عشق واقعی از دیدگاه استاد عباس ‌منش - صفحه 33

709 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محبوبه قنواتی گفته:
    مدت عضویت: 1661 روز

    سلام سلام سلام

    میتونم بگم بعد از گوش دادن به این فایل برای اولین بار در زندگیم تغییر کردم عادت ها و رفتارهای بد گذشته م رو تغییر دادم چقدرررررر به این فایل به تغییر عادت ها و باورهام نیاز داشتم خدایا شکرت که منو هدایت کردی به این فایل…

    روزی که این فایل رو گوش دادم قبلش حس خوبی نداشتم دایم میخواستم زنگ بزنم به همسرم و غر بزنم از وضعیت شکایت کنم ولییییییی به محض گوش دادن بهش. انقدر این باورهای قدرتمند تو وجودم ریشه کردن که نه تنها آروم شدم و تماسی با همسرم نگرفتم بلکه زمانیکه ایشون تماس گرفتن با روی باز و سرشار از انرژی تحویلشون گرفتم و بهشون گفتم که تصمیم گرفتم دیگه بهت گیر ندم طوری که کارشون رو رها کردن و تخته گاز اومدن خونه در حالی که قبلا همیشه حداقل با یک ساعت تاخیر میرسیدن.

    شرایط زندگیم از چهار سال پیش تا بحال طوری بوده که همسرم هر از گاهی هر بار به مدت حدودی ده روز باید سفر کاری داشته باشن و این حالت توی دوران بارداریم هم اتفاق افتاد در حالیکه در شهری دور از خانواده م زندگی می کنیم تا بحال نشده تو این چند سال که از سفر ایشون ناراحت نباشم شکایت نکنم غر نزنم میگفتم بهشون که تو برو من پشتت هستم ولی از درون شاکی بودم و اینطور به خودم می قبولاندم که مجبوریم و باید زندگی کرد گاهی میرفتم پیش خانواده م و مدت زیادی میموندم گاهی با دوستانم وقت میگذروندم تا فشار روانی غیبت همسرم کمتر بشه حتی وقتی به دوستانم میگفتم تعجب میکردن که چطوری دوام میارم با یه بچه تو شهر غریب؟؟؟؟؟ چقدر شرک آلود هست به نظرم این طرز فکر و چه شرکی مخفی شده در اون!!!! ولی بعد از گوش دادن به این فایل به این نتیجه رسیدم‌که باید از غیبت ایشون به نفع خودم و دخترم استفاده کنم که قویتر بشیم و نتیجه این باور رو در موفقیت های شغلی ایشون و ارامش سه نفره مون می بینم.

    خواهرم مدت هاست که اصرار دارن من به فایل ها گوش بدم درست زمانی من به این فایل هذایت شدم که با خواهرم تونستیم هزینه دوره عشق و‌مودت و پرداخت کنیم و انقدر فایل های رایگان پر از نکته و جذاب هستن که نتونستم برم سراغ دوره.

    بی نهایت ممنونم از خدای خودم

    از هدایتم به این سایت و این فایل که به نظرم یکی از جذاب‌ترین فایل های این سایت هست

    و از تمامی اعضای تیم استادم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    محمد احمدی گفته:
    مدت عضویت: 625 روز

    سلام عزیزان

    استاد عباس منش عزیز و مقتدر

    واقعا رابطه زیبای شما با عزیز دلتون قابل تحسینه.

    مبارکتون باشه . نوش جونتون.

    نکات زیبایی گفتید و به قول خودتون

    بالاترین استاندارد را می گویید.

    یادمه تو کتاب اثر مرکب دارن هاردی خونده بودم که ایشون می گفت:

    من با همسرم یه وقتهای داریم که اسمش را قرار عاشقانه گذاشتیم

    و تو اون قرار اون چیزهایی که من از طرف می خوام را بیان می کنم و اون هم همینطور.

    و مسائلی که از همدیگه تو اون فاصله تا قرار عاشقانه بعدی باعث ناراحتیمون میشه را هم میگیم.

    به نوعی با خواسته های که از هم داریم ، همدیگر را اون طوری که میخواهیم تغییر میدیم

    من هم طبق همین آموزه ها و گفته های قدیمی ها که می گفتند تو

    هر طور که بخوای می تونی همسر تو تغییر بدی خیلی از زمان هام را صرف تغییر در اون می کردم.

    ولی اینجا نگاه شما به نظر من یه پله بالا تره

    چون شما رو خودت کار می کنی طرف مقابلت تغییر می کنه.

    نیازی نیست زور بزنی تا اونو تغییر بدی.

    این خیلی زیباتر و کامل تر از اون روشی هست که دارن هاردی میگه.

    خدایا شکر بابت این آگاهی

    سپاس فراوان از استاد عباس منش و همکاران محترمش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    امیرحسین ترکمان گفته:
    مدت عضویت: 2079 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام به استاد عزیز و الهی من

    سلام به تمام دوستان گلم در سایت منحصر به فرد عباس منش

    نشانه این لحظه از بامداد اولین روز زمستان من هدایت شدن به این فایل بود

    منی که به دنبال یک نشانه برای تلنگر زدن به خودم ، روشن کردن خودم یا بقولی خارج کردن از این شرایطی که با ذهنم برای خودم ایجاد کردم

    و در افکارم‌مدام اتفاقات منفی و ناخواسته را مرور میکنم بهتره بگم میکردم

    این فایل پیوست یک نشانه دیگر برای من شد تزریق شجاعت

    استرس خاصی تو وجودم داشتم و میدونم‌که استرس منشاش از ترسه و من به این شجاعت برای جامپ از این مرحله زندگیم داشتم

    خدای من بی نهایت بار شکرت بابت خلق این احساس درونی در خودم و به نوعی انگار تمام اون افکار پوچ و بی ارزش حذف و نجواهای مثبت الهی و شجاعت در من جاری شد و واقعا یه احساس افتخار برای این شجاعت تمام وجودم رو فراگرفته

    و انقدر قوی هست که ندای درونی من مدام بهم میگه تو از پس هر نشدی برمیای انقدر قوی که میگه تو میتونی کوه رو جا به جا کنی

    و من به این‌ندا خودم رو از بند استرس خارج میکنم و تسلطم رو به وقایای زندگیم تصویب میکنم

    خدای من بابت نشانه های که من رو به بهترین گزینه ها هدایت میکنن شکرت

    همگی در پناه الله مهربان شاد و سلامت و ثروتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    زیبا قاسمی گفته:
    مدت عضویت: 606 روز

    به نام خداوند مهربانم

    سلام به همگی

    سلام به استاد عزیزم

    سلام به مریم بانوی نازنین

    استاد من ادمی بودم که رابطه ای بسیار بسیار اشتباه و نادرستی داشتم ،به خصوص مدام تو فکر تغییر همسرم بودم ،البته اون زمان درکی از قانون نداشتم و خودم و خالق زندگی و شرایطم نمی دونستم.

    از درون به شدت حال بدی داشتم مدام سعی میکردم گوشی همسرم و چک کنم ،

    من از شما یاد گرفتم که اون موقع احساس لیاقت نداشتم، زمانی که قانون یاد گرفتم و متوجه شدم که من اگر روی خودم کار کنم ، ایمانم و قوی کنم

    دیگه نیازی به تغییر کسی نیست و این من هستم که خالق شرایطم هستم و اجازه دادم خدا هدایتم کنه

    نمی دونید چه ارامشی نصیبم شد دیگه اصلا نگران چیزی نیستم ، هیچ ترسی ندارم

    واقعا کلامتون چقدر جادوییه که خداوند همه چیز و منظم میچینه بغل هم

    همه چیز باوره و وقتی من باورهای مناسب داشته باشم و روی خودم کار کنم دیگه نمیخواد ویژگی که دوست دارم و به کسی تلقین کنم

    الان دیگه وابسته به همسرم نیستم و اخلاق و رفتارش زمین تا اسمون تغییر کرده فقط احساس میکنم خیلی بیشتر باید روی باورام کار کنم به خصوص احساس لیاقتم.

    لذت میبرم از زندگی و همسرم هم تا حدودی هم فرکانس من شده به طور باور نکردنی .

    تحسینتون میکنم استاد برای رابطه ی عالیتون با خانم شایسته و سپاسگزارم که به همه نشون دادین همچین رابطه ای وجود داره که در تمام جنبه ها عالی هستین و هماهنگ .

    خدایا شکرت برای اگاهی های عالی و ناب

    خدایا شکرت برای رابطه ی عالی که با همسرم دارم و روز به روز بهتر و عالیتر میشه طوری که از صحبت کردن با هم سیر نمیشیم در صورتی که قبلا با هم یک کلمه حرف نمیزدیم

    الان میشینیم راجع به فایل های شما صحبت میکنیم و لذت میبریم.

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    علیرضا طاهرزاده اصفهانی گفته:
    مدت عضویت: 1730 روز

    سلام استاد عزیزم.

    فکر کنم شما در مورد این موضوع توی قدم دهم یا یازدهم صحبت کردید.

    چون تقریبا تمام این صحبت ها را من شنیده بودم. جالب بود. چقدر خوشحال شدم. تقریبا تمام آگاهی هایی که شما در موردش صحبت می‌کنید را انگار درک کرده ام از قبل.

    اما موضوع این فایل برام عالی بود.

    استاد من الان میتونم بگم که من این آزادی، این رها بودن شما در رابطه در عین عاشق هم بودن را کامل درک میکنم. خیلی عالیه این آزادیتون.

    موضوع اینجاست واسم که هنوز به این آزادی کامل در رابطه نرسیدم.

    اما از پارسال که شروع کردم به آموزش دیدن در جنبه های مختلف زندگی ام، مخصوصا تغییر در شخصیت خودم، به میزان بی نهایت زیادی، رابطه ام با همسرم بهتر و بهتر شده است.

    فقط در دورانی که من از لحاظ فرکانسی یکم پایین میام شاید یکم شرایط به مسئله بر بخوره یا حتی مسئله نه ولی یکم وابستگی بیشتر بشه.

    من درک کردم هر چقدر عزت نفسم در درجه بالایی قرار داشته باشه و نترسم! از هر لحاظ تما جهان انگار جلوی من تعظیم میکنه.

    اما وقتی یکم به ترس اجازه ورود میدهم، تمام جهان تو سرم میزنه.

    اینو دیگه با گوشت و پوست و استخوانم درک کردم.

    اون احساس لیاقت، اون احساس ارزشمندی، اون احساس دوست داشتن خودم، اون عزت نفس چیزی هست که اگر من فقط در جهت تقویت اون قدم بردارم هر روز؛ شرایطم، اتفاقاتی که واسه من می افتد و از هر لحاظ همه چیز هر روز بهتر و بهتر می شود.

    این آزادی شما و عزیز دلتون، این نتیجه همین در صلح بودن با خودتون و احساس لیاقت و ارزشمندی است که شما در مورد خودتون دارید.

    چقدر همین الان احساس میکنم من خودم نیاز به یه چند روز تنهایی دارم.

    چند روزی بتونم روی خودم تمرکز کنم. به یه جمع بندی با خودم برسم.

    احساسم لیاقتم را افزایش بدهم.

    ان شاءالله که خداوند هدایتم میکنه و در این مسیر قرار میگیرم.

    استادان عزیزم بینهایت ازتون سپاسگزارم.

    عاشقتونم استادان عزیزم.

    ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    Maryam گفته:
    مدت عضویت: 1433 روز

    روزشمار 105

    سلاممم امیدوارم حالتون عالی باشه

    حس میکنم به یه همچین فایلی نیاز داشتم تازگیا حتی بدون اینکه بخوام وقتی اینجا میام فایل روزم همونی هس ک الان بهش نیاز دارم ک بشنوم بدون درخواست جواب میگیرم.

    یه مدت بود برام سوال بود که توی روابط معیار اصلی ملاک اصلی رو چی باید در نظر گرفت اخلاق،شغل،رفتار،شخصیت،عقاید،درآمد،سن،خانواده،فرهنگ کدوم؟کدوم مهم تراز بقیس کدوم باید قطعا همونی باشه ک من میخوام خیلیی برام سوال شده بود چون هرسری نظرم عوض میشد و معیارم تغییر میکرد و چند وقت پیش بود که به این نتیجه رسیدم ک هیچ کدوم آره هیچ کدوم ملاک نیستن و نباید باشن و اینو وقتی ک فایل هارو دیدم و تاحدودی باقوانین آشنا شدم فهمیدم و الان بااین فایل مطمئن تر شدم چون من خودم با همه ویژگیام خودمو دوست دارم دیگه جهانم ک متناسب با فرکانس من افراد رو در مسیرم قرار میده برای همینه ک در زمان های مختلف باافراد متفاوتی آشنا میشم چون مدام در حال تغییرم پس این یعنی من اگ یکسری ویژگی هایی رو دوست دارم طرف مقابلم داشته باشه باید ببینم اول خودم توی اون فرکانس هستم یا ن یعنی تنها کاری ک باید انجام بدم اینه ک خودم بشم همونی ک میخوام اینجور خواهی نخواهی جهان برات متناسب با فرکانسی ک داخلش قرار داری با یک سری افراد آشنا میشی پس اگرم ملاکی یا معیاری داری باید اونو اول در خودت ایجاد کنی و این دیگه کار رو راحت میکنه نیاز نیس تلاش کنم طرف تغییر کنه کافیه خودم تغییر کنم و طرف یا تغییر میکنه اونم یا ک کلا مسیرش ازم جدا میشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      محمد حسین پرهیزکار گفته:
      مدت عضویت: 1594 روز

      سلام

      به نظر من اصلی‌ترین معیار در ایجاد ارتباط باید هم فکر و هم فرکانس باشیم

      هم فرکانس که باشیم مابقیش خودش درست میشه

      100سال بعد هیچ کدوم از ما تو این دنیا نیستیم، پول ،خانواده،و….اینا تو این دنیا میماند

      این مدل تفکر ما حال خوب ما رشد تعالی ما هست که هم بدرد این دانیا هم اون دنیاهای بعدی میخوره

      شاعر میگه

      کبوتر با کبوتر باز با باز

      کند همفکر با همفکر پرواز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    رضا زارعی گفته:
    مدت عضویت: 1043 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام به همگی عزیزانم

    امروز روز 105ام از روزشمار تحول زندگیه منه

    اولین باری که این فایل رو گوش کردم مقاومتی نداشتم در برابرش اما از حجم باورهای قدرتمند کننده و اینکه یک انسان چقدر می‌تونه روی خودش کار کنه و توی روابط چقدر می‌تونه استانداردهای بالا ببره سرتاپا گوش بودم و فقط داشتم باورهای جدید و برنامه ریزی رهنمود حس میکردم ،کلمه به کلمه این فایل و صحبت های ارزشمند استاد قشنگ انگار داشت جاده ی خاکی ذهنمو تو روابط آسفالت میکرد یا قشنگ حس میکردم یه پلی استاد داره میزنع از همه لحاظ ایمن و محکم و ضد ضربه از بالای یه دره ی ناجور پراز تعریف جامعه و اکثریت و فیلمهای هالیوودی و ….در مورد رابطه عاطفی ، و من دارم سعی میکنم از اون دره بیرون بیام و از پل استفاده کنم یا ازخاکی حالا که مسیر اسفالتو شناختم ،جدا کنم خودمو و بیام رو جاده آسفالت ، چه جمله ای :من نمیتونم نگران کسی باشم ،اصلا این موضوع با فلسفه ی زندگی من در تضاده ، خدایا شکرت که من آنقدر در مسیر و مدار مناسبیم که احاطه شدم با این آگاهی های ارزشمند و باورهای درست و این استانداردهای بالا، که اگه من این دوسالی که دارم رو خودم کارمیکنم نبود و این درکم از قوانین نبود و این فایل گوش میدادم قسم میخورم که حتی یک کلمه ازش و اصن درک نمی‌کردم حتی نزدیکه درک هم نمیرف ذهنم ،بس که این باورها خالصن ،بس که این باورها درستن و این استانداردها بی نظیر واقعا نظیرشو ندیدم توی هیچ فیلمی ،و الان یاده این جمله افتادم که استاد تو یکی از این فایل ها گفت ،اینکه عیسی رو وقتی خواستن بکشن، گف شما چون آنقدر این حرفای من براتون ثقیل و سنگینه نمی‌فهمید منو و چون نمی‌فهمید میخواید منو بکشید ، و دقیقا این باورهای ناب و سرشار از توحید و خالص رو کمتر کسی درک میکنه ، وقتی من توکل میکنم به خدا دیگه نمیتوانم نگران کسی باشم ،برا همین درتضاده با فلسفه ی زندگی من ،و اصلا کاملا بر خلاف قانونه احساس خوبه و قانون سعادت ، و این چقدر فوق العادس ، من روی خودم کار میکنم تا یک فرد قوی بیاد تو زندگیم و خدا کارلو انجام میده نه اینکه من بخوام تو کویر برنج بکارم بگم می‌خوام لذت ببرم و این تجربه ها رو داشته باشم و فقطم بگم با فلانی ،نه این درست نیست من هدایت میشوم به فرد مناسبی که مد نظرم هست ومن تنها کار کارکردن روی خودمه و آیا منی که دنبال فرد مناسبم خودم فرد مناسبی هستم؟؟؟این سوال خیلی مهمیه ،و من باید رو خودم آنقدر کارکنم تا بشم یک آدم قوی و توانمند در رابطه با یک آدم قوی و توانمند دیگر و بدون هیچ وابستگی ،نه من الانشم دارم بی نهایت از زندگیم بدون حضور هیچ شریک عاطفی لذت میبرم و با خودم درصلحم و رابطه عاطفی مناسب رو می‌خوام فقط برای تجربه لذت بیشتر و نه بخاطر خلا های عاطفی که دارم و وابستگی هایی که دارم نه ،اگه الان در فرکانس بدی قرار دارم با هرکس وارد رابطه بشم اون رابطه نامناسبه و من به جای تعویض آدم های مختلف باید و تغییر عوامل بیرونی مثل شریک عاطفی ،دوس دختر، دوس پسر ،شوهر ،هرچی باید روی خودم کارم کنم چون باتلاق رو من نمیتونم با لجن بشورم بره ، نه باید شخصیت من در بعد روابط تغییر کند نه اینکه من ادا دربیاورم ، وکیلی آگاهی های ناب دیگه ، خدایا شکرت بابت وجود استاد بابت این سایت الهی بابت تک تک اعضای خانواده ام وبابت مسیر درستی که هرروز درک منو تجربه منو از زندگی در تمام ابعاد داره عمیق تر می‌کنه .

    من تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری می‌جویم.

    در پناه الله یکتا .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    مرضیه قربانیان گفته:
    مدت عضویت: 611 روز

    برای من سوالی پیش اومد

    برای کسایی که تو سن کم ازدواج کردن به صورت سنتی که خانواده ها تصمیم گرفتن و اوکی دادن به ازدواج درسته دختر خودش هم اوکی اصلی رو داده برای ازدواج اما خب چون سن کمی داشته متوجه نبوده داره چ تصمیم بزرگی میگیره حالا بعد از ازدواج متوجه میشه که همسرش اخلاق و ویژگی هایی داره که اصلا به دلش نمیشینه اصلا با اخلاقای خودش شبیه نیست تکلیف این ادم چی میشه این که اصلا به جایی نرسیده که بخواد حتی ناخواسته فرکانسی بفرسته

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      زیبا قاسمی گفته:
      مدت عضویت: 606 روز

      سلام عزیزم

      با توجه به صحبتهای استاد شما اگر روی خودت کار کنی و فرکانست تغییر کنه ایمانت و قوی کنی و اجازه بدی خدا هدایتت کنه

      تمام ادم های اطرافت تغییر میکنن و هم فکرت میشن و اگر هم نشن جهان خیلی راحت شما رو از هم جدا میکنه

      ایه قرانی هم به همین اشاره داره

      زنان پاک = مردان پاک

      زنان ناپاک= مردان ناپاک

      من خودم یک مثال کاملا روشنی هستم که با تغییر باورام زندگیم دگرگون شد.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    سینا سبزواری گفته:
    مدت عضویت: 1262 روز

    به نام خداوند هادی

    سلام به خانواده عزیزم در سایت عباسمنش که بیشترین هم فرکانسی در این جهان رو با افراد و ادمای این سایت دارم

    خدایا بینظیر سیستم این سایت و عجب گنجی هست و واقعا هم نمیشه توضیحش داد فقط باید توش بود تا درک کرد حالا از خوبی های سایت اگر بخوام بگم باید ساعت ها بنویسم و قبلا هم کلی اشاره کردم

    اما برای این اینجام تا یک کامنت بزارم درمورد یک موضوعی که مربوط به بحث رابطه هستش و یک ردپایی برای خودم ثبت کنم در این موضوع چند وقت پیش ردپایی نوشتم و بعد ها که گذشت و اون کامنت رو خوندم متوجه شدم چقدر اهمیت داره ردپا گذاشتن و قشنگ تفاوت فرکانسیم از اون کامنت تا این کامنت احساس میشه از احساس لیاقتی که در من ایجاد شده از عدم وابستگی که در من ایجاد شده و هزاران نکته دیگه که چقدر باعث شد بیشتر به خودم افتخار کنم و چقدر این ردپا گذاشتن باعث میشه که فراموش نکنیم اگر اون ردپا رو نمیزاشتم هیچوقت متوجه نمیشدم چقدر رشد کردم و پیشرفت کردم و ذهن هزاران نجوا میداد که تو چندوقته گذشته چه رشدی کردی و فلان اینا،، و بعد با خودم گفتم چقدر خوبه که توی همه جنبه های زندگی ردپا بزارم توی سایت از لحاظ مالی، سلامتی، روابطی، احساس لیاقت، وابستگی هام، روابطم و…

    حالا هم اینجام که یک ردپا ثبت کنم با جزییات از رابطه عاطفی که دارم و امیدوارم که با جزئیات من دقیق و منسجم بنویسم تا خیلی ردپای کاربردی و زیبایی بشه

    خدایا خودت بنویس که تو از من به خودم آگاه تری…

    خب من یک چندوقتی میشه که با یک عزیزدلی آشنا شدم و رابطه ما اول دوستانه بود و کم کم گذشت اتفاقات گوناگون خیلی جالبی افتاد که باعث شد جفتمون به شدت رشد کنیم از لحاظ احساس لیاقت، جفتمون به شدت ادم های ارومی بشیم، جفتمون به هدایت ایمان بیاریم، جفتمون بهم بیشتر اعتماد کنیم و چقدر هرروز داشت رابطه ما باحال تر و قشنگ تر میشد،، عزیزدلم خلاصه رشد کرد و رشد کرد و رشد کرد اوایل فکر میکردم ما دوتا برای رابطه عاطفی اصلا به هم نمیخوریم و حتی ایشون دقیقا اون چیزی که من میخوام نیست، اونم این اطمینان رو نداشت، وسطای همین دوستی معمولیمون بود که من زور زدم که رابطه عاطفی با ایشون ایجاد کنم چیزی که نیازش رو نداشتم و رابطمون اصلا نیاز بهش نداشت اما ریشه اش از وابستگی و ریشه این وابستگی خودش از احساس لیاقت میومد،، خلاصه صحبتش شد ایشونم اولش مقاومت کرد اما خیلی زود چیزی که بود شکل نگرفت و خراب شد و برگشتیم به همون حالت دوستیمون،، اون اطمینان نداشت به این رابطه منم نداشتم اولش شاید فکر میکردیم درسته اما با یکم فکر فهمیدیم گه اشتباه بوده..

    اگه بخوام از جریان هدایت با رابطه ام با این عزیزدلم بگم خب باید بگم که به شدت اتفاقات و شرایط رخ میداد که اخر سر ما به هم نزدیک تر بشیم، ما برای هم آماده تر بشویم و چقدر این جریان های هدایت باحال بود حتی اگر کسی میومد رابطه مارو خراب کنه باز ناخودآگاه باعث میشد ما به هم نزدیک تر بشیم

    خلاصه گذشت و گذشت و گذشت…

    بعد از اون قضیه که من زور زدم که این رابطه رو ایجاد کنم اونم بخاطر وابستگی که نمیخواستم دوستیمون خراب بشه،، بازم باهم صحبت میکردیم بازم دوست بودیم باهم اما کمی معذب تر شده بودیم،، اما خلاصه گذشت یک مسیر جذابی داشت رابطمون، خیلی همو نمیدیدیم(هنوزم همینطوریه که حالا درمورد این موضوع حسابی صحبت دارم) اما از لحاظ فرکانسی بازم داشتیم به هم نزدیک میشدیم انگار خدا داشت کاراشو میکرد تا مارو آماده کنه اما این سری زوری در کار نبود، هیچگونه وابستگی درکار نبود من کاملا نسبت به ایشون رها بودم، دوسش داشتم اما وابستگیم رفته بود دیگه برای همین دوست داشتن خیلی خالص تر شده بود و باز اموزه های استاد عباسمنش مخصوصا در این فایل بهم یاداوری میشد که وقتی وابستگی میره چقدر همه چی جذاب میشه درواقع اون وابستگی قبلی من از این بود که میترسیدم ایشون بره تو رابطه و باز رابطش با من خراب بشه برای همین زور زدم اما انگار خارج از پلن خدا بود و من فقط باید رها میبودم،، خلاصه روی خودم کار کردم با مغزم صحبت کردم و این وابستگی رو از بین بردم،، حتی فکر میکردم ایشون کویر هست برای من یعنی کسی که دیگه نمیشه درست بشه که باهام رابطه داشته بشه(یا به اصطلاح کویر رو نگه دارم و بخوام به زور توش برنج بکارم) به این نتیجه رسیده بودم تصمیم گرفتم چند وقتی هم باهاش چت نکنم و بیشتر تماس تلفنی بود هفته ایی یک بار 4 روزی یکبار،، اما من خیالم راحت بود خیلی احساس ازادی داشتم خیلی وقتا بازم فکرم میرفت پیشش بخاطر احساس عدم لیاقتی ک داشتم اما حالم بهتر بود،، رها بودم از اینکه با هرکی میخواد راه بره، با هرکی دلش میخواد بره تو رابطه و من دیگه نگران این موضوع نبودم حتی بهش گفتم:تورو خیلی دوست دارم بدون وابستگی به طوری که اگه با هرکی راه بری یا با هرکی بری تو رابطه برام مهم نباشه ، و واقعا هم همینطور بود خلاصه گذشت الان که دارم اینو مینویسم حدودا دو سه ماهی از اون موضوع میگذره:))

    گذشت ما صحبت میکردیم کمو بیش، احساس خوبی نسبت بهم داشتیم دوست های خیلی باحالی بودیم و لذت میبردیم،، هرچند که من سر اون موضوع که زور زدم و رابطه شکل نگرفت احساس لیاقتم ضربه خورد،، اما توی این مدتی که ازش کمتر خبر داشتم به شدت بیشتر با خودم رفتم توی صلح، خودمو دوسداشتم و همه چی بهتر شد خداروشکررر(واقعا اینا همه از لطف خداست خدایا عاشقتم باشه؟؟ ببخشید که خیلی وقت ها یادم میشه ازت که همش هدایت های تو بوده وگرنه منه انسان که چیزی بلد نیستم تو همش رو مدیریت کردی و این سیستم بینظیری که عاشقانه خلق کردی تو خدای مخصوص خودمی و من عاشقتم “الان یکم اشکی شد چشام” که اینم از لطف خودشه)

    و من میدیدم به میزانی که احساس لیاقت ایجاد میکنم همه چی روانتر میشه نگرانیم کمتر میشه برای همین دست به کارایی نمیزنم که رابطه خراب بشه..

    گذشت و گذشت.. از یک جایی که دقیقا نمیدونم کِی یکم صحبت هامون باز بیشتر شد باهم

    (اینم توی پرانتز بگم که ایشون به شدت کلا توی زندگی من نقش پررنگی داشته و تاثیر داشته یک جورایی خیلی کمکم کرد قانون رو درک کنم ناخوداگاه و کلا زیاد بهش فکر میکردم توی طول روزام که البته اون حد از فکر کردن واقعا درست نیست:)

    اون رشد میکرد، منم رشد میکردم ما همو نمیدیدم اما همون صحبت ها و مخصوصا اتفاقاتی که میوفتاد جفتمون رو رشد میداد یکی دوماه گذشت

    ما بازم خیلی صمیمی شدیم خیلی نزدیک تر رابطه ما نه دوستی بود نه رابطه عاطفی اما خیلی قشنگ بود حداقل برای من و همون حس ازادی و داشت که خیلی مهمه داشته باشی توی رابطه از یک جایی که خودموم دقیق نمیدونیم این رابطه اوج گرفت مال کمتر از یک ماه پیشه ،، داستان رسیده به نزدیک زمان حال پس دقت کنین:))))

    بعد مثلا مرور میکردیم باهم هدایت هایی که شدیم تابه اینجا رسیدیم چقدر همو دوست داشتیم و واقعا اتفاقاتی افتاده بود که اطمینان پیدا کرده بودیم که ما خیلی باهم هم فرکانس هستیم(البته عزیزدلم با این مباحث اشنا نیست اما درونی پیش زمینه اش رو داره)

    ما همو توی یک مهمونی هم همین سه چهار هفته پیش دیدیم و خلاصه من چون زیاد ندیدمش و همش پشت گوشی بودیم حضوری یکم معذب بودیم و یخمون باهم باز نشده بود اما خلاصه گذشت و ما باهم کلی رقصیدیم و عکس گرفتیم که یخمون هم بیشتر باز شد و آخر سر بغلش هم کردم و چقدر حس خوبی داشت..

    این آدم به شدت تغییر کرده بود به شدت اماده بود برای اینکه من باهاش باشم یک رابطه قشنگ رو باهم داشته باشیم،، چقدر اونم به من اطمینان پیدا کرد که از حرفاش و رفتاراش واقعا معلوم بود ما یک مدت زمان کوتاهی هرشب درمورد قشنگی های رابطمون صحبت میکردیم توی تلگرام و همین باعث میشد واقعا هرشب بهتر و بهتر بشه رابطه ما و چقدر انرژی بگیریم از هم و حالمون خوب بشه واقعا شب های لذت بخشی بود و خیلی اپن روزا احساسش متفاوت بود (همین چندروز پیشا) ما پذیرفته بودیم که باهم تو رابطه ایم اما نمیدونستیم از کجا و کِی شکل گرفت اصلا اینقدر که روان و لذت بخش بود اینقدر که عاشقانه بودواقعا و چقدرر احساس خوبی داشتم،، ما به هم وابسته نبودیم،،

    حتی دقیقا با همون معیار هایی بود برای من که من همیشه دلم میخواست از رابطه داشته باشم

    ایشون خودش هدف داره توی زندگیش هدفاش خیلی براش مهمه احساس قربانی بودن نداره، درساش رو خوب میخونه و برای زندگیش و خودش بسیار ارزش قائل هست و حتی وقت اینکه وابسته بشه رو نداره و این دقیقا همون چیزی بود که من میخواستم منم هدف های خودم و دارم کار خودم رو دارم حتی قبل از اینکه من برم توی رابطه و حتی ایوشن رو بشناسم واقعا همیشه با خودم با الگو برداری از استاد میگفتم که دوسدارم یک رابطه ایی داشته باشم که اگه به طرف گفتم عزیزم من میخوام یکی دو هفته یک ماه یا… برم و به هدفام برسم و به شدت تمرکز نیاز دارم اون نه تنها ناراحت نشه و قهر نکنه بلکه خیلی هم دلش بخواد و خودش هم بره سمت هدف هاش و اتفاقاا خوشحال بشه و این ادم دقیقا اینطوریه

    چقدرر تحسینش میکنم بخاطر احساس لیاقتی که داره

    چقدر هدفمند تر شده از موقعی که دلم میخواست با زور رابطمون رو ایجاد کنم و یک کسب و کاری رو کلا برای خودش راه اندازی کرده و فکر و ذکرش شده اون و واقعاااا جقدر تحسینش میکنم و الان که دارم درمورد خوبیاش مینویسم خیلی احساسم بازم نسبت بهش بهتر شده واقعاا دوسش دارم:))

    خلاصه ما درمورد قشنگی هامون صحبت میکردیم درمورد هدایت ها،، حتی چقدرر درمورد خدا صحبت میکردیم و چقدر عزیزدلم به این انرژی ایمان داره و حالمون عالییی عالیی میشد و چقدر همو به عنوان کسی پذیرفته بودیم تو زندگیمون که واقعا فرق داره با هنه ادم های دیگه زندگیمون و لذت میبردیم از این رابطه قدرتمند،، ما حتی زیاد باهم چت نمیکردیم ولی اون موقعی هم که بود همش حرفای خوب میزدیم و این قشنگی رابطه ما بود که من انسانی موحد و هدفمند اونم همینطوری و ما باهم و کنار هم بودیم و از باهم بودن لذت میبردیم،، خلاصه یک هفته ایی از این شکل فوق العاده رابطه گذشت و من یکم زمان زیاد از حدی رو برای فکر کردن بهش و صحبت کردن باهاش میزاشتم زمانی که باید صرف هدفهام میشد و تمرکز روی خودم و فقط یک تایم کوتاهی رو میزاشتم براش

    همچنین اینکه شکل رابطمون یکم تغییر کرده بود و اینشکلی شده بود باز حساسیت های وابستگی و احساس عدم لیاقت داشت منو قلقلک میداد و من حواسم بهشون نبود. و باعث میشد یکسری کارای کنم که خود به خود رابطه رو به سمت کمی بدتر شدن ببرم.

    اما بازم همه چی خوب بود

    این چند روز پیش من به عزیزدلم گفتم میخوام ببینمت و فلان و اینا و چرا ما باید کم همو ببینیم از طرفی من اوکی کردن تایم رو قبلا به خودش سپرده بودم که زنگ بزنه و اوکی کنه اما خبری نبود و این یکم باز نجوا میداد به من که نکنه اصلا نمیخواد ببینت و فلان و اینا چون ایشون کلا شاید هفته ایی یکبار اینا میرفت بیرون اونم یا تنهایی میرف یا با دوستاش

    و من از همون مهمونی که گفتم یعنی سه هفته چهار هفته میگذشت که ندیده بودمش،، این یک حس بدی بهم میداد نمیدونم از احساس عدم لیاقت نشات میگیره یا نه اما احتمالا از همونه،، و باعث میشد که تموم قشنگیای رابطمون رو زیر سوال ببرم…

    خلاصه من شروع کردم به زور زدن… دو سه روز همش درمورد دیدن صحبت میکردم و اینکه اوکی کن هر تایمی که شد بیا همو ببینیم و بهتره توی این قضیه خیلی حساس نباشی و فلان و اینا که از یک حدی گذشت احساس کردم بهش دارم فشار وارد میکنم که باعث میشه فکرش درگیر بشه… از طرفی من کمی نگران که گرا نباید ببینمش و حتی نجواها میومد که این چه رابطه ایی هست و فلان و اینا و حتی بعضی وقتا که میگفت که نه من واقعا دلم میخواد بیام بیینمت اما نمیتونم حس میکردم که داره دروغ میگه و دنبال رفتارایی ازش بودم که اینو ثابت کنه بهم

    بعد حتی از خودش میخواستم که بهم این اطمینان رو بده که واقعا دلش میخواد که همو ببینیم و همین باز خودش یک چیز مورد داری هست خلاصه اون احساس فوق العاده عالی داشت کم کم بد میشد و من حال خوبم رو پیوند داده بودم به دیدنش برای همین هم فکر میکنم شرایط جور نشده تا الان چون زور میزدم خلاصه من حس کردم که این موضوع که من هی بهش بگم که ما همو ببینیم و فلان و بهمان و اینا داره رابطه مارو بدتر میکنه و بنظرم باید به این جمله که:

    خداوند در بهترین زمان و بهترین مکان مارو هدایت میکنه

    باور پیدا کنم

    خلاصه حس من کمی داشت بد میشد باز فرکانس شک اومد حس میکردم با این رفتارم که پیوند بزنم به دیدنش حس خوبم رو باعث بشه که خودم و رابطه رو محدود کنم،، واقعا ازم انرژی میبرد نجوا های احساس عدم لیاقت رو میاورد سراغم و خلاصه تا امروز هم ما همو ندیدیم هنوز و کمی حس کردم به جای اینکه بخوام رابطه رو بهتر کنم بدترش کردم.. خلاصه امروز بهش پی ام دادم توی تلگرام (بعد از دو روز بی خبری که این خودش بازم از چیزایی هست که میگم ما واقعا به هم وابسته نیستیم)

    و باهم حرف زدیم اما چند روزه واقعا احساسم بد شده انگار اون احساس شور و شوق جاشو داده به احساس بد و شک خلاصه امروز که پی ام دادم یکم سلام و چخبر و اینا بعد که ویس دادم یکم ایشون دیر جواب داد و باز نجواها اومد که نکنه باز رابطمون میخواد خراب بشه.. بعد یهویی رفتم سر و صورتم رو آب زدم که حسم خوب بشه اومدم دیدم جواب نداده یک الهامی انگار بهم گفت که تلگرام رو اصلا پاک کنم یک چندروزی،، بی خبر ازش باشم و دور باشم ازش و برم توی درون خودم دنبال جواب مسائل بگردم حالم و خوب کنم و لذت ببرم از همه چی و تمرین انجام بدم، حواسم به دوره ام باشه و روش کار کنم و خلاصه پلن چیدم که برم به درون،، امروز این تصمیم هارو گرفتم خب… و همون یک ساعت اولی که تلگرام رو پاک کردم و دیگه نیازی ندیدم چک کنم عزیزدلم رو همش،، یک احساس بینهایت خوبی بهم دست داد یک تمرکز خیلی خوب یک حال خیلی عالی داشتم و واقعا لذت بخش بود و تازهه این چیزارو تجربه کردم و تازه که درمورد اش نوشتم فهمیدم که دقیقا چه چیزی از رابطه میخوام و دلم میخواد تجربه کنم و الان متوجه میشم که همه این دیدن ها و همه اینها بهونه ایی بوده تا من بخوام لیاقت خودم رو به خودم ثابت کنم لیاقت رابطمون رو ثابت کنم و اون چیزی نبوده که حتی بهش نیاز داشته باشم و تنها کاری که کرده باعث شده که تمرکز من از روی اهدافم بره و تمرکز عزیزدلم رو هم بهم بزنم

    برنامه داشتم که تا شنبه نرم تلگرام اما الان همون حس بهم میگه برم و این چیزا رو بهش بگم و اون چیز نادرست و این محدودیتی که برای خودم درست کردم رو باهاش صحبت کنم و دیگه محدودیتی نداشته باشم،، دیگه فکر ها منو اذیت نکنه و بدون دغدغه هدف هام رو دنبال کنم و هیچ نگرانی راجع به این موضوع نداشته باشم

    خداروشکررر که با کسی تو رابطم که اینارو خیلیی خوب درک میکنه و چقدر باهاش حرف دارم و مطمئنم که امروز که حسم رو خوب کردم در مدار اتفاقات خوب قرار گرفتم و امیدوارم خدا هدایتم کنه که چه حرفایی بزنم بهش چون دقیقا نمیدونم..

    یک جورایی میخواستم با این رفتنه از مسئله فرار کنم اما راه حلش خیلی ساده بود و با این راه حل میتونم هم عزیزدلم رو داشته باشم اونم بک رابطع فوق العاده واقعااا و هم هدف های خودم رو به شدت دنبال کنم و زمانی نزارم که بخوام حتی بهش فکر الکی بکنم و دغدغه ایی داشته باشم برای هر موضوعی دقیقا مثل رابطه استاد..

    و دیگه وابسته نباشم تا بخوام رفتار هایی از خودم نشون بدم که باعث خرابی رابطه بشه

    تازه من از قشنگیای این رابطه نصفش رو هم توی این کامنت نگفتم..

    این بود توضیحاتم و چقدرر نوشتنش بهم کمک کرد فکر نمیکردن اینقدر حالم عالی بشه و رهابشم و به این راه حل خیلی خوب برسم کاقا هم هدف هام رو داشته باشم هم عزیزدلم رو و همه چی باهم رشد کنه و لذت ببریم از وجود هم اخه الان توی تایمی هستیم که ما باید خودمون رشد کنیم تمرکزمون روی خودمون باشه و اگه خودمون رشد نکنیم نمیتونیم رابطه رو رشد بدیم

    امیدوارم بتونم به راحتی و عزتمندانه این مسئله رو حل کنم

    و واقعا این مبحث دیدن چیز مهمی نیست وقتی که ادم خودش هدف های خودش رو داشته باشه و با کسی باشه ک این همه حرفای قشنگ و تجربه های قشنگ میتونن باهم داشته باشن

    چقدر شده که من ارتباط نزدیکی با بچه های سایت حس کردم اما مگه یک بار هم دیدمشون؟ مهم فرکانس قلبه و کم کم. این فرکانس مارو در بهترین مکان و زمان کنار هم میزاره خدایا عاشقتم!

    احتمالا برای عزیزدلم که ویس بگیرم توی تلگرام باز تا فردا شب تلگرام رو پاک کنم و به هدف هام فکر کنم و اونارو دنبال کنم و با حالی خوب این رابطه و زندگیم رو ادامه بدم و هرجا هم که حس کردم مسئله های اینچنینی هست حلش میکنم و اگر دیدم که نیاز به نوشتن توی سایت دارم بازم میام مینویسم

    خدایاااشکرتتتت

    پس الان میرم و صحبت میکنیم باهم مسئله رو حل میکنم برای خودم و عزیزدلم و بعدش با. همون حس خوب و پلن هایی که برای این چندروز ریختم میشینم هدف هامو تمرکزی دنبال میکنم بدون اینکه نیاز باشه دیگه زیاد از حد به عزیزدلم فکر کنم یا بخوام به نگران باشم که نکنه مسیر اشتباهی رو بره(که این خودش نوعی شرک هست)

    الهی خودت هدایتم کن

    خداوند یار و نگهدار و هدایتگر هممون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    زَرپَر ... گفته:
    مدت عضویت: 657 روز

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته دوستداشتنی و همه دوستان.

    یادآوری های این فایل برام خیلی شیرین بود ، حتما باید دوباره و دوباره بیام و بشنومش و آگاهی هاش رو درونی کنم. واقعا عشق واقعی خیلی خیلی با اون چیزی که دیدگاه جامعه و آدم های معمولی هست فرق داره و باید کلی روی خودمون کار کنیم تا عشق واقعی رو که قلبا میشناسیمش ، با باورها و ذهنمون یکی کنیم تا بتونیم تجربه‌ش کنیم.

    من همیشه عاشق آزادی توی روابط هستم. از بچگی توی خانواده همیشه آزادی رو در خیلی موارد تجربه کردم و خیلی از باورهایی که گفتید برای من هم عادی هست. مثلا از سن کم و دوره نوجوانی هرجا که میخواستم برم پدر مادرم مشکلی نداشتن و میگفتن خدا خودش مراقبته. و اصلا بهم نگرانی نمیدادن و میگفتن از پس خودت برمیای و دختر زرنگی هستی.

    همیشه بهم اعتماد داشتن و چه بیرون رفتن ها چه سفر رفتن هام هیچوقت اجازه نمیگرفتم و فقط اطلاع میدادم که من دارم میرم و هرگز سوال پیچم نمیکردن و میدونستم که بهم اعتماد دارن. درصورتی که برای همسن هام خیلی عجیب بود که چجوری حتی زنگ بهت نمیزنن که هی بپرسن کجایی چکار میکنی ، یادمه دوستم باید هر ساعت زنگ میزد و دقیق میگفت که کجاست و چکار میکنه!و برای من این غیرطبیعی و عجیب بود.

    البته باورهام توی این مورد همیشه درست بوده چون انقدر اعتماد به نفس دارم که دونِ شان خودم میدونم که بخوام به کسی توضیحات اضافه بدم یا اجازه بگیرم برای بدیهی ترین تصمیمای زندگیم. اگرم کسی خواسته از حد و مرزش عبور کنه بازم با اقتدار حدش رو بهش نشون دادم حتی اگر نزدیک ترین افراد زندگیم باشه.

    اینکه خانوادم بهم گیر نمیدادن یا حتی یه سفر خیلی طولانی رفتم و مادرم یکبار فقط زنگ زد ، از نظر کسایی که وابستگی دارن به این معنیه که عشقی بین ما نیست یا صمیمی نیستیم یا محبت نداریم. اما اصلا اینطور نیست و اتفاقا رابطه خیلی خوب و پرازعشقی داریم و من هیچوقت پیگیری و این چیزهارو جزو عشق به حساب نمیارم و عشق واقعی برام با آزادی و احترام به طرف مقابل معنی پیدا میکنه.

    حتی توی رابطه عاطفی هم با کسی که بودم بهش آزادی میدادم و هرگز گیرای الکی بهش نمیدادم چون خودم توی خانوادم این نوع آزادی رو تجربه کرده بودم. هرگز حتی حرف گوشی چک کردن بین من و کسی پیش نیومده چون واقعا به نظرم توهین هست و اصلا نمیتونم بپذیرم. یا روزی چندبار زنگ زدن و چک کردنِ کجا بودنِ طرف ، یا لوکیشن فرستادن و این کارای واقعا چیپ و زشت که برای خیلی ها عادی شده. حتی یکی از دوستام میگفت وقتی با پارتنرش بیرونن اجازه نمیده پسره به دختری نگاه کنه و همش بهش گیر میده چرا به فلانی نگاه کردی!! و براش عجیب بود که من برام مهم نیست پارتنرم با آدم های دیگه حالا چه دختر باشن چه پسر حرف بزنه یا بگه بخنده بازی کنه ، اگر واقعا آدمی هست که در این حد نمیشه بهش اعتماد کرد که با کسی حرف بزنه یا بازی کنن یا بخندن ، اصلا چرا من باهاش تو رابطم؟؟انقدر برای خودم ارزش قائل نیستم که با همچین کسی تو رابطه باشم؟؟

    خلاصه که همیشه روی خودم کار میکنم و روی ارزشمندی و لیاقت و احساس آزادیم کار میکنم تا در مدار آدم هایی باشم که اونا هم براشون آزادی طرف مقابل عادی باشه و عشق واقعی رو اینجور معنا کنن ، نه در اسارت و وابستگی و حقارت.

    با اینکه رابطه قبلیم خوب بود ولی باز وقتی بیشتر ارزشمندی خودم رو به یادآوردم و مدارم بالاتر رفت ، متوجه شدم چقدر این مسیر بی پایانه و هرچقدر پیش بری باز هم جا برای بهبود هست ، پس اون آدم که نمیتونست خودش رو با مدار جدید من که ارزشمندی بیشتر لیاقت بیشتر و آزادی بیشتر بود وفق بده ، به راحتی از زندگیم خارج شد تا من بیشتر عشق واقعی رو در درونم حس کنم و بهش نزدیک تر بشم.

    ممنونم برای همه این آگاهی ها و یادآوری ها.

    باشد که همگان در عشق و آرامش باشند و رها از تنفر و وابستگی‌.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: