«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش - صفحه 14 (به ترتیب امتیاز)

2070 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مژگان گفته:
    مدت عضویت: 1067 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام خدمت استاد فوق العاده ارزشمند و موُمن و بانوی بسیار دوست داشتنی عزیزم مریم جان

    خدارو هزاران بار شکر برای حضورم در این محفل گرم و مملو از آگاهی

    حضورم را در اینجا امشب جشن گرفتم و از

    خوشحالی اشک شوق ریختم.

    این اولین کامنتی هستش که من می‌نویسم.

    هدایت شدم برای نوشتن کامنت در مورد تسلیم شدنی از جنس عشق

    استاد عزیزم شما نمونه ی یک انسان رشد یافته اید که ایمان ابراهیم وارتون الگوی افرادیه که ظرفیت و آمادگی آموختن از طریق شما رو دارند. منم لایق هدایت شدم

    تسلیم محض شدن در مقابل هدایت و نشانه های الله کار یاران خداست.

    بارها در زندگی آزمایش شدم

    گاهی تحت تاثیر ذهن و افکار سرگردانم با کوله باری از غم پشیمان میشدم

    ولی باز به لطف الهی ️آغوش گرم خداوند برام باز می‌شد و هدایت می‌شدم.

    اتفاقات جور واجور توی زندگیم از بیماری سرطان خودم گرفته تا غده ی روی قفسه سینه ی پسرم و جدایی از همسر و …

    گاهی اونقدر بهم فشار می‌آورد که فکر میکردم دیگه توان ادامه ی زندگی رو ندارم.

    اما هر بار جوری خدا دستمو می‌گرفت که اطرافیانم شگفت زده می‌شدن.

    خدایا زبونم قاصره و الکنه در شکر گزاری تو عشقم

    پسر عزیزم 14 سالشه و الان در دوران بلوغه.

    قصه ی زنده موندنش مثل زندگی پر ماجرای من سر درازی داره که جای گفتنش نیست.

    فقط همینو میگم که نوزادیش پزشک ها معجزه صداش میکردن.

    امسال اتفاقات خوبی رو تجربه نکرد و میدونم به خاطر افکار نا مناسب خودشه

    حتی مدرسه رو ترک کرد.

    امروز با گوش دادن به این فایل با ارزش استاد

    فهمیدم این نگرانی و ترس من به خاطر رفتارهای پسرم نشونه ی فاصله ی من از خداست.یعنی باور ندارم که خدا خودش هدایتش میکنه و من نباید دخالت کنم

    عادت کرده بودم به خاطر به دست آوردن دل پسرم مدام دورش بگردم. می‌ترسیدم حرفی بزنم که موجب ناراحتیش بشه و وضع از اینی که هست بدتر بشه.

    وقتی شما استاد جان گفتید بهترین کار در حق بچه هامون اینه که بسپاریم شون دست خدایی مقتدر، نگران نباشیم و ابراهیم وار به رب اعتماد کنیم.

    پا رو ترسم گذاشتم و تصمیم گرفتم به جای نگران شدن روی ایمان ابراهیمی خودم کار کنم

    همونجوری که شبی که میخواستم عمل جراحی مغز کنم. با باور به قدرت خدا از بیمارستان بیرون اومدم و خداوند منو شفا داد

    همون جوری که جریان جدایی منو همسرم در یه هفته اتفاق افتاد و تازه بعد از اون ایشون فقط در فکر خدمت به منو بچه هاست و من به لطف خداوند نه تنها ضربه نخوردم بلکه کلی پیشرفت هم داشتم و هزاران بار دیگه ای که

    به خدا اعتماد گردم و حل مشکلات رو به خودش سپردم و سعی کردم

    آتیش مشکلات زندگیمو مثل حضرت ابراهیم عزیزم عشق خداوند، تبدیل به گلستان کنم.

    پس باز هم دوباره با صحبت های شما استاد بسیار عزیزم به یاد میارم

    که باید بگم

    یارب این آتش که بر جان من است

    سرد کن زان سان که کردی بر خلیل

    نمیدونم قراره پسرم چکار کنه کم حرف و بسیار درون گراست.

    با خودم میگم نباید روی ذهن خودم و کمک اطرافیان حساب کنم

    چون میدونم خدای عزیزم همون طوری که توی قرآن میگه

    فَمَنۡ ءَامَنَ وَأَصۡلَحَ فَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ 

    کسانى که ایمان آورده و [خود را] اصلاح نمایند، نه بیمی بر آنهاست و نه اندوهگین مى‌شوند

    چشم استاد جان آیات قرآن رو بارها میخونم

    و به خودم یادآوری میکنم

    که ایمان من مثل حضرت ابراهیم باید

    از جنس عشق باشه

    تسلیم محض رب العالمین میشم

    و میدونم از راهی که من فکرشم نمیتونم بکنم مسائلم به بهترین نحو حل میشه

    خدایا بابت این آرامش و لبخندم که مثل رنگین کمان همراه با شوق اشک همراه شده

    بابت وجود استاد عباسمنش عزیزم هزاران بار شکر گزارم ️️

    امیدوارم من و همه دوستانم در این خانواده ی گرم و صمیمی مثل استاد عبامنش عزیز ایمانی ابراهیم وار پیدا کنیم و آرامش و عشق خداوند رو در تمام لحظات زندگی حتی اتفاقات به ظاهر ناخوشایند زندگی احساس کنیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    مهدی شادکام گفته:
    مدت عضویت: 3498 روز

    بنام پرورگار ابراهیم .

    این فایل را خیلی زیاد گوش میکنم وصدای این جیرجیرکها دائم توگوشم هست .

    وقتی این فایل را گوش میکنم یک حس عجیبی سراغم میاد ساکت میشم تو فکر عمیق فرور میرم حواس پرتی میگیرم نمیدونم چرا .

    ولی میدونم تاثیر رفتار ابراهیم هست این تسلیم بودن چطور شکل گرفته چطور اینقدر تونسته اعتماد کنه .

    قبلا از این که حتی شبیه پیامبران بودن را فکر کنم هم گناه میدونستم ومیگفتم ما کجا اونا کجا ما گناهکار اونا دوست خدا .

    تا این که از استاد شنیدم الگوش ابراهیم هست دوست داره ومیخواد ابراهیم وار وخود ابراهیمش باشه این موضوع خیلی خیلی زیاد برام جالب بود بهم اعتماد بنفس دادوبه مرور تسلیم خدا بودن را میبینم .

    الان که دارم این فایل را مینویسم بخاطر رعایت قوانین وتغییر مکان زندگی فقط خودم همسرم ودو فرزندم را تو شهر خودم تنها میبینم تنها چیزی که آرومم میکنه اعتماد بخدای هست که یافتم و میگم اوست که از من وخانواده من مراقبت میکنه واو برای من کافیست .

    من باشم یا نباشم مواظب خانواده من هست.

    قبلا که این موضوع را درک نمیکردم همیشه نگران بودم شیطان دائم همراهم بود میگفت اگر تو نباشی چی سر همسر وفرزندانت میاد بدون خانه وپشتوانه مالی وهزارتا مشکلات ودائم با ترسهام زندگی میکردم .

    حتی مسافرت نمیرفتم یا اگر میرفتم تمام فکر م پیش اونا بود چون نمیتونستم اونها را ببرم ماشین مناسب نداشتم و مشکلات دیگه بود وعذاب وجدان داشتم وشدید خودم را مسئول صد درصد آنها میدونستم .

    وکامل خودم را جای خدا گذاشته بودم .

    از وقتی که یکم تسلیم شدم وزندگی را بدست خدا سپردم آرام شدم و اطمینان قلبی پیدا کردم ومیدونم خدا برای همه هست خودش مراقب همه هست بشرط خواستن .

    زندگی استاد برا من الگو هست وقتی که از بندر عباس هجرت کرد به تهران با یک فرزند شیر خواره ویک بچه سه ساله تو شهر قریب بدون ایده تو مسافرخانه زندگی کردن چقدر ایمان میخواد چقدر اعتماد میخواد فقط یک ایمان واقعی میتونه این کار را بکنه .

    خدای من همچین سختی را هرگز نمیخوام ولی این ایمان را میخوام مثل ابراهیم شدن را میخوام اونا انسان هستند منم هستم پروردگار ما یکی هست فقط باید هدایت بشیم .

    باید روی خودمون کار کنیم .امیال نفسانی را قربانی کنیم در راه رسیدن به ایمان واقعی .

    درراه توحیدی شدن .

    از امروز تصمیم گرفتم برم تحقیق کنم در مورد شخصیت ابراهیم دوست جون جونی خدا .

    درپناه خدا باشیم .

    سفرنامه روز سوم .????????

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      فریبا دریکوندی گفته:
      مدت عضویت: 2422 روز

      سلام خدمت آقای مهدی شاد کام خداراشکر که این فایل تاثیر خوبی روی ذهن شما گذاشته وقتی کامنت شما را خوندم دقیقا همون نجواها و ترسها را من هم داشتم همیشه میگفتم در نبودن من چی بسر فرزندانم میاد خدارا شکر الان دارم تمرین میکنم که همه چیز را به دستان قدرتمند خداوند بسپارم وبسیار آرامش پیدا کردم وقتی میبینم من هم خودم به حمایت خداوند نیازمندم چطور میخوام از فرزندانم حمایت کنم خوشحالم که شما هم به این آرامش رسیدید برای همه ی همسفران آروزی آرامش توکل دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    سید مهدی سجادی نیا گفته:
    مدت عضویت: 1954 روز

    با سلام خدمت استاد عزیزم و خانواده دوست داشتنی خودم

    سومین برگ از سفرنامه

    امروز میخوام براتون نمونه کوچیکی از اعتماد به رب و تسلیم خداوند بودن رو که برام اتفاق افتاد تعریف کنم

    ساعت چهار و نیم صبح بیدار شدم و اصلا حس و حال خوبی نداشتم.

    احساس گناه میکردم ولی با خودم گفتم باید به نکات مثبت توجه کنم و اومدم تو سایت نظرات دوستان رو بخونم

    اما فایده نداشت خیلی زود خسته شدم و دندونم خیلی درد میکرد

    به خدای خودم گفتم کمکم کن

    بهم الهام کرد که برو مسواک بزن

    ذهن منطقیم گفت ک بی فایده و احمقانست. مگه آدم وقتی دندونش درد میکنه مسواک میزه

    ولی به حرف خدای درونم کردم و کاری که بهم گفته بود رو انجام دادم.

    تو اتاقم نشسته بودم که دوباره بهم گفت پرده های اتاقت رو کنار بزن تا آفتاب بیفته(چند سالی بود که پرده های اتاقم کشیده شده بود و هیچ علاقه به آفتاب نداشتم)

    باز ذهن منطقیم شروع کرد ک هوا گرمه و …

    انجامش دادم. بعدش گفت پنجره تو باز کن کردم.

    باورم نمیشد یه نسیم خنک صبحگاهی میوزید و اصلا هوا گرم نبود

    طبقه سوم یه آپارتمان زندگی میکنم و از بالا خانه های حیاط دار رو میدیدم که گنجشک ها روی درختاشون میشستن و آواز میخوندن

    تو اون حال و هوای مبهوت کننده، احساس گشنگی کردم ک دوباره بهم گفت برو تافتون و سس بخر

    شاید باورتون نشه ولی با یه سینی تافتون و سس و نسیم خنک و چه چه گنجشکها من حس میکردم با انرژی منبع یکی شدم

    و از همه جالبتر؛ همینطوری که داشتم با انرژی منبع حال میکردم

    یک آقایی منو صدا زد

    پایین نگاه کردم دیدم همسایمون پایین، بنده خدا سر صبح رفته بود پیاده روی ولی کلیدش فراموش کرده بودم و من شدم دست خدا و در رو براش باز کردم

    الان ربّم بهم گفت که بیام این اتفاقات رو برای شما هم تعریف کنم

    این فقط ی نمونه کوچیک از اینه ک اگه تسلیم پروردگار باشیم و بذاریم ما رو در جریان هدایت قرار بده چه اتفاقات خوبی برامون میفته

    عاشقتونم

    امیدوارم هر کجا که هستید در پناه الله یکتا شاد باشید که ثروتمند خوشبخت و سعادتمند در دنیا و اخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    حامد امیری گفته:
    مدت عضویت: 2512 روز

    من دوست خداوند هستم

    من به خداوند اعتماد دارم

    من از وابستگی به هر شخصی رها و آزاد هستم و شرک نمی ورزم

    من به دیگران تنها عشق می ورزم و عشق در روابطم جاریست

    من در هر کاری به خداوند باور و ایمان دارم

    باور دارم خداوند منو حمایت میکنه

    تسلیم بودن را تمرین میکنم تا خودمو رها کنمو مدارم بالا و بالاتر بره

    من ایمان دارم که خداوند منو حمایت میکنه

    توکل بر خدا می کنمو خداوند دستانش را برای من ظاهر میکند

    هر وقت احساسم خوب هست یعنی تسلیم هست، و این یکی از نشانه های تسلیم بودن به پروردگار هست نشانه های ایمان مطلق داشتن. ایمان صد در صدی.

    با احساس خوب این سفر را ادامه میدیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    نرگس نامداری گفته:
    مدت عضویت: 3653 روز

    دوستان عزیزواستادبزرگوارم سلام.چندسالی هست که باافتخارعضواین خانواده محترم هستم.فایلهای استادروبااشتیاق گوش میکردم ولی ذهن منطقی ام مقاومت میکردالبته نتایج دست وپاگریخته ای میگرفتم ولی اون چیزی نبودکه دلم بخواهد.به لطف خدای مهربان همسرم هم بامن همراه شد.تااینکه اوایل امسال سعی کردیم مجدانه فایلهارادنبال کنیم وبه ان عمل کنیم.باگوش کردن به فایل اول جهان بینی توحیدی وخواندن کتاب چه کسی پنیرمن راجابجاکردحالمون خیلی منقلب شدمثل اینکه تحول عظیمی درونمون شکل گرفته بود.هردوباهم تصمیم به مهاجرت کردیم حس خوشحالی توام باارامش داشتیم.دیگه به چیزی فکرنمیکردیم جزمهاجرت .حساب دودوتاچهارتاهم نکردیم باوجوداینکه هردوتای مادرشهرمون بواسطه شغلمون خوب شناخته شده بودیم ووابستگی که به خانوادهامون داشتیم ولی حسی میگفت راه رفته رابایدرفت بایدتغییرکردبایددرمحیطی کاملااسترلیزه رشدکرد.من وسایل دفترم وهمسرم تمام ابزارکارش رافروخت.بعضی ازوسایل خانه هم رابخشیدیم وسبک ورهابه امیدروزهای عالی قدم برداشتیم باتمام مخالفتهای اطرافیان .درشهریورماه مهاجرت کردیم به شهری که هیچ فرش قرمزی برای ماپهن نشده بود.هیچ ایده ای نداشتیم.هیچ شناختی وآشنایی نداشتیم ولی توکل وایمان داشتیم .تصمیم گرفتیم فقط وفقط متمرکزبرتغیرباورهاباشیم.دریافته بودیم که کارفیزیکی ماروثروتمندنمیکنه شایدچندصباحی شکممون روسیرکنه ولی تاکی بعدچی.این هدف مانبود.ایجادباورهای جایگزین بودکه مارودرمداربالاتری قرارمیداد.استادبه قول شمابرای رسیدن به هدف بهای اون رابایدپرداخت کرد.مابهاشوپرداخت کردیم مهاجرت ازشهرودیار،دوری ازافرادی که دوستشون داریم.ازشغلمون گذشتیم ازچیزهای که برامون ارزش داشتن به امیددست یافتن به ارزشهای والاتر.الان درتنهایی خودمون باخدای درونمون سرشارازعشق وآرامش وتوجه به امورمثبت ولذت بردن ازتمام لحظات زندگیمون هستیم.نگران هیچ چیزی نیستیم.خداوندازراههای که فکرشونمیکردیم روزی مارورسونده.صدهزارمرتبه شکرش.دوستان مقصدمهم نیست این مسیری که پیموده میشودسرشارازلذت وعشق خدایی است فقط باایمان وتوکل بایدقدم برداشت.

    .کسی آمدکه حرف عشق رابامازد

    دل ترسوی ماهم دل به دریازد

    به یک دریای طوفانی دل مارفته مهمانی

    چه دوره ساحلش ازدورپیدانیست

    یه عمری راه ودرقدرت مانیست

    بایدپارونزدواداد بایددل روبه دریاداد

    خودش میبردت هرجادلش خواست

    به هرجابردبدون ساحل همونجاست

    به امیدی که ساحل داره این دریا

    به امیدی که آروم میشه تافردا

    به امیدی که این دریافقط شاه ماهی داره

    به عشقی که نمیبینی شباشوبی ستاره

    دل مارفته مهمانی

    به یک دریای طوفانی

    بایدپارونزدواداد

    بایددل روبه دریاداد

    خودش میبردت هرجادلش خواست

    به هرجابردبدون ساحل همونجاست.

    موفق وپایدارباشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    محمدرضا احمدی گفته:
    مدت عضویت: 3139 روز

    سلام خدمت بچه های عزیز سفرنامه

    امروز روز سوم سفرنامه هست و باز هم خداوند هست که سخن میگه، اصلا یه چیزی گفت از این فایل که کف کردم.

    چقدر قشنگ امروز همه چیز کنار هم دیگه چیده شد تا مفهوم این فایل رو خداوند به زیبایی برام باز کنه خدا رو شکر.

    این فایل ادامه ی فایل دیروز است که مربوط به عزت نفس هست، چون ابراهیم اسطوره ی عزت نفس هست، اسطوره ی اعتماد به نفس هست. اسطوره ی احساس لیاقت و ارزشمندی هست، چون اعتماد به نفس=اعتماد به ربّ.

    از کجا این حرف گفته میشه و چطور این حرف برداشت شده که ابراهیم اسطوره ی عزت نفس هست؟

    از سیستمی بودن خداوند و این که خداوند فقط یک سیستم هست که به ارتعاش من و ابراهیم پاسخ میده…

    اینطور نیست که خداوند بخواد عاشق ابراهیم باشه، اینطور نیست که خداوند بخواد به ابراهیم یک دستوری بده که برو ببینم چقدر من رو دوست داری؟ یا مثلاً من رو بیشتر دوست داری یا پسرت رو؟ و اگه تو امتحان الهی شکست بخوره خدا بگه که ببین دیدی اون رو بیشتر از من دوست داری؟ برو دیگه دوستت ندارم!! اینا همش از تورات میاد و چیزایی که تو ناخود آگاه ما رفته بابت اون فیلمهایی که دیدیم و داستان هایی که شنیدیم. تا قبل از االهام خداوند هم این تو ذهنم بود و ته ذهنم گارد داشتم نسبت به این دیدگاه ابراهیمی و اینکه خدا بخواد عاشق یکی بشه، این به هیچ عنوان درست نیست و با احساس و قلب من و قرآن نمیخونه.

    اون دیدگاه های مذهبی رو باید بریزیم دور.

    اینکه خدا در قرآن اینقدر عاشق ابراهیم هست، بیشتر از هر کس دیگری تو قرآن، این بخاطر اینه که خود ابراهیم اینقدر عاشق خودش بوده و اینقدر عزت نفس و احساس لیاقت بالایی داشته، چون اون خدا یک سیستم هست که به فرکانس ابراهیم پاسخ داده دقیقاً مثل یک آیینه.

    اگه ابراهیم رفیق فابریک خداست تو قرآن، چون ابراهیم رفیق فابریک خودش بود.

    اگه ابراهیم خلیل الله هست تو قرآن و خدا اون رو از همه بیشتر دوست داره، چون ابراهیم خلیل خودش بود و خودش رو از همه بیشتر دوست داشت.

    وقتی خداوند هرکجا که میخواد از یک انسان کامل حرف بزنه ابراهیم رو مثال میاورده، چون خود ابراهیم چنین فرکانسی رو ارسال کرده بوده و این موضوع در کانون توجه غالبش ( باورهاش) بوده که چنین نتایجی رو بوجود آورده. این یعنی یک اعتماد به نفس فوق العاده که خودت رو همون طوری که هستی، کامل و درست بدونی وگرنه ابراهیم هم مثل ما انسان بوده و حتما یکسری خطاها کرده و نقطه ضعفهایی رو داشته ،اما خودش رو همینطوری که هست پذیرفته و کامل میدونه و با خودش در صلح بوده، چون قسمتی از خداست و قسمتی از انرژیه و اون انرژی نقصی درونش نیست و نقصی در اون انرژی راه نداره، مثلا شما میتونید بگید آیا تو برق(انرژی الکتریسیته) نقصی هست؟ این سوال از اساس اشتباه هست.

    اصلاً وقتی که آیه های قرآن رو در مورد ابراهیم میخونید، مخصوصاً اونجاهایی که خود ابراهیم حرفی زده، یک حس خیلی خیلی عجیبی به آدم دست میده، اینقدر توی اون کلامی که تو قرآن از ابراهیم نقل شده، عظمت و راسخ بودن در کلام هست که حد نداره یعنی اینقدر کلامش محکم هست که مایی که بعد از این همه سال داریم تو قرآن اون حرفای ابراهیم رو میشنویم قانع میشیم و میگیم بابا داره راست میگه و ذهنمون قشنگ خاموش میشه و یه حس فلج بودن به ذهنمون دست میده. مخصوصاً اونجایی که بت ها رو میشکونه و اون حرفا رو به مردم میزنه، اینقدر اینقدر اینقدر ساده و محکم هست حرفاش که انگار داره با تمام و جودش داد میزنه اون توحید رو و اون حرفش رو، من خودم یه همچین حسی داشتم و دارم. بعد از این همه سال با خوندن حرفای ابراهیم، یه حس سوسک بودن به ذهنم دست میداد و گفتم ببین اونایی که اون موقع خود ابراهیم این حرفا رو بهشون زده دیگه چی شدند؟ آب شدند رفتند تو زمین و اصلا گاز شدند رفتند تو هوا و نامرئی شدند!! :) :)

    یک همچین ارتعاش قدرتمندی باید هم چنین باشه که بعد از این همه سال هنوز جشن میگیرند و هنوز در یادها هست واز همه مهم تر اسطوره ی قرآن هست،

    کسی که چنین ایمانی به ربوبیت خداوند داره که در منجنیق میخوابه و مطمئن هست که اون انرژِی هر وقت و هرطور که فرکانس های خود ابراهیم بخواد شکل میگیره، بچه ها اینا گفتنش راحته ها!!!!!!!

    الان که درم مینویسم اصلا سینم احساس بزرگی میکنه که ایــــنقدر ایمان!!! ، خدائیش خیـــلی زیاده!!

    چقدر اعتماد به نفس داشته که خودش تنهایی جلوی اون پادشاه حرف میزنه با صدای رسا یعنی قشنگ از حس آیه معلومه که چقدر کلامش رسوخ داشته و تو ذهنم یه همچین فضایی تصور میشه وقتی اون آیه ها رو میخونم که انگار وقتی ابراهیم حرف میزده صدای باد هم قطع میشده و فقط صدای رسای ابراهیم بوده که تمام فضا رو پر میکرده و تحت تاثیر خودش قرار میداده و واقعاً تمام مکان و فضا جلوی ایمانش به زانو در میومدند، یعنی دقیقاً یه همچین حسی دارم نسبت به اون آیه هایی که ابراهیم توش حرف زده و چنین ایمانی و چنین فرکانسی حتما حتما ثروت بی نهایت براش خلق کرده.

    موضوع بعدی در مورد ابراهیم این هست که اینقدر عاشق خودش بوده و به طبع آن، اینقدر عاشق و مشتاق رسیدن به خواسته هاش بوده که به راحتی همه چیز رو رها کرده تا به خواسته هاش برسه، این یعنی اینکه حرف مردم و نظر مردم هیچ اهمیتی براش نداشته و فقط خودش و کانون توجه خودش ملاک بوده و مهم بوده، نه کانون توجه مردم که به چی توجه میکنند؟ فقط کانون خودش رو ملاک میدونسته و قبول داشته، این یعنی توحید محض.

    فقط موقعی میشه به این حد از توکل و اعتماد به نفس رسید که هر بهایی رو پرداخت کنی برای رسیدن به اون هدف مشخص شده، که عاشق اون هدف و اون مسیر رسیدن به هدف باشی، ابراهیم عاشق هدفش بود و در مسیر عشقش حرکت کرد و باور داشت که میرسه و این عشق و این باور سبب شد که چنین بهاء های بزرگی رو بپردازه.

    در مسیر ترس، خبری از شجاعت و پیروزی و موفقیت و رابطه ی عاشقانه و هر چیزی که میخواهیم نیست، حتی به اندازه ی یک ذره و یک لحظه ، همانطور که کسانی که ایمان دارند با کسانی که ایمان ندارند هرگز کنار همدیگر قرار نمیگیرند ،حتی به اندازه ی یک لحظه ، همانطور که آب اقیانوس شیرین با آب اقیانوس شور قاطی نمیشه، حتی به اندازه ی یک قطره و به اندازه ی یک لحظه.

    شجاعت و پرداخت بها ،اعتماد به نفس و احساس لیاقت، خنکی و نور و ثروت، روابط عاشقانه ی توحیدی و آزادانه، آزادی و آرامش و هر چیزی که میخوای فقط تو مسیر عشقت هست، برو سراغ کاری که دوستش داری از ابراهیم یاد بگیر که رفت سراغ کاری که دوست داشت و رفت سراغ اهدافش و هیچی جلوش رو نگرفت. این قانونش هست، احساس خوب= اتفاقات خوب.

    وقتی تو مسیر ترس هستی توکل و ایمان و اعتماد به نفس و ثروت اصلاً معنی نداره و تعریف نشده. اما من انتخاب می کنم که کدوم مسیر رو برم ، عشق یا ترس رو، توحید یا شرک رو. توی اون مسیر عشق هم یکسری ترس ها هم هست چون نمیدونیم که مسیر چطوری پیش میره و مسیر مشخص نیست، اما شجاعت و ایمان و توکل تو این مسیر تعریف شده هست و در واقع کدهاش اجرا میشه.

    در قرآن، ابراهیم یک شخصیت ( مجموعه ای از کدها و باورها) هست نه یک شخص، تنها یک شخص وجود داره که خداونده و در قالب شخصیت های متفاوت( باورها و کدهای متفاوت) خودش را تجربه می کند. از شخصیت ابراهیم باید کدهایش رو دربیاریم که در قرآن آمده ، وگرنه که همان شخصی که در قالب ابراهیم خودش را تجربه می کرد ، همان شخص هم در قالب من و شما خودش رو تجربه می کنه، فقط کدها و باورها متفاوته.

    همه ی سعی من اینه که اون نگاه مذهبی اشتباه رو کنار بذارم و خواسته ی من هم از خداوند این هست که به اون نگاه حقیقی برسم و به اون نگاه قرآن برسم ، نگاهی که از تعصبات دور هست و هر چیزی رو همون طور که هست نشون میده ، نگاهی که فراتر از نگاه انسان و نگاه های زمینی هست، نگاهی که نتیجش احساس خنکی و آرامش قلبی و اطمینانه ، احساس این هست که آرمه میشه من هم میتونم براحتی برسم و اون نگاه متعصبانه رو بریزم دور و نخوام که کسی یا چیزی رو بزرگ کنم که نتونم بهش برسم و در یک کلام همه چیز رو ساده و راحت و در دسترس خودم بدونم.

    اینا رو به خودم میگم . خودم خیلی خیلی دوست دارم که تو این طرز نگاه کردن خبره و ماهر و استاد بشم و خدا هم بی نهایت کمکم کرده تو این طرز نگاه و الهاماتی که میکنه شاهد این هدایت و کمک هست که تمام این متن هم مثل متن روز اول و دوم سفر نامه، الهام خداوند بود.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    زهرا ذوالفقاری گفته:
    مدت عضویت: 1170 روز

    بنام خداوند بخشنده ای مهربان

    سلام به استادم خودم و مریم جان، بانوی دوست داشتنی ❤️

    سلامی به دوستان هم فرکانسیم که در این سایت بی نظیره کنار هم دیگر هستیم تا باهم از این مسیر لذت ببریم 😊

    فایل روز سوم بسیار بسیار بی نظیر بود فوق العاده بود اصلا با گوش دادن این فایل به یک آرامش به یک حس امنیت بی نظیری رسیدم.

    حسی که بهم میگه تو تنها نیستی دیگه، حسی که میگه خدا با تو هست همیشه در هر لحظه مواظب تو هست و همیشه کنارت هست و همیشه در هر ثانیه کمکت می‌کنه. همیشه هدایت می‌کنه اگر بهش ایمان داشته باشی. اکه قدرت خداوند رو باور داشته باشی اگر در هر ثانیه در برابر خداوند تسلیم باشی

    و در هر کارت فقط و فقط از خدا بخواهی که کمکت کنه فقط از خودش بخوای که همه ای کارتو درست کنه

    اون فقط که ایمان تو به خداوند تسلیم بودن تو به خداوند باعث میشه که همه ای کارای تو راه بیافته و به خواستت برسی.😍

    حضرت ابراهیم بهترین الگوی هست که خداوند در قرآن ازش بارها نام برده

    ازش به عنوان یک فرد خاص و اسطوره قرار داده چون ابراهیم در برابر امر خداوند بسیار تسلیم بود چون ایمانش به خداوند بسیار قوی بود که تونستید به الهاماتی که بهش میشد عمل کن و هیچ شک و تریدی در وجودش نباشه و در هر لحظه در آرامش باشه .

    چقدر استاد حرفی قشنگی زد که اگر حضرت ابراهیم تونسته انجام بده ماهم میتونیم اگر یک فری یک کاری تونسته انجام بده پس ما هم میتوانیم انجام دهیم

    فقط باید خودمون رو خدا رو باور داشته باشیم و بهش ایمان داشته باشیم و در برابر امرش تسلیم باشیم و اون وقت که همه کارا رو خداوند برامون درست می‌کنه و همه چی به خوبی در زندگی مون حل میشه😊

    اومدم رد پای روز سوم هم با کمک خداوند نوشتن تا قوی تر و با ایمان تر به خداوند مسیرم رو طی کنم و به نتیجه های بسیار خوبی برسم

    عاشقتم استاد جانم براتون بهترین ها رو میخوام ❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    پریا فراهانی گفته:
    مدت عضویت: 1750 روز

    درود بر پروردگارم و رب العالمین

    سلام ب استاد عزیزم و مریم مهربان سلام ب تمام عباسمنشی ها

    همینطور که دارم مینویسم اشک‌هام بند نمیان

    خدایاااااا تو چه کردی با من اووووووه خدای مگه داریم واااای بر من چقدررررر دیر نزدیکی تو روحس کردم

    استاد امروز من قبل اینکه موضوع و هدایتم از روز سوم رو ببینم چیه

    یه چرت کم ولی عمیقی رفتم چون امروز تجربه ی ب ظاهر سخت اما پراز حضور خدا و ایمان رو داشتم امروز هدایتی از خدا دریافت کردم و شجاعانه وارد عمل شدم خیییلی دوست دارم خودافشایی کنم اما شرایطم اینقدر شخصیه که نمیتونم براتون بازش کنم اما تا جایی که بتونم باز بیان می‌کنم امروز تو قدم سوم من ؛ خدا از من خواست که در موضوعی که سالیان سال بود که ترس داشتم و نمیتونستم عمل و رفتار کنم رو باشجاعت رفتار کردم ‌نتیجه اش شد حس ارزشمندی درونی و حس افتخار ب خود

    من در شرایط کنونی هستم که اگر بخوام در یک جمله توصیفش کتم زندگی زناشویی و روابطم ب یک مو بنده یعنی هیچ چیزی اونطور که من میخوام نیس با این معنی که همه چیز ب شکل وحشت آمیز برای یک آدم میتونه باشه برای منه؛

    بعداز اون رفتار شجاعانه برگشتم همون شهود همیشگی باز گفت این فقط ظاهر ماجراست تو باور نکن در پشت صحنه زندگیت ؛ حقیقت چیز دیگریست و خوشبین بمان

    خوابم برد : نمی‌دونم چقدر حرفهام و باور می‌کنید اما یقین دارم حتما اونایی که نیاز دارن الان بشنون میشنون و پیام خدا رو دریافت می‌کنن ؛ چشمام بسته بود بدنم سبک شد احساس کردم وزن یه پر و دارم خوابم سبک بود اما تو یه جای دیگه رفتم تو یه چشم بستن دست قوی و پر نور و ب سمتم دیدم خدا بود دستم و گذاشتم تو دستش وقتی دستم و دیدم دستم خیلی کوچکی بود گفت : فرزندم ب من اعتماد کن یعنی تا ب حال اینقدر این صدارو ب این قدرت حس نکرده بودم و نشنیده بودم ؛

    ب من اعتماد کن تو سختی راه رو اومدی و پشت سر گذاشتی تو فرزند پاک منی تو خودت رو ایمانت رو ب من ثابت کردی چرا مانع آرزوهات میشی چرا به من اجازه نمیدی برات بهترین هارو بچینم میدونم مگه نمیخوای قهرمان زندگیت بشی پس نگران چی هستی

    من روزهاست که منتظرم تا اجازه بدی من برات خدایی کنم تو هر کاری که باید انجام بدی و دادی خواستتم خیلی وقته تو لیست من قرار دادی اما این شک و تردید لحظه ای تو اندازه ی نقطه در اقیانوسه اما مانع شده وقتشه ب من اعتماد کن والان لحظه ایست که اعتماد کتی و ببینی چطور آدما فرصتها و شرایط ب نفع تو تغییر می‌کنن

    ‌با احساس آرامش عمیق و عجیبی از خواب بیدارشدم اشک‌هام بند نمیان اما میدونم استاد قراره معجزه رخ بده چون من رها شدم و تسلیم و یقین دارم ورق قصه ی منو بعد ازاین خدا میچینه

    واقعا تو شکه ام از اینکه بعدش اومدم هدایت امروز رو گوش کنم با متن مریم عزیزم روبرو شدم و غوغایی درونم ایجاد شد

    که خدااااااایا تا چقدرررر میخوای اعتماد منو جلب کنی

    بهم گفت : تو لایق بهترین هایی بزار بهترین هارو برات بچینم تا بهترین هارو تجربه کنی

    دوستان میدونم همه باور داریم خدا هست ولی بیایم باور کنیم که چقدرررررر نزدیک هست بیایم برای یکبار هم که شده بهش اعتماد کنیم وایمان و باورمون رو نگه داریم و با احساس خوب ب نتیجه خوشبین باشیم و بمونیم ببینیم واقعا چی میشه بدون شک بدون تردید بدون غم من ایمان دارم و میام براتون از معجزه اش میگم ‌شاید اون موقع بتونم ذره ای خودافشایی کنم

    دوستون دارم استاد مریم جونم و همه همراهانم با امید ب شادی

    خدایاااااا دوستت دارم تا ابدیت ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    نیلوفر عمید گفته:
    مدت عضویت: 1364 روز

    سلام و عرض ادب خدمت دوستان عزیزم و استاد مهربون

    امروز هدایت شدم به این شکرگزاری و میخوام رد پایی امروزم این باشه :

    خدایا شکرت که یک فصل غیر منتظره برای من ایجاد شد که من را به مسیری پر نور هدایت میکند من درست همان جایی هستم که باید باشم من نعمت حمایت نور الهی هستم و توسط آن هدایت میشوم من به منبع عظیم انرژی متصل هستم من با جهان هستی یکی هستم هرچه میخوام از قبل برای من در جهان فراهم شده است من با خواسته هایم هماهنگ هستم وهم فرکانس

    خدایا سپاسگزارم

    خدایا سپاسگزارم

    خدایا سپاسگزارم

    روز سوم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: