«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش - صفحه 151

2070 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سمیرا گفته:
    مدت عضویت: 262 روز

    سلام . من یکسال با یک اکانت دیگه تو سایت بودم و حس میکردم تا روزی که با اکانت و اسم خودت وارد سایت نشی هرگز اون تغییراتی که میخوام نمیبینم و به ارزویی که سالها ارزوشو دارم نمیرسم . امروز روز تولد منه ، امروز به خودم قول دادم و این اولین نشانه برای تولد منه . و این نشانه بهم گفت برای رسیدن به ارزوت باید از ته دلت قربانی بدی ، باید همه چیزتو فدای ارزوت کنی . باید جونتم بدی تا به ارزوت برسی ، باید واقعی بخوای تغییر کنی نه فقط حرفی از ته قلب و این کامنتو گذاشتم تا یه روزی که به ارزوم رسیدم بیام بخونم و بدونم رسیدم و شد و نکته دومم اینه که

    باید تسلیم رب باشی تو کار خدا دخالت نکنی و باید با صدای قلبت و پروردگارت بری جلو باید نترسی

    و به اسم الله و هدایت خودش با کمک استاد به همه اون چیزایی که میخوام میرسم قول میدم که برسم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    سمیه خطیبی گفته:
    مدت عضویت: 2153 روز

    سلام استاد عزیز سلام خانم شایسته عزیزم

    استاد جان امروز روز سوم سفرنامه منه و من فایل قربانی کردن را دانلود کردم با اینکه قبلاً داشتم و خیلی هم گوش داده بودم چون خیلی این فایلو دوست دارم ولی امروز صبح تا حالا رو تکرار گذاشته بودم فقط این فایلو گوش می‌دادم با اینکه به نظر می‌رسه فایل کوتاهیه ولی خیلی پر محتوا اول فایل شما درباره بچه هامون می‌گید و چقدر من این موضوع برام قابل لمسه هرچند از موقعی که شما توی فایل گفتید میکائیل کلاس اول دبستان خودش می‌رفت مدرسه با اینکه مدرسه‌اش مسیرش سخت بود باید از پل هوایی رد می‌شد و یا اینکه بعداً هیچ بار شما اونو برای مدرسه رفتن بیدار نکرده بودین یا اینکه از شهر یا شهری دیگه با هواپیما یش شما میومده یا از پیش شما می‌رفته این توحیدی بودن شما را نشون می‌داد و من بعد از اون خیلی درباره مراقبت کردن از بچه‌هام و نگرانی‌ها تونستم با خودم به صلح برسم ی دقیقاً همین موضوع‌هایی که می‌گید را انجام داده بودم مدرسه دور به خاطر محیط نگرانی ها و…..یه جایی به خودم اومدم که تا کی می‌خوای مواظب باشی باهاشون درس بخونی باهاشون بیدار شی باهاشون بخوابی تا کی مگه تو همیشه هستی و از اون به بعدرفتارم وعوضخ کردم با اینکه با مخالفت اطرافیان روبرو شدم احساس می‌کنم که بچه‌هام قوی‌تر شدن موفق‌تر شدن تو جامعه خیلی راحت میرن تو مدرسه که میرند مشکلی ندارندخودشون مشکلاتشونو حل می‌کنن خیلی لذت بخش‌تره قبل شده برام کلاسشونو خودشون میرن میان من این موضوع درباره بچه‌ها مدیون شما و اون فایلی که درباره توحیدی بودن و نگران نبودن درباره فرزند شنیدم هستم

    استاد جان درباره اعتماد کردن به خدا مهاجرت کردن حرکت کردن بگم هر کجا که اعتماد کردم تو زندگیم به خدا حرکت کردم از نقطه امنم اومدم بیرون می‌بینم بهترین تصمیمو گرفتم هر کجا هر کجا ترسیدم هر کجا نگران بودم هر کجا خواستم خودم حلش کنم خراب‌ترش کردم هجرت نه به معنای اینکه از یه شهر به یه شهر دیگه‌ای رفته باشم اگه مغازه‌مو جابجا کردم موفق‌تر شدم اگه شغلمو عوض کردم موفق‌تر شدم اگه خونمو جابجا کردم موفق‌تر شدم

    من یه موقع اوایل زندگیم خونه پدری شوهرم زندگی می‌کردم و برخلاف میل همه و حتی همسرم از اونجا بلند شدم گفتم اینجا نقطه امن وبالش گرم من شده و من باید حرکت کنم رفتم مستاجری به یک سال نکشید خدا شاهده که خونه خریدم درآمده همسر من همان درآمد بود تازه منم به خاطر بچه‌دار شدنم بیکار شده بودم و کمک خرج نبودم ولی خونه خریدیم همه مخالف مستاجری رفتن من بودند وحتی یکسال به ما سر نزدند

    بعد از اینکه خونه خریدم خودشون به زبان گفتن اگه از اونجا بلند نشده بودی الان خونه نداشتی و اینا رو همه را به خاطر این می‌دونم که پارو ترسم گذاشتم اعتماد کردم به خدا وقتی می‌خواستم خونه بخرم یه مبلغ اندازه رهنه خونه داشتم که اون املاک گفت من می‌تونم با این پول فقط برات خونه رهن کنم ولی بعد جور شد پولای دیگه‌ای از وام فروش اساس و… تونستم خونه بخرم وقتی الان فکر می‌کنم می‌بینم فقط کار کار خدا بوده چون من توانایی حل این مشکلو به هیچ عنوان نداشتم اگه آدم ابراهیم وار اعتماد به ربش بکنه و پاشو عقب بکشه و بگه خدایا من تسلیم تو و من از هر خیری که از تو به من برسه فقیرم و به معنای واقعی کلمه توحید عملی داشته باشه غوغا میشه براش به شرطی که ترس نداشته باشه و به قول شما خدا را قدرت مطلق بدونه مثل ابراهیم مثل ابراهیم پارو نفسش بزاره استاد نجوا خیلی آسیب می‌زنه تا جایی که من بهش اجازه بدم

    اگه بتونیم مثل ابراهیم اعتماد کنیم به ربمون قربانی کنیم آنچه دست و پا گیر ماست آنچه باعث میشه من رشد نکنم اون موقع است که پیشرفت‌ها شروع می‌شه تغییرا شروع میشه ولی اگه گفتی نه بچه من نه من نمی‌تونم من خیلی وابستم و وابستگی را مثل زنجیر به گردنمون انداختیم یک زندگی تکراری را تجربه می‌کنیم نه به قول شما رول مدل بودن را استاد من امروز خیلی برون‌ریزی داشتم نمی‌دونم چه جوری توضیح بدم نیروهای مخالف کسی که نباید ببینی را می‌بینی حرفی که نباید بشنوی را می‌شنوی و حالم به هم ریخت به خودم گفتم امروز روز سوم سفرنامه توئه فقط برای امروز شاد باش آروم باش برنامه‌ای که براش پلن ریختی رو دنبال کن فقط امروز و تن به اون حال بد برون‌ریزی ندادم حتی اون فایل احساسی که شما درباره کنترل

    احساسات می‌گید که چطور خشممونو کنترل کنیم امروز تونستم خشممو کنترل کنم با همون نفس‌های عمیق یکم خوابیدم دوش گرفتم و معجزه کرد برام امروز عصبانیتم انگار دست خودم بود استاد خیلی خوشحالم هر روز شکرگزار خدا هستم بابت آشنایی با شما استاد ممنونم ازتون صبح ح که فایلو گوش می‌دادم از پهنای صورتم اشک می‌ریختم آرزوی بهترینا رو دارم براتون

    شاد و سلامت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    فرزانه الهی گفته:
    مدت عضویت: 2585 روز

    سلام

    خدا رو شکر می‌کنم که امروز هم توفیق داد این مسیر مقدس رو ادامه بدم

    تسلیم رب باشیم با احساس خوب

    آیا من بودم ؟

    نه نبودم ، مخلوطی از ندای قلب و ذهن بودم

    ومن اینجا هستم تا صدای قلبم را بلند کنم تا سلیم شود ودر هر اتفاقی بگم ا این همونیه که می خواستم ، من چه می‌دونم من قطره هستم اون دریاست ، قطره مگه میتونه دریا رو بفهمه پس خودم رو به اقیانوس او می سپارم و آرام می گیرم

    چه بسیار اتفاق‌ها که افتاده ولی بعداً به نفع من شده ، خدارو برای همه ی اون اتفاقات سپاسگزارم

    آرام می‌گیرم

    آرام می‌گیرم

    آرام می‌گیرم

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    خدایا من یقین ابراهیم رو ندارم ولی می‌دونم که پاداش کنترل ذهن زندگی شاهانه است.

    ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    رویا محمدیان گفته:
    مدت عضویت: 1107 روز

    سلام استاد نازنینم؟

    این فایل مناسب همین امروزم بود و خدا درس بزرگی بهم داد

    چقدر میتونم مثل ابراهیم باشم؟ من حتی میتونم یک هزارم مثل اون عمل کنم؟ امروز فهمیدم هنوز نتونستم

    امروز رفته بودم ارایشگاه و دوقلوهام خونه پیش باباشون بودن از اول اینکه رفتم مدام استرس و دلشوره بچهارو داشتم همش احساسم بد بود که بچهارو تنها گذاشتم رفتم به خودم برسم احساس گناه داشتم که بچهام خونه موندن شوهرم خونه مونده و همش میخواستم زودتر تموم بشه و من بیام خونه

    چقدر باورهای اشتباه دارم که امروز فهمیدم

    باور دارم زن و مادر خوب کسیه که اصلا به فکر خودش نباشه و تمام و کمال در اختیار بچه و همسر باشه

    باور دارم مادر خوب مادریه که همش بچسبه به بچهاش و ثانیه ای تنهاشون نزاره

    باور دارم مادر خوب فقط باید به فکر شوهر و بچه باشه و به خودش اهمیت نده

    باور دارم مادری که به فکر خودشه و مطابق میل بچه و شوهر رفتار نمیکنه مادر خوبی نیست

    جالبه همین باورو نسبت به مادر خودمم دارم

    من باورهای جاهلانه زیادی دارم بعضی باورام در حد پیرزنهای عهد بوقی تو روستاهاس انگار نه انگار من یه زن مدرن دهه هفتادی ام و هنوز سی سالمم نیست

    خدایاشکرت که فهمیدم و حالا از دوستان میخوام بپرسم چطور این باورهارو تغییر بدم؟ چطوری روشون کار کنم ممنون میشم دوستان گلم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      اقلیما احسانی گفته:
      مدت عضویت: 1533 روز

      سلام دوست خوبم .

      به نظرم در قدم اول خوشحال باشید که باا خودتون صادق هستین و تونستین باورهای اشتباهتون رو تغیر بدین . چیزی که موقع پرسیدن سوالتون درونم بهم گفت این بود که خودتون رو دوست داشته باشین و برای خودتون ارزش قایل بشین .وقتی حس دوست داشتن خودتون تو وجودتون قوی تر بشه احساس گناه کمتری نسبت به کارهایی که برای خودتون انجام میدین دارین . اگر فرزند و همسر شما حق زندگی دارین . شما هم حق زندگی دارین .

      شاد و سلامت باشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    هانیه وحید گفته:
    مدت عضویت: 296 روز

    سلام استادِجان و یکتاپرست

    به نظرم شما هم ابراهیمی بودید تو زندگیتون …اینکه تونستید بامرگ فرزندتون به خوبی برخورد کنید ….و سریع آرامشتون برگرده …

    کار خیلی مقدس و بزرگی بوده ….

    فک کنم کسی تو دنیا نتونسته به این شکل تسلیم باشه ….

    واقعا شما توحیدی ترین انسانی هستید که من در طول عمرم دیدم …..همیشه کلی دعا پشت سرتون هست ….خوشا به حالتون ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    محمدرضا گفته:
    مدت عضویت: 807 روز

    سلام

    این فایل رو قبلا دیده بودم و امروز در پایانه های شهریور ماهه 1403 نشانه و هدایتم در سایت هست

    سوال های زیادی از خودم پرسیدم با دیدن این فایل

    چقدر اعتماد دارم، چقدر تسلیمم؟

    به چی اعتماد دارم؟

    میتونم بیشتر تسلیم باشم و انتخاب کنم به چی اعتماد دارم؟

    اعتماد رو و تسلیم بودن به چه شکل در باوره من بوده تا به حال؟

    اعتماد من به چیزی چگونه باعث این میشه که بیشتر در اون باره بهتر عمل کنم و تسلیم باشم که این حتما عالی میشه؟

    در واقع من به چیزی اعتماد دارم و در برابر چیزی تسلیمم که بهش به انگونه باور دارم

    پس اگر بخوام تسلیم خداوند باشم و بخوام که زندگیم به صورت راحت و ارامش بخش پیش بره و همه کار ها به ساده ترین شکل و بهترین شکل انجام بشه باید اول باور هام رو نسبت به خداوند و جهانی که افریده بررسی کنم نسبت به خودم برسی کنم، ببینم به خودم چگونه اعتماد و باور دارم به جهان چگونه نگاه میکنم به خداوند چگونه نگاه دارم و ببینم تا به حال چه چیز هایی رو پذیرفتم و تکرارش کردم و باورش کردم، چون همون گونه باور داشتم پس همان گونه عمل کردم و تسلیم بودم و اعتماد داشتم که با اون شیوه و اون نوع از فکر کار هام درست پیش میره، اما نکته اینجاست که ما بعضا نااگاه هستیم که به چیزه اشتباهی باور و اعتماد داریم پس اشتباه عمل میکنیم پس شرایط سخت تر و سخت تر میشه درحالی که بنظره خودمون داشتیم درست پیش میرفتیم و سختی ها باز برای نشان دادنه این نکته به ما هست که بررسی کنیم و فکر کنیم به باورمون و نوع تسلیم بودنمون و درس بگیریم…

    میزانه اعتماد و تسلیم بودن در برابر چیزی به همان نسبته که ما به اون چیز باور داریم و توصیفه نتیجه میکنیم

    میزانه باور من به چیزی و توصیفه نتیجه من از اون چیز دقیقا با همان نسبت باعث میشه من اون کارو بهتر و باتمرکز و اطمینان انجام بدم و باعث ارمش فکری من برای طی کردن اون مسیر میشه

    من به چیزی که اعتماد دارم عمل میکنم

    من میتونم اعتمادم رو انتخاب کنم

    میام تصور میکنم در زمانی زندگی میکنم که هواپیمایی هنوز اختراع نشده و هنوز پرواز برای انسان رویاست و ارزوست

    چه چیزی باعث میشه من شروع به ساخت چیزی برای پروازه انسان کنم؟

    خب من میدونم که به خوبی میتونم راه برم اما برای رفت و امد ها طولانی تر میبینم که این راه رفتن و یا چیز ها دیگه میتونه بهتر بشه به میزانی که من باور دارم میشه بهتر بشه عمل میکنم

    درواقع میزان توصیفم از نتیجه ، یعنی من میبینم که پرنده ای هست که پرواز میکنه پس پرواز نشدنی نیست و پرواز خیلی سریع تر از هر حالت انتقال دیگه ای هست…

    و بعد میزانه باوره من که مجموع این ها اعتماد رو میسازه برای حرکت در اون مسیر مهمه

    این که من اطمینان دارم که میشه با پرواز سریع تر حرکت کرد و پرواز برای انسان شدنی هست

    پس به میزانی که من منطق میارم پس عمل میکنم و به همان نسبت برای عمل کردن نمیترسم و از نتیجه اطمینان دارم پس تحقیق میکنم و بررسی میکنم چگونه میشه پرواز کرد و در اون مسیر بهبود ایجاد میکنم

    همه یه ما ایده ها و ارزو های زیادی داریم که همیشه هدایت میشیم که ایجادشون کنیم و خیلی وقتا باور نداریم به عملی شدن اون موضوعیت ها پس میترسیم و هدایت رو نمیپذیریم و اطمینانی نداریم و تسلیم نیستیم

    و بهبودی در اون مسیر خواسته ایجاد نمیکنیم

    چون به قوانین باور نداریم به خدا باوری نداریم و به خودمون باور نداریم

    فقط به ترس و نشدن اون موضوعیت باور داریم یا به این شکل توجیه میکنیم که برای من نخواهد شد حتی اگر برای دیگری شده و دیدیم که شده…

    با تمامه این میزان ها خواسته های جدید من شکل میگیره…

    از او سپاس گذارم که همیشه هدایت گر بوده و نشان دهنده راه درست برای ما بوده و هست

    از او میخوام بهمون قدرته سپاس گذاری بیتشتر بده و بتونیم ببینم هدایت ها و نشانه هارو

    انگونه که میبینیم بیشتر از انگونه خواهیم دید…

    قدر دانه استاد و این سایت و تمام دوستان هستم

    سپاس گذارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    زینب رجبی گفته:
    مدت عضویت: 307 روز

    سلام به استاد بزرگوار

    خداروشکر امروز هم توانستم در این راه قدم سوم را بردارم ویک قدم به خدای خودم نزدیکتر شوم..و من همه ی بارهای زندگیم را به خدا میسپارم و خود رها و آزاد میگردم و کنار می ایستم وخدا را مینگرم که چ زود و چ آسان بهترین شرایط زندگی را برای من مهیا میسازد….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1173 روز

    سلام به استاد عزیز

    سلام به استاد مهربان

    یکی از بهترین و مهمترین فایل هایی است که تا به اکنون از این سایت من شنیده و دیده ام

    این فایل برای من یک درس توحیدی دارد

    همیشه و همیشه اگر خدای خودم را می بینم و نام او را می برم و از او کمک می خواهم پس باید بی هیچ عذر و بهانه ای دل به او بسپارم و روند امور کارهای خودم را به دست او بسپارم

    باید و باید به او اعتماد کنم

    ایمان خودم را به او نشان بدهم و در این راه از او کمک بخواهم دیگر دل به غیر از خدای خودم نسپارم

    نشانه این نشان دادن ایمان خودم به خدای مهربان در این است که

    تسلیم او باشم

    همیشه شکرگزار او باشم

    همیشه دل به او بسپارم و از کمک بگیرم

    همیشه دنبال حال خوبی ها باشم

    همه اینها در کنار هم برای من این را در بردارد که هدایت خدای مهربان همیشه برای من به وجود خواهد آمد و من را به جلو خواهد برد

    چقدر این حال خوب برای من لذت بخش است

    چقدر این حال خوب برای من زیبا و عالی است

    نشانه تسلیم بودن آرامش است

    سپاس از خدای ممکن ها

    سپاس از خدای زیبایی ها

    سپاس از خدای هدایتگر خودم

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    لیلا موذن گفته:
    مدت عضویت: 416 روز

    سلام استاد عزیز ودوستان همراه

    رد پای سوم من از تحول زندگی

    امروز بعد از این فایل وکامنت دو ست عزیز خانم فاطمه نوری که چقدر ازخواندن کامنت اش لذت بردم کامنتی که باعث شد خاطرات تلخ زندگیم که در دل خودش درسهای عظیمی داشت برام زنده بشه

    خاطراتی که به شش سال پیش برمیگرده شش سال پیش که پسرم یک ماه ونیم در کما بود و دکترا نا امید از برگشتش بودند و میگفتند اگه خوب بشه هم زندگی نباتی داره

    یک روز خانم دکتر من رو صدا کرد و گفت میدونم سخته شنیدنش ولی باید بگم طبق عکس ها وسی اسکن که گرفته شده دیگه پسرت به قبل بر نمی گرده این فکر رو از سرت بیرون کن که پسر بیست ویک ساله ات مثل قبل راه بره جلوی تو بایستد

    نمی‌دونم حال اون لحظه رو چطور بگم که چی شد چطور همه چی تیره و تار شد جلو چشمم حتی پرستار به دکتر گفت باید به پدرش میگفتیم خانم دکتر

    ولی من اون لحظه با صورتی پر از اشک برگشتم و گفتم خانم دکتر امیدم به خداست جمله ای که اون روزها به من قدرت میداد چیزی بود که از مادرم یاد گرفته بودم که هر وقت به مشکلی بر می‌خوردم ویراش تعریف میکردم می‌گفت لیلا دخترم تا نفس هست امید هست نگران نباش این جمله تو اون روزها برای من حکم داروی مسکن بود من رو از جا بلند میکرد

    خلاصه برای اینکه بر خلاف تصور تمام پزشک ها پسرم خوب شد شروع به حرف زدن کرد تمام پرستارها متعجب شده بودند ویکی یکی برای دیدنش میومدند حتی خانم دکتر روز آخر گفت من باور نمی‌کردم خوب بشه ولی آزمایش آخری نشانه های خوبی داشت منم همان جا بهش گفتم خانم دکتر درسته علم پزشکی با آزمایش وعکس….چیزهایی رو تشخیص میده ولی ممکنه اشتباه باشه وما نباید ناامید باشیم شما هم لطفاً به مریض ها ی دیگه آنقدر نا امیدانه برخورد نکنید رحمت وعظمت خدا نباید فراموش کنیم ،،گذشت پسرم انگار تازه متولد شده بود دوباره راه رفتن وبا چند قدم چند قدم شروع کرد و غذا خوردن رو انگار بچه ی تازه متولد شده که مراحل رشدش دوباره تکرار داشت میشدوما معجزه خدا رو به چشم داشتیم می‌دیدیم خدا هزاران بار شکر

    اینم بگم که پسرم الان عضو سایته و شب روز با صدای استاد راه میره غذا میخوره وخیلی استاد رو دوست داره وما همیشه درباره حرفها ی استاد با هم گفتگو میکنیم

    خدا رو هزاران بار شکر

    تمام این خاطرات با کامنت دوست خوبم فاطمه جان برای من زنده شده و تلنگری بود برام که هیچ وقت عظمت و بزرگی خدایم را فراموش نکنم واز رحمتش تا امید نباشم خدایی که در تاریک ترین لحظاات زندگی دستم رو رها نکرده ومن رو تنها نگذاشته خدایی که همیشه همراه منه و همیشه در گوشم زمزمه میکنم همه چی درست میشه نگران نباش فقط به توکل کن

    خدایا هزاران بار شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    فاطمه نوری گفته:
    مدت عضویت: 1864 روز

    سلا به استاد عزیزم خانم شایسته ی دوست داشتنی و تمام اعضای سایت

    امروز روز سوم و ردپای سوم

    وقتی که دیدم ویس امروز درمورد حضرت ابراهیمه رفتم و سوره ی ابراهیم رو خوندم دیدم تو آیه ی 39 سوره ی ابراهیم نوشته الحمدلله الذی وهب لی علی الکبر اسمعیل واسحق انّ ربی لسمیع الدعاء

    دیدم که ابراهیم هم مثل سلیمان اشاره به وهابیت خداوند داره و میدونه که فرزندانی که خداوند در پیری بهش داده بخشش از حدگذشته و وهابیت خداونده و در ادامه میگه این نعمت از حد گذشته ای که خداوند به من عطا کرد ثابت میکنه که خداوند دعای بندگانش رو میشنوه

    بعد به خودم گفتم فاطمه برای اینکه تو هم بتونی به قول خانم شایسته اعتمادی رو در خودت ایجاد کنی که از تو خلیل الله دیگه ای ساخته بشه باید وهاب بودن خداوند رو باور کنی و برای اینکه ذهن تو بتونه چیزی رو باور کنه باید بتونی دلایل منطقی براش بیاری چون به قول استاد ذهن فقط با منطق قانع میشه

    پس از خودم پرسیدم فاطمه آیا تو زندگی تو هم جاهایی بوده که نعمتی بالاتر از حد تصور تو و در حد وهابیت خداوند به تو داده بشه؟

    و نشستم لیستی از اتفاقاتی رو تو زندگیم نوشتم که از کنترل من و تمام آدم‌های اطرافم خارج بود و فقط از یه خدای قدرتمند وهاب برمیومد.

    به یاد آوردم روزی رو که همسرم رهام کرده بود و رفته بود فرزندم رو هم از دست داده بودم خانواده ام هم طردم کرده بودن و هیچ شغل و درآمدی هم نداشتم ودر اوج تنهایی و ناامیدی از آدمها به خداوند رو آوردم و بهش گفتم خدایا من توبه میکنم من از پرستش بت‌ها توبه میکنم من تمام داشته هام رو میپرستیدم همسر،فرزند،شغل و درآمد همه رو میپرستیدم و همه ی اونها طی سالها از من گرفته شده بود و من در اوج تنهایی و بی کسی توبه کردم و یاد اون دیالوگ زلیخا تو سریال حضرت یوسف افتادم که می‌گفت یوسف برده ای بیش نبود خدایش اورا عزیز مصر کرد من امروز از پرستش این خدایان سرد و سنگی دست برمیدارم و خدای یوسف را پرستش میکنم و از اون روز بود که ورق زندگی زلیخا برگشت

    به خدا گفتم اگر یوسف با پرستش تو عزیز مصر شد و اگز زلیخا جوان شد من هم با پرستش تو حتما از این شرایط نجات پیدا میکنم و توبه کردم

    و همه ی اون چیزهایی که از من گرفته شده بود با بهترین کیفیت به من برگردونده شد همسر،فرزند،شغل و جایگاه اجتماعی و درآمد و زندگی عالی و همه ی اینها فقط تو یه ساعت اتفاق افتاد و این برای من بزرگترین نشونه از وهابیت خداوندم بود

    یا به یاد آوردم روزی رو که همسرم یه بدهی یک میلیاردی به یه ارگان دولتی داشت که ناحق بود ولی هیچ کاری از دست ما و هیچ وکیلی برنیومد و یه جایی همسرم وقتی دیگه از همه ناامید و خسته شده بود به من گفت فاطمه چی کار کنم گفتم نترس و کار درست رو انجام بده و برو و خودتو معرفی کن و سند مردم رو که برات وثیقه گذاشته آزاد کن و به خدا گفتم ببین من یه بار قدرت تورو دیدم پس نمیترسم و کار درست رو انجام میدم و همسرم هم همین کارو کرد

    و به چند روز نرسید که از اون ارگان دولتی با من تماس گرفتن و گفتن بدهی شوهرتون کامل بخشیده شده و تمااااااااام

    اگه این نشونه ی وهابیت خداوند من نیست پس چیه

    و به خودم گفتم فاطمه پس خدا برای تو هم مثل سلیمان و ابراهیم وهابه و تو بارها و بارها وهابیتش رو درک کردی پس خدای تو هم شنوای دعاهای توئه.

    بعد به خودم گفتم پس فاطمه خدای تو که با خدای ابراهیم یکیه پس اگر تفاوتی هست تفاوت تو با ابراهیمه نه تفاوت خدای تو با خدای ابراهیم

    استاد راست میگن تفاوت من با ابراهیم اینه که ابراهیم تسلیم بود و باور داشت که خدا کمکش میکنه منم هر جا که اینجوری به خدا باور داشتم زمین و آسمونو مسخر من کرد

    ولی اونجاهایی که خبری از خدا و کمکش نیست اونجاهاییه که من باور به کمکش ندارم

    مثلا من وقتی آرامش دارم که جیبم پرپوله و فریزرم پر از گوشت و مرغه ولی وقتی جیبم خالیه و فریزرم هم خالیه ته دلم هم خالی میشه و دیگه نمیتونم محکم مهمون دعوت کنم یا اگه یه مهمون ناخونده زنگ بزنه عزا میگیرم چرا؟چون هنوز باور ندارم که خدا کمکم میکنه

    این تفاوت منه با ابراهیم اون بچه نوزادشو تو بیابون رها میکنه با دل قرص میره چون مطمئنه که خدا کمکش میکنه ولی من بدون پول قدم از قدم نمیتونم بردارم و فلج میشم

    فاطمه ایمان یعنی تو یه جاده تاریک که نمیدونی تهش چیه و چه اتفاقی قراره بیفته با چشم های کور بتونی قدم برداری و جلو بری

    یعنی وقتی تو زندگی همه چی سخت و تاریکه و تو هم کور و ناتوانی و هیچ دیدی از آینده و اتفاقاتش نداری بتونی با توکل به الله پرقدرت قدم برداری

    این یعنی ایمان و توکل چیزی که ابراهیم داشت و تو هم باید تلاش کنی و در خودت ایجادش کنی.

    تفاوت آدمها با هم توی میزان ترس هاشونه.

    نشانه ایمان داشتن و تسلیم بودن احساس خوب در هر لحظه و با هرشرایطیه،نگران نبودنه،غمگین نبودنه،همواره شکرگزار بودنه،راضی بودنه،امیدوار بودنه و مهم تر از همه شجاع بودنه

    رسیدن به مرتبه ی لا خوف علیهم و لا هم یحزنونه.

    خدایا حمایت و هدایتم کن که من هم ابراهیمت باشم،من هم رفیقت باشم

    ربّ اجعلنی مقیم الصلوه خدایا من رو پایدار و مستحکم در یادآوری خودت قرار بده.

    ممنونم که صبورانه ردپای سوم من رو خوندین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: