«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش - صفحه 129

2070 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سعیده حمزه ای گفته:
    مدت عضویت: 2287 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عزیزم،همچنین مریم جون و همه دوستان

    این فایل رو که امروز گوش میکردم یاد ی داستان چند وقت پیش افتادم و باخودم مرورش کردم

    یکم فکر کردم و تو ذهنم گشتم جاهایی که واقعا از ته قلبم تسلیم شدم و گفتم خدا یا من نه میدونم چکارکنم ن میتونم دیگه

    خودت ی کاری کن و بعد واقعا آروم شدم و سپردم بخدا

    انصافا همیشه خدا کمکم کرده هوامو داشته. اصلا ی جوری که فکرشم نمیکردم کارمو راه انداخته

    با اینکه اگه بشینم بنویسم شاید رد پای خدارو در تمام لحظه های زندگیم پیداکنم

    جاهایی کمکم کرده که اگه به من بود هیچ وقت اونقدر خوب پیش نمی‌رفت

    اما موندم چرا با این همه لطفی که خدا بهمون کرده ،با اینکه همیشه هوامونو داشته ،ولی ما بازم یادمون میره ، بازم وقتی خواسته ای داریم یا برای کاری میخواهیم قدم برداریم ترس ها میریزن تو دلمون و این ذهنمون ی حرفهایی بهمون میگه که انگار هیچ وقت طعم کمک‌های خدا تو زندگیمون رو نچشیدیم؟؟؟

    خدایا بیشتر و بیشتر و بیشتر در قلبم نمایان شو و بر ذهن و دل من احاطه شو که هرلحظه با یاد تو آرام شوم

    خدایا مارا به راه راست هدایت کن

    راه کسانی که به آنها نعمت داده ای

    نه کسانی که برآنها غضب کرده ای و نه گمراهان¡¡¡

    آمین

    روز سوم سفرنامه 30 مهر 02

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    سمیرا بانو گفته:
    مدت عضویت: 832 روز

    ای که با نامت جهان آغاز شد دفتر ماهم به نامت بازشد

    دفتری که ازنام تو زیور گرفت کار آن ازچرخ بالاتر گرفت.

    سلام استاد ومریم جان

    ردپای سومین روز من

    وقتی این فایل را گوش می کنم می بینم واقعا من به چی خودم مینازم که توحیدی هستم

    الله اکبر

    یک دختر 13 ساله دارم که گاهی اوقات خودش میره مدرسه .ومیاد وگاهی اوقات خودم میبرم میارم

    هنوزم که خودش میره هزار تا نجواهای شیاطینی میاد تو ذهنم

    دختر بچه چرا ول کردی الان یه بلای سرش میاد جامعه ناامن

    یکم عصبانی میشم از خودم ولی بلافاصله آروم میشم میگم مگه زمانی که تو شکمم بود من نگهبانش بودم صاحب اصلی اون کسی دیگست

    وبه خدای میگم خدا جونم امانتی که سپردی به من من میسپارم به خودت خودت حافظش باش که هیچ قدرتی بالاتر از قدرت توریست

    آرام میشم وتسلیم

    هنوزاینکه برم سرکار بچه ها تو خونه غذا ندارن تنها هستن رو دارم نمی تونم رهاشدن کنم از طرفی نیاز مالی هم دارم

    از خدا خواستم یه کاری سر راه من بزاره که تو خونه باشه نیاز به بیرون رفتن نباشه وایمان دارم که حتما ممکن میشه

    من نور هستم از سرچشمه پاک خداوند .قدرتمند ثروتمند وزیبا تمام درهای رحمت وبرکت بر روی من باز هستن

    همین طور که خداوند برکتی مانند استاد سر راه زندگی من قرار داد

    سالها بود استاد را می شناختم ولی سمتش نمی اومدم

    تا اینکه خداوند هدایتم کرد وگفت سمیرا استاد اصلی تو این هست بقیه حاشیه هستن

    شاد باشید شکر گزار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    علیرضا نظری78 گفته:
    مدت عضویت: 2905 روز

    سلام و درود به استاد عباس منش عزیز و سرکارخانم شایسته

    روز شمار تحول من به ایستگاه سوم رسید ،ایستگاه اعتماد به رب ،هرچی این فایل رو گوش می‌کنم متوجه میشم ایمانم به خدا از حد زبان بالاتر نرفته و چه سعادتمند هستند افرادی که به رب اعتماد می کنند.

    چند سال پیش یادمه در حالی که از قوانین هیچ چیز نمیدونستم پولی رو تو یکی از صندوق های مالی و اعتباری سپرده داشتم قرار بود سه شنبه اون پول رو بردارم و بدم به مستاجر خونه ای که تازه خریده بودم تا خونه رو تخلیه کنه ،الله اکبر هیچ وقت یادم نمیره روز یک شنبه یه حسی به من گفت علیرضا پولتو بردار بده به مستاجر، منم بی هیچ چون و چرایی انجام دادم چقدر اون بنده خدا خوشحال شد ،.قسمت مهم داستان اینجا بود که روز سه شنبه دیدم جلو صندوق ازدحام شده گفتم چه خبره ،و متوجه شدم صندوق ورشکست شده ، خدایا قربونت برم چقدر تو به موقع پیامتو میدی این ما هستیم که به تو اعتماد می کنیم یا نمی کنیم

    اونی که به تو اعتماد می کنه میشه قد افلح من زکیها و اون که اعتماد نمیکنه میشه وقد خاب من دسیها.

    سپاسگزارم از استاد عزیزم که با این فایل به من یادآوری کردند که علیرضا اعتماد به رب یعنی اقدام حتی زمانی که هیچ چیز روشن و واضح نیست .

    امیدوارم به این حد از درک برسم که تفاوت پیام خدا یا همون الهام رو با نجوای شیطانی ذهن متوجه بشم .

    خدایا هدایتم کن، خدایا حفاظتم کن، خدایا حمایتم کن ، آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    سمانه امینی گفته:
    مدت عضویت: 966 روز

    به نام خداوند هدایتگر

    خداوندِ حمایتگر

    سلام خدمت استاد و همه دوستان عزیز

    “اعتماد به رب”

    ابراهیم همسر وفرزندش رو دربیابان های مکه رها میکنه

    همین این تیکه کلی پیام برام داره

    داشتم به خودم میگفتم چه قدر! راحت و اسوده خاطر فرزندم رو سپردم به دست پدرش ….

    چه قدر! هدیه ای که خدا بهمون داده رو وقتی برا چند دقیقه تنهاش میزارم ته دلم نگرانش نیستم..

    و همه ی این نگرانی ها و نکنه ها واییی الان چی میشه و…ها به خاطر اعتماد نداشتن به ربِ

    باور نداشتن به این جمله که

    《 خداوند نگهبان و حمایت گرِ همه هست 》

    چه موقع باور میکنم ؟

    و چه موقع ایمان دارم ؟

    روزهایی را یاد آور شوم که خداوند بود با الهاماتش من را در زمان و مکان مناسب هدایت و حفظ کرد

    روزهایی که من نبودم فرزندم را بزرگ کنم بلکم خودش بود با نشانه هایش با الهاماتش توانایی در من ایجاد کرد که رشد دهم هدیه اش را

    زمانی که همسرم با ماشین سنگین و با بار بوده وپیچ های تایرش شل شده و اورا عبور داده ازسربالایی و سالم و سلامت تا مقصد رسانده اش

    زمانی را که دوستم میگفت درمسیر بودم و وقتی میخواستم ترمز بگیرم ترمزم بریده و تنها چیزی که به ذهنم اومده ترمز دستی را بکشم و ماشین رو خاموش کنم

    و تصمیم داشته روز بعدش بره بیرون از شهر حالا شما فکر کنید توی اتوبان با سرعت بالا اگه ترمز نگیره چی میشه

    و اینجا خداوند نگهبان و حافظه شده!!

    اما حالا با این همه نمونه های عینی با این همه منطق

    دیگه جای درنگ نیست ،جای ترسیدن نیست

    و باید ایمانم را نشان دهم

    زمانی که عمل کنم

    میترسم تنهایی تودل شب قدم بزنم حالا بگم خداوندحمایتگرمه

    میترسم صبح زود که هوا گرگ و میشه برم پارک بگم خدایا من وجودمو می‌سپارم به خودت

    پدر یا مادرم حالشون مساعد نیست نگرانشون نشم ایمان داشته باشم خدا الهاماتش برای همه هست همه رو هدایت و کمک میکنه…

    و…

    چه قدر آرامش بخش…

    و الان چه قدر آروم ترم

    اینقدر جمله رو از درون باید باور کنم

    اینقدر با کلمه به کلمه این جمله باید یکی بشم

    که نتیجه اش بشه تسلیم بودن دربرابر خالق جهان

    استاد و دوستان بعد از این که فایل رو گوش دادم

    همسرم اومد خونه و عینکم که خراب شده بود رو برای چندمین بار درست کرد

    بعد بهم گفت واقعا نمیخوای چشماتو عمل کنی !!

    چه قدر دیگه میخوای صبر کنی تا عرشیا بزرگ تر بشه و فلان..

    و با خودم گفتم این که هدایت بشم به این فایل وهمسرم اینقدر جدی بهم یاد آوری کنه خودش نشونست !!

    پس ایمانت رو نشونه بده به خداوند

    وواقعا مطمئن تر شدم و اینبار دلم خیلی قرص بود

    خدای اسماعیل وهاجر همون خداست

    خدا دستانش رو برات میفرسته

    نمیزاره بارت زمین بمونه

    وبه قول استاد وقتی” توکل و ایمان’ به خداوند بشه تمام زندگیم

    یعنی همه چی دارم

    ،ارامش،سلامتی،معنویت،موفقیت و ..

    میدونی چرا

    چون تسلیمم دربرابر خداوند چون اگه حرکت کنم با توکل به خودش با امید به خداوند توانا حرکت میکنم ترسی به دل ندارم

    احساس خوب دارم آرامش دارم ،سبک بالم ،

    و این ها نشانه های تسلیم بودنم هست

    خیلی قت ها شده پسرم توی ارتفاعی ایستاده و تا میرم نزدیکش تا بغلش کنم حتی وقتی دستام رو کامل به سمتش باز نکردم خودشو میندازه تو بغلم ،باید اینجوری اینقدر مطمئن باشم به خداوند که در خودمو رها کنم ،که دیگه لحظه ای برا تصمیمی درنگ نکنم …

    مطمئن باشم هوامو داره

    خیلی وقت ها میشد فرزندم که مریض بود شب ها تب میکرد و من خیلی خیلی خواب سنگین بودم ولی یه نیرویی بیدارم میکرد و وقتی فرزندم کنارم بود گرمای بدنشو حس میکردم می‌فهمیدم که چه قدر تب داره

    هر موقع سرماخوردگی داشته باشم اصلا تمام الهاماتش رو میفهمم که میگه آلان چیو بخور و چی کار کنم

    خدایا سپاسگزارتم که منو تنها بر روی زمین رها نکردی

    استاد جان سپاسگزارتم که بهمون داری یاد آوری میکنی چه پروردگاری داریم

    چه نیروی با عظمتی داریم

    پایه های اساسی یک زندگی پر از نعمت رو داریم بهمون یاد آوری میکنی …

    اسناد سپاسگزارتونم به خاطر این کلام شیواتون

    این احساس عمیق و زلالتون

    مریم جان سپاسگزارتم که یک الگو شدی برام …

    الهی شکرت…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    سماء گفته:
    مدت عضویت: 3498 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام دوستای خوبم

    من همیشه عاشق این فایل هستم. با وجود اینکه قران رو چندین بار خوندم ولی این حس که ابراهیم چگونه فردی هست رو از این فایل یادگرفتم. عاشق ابراهیم شدم. واقعا یه انسان چقدر میتونه مطیع و تسلیم امر خداوند باشه. جالبه همین امروز داشتم فکر میکردم که چقدر عجیبه پاییز اگر ما بخواهیم یه درخت رو نقاشی کنیم تو پاییز خیلی طیف رنگی زیادی نیاز داریم که حتی باز هم نمیتونیم به این زیبایی بکشیم ولی خداوند چقدر قشنگ تمام درختای دنیا رو به هزاران رنگ تغییر میده.

    الان که داشتم نوت برمیداشتم داشتم فکر میکردم تو این مدت حداقل تو این دو ماهه خیلی استرس داشتم خیلی نگرانی دلشوره و ناراحتی داشتم ولی تصمیم گرفتم دیگه از این لحظه نگرانی نداشته باشم و ایمان داشته باشم خدایی که میتونه تمام این درختان رو هزار رنگ بکنه حتما زندگی منو هم به بهترین شکل مدیریت کنه. حتی از فکرشم احساس سبکی بهم دست داد.

    من از این لحظه به خودم تعهد میدم دیگه نگران هیچ چیزی در این دنیا نباشم و ایمان داشته باشم خداوندی که برگی بدون اذنش نمیفته حتما حواسش به زندگی منم هست و بهترینا رو برای من میخواد مثل اینکه بهترینا رو برای همه بندهاش میخواد مثل بهترین زندگی که برای استاد خواست برای منم میخواد.

    خدایا مهربون من ازت ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    فرزانه در مسیر آگاهی گفته:
    مدت عضویت: 1241 روز

    رد پای من در روز سوم سفرنامه

    سلام به استاد سراسر عشق و مریم خانوم عزیز

    اول از هرچیزی سپاسگزار خداوندی هستم که به بهترین شکل و در بهترین زمان منو به این سفرنامه هدایت کرد

    استاد عزیزم وقتی فایلو گوش میکردم احساس میکردم خدا با زبان شما داره جواب ترس ها و تردیدهای منو میده من مدتی هست که تصمیم گرفتم به یه استان دیگه مهاجرت کنم جایی که نه فامیلی داریم نه کار و شغلی واسمون فراهمه

    ناگفته نمونه که جسارت این مهاجرت با فایل استاد که در مورد مهاجرتشون به تهران صحبت کردن، رو گرفتم و باخودم گفتم الگوی من استاد عباسمنشه برای ایشون شده پس من هم تمام تلاشمو میکنم که بشود و بتونم ترسامو تبدیل به ایمان کنم

    تاریخ مهاجرتم رو هم مشخص کردم چندروز قبل یه سفر چندروزه به اون استان داشتم هم واسه تفریح هم اینکه محل زندگی بعدیم رو انتخاب کنم و شرایط رو بسنجم

    قبل رفتنم پسرمو بغل کردم و ناخواسته گریم گرفت این اولین باری بود که 10 روز ازش دور می‌بودم به پدرش گفتم بنیامین رو اول بخدا و بعد به تو میسپارم خلاصه کنم که توی سفر متوجه شدم پسرم تصادف کرده و نفهمیدم چجوری با گریه خودمو رسوندم و مدام توی ذهنم می‌چرخید که خدایا من که بتو سپردم چرا اینجوری شد

    بعد دیدن ماشینی ک پسرم توش بودو تصادف کرده بود احساس شرمندگی کردم و بخدا گفتم تو پسرمنو بغل کرده بودی موقع ضربه و گرنه با او شدت ضربه ک ماشین جلوش له شده بود الان معلوم نبود چی میشد

    بعد مردد شدم که من یک هفته نبودم بچم اینجوری شد چطور میتونم بدون پسرم مهاجرت کنم سردرگم و ناراحت مدام ذهنم مشغول بود ( پسرم 18 سالشه و قصد اومدن با من به استان دیگه رو نداره )

    من بعد دیدن این فایل به این اگاهی رسیدم که چرا اینقدر وابستگی شدیدی به پسرم دارم که نمیتونم دنبال هدف ها و آرزوهای خودم برم؟

    چرا فکر میکنم اگه من نباشم ازش مراقبت کنم دیگه معلوم نیس چی سرش بیاد؟

    چرا نتونستم کامل بخدا اعتماد کنم به خدایی که خودش پسر منو خلق کرده و خودشم حواسش به همه ی مخلوقاتش هست؟

    چرا موقع سفر نتونستم خودمو رها کنم از ترس ها و نگرانی ها و تسلیم رب نباشم؟

    و فهمیدم و درک کردم من ایمانم اونقدری که فکر میکردم نیست و توی شرایط که قرار می‌گیرم کلا فراموش میکنم که تنها یک قدرت در جهان هست و باید تسلیم او بود

    من باور دارم که به این فایل هدایت شدم که جواب تردیدهامو بگیرم

    من به این اگاهی رسیدم که تسلیم خداوند باشم توی هر اتفاقی که به ظاهر زیبا نیست سعی کن زیبایی های اون اتفاق و درس هاشو بگیرم

    من به این اگاهی رسیدم که اعتماد به رب یعنی رفتن توی دل ترس ها و تردیدها

    یعنی من همه چیرو بخدا میسپارم و پشتم گرمه که حمایت و هدایتم می‌کنه

    یعنی توی شرایط سخت باید بهش توکل کنم و با احساس خوب حرکت کنم و ادامه بدم

    یعنی ابراهیم رو ببین و تمام سعیتو انجام بده تا بتونی از توحیدش الگوبرداری کنی

    اعتماد به رب یعنی ابراهیم

    بسیار سپاسگزارم از استاد عزیزم و مریم نازنین که این سفرنامه رو استارت زدن، قطعا شما یکی از بهترین دستهای خداوند در زندگی من هستید

    در پناه الله یکتا شاد باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      فررانه فلاح گفته:
      مدت عضویت: 1099 روز

      به نام رب العامین

      سلام به دوست خوبم .

      دوست عزیز باید بگم من هم همین مشکل شمارو دارم چن ساله میخوام برم استان دیگه مهاجرت کنم پسرم 18سالشه با من نمیاد. همش میگم من برم پسرمو کجا بمونه ..تنهایی چکار کنه…واسه همین تا الان حرکتی نکردم… حس میکنم من هم مثل شما ایمانم به رب کمه.

      هنوز نتونستم بر ترسم غلبه کنم که من برم بچم چه اتفاقی براش میفته.از اون ور آرزویی مهاجرت کردن رو دارم..از خدا هدایت میخوام که من رو هدایت کنه..که ایمانم بهش بیشتر بشه.امیدوارم شما هم بتونید به آرزوهاتون برسیدآمین.

      درپناه حق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        فرزانه در مسیر آگاهی گفته:
        مدت عضویت: 1241 روز

        سلام عزیزم چقد جالب من اسم شناسنامه ایم ک صدام میکنن فرزانه اس ولی بنا ب دلایلی بعد جداییم اسممو عوض کردم و الان هم هردو تقریبا یه چالش داریم

        من اول از استاد نازنینم سپاسگذارم بابت ایمیلی که واسم اومد و پاسخ شمارو فرستاده بودن و بعد از خداوند عزیزم میخوام که هرچه زودتر به بهترین شکل هدایت بشید و بهترین ها برای شما و فرزندتون اتفاق بیفته

        خیلی حس خوبی داشت وقتی پاسختون رو خوندم ازتون سپاسگزارم و براتون هدایت و نور الهی رو میخوام

        در پناه الله یکتا شاد باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
        • -
          فررانه فلاح گفته:
          مدت عضویت: 1099 روز

          به نام الله مهربان

          سلام دوست خوبم خیلی خوشحالم که پیام من رو خوندید من هم از شما سپاسگذارم از اینکه جواب دادید..به امید خدا هر دو از پس این چالش برمیایم من ایمان دارم تکاملون طی کنیم وبه خیلی باورهادست پیدا میکنیم و آ سون میشه آسونی ها.

          واقعا سپاسگذارم از استاد عزیزم .

          درپناه حق باشید

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    مهساه گفته:
    مدت عضویت: 1769 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به استاد گرانقدرم به خانم شایسته عزیزم و همه دوستان خوبم

    استاد عزیزم ممنون هزار بار ممنونم از این فایل بی نظیر که هر بار گوش میدم بهم یاد آوری میشه چطور و تا چه حد باید به خداوند اعتماد کرد و تسلیم بود. ابراهیم اسوه یکتا پرستی و تسلیم ورها بودن هست . اسوه اعتماد به رب ، ایمان به غیب

    مثال بی نظیر که خداوند در قرآن بارها صحبت کرده تا من انسان یادم باشه تا کجا میتونم به ربم اعتماد داشته باشم.

    ابراهیم نماد قربانی کردن وابستگی ها و دلبستگی هاست که فقط باید دلبسته و وابسته به خداوند بود.حتی از فرزند هم گذشت تا ثابت کند فقط یک قدرت در جهان وجود دارد و آن هم قدرت رب هست.

    تسلیم خداوند بودن یعنی رها کنم خودم را و ایمان داشته باشم خداوند کمکم میکند.

    نشانه این که تسلیم هستم داشتن احساس خوبه احساس خوب.

    خدایا شکرت برای وجود تمام انسانهای وارسته و موحد که جهان را جای بهتری برای زیست کردند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    راضیه کریمی گفته:
    مدت عضویت: 696 روز

    خدایا سپاسگذارتم

    سلام واخترامات خدمت استاد عزیزم وبانوی مهربان مریم جان عزیز خدراشکر که امروز روزی سوم روزشمار تحویل زندگی منه چقدر عالی که دقیقآ من به این فایل و به خواندن کمنت دوستاهام نیاز داشتم همطوری قبلا گفتم من یک مسیری را برای مهاجرت دومم شروع کردم میخواهم ازایران مهاجرت کنم به کشورهای دیگه انشالله من اینو میدانم که باید روی باورهام کار کنم تا نتیجه بزرگتری بیگیرم امروز یک قدم دیگم جلوتر رفتم چند روزی بود به یه جای زنگ میزدم همیش مشغول میگفت ولی امروز برای اولین بار تماسم مشغول نزد و من خیلی ذوق کردم خوشحال شدم و یه درجه دیگم باورم مستحکمتر شد که انشالله دارم قدم بقدم پیش میرم و به آن خواسته ورویاهام میرسم وآنم باید رویااعتماد و تسلیم به ربم کار کنم البته منم بقولی استاد جاهای که واقعآ از تهی دلم اعتماد به رب داشتم وخودم را فقط دستی رب سپردم بهترین نتیحه ها را گرفتم وتجربه شه ام دارم و بازم کار میکنم روی باور هام روی قانون سیسمتی خداوند و من میدانم من وقتی نتیجه این قدم هام را میگیرم که ابراهیم گانه به بخدایم بیبینم و ابراهیم گانه عمل کنم انشالله آن روزش هم میرسه خدایا شکرت خدایا سپاسگذارتم منو تا اینجا هدایت کردی وبعد از این هم کمک وهدایتت را میخوام خدای مهربونم منو هدایتم کن که قدمی بعدی ام را بردارم آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    عرفانه تیموری گفته:
    مدت عضویت: 2578 روز

    سلام استادجان..داداش عزیزم و سلام بر خانم مریم عزیز

    من خیلی خوشحالم ک در این3روزشرایط جوریه ک تجربیات روز خودمو درمورد اون فایل میام میگم.

    چندروزه ما داریم دنبال خونه میگردیم ک بتونیم ی خونه کوچیکی جای دیگه داریم با ی خونه دیگه عوض کنیم تا بهتر ب کارمون بیاد.و تا اون خوه رو نفروشیم نمیتونیم این یکی رو بخریم.یعنی شرایطمون اینطور ایجاب میکنه.اینم در پرانتز بگم ک من باورهام خیلی کارداره.هنوز ب اونجا نرسیدم ک بگم این خونه رو میخرم بی اینکه لازم باشه اون یکی رو بفروشم..

    خلاصه بگم.امروز زیر دوش ک بودم یهو این افتاد تودلم ک شروع کن وسیله های اضافی مثل بخاری اجاق گاز یخچال یدست مبلای کهنه ی چندتا فرش اضافه و… رو بزن سایت دیوار و بفروش.بلافاصله این ترس افتاد تودلم ک نکنه اونارو بفروشی و نتونی خونه رو عوض کنی و الکی الکی وسیله هاتو ازدست بدی؟

    بعد دوباره یاد یکی از داستانای کتاب4اثر از فلورانس اسکاویل شین افتادم ک میگفت ی مدتی توی امریکا خونه کم بوده و ی خانمی میاد پیشش و خلاصه ب دل اون خانمه افتاده بوده ک چندتا پتو بخره و اونم بااین ترس روبرو شده ک نکنه پتوها رو بخرم و خونه گیرم نیاد و خانم اسکاول بهش گفته بوده ک گودالهاتو حفرکن. وقتی این داستان یادم افتاد تودلم گفتم خدایا نشون دادن ایمان و اعتماد و باور بتو چقد سخته..خودت کمکم کن یادبگیرم و اجراکنم.

    بعد یساعت پیش نشسته بودم یادم افتاد ک‌من فایل امروز روزسوم رو هنوز گوش ندادم.همونموقع انگار یکی بهم گفت باور کن فایل امروز در مورد اعتماد ب خداونده.با کنجکاوی پاشدم اومدم سرگوشی و سایت رو باز کردم و دیدم بله.امروز در مورد اعتماد ب خداوند و باور حضرت ابراهیم ب خداونده.باخودم گفتم توروخدا ببین ما کجای کاریم.

    سخته استادجان.مخصوصا برای من ک پرم از ترس و ناامنی و هیچ شناختی ازخدا ندارم و نمیتونم و بلد نیستم ک اصلا چطوری باید اعتماد کنم.اصلا نمیدونم کجاها باید اعتماد کرد و کجاها حرف ذهنه.نمیدونم.همینم ک میگم افتاده بدلم ک وسایل اضافی رو بفروشمم نمیدونم الهام دله یا حرف ذهنه.واقعا نمیدونم.من خیلی راه هست ک باید برم.خیلی چیزارو نمیدونم.ازخدا میخام خودش کمکم کنه ک بهتر بشناسمش و بعد بتونم بهش اعتماد کردن رو یاد بگیرم.سپاسگذارم و دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    محبوب گفته:
    مدت عضویت: 1390 روز

    به نام الله یکتا

    روز سوم سفرنامه

    سلام و درود به همسفران عزیزم

    سلامی پراز عشق به استاد عباسمنش

    استادی که چهره اش همیشه خندان و نورانیست

    استادی که الگویش ابراهیم خلیل الله ست

    استادی که فقط سخنانش بوی ابراهیم نمیدهد زندگیش گواهِ اعتماد و تسلیم ابراهیم گونه است

    امروز به خودم بالیدم که چقدر خدا دوستم داشته که وارد این سایت شدم

    خدایا حالا که انتخاب شده و هدایت شده ی تو هستم کمکم کن پا جاپای استاد بزارم و تسلیم امر توباشم

    البته میدونم خیلی جای کار داره

    خیلی باید تلاش کنم خیلی باید ورودیهامو کنترل کنم

    انشالله که خدا کمکم کنه مسیرشو خودش هموار کنه برام

    من امروز فهمیدم و همینجا اعتراف میکنم که من وهمسرم جزو اون دسته کسانی هستیم که همه ی امورات زندگیمون برپایه بچه ها برنامه ریزی شده

    درواقع خوشبختی و هدف زندگیمون شده خوشبختی و به ثمر رسوندن بچه هامون

    تمام مسافرتامون تعطیلات تفریحات حتی تایم غذاو استراحتمون اول بچه هارو در نظر گرفتیم بعد خودمون

    دلیلش هم تنها عشقیی نیست که خدا تو دلمون گذاشته نسبت به فرزند بلکه رفتاریه که همیشه از اطرافیانمون دیدیم که خودشون رو فدای فرزنداشون کردن از همه چیزشون گذشتن که خوشبختی بچه‌هاشون رو ببینن

    ما دیدیم و ناخوداگاه یاد گرفتیم

    چقدر باید کار کنیم روی خودمون

    چقدر باید باور بسازیم که خودمون مهم هستیم ،زندگی ما ارزشمنده، ماکه یادمون رفته اصلا میتونیم هدف یا خواسته داشته باشیم

    یکمی به خواسته های خودمون برسیم زندگی کنیم و لذت ببریم

    الله یارمان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: