفاقات زندگیم هستم،خدایا شکرت

خدایا شکرت بابت قانون تکرارت

خدایا شکرت بابت قانون فرکانست

خدایا شکرت بابت قانون تکاملت

خدایا شکرت،خدایا شکرت،خدایا شکرت

خدایا خدایا کلمه به کلمه ی این فایل وصف حال این روزهای منه،استاد همین دیشب یه یادداشت برای کارفرمام نوشتم،اینقدر بد پاسخ داد،که یه لحظه خواستم بهم بریزم،گفتم مرضیه تو خواستی اونو تغییر بدی در صورتی که مشکل از درونه خودت،این روزها فراری ام از همه ی آدمهای اطرافم،همش دنبال راهی ام برای در رفتن،اما نگو که اونها دارند یه وجه اشتباه از درون خودم رو بهم نشون میدن،خدایا چقدر دارم به آرامش میرسم،اینها همه از درون خودم هستند اونها فقط دستی از دستان خداوند هستند که دارند پاسخ فرکانسهای خودم رو میدن‌،خدایا شکررررررت

کسانی که در حال هدایتند،من روی خودم کار میکنم،خودم رو لایق یه آدمی با چنین ویژگی هایی میکنم،خداوند منو هدایت میکنه به سمت آدمهای مناسب با باورها و فرکانسهای من

مریم جانم با تموم وجودم تحسینت میکنم عزیزم،همیشه حرف شما تووی خونه ی ما هست،همیشه میگم چقدر مریم شایسته درونش اوکی بوده که کنار استاد عباسمنشه،با تموم وجودم تحسینت میکنم که همیشه از مرز محدودیت هات میگذری و بر ترسهات غلبه میکنی،الان یاد سفر به دور امریکا افتادم قسمت ۲۸،و پیام نیاگارا برای شما:فقط خودت باش،آزاد و رها باش از قید هر محدودیتی که آدمها درست کردن و راه خودت رو برو،راهی که بهش علاقه داری و بهت احساس زنده بودن میده

مریم جانم من دیوانه ی این قسمت از سفر به دور امریکا هستم،تقریبا هر روز نگاهش میکنم چون پایه ش آزادیه،آزادی،حرفهای استاد راجب شما،قشنگ داره عملکرد شما رو راجب پیام نیاگارا بیان میکنه،این یعنی شما حرف و عملتون یکیه،بخدا که من خوشبختترین دختر عالمم که عضو این سایت هستم و دارم قوانین خداوند رو عالی درک میکنم

مریم جانم میدونی چیه وقتی این حرفها رو میشنوم،وقتی عملکرد شماها رو میبینم،دوست دارم همین لحظه بدوم و تکاملمو طی کنم،اما باز جمله ایی از شما منو آروم میکنه که شما آروم آروم هدایت شدین به همچین جایی،خدایا شکرت

خدای من،من وقتی آدم توانمند،توحیدی،متوکل باشم،جهان لاجرم از همین جنس آدم رو سر راهم قرار میده،چون همه چیز براساس فرکانسها و باورهای خودمه،خدایا شکرت

انسان وقتی به خداوند توکل میکنه دیگه نگرانی نداره،استاد خدا میدونه از وقتی با شما هستم چقدر توحیدی تر شدمه،چقدر نگرانی هام کمتر شده،تا میخوام لحظه ایی بترسم،محکم به خودم یادآوری میکنم خدا مواظبمه،و اون کاری رو که دوست دارم انجام میدم،خدایا شکرت

توکل یعنی اینکه خداوند حواسس به همه چیز هست یعنی مرضیه آزاد و رها زندگی کن،از هیچ چیز نترس،و همه چیز رو به خدا بسپار که خدا حواسش به همه چیز هست‌

خدایا من خودم رو به تو سپردم،کمکم کن تووی عملم اینو بهت ثابت کنم

خدای من استاد وقتی بالاترین استانداردهای شما رو دارم میشنوم و میبینم،متوجه میشم من خیلی خیلی باید روی خودم کار کنم،قطعا شما هم روزهایی رو که ما داریم میگذرونیم،گذروندی،تکامل رو طی کردی‌، و هر بار در مدار استانداردهای بالاتری قرار گرفتی‌،این منو خوشحال میکنه مسیری که تهش آزادی مالی،زمانی،مکانی هست،تکامل طی کرده،تکامل با لذت نه با زور،این به من آرامش میده که شما تونستی،منم میتونم،خدایا شکرت

خدایا تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم

مراحل رسیدن به خواسته

اول شنیدن قانون خداوند

دوم درک کردن قانون

سوم عمل کردن به قوانین در زندگیمون====نتیجه

رابطه ایی که دو تا انسان موحد،توحیدی،متوکل دارند با هم لذت میبرند تا وقتی که با هم هستند،با هم هستند لذت میبرند،با هم نیستند هم لذت میبرند

خدای من همینه توحید و یکتاپرستی‌،من به هیچ چیز و هیچکس وابسته نباشم،تا وقتی با کسی ام لذت ببرم،وقتی رفت ایمان دارم خداوند بهترشو سر راهم قرار میده،تا وقتی دارم زیبایی رو میبینم ازش لذت ببرم و براحتی رهاش کنم برم چون ایمان دارم خداوند زیبایی های بیشتری رو برام در نظر گرفته،استاد تووی سفر به دور امریکا چون توحیدتون رو تووی عملکرد نشون دادی،هر جا میرفتی،با هر ادمی برخورد میکردی نهایت لذت رو میبردی بعد هم راحت رها میکردی و میرفتی و خداوند بهتر و بیشترشو سر راهت قرار میداد

بخدا دارم دیوانه میشم از اینهمه آگاهی،استاد واقعا یه وقتهایی یه درکهایی از فایلهای شما دارم که نمیتونم بنویسمشون،اونقدر همه ی قوانین بهم وصل هستند که با هر جمله ی شما من قانون تکرار،تکامل،هدایت،استمرار،توجه و…رو درک میکنم که واقعا نوشتن رو برای من سخت میکنه،چون اونموقع باید موشکافانه بنویسم در حال حاضر کمی برام سخته‌،امیدوارم در طی تکامل بتونم انجامش بدم،خدایا شکرت

یک رابطه خوب،سرشار از توانمندی‌،استقلال،احترام به عقاید همدیگه،ازادیه،خدایا شکرت

استاد:اونی که هستم،همونی ام که من هستم یعنی آزادی،آزادی

استاد چقدر با جملات شما چراغها داره تووی ذهنم روشن میشه،یکی از دلایلی که چندسالی میشه دوست نداشتم وارد رابطه ایی بشم،همیشه میگفتم اگه من خوبم،خودمم که خوبم،اگه بدم هستم باز خودمم،اینکه کسی بیاد توو رابطه با من بعد بگه چون من بالا سرت هستم تو خوبی وگرنه خودت باشی‌ خوب نیستی،این خط قرمز من بود،سریعا کات میکردم،چون نمیتونستم همچین چیزی رو تحمل کنم،اونموقع نمیدونستم چرا اینجوری ام اما الان با حرفهای شما متوجه میشم چون خواسته ی من آزادی بوده،خدایا شکرت

استاد حس دویدن دارم،بخدا احساس میکنم درونم داره میرقصه،هی دارم بیشتر درک میکنم چرا هدایت شدم به سمت شما،خدایا شکرت

وقتی ما تووی مسیر درست بریم،ادمهایی رو جذب میکنیم که با ویژگی های ما اوکی هستند،دقیقا،وقتی با کسی برخورد میکنم که به ظاهر داره کمکم میکنه اما از وجودش احساس بدی دارم،میگم شاید دستی از دستان خدا باشه ردش نکنم،بعد میگم چیزی یا کسی که از سمت خدا باشه،قطعا باید به من احساس خوب بده،این شخص به من احساس خوبی نمیده،برای همین تصمیم میگیرم و با جسارت ردش میکنم،همینم باعث شد خواسته ایی درون من شکل بگیره،تعامل و دوستی با ادمهای جدید که خداوند خواسته مو مستجاب کرد و هدایتم کرد به این گنج بی نهایت و تعامل و دوستی با ادمهای جدید،خدایا شکرت

خدایا شکرت که داری با این نشونه ها بهم میگی خبرهای خوب در راهه

قرار نیست نگاهمون به روابط،رابطه ایی باشه که تا ابد ادامه پیدا کنه=آزادی

ما انسان هستیم و تغییر میکنیم=آزادی

استاد کلمه به کلمه ی شما پایه ش آزادیه،آزادی بالاترین و بزرگترین خواسته ی منه،خدایا شکرت

زندگی فرصت کوتاهیه،استاد منم میخوام مثه شما از این فرصت استفاده کنم،من مثه استادم دختر با اراده و عملگرایی هستم.خدایا شکرت

قانون اینه که ما روی خودمون کار کنیم و جهان ادمهای مناسب رو وارد زندگیم میکنه

کار من:کار کردن روی خودم

کار جهان:چینش آدمهای اطراف من طبق فرکانسها و باورهای من

خدایا شکرت،خدایا شکرت،خدایا شکرت

خدایا شکرت که او وقتی مسیر درست رو نشونم دادی دیگه به شخصی وابسته نشدم

خدایا شکرت که رها از هر انسانی دارم زندگی میکنم

استاد من این جمله رو قبلا از شما شنیده بودم اما درکش نکردم،و الان در مدار درکش قرار گرفتم،خدایا شکرت

بعضی ها یک کویر دارند اما میخوان تووش برنج بکارن

کسی که ایمان به خداوند داره میگه من ثروت میخوام،و روی باورهاش کار میکنه خداوند هم از بی نهایت راه ثروت وارد زندگیش میکنه

کسی که ایمان به خداوند داره میگه من همسر خوب میخوام و روی باورهاش کار میکنه و خداوند هم دستی از دستانشو مطابق با فرکانسها و باورهاش به عنوان همسر وارد زندگیش میکنه

کسی که ایمان به خداوند داره که میگه من خوشبختی میخوام و روی باورهاش کار میکنه و خداوند هم از بی نهایت راه خوشبختی رو وارد زندگیش میکنه

و…

این یعنی محدود نکردن و دست خدا رو باز گذاشتن و ایمان داشتن و متوکل بودن به اینکه خداوند بهترینها رو وارد زندگیش میکنه

خدایا همینطور که داری کمکم میکنی قوانینت رو درک کنم،کمکم کن تووی زندگیم هم اجراشون کنم،تا در دنیا و آخرت سعادتمند بشم،الهی آمین

وقتی من دنبال یه آدمی هستم که با صداقت،درستکار،باایمان،وفادار و…باشه آیا خودم با صداقت،درستکار،باایمان،وفادار و…هستم؟؟؟

اگه هستم که جهان لاجرم اون شخص مناسب با خواسته ی من رو وارد زندگیم میکنه،اگه نیستم که باید روی خودم کار کنم و به طور واقعی نه ادا اونی بشم که میخوام لاجرم جهان اون شخص مناسب رو وارد زندگیم میکنه،خدایا شکرت

وقتی که قانون رو بدونم،و ایمان داشته باشم به درستی خداوند و ایمان داشته باشم که وقتی تغییر کنم جهان اطرافمو با ویژگی هایی که با تغییر من هماهنگه با فرکانسهای وجودی من هماهنگه میچینه بدون نقص،دیگه نگران دنیای بیرون از خودم نیستم،چون باور دارم جهان طبق فرکانسها و باورهای منه که آدمها رو وارد زندگیم میکنه،خدایا شکرت

خدایا شکرت بابت درکم از قوانینت

مریم جانم بی نهایت ازت سپاسگزارم که این فایلها رو داری برای ما میگیری و تدوین میکنی،با دیدن این فایلها خواسته های من فراتر از کهکشان راه شیری رفته،و ایمان به اینکه همه چیز در این دنیا ممکنه،حتی خواسته ایی که هیچ انسانی روی زمین انجام نداده باشه،اما من میتونم و میشود که اون اولین نفره باشم،خدایا شکرت

استاد با تموم وجودم زندگی شما رو تحسین میکنم،واقعا که با دیدن زندکی شما از خیلی از مرزهای محدودیت گذشتم،خدا میدونه که چه مزرهای بزرگتری رو باید بگذرم ازشون،باید تکاملم رو طی کنم،با یاری خداوند و هدایت خداوند که منم میتونم زندگی رو خلق کنم که از تموم جوانبش لذت ببرم،الهی امین

درس این فایل:فقط و فقط روی خودم کار کنم،و یک تغییر اساسی و واقعی کنم،هیچ محدودیتی وجود نداره،کافیه فقط بخوام،که میخوام.

خدایا شکرت که با دیدن این قسمت باگهایی در ذهنمو پیدا کردم

خدایا شکرت الان که دارم کامنتمو به پایان میرسونم سرشار از آرامش و شادی ام

خدایا شکرت‌،خدایا شکرت،خدایا شکرت

ممنونم استاد گرانقدرم

ممنونم مریم جانم

ممنونم از دوستانی که کامنت منو مطالعه میکنند و بهم لایک میدن

پروردگارم بگو از تو چجور سپاسگزاری کنم،تا دلم راضی باشه،بگم آخیش عالی سپاسگزاری کردم،که هر چه میگم خدایا شکرت باز حس میکنم کمه،کاش میشد احساسمو تووی کلمات مینوشتم.خدایا شکررررررررررررررررررررررررررت

راستی استاد دیشب خواب دیدم امریکا هستم

دوستون دارم

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    484MB
    32 دقیقه
  • فایل تصویری عشق واقعی از دیدگاه استاد عباس ‌منش
    143MB
    32 دقیقه
  • فایل صوتی عشق واقعی از دیدگاه استاد عباس ‌منش
    29MB
    32 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

709 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «طیبه» در این صفحه: 2
  1. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 731 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 25 بهمن رو با عشق مینویسم

    عشق دلم

    ماچ ماچی من

    نور چشم و دلم

    خودخواه دوست داشتنی من

    روز عشق من و توست ربّ من

    البته هر ثانیه ، من و تو عشق میکنیم، اما ارتباط بینمون

    امروز یه جور، خاص تر بود و ویژه تر

    خیلی دوستت دارم ربّ من

    جدیدا بهش ربّ دلم ،هم میگم

    امروز، من به قدری حالم فوق العاده عالی بود که از اول صبح که تمرین ستاره قطبیم رو نوشتم و با عشق تجسم کردم و روزم رو آغاز کردم

    ًبسیار حالم عالی بود

    من از دیشب نخوابیدم و تا 4 بیدار بودم و قرآن خوندم و به قدری راحت میتونستم متوجه بشم که حس فوق العاده ای داشتم

    چقدر خدا عزیز و مهربون ماچ ماچیه

    شکرت ربّ من

    داشتم قرآن میخوندم خوابم میگرفت بعد که کمی با خدا صحبت کردم ،گفتم کمکم کن چه کاری باید انجام بدم انرژی بدنم بیشتر و بیشتر بشه ؟؟؟

    و اینو گفتم و خوابیدم و 8 بیدار شدم

    فقط 4 ساعت خوابیدم

    اما از خدا خواستم خوابم 2 ساعت بشه و انرژی بده بهم

    امروز نزدیک ظهر ، داشتم برای فروش نقاشی انجام میدادم که یهویی یه فایلی از اینستاگرام دیدم که میگفت

    خیلیا ازم میپرسن چرا هر روز داخل آب سرد میری ؟!!

    هیجان انگیزه

    این هدیه ایه که میتونید به بدنتون بدید

    چیزی که میخوام با شما به اشتراک بذارم ،شمارو شگفت زده میکنه

    در روز اول تا سوم ، بدن شما بلافاصله وارد شوک میشه

    وحشت ناکه

    رگ های خونی شما به سرعت منقبض میشه و خون با فشار به سمت اندام حیاتی میره این، باعث آزاد سازی گسترده نوراپی نفرین و هشیاری شما رو تا 530 درصد افزایش میده

    روز چهارم تا هفتم

    جادو از اینجا شروع میشه

    بدن شما شروع به تولید گلبول های سفید میکنه و سلول های مبارزه با بیماری رو تا 300 درصد افزایش میده

    روز 8 ام تا 14 ام

    متابولیسم شما به طور دیوانه کننده ای بالا میره

    تحقیقات نشون داده که وان یخ میتونه درجه متابولیسم رو تا 350 درصد افزایش بده

    این زمانیه که مزایای فوق بشری شروع میکنه و بدن شما شروع به تولید چربی قهوه ای میکنه

    و سیستم ایمنی بدن به بالاترین سطح ممکن میرسه

    چی داشتم میشنیدم

    من نزدیکای اذان که قرآن خوندم ، از خدا درخواست کردم که راهی نشون بده که بدنم انرژیش بیشتر بشه

    خیلی خوشحال بودم این موضوع رو به من گفت

    سعی میکنم انجامش بدم و از نتایجش بیام و بنویسم

    وقتی کارامو انجام دادم مادرم رفته بود خونه همسایه برای مولودی که برای نیمه شعبان داشتن

    خواهر زاده ام اومد و وقتی اومد من همیشه درو باز میکردم و میرفتم اتاقم ، تا اون بیاد و سلام بده ، اما چند وقته که میرم وایمسیتم جلوی در و قشنگ سلام میدم و با احترام باهاش صحبت میکنم

    به قدری لذت بخش بود که وقتی تمرین میکنم از درون رفتارم خوب باشه ،حتی رفتار خواهر زاده ام هم تغییر کرده

    طیبه ای که توی این یک سال ، تلاش میکرد ارتباطش با خواهر و خواهر زاده اش خوب باشه

    درسته خوب شده بود اما خیلی خوب که من میخواستم نبود

    اما از وقتی عشق و مودت رو گوش میدم و به تمریناتش سعی میکنم عمل کنم ، رفتار خواهر و خواهر زاده ام به طرز شگفتی خوب شده

    مثل من همیشه خنده به لب دارن

    خدایا شکرت

    از چیزای خوب صحبت میکنیم و کسب و کارش رونق گرفته

    وقتی اومد و من باهاش صحبت کردم و رفت تا تو کوچه با بچه ها بازی کنه وقتی به چشماش نگاه میکردم با خودم میگفتم طیبه فقط امروزه که داری این لحظه رو تجربه میکنی ، پس با عشق تجربه کن و لذت ببر با صحبت کردن با خواهر زاده ات .

    ، و من برگشتم اتاق ، یهویی گفتم ممنونم طیبه

    که داری تلاش میکنی خوب باشی و یاد میگیری که مثل خدا مهربون باشی

    و یهویی نمیدونم چی شد از خوشحالی زیاد ، گریم گرفت و فقط چند بار گفتم خدایا سپاسگزارم

    خیلی حس خوبی داشتم

    آخه همیشه دلم میخواست با خواهرم و خواهر زاده ام ارتباط خوبی برقرار کنم

    و از وقتی ذهنم با روحم هماهنگ بوده کاملا رابطه خوبی داشتیم با خواهرم

    من این روزا سعی دارم که وقتی از صبح بیدار شدم تا شب لذت ببرم از تک تک لحظاتم ، چون دیگه امروز رو نخواهم دید

    پس بهتره که با عشق لذت ببرم

    و سعی دارم آگاهانه یادم باشه این موضوع

    نه فقط ارتباط برقرار کردن با آدمابلکه هر کاری که انجام میدم به خودم یادآوری کنم که این آخرین باریه که انجامش میدم و امروز دیگه هیچ وقت نخواهد اومد پس از لحظه ام لذت ببرم

    وقتی مادرم برگشت ،گفته بود براش یه تیکه از کلاهی که نصفه بود رو ببافم و جمعه ببره بفروشه

    من بافتم و یه طرح جوجه اردک شد و به قدری زیبا بود که حاضر شدم تا ببرم به خواهرم نشون بدم

    و از اونجا برم یکم پیاده روی کنم و با خدا صحبت کنم

    وقتی رفتم ، خواهر زاده ام‌گفت ،خاله صبر کن منم بیام

    دیدم سریع حاضر شد و گفت میشه باهم بریم مرکز خرید و به ماشین حسابم باتری بخریم

    گفتم باشه و رفتیم

    امروز با خواهر زاده ام خوب صحبت کردم بردمش ساعت فروشی

    وقتی با این نگاه ، که امروز رو دیگه هیچ وقت نمیتونم تجربه کنم و زیبایی هاش رو ببینم ، امروز تمرین کردم که فقط امروز هست که میتونم با آدما در این جهان هستی خوب صحبت کنم و هیچ وقت تکرار نمیشه و دیدن آسمون و درختای امروز رو هیچ وقت نمیبینم و امروزه که میبینم و فردا همه چیز متفاوت تر میشه ، به قدری احساسم خوب بود که گریه کردم

    از اینکه دارم تمرین میکنم که احترام بذارم به خودم و به جهان هستی خوشحالم

    اینکه با احترام گذاشتن به خودم سبب میشم جهان هستی انسان هایی سر راهم قرار بده که به من احترام میذارن

    یه لحظه گفتم من که هر روز درختارو میبینم ،اما بیشتر که فکر کردم گفتم نه طیبه ، درختا و آسمون و همه چی هر ثانیه درحال تغییرن چه برسه که فردا بشه

    تو هرلحظه داری جدید ترین ورژن همه چی رو میبینی، پس توجه کن و لذت ببر

    بعد یهویی مادرم گفت طیبه از جاکلیدیات میخوام ازت بخرم ببرم عیدی بدم به بچه ها 70 تا جاکلیدی ازم خرید و 560 شد

    چقدر ساده داره به حسابم واریزی میاد

    بدون اینکه کار خاصی انجام بدم

    خدایا شکرت

    من و خواهر زاده ام که برگشتیم خونه از ایستگاه صلواتی نیمه شعبان چیپس سرخ میکردن ، گرفتیم و برگشتیم و یکی از همسایه هامون که یه مرد بی نهایت خوش رو و آرام و مودب هست مارو دید و چون ترک زبان هستن ،به ترکی گفت دستام کثیفه ،به خواهر زاده ام گفت چی داری میخوری به منم بده

    و خواهر زاده ام یه چیپس به دهنش گذاشت و رفتیم خونه

    چقدر همسایه هامون انسان های مودبی هستن

    8 طبقه 15 تا همسایه داریم

    خدایا شکرت به خاطر تک تک همسایه های خوبی که داریم

    شب که برگشتم خونه خیلی حس خوبی داشتم و جلو آینه وایسادم و آهنگ دست من نیست تو عزیز جونمی رو برای خودم و خدا میخوندم و باب دلمی رو هم میخوندم

    یهویی وایسادم و نزدیک آینه رفتم و شروع کردم به صحبت کردن ، خیلی حالم خوب بود ، به خدا گفتم امروز روز عشق من و تو هستا

    و یهویی بهش .گفتم دوستت دارم خودخواه دوست داشتنی من

    که دوست داری فقط و فقط من تو رو دوست داشته باشم

    و بهش گفتم یادم بده که خودخواهانه عشق بورزم و شادی خودم و حسی که بعد بخشیدن عشق دارم رو همیشه حس کنم و بی نهایت تر به من عشق رو عطا کنی

    و به خودم نگاه میکردم میگفتم چقدر زیبایی دختر

    و کلی صحبت کردم

    همین که اومدم بشینم، هدایت شدم به سایت

    دیدم یه پاسخی برای من اومده

    از دوست و خانواده صمیمیم در سایت ،زکیه لواسانی پیام اومده بود

    وقتی شروع کردم به خوندن پاسخی که برای من نوشته بود

    صحبت هاشون خیلی عجیب بود برای من ،درک میکردما و به دقت خوندم و حتی پیام رو دریافت کردم

    و براشون نوشتم :

    به نام ربّ

    سلام زکیه جانم

    نمیدونم چجوری بگم

    پیامت بی نهایت برای من پیام داشت و عجیب بود

    قبل اینکه پیامت رو بخونم داشتم جلو آینه با خدا صحبت میکردم و تازه از بیرون اومده بودم و با خدا رفته بودم قدم بزنم و وقتی اومدم خونه ، مامانم گفت ولنتاین مبارک روز عشقه و نیمه شعبان هست فردا

    ،خندیدم و گفتم ولنتاین مبارک و وقتی اومدم اتاقم جلو آینه وایسادم و تو دلم به خودم میگفتم تو چقدر زیبایی

    و آهنگ دست من نیست تو عزیز جونمی ،خودت نمیدونی ،همه بود و نبودمی

    دست من نیست ای عشق ستودنی

    رو گوش میدادم

    و با خدا صحبت میکردم

    با این آهنگ

    میگفت تو این اتاق پیچیده بوی تن تو بیا بازم منو تو آغوشت بگیر

    و جلو آینه میخوندم و خودمو بغل کردم و بوس کردم و خدا رو حس میکردم و میخندیدم

    و رفتم جلو آینه و نزدیک تر شدم و صحبت کردم

    گفتم صاحب این تصویر زیبا دوستت دارم

    و وقتی میگفت

    دوست دارم وقتی که نزدیک منی ،اسممو آروم توی گوشم بگی

    و تک تک لحظات روز 2 دی رو به یاد میاوردم که خدا چجوری با این آهنگ به من گفت که تو این تیکه ،لاتخافی و لاتحزنی طیبه

    و هر بار با گوش دادن به این آهنگ این لا تخافی و لا تحزنی رو میشنوم

    که میگه

    من با توام نترس و نگران نباش

    و من از اون روز زیاد گوش نداده بودم تا اینکه این یه هفته رو همه اش این آهنگ رو با باب دلمی گوش میدم و به قدری حالم خوبه که فقط با خدا صحبت میکنم

    که روز2 دی خدا این آهنگ رو به من نشونه داد

    بی نهایت سپاسگزارم ازش

    حتی من نشستم و گفتم خدا امروز روز من و تو هست ،روز عشقه

    اولین سالی بود که من امروز فقط با خدا صحبت میکردم و حالم خوب بود

    هر سال یه خلائی داشتم و دویت داشتم فردی کنارم باشه و یا توی این سه سال اخیر ، دوست داشتم فردی خاص باشه ،

    اما امروز فقط و فقط با خدا صحبت میکردم و سعی داشتم که حالم فوق العاده عالی باشه

    وقتی اینارو گفتم یهویی گفتم خودخواه دوست داشتنی من

    ماچ ماچی من

    عشق دلم

    به خدا گفتم و خندیدم

    و وقتی اومدم گوشیمو دستم بگیرم ،اومدم سایت ،دیدم دایره آبی افتاده کنار اسمم

    و یه پیام از شما برای من

    من شروع کردم به خوندن ،گریم گرفت پیامتون یه سری پیام هایی برای من داشت اما عجیب بود

    امانتی ، درو باز کن، احترام ،

    و این نوشته تون : بعد که برگشتم تو خونه چای ریختم با شیرینی بردم ،دیدم بلند شده میخواد بره

    چقد خوشحال شد

    برای اولین بار اسمم و صدا زد گفت زکیه راضی ب زحمت نبودم

    و تشکر کرد منم با لبخند گفتم خواهش میکنم

    خلاصه چای شو که خورد، نیم ساعت بیشتر نشست و رفت

    خیلی خوشحال بودم ک عمل کردم ب یکی از تمرینات دوره 12 قدم)

    و من در ادامه نشوشتم برای ایشون ، تک تک این نوشته هاتون برای من نشونه بود ،درکش میکردم

    اما به خدا دوباره گفتم من آماده نیستم

    و وقتی دیدم رد پاتونو اینجا نوشتین ، گفتم ببین طیبه این پیام برای توعه

    با دقت بخونش

    و چقدر عجیب تر اینکه امروز طبق گفته ها روز عشق بود و من با خدا صحبت میکردم ، حتی از فکرم گذشت برم کتابمو بنویسم اما نرفتم

    و این پاسخ برای نوشته کتاب ماچ ماچی بود

    وقتی کامل نوشته تونو خوندم عجیب بود رفتم به اسمتون نگاه کنم

    زکیه

    سریع شمردم حروفشو 4

    نمیدونم یه حسی بهم گفت فامیلیشو هم بشمر

    شمردم دقیقا 7 تا حرف

    و 7 و 4 کنار هم 74

    این عدد نشونه همیشگی خدا برای من هست

    یه عدد برای تایید

    عجیبه من تا حالا به اسم و فامیلی شما دقت نکرده بودم چه برسه بخوام تعداد حرف هاشو بشمرم

    خدا چی میخواد بهم بگه

    دلم میخواد رها باشم

    دوست دارم هرچی خودش بگه همون بشه

    دیگه نمیخوام به قول استاد عباس منش که میگفت ،جوری که من میخوام بشه فکر کنم

    میخوام خدا بگه

    آخه دارم یاد میگیرم منم امروز 12 قدم رو گوش میدادم

    نمیدونم واقعا

    هیچی نمیدونم

    ولی یه چیزی رو خوب میدونم

    همه چی به وقتش و در زمان و مکان مناسبش رخ میده

    هرچی از خدا به من برسه من به خیر خدا محتاج ترینم

    سپاسگزارم ازت که برای من پاسخی نوشتی درک های دیگه ام رو اینجا ننوشتم ،میخوام با دقت دوباره بخونم و در رد پام درک هامو بنویسم تا به رشدم کمک کنم و درکم بیشتر بشه

    بازم سپاسگزارم که برای من نوشتی زکیه جانم

    میبوسمت و خیلی خیلی دوستت دارم

    بی نهایت عشق خدا برای شما

    من امروز بعد از دریافت این پاسخ رفتم سراغ کتاب ماچ ماچی که شروع کردم به هدایت خدا

    نمیدونم چجوری اما به طرز عجیبی من پشت سرهم مینوشتم

    خیلی حس خوبی داشتم خدایا شکرت

    امروز من بی نهایت زیباتر و بهشتی تر از هر لحظه ام بود

    خدایا شکرت

    برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت و نعمت و بزرگ ترین دارایی خدا رو میخوام

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 731 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    105. روز شمار تحول زندگی من از این جعبه شگفتی خدا

    الان که مینویسم اتفاقات روز 13 فروردین رو از صبح مینویسم

    من امروز 13 ام که نوشتم در مورد نقاشی الهام شده ام که درمورد شب 21 شهادت امام علی بود

    و بعد اتمام تابلوم به چشمم یه چهره و یه پارچه دیده شد که به سرش بسته هست ولی هی سوال میپرسیدم میگفتم آخه خدا من حس میکنم که نقاشی یه جور دیگست و من نمیبینمش

    چجوریه؟

    امام علی که تو سجده موقع نماز بهش شمشیر زدن

    بعد امروز بعد از ظهر به تابلوی نقاشیم که نگاه میکردم دوباره پرسیدم

    و یهویی بالای اون قسمتی که پارچه میدیدم یه چهره ترسناک دیدم و یهویی یه صدایی شنیدم که تابلوتو برعکسش کن

    وقتی بلند شدم و برعکسش کردم همون چهره رو دیدم که در حال سجده بود و جونی

    و اون چهره ترسناک قاتل امام علی

    یه لحظه گفتم من آخه چطوری این چهره رو بکشم که هدایت شدم تو گوگل نوشتم و عکسایی که آورد دیدم تمام تصاویر چهره هاشون نورانیه و گفتم پس مشخص شد نور قراره بشه

    و بعد برای افطاری رفتیم خونه فامیلمون اونجا به خواهرم نشون دادم همین که عکسو دید گفت این شبیه شمشیره

    من اون رو ندیده بودم بعد گفتن خواهرم دیدم که دقیقا از جای شمشیر قطرات خون سرازیر شده

    و شروع کردم به گریه کردن

    وقتی به آبجیم تعریف میکردم به فامیلمونم که اومد اتاق و همیشه پیگیر نقاشیام هست پرسید و بهش گفتم و جریانشو براش تعریف کردم

    وقتی برمیگشتیم تو ماشین به داداشم تعریف کردم و وقتی دم در خونمون رسیدیم داداشم گفت طیبه از من به تو نصیحت این جور چیزارو دیگه به هیچ کس تعریف نکن

    میدونم بهت الهام میشه و خدا بهت نقاشیاتو میگه

    ولی وقتی تو میای به آدما میگی اونا ممکنه درکت نکنن و نفهمنت و تو اذیت بشی

    فقط هر کس پرسید این نقاشیاتو چجوری کشیدی بگو بهم الهام شده

    منم گفتم داداش آخه نقاشای دیگه هم مثلا استاد فرشچیان بهشون الهام شده کشیدن و جریان بعضی نقاشیاشونو گفتن

    گفت با این جزئیات نگفتن تو دیگه به کسی نگو چون شاید درکت نکنن که چی بوده بین تو و خدا

    یاد حرف استاد افتادم که میگفت همه چیز که مدار قرار گرفته و اگر در مدار شنیدنش نباشن اگر هزار بار هم بگی کسی نمیشنوه یا اشتباه میشنوه

    از این به بعد سعی میکنم جزئیات هدایت هامو به اطرافیانم نگم بین خودم و خدا باشه

    ولی بار هاشده که میگفتم نیام تو سایت بنویسم ولی یه حسی منو آورده به این سایت و نوشتم اتفاقات رو

    وقتی داشتم به فامیلمون تعریف میکردم ازم پرسید اسم تابلوت رو چی گذاشتی گفتم دیگه چون برای شب قدر بود اسمشو قدر گذاشتم

    ولی نمیدونم شاید باز به اسم تابلو فکر کنم

    بعد یهویی بهم گفت 21 امین سوره قرآن رو ببین چیه ؟

    شاید اسم تابلوتو اونجا مثل نقاشیای قبلیت باشه

    من نگاه کردم 21 امین سوره انبیا بود

    شروع کردم به خوندن

    به آیات 75 که رسیدم گفتم مگه من اسم تابلو رو مشخص نکردم همون دیشب که قدر هست

    پس چرا دنبال اسم میگردم

    آیه بعد رو که خوندم انگار خدا قشنگ جواب رو بهم داد

    آیه 76 و نوح را هنگامی که پیش از این ندا کرد

    پس ندایش را اجابت کردیم

    و تمام پیامبرارو تو آیات میگفت و میگفت خواستن و اجابت کردیم

    اینجوری درک کردم که یه حسی بهم گفت تو دیشب درخواست کردی و درخواستت اجابت شد

    سوالت این بود میخوام برای امشب یه نقاشی بکشم

    برای شب قدر باشه

    شب 21 ام

    و من هدایت شدم به فایل رابطه ما با انرژی که خدا مینامیم

    استاد گفتن که

    در زمان مناسبش بهت الهام میشود بهت گفته میشود

    و سوالی که گفته شد که پرسیده بشه

    این جمله منو یاد دیشبم انداخت که این سوال یهویی گفته شد بهم که بپرسم از خدا

    که گفته شد

    آیا من میتونم نقاشی برای امشب ، شب قدر 21 ماه رمضان بکشم

    و من بعد شنیدنش سوال رو تکرار کردم و از خدا پرسیدم و به جواب رسیدم

    و تو تقریبا 40 دقیقه تابلو نقاشیم رو کشیدم

    وقتی این هدایتای خدا رو میبینم برای نقاشیام انگار آروم تر از هر روز دارم میشم نسبت به همه چیز

    قبلا یه سری خواسته ها داشتم که قشنگ حس میکردم‌که چسبیدم بهشون و رها نیستم و بارها سوال میکردم چجوری رها باشم و تسلیم باشم

    و واقعا همه چیز تکامله وقتی به قبل نگاه میکنم میبینم چقدر من نسیبت به خواسته هام رها تر شدم و دیگه بی قراری قبل رو ندارم

    خدا هر روز داره به من درس یاد میده و کمک میکنه تا ظرفم رو بزرگ تر کنم

    درسته یه وقتایی شده درست درک نکردم و جواب نادرست گرفتم ولی اونم برای رشدم بود و انقدر زیاد ازش درس گرفتم که واقعا خدا روشکر میکنم که هر لحظه هدایتگرم هست درمورد همه چی

    امروز متوجه شدم که چقدر آروم تر شدم به نسبت روزای قبلم که یه وقتایی وقتی خواسته هام رو که فکر میکنم تقلای قبل رو ندارم و یه آرامش خاصی دارم وقتی بهشون فکر میکنم

    یه جورایی دلم قرصه میدونم که هدایتم میکنه در همه جنبه های زندگیم و ازش میخوام کمکم کنه تا عمل کنم به هر آنچه که باید عمل کنم و این عمل کردنمه که باعث میشه ظرفم بزرگ بشه

    هدایت های بعدی رو دریافت کنم

    به قول استاد میگفت که تا عمل نکنی هیچی تغییر نمیکنه

    تا شخصیتتو تغییر ندی نتایجت پایدار نمیشه

    باید مستمر و ادامه دار باشه

    و من هر روز تو نوشته هام از خدا میخوام کمکم کنه و کمکم میکنه و بی نهایت ازش سپاسگزارم

    برای تک تکنون عشق و شادی و سلامتی و آرامش و بی نهایت ثروت از خدا میخوام و سعادت در دنیا و آخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: