«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش - صفحه 131 (به ترتیب امتیاز)

2070 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فاطمه رضایی گفته:
    مدت عضویت: 906 روز

    سلاامممممم روز سوم از تحول زندگی من

    چقدر عاشقانه خداوند ابراهیم رو توصیف می‌کند و چقدر استاد زیبا بیانش میکند لاجرم بر دل نشنید آنکه از دل بر آید

    خدایا شکرتتت که هدایتم کردی به سمت تحول زندگی و متعهدانه ادامه دادن این مسیر شکرت که باور هامو بهتر کردی شکرت که هر لحظه من بهتری میشم

    خدایا هدایتمون کن که ما هم خلیل تو باشیم

    عاشق این فایلم بار ها و بار ها گوشش دادم و هر بار تازگی داره و چیز های جدید میشنوم

    ممنونمم استاد که متعهد شدین ب هدفتون و تغیر و تحولتون باعث تغیر و تحول یه عالمه آدم میشه چون شما الگوی بارز شدنی بودن این تغیرات زیبا هستید و چقد خوبه ک هستین خداروشکر که ما را در مسیر هم قرار داد و هدایتمون میکنه به سمت راه حل های بهتر برای زندگی

    از خدا میخوام کمکم کنه بتونم با تعهد و توجه و تمرکز تو مسیر باشم و به نتایج عالی برسم

    شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    حامد آقابکی گفته:
    مدت عضویت: 821 روز

    به نام پروردگار جهان فرمانروای عالم

    به نام خداوند مهربان ،هدایتگر،رزاق ،وهاب و بخشنده

    روز سوم

    سلام به استاد و خانم شایسته و همه دوستانم در سایت پر از آگاهی ناب عباسمنش دات کام

    اینکه من به خداوند ایمان صد در صد داشته باشم اینکه فقط من روی خدا حساب کنم اون وقته که درهای رحمت خدا بروی من باز میشه

    چقدر این فایل که استاد در مورد حضرت ابراهیم صحبت می‌کنه عالیه ، چقدر این آدم توحیدی بوده

    واقعا اگر خدا به من بگه برو روی کوه خودتو ول کن من خودم هواتو دارم ،انجام نمیدم شک میکنم .

    چقدر باید توحیدی باشی چقدر ایمانت باید صد در صد باشه که زن و بچه رو ول کنی وسط بیابون بعد چند سال برگردی بیای سر بچتو بخوای ببری

    من خودم عزیزدلم و پسرگلم رو تو ماشین میزارم برم خرید کنم برگردم میگم در ماشین رو قفل کنید تا من برگردم .

    خدایا به من اراده قوی بده تا من مثل حضرت ابراهیم توحیدی بشم و ایمانم بهت خالص بشه .

    استاد جان سپاسگزارم که این فایل زیبا و عالی رو توی سایت قرار دادید تا من استفاده کنم و درس بگیرم تا ایمانم قوی بشه .

    در پناه الله یکتا شاد و سالم و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    معین کوه پیما گفته:
    مدت عضویت: 1374 روز

    سلام درود به همه عزیزان انشالاه که حال دلتون عالی باشه و جیب هاتونم پر پول

    روز 4 ام از روتینم و روز شمار روز 3

    نمیدونم از کجاش بگم

    ایمان

    ابراهیم

    استاد

    پیامبر ها

    امروز عید هست و لادت حضرت زهرا

    وقتی به این فکر میکنم که من چقد ایمان دارم من ایا اصلا توانایی قربانی کردن رو دارم یادمه

    یکبار میخواستم از یکجا بپرم و بعد ارتفاعش کم بود و یک حسی بهم میگفت تو میتونی ولی نجوا ها اونقد زیاد بود که نپریدم و رفتم اون موقع فهمیدم که چقد جون دوست هستم

    الان ما یک عروس هلندی داریم به نام جوجو

    و این عروس هلندی شده عضو 5 خونه مون انگاری یک انسان حسابش میکنیم

    با اینکه حیوان هست ولی خیلی خیلی دوسش داریم

    وقتی به این فکر میکنم که این میمیره یک روزی گریه ام میگیره

    چون روز های شادی رو درکنارش داشتیم

    حیوانات افسار میبستن بهت ولی زیبایی های زیادی هم بهت میدن که تاحالا تجربه نکردی

    من کلا خودم مخالف نگه داری از حیوانات هستم چون وابسته ات میکنن و نمیزارن راحت بری بیایی

    و یک عالمه زنجیر دیگه و ترمز ولی خواهرم نه از موقعی که اینو خریده زندگیمون تغییر کرده

    بیشتر موقع ها که حالمون گرفته بوده اون بوده که حالمون رو خوب کرده

    ممنونم از خدایی رزاق که موجوداتی به این زیبایی به این درک ساخته و مسخر ما کرده

    حالا میخوام بگم که من وقتی به قربانی فکر کردم اعضایی خانواده که برام حتی فکر کردنش زجر اوره

    به عروس هلندی که فکر میکردم میگفتم حتی اینکه حیوان هستش هم نمیتونم

    واقعا ایمان حضرت ابراهیم ستایشی هست

    ایمان خود استاد هم ستایشی هست

    من از بچگی با خدا صحبت میکردم

    ایمانم رو زیاد بالا نمیدونم ولی خداروشکر بالا هست

    یعنی کار های که گفته رو تونستم انجام بدم

    از موقعی که یادمه اگه گفت برم سراغ کار استریم رفتم البته همشون توی حوزه علاقم بوده

    تا موقعی که بهم گفت از استودیو که خودم راش انداختم بیام بیرون

    همه رو انجام دادم چون میدونید به یک ایمانی رسیدم که فهمیدم این خداست

    فهمیدم که این همون خدایی که این دنیا رو ساخته

    در قدم اول استاد توی ستاره قطبی مثال خیلی خوبی میزنن

    میگه فکر کنید توی یک جنگل گم شدید و خوب میخواید از اون جنگل بیاید بیرون

    اگه با عقل سلیم و همه چیز دان بریم گم میشیم ولی فکر کنید یکی از بالا بهتون ادرس بده بگه اقا نه این وری که میری دره است بیا این ور جاده است خیلی ساده و راحت میتونی جاده رو پیدا کنی

    گفتم معین این همون خدایی که تو رو خلق کرده

    و این همون خدایی هست که از اول عمرت باهات بوده و هست

    این همون رفیق دیوانه تویی که توی تمام تخیلاتت بهت امید و انگیزه میداد این همونی که این دنیا تخیلیاتیت رو ساخت

    این همون استاد توست

    از راه های مختلفی تستش کردم از امتحان های کتبی که داشتم و ازمون خطا های بسیاری انجام دادم

    تا رسیدم به استاد عباس منش

    کسی که تونسته ثابت کنه این حس چیه

    کسی که جواب گرفته از این حس

    قبل از ورودم به سایت خودم باهاش صحبت میکردم و خوب نمیدونستم چطور باهاش کار کنم و اگه میخواستم خودم به این درک برسم خیلی طول میکشید و از اونجایی که خدا منو بهتر میشناسه این راه زیبا رو 757 روز پیش بهم معرفی کرد

    واقعا چی شد که من وارد سایت شدم

    چی شد منی که یک فایل یا هر چیزی رو دوبار گوش نمیدادم الان فایل های استاد رو چندین بار گوش میدم تا بفهمم چی میگه استاد

    من ادم تنوع تلبی هستم زود از وسایل بازیم خسته میشم و دوست دارم همش چیز های جدید رو تست کنم

    چی شد من عاشق این صحبت کردن با خدا و تست کردن این خدا و زندگی شدم

    از اینکه از قوانین استفاده کنم

    واقعا از سال پیش که جدی شروع کردم 180 درجه ذهنی تغییر کردم مهارت هام عشقم

    زندگیم نحوه صحبت کردنم همه چیییی ….. و از این بازی هیچ وقت فکر نکنم خسته بشم

    از اینکه هی بخوام چیز جدید یاد بگیرم

    از اینکه هی تست کنم هی بازی کنم

    هی لذت ببرم

    من نسبت به سال پیشم ایمانم خیلی خیلی بهتر شده ولی هنوز جایی کار داره

    ولی واقعا به خودم افرین میگم

    همون راه های که خدا گفته بردرام شده جزو بهترین تصمیم هام

    من ایمانم کمه نسبت به استاد ولی رشد میکنم میدونم که زیاد میشه

    چون من از همون اول به خودم قول دادم روی انسان ها حساب باز نکنم

    چون من از همون بچگی با این انرژی بودم اسمشو گذاشته بودم معین 2

    و بهش میگفتم فقط من و معین 2 برای موفق شدن کافی هستیم اون موقع ها نمیدونستم کی هستی

    ولی بهترین رفیق ام بودی کسی که توی تنهایی ها باهام صحبت میکرد کسی که بهم انگیزه میداد

    تو تمام این مسیر رو برام روشن کردی متما هستم بقیه اشم روشن میکنی اون موقع زیاد ایمان نداشتم ولی

    بهت قول میدم معین 2 که بیشتر بشه خیلی ممنونم که توی این مسیر باهام بودی و هستی و منم باهاتم

    خوب، خیلی ممنونم از استاد عزیزم که این فایل رو تهیه کردن و خیلی ممنونم از خانم شایسته عزیز

    عاشقانه دوستون دارم پیروز و موفق باشید

    تا دیدار دیگر بدرود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    مائده سازگار گفته:
    مدت عضویت: 734 روز

    به نام خدای شادی دوست️

    وسلام به همه ی شما دوستان عزیزم که واقعا احساس ویژه ای به همه ی شما دارم🫶

    روزسوم روزشمار تحول زندگیم

    برای من این قسمت ازسفر باحساب کتاب تقویمی نیست

    با حساب کتاب تقویم خداست

    مثل وقتی که خدا در قران،در ایه ٧ سوره هود فرمود:

    “خَلَقَ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ وَکَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ”

    قطعا منظور خدا از کلمه ی “ایام” روزهای عادی نیست،یعنی روزی که برای ما ٢۴ ساعت هست!

    برای منم این قسمت از سفر یه روزتقویمی نیست،یک روز نتیجه ایه!

    ینی وقتی به نتیجه برسم توفایل اون روز، برای من یک روز میگذره

    این ممکنه یکماه یا بیشتر طول بکشه،امابرای من یک روزِ.

    شرح نتیجه ی من از این کاوش درونی:

    چقدر عالیه که اموزه های استاد من روبرای درک بهتر به سمت ایه های قران سوق میدن️

    چقدرررر هدایت الهی زیباست و زیباترین حس دنیاست!

    اعتماد به اینکه بدون شک انتخاب میکنی و با عشق میری جلو و اعتماد داری که خدا بهترین رو در قدم وقدم های بعدی برات رقم زده

    وپاداش این عشق واعتماد ،،عشق و نعماتِ بیشتره!

    مثلا :وقتی ابراهیم(ع) لحظه ایی شک نکرد در قربانی کردن فرزندِ رشیدش

    فرزند جوانش

    فرزندی که ساااالها پیش وسط بیابون بامادرش رهاش کرده بود

    فرزندی که ندیده بودش

    و با ارامش واعتماد چاقو رو روی گردن فرزندش گذاشت ((وخدا هم بهمین خاطر اون ازمایش خاص روبراش معین کرد چرا که به عشق وافرِ پدر به پسرش کاملااگاه بود)) وابراهین در عین حال به لطف ومهربانی پروردگارش ایمان قطعی داشت،

    وبه جهان ثابت کرد که انقد به پروردگارش اعتماد داره که در عجیبترین موارد هم لحظه ایی درنگ نمیکنه و شجاعانه میره جلوچراکه چیزی که کاملا مورد توجه ابراهیمه قربانی کردن فرزندش نیست!!!!!!بلکه تمرکزش و اعتمادش به رحمانیت خداست

    میدونه واطمطططمینان داره که خدا در قدم بعدی براش معجزه ها قرار داده

    میدونه ویقین داره که خدا براساس قانون کیهانی “حال خوب=احساس خوب” محاله ک با حس خوبی که داره اتفاق بدی براش رقم بزنه

    راهی که اومده رو درست شناخته

    انقدر شناخته که تونسته اتفاق بعدیش رو “پیش بینی” کنه

    پس میدونه که نتیجه ی ریختن خون پسرش صددددرصد یک اتفاق نابه

    اون بشدددددددت عالی ، بخشایش سیستم رو درک کرده بود و با ظرافت وعشق ویژه ای به قوانینش عمل میکرد

    ذهن ابراهیم با روحش یکی شده بود

    روح که پسر نداره که بخوات از قربانی کردنش بترسه

    روح پراززجرأته

    همون چیزی که ابراهیم سرشارازاون بود

    و نتیجتا

    جهان (سیستم) که منظورم خداست نه تنها اسماعیل رو بهش برگردوند بلکه اسحاق ویعقوب هم به اون بخشید

    واون به این بخشش اعتماد داشت!

    میدونست چی قراره بشه

    در اون لحظه تماما روح بود

    و دیگه ذهنی نبود که نجوا بخوات روش تاثیر بذاره

    واینطوری ابراهیم شد ،رفیق جون جونیه خدا

    نزدیکترین به روح ک خداست!

    قهرمانِ بی بدیلِ ابتلاهای پروردگار️️️

    عاشقتووووونم️️️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    سما میم گفته:
    مدت عضویت: 980 روز

    سلام به عزیزانم…

    روز سوم

    عاشق این جمله م، “پیرو آیین ابراهیم باش که او موحد بود…”

    وقتی توحیدی عمل میکنیم اتفاقا بزرگترین خیر رو به خونواده و عزیزانمون می رسونیم. ظاهرِ امرِ این قربانی کردن، انگار خودخواهی و سنگدل بودنه. این مثال که پدرو مادرا به خاطر دلسوزیشون برای فرزندشون تمام سعیشونو میکنن شرایط ایده آل فراهم کنن براشون ظاهر فوق‌العاده مقبول و زیبایی داره، اما این محدود کردن رسالت به فقط فرزندآوری و مراقبت از فرزند منطقی نیست از نگاه توحیدی. درکش خیلی خیلی سخته ولی به همون نسبت که مقاومت نسبت بهش کم میشه مسیر سعادت و هدایت برامون هموارتر میشه…

    خدایا اگر ابراهیم تونست ما هم میتونبم. توکل ب خودت..

    ممنونم استاد عزیزم که اینقدر زیبایی این مسیر رو شیوا و عالی بیان می کنید. طبق گفته استاد در مورد حضرت ابراهیم که خدا تو قرآن مثل رفیق جون جونیش باهاش صحبت میکنه باید تحقیق کنم، شخصیتی ک باعث شد دوست خدا بشه…

    باز هم سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    محمود ناصری گفته:
    مدت عضویت: 1288 روز

    به نام خداوند مهربان.

    روز شمار روز سوم

    بزرگترین عید ما مسلمانان عید قربان هست

    ودلیل های بسیار منطقی داره.

    و خداوند میگه من شمارو امتحان میکنم و شما باید قربانی کنید حالا اون حضرت ابراهیم بود پسرش . . .

    وما چیز های دیگه ای رو قربانی کنیم و ایمانمان رو نشون بدیم. . .

    مثلا لذت خوردن شیرینی جات و کربوهیدرات آشغال رو باید قربانی کنیم..تا به نهایت انرژی و سلامتی و زیبایی و سحر خیزی برسیم.

    ما باید قربانی کنیم

    بزرگترین عید ما مسلمانان عید قربان است..

    هرچقدر قربانی کنیم بیشتر نتیجه میگیریم.

    ما باید افکار مخرب رو قربانی کنیم تا خوشبخت بشیم .

    خدا رو سپاس گذارم هنوز زن بچه ندارم انقدر باور هام و اطلاعاتم خوبه

    اینکه چه همسری انتخاب کنم

    و اینکه خودمو قربانی بچه ام نکنم

    قربانی همسرم نکنم.

    قربانی خانواده ام نکنم.

    من از تمام لحظات بچه ام لذت میبرم

    ولی خودمو قربانی بچه ام نمیکنم..

    بهترین حمایت برای بچه ی آیندم اینه که حمایتش نکنیم. . .

    من از چیزی نمی‌ترسم.. من میرم تو دلش ..

    در صورتی که به ظاهر راه بسته است . .

    ولی من باید ایمانم نشون بدم..

    چون اون هیچ کس رو تنها نمیزاره..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    اردیبهشت گفته:
    مدت عضویت: 625 روز

    واااای که چقدرررر شنیدن این فایل مصمم‌ترم کرد برای شروع کاری که می‌خوام انجام بدم، با اینکه من این فایل رو 2_1 بار دیگه هم قبلاً شنیده بودم، اما الان یه جور دیگه شنیدمش، یه جور دیگه درکش کردم، و چقدرررر به موقع بود این شنیدنِ دوباره… درست موقعی که ترس داشتم، استرس داشتم، هی می‌خواستم جا بزنم… خدایا شکرتتتت که به موقع بهم روحیه می‌دی، که بهم اُمید می‌دی…

    آره منم توکل می‌کنم به خدا و کارمو شروع می‌کنم، تا وقتی که خدا هست از چی بترسم؟ وقتی همه‌چیزززز تحت سیطره‌ی خداست از چی بترسم آخه؟

    خدایا شکرت بابت این آگاهی‌ها

    خدایا شکرت که پناهم تویی

    خدایا شکرت که پشتم به تو گرمه و به تو توکل می‌کنم.

    خدایا شکرتتتت که تو اینقدرررر خوب و مهربونی.

    دیگه شک نمی‌کنم، دیگه دو دل نمی‌شم، من می‌رم تو دلش و به خدا توکل می‌کنم و خدا قدم به قدم هدایتم می‌کنه، کنارمه، ازم حمایت می‌کنه… من خدا رو دارم، پس دیگه همه‌چیز حله :)

    قدرت مطلق جهان کنارمه و من از پسش برمیام… چی دیگه از این بالاتر؟

    حتی ایده‌ی شروع این کار رو خود خدا بهم داد، حتی جسارت شروع این کار رو خدا بهم داد و به شکل عجیبی خودش سرمایه‌ی اولیه رو برام جور کرد حتی بیشتر از اون مقداری که من لازم داشتم… چقدر دنیا به شکل عجیبی قشنگه، و چقدرررر خدا مهربونه، چقدر عاشقتم خدااااا

    بار منم روی زمین نمی‌مونه، منم می‌رم تو دلش، منم توکل می‌کنم به خود خدا…

    خود خدا همه‌چیز رو برام جور کرد، بقیه‌ش هم خودش اوکی می‌کنه… کاری که از دستم بر بیاد و انجام می‌دم و بقیه‌ش با خداست…

    منم حرکت می‌کنم و خدا بهم برکت می‌ده، خودش برام مشتری می‌شه، خودش کمکم می‌کنه؛ قدم به قدم، لحظه به لحظه…

    خدایا شکرت

    و بزرگ‌ترین سپاسگزاری من اینه که خدایا شکرتتتتت که تو هستی که بشی پناهم، که بشی اُمیدم، که بشی حمایت‌گرم… خدایا شکرت بابت بودنت….

    توکل به خودت خدای عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    Fshakeri گفته:
    مدت عضویت: 1570 روز

    به نام خدای هدایتگرم

    سلام استاد عزیز و مریم بانوی عزیز

    روز سوم

    راستش اولش با گوش دادن به این فایل افکار منفی اومد سراغم انقدر زیاد شد که فایل رو قطع کردم اصلا فکر کردن به اینکه بچم اسیبی ببینه منو به مرز جنون میرسونه افکار منفی رو نادیده میگیرم

    سعی کردم حال خودم رو خوب کنم

    و یادم اومد وقتی که باردار بودم از اینکه بچم دختر باشه و بخواد در شرایط سختگیرانه خانواده و اطرافیانم بزرگ بشه (چون قبلا همه رو مقصر ناکامی هام میدونستم )

    ولی همین نعمت بزرگ خداوند دختر زیبام باعث من از این رو به اون رو بشم

    من دوست نداشتم شرایطی رو که من تجربه کردم اونم تجربه کنه

    از یه زن ترسو ضعیف با اعتماد به نفس پایین و وابسته تبدیل شدم به یه ادم جدید

    خداوند دختر زیبام رو دستی قرار داد که انگیزه بشه برام تا تو زندگیم پیشرفت کنم

    و با تلاش کردن برای بهتر کردن شرایط زندگیم

    الگوی مناسبی برای دخترم باشم

    خدایا سپاسگزارم که منو به سمت شرایط بهتر هدایت میکنی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    سیده مهین گفته:
    مدت عضویت: 2033 روز

    به نام اوکه مرا خالق آفرید

    روز سوم سفرنامه

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان و تمامی دوستان سایت عباسمنش

    استاد عزیزم انقدر از شما و زبان شما شنیدم که ایمانی مثل ایمان حضرت ابراهیم رو داشته باشیم انقدر به شما اعتماد دارم که هر چی میگید رو قبول دارم البته نه کورکورانه بلکه با عقل و با عشق حرفهایتان را قبول دارم.

    انقدر این حسی که شما به ما انتقال میدید ناب و قشنگه که حتی با اینکه شما همیشه میگید برید خودتون تحقیق کنید و درستش هم همینه که تحقیق کنیم و جستجو کنیم و بعد باور کنیم و بپذیریم اما من از اول اولی که با شما آشنا شدم حرف های شما و سخنانتان رو باور داشتم و دارم و لحظه ای به حرفاتون شک نداشتم و ندارم چون حرفی که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند.

    در بچگی داستان حضرت ابراهیم را در مدرسه شنیده بودم قربانی کردن حضرت اسماعیل را اما در مورد ایمان آب اهیم به خدا و قربانی کردن اسماعیل به این واضحی که شما فرمودید نمی دونستم البته اگرم گفته شده بود من درک نمی کردم.

    واقعا این همه ایمان این همه اعتماد چقدر قشنگ و لذت بخشه

    وقتی رها میشی

    وقتی اعتماد می کنی

    وقتی ایمان داری

    اونم ایمان واقعی نه ایمانی که فقط اسم آن را یدک بکشیم من خودم همیشه خودم را انسان با ایمانی می دانستم می گفتم هر چی که میگم همون میشه و اکثر اوقات واقعأ میشه این توجه و تمرکزم به اون چیز بوده نه ایمان

    البته چندین بار ایمان واقعی از جنس ایمان ابراهیم را در زندگیم تجربه کردم که خیلی دلم می خواد برای همیشه، هر لحظه، هر ثانیه ایمان واقعی رو در زندگیم داشته باشم، که با کار کردن روی خودم قطعا میشه.

    اما من ندانسته یا بهتر بگم شاید ناخودآگاه ایمانی رو چند سال پیش تجربه کردم که هر وقت یادش می افتم و برای دیگران تعریف می کنم گریه می کنم، از این همه ایمان، باور، عشق که در وجودم رخنه کرده بود چقدر لذت بخش و دوست داشتنی بود خدا جونم، دلم می خواد برای همیشه همچنین ایمانی رو داشته باشم اون اعتماد و ایمانی که بهت داشتم البته چندین بار برام اتفاق افتاده که این قوی تر بود.

    ایمان، عشق، خدا، پروردگار، رب، رهایی، آرامش، اعتماد، دل

    سال 89 بود یه روز مادرم مادری که همیشه از بچگی به اون وابسته بودیم نه تنها من بلکه خواهر و برادرام و جونمون به جونش بند بود و خیلی ام دوسش داشتیم داریم البته نه تنها ما بچه ها بلکه پدرم و تمام فامیل و دوست و آشنا و همسایه و …

    یه روز مادرم میره بیرون باد شدید میا و گرد و غباری توی چشمش میره انقدر که چشمش بد می سوزه و اذیت میشه تا 5 دقیقه مسیر تا خونه خیلی اذیت میشه که تا میرسه می بریمش بیمارستان شوشو تا یه ذره بهتر میشه فردای اون روز میره چشم پزشکی اونجا معاینه و بعد معرفیش می کنه به دکتری در تهران.

    چند وقت بعد ما به تهران مهاجرت کردیم.

    و بعد از مدتی بچه های خاله ام به مامانم گفتند بیا برو چشم پزشکی و این جوری رها نکن تا اینکه مامانم با خواهرزاده هاش رفتند چشم پزشکی و اون چشم پزشک معرفیش کرد به دکتر مغز و اعصاب بعد از ی مدت بعد رفت دکتر مغز و اعصاب و خلاصه اینکه یه دکتر نه دو تا نه 3 تا نه بلکه دهها دکتر رفت و… تشخیص دادند تومور مغزی داره و بد جا هست هر دکتری یه چیز گفت یکی گفت میمیره یکی گفت کور میشه یکی گفت فلج میشه یکی گفت 18 ساعت زیر عمله و …

    ( واااااای وااااااای خدای من وقتی یادم میاد تمام بدنم میلرزه از این همه ایمان و اعتماد به خدا و جواب گرفتن)

    من اون زمان سرکار بودم و نمی تونستم با مادرم برم دکتر یا خواهرم بود و همسرش یا دختر خاله هام.

    زمانی که این خبر رو یکی از دختر خاله هام به من داد شب بود و تنها با برادرم که تا شنید همون شب رفت پیش پدرم شهرستان و من تنها تا صبح سکته کردم از ترس از ناراحتی و هزاران فکر و خیال که مامانم بمیره چی مامانم نباشه چی و داشتم دیوانه میشدم انقدر گریه کردم و حالم بد بود خیلی سخت گذشت و اون شب گذشت و صبح رفتم سرکار تا محل کار تو ماشین گریه کردم که مسافرا بهم می گفتند خانم تو رو خدا اگه چیزی هست بگو کمکت کنیم که گفتم نه، سرکار صاحبکارم گفت چی شده که گفتم و اونا هم ناراحت شدند و دلداری دادند و…

    خلاصه لحظه ایمان فرا رسید از محل کارم که بیرون آمدم و به سمت خانه رفتم و در خانه تنهایی با خدای خودم خلوت کردم و شروع کردم با خدای مهربانم صحبت کردن ( الان اشک در چشمام جمع شد، خدا جونم خیلی عاشقتم) گفتم خدا جونم تو که می دونی ما چقدر مامانمون رو دوست داریم و غیر از مامانمون کسی رو تو این دنیا به این مهربونی نداریم (داشتم فکر میکردم اگه مادرم تا دو ماه دیگه نباشه چی، داشتم روانی میشدم، چون دکترا گفته بودن اگه بمونه تا دو ماه بیشتر زنده نیست) و به خدا گفتم خدا جونم اگر قراره مادرم بمیره و نباشه (الله و اکبر) من راضیم به رضای تو (گریه و اشک امانم را بریده، عجب ایمانی مهین جان، الله اکبر آیا واقعا من بودم) اگر قراره بمونه هر چی خودت صلاح می دونی من راضیم به رضای تو و همین، باور کنید گفتن این حرفا تصورش هم سخته اونم برای عزیزترین فرد زندگیت، و من گفتم و آرام آرام آرام آرامی که میگم به معنای واقعی، آرامشی به من دست داد و حالم عالی شد که نگو و نپرس و من دیگه از اون شب به بعد نه ناراحت بودم نه گریه کردم و حالم عالی عالی بود هرکسی زنگ میزد و حال مامان رو می پرسید و شروع می کرد گریه و ناراحتی من شروع می کردم دلداری و می گفتم چرا ناراحتی چرا گریه می کنی مامان من خوب میشه، مامانم چیزیش نیست، خلاصه خیلی از دکترا جوابش کردند و گفتند عمل بشه یا کور یا فلج یا دو ماه دیگه میمیره …

    دختر خاله ام که قبلا پرستار بود از طریق دوستانش دکتری رو معرفی کرد ی دکترعالی که انشالله هر جا هست خدا خیرش بده و من همیشه دعاگوی هستم دکتر حسن رضا محمدی شاگرد پرفسور سمیعی متخصص مغز و اعصاب و ستون فقرات که به پنجه طلا معروفه (البته دکتری بالاتر از خدا نیست) دکتر محمدی در اون شرایط برعکس همه اون دکترا کلی به ما دلداری و داد و و مادرم رو 4 ساعته عمل کرد و به دلیل چسبیدن تومور به مخچه و درگیر شدن چشم سمت چپش یکی از رگ هاش قطع شد و الان مادرم چشم سمت چپش دو قسمت شده ی قسمتش می بینه ی قسمت نمی بینه، در ضمن تومورش خوش خیم بود و خداروشکر الان 13 ساله میگذره و مامانم الحمدلله و شکر خدا سالم و سلامته و مشکلی نداره.

    البته یک نمونه از ایمانی که به خدا داشتم و بهش اعتماد کردم سر نوبت عمل مامانم در بیمارستان بود که دکتر محمدی تا دو سال دیگه نوبت نداشت و 10روزه جور شد، انشالله در کامنت های بعدی اگر خدا خواست برایتان می نویسم.

    چه حس قشنگیه اعتماد و ایمان به خدا داشتن

    (خدایا دلم ایمان ابراهیمی می خواهد)

    خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

    در پناه حق سالم و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    مریم احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1055 روز

    سلام به استادعزیزم

    روزسوم

    قبل از اینکه بااستاداشنابشم درک کاملی ازکلمه توحید نداشتم یه ادم مشرک بودم بارهادرموردحضرت ابراهیم خونده بودم وشنیده بودم اصلا درمداری نبودم که بهم این ادم تااین حد یکتاپرسته ودرمقابل خداوندتسلیمه

    پیرو ایین ابراهیم باش که اوموحدبودو مشرک نبود

    این جمله خیلی روی من تاثیرگذاشت

    یکی از تصمیمات مهمی که امشب گرفتم این هست که تا عیدنوروز1403 کارمو ادامه بدم ودیگه نرم چون محیط کاریم خوب نیست ومن خیلی اذیت میشم راستش خیلی میترسم کارمو ول کنم فکرشم دیونم میکنه استرس میگیرم تپش قلب میگیرم چون هر ماه باید قسط بدم تاکاردیگه ای پیداکنم ورودی مالی هم ندارم وهیچ کسی هم کمکم نمیکنه

    اینجابایدایمانمو نشون بدم بسپارم به خدا

    از خدامیخوام که منو درزمان مناسب درمکان مناسب قراربده ویه کارخوب بامحیط کاری عالی وهمکارای خوب که هم مدارم باشن بهم بده

    خدایاشکرت وممنون ازاستادعزیزم وتمام اعضای سایت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: