«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش - صفحه 156

2070 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فائزه محمدی گفته:
    مدت عضویت: 327 روز

    سلام به استاد عزیزم ومریم جان

    استاد انقدرر در فایل هاتون از ابراهیم صحبت کردین که امشب یه دفعه دلم خواست خودم برم و در قرآن ببینم خداوند چه ها گفته راجبش و چطور ادمی بوده که اینقدر خداوند راجبش صحبت کرده و نظر شما رو جلب کرده

    کتاب قرآن رو برداشتم.کتابی که چند سال پیش فقط سعی در حفظ عربیش داشتم بدون اینکه درک کنم خداوند چی گفته و بعد هم کنار گذاشته بودمش

    کتاب رو برداشتم از همون اول یه حس عجیبی داشتم.یعنی خدا با ما حرف زده؟یعنی این سخنان خداونده؟یعنی من کتاب خداوند رو در دست دارم؟

    در فهرست سوره ی ابراهیم رو پیدا کردم و معنی ش رو خوندم اما چیز زیادی راجب خود ابراهیم پیدا نکردم.خواستم ور گوگل سرچ بزنم که در کدوم سوره خداوند از ابراهیم،از کسی که تونسته اسم خلیل الله رو بگیره گفته.اما چیزی در دلم گفت از خدا بخواه که خودش هدایتت کنه

    و من گفتم خدایا صحبت هات راجب ابراهیم رو نشونم بده…شروع کرده به ورق زدن.تازه چند صفحه ورق زده بودم که اتفاقی اسم ابراهیم رو دیدم

    وای خدای من.انقدرر تو بهم نزدیک بودی؟انقد زود خواستم رو براورده کردی؟ انقدر زود بهم نشون دادی؟بی اختیار اشک از چشمانم جاری شد و شروع کردم به خوندن صحبت های خداوند راجب حضرت ابراهیم

    گفتم خدایا باز هم میخوام بدونم باز هم هدایتم کن به جایی که از دوستت صحبت کردی

    و دوباره بعد چند صفحه ورق زدم اسم ابراهیم رو دیدم.یعنی خداوند انقدررر کنارمه؟یعنی انقدرر هرلحظه با منه؟حتی در یه خواسته کوچیک خودش دستم رو میگیره و اون صفحه رو برام باز میکنه و چشمم رو بیناتر میکنه که کلمه ی ابراهیم رو میان اونن همه کلمات اون صفحه ببینم؟خداجانم چقدر بهم نزدیک بودی و من نمیدونستم

    دوباره شروع کردم به خوندن.قانع نشدم گفتم خدایا دوباره یه جای دیگه.یه صفحه ی دیگه رو بهم نشون بده

    و باز خداوند مهربانمم دستم رو گرفت و صفحه ی دیگری از صحبت هاش درباره ابراهیم رو بهم نشون داد

    امروز داشتم کمی از راه هدفم دور میشدم.داشتم سستی رو در پیش میگرفتم.به برنامم نرسیده بودم و دیگه هم چون میدونستم کامل نمیزسم حس بدی گرفته بودم.واقعا گاهی حرکت در راه هدفم برام دشوار میاد،گاهی بی انگیزه میشم.امشب که خداوند اینجور هدایتم کرد واقعا اشک میریختم از شوق. واقعا نگران چی هستیم؟نگران اینکه نرسیم؟نگران اینکه تلاش هامون بدون مزد بمونه؟نگران سختی های راه هستیم؟اینکه نکنه اشتباه کنم؟نکنه یه جا بی انگیزه بشم و ادامه ندم؟نگران اینکه یه جا اشتباهی کردیم؟خوب باشه اشتباه کردی،چرا به خدا تکیه نمیکنی؟چرا با اینکه چندین بار به روش های مختلف هدایت های خدا رو دیدی باز یادت میره؟چرا یادت میره هیچ برگی بی اذن او بر زمین نمی افته؟چرا راهت،خودت،زندگیت،ایندتو به خدا نمیسپاری؟….تو لایق مسیر های هموار و بدون اشتباهی،تو لایق یه شغل عالی هستی،تو لایق یک زندگی عاشقانه و زیبایی.فقط بزار خدا دستت رو بگیره و ببره در راه درست.بزار خودش هدایتت کنه.بزار خودش همه چیز رو واست راحت کنه اون خیلی بیشتر از اینها دوست داره و حواسش بهت هست

    خداجانم شکرت که انقدر گرم کنارمی.شکرت که هدایتم کردی.شکرت که تونستم این کامنت زیبا رو به یادگار بزارم.شکرت که حواست بهم هست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    الماس گفته:
    مدت عضویت: 948 روز

    سلام به همه دوستان عزیز و استاد گرانقدرم

    بحث ایمان به خدا واقعا چیزیه که من توش خیلی ضعیفم و حضرت ابراهیم واقعا ایمانش به خداوند قابل تحسین و باور نکردنیه این حد از ایمان رو نمیتونم هضم کنم

    خدایاشکرت که حداقل می‌دونم که هستن کسایی که همچین ایمانی بهت داشتن تا منم سعی کنم ایمانم رو قوی کنم خدایا کمکم کن بتونم بیشتر تسلیمت باشم و ایمانم بهت بیشتر بشه

    من به این نتیجه رسیدم که باید رها باشم و اینقدر زندگی رو سخت نگیرم وقت و زمان ما به سرعت داره میگذره و تنها چیزی که از ما میمونه رفتار و سبک زندگیه ماست پس سعی کنیم هر روزمون رو در انرژی و با حال خوب بگذرونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    الماس زیبا وهمسرجان گفته:
    مدت عضویت: 773 روز

    خدایا هرچه دارم ازآن توست.

    سلام استاد عزیزم

    سلام دوستان خوبم

    امروز فصل اول روز سوم روز شمار تحول زندگی رو دیدم وگوش دادم ….خدایا بینهایت شکرت

    تسلیم ابراهیمی …..واقعا ستودنی وحضرت ابراهیم یکی از بهترین الگوی تقوا وایمان وعمل صالح است .

    جایی که تسلیم خداوند باشی وتمام احساسات رو کنار بزاری وکنترل ذهن کنی نتایج وپاداش های بیشتر و بهتر…..

    پس الکی نیست که حضرت ابراهیم رفیق فابریک خداس رفاقتشو بخدا ثابت کرده ایمان بدون عمل نداشته وبخاطر عشقش بخدا حاضره بچه شو فداکنه ……

    ایمان بدون عمل حرف مفت است

    بارها و بارها گفتم که خداروزی رسان است ولی بازم ترسیدم ونگران بودم

    گفتم خدابزرگ است ولی از بقیه درخواست نیاز کردم ازنظر خودم

    ایمان 100ولی عمل صفر

    می‌دونم که خدا ازعهده ی تمام کارهایی که بهش میسپارم بر میاد ولی انگار مطمئن نیستم انگار خودم را شایسته .لایق نمی‌دونم احساس می‌دونم همون جور که استاد گفتن حضرت ابراهیم با بقیه پیامبرها فرق داره

    خدابخود حضرت ابراهیم گفته برو گردن فرزندت رو بزن این خیلی شجاعت میخواد تا اینکه درجنگ یا دراتفاقی فرزندش رو بگیره واقعا ایمانی ستودنی وناب داشته بخاطر همین خدا اینقدر دوستش داره ….

    خدایا ایمان وشجاعتی ابراهیمی نصیبمون کن

    خدایا شکرت بینهایت شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    شمیسا عرب گفته:
    مدت عضویت: 215 روز

    به نام خداوند هدایتگر

    سلام به شما عزیزان که از وجودتون و کامنتایی که میزارید سپاسگزارم

    این خدایی که ازش حرف میزنیم کسیه که من رو وسط کشور غریب نجات داد ،وقتی دیگه نمیدونسم

    چکار کنم گفتم خدایا باورت دارم که منو برمیگردونی

    دوستان این جمله نمیدونم از کجا میومد ولی واقعا باورش داشتم

    به پیشنهاد یکی‌از دوستان قدیمی وارد اون کشور شدم منیکه سوار هواپیما نشده بودم زمانی که پام به اون کشور رسید متوجه شدم همچی اون چیزی نبود که فکرش رو میکردم

    نمیتونم بگم دختری که حتی خانوادش نمیدونن چه فشاری روش بود شبی وارد یه کافه شدم که کافش ایرونی‌بود باهمون دوستی که منو فریب داده بود اونجا ااقایی داشت صحبت میکرد درمورد تاریخ حرف میزدیم که بهم گف میتونم ایدی اینستاگرامتون رو داشته باشم یه پسر اتش نشان تهرونی بود که میخواست مهاجرت کنه از اونجا

    خلاصه گذشت من واسه کارم رفته بودم )

    یادم میاد تو اون چن وقت تقریبا بیشتر پولمو خرج کرده بودم چیز زیادی واسم نمونده بود بیلیط رفتمو دوستم گرفته بود و‌خودم بلد نبودم چطور میتونم بیلیط برگشت بگیرم

    یه روز که فقط تو‌دلم میگفتم خدایا خودت منو برمیگردونی توی استوریام یکی از هم کلاسیای اقام رو دیدم که تور لیدر بود و اومده بود اونجا

    بهش پیام دادم گفتم خوشحالم که اینجایی و اگه تور‌داری خوشحال میشم‌بات بیام نمیتونسم جایی هم بجز هتل برم نه زبان بلد بودم نه گوشیم‌اینترنت جداگونه داشت نمیتونم بگم چقد تو بد وضعیتی بودم

    اونم خوشحال شد گفتم فقط من بلد نیستم جاییو گوشیم هم نت نداره بیرون از اینجا

    اون هم اومد سمت محل هتل من ناهار دعوتم کرد و‌صحبت کردیم شب هم به جشنی دعوتم کردن امید داشتم که ایشون واسم بیلیط رو میگیرن

    دوستان‌ هر لحظه از این سفر واسم حکم زجر کشیدن رو داشت و تمام امیدم خدا بود

    روز چهارشنبه بود و من متوجه شدم که میخوام جمعه با تور برگردن اما من چکار میکردم

    هتلم رو هم‌باید تحویل میدادم

    به اون اقای اتش نشان که داخل کافه پیدا کرده بودم پیام دادم گفتم نمیخوام پیش این اقا بمونم و حس بدی دارم اونا هم بردنم پیش خودشون حتی باورتون نمیشه

    بقدری دختر و‌پسرای خوبی بودن که حتی پول غذا رو‌هم دعوتم میکردن همون پسر اتش نشان

    تا اینکه اون اقا گفت من بخاطرت میمونم‌باهم پرواز به کشور دیگه میگیریم برای تفریح و‌بعد اون برمیگردیم

    تمام وجودم فریاد میزد کاش بیلیط اون کشور اوکی نشه و من باهاش جایی نرم

    پنج شنبه بود نشد بریم اون کشور ولی گفت یکشنبه بیلیط گرفتم از اینجا باهم میریم بیا اینجا سمت هتل من میام دنبالت

    نرفتم نمیخواسم‌برم‌ زنگ زدو‌کلی بیراه گفتن که من با تورم‌یرمیگردم تو دلت بامن نیست و‌لطفا پول بیلیطو همین الان بزن

    فکنین‌من 27روز بود تو‌این وضعیت بودم الان که امیدوار بودم‌برمیگردم کنسل شد

    دنیا رو‌سرم‌خراب شد و‌گفتم خدایا خودت کمکم کن

    چون بیلیط روز تعطیل گرفته بودیم دقیقا دو‌برابر پولی بود که داشتم

    چیکار میکردم گفتم برگشتم میدم و بحسابت واریز میکنم ازش تشکر کردم

    جوری که پشیمون‌بشه گفت منم میمونم گفتم نمیخوام دیگه اگر میدونی با بیلیطت برمیگردم اگر هم میدونی اصلا نمیخوام

    اونم قبول کرد اون پسری که اتش نشان بود مثل خواهر ازم‌مواظبت کرد این مدت برگشت هم اومد دنبالم تا فرودگاه میگفت من عاشق شغلمم و حفاظت از ادما واقعا لذت بخش برام

    دوستان من برگشتم

    خدا منو دور کرد از اون دوستی‌که منو فریب داده بود واسم کسی رو‌فرستاد که بیلیط برگشتمو محیا کنه ولی‌از دست اونم نجاتم داد پیشه بنده هایی فرستاد که ازم مواظبت کنن و حتی وقتی پولی واسم نمونده بود با مهربونی جای خواب واسم بگیرن

    آتش نشانی رو‌ فرستاد که مراقبت از من جزویی از وظیفش میدونست

    همه اینا تو کشوری اتفاق افتاد که من حتی پامو نمیتونسم از هتل بزارم بیرون

    مدت ها بعد دیدم دوستان عکس اون اتش نشان رو کذاشتن و‌قلب مشکی کنارش

    متوجه شدم که توکشتی‌که داشت میرفته غرق شده

    آرمین ما رسالتش نجات جون من بود و‌بعدش رفت پیش خدا

    خدا پناهه همه ماست دقیقا زمانیکه فک میکنیم هیچکسو‌نداریم‌

    یاحق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    سهیلا راد گفته:
    مدت عضویت: 619 روز

    به نام خدای مهتاب

    خدایا قلمم رو به دست تو میدم

    درود به استاد عزیزم

    روز سوم سفرنامه

    در حالی این کامنت رو مینویسم که بیرون هوا منفی سه درجه و برف قشنگی میباره

    خدا نعمتشو به صدها میلیارد دونه سفید کوچولو تقسیم کرده و رو سر بنده هاش پخش میکنه

    و من که تو خونه مادرم کنار بخاری گرمش نشستم و نظرات زیبای دوستای قشنگمو میخونم و چقدر لذت میبرم

    خدایا الان که دارم از بیرون شرایطمو میبینم و ریز بین شدم چقدر لحظه زیباییو دارم تجربه میکنم

    مادرم شام پخته و منتظر همسرم هستیم که بیاد و باهم دستپخت خوشمزه مامانمو بخوریم.

    خدایا هزار بار شکرت واسه این همه نعمتت که شاید چشم من ده درصدشو هم ندید

    استاد اصل توحید همه چیه

    توحید مثل این میمونه خدا مرکز باشه مثل خورشید

    و ماها روی هزاران مدار به دور این مرکز گرم و داغ

    هرچی نزدیک تر باشیم داغ تر میشیم و به دنبال اون خدایی تر

    یعنی اگر گرما و داغی رو ملاک قدرت خدایی و خلق کنندگی و کنترل در نظر بگیریم در مدار های نزدیک به مرکز به اوج خودش میرسه

    جایی که ابراهیم اونجا قرار داشت

    هرچقدر ایمان و باورمون رو تقویت کنیم مدارهارو با تکامل طی میکنیم و به مرکز نزدیک میشیم

    خدا جونم

    من تسلیم

    منو هدایت کن

    منو تو اغوشت بگیر

    کاری کن که بتونم خیلی قوی تر از اینا کنترل ذهن و احساس داشته باشم

    منی که اینقدر نتیجه های بزرگ گرفتم قبلا

    پس باید الان ظرفم بزرگ تر شده باشه

    که شده

    میخوام اولین هدف زندگیم کنترل ذهن و تقوا و به دنبال اینکار یکتا پرستی و توحید باشه

    بنظرم اولین و تنها هدفم میشه

    چون با این کار هرچیزی که بخوام تو زندگی به راحتی اب خوردن به دست میاد و نیازی نیست کاری کنم فقط تجربه میکنم و لذت میبرم

    برای اینکه بتونم به این هدف بزرگ برسم چکار هایی باید انجام بدم؟

    زمان بیشتری میخوام

    خب پس تا لنگ ظهر نخوابم و با برنامه ریزی از زمانم استفاده کنم که بیشتر بتونم اگاهی دریافت کنم و موفق تر باشم

    و چقدر این باور که ما باید نسبت به همه چیز و همه کس حتی عزیزانمون رها باشیم حس آرامش داره

    من ناخوداگاه در مقابل همسرم اینچنین رفتاری داشتم هیچوقت اونو کنترل نمیکنم و حتی در انتخاباش دخالتی ندارم

    و حس میکنم همین باعث شده که ما در رابطمون خداروشکر موفق باشیم و تضاد کمی رو تجربه کنیم

    خدایا شکرت بابت همه چی

    دوست دارم

    11 دی 1403

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    Mmir- گفته:
    مدت عضویت: 454 روز

    سلام خدمت دوستان عزیزم واستاد گرامی

    موضوع توحید جز تکمیل کننده ترین باورای یه انسانه

    که خیلی باید روش کار بشه تابتونیم نتیجه بگیریم

    خداروشکر میکنم که از یه جا به بعد واقعا توکل واقعی

    کردم درسته تومسیر چالش هست و پیش میاد

    ولی ما ندیده به چیزی وصلیم که هرلحظه مارو

    هدایت و حمایت میکنه ..!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    محبوبه گفته:
    مدت عضویت: 1285 روز

    به نام الله یکتا

    سلام به همه عزیزان

    برای من، ابراهیم، نمادِ یکتاپرستیِ ناب است. یکتاپرستی ای که آنچنان در وجودش به درستی ریشه دوانده، آنچنان عمیقاً جزئی از شخصیتِ وجودی اش شده، که او را تسلیم ِ امر ربّ گردانیده، آنچنان ربّ را بعنوانِ نیروی برتر که مدیریت همه ی جهان به دستِ اوست، که محافظِ هر جنبنده ای است، که بدونِ اذنش برگی از درخت نمی افتد، باور دارد، که می تواند از هر آنچه که با “تسلیم بودنش در برابر ربّ” مغایر است، دست بشوید.

    تعریف کامل از توحید در توضیحات استاد حالا من چقدر میتونم این نوع توحید رو درک کنم ما که برای داغ عزیزان چه سوگواریهایی نمی‌کنیم حالا بخواهیم خودمون عزیمون را قربانی کنیم من که فاصله دارم با این حد توحید ولی ناامید نمی‌شوم آنقدر این فایلهای استاد را گوش میدهم و می‌نویسم تا در مسیر توحید موفق شوم و از خود خدا کمک میخواهم که یاریم دهد چون گفتم و هزاران بار دیگر میگویم خداوندا در مقابل قدرت لایتناهی تو هیچم یاریم ده که در مقابل تو ناتوانم خودت یاریم ده از بندگان توحیدیت باشم

    در پناه خداوند یکتا شاد و پیروز و سعادتمند و توحیدی باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    Nafis گفته:
    مدت عضویت: 1063 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    به امید توی که سرآغاز همه نیکویی‌هایی به امید تو که هیچکس را از درگاهت ناامید نمی‌کنی و بزرگترین گناه را ناامیدی از درگاهت می‌دونی تو که انقدر بزرگ و بخشنده‌ای که هرچه ببخشی تمام نمی‌شود.

    امروز و در این لحظه چیزهایی که از این فایل دستگیرم شد درک کردم این بود که بهترین حمایت کردن از عزیزانم دست از حمایت برداشتن ازشون است . اجازه بدیم راه خودشون رو برن و مسیرشون رو خودشون پیدا کنند. بهترین شیوه اینه که دست از نصیحت کردن برداریم و فقط روی خودمون کار کنیم. به این روش اجازه بدیم اون‌ها رشد کنند.

    نکته بعدی پا گذاشتن روی ترس‌هاست که نشونه تسلیم بودن و ایمان داشتن است.

    به خودم یادآوری کنم جایی که هیچ ایده‌ای نداشتم هیچکس رو نمی‌شناختم اما حرکت کردم به خدا توکل کردم و خداوند دستانش رو فرستاد از من حمایت کرد هدایتم کرد این تسلیم بودن در هر شرایطی اجرا کنم و دائماً به خودم یادآوری کنم هر اتفاق به ظاهر ناجالبی برایم افتاد بتوانم بگویم به نفعم است برایم خوب است تسلیم خدا هستم تسلیماً لأمرک رضاً برضائک . و این اتفاق جزئی از طبیعت جهان هستی است.

    نشانه تسلیم بودن و ایمان داشتن احساس خوب است احساس امید ، شجاعت داشتن و حرکت کردن است ، مثل تمام کار افرین ها ، زندگیشان سراسر توکل و امید بوده و خداوند به شجاعان پاسخ می دهد.

    اگر حضرت ابراهیم توانسته به این مقام تسلیم و توکل برسه پس ما هم می‌تونیم مثل او عمل کنیم

    خداوندا از تو می‌خواهم قلبم را هدایت کنی بتوانم بروم در دل ترس‌هایم و ایمان داشته باشم به هدایت تو هر کجا توکل کنم تو برایم کافی هستی .

    خداوندا قلبم را سرشار از عشقت کن و من را به خودت مطمئن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    دریا گفته:
    مدت عضویت: 836 روز

    سلام استاد عزیزم

    من الان توی یک روستا خونه ی پدر مادرم زندگی میکنم و ارایشگاه دارم همین جا اما کلی چالش دارم اینجا ک نمیخام بهشون توجه کنم و صحبت کنم در موردشون خیلی دلم میخاد از اینجا برم مثلا یجای شلوغتر و بهتر سالن خودمو داشته باشم پر مشتری باشه اما ترس دارم

    ترس از اینکه خانوادم نزارن و دعوا کنن

    ترس دارم ک دختر تنها تو شهر غریب خیلی سختی دارم

    ترس دارم ک الان 31سالمه ازدواج نکردم و دختری ک دور از خانوادشه تو شهر تنهاست ممکنه حرف و حدیث بهش بزنن و خلاصه کلی ترس های این مدلی دارم و اینها منو نگه داشتن اینجا اما نمیدونم دقیقا باید چکار بکنم امیدوارم خدا منو هدایت کنه دلم میخاد ازدواج کنم و بعد از اینجا برم الان ک دارم فکر میکنم چقدر باید هنوز روی خودم کار کنم و توکل و ایمانم رو قوی کنم البته من با افکار منفی از 18سالگی رفتم شهر و خیلی سختی کشیدم اما اگر از همینجایی ک هستم شروع کنم روی خودم کار کنم خدا منو هدایت میکنه ک ب اسانی برم ب جای بهتری شاید هنوز مدارم پایینه نمیدونم خدایا من تسلیمم من فکری ندارم لطفا منو هدایت کن بهم الهام کن بگو بهم چیکار کنم من روی خودم کار میکنم و منتظر میمونم خدایا لطفا هدایتم کن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      محبوبه گفته:
      مدت عضویت: 1285 روز

      سلام دریا جان

      تبریک میگم بهت و تحسینت میکنم همین که کار خودت و داری و در این سایت اموزش میبینی عالی هستی و امیدوارم این آموزشها و نت برداری فایلها و عمل به اونها استمرار داشته باشی و بعدها بیایی از موفقیتهات برامون بگی ،فقط استمرار و عمل به قانون و کنترل ورودی‌هات و خوب نگه داشتن حال خوبت ،میدونم روستا محیط کوچیکه و چقدر حرف و حدیث داره خودم آخر هفته ها میرفتم روستا ،صبحها برای پیاده روی میرفتم پیرزنهامن و نگه می‌داشتند و درد ودل میکردند منم خیلی به درد دلشون گوش نمی‌کردم تو ذهنم میگفتم چقدر این خانمه سرحاله که تو این سن صبح زود در خونه اش نشسته و خلاصه یه چیزی ازش پیدا میکردم و ذهنم را مشغول تحسین اون وجه از اون خانم میکردم خلاصه درکت میکنم ولی تو میتونی همانطور که دیگران توانستند تو و من میتوانی به خواستهامون برسیم با کمک و هدایت خداوند یکتا

      برایت بهترینها از ثروت و عشق و نور الهی و سعادتمند و سلامتی را خداوند توانا خواستارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    Sanaz گفته:
    مدت عضویت: 1344 روز

    دورود و خدا قوت

    اعتماد به رب

    باور کنیم که خداوند از ما حمایت می کنه همین دیشب کمکم کرد از من در مقابل چالشم حمایت کرد

    تسلیم خداوند باشیم خودم را رها کنم وشاد باشم با بشکن و صوت به مسیر ادامه بدم خودش منو به مقصد می رسونه

    نشانه تسلیم بشکن و صوته احساس خوبه

    دوست دارم فریاد بزنم وقتی این آگاهی های ناب الهی رو دریافت می کنم

    عشق و نور الهی جاریه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: