«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش - صفحه 155 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/07/abasmanesh-5.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-09-12 09:33:282024-06-08 22:16:13«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندششاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
دورود و خدا قوت
اعتماد به رب
باور کنیم که خداوند از ما حمایت می کنه همین دیشب کمکم کرد از من در مقابل چالشم حمایت کرد
تسلیم خداوند باشیم خودم را رها کنم وشاد باشم با بشکن و صوت به مسیر ادامه بدم خودش منو به مقصد می رسونه
نشانه تسلیم بشکن و صوته احساس خوبه
دوست دارم فریاد بزنم وقتی این آگاهی های ناب الهی رو دریافت می کنم
عشق و نور الهی جاریه
سلام خدمت دوستان عزیزم واستاد گرامی
موضوع توحید جز تکمیل کننده ترین باورای یه انسانه
که خیلی باید روش کار بشه تابتونیم نتیجه بگیریم
خداروشکر میکنم که از یه جا به بعد واقعا توکل واقعی
کردم درسته تومسیر چالش هست و پیش میاد
ولی ما ندیده به چیزی وصلیم که هرلحظه مارو
هدایت و حمایت میکنه ..!
خدایا صد هزار مرتبه شکرت امروز به عصمتت به بنده ات یک فرصت دیگه ای دادی تابتونه به تعهدش عمل کنه الهی شکر
استادعزیزم سلام و خداقوت بهتون ممنون بابت فایل های گرانبهاتون
چقد این فایل توحیدی میتونه باشه و چقد قشنگ معنی اعتماد داشتن به پروردگارمو میفهمم
چقد میتونه ابراهیم اعتماد قوی داشته باشه به پروردگارش و فرزندشو به همراه همسرش دربیابان رها کنه و مطمئنه که خداوند نگهدار و حامی فرزند و همسرش هست این اعتماد و یقین به خداوند آرامشی دروجودم میذاره که دگرگونم میکنه خدایا چجوری میشه این بنده ات اینقد نسبت به تو تسلیمه و توحیدی عمل میکنه
حتی وقتی خدابهش وعده دادفرزندتو قربانی کن او لحظه ای درنگ نکرد
این جنس از ایمان و باور و اعتماد به خداوند داشتن واقعا ستودنی است
کارهر کسی نیس هیچکس نمیتونه به فرزند خودش آسیب بزنه ولی ابراهیم به وعده ی خداعمل کرد وتونست از آزمایش های الهی سربلند بیرون بیاید
خوندن این داستان ها باورمو نسبت به خداوند قوی تر میکنه که منم بتونم هرلحظه روی تسلیم بودنم و توحیدی عمل کردنم قوی بشم
این الگوهایی که واضح در قرآن اومده میخواد یک پیامو به من بده که توهم میتونی مثل ابراهیم رها باشی و وابسته به کسی جز خدا نباشی
تسلیم باشی و آرامش داشته باشی و همه چیزو بسپاری به خودش
نسبت به فرزند میتونی وابسته اش نباشی میتونی بسپاری ب خداوند از او نگهداری کنه
هروقت که خودمو عاقل گرفتم و گفتم خودم مراقبشم به فرزندم یک آسیبی خورده اما هروقت که گفتم خدایاخودت مراقبش باش تو بهترین نگهدارنده ای اوبه بهترین وجه ازش مراقبت کرده خداجونم دوست دارم خودت کمکم کنه منم ایمانم هرروز به تو قوی تربشه
و تو زندگیم توحیدی تر عمل کنم
الهی شکرت به خاطر همه ی داشته هام
خدایا تنها تورامی پرستم و تنها از تو یاری می جویم مرا به راه راست هدایت کن
روز شمار تحول زندگی من روز سوم
به نام الله یکتا
سلام گرم به استاد عباس منش و خانم شایسته عزیز و دوستان هم فرکانسی ام
این فایل رو که گوش میدم هربار از خودم میپرسم که من چقدر تسلیم خداوندم؟
وقتی به گذشته خودم نگاه میکنم میبینم هرجا تسلیم بودم و حسم رو حتی تو شرایط بدم خوب نگه داشته بودم شرایط به شکل خیلی معجزه آسایی خوب میشد و هرجا نگران بودم و خواستم با این احساس نگرانی کارام رو پیش ببرم، هرچی جلوتر میرفتم وضعیت بدتر میشد.
خیلی دوست دارم ایمان ابراهیمی رو در خودم ایجاد کنم و بتونم به این حد از تسلیم بودن برسم ولی خیلی راه دارم و از خداوند میخوام که هدایتم کنه و در مسیر درست قدم بردارم.
هر وقت این فایل رو گوش میدم یه آرامش فوق العاده ناب بهم هدیه داده میشه. واقعا از استاد و خانم شایسته عزیز خیلی خیلی ممنونم و امیدوارم یک روز حضوری بتونم ملاقاتتون کنم?
خداروشکر که تو این مسیر توحیدی حضور دارم.?
سلام استاد
چند شب قبل خواب شما رو دیدم
خواب دیدم بهم گفتید تو یا مثل یوسفی در قران یا ایوب یا یک مورد دیگه (من یادم نیست)
من گفتم من فکر کنم ایوب باشم
چون چند بار قران باز کردم این چند ساله و ایوب اومده بود
استاد 😔
مشکلات من خیلی پیچیده و سخته واسه همینم خدا بمن گفته ایوب باشم صبرم زیاد باشه
خیلی سخته استاد
استاد گاهی دنیا خیلی زشت و غمناک میشه
گاهی مشکلات حل کردنشون سخت و زمانبر میشه
همین الانش ۷…۸ ساله و تازه خدا میگه ایوب باش
دیروزم تو خواب بهم یکی گفت ۱۸ سال طول میکشه
استاد مگه من کی ام مگه من چقدر توان و تحمل دارم
نمیدونم چرا زندگی بعضی ادما تو دنیا انقدر سخته و بعضیاانقدر خوب و اسون
تنهام و ادم تنهایی میبره مشکلی دارم که نمیتونم هم ازدواج کنم
ای کاش تو این دنیا یکنفر بود که همراهم بود
ولی من فقط خدارو دارم
خدایا 😭😔
ایوب بودن سخته … تنهابودن سخته
دیگه چیزی ندارم بگم جز اشک
استاد … ادم همیشه نمیتونه مثبت بگه و بنویسه
گاهی ام حال الانم پیش میاد که طبیعیه …
بخدا صبور بودنم حد داره
کاش یکی بود که دلداریم میاد
کاش مریم خانم دوست من بود …
تو این دنیای بی در و پیکر هیچکسی رو ندارم
جز خدا
خدایا تو به دادم برس
بنام خدای یکتا
سلام خدمت استاد و مریم جان و دوستان
روز سوم از سفرنامه
اعتماد داشتن به خداوند ، یعنی آرامش محض ، یعنی خاموش شدن نجواهای شیطانی ، یعنی نگران نتیجه نبودن …
و این چیزی بود که حضرت ابراهیم در وجودش داشت.
من دوست دارم این حد از اعتماد داشته باشم که بتونم بر ترس هام غلبه کنم
من تصمیم به عملی کردن یک خواسته دارم و در این راستا دوره دستیابی عملی رویاهارو خریدم
و ترس بزرگش پیدا نکردن موقعیت خوب،سرمایه و…است که قراره با باورهای مناسب به ترسهام غلبه کنه
و تنها راه از بین رفتن ترس اینه که به دل ترس حمله ور بشی …
شاد و پیروز باشید
سلام به همگی
خدارو شکر که تونستم روز اول و دوم و سوم از روز شمار تحول زندگی رو گوش بدم و بنویسم.
استاد از شما ممنونم به خاطر این فایل. خیلی برای من درس داشت و اتفاقا خیلی بهش نیاز داشتم.
وقتی مطمئن باشی که یکی هواتو داره، یکی کمکت میکنه، حتی الان وقتی که هیچ ایده ای ندارم چقدر حس خوبی پیدا میکنم. مریم خانوم چقدر جالب نوشته بودید که در شرایط نادلخواه ایجاد شده وقتی بتونیم از درون راضی و سپاسگزار باشیم شرایط بیرون هم تغییر میکنه. البته اگر بهش ایمان داشته باشیم.
خیلی سخته مخصوصا الان برای من که تقریبا در شرایط خوبی نیستم ولی به خودم میگم الان باید هر چی یاد گرفتی رو عملی کنی، الان باید به خودت نمره بدی، البته وقتی به قول استاد این جهان آفرینش رو بزرگ میبینم، تمام مشکلات برام ریز به نظر میرسن، و اون موقع است که ی حس آرامش به من دست میده. توی این شرایط پیش خودم میگم خدا هست اون روزی دهندست اون مسیرها رو برامون باز میکنه و من باید بتونم این ذهن رو کنترل کنم با توجه آگاهانه به داشته هام.
چقدر این آگاهانه توجه کردن به نکات مثبت عالیه.
خدای بزرگ و مهربان من به تو توکل میکنم و از تو یاری میطلبم، هیچ ایده ای ندارم، هیچ راهی به نظرم نمیرسه، ولی میدونم و حس میکنم این مشکلات هم به یک شکلی حل میشه.
خدایا ای بلند مرتبه و ای وهاب خودت کمک کن. آمین
استاد عزیز و دوستان عزیز
سلام
همش میگم خدا جوون بهم بفهمون چطور ممکنه وقتی تنها گذاشتن همسر و فرزند در بیابان در حالی که من سرپرست خانواده هستم و این فکر در من احساس بدی ایجاد می کنه میتونه الهام الهی باشه؟ چطور ممکنه به احساس بدی که در وجودم ازاین کار ایجاد میشه بی اعتنا باشه و اون رو وسوسه شیطان در نظر نگیرم؟
و بعد از اون برگشتن نزد خانواده ای که رها کرده بودم و نه به دلیل بودن باهاشون بلکه به دلیل الهامی که دریافت کردم که باید فرزندم رو قربانی کنم!!؟؟
می دونم که من عقلم نمیرسه ولی دوست دارم این فایل مهم استاد رو، مغز صحبت های ایشون رو، درسی که از این داستان قرانی رو که باید بگیرم درک کنم!؟
چون ممکنه این رفتارها الهام خداوند باشه؟
میدونم که من عقلم نمیرسه و دوست دارم این آگاهی رو درک کنم… درس این داستان قرانی رو و این فایل استاد رو بفهمم…
خدایا من به امید هدایت تو این کامنت رو می نویسم و امید دارم بزودی درکش کنم…
استاد و دوستان عزیز… ممنون میشم اگر شما می تونید با آگاهی تون کمک من کنید…
با سپاس :)
سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته عزیز و دوستان هم فرکانسی ام
سفرنامه روز سوم
تسلیم شدن در برابر خداوند یعنی رها کردن گذشته ، نگران آینده نبودن ،در حال زندگی کردن اینکه خودت و همه چیز را به خداوند بسپاری و زندگی را با احساس خوب ،احساس رها بودن ، زندگی کنی.
تسلیم شدن یعنی ایمان داشته باشی که خداوندی که تو را خلق کرده خودش عاشق اینه که تمام کارهای تو را با عشق انجام بده
میگه تو فقط من را باور کن تو به من ایمان داشته باش فرمان زندگیت را بده دست من و تو فقط از مسیر لذت ببر و زندگی را ، زندگی کن.
بارها وبارها خودمان در پی حل مسائل زندگیمون بودیم که نتونستیم حل کنیم و همینکه تسلیم میشیم که نمیتونیم حل کنیم رها کردیم و سپردیم به خداوند وشاهد این بودیم که چه طور خداوند به بهترین شکل ممکن حلش کرده و این نتیجه اعتماد ما به خداوند هستش برای چی از همون ابتدا همه چیز را به خداوند نسپاریم ما فقط حرکت کنیم و بدونیم که خداوند پشتمان هستش و حمایتمان میکند
سپاس از استاد عزیز و خانم شایسته و دوستانم که در این مسیر هستند ودیگاهایشان را به اشتراک می گذارند.
سلام خدمت همه دوستان عزیز و استاد بزرگوار.
استاد سپاس گذارم بابت گفته های عالی که در این فایل بیان کردین.
تسلیم بودن حتی کلمه اش هم حس راحتی و آسایش میده اینکه ادم بدون هیچ غم و غصه ای همه چیز بده دست یه نفر دیگه اون یه نفرم خدای ادم باشه چه زندگی عالی بشه و امان از ذهن پرمشغله که هی خودش میندازه وسط با حرفاش که هزارتا چرا ؟ و چطوری؟ و….
امیدوارم روزی برسه نجواهای ذهنی اونقدری کمرنگ بشه که دیگه نباشه و صدایی ازش نرسه و درک و عمل به این موضوع تسلیم بودن برسم .