«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش

این فایل در مرداد ماه 1399 بروزرسانی شده است.

هر زمان که آیه‌ای درباره ابراهیم می‌خوانم، به وضوح می بینم که جنسِ این آیات متفاوت است. یک عشق ناب میان خالق و مخلوق است. هر زمان که واردِ قرآن می شوم و با نامِ ابراهیم روبرو می شوم، شخصیتِ این انسان، مرا به وجد می آورد:

شیوه ی تسلیم بودنش در برابر ربّ. شیوه موحد بودنش. حنیف بودنش همه‌ی رفتارهای این انسان، وجودم را به شدّت متحول می کند.

برای من، ابراهیم، نمادِ یکتاپرستیِ ناب است. یکتاپرستی ای که آنچنان در وجودش به درستی ریشه دوانده، آنچنان عمیقاً جزئی از شخصیتِ وجودی اش شده، که او را تسلیم ِ امر ربّ گردانیده، آنچنان ربّ را بعنوانِ نیروی برتر که مدیریت همه ی جهان به دستِ اوست، که محافظِ هر جنبنده ای است، که بدونِ اذنش برگی از درخت نمی افتد، باور دارد، که می تواند از هر آنچه که با “تسلیم بودنش در برابر ربّ” مغایر است، دست بشوید.

می تواند بی هیچ تردیدی درباره درستی یا نادرستی عملش، مملو از یقین، هاجر و طفلِ شیرخواره اش را در بیابان رها کند و با اعتماد به ربّ، فرزندش را به قربانگاه ببرد و از همه ی امتحانات، سر بلند بیرون بیاید و تا آنجا پیش می‌رود که می تواند خلیل الله و رفیق خداوند باشد.

هیچ چیز حتی جانِ فرزندش، قادر نیست ذره ای تردید در اعتمادِ او به ربّ، ایجاد کند.

به راستی ابراهیم کیست؟

کدامیک از ما قادر است تا آن اندازه تسلیم امرِ ربّ باشد، که فرزندش را قربانی کند؟

بی دلیل نیست که خداوند در قرآن از هر فرصتی که پیش می‌آید، به گونه‌ای از ابراهیم یاد می کند، که ما در صحبت هایمان از دوست‌داشتنی‌ترین آدمِ زندگی مان. در هر مناسبتی که در قرآن پیش آمده، خداوند به نوعی خاص او را اسوه‌ای حسنه می‌خواند.

همواره آرزویم این است که ایمانِ راستین ابراهیم و تسلیم بودنش در برابر ربّ، اولویت اصلیِ زندگی‌ام باشد. بتوانم آن را در رفتارم بروز دهم و نیز بتوانم آن را به شما و همه‌ی افرادی که می‌خواهند خوب زندگی کنند و کمک کنند که جهان جای بهتری برای زندگی باشد، توصیه کنم. زیرا همواره به خودم می‌گویم، اگر ابراهیم توانسته رفیق خداوند باشد، ما هم می‌وانیم.

اگر او به چنین حدّی از اعتماد و تسلیم در برابر خداوند رسیده، ما نیز می توانیم. زیرا هیچ چیز نمی تواند از این بالاتر باشد، که انسان، پایه های تمامِ زندگی اش را بر اعتماد به قدرتی بچیند و رفیق نیرویی باشد که برگی بدون اذنش از درخت نمی افتد و اتصالمان با او دائمی است.

اعتمادی که سبب بشود ، افسار ۱۰۰درصدِ زندگی‌مان را به این نیرو بسپاریم و به پشتوانه‌ی اهدانا الصراط المستقیم، از عهده‌ی کنترل ذهن‌مان در هر شرایطی برآییم، از مرز ترس ها و محدودیت های ذهنی مان فراتر برویم تا هم فرکانس با صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم ولا الضالّین بشویم.

اعتمادی که چنان شرک را از وجودمان بزداید که از ما خلیل اللهِ دیگری، بسازد.

پیام  ابراهیم از قربانی کردن فرزندش، چیزی نیست جز:

«آموختنِ این جنس از  اعتماد به خداوند و توانایی اجرای آن در عمل»


برای مشاهده‌ی سایر قسمت‌های «توحید عملی» کلیک کنید.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    214MB
    18 دقیقه
  • فایل صوتی «اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش
    16MB
    18 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

2070 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «رضا احمدی» در این صفحه: 4
  1. -
    رضا احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1760 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم…

    سلام بر استادِعزیز و بانو شایسته نازنین و همه دوستانِ عزیزم در این مجمعِ بهشتی…

    نوشته ام را با این نامِ زیبای خدا شروع میکنم ، نامی که امام حسین علیه السلام ، آن را در عاشقانه هایش با رب العالمین ؛ در دعایِ عرفه ثبت کرده است…

    یَا مُمْسِکَ یَدِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ ذَبْحِ اِبْنِهِ…

    ای کسی که بازدارنده یِ دست ابراهیم بودی از اینکه سر فرزندش را بِبُرد…

    حکایت حضرت ابراهیم است ، ابراهیمی که الگوی توحیدیِ حضرت محمد بود…

    ثُمَّ أَوۡحَیۡنَاۤ إِلَیۡکَ أَنِ ٱتَّبِعۡ مِلَّهَ إِبۡرَ ٰ⁠هِیمَ حَنِیفࣰا وَ مَا کَانَ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ

    و ای محمد ما اینگونه به تو وحی کردیم که پیرو آیین ابراهیم باش ‌که یکتاپرست بود و از مشرکان نبود.

    [سوره النحل ١٢٣]

    دوست دارم در این نوشته ام از دو خاطره ام در موردِ دو بزرگمردی که نامشان ذکر شد ، یاد کنم ؛ یعنی حضرت ابراهیم و محمد که سلام و صلواتِ خدا بر آنان باد…

    دو خاطره ای که مربوط به همین چند وقت پیش میشود که در دانشگاهی که میروم ؛ اتفاق افتاد و برای درکِ والایِ آگاهی های نهفته در خاطره اولم ، باید فضای آن کلاسِ دانشگاهم را شرح دهم که…

    هم کلاسی های من کسانی بودند که مسلط به زبان عربی هستند و آشنایی خوبی با قرآن دارند و شیوه پوشش اکثریت آنها و صحبت هایشان ، حکایت از مذهبی بودن آنها و باورهایِ مذهبی آنان دارد…

    حال در چنین فضای فکری دو خاطره برای من رقم خورد که یکی از آنها گره خورده با حضرت ابراهیم و دیگری با حضرت محمد است که دوست دارم آنها را در اینجا بیان کنم…

    خدا شاهد است که وقتی در مورد این دو خاطره و دو آگاهی های نهفته در آنها فکر میکنم ، زبانم لال میشود که حقائق عالم کجاست و ما درگیر چه حواشی ای شدیم…

    من ابتدا خاطره ی مربوط به حضرت ابراهیم را ذکر میکنم که چه اتفاقی افتاد که اینگونه شد ولی قبل از آن باید یک مقدمه بسیار مهم را ذکر کنم و آن این است که…

    حضرت ابراهیم الگوی حضرت محمد بود و حضرت محمد هم انسانی بود از جنس همه ما… ، به قول قرآن کریم….

    قُلۡ إِنَّمَاۤ أَنَا۠ بَشَرࣱ مِّثۡلُکُم…

    ای محمد به آنها بگو که من بشری مثل شماها هستم….

    [سوره الکهف ١١٠]

    باید این نکته را بفهمیم که او و حضرت ابراهیم انسان هایی مثل ما بودند و هیچ تفاوتی بین ما و آن ها نیست و برای همین است که حضرت ابراهیم و حضرت محمد الگویی برای ما میشود… ، به تعبیر قرآن…

    لَّقَدۡ کَانَ لَکُمۡ فِی رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَهٌ حَسَنَهࣱ…

    یقینا در رفتارهای حضرت محمد ، برای شما الگویی نیکو وجود دارد در…

    [سوره اﻷحزاب 21]

    قَدۡ کَانَتۡ لَکُمۡ أُسۡوَهٌ حَسَنَهࣱ فِیۤ إِبۡرَ ٰ⁠هِیمَ وَٱلَّذِینَ مَعَهُ…

    بی شک در روش ابراهیم و همراهانش ، سرمشقی نیکو است برای…

    [سوره الممتحنه 4]

    خب بشینیم و کمی فکر کنیم که…

    آنها از جنس ما هستند و الگوی ما شده اند و این یعنی که اگر آنها توانستند به کمالاتی برسند ، پس ما هم میتوانیم…

    پس باید درک کنیم که…

    آنها انسان های فضایی نبودند ، بلکه از جنس ما بودند و یک سری اصول را انجام دادند و اینگونه نتایجی را رقم زدند ، حال ما میخواهیم تفکر کنیم در اصولِ زندگی آنان…

    خب با ذکر این مقدمه وارد آن دو خاطره میشوم

    خاطره اول که گره خورده با زندگیِ حضرت ابراهیم…

    سر کلاسی بودیم با عنوان آسیب شناسی کودک و نوجوان که استاد ما خانمی بود که شخصیتِ مذهبی و دکترایِ روان شناسی داشت و یک سری مطالب را به ما آموزش میداد

    آموزه های او حولِ محور اختلالات کودکان و نوجوانان و تکنیک هایی بود که بتوان این اختلالات را درمان کرد…

    حقیقتا من اصلا گوش نمیدادم ، یعنی نمیتوانستم گوش دهم تا اینکه اندیشه ای در ذهنم جرقه زد که دوست داشتم آن را بیان کنم و برای همین دستم را بالا بردم و از استاد اجازه گرفتم و شروع به گفتن کردم که…

    ببخشید استاد ، ما الان شاهد پدران و مادرانی هستیم که صبح تا شب ، بالای سر فرزندان خود هستند و با هزاران وعده و وعید ، آنها را ترغیب میکنند تا از دستوراتشان اطاعت کنند که مثلا تکالیفشان را انجام دهند ولی آنگونه که باید و شاید موفق نمیشوند….

    ولی ما در قرآن یک الگو داریم بنام حضرت ابراهیم که فرزندش را در بیابان رها میکند و اصلا کنار او نیست که بخواهد او را تربیت کند و بعد از سالیان سال به نزد او برمیگردد و بعد از یک سلام و احوالپرسی مختصر به او میگوید…

    قَالَ یَـٰبُنَیَّ إِنِّیۤ أَرَىٰ فِی ٱلۡمَنَامِ أَنِّیۤ أَذۡبَحُکَ فَٱنظُرۡ مَاذَا تَرَىٰ؟

    پسرم از بالا دستور رسیده که باید سرت را ببرم ، نظرت چیه؟

    و پسر با متانت هر چه تمامتر جواب میدهد که…

    قَالَ یَـٰۤأَبَتِ ٱفۡعَلۡ مَا تُؤۡمَرُ

    پدرم ، هر چه به تو دستور داده شده را انجام بده…

    [سوره الصافات 102]

    واقعا مغز آدم سوت میکشه که این کجا و آن کجا؟؟؟!!!

    فرق است بین این دو واقعه که در اولی ، پدری به پسرش میگوید باید سرت را بِبُرم و پسر بدون هیچ منّت و ناز و کرشمه آمدنی ، دستور پدر را اطاعت میکند با واقعه دومی که در آن ، پدری با هزاران وعده و وعید به بچه اش ، از او خواهش میکند که تکالیف مدرسه ات را بنویس و بعد به بازی های کامپیوتری بپرداز و پسر هم با هزاران غُر زدنُ و منت گذاشتن سَرِ پدر ، آن را انجام میدهد….

    دستور برای بریدن سر کجا و نوشتن تکالیف کجا؟

    آگاهی های بالا را در کلاس مطرح کردم و از استاد خواستم که توضیح دهند که این داستان ابراهیم و فرزندش چگونه در قالب این کلاسِ روان شناسی ما ، تفسیر میشود؟؟؟

    حقیقتا استاد هیچ جوابی به من نداد و این وسط یک اتفاقی افتاد که یکی از بچه های کلاس که از جامعه روحانیت بود ، با شدت هر چه تمامتر جلوی من ایستاد که…

    آقا ، آنها فرق میکنند ، آنان خیلی خاص بودند و ما کجا و آنها کجا و از این حرف ها….

    و من در جوابش همان چیزهایی را گفتم که در مقدمه این نوشته ذکر گفتم ولی او گوشِ شنوایی برای حرف های من نداشت…

    خلاصه بحث تمام شد و من هم پیش خودم گفتم که ایکاش این مطلب را ذکر نمیکردم و…. ، آخه هر سخنی جایی دارد و جای سخنِ من آنجا نبود….

    این بود خاطره ی اولم که خودم خیلی در‌ مورد آن فکر‌ میکنم و مات و مبهوت میمانم از این…

    امیدوارم شما هم فکر کنید و….

    آخه حضرت ابراهیم ، کلاس روان شناسیِ تربیت فرزند  نرفته بود و…

    چی بگه آدم ، این حقائقی را که حضرت ابراهیم که بشری از جنس ما بود و آنها را آموخته بود ؛ کجا تدریس میشوند ، تا ما هم برویم و در آنجا ثبت نام کنیم و شاگرد آنجا شویم؟؟؟!!

    به قول حافظ عزیز…

    بِشُوی اوراق اگر هَمدرسِ مایی

    که  عِلمِ عشق  در  دفتر  نباشد

    عهه ، درس و علمِ عشق ؛ در دفتر و دانشگاه نیست؟؟؟!!!

    خب نیست دیگه ، اگر که بود با وجود اینهمه رشته ها و کلاس هایِ روان شناسیِ زیادی که در عصرِ حالِ حاضرِ ما که در دانشگاه هایِ این سیاره خاکی  تدریس میشود ، می بایست ما در عرصه تربیت فرزند و یا روابط بین زن و شوهر ؛ هیچ مشکلی نداشته باشیم دیگه…  ولی شخصی مثل حضرت ابراهیم که هیچ کلاسِ روان شناسی نرفته بود ، به چنان اصولِ تربیتیِ فرزند ؛ دست پیدا میکند که به پسرش میگوید ، عزیزم ؛ باید سرت راببرم و پسر هم بی چون و چرل قبول میکند…

    خب ، پس این علوم را در چه دانشگاهی باید آموخت؟

    باید به دانشگاهی برویم که حضرت ابراهیم شاگرد آنجا بود و واحدهای دانشگاهی اش را گذراند و رفت….

    خدایا ، از این علوم بر قلبِ ما هم جاری کن ، علومی از جنس این علمِ زیر…

    وَعَلَّمۡنَـٰهُ مِن لَّدُنَّا عِلۡمࣰا

    و از نزدِ خود به او علم آموختیم…

    [سوره الکهف 65]

    خدایا ، در کدام دانشگاه تدریس میکنی که من بیام اونجا تا خودِ خودِ خودت معلم من باشی؟؟؟…

    وَاتَّقُوا الله وَیُعَلِّمُکُمُ الله…

    و شما خویشتن دار باشید و در حریمِ الهی ، کنترل ذهن کنید که در این صورت خودِ خدا معلم شما میشود و به شما می آموزد…

    [سوره البقره 282]

    خدایا ، من هیچی نمیدانم و تو همه چی میدانی و مانند فرشتگان میگویم…

    قَالُوا۟ سُبۡحَـٰنَکَ لَا عِلۡمَ لَنَاۤ إِلَّا مَا عَلَّمۡتَنَاۤۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَلِیمُ ٱلۡحَکِیمُ

    و فرشتگان در جواب خدا گفتند که ، پاک و منزهی تو و ما هیچ علمی نداریم جز آنچه که تو به ما آموخته ای ، همانا تو دانا و صاحب حکمت هستی…

    [سوره البقره 32]

    پس بیا و مرا آگاه کن تا از ناآگاهان نباشم که پناه میبرم به تو…

    أَعُوذُ بِٱلله أَنۡ أَکُونَ مِنَ ٱلۡجَـٰهِلِینَ

    پناه میبرم به خدا ، از اینکه جزو دسته ناآگاهان باشم

    [سوره البقره 67]

    پس بیا و ما را آگاهی بخش ، آگاهی هایی از جنس ملکوتِ خودت ، آگاهی هایِ آسمانی از جنس همان آگاهی هایی که در عرصه تربیت فرزند به ابراهیم آموختی… ، زیرا که تو…

    عَلَّمَ ٱلۡإِنسَـٰنَ مَا لَمۡ یَعۡلَمۡ

    و خدا به انسان آموخت ، چیزهایی را که نسبت بدان علم نداشت…

    [سوره العلق 5]

    بگذریم…

    و اما آن خاطره دومم که گره خورده به زندگی حضرت محمد و مرتبط میشود با آگاهی هایِ همان خاطره اولم…

    این خاطره مربوط میشود به کلاسِ دیگری که در دانشگاه داشتم و استادِ ما در حال تدریس بود که یکدفعه وسط صحبت های استاد ، اندیشه ای در ذهنم جرقه زد که…

    حضرت محمدی که بی سواد بود و سواد خواندن و نوشتن نداشت… ، به تعبیر قرآن

    …فَـَٔامِنُوا۟ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِ ٱلنَّبِیِّ ٱلۡأُمِّیِّ ٱلَّذِی یُؤۡمِنُ بِٱلله وَکَلِمَـٰتِه…

    … پس به خدا و فرستاده اش که همان حضرت محمدی است که أمّی است و به خدا و کلماتش ایمان دارد ؛ ایمان بیاورید

    [سوره اﻷعراف ١58]

    مقصود از واژه “أمّی” یعنی کسی که درس نخوانده و سواد خواندن و نوشتن ندارد…

    وَمَا کُنتَ تَتۡلُوا۟ مِن قَبۡلِهِۦ مِن کِتَـٰبࣲ وَلَا تَخُطُّهُۥ بِیَمِینِکَ….

    و ای محمد ، تو پیش از قرآن ؛ هیچ کتابی نمیخواندی و به دست خود چیزی نمینوشتی….

    [سوره العنکبوت 84]

    حال چه میشود که چنین انسانی که هیچ مدرک دانشگاهی ندارد و در هیچ کلاسِ درس و بحثی هم شرکت نکرده ، تبدیل به کسی میشود که به قول حافظ…

    نگارِ من که به مکتب  نرفت و خط ننوشت

    به  غمزه  ،  مسئله آموزِ  صد  مدرّس   شد

    او که بشری از جنس ما بود ، چه کرد که به چنین جایگاهی رسید و به برکت قرآنی که از خود به جای گذاشت ، ما در این محفل و سایت جمع شده ایم و از این قرآن درس ها می آموزیم…

    در واقع اگر بخواهیم دقیقتر نگاه کنیم ، حضرت محمد مدرّس استاد عباس منش شد و ایشان با مطالعه قرآن به آگاهی هایی رسیدند و بعدش این سایت ایجاد شد و ما هم جمع شدیم و….

    حقیقتا لال شده ام و نمیدانم چه بگویم… ، اصلا این مطالب گفتنی نیست ، فقط باید در آنها فکر کرد و طعم آنها را چشید ، فکری که با چاشنی این دو بیتی از مولانا ، باشد…

    کافیم بی نان تو را سیری دهم

    بی سپاه و لشکرت میری دهم

    بی بهارت نرگس و نسرین دهم

    بی  کتاب و  اوستا تلقین  دهم

    فقط این مصرع مولانا که از زبان خدا میگوید…

    بی  کتاب و  اوستا تلقین  دهم

    آری ، خدا برای من کافی است که بدون هیچ کتاب و استادی ، به من بیاموزد آنچه را که نمیدانم ، همانگونه که برای حضرت محمد چنین کرد….

    وقتی به خودم که خطاط هستم ، نگاه میکنم و در این امر تفکر میکنم که…

    خب من که خطاط هستم و این مهارت را از استادم یاد گرفتم و استادِ من هم از استادش و همینجوری برو بالا تا برسی به شخصی که خودش ابداع کننده هنر خوشنویسی بوده بدون اینکه استادی داشته باشد ؛ آخه چجوری؟!

    بیشتر باور میکنم ‌این مصرع مولانا را که از زبان خدا به همه ما میگوید

    بی  کتاب و  اوستا تلقین  دهم

    آری ، خدا برای من کافی است تا بدون کتاب و استاد ، آگاهی ها و مهارت هایی را به من بیاموزد که تا به اکنون یاد نداشتم ، به همان دلیل و منطقی که آن استاد اولیه یِ خوشنویسی که بدون هیچ استادی ، خودش ابداع کننده این هنر میشود و استاد همه خوشنویسان عالم میشود…

    فقط باید بروم و بنشینم و غرق در تفکر شوم که شرط وارد شدن به مدار چنین افرادی مثل حضرت محمد و آن استاد اولیه ای خوشنویسی و… چیست که خودِ خودِ خود خدا برای آنان استاد میشود؟؟؟!!!

    باید بروم اصول روان شناسی حضرت ابراهیم برای تربیت فرزند را بررسی کنم که چگونه از راهِ دور فرزندی را تربیت کنم که اگر به او دستور دهم که پسرم بیا برویم سرت را از بدنت جدا کنم ، او بدون چون و چرا از حرف من اطاعت کند…

    و اینگونه بود که این اندیشه ها ، مرا غرق در تفکر کرد و با اینکه حضور فیزیکی ام سر کلاس بود ولی دلم جایی دیگر بود و با خود گفتم  که مثلِ کلاسِ قبلی دستم را بالا بگیرم و از استاد اجازه بخواهم تا این اندیشه ام را در کلاس مطرح کنم ولی با آن خاطره ی اولی که داشتم ، منصرف شدم ؛ زیرا که جای آن سخن آنجا نبود و خیلی خوشحالم برای این سایت و جمع دوستانی که نوشته های مرا دنبال میکنند و درک بالایی دارند از این آگاهی ها که میتوانم با آنها در میان بگذارم…

    و تمااام

    باشد که ما هم بتوانیم بچشیم ، آنگونه که حضرت ابراهیم و محمد چشیدند ، به قول مولانای عزیز…

    گر یک  ورق از  کتابِ ما  برخوانی

    حیران   ابد  شوی   زهی   حیرانی

    گر یک نفسی به درسِ دل  بنشینی

    استادان  را  به  درسِ خود بنشانی

    اگر یک ورق از کتابِ خدا را بخوانیم ، چه میشود؟؟؟

    مساله این است که کدام کتاب؟؟

    جواب ، همان بایگانی اطلاعاتی ای  است که حضرت محمد بدان دست پیدا کرد و قرآن را از آنجا برای هدایت بشریت به ارمغان آورد….

    (إِنَّهُۥ لَقُرۡءَانࣱ کَرِیمࣱ ۝  فِی کِتَـٰبࣲ مَّکۡنُونࣲ)

    مسلما این قرآنی است بسیار ارزشمند که در کتاب و لوحی محفوظ ، قرار دارد…

    [سوره الواقعه 77 – 78]

    خب ، پس این بایگانی اطلاعاتی خدا “کِتَـٰبࣲ مَّکۡنُونࣲ” نام دارد ، حالا سوال اینه که همه میتوانند به این بایگانی دسترسی داشته باشند؟

    جواب ، بله است زیرا که همه ما به یک اندازه به خدا دسترسی داریم….

    خب پس ، شرطِ ورود به این دانشگاهِ خدا و نشستن بر سرِ کلاسِ درسِ خدا ، چیست؟؟؟!!!!

    جواب ، این است و بس

    لَّا یَمَسُّهُۥۤ إِلَّا ٱلۡمُطَهَّرُونَ

    که جز پاک شدگان ، حقیقت آن را در نمی یابند…

    [سوره الواقعه 79]

    پس پاکی و طهارت شرط ورود به این کلاسِ درس است دقیقا مثل برخی از دانشگاه هایِ این سیاره خاکی که برای ورود به دانشگاه ، شرطِ معدل میگذارند تادانشجویانی را واردِ خود کنند که….

    حال سوال این است که چه چیز را باید پاک کنیم تا طاهر شویم و شرایطِ دسترسی به آن کلاسِ درس و بایگانی اطلاعاتی را دارا باشیم؟

    جواب ساده است و همه ما میدانیم ، طهارت از منیت و شرک و خودبرتربینی و….

    و به میزانی که طهارت و پاکی ما بیشتر شود ، میتوانیم بیشتر بر سر کلاسِ این درس باشیم و اگر که غرق در آلودگی باشیم ، حیران و سرگردان بروی این سیاره خاکی میچرخیم و غافل هستیم از این کلاس درس و اسم ما جزو غائبین ثبت میشود و د‌ر نهایت هم مردود میشویم… و در لحظات م پرده ها کنار میرود ، میفهمیم که چه عظمتی داشتیم و ای دل غافل که چرا من از آن استفاده نکردم و در آن لحظات درخواست فرصتِ مجدد میکنیم که مرا برگردانید تا درست استفاده کنم و…

    حَتَّىٰۤ إِذَا جَاۤءَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ رَبِّ ٱرۡجِعُونِ ۝  لَعَلِّیۤ أَعۡمَلُ صَـٰلِحࣰا فِیمَا تَرَکۡتُۚ کَلَّاۤۚ إِنَّهَا کَلِمَهٌ هُوَ قَاۤئلُهَا…

    و هنگامی که مرگ آنان فرا رسد ، میگویند که پروردگارا ما را برگردان تا عمل صالح انجام دهم ولی جوابی جز  هرگز نمیشنوند…

    [سوره المؤمنون 99 – 100]

    جوابی جز این نمیشنوند که…

    آن موقعی که جیک جیک مستونت بود فکر زمستونت نبود

    و چقدر ما خوشبختیم که قبل از آنکه دیر شود ، با این آگاهی ها در عرصه تئوری آشنا شده ایم

    و حال از همان خدایی که ما را در مدار چنین آگاهی های قرار داده ، درخواست میکنیم که ما را از مرحله تئوری وارد مرحله عملی کند ، زیرا که هر چه داریم از اوست حتی این توفیقی که به ما بدهد تا وارد مرحله عمل شویم و…

    وَمَا تَوۡفِیقِیۤ إِلَّا بِٱلله

    و توفیقاتِ من هم جز به دست خدا نیست…

    [سوره هود ٨٨]

    خدایا به عزت و جلالت سوگند که ما را جزوِ دسته یِ“أَکۡثَرُهُمۡ لَا یُؤۡمِنُون” قرار مده و بر ما کَرَم نما و ما را وارد مدارِ گروهِ“قَلِیلࣰا مَّا یُؤۡمِنُونَ” کن

    خدایا شکرت…

    و حسن ختامی بر این آگاهی این مطلب باشد به نشانه تشکر از استاد عباس منش که

    من شخصیت استاد عباس منش را خیلی دوست دارم ، زیرا که نه مدرک دانشگاهی خاصی دارد که آن را قاب کند و به ما نشان دهد و با یک تی شرت و شلوارکی جلوی دوربین حاضر میشوند و  فایلی زیبا ضبط میکنند و برای ما منتشر میکنند و… ،

    در کل شخصیت ایشان برای من ؛ تداعی کننده شخصیت حضرت محمد است…

    من شخصیت استاد عباس منش را دوست دارم که با اینکه فرزندِ خود را دوست داشتند ولی از او دل بریدند و او را راهی ایران کردند و…

    در کل شخصیت ایشان برای من ؛ تداعی کننده شخصیت حضرت ابراهیم است

    و من سپاسگزار ایشان هستم که روزی تصمیم میگیرند قرآن را بدون هیچونه تعصبی بخوانند و عمل کنند و به ما بیاموزند که…

    این کتاب قرآن یک کتاب مذهبی نیست ، بلکه فراتر از آن ، یک کتاب علمی و فرکانسی است…

    و من سپاسگزار شما هستم که در یکی از فایل های خود جمله ای را گفتید که زندگی مرا عوض کرد و آن ، این جمله بود که…

    درک و فهم ما از قرآن فرق میکند زمانیکه این کتاب را یک کتاب نازل شده بر حضرت محمد بدانیم با زمانیکه این کتاب را یک آگاهی بدانیم که حضرت محمد در مدار دریافت آن قرار گرفت

    تفاوت بینِ این دو گزاره از زمین تا آسمان است….

    خدایا شکرت

    یا حق

    و این بیتِ مولانا هم حسن ختامی بر همه آنچه که ذکر شد

    زبون طب افلاطون چه باشی

    فلاطون فلاطون شو که بودی

    دیوان شمسِ مولانا ، غزل 2662 ، بیت ششم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 88 رای:
  2. -
    رضا احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1760 روز

    به نام خدایی که هم خدای من است و هم خدای ابراهیم

    در این سفرنامه میخواهم از ابراهیم و اعتمادش به ابراهیم بنویسم

    یک نکته از ابراهیم در قرآن توجه من را جلب کرد و آن هم در سوره بقره در آیه ۱۳۰ است که خداوند میفرماید:

    (و چه کس از آیین پاک ابراهیم روی گرداند به جز مردم بیخرد؟!)

    دیگه صریح تر از این خدا بگه که هر کس به من اعتماد کنه مثل ابراهیم برایش شاهکار میکنم؟

    واقعا باید قوه تعقل خود را بکار ببندیم تا در مورد شخصیت ابراهیم تعقل کنیم تا با یقین بیشتر در آیین او که یکتا پرستی است وارد شویم زیرا اگر تعقل نکنیم به تعبیر قرآن بی خرد می مانیم و از آیین او به دور می مانیم

    حالا ما تصمیم میگیریم که وارد آیین ابراهیم شویم و به مانند او تسلیم باشیم ، مسلما در ابتدای مسیر نجواهای شیطانی میایند و ما را میترسانند و ایمان ما را نشانه میگیرند و وظیفه ما این است که دائما پیام خدا را در ذهن خود تکرار کنیم و با صدای بلند به شیطان تشر بزنیم و بگوییم:

    چی میگی ای رانده شده از درگاه خدا ، خودت از درگاه خدا رانده شدی حالا حسودیت میشه میخوام به خدای خودم نزدیک بشم؟ اصلا تو چی میگی من در پناه قدرت خداوند هستم؟

    آره اینجوری باید جوابش را داد تا بفهمه اینجا جایش نیست

    یه نکته دیگه بگم از حضرت ابراهیم که آزمایشی فکر نکنم سخت تر از این باشه که بخواهد پسر خود را سر ببرد و قربانی کند ولی در این آزمایش به خدا اعتماد کرد و نتیجه اش این شد که خدا پسرش را به او بخشید و او را به مقام امام(پیشوایی)مردم رساند

    حالا خدا با این داستان میخواد بگه اعتماد کن به من و خود را تسلیم امر من کن همانطوری که ابراهیم رفتار کرد آن وقت که‌ من ایمان تو را ببینیم که‌حرکت کردی شاهکار‌م را برایت رقم میزنم

    اصلا در برابر نجواهای شیطان هم میشه این داستان ابراهیم را مدام در ذهن خود تکرار کنیم و به خود بگیم که خدای من و ابراهیم یکی است تا این ایمان و اعتماد به خدا در ذهنمان رسوخ کند

    و در آخر میخوام سخنی از امام جواد علیه السلام بگم در مورد اعتماد به خدا و یه نتیجه قشنگ بگیرم که ایشان فرمودند:

    (اعتماد به خدا بهای هر چیز گران است و پلکانی برای رسیدن به هر بلندی است)

    خب دوستان دقت کردین وقتی میخوایم وکیلی بگیریم باید بهایی به او بپردازیم ، خب اگر من بخوام خدا را وکیل بگیرم چه بهایی باید بدم؟ آیا پول باید بدم؟ نه خدا که پول نمیخواد ، بلکه بهایی دیگر باید پرداخت و آن بها اعتماد به خداست

    تنها بهایی که باید پرداخت اعتماد به اوست و عیار این بها را باید با کارکردن روی خود باارزش تر کرد

    خدایا توکل و اعتمادی راستین به خود را به من عطا کن

    سپاسگزارم از آقای عباس منش و خانم شایسته بزرگوار و عزیز و تیم اجرایی سایت🌹🌹🙏🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  3. -
    رضا احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1760 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام بر شما دوستِ توحیدی و بزرگوارم ، ژیلا خانم موسوی(مریم کیومرث)

    خدا رو شاکرم که این نوشته ی من ، نشانه ای برای شما بود و احساسِ زیبایی در شما ایجاد کرد…

    این خط از نوشته شما برای من چقدر زیبا بود و زنگوله هایی را در ذهن به صدا درآورد…

    انشالله که حس سمت خداوند من غلبه کنه بر حس دلسوزی و نگرانی و عاقبت به خیر و خوشی ختم بشه

    و دوست دارم آنچه را که با خواندنِ این خط از نوشته شما ، در ذهنم عبور کرد ؛ به شما تقدیم کنم…

    زندگی همه ما که چند روزی ساکن این سیاره خاکی شدیم ، صحنه بازی است ؛ یک بازی دو نفره بین ما و جریانِ تاریکی…

    حال در این میدان ؛ اگر ما شکست بخوریم ، از جایزه محروم میشویم و اگر پیروز شویم ؛ جایزه را با خوشحالی هر چه تمامتر بر بالای سر میبریم…

    بگذارید اینجوری بگویم تا بهتر متوجه شویم…

    در جام ملت های آسیا 2023 که همین چند وقت پیش تمام شد ، تیم فوتبال کشور قطر دانه به دانه بازی هایش را با پیروزی پشت سر گذاشت و قهرمان شد و جام قهرمانی را بالای سر برد…

    حال این وسط چه اتفاقی افتاد؟

    امیرِ کشورِ قطر ، بخاطر افتخار آفرینیِ بازیکنانِ این تیم که نامِ کشور قطر را در آسیا و جهان ، بر سر زبان های مردم و رسانه ها انداختند ؛ به تک تک آن بازیکنان هدایایی بسیار ارزشمند و لاکچری عطا کرد…

    فکر کنم این نکته ای که  از جام ملت های آسیا دیدیم ، برای ما خیلی الهام بخش باشد که…

    اگر ما هم در میدانِ مبارزه با جریان تاریکی که ما را به احساسات بد و کارهای نازیبا سوق میدهد ، پیروز شویم ؛ مستحق دریافت پاداش از امیر جهان میشویم…

    حال فقط کافیست تامل کنیم که…

    پاداش امیر قطر کجا و پاداش امیر جهان کجا؟؟؟!!!

    امیری که رب العالمین است و هر چه هست تحتِ تصرفِ اوست

    وَمَن یَتَّقِ ٱللَّهَ یَجۡعَل لَّهُۥ مَخۡرَجࣰا ۝  وَیَرۡزُقۡهُ مِنۡ حَیۡثُ لَا یَحۡتَسِبُ

    [سوره الطلاق ٢ – ٣]

    شاید بهتر باشد این آیه را اینگونه معنا کنیم که…

    هر کس که در میدان مبارزه با جریانِ تاریکی ، بر خود مسلط باشد و بر آن جریانِ تاریکی غلبه کند ، مستحق پاداش های فراوان از سمتِ رب العالمین میشود…

    برای شما دوست بزرگوارم ، پیروزی را در میدان مبارزه بینِ حسِ خوبِ از سمتِ خدا و حسِ نگرانی و دلسوزی ، خواستارم

    و برای خودم و همه ، چنین پیروزی های دل نشینی را در عرصه این بازیِ دو نفره در میدانِ زندگی ، آرزومندم

    در‌پناه الله یکتا شاد و سربلند باشید…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
  4. -
    رضا احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1760 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام بر شما دوستِ توحیدی و بزرگوارم…

    این پیامِ شما را در زمانی دریافت کردم که عالی تر از آن نمیشد…

    و الان دوست دارم بنویسم…

    گاهی اوقات ما برنامه ریزی میکنیم ولی اتفاقی میفتد که همه آن برنامه ها بهم میخورد ، شاید فلسفه آن اتفاق این است تا به ما بگوید که…

    از سر راه آن نیرویِ برتریِ که در حال مدیریتِ خورشید و ماه و ستاره و…است ، کنار برو…

    دقیقا مثل همین لحظه الان من…

    آمدم به اتاقم و پشت میزِ خود نشستم و خود را آماده این کردم تا چند بیتی از مولانا را خوشنویسی کنم ولی نفهمیدم که چی شد و آمدم داخل سایت و پیام شما را دیدم و…

    و مات و مبهوت این آیه ای شدم که شما در نوشته خود ذکر کردین که…

    (إِنِّیۤ أَنَا۠ رَبُّکَ فَٱخۡلَعۡ نَعۡلَیۡکَ إِنَّکَ بِٱلۡوَادِ ٱلۡمُقَدَّسِ طُوࣰى)

    [سوره طه ١٢]

    تمامِ آموزه های موفقیت دنیا در همین دو کلمه است که…

    فَٱخۡلَعۡ نَعۡلَیۡکَ

    و اگر بخواهیم مفهوم این دو کلمه را دریابیم ، باید این بیت عطارِ نیشابوری را بخوانیم که

    تو مباش اصلا ، کمال  این است  و بس

    تو زِ تو “لا” شو ، وصال این است و بس

    آری باید جفت کفش ها را درآورد ، خوب و بد خود را کنار بگذاریم و وارد سرزمین مقدس “طوی” شویم ، سرزمینی از جنس یکتایی من و او…

    باید من نباش شویم تا لایق او باش شویم

    بگذارید اینجوری بگویم که…

    در فضای یکتایی ؛ من و خدا نداریم ، همه چیز اوست… ، به قول خودش…

    هُوَ ٱلۡأَوَّلُ وَٱلۡـَٔاخِرُ وَٱلظَّـٰهِرُ وَٱلۡبَاطِنُ

    اوست اول و آخر و آشکار و نهان…

    [سوره الحدید ٣]

    همه چی خودشه…

    اول و دوم و سوم و چهارم و…. خودشه…

    به قول یک بزرگواری که حرفِ سنگینی زد و آن این بود که…

    اگر کسی بگوید که مشکل مرا اول خدا و بعد از خدا شما حل میکنید ، گرفتار شرک خفی شده ، زیرا که خدا اولی است که دومی ندارد ، زیرا که‌ او “هُوَ ٱلۡأَوَّلُ وَٱلۡـَٔاخِرُ” است

    من و خدا نداریم…، همه چیز اوست ولی ما در این سیاره خاکی ، درگیر حواشی ای شدیم که قرآن اسم آن را “حجاب” میگذارد…

    و این حجاب ها مانع این میشوند که ما عظمت خود را دریابیم که ما و او یکی هستیم…

    حجاب هایی از جنس مصوبات مجلس و افزایش قیمت خیار سبز و اینکه خانم x برای عروسش کادو چی خرید و….(تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل)

    و وقتی که بمیریم ، حجاب ها کنار میرود وآن موقع بینا میشویم ولی آن موقع فایده ای ندارد…

    سخن زیبایی از حضرت محمد نقل شده است که بسیار عجیب است به گونه ای که یک اسلام پژوه آلمانی بنام “آنه ماری شیمل” که الان مرحوم شده ، وصیت کرد که آن را بروی سنگ قبرش بنویسند و…(در اینترنت جستجو کنید و ببینید)

    النّاسُ نیامٌ فإذا ماتوا إنتبَهوا

    مردم خوابند ، هنگامی که بمیرند ، بیدار میشوند

    این سخن حضرت محمد بسیار عجیب است

    این سخن حکایت از این دارد که ما الان خوابیم و واقعا هم خوابیم….

    باید از خود بپرسیم که ما صدای تسبیح اشیای اطرافمان را میفهمیم؟؟؟ همان صدایی که قرآن میگوید…

    وَإِن مِّن شَیۡءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمۡدِهِۦ وَلَـٰکِن لَّا تَفۡقَهُونَ تَسۡبِیحَهُمۡ

    هیچ چیزی در این عالم نیست مگر اینکه در حال تسبیح گفتن خداست ولی شما متوجه تسبیح آنها نیستید…

    [سوره اﻹسراء 44]

    خب اگر من خواب نباشم ، تسبیحِ در و دیوار و… را میفهمم که…

    حال سوال این است که الان چکار باید کرد؟

    نسخه اش در یک سخنی دیگر از حضرت محمد است که الان با اختیار خود بمیریم ؛ به قول ایشان

    موتوا قبل ان تموتوا…

    بمیرید ، پیش از آنکه بمیرید…

    آری ، کار من این است که الان بمیرم تا ببینم و بشنوم و حس کنم آن چیزهایی را که….

    ولی مشکل از اینجایی است که من از مرگ میترسم ، من از اینکه در محضر رب العالمین بمیرم و از سر راه او کنار بروم میترسم و در برابر این مُردن مقاومت میکنم…

    عجیب است که من در برابر خدای قدرتمندی که با گردش منظم خون در رگ هایم ، قدرتش را به رخ من کشیده ؛ مقاومت میکنم و تسلیم نمیشوم…

    تسلیم که نمیشوم که هیچ بلکه برای خدا ، خط و نشان هم میکشم که خدایا فلان کار را بکن و فلان کار را نکن ، انگار که خدا راه را نمیداند و منتظرِ مشاوره ی من بود

    من از اینکه خودم را ببازم و از سر راه او کنار بروم ، میترسم…

    واقعا چرا میترسم؟؟؟!!!

    و نتیجه چنین خودنمایی در برابر چنین قدرتی ، میشود مشکل و مشکل و مشکل و رنج و رنج و رنج تا یک روزی سرم به سنگ بخورد و به سمت او برگردم که خدایا دیگه بسه ، این دفعه تو بساز و همه کاره باش…

    خداکند بیدار شویم قبل از آن روزی که بیدارمان میکنند…

    خدا کند مثل حضرت ابراهیم و محمد ، بمیریم قبل از آن مرگ اصلیِ خود و برای ابد در تاریخ ماندگار شویم…

    خدا کند مثل حضرت محمد از سر راه خدا کنار برویم تا خدا بتواند از طریق من جلوه گری کند و برایم “وَمَا رَمَیۡتَ إِذۡ رَمَیۡتَ” شود…

    خدا کند…

    و حسن ختامی بر این نوشته ، این بیت زیبا از مولانا تقدیم به خودم و شما دوست نازنین…

    بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید

    کز این خاک برآیید سماوات بگیرید

    آری ، باید در‌محضر او فَٱخۡلَعۡ نَعۡلَیۡکَ شویم و کفش ها را در آوریم و از اینکه پای ما برهنه باشد و در معرض خار و خاشاک ؛ نترسیم ، زیرا که وقتی کفش ها را در آوریم ، او ما را در آغوش میگیرد و با او یکی میشویم

    چنین لحظه زیبایی روزی همه ما باد… ، به قول حافظ شیرازی

    حافظ، شبِ هجران شد بوی خوشِ وصل آمد

    شادیت مبارک باد ای عاشقِ شیدایی

     

    در‌ پناه الله یکتا باشید ، همان خدایی که یکی از نام های زیبایش در دعای جوشن کبیری که خواندید ، اینگونه است که…

    یا رفیق من لا رفیق له

    ای رفیق کسی که هیچ رفیقی ندارد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 40 رای: