«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش - صفحه 101
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/07/abasmanesh-5.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-09-12 09:33:282024-06-08 22:16:13«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندششاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
خدایا شکرت که همیشه با من هستی
خدایا شکرت که همیشه بودنت را با خودم حس می کنم
خدایا شکرت که هر روز چیزهای عالی یاد می گیرم که بسیار برایم کاربردی است
خدایا شکرت که روز به روز به تو نزدیکتر می شوم و تو را بیشتر درک می کنیم
خدایا شکرت که با داستانهایی که در قران گفتی نشانمان دادی که شاید به مو برسه ولی پاره نمی شه
خدایا شکرت که همیشه پشتیبانی تو را در هر لحظه زندگیم حس میکنم و امیدم فقط به توست
خدایا شکرت برای همه نعمتهایی که به ما دادی
خدایا شکرت که هر ساعت به یاد تو هستم و لذت می برم
خدایا شکرت که همه چیز را آفریدی که بندگانت راحت باشند
خدایا شکرت که بخشندگی تو بی اندازه است امید دارم که هر روز بیشتر این رحمانیت تو را درک کنم
سلام خدمت همه ی دوستان عزیز و استاد جان
چقدر زیبا و قشنگ خدای من همیشه داره هدایتم میکنه که مات و مبهوت میمونم !
مدتهاست که بر سر مسائلی احساس بلاتکلیفی میکنم و هر روز و هر لحظه از خدای خودم تقاضای هدایت دارم و مطمئنم که مثل همیشه منو هدایت میکنه چون بسیاار زیاد معجزاتش رو در مورد خودم و زندگیم دیدم
امروز صبح مثل هر روز که بیدار شدم باهاش حرف زدم و گفتم خودمو به تو میسپارم دستمو بگیر و هدایتم کن با من حرف بزن من محتاج هدایتت هستم من هیچی از ادامه ی مسیرم شروع کسب و کارم نمیدونم به تو پناه میبرم ….
هدایت شدم به قسمتی از سایت و بعد با دیدن فایل های مختلف ی حسی بهم گفت این فایل و باز کن و گوش کن🧚♀️🧚♀️
الله اکبر
امروز که دارم براتون این متن و مینویسم سال ۱۴۰۱ روز یکشنبه عید قربان هست
و من هم هر روز از خداوند هدایت میخوام
این فایل هم دقیقا توی روز عید قربان و در مورد تسلیم بودن حضرت ابراهیم علیه سلام هست .و خدای من با من مثل همیشه حرف زد حرفهای ارامش بخش
که عجله نکن اگه اتفاقی به ظاهر ناخوش ایند برات افتاده به خیرت بوده تسلیم من باش اروم باش من دارم هدایتت میکنم ….
🙏🙏🙏🎀💙خدایا سپاسگذارم ازت که با بنده هات حرف میزنی و بین این همه هیاهو و سر وصدا صدای تو همیشه آرامش بخش و بلنده 💓💗💜💗
خداوندااا ممنون بابت نشانه هایی که در اختیارم گذاشتی، نمیدانم این فایل چه تاریخی ضبط شده است اما
امروز شنبه۱۸ تیر ۱۴۰۱ و فردا ۱۹ تیر روز عید قربان هست، از صبح که بیدار شدم داشتم فکر میکردم که عید قربان چه پیامی داره و دنبال فرصت بودم که تو اینترنت دنبالش برم از طرفی صبح داشتم فکر می کردم که شهرمو عوض کنم بخاطر آلودگی هوا و این فکر به شکل لحظه ای اومد و رفت، ولی گفتم قبلش چند تا فایل گوش کنم طبق تعهدی که به خودم دادم، نمی دونم انگار خدا حرفمو شنید و عنوان فایل رو که دیدم موهام سیخ شد چون فایلها را به ترتیب گوش می کنم و بین این همه فایل چیزی که تو ذهنم سوال بود برام اومد و چه صحبت هایی که هر کدام پیامی است از طرف خداوند و نکته بعدی وقتی استاد گفتن با دوستشون که معلم هست در مورد جابجایی صحبت کردن و جالب اینجا بود که من معلم هستم و جواب چیزی که در ذهنم آمد در لحظه از طریق دستان خداوند برایم داده شد، سپاسگذار شما و خداوند رحمتگر و مهربانمان هستم.
با سلام خدمت استاد عزیز،واقعا صحبت های شما لذت بخش و تسکین دهنده است، به نظر من رسیدن به مقام حضرت ابراهیم از تعریف کردن و خوندن داستان هاش و یاد آوری و مرور آنها پدید میاد،وقتی بهش توجه و داستانش رو بازگو کنیم حتما یک روزی بهش می رسیم و از کار های کوچکی که ایمانمان رو زیاد می کنه و توحید ما رو بالاتر می بره انجامشون ما رو به اون مقام می رسونه وقتی داستان ایشون تکرار بشه برامون انجام کار او و مطیع امر خدا بودنش سهل می شه طبیعی می شه ،به عبارتی انجام دادنی میشه، باور می کنیم که می تونیم انجامش بدیم و به قول استاد اگر حضرت ابراهیم تونسته اینقدرررر تسلیم باشه اگر یک نفر تونسته انجامش بده پس ما هم میتونیم،درباره این جمله باید بگم که من خودم قبلا هر کسی کاری رو انجام می داد شاید بیشتر از یک نفر بودند ولی من باور داشتم که انسان های خاص می تونن انجام بدن و اگر ۱۰ نفر این کار رو انجام داده فقط همین ۱۰ نفر می تونن انجامش بدن و من نمی تونم ،تا با این جمله ی استاد آشنا شدم که اگر یک نفر نمی گن که اگه دیدی ۱۰ یا ۱۰۰ نفر انجامش دادن بعد برو انجام بده اونوقت می تونی،می گن که اگر فقط یک نفر انجامش دهد یعنی می شه دوباره اون کار رو انجام داد و تو می تونی انجامش بدی.
مچکرم از استاد عباس منش بی نظیر که یکی از بهترین دستای خداوند هستن😍😘
سلام
چیزهایی که مدتهاست راجعه خداوند آموختم بی نهایت مسحور کننده است و این تعجب آورترکه خود نمی دانیم آنها راداریم و استفاده نمی کنیم استاد عزیز پایه خداشناسی راازشمادارم چون شما تنها کسی بودید که به سوالات من در این رابطه پاسخ دادید و مرا با خدای واقعی که همیشه برایم سوال انگیز بود آشناکردیدو مرا با خدای خودم آشنا کردید در این مورد همیشه مدیون شما هستم و خدایی که شماراجلوی راهم قرار داد.
اینکه سوال می پرسیدم و جوابهایی می شنیدم که برایم قابل قبول و قانع کننده نبود حالم را بد کرده بود و این شما بودید که با منطق درست و خوب مرا به جواب سوالهایم رساندید
از دوره کشف قوانین که شما فرمویدید که الان خیلی چیزها را نمیتوانم بگویم در مورد خداوند و کلی اش را گفتم من همیشه دنبال جواب سوالاتم بودم راستش دلم می خواست بدانم اصل تناسخ راکامل بدانم و اینکه من آخرش چه می شوم وووو و چه تواناییهای بالقوه در من است و هزاران سوال دیگر به لطف خدا و اینکه درخواست کردم که می خواهم تورا بیشتر بشناسم مرا به کلاسی هدایت کرد که دارم می روم و در راستای صحبتهای شماست و تناقضی با آن ندارد وادامه دادم خیلی خیلی اتفاقی خیلی اتفاقی
خانه مادرم به من خیلی فاصله دارد از آنجائیکه مربی ورزش هستم گفتم ببین آینا پس فردا اتفاقی بیفته همیشه پشیمان می شوی که تو که کار ورزشی هستی مادرت را یوگا نبردی و اصلاخانواده من کلا با ورزش بیگانه هستند ومدتی بود که هر وقت مادرم رامیدیدم که سن ایشان هم زیاد است چهار پنج تا حرکت ورزشی با ایشان تمرین میکردم و خلاصه گفتم بزار ببرمش یوگا که بعدا پشیمان نشوم می دانستم که این کاره نیست ولی من گفتم بزار عذاب وجدان بعدا را نداشته باشم خلاصه بار اول بردمش و بار دوم سوم نرفت و خلاصه دوباره آمدم دنبالش و بردمش کلاس یوگا و بدون من نمی توانست بره و بنا به سن و سالی که داره توقع نداشتم اعتماد به نفس این راداشته باشه که جلو جمع بره خلاصه کلی با مربی اش هم صحبت کردم و از آن جهت که مربی هم بودم حرف هم را حسابی می فهمیدم و کاملا وضعیت مادرم را گفتم و دفعه دوم خودم هم ورزش کردن گفتم این همه راه آمدم نمی میمیرم که چرا الکی بشینم آنجا بزار ورزش کنم و خلاصه شماره تلفن مربی را گرفتم و مادرم هم گفت دیگر نمی خواهد ادامه دهد و … و به همین راحتی و به همین راحتی بااین همه فاصله واردکلاسی شدم که خدا را بهتر بشناسم نمیدانید چقدر زیباسسسسسسسسسسسسسست
ماچقدر توانایی داریم ما خود خدا هستیم ولی خود را باور نداریم
خدا آن حس زیبایی است
که در تاریکی صحرا
زمانی که هراس مرگ میدزدد سکوتت را
یکی همچون نسیم دشت میگوید:
کنارت هستم ای تنها……….
just do it now
به نام خدایی که مرا با عزت و به سادگی به اهدافم میرساند.
این فایل رو به صورت اتفاقی در حالی مشاهده کردم که ۹ روز مانده به عید قربان، و این در حالی هست که از چند روز پیش گفتم خدایا من عیدی میخوام، میخوام که توی عید قربان بهم عیدی بدی، چندساله که هر عیدی میشه من این درخواست رو از خدا دارم و تا حالا نشده که بهم عیدی نده، یا مبلغی پول بهم رسیده، یا اتفاق خیلی خوبی افتاده، یا شرایطی فراهم شده که وسیله ای که مدت ها بوده میخواستم مثل گوشی خاصی، تبلت، ماشین برام فراهم بشه، دیروز در حالیکه داشتم میگفتم خدایا من سعی میکنم حالم رو خوب نگه دارم، فرکانس خوبی بفرستم و خودم رو در مدار خوبی نگه دارم تا بتونم عیدیم رو دریافت کنم، چون میدونم تو عیدیم رو فرستادی من فقط باید خودم رو در شرایط دریافتش قرار بدم. یهو روی گوشیم یه مسیج تبلیغاتی اومد که این یه تکه از متنش بود: از عید قربان تا عید غدیر همراهتونیم. 💚
نمیدونم هرسال همینطور هست یا نه، اما امسال عید غدیر ۸ روز بعد از عید قربانه.
اینطوری شد که ذوقم بیشتر شد.
جدا از پیغام فیلم استاد، من یک چیز دیگه هم یاد گرفتم.
من عاشق طبیعت هستم اما هر موقع میام تصور کنم که روی چمن فلان پارکی که توی یک کشور هست و من یکی از اهدافم هست که به اونجا سفر کنم، هر موقع تصور میکنم که روی چمن اون پارک دراز کشیدم مغزم میگه حشره ها چی؟ اونجا پر از حشره هست، میره روی پوستت، میره داخل لباست و کلا از اون حس رویایی میام بیرون یا اصلا نمیذاره وارد اون حس بشم.
وقتی میدیدم راحت ایستادید و اون مورچه های بزرگ بالدار روی لباستون میشینن و میدیدم هیچ کاری نمیکنید خیلی برام جالب بود و دیدم که خود مورچه بعد از چند ثانیه بلند شد و رفت، انگار که گفت نه ما اینجا کاری نداریم، درخت یا گیاه نیست و رفت. یعنی خودش هم تمایل به موندن نداشت، نخواست که بره داخل لباس یا اذیت کنه و دیدم که اگه من آروم باشم خودش میره اون هم علاقه ای نداره که روی لباس من بشینه و صرفا اشتباهی اومده نشسته، میدیدم که خانم شایسته هم اونجا ایستاده داره فیلم میگیره و اصلا تکونی نمیخوره. و انگار یهو ترسم ریخت. اون تصویر توی ذهنم ثبت شد که مورچه نشست و بعد از چند ثانیه بلند شد و رفت.
*
من عاشق یک شغلی هستم و تمام کارهای لازم مدارک دوره ها و هرآنچه که از دست من میومده در مورد این شغل انجام دادم، میخوام توی این عید این شغل رو قربانی کنم، میخوام بگم که خدایا تو از بی نهایت راه میتونی من رو به عزت، ثروت و موفقیت برسونی، پس من که تا الان فکر میکردم فقط این شغل باید باشه و درسته خیلی براش هزینه کردم، ۵ سال زحمت کشیدم ولی نشده دیگه فعلا. من تسلیمم. من رهاش میکنم تو از هر راهی که خودت میخوای من رو به عزت، ثروت و موفقیت برسون. من به هر خیری که از تو به من برسه فقیرم.
*
چرا حضرت ابراهیم الگو هست؟ چرا خلیل الله هست؟ چرا خداوند به تمام پیامبرها گفته که پیرو راه ابراهیم باشید؟
حضرت ابراهیم وقتی حضرت اسماعیل به دنیا میاد، بعد از اینکه از طرف خدا ماموریتی دریافت میکنه بچش و همسرش رو وسط بیابون رها میکنه و میره. آیا من حاضرم امروز خانوادم رو توی خونه رها کنم و یه مسافرت کاری برم؟ یا حس میکنم اونها تنها میموند؟ گناه دارن؟ اونها نمیتونن از پس یک سری کارها بر بیان؟
من فکر میکنم که بهترین نتیجه از داستان پیامبرها و انسان های بزرگ رو زمانی میتونیم بگیریم، که ربطش بدیم به زندگی امروز خودمون. یعنی اینکه خداوند شاید هرگز از من نخواد عضوی از خانوادم رو قربانی کنم ولی از من میخواد وقتی به شغل موردعلاقم نمیرسم، به زمین و زمان زدم، نشده، رهاش کنم، قربانیش کنم، آقا من تسلیمم. خدایا از هر راهی که خودت میدونی اصلا هرچی که تو بگی. چرا من فکر میکردم که اگه به این شغل نرسم دنیا دیگه برام معنایی نداره؟ بارها و بارها به مادرم گفتم اگه من نرسم به این شغل دیگه زندگی چه فایده ای داره؟ تلاش چه معنایی داره؟ دنبال آرزوها رفتن چه فایده ای داره؟ من تلاش کردم پس چرا نشد؟ من که همه جا گفتم پارتی من خداست همه مسخرم کردن، ولی باز گفتم پارتی من خداست. حتی گاهی شوخی میکردم با خدا، میگفتم خدایا اگه منو به این شغل نرسونی واسه خودت بد میشه ، چون من به همه گفتم خدا پارتی منه :))
خدایا من این شغل رو به بزرگی خودت قسم در همین لحظه رها میکنم و دست های تو رو برای رسوندن من به عزت به ثروت به شادی و خوشبختی باز میذارم. من تسلیم هستم.
خداوند نگهبان من و خانواده من است.
من پشتم به خدا گرمه.
خداوند از من حمایت میکنه.
خداوند بینهایت دست داره که به من کمک کنه.
از کجا بفهمم که تسلیمم؟ از احساس خوبی که دارم، از احساس آرامشی که دارم. هر موقع دیدم حسم بد شد یادم میارم که شیدا تو تسلیم نیستی ها، داری ایمانت رو از دست میدی، پس میام و این کامنتم رو میخونم و به خودم یادآوری میکنم که نشانه ایمان، نشانه تسلیم بودن، حس آرامش هست.
من حرکت میکنم خدا به من برکت میده.
من تسلیم امر پروردگار هستم.
حتما این راه برام بهتر بوده.
بنام خداوند بخشنده ای مهربان
سلام به استادم خودم و مریم جان، بانوی دوست داشتنی ❤️
سلامی به دوستان هم فرکانسیم که در این سایت بی نظیره کنار هم دیگر هستیم تا باهم از این مسیر لذت ببریم 😊
فایل روز سوم بسیار بسیار بی نظیر بود فوق العاده بود اصلا با گوش دادن این فایل به یک آرامش به یک حس امنیت بی نظیری رسیدم.
حسی که بهم میگه تو تنها نیستی دیگه، حسی که میگه خدا با تو هست همیشه در هر لحظه مواظب تو هست و همیشه کنارت هست و همیشه در هر ثانیه کمکت میکنه. همیشه هدایت میکنه اگر بهش ایمان داشته باشی. اکه قدرت خداوند رو باور داشته باشی اگر در هر ثانیه در برابر خداوند تسلیم باشی
و در هر کارت فقط و فقط از خدا بخواهی که کمکت کنه فقط از خودش بخوای که همه ای کارتو درست کنه
اون فقط که ایمان تو به خداوند تسلیم بودن تو به خداوند باعث میشه که همه ای کارای تو راه بیافته و به خواستت برسی.😍
حضرت ابراهیم بهترین الگوی هست که خداوند در قرآن ازش بارها نام برده
ازش به عنوان یک فرد خاص و اسطوره قرار داده چون ابراهیم در برابر امر خداوند بسیار تسلیم بود چون ایمانش به خداوند بسیار قوی بود که تونستید به الهاماتی که بهش میشد عمل کن و هیچ شک و تریدی در وجودش نباشه و در هر لحظه در آرامش باشه .
چقدر استاد حرفی قشنگی زد که اگر حضرت ابراهیم تونسته انجام بده ماهم میتونیم اگر یک فری یک کاری تونسته انجام بده پس ما هم میتوانیم انجام دهیم
فقط باید خودمون رو خدا رو باور داشته باشیم و بهش ایمان داشته باشیم و در برابر امرش تسلیم باشیم و اون وقت که همه کارا رو خداوند برامون درست میکنه و همه چی به خوبی در زندگی مون حل میشه😊
اومدم رد پای روز سوم هم با کمک خداوند نوشتن تا قوی تر و با ایمان تر به خداوند مسیرم رو طی کنم و به نتیجه های بسیار خوبی برسم
عاشقتم استاد جانم براتون بهترین ها رو میخوام ❤️
به نام خدا
روز سوم سفرنامه💛
سلام به استاد قشنگم و مریم جان عزیزم
اول از همه میخوام از مریم جانم تشکر کنم بابت این روزشمار…چقدر تکاملی میتونه مارو تغییر بده ..چقدر احساس خوبی دارم و یقین دارم اخر این روزشمار من یه ادم دیگه هستم و کلی مدارم بالاتر رفته…
در رابطه با این فایل هم خیلی چیزا یاد گرفتم و اون حرف استاد ک گفتن اگر یه انسانی تونسته به یه جایگاهی برسه قطعا ماهم میتونیم ،باید بگم من قبلا پیامبران رو انسان های خاص و نظرکرده خداوند میدونستم و فک میکردم پیامبر شدن تو سرنوشتشون بوده اما الان دارم میفهمم پیامبر شدنشون بواسطه باورهاشون بوده و بخاطر اون از حد از کار کردن روی خودشون،نه بخاطر اینکه اونا با ما فرق دارن ،خود خداوند به حضرت محمد میگه به مردم بگو من هم درست مثل شما هستم…پس واقعا از داستان های حضرت ابراهیم الان میفهمم کار کردن روی خودمون میتونه تا کجاها ادامه داشته باشه ..تا جایی که انقدر تسلیم و محبوب خداوند بشیم که بتونیم الهاماتمون رو بی چون و چرا انجام بدیم البته اینم درک میکنم تازه اول راهم و نمیتونم این حد از ایمان رو داشته باشم اما میدونم کم کم نشانه هارو درک میکنم
و ایمانم قوی تر میشه به همون نسبتم سریعتر الهامات رو بدون اینکه حساب کتاب کنم،عملی میکنم و تا جایی میتونم پیش برم که بگم به نقطه تسلیم خداوند بودن نزدیک و نزدیکتر شدم
خدایا شکرت🥰
سلام و درود فراوان واقعا شیفته ی توصیف حضرت ابراهیم از زبان شما شدم
چقدر زیبا میتونه باشه زندگی یه آدم هزاران هزار سال قبل ایمانی که به خدا داشته و اعتمادی که به قوانین تفییر ناپذیر خداوند داشته به نظرم هیچ آدمی نیست روی زمین که بتونه از بچه ش بگذره خداوند میدونه نقطه ضعف ما آدما چیه با همون نقطه ضعف حضرت ابراهیم رو امتحان کردو سربلند بیرون اومد درسای زیادی داره برای منه نوعی واقعا عشقش به خداوند خالص و ویژه بود توی سخت ترین آزمون خداوند سربلند بیرون اومد و برای همین هم توی قران به طور ویژه از اون یاد میشه.گاهی اینقدر درگیر زندگی میشیم و وابستگی هاش که حتی یادمون میره برای چی اومدیم و برای چی میریم.گاهی دکمه استوپ رو میزنیم نگاه میکنیم میبینیم کلی راه رو زدیم تو جاده خاکی و مجدد به مسیر درستمون برمیگردیم و این چیزی نیست جز هدایت پروردگار درست مثل هدایت دوباره ودوباره من به سایت عمل کردن به آگاهی ها.
همسر من همیشه مقاومت داره در مقابل مهاجرت به خارج از کشور و همیشه میگه من الان که ازدواج کردم نمیتونم بی گدار به آب بزنم و ندونسته مهاجرت کنم چون نمیدونم چه اتفاقی میفته شاید از نظر یه مرد یا سرپرست خانواده این تفکر عقلانی باشه که گامهاشو سنجیده برداره اما همیشه یه چیزی ته دل من فریاد میزنه که تو قدمتو بردار برو خدا کمکت میکنه ولی به خاطر مقاومتهای ذهنی همسرم هیچ صحبتی نمیکنم و منتظر میمونم تا به این نتیجه برسه .
من آدمی هستم توی زندگی که از روزی که از پدرم اجازه گرفتم سر کار برم و مستقل باشم یعنی از سن ۱۷ سالگی روی پای خودم بودمو هستم و حمایتی از جانب پدرو مادرم نداشتم چه مالی چه عاطفی همیشه گله مند بودم که توی سختی های زندگی منو رها کردن و کنارم نبودن الان با شنیدن این فایل و این صحبتها به خودم افتخار میکنم که پدرم باعث شد من مثل سنگ محکم باشم و از من سنگ گرانبهایی ساخت شاید اگر حمایت میکرد من اینقدر محکم و مستقل نبودم و هنینجا ازش تشکر میکنم خیلی سختی کشیدم خیلی اذیتم شدم چون پدرم شرایط مالی مساعدی نداشت اما الان خوشحالم چون سرم بالاست و به خودم افتخار میکنم .
امیدوارم راهی که میرمو ادامه بدم و بتونیم خیلی به شخصیت حضرت ابراهیم نزدیک بشیم خیلی راه دوری در پیش داریم به قول استاد ولی منم شیفته ی ویژگی های شخصیتی این شخص شدم و دوست دارم حتی ذره ای مثل اون باشم و مثل اون فکر کنم😊👌
امیدوارم همیشه تندرست باشین و همیشه لباتون بخنده❤️😍🌹عاشقتونم❤️
با سلام خدمت استاد عباس منش و خانم شایسته گرامی
قبلا استاد تو یکی از فایل های دیگه اشون گفته بودند که که دین اسلام را اولین بار حضرت ابراهیم آوردند و اسلام از کلمه تسلیم گرفته شده من اون موقع اصلا معنای کلمه تسلیم را که تو این فایل استاد بازش کردند را نمی دانستم که یعنی چی؟ می دانید اینکه استاد می گویند حضرت ابراهیم به تمام معنا تسلیم امر پروردگار بودند و از همه آزمایشات الهی سر بلند بیرون اومدن و به همین دلیل لقب خلیل الله را گرفتن فرق حضرت ابراهیم با خیلی از ما آدم ها که از مسلمون بودن فقط اسم اش را داریم این است که آن حضرت به خدا اعتماد داشتند و حرف خدا را باور داشتند ولی ما چی؟ چقدر به خدا اعتماد داریم به قول استاد ما وعده غیر خدا را زودتر از وعده خدا باور می کنیم دیروز که داشتم این فایل را گوش می کردم این سوال را از خودم پرسیدم که چرا من به خدا اعتماد ندارم؟ بهش میگم خدایا من تسلیم تو هستم اما حرف ام با عمل ام کیلومتر ها فاصله داره و به معنای واقعی تسلیم اش نیستم چرا هنوز هم قدرت اش را باور ندارم یاد شعر ملاصدرا افتادم که میگه مگه از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمیشود؟
تسلیم یعنی تو حرکت کن و برو جلو و مابقی اش را بسپار دست خدا و بهش اعتماد کن اون خودش همه کارها را واست ردیف میکنه دستانش را وارد زندگی ات میکنه چون وعده خداوند حقه مثل حضرت ابراهیم که حرکت کرد و حاضر شد جگرگوشه اش را در راه اسلام قربانی کنه و وقتی این کار را انجام داد و توانست ایمان اش را تو عمل نشون بده اون وقت خداوند یک گوسفندی برایش فرستاد تا به جای حضرت اسماعیل قربانی اش کنه.