«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش - صفحه 30
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/07/abasmanesh-5.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-09-12 09:33:282024-06-08 22:16:13«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندششاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استاد عزیزم
من همه فایل ها رو قبلا گوش داده بودم ولی الان تازه دارم درکشون میکنم، من واقعا از این فایل بغض کردم از این همه ایمان و توکل ، من همیشه سر زبونم بود به خدا توکل میکنم ولی به معنای واقعی توکل نبود ، اینکه هر کاری رو بدون ترس انجام بدم و بدونم یکی داره جاده رو برام صاف میکنه تا من زمین نخورم، هرروز ک بیشتر با خدا اشنا میشم بیشتر ازش طلب بخشش میکنم بخاطر اینهمه سالی ک بدون اون زندگی کردم ،اینهمه فکرای اشتباه ک درموردش داشتم ، فک میکردم مارو رها کرده تو این دنیا تا خودمون مشکلاتمون رو حل کنیم و فقط منتظره ما نماز نخونیم یا گناه کنیم تا مارو بسوزونه ، الان باورم عوض شده و البته هنوز خیلی جای کار داره ولی خدا خیلی دوسمون داره ، خیلی هوامونو داره. خدارو هزار بار شکر بخاطر ک با شما ک دست خودش هستین اشنا کرد تا بتونم باورامو عوض کنم
خدایاشکرت
به نام الله
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته و همه ی همسفران نازنینم
چند روزی است که این سفر را شروع کردم دیروز همش به تضاد میخوردم و فرصت برای کار کردن رو روز سومم میسر نبود ولی باز رها بودم و سعی میکردم که احساسمو خوب نگه دارم
تا امروز هدایت شدم به کانال تلگرام استاد یه حسی بهم گفت چون تازه در مسیر قرار گرفتم مطالبو از اول کانال مطالعه کنم
رفتم اول کانال دعای امام حسین رو در روز عرفه رو دیدم قبلا هم دیده بودم اما در مدارش نبودم که بخونمش اما امروز انگار هیچ مانعی در ذهنم برای خوندنش نبود
با خوندنش خیلی احساس خوبی داشتم بعد اومدم پایین تر مطلبی از ارزش تضاد دیدم ناخودآگاه شروع کردم به خوندن داستان یک پیرمرد بود که پروانه ای را میدید که داشت از پیله اش با تلاش بیرون می آید پیرمرد میخواست که دلسوزی کند و سوراخ پیله را کمی باز کرد تا پروانه راحت بیرون بیاید اما آن پروانه برای همیشه نتوانست پرواز کند و فقط مانند یک کرم حرکت میکرد
پروانه ها با این تلاشی که برای بیرون آمدن از پیله دارند هورمونی در بدنشان ترشح میشود که قدرت پرواز را به آنها میدهد
ارزش تضاد را تازه فهمیدم
بعد آن تعهدی که چند شب پیش برای شروع سفرنامه به خودم دادم یادم آمد دیگه دیوانه شدم چون اصلا این تعهد را که فقط چند شب ازش نگذشته بود را فراموش کردم انگار چنین تعهدی اصلا وجود نداشته
و تازه فهمیدم ارزش تضاد دیروز را که محکم تر به تعهد و سفرنامه بچسبم و نتیجه ی این سفر را برای خودم مرور کردم
الان چند ساعته فایلو گوش میدم و شروع کردم به خوندن نظرات دوستان دیدم یه چیزی تو وجودم فرق کرده خیلی راحت نظرات رو میخوندم خیلی روانتر خیلی زود درک میکردم نظر دوستان رو و راحت نکته رو میگرفتم
تا الان که فهمیدم نجوا های ذهنم وجود ندارند داشتم دیوانه میشدم اولین بارم بود که درون ذهنم کاملا ساکت و آرام بود خیلی راحت بودم انگار خدا تمام وجودمو گرفته بود
و شروع کردم به ثبت دیدگاهم تا آخر سفر ببینم از کجا به کجا رسیدم
فقط میتونم بگم خدایا تسلیمتم با تمام بند به بند وجودم
خدایا هزاران هزار مرتبه شکرت
و استاد جونم و خانم شایسته ی عزیز ممنون شما هم هستم خیلی ممنون
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته گل و دوستان گرامییی و دوست داشتنی
امروز روز سومی هست که همراه این سفر هستم و باز هم متعهدانه اومدم رد پا بزارم و کامنت های عالی دوستان هم در کنارش بخونم و به آیه قرآنی”یا ایها الذین آمنوا آمنوا” عمل کنم.
امروز خیلی کامنت های عالی از دوستان خوندم که بهم خیلی قوت قلب و اعتماد به نفس زیادی داده. کامنت های دوستان به طریق مختلف توحید و ایمان رو توصیف کردن که ایمان رو در من گسترش داد.
همچنین با تفکر در مورد داستان حضرت ابراهیم به این درک و ایمان اضافه شد.
این عشق ابراهیم به خداوند باعث این باور و اعتماد به خداوند شد که به راحتی و بدون هیچ نگرانی امر خدا رو انجام میده.واقعا درک این مسئله کار آسونی نیست و نیاز به تامل بسیاری داره.هرچی بیشتر راجبش فکر میکنم عمق نامحدودی رو تجریه میکنم.یعنی انسان به کجا میتونه برسه….
و یک داستان دیگه از حضرت ابراهیم رو هم شنیدیم:
داستان بریدن سر پرندها و قرار دادن آنها در مکانهای مختلف، که بعد چه اتفاقی می افته اونم با چه ایمایییییییییییییییییییییی.
واقعا با فکر کردن و تامل کردن به این داستانها هم ایمانمون وسیع تر میشه.خدایا شکرت که هرلحظه در حال هدایت ما هستی.
امروز روز من بود.امروز نگرانی هایی در سر داشتم ولی الان به لطف خدا به اینجا اومدم و استاد و شما دوستان دستانی از دستان خداوند شدیدکه حالم کاملا خوبه.
امروز درکم از این قانون که”حال خوب= اتفاقات خوب بسیار وسیع تر شده.زنده بااااد دوستان شریف و دوست داشتنی
مرسییییییییی استاد و خانم شایسته دوستون دااارم.
“شکر و سپاس رب العالمین”
بنام خدای مهربون
سلام به خانواده صمیمی واستادگرامی خانم شایسته عزیز
مقام حضرت ابراهیم در قرآن به عنوان یک فرد خاص و اسطوره وبه عنوان الگو بارها بارها تکرار شده وبه مقام خلیل الله رسیده بارها خداوند در قرآن به حضرت موسی مسیح و پیامبر گفته است پیرو حضرت ابراهیم باشید که او موحد بود ومشرک نبود واز تمام آزمایشات ما سربلند شد
حضرت ابراهیم حضرت اسماعیل رو رها میکنه میره وقتی بهش وحی میشه بچه شیر خواره رها میکنه میره
چند درصد از ما حاضریم بچه مون رو در بیابان رها کنیم بریم و اعتماد کنیم که خداوند نگهبانش هست هدایتگر هست
من خودم باید فکر کنم اونم خیلی زیاده 😭😭
ببین ابراهیم کی بود وقتی احساس کرد بره ماموریت بچه رو تنها گذاشت وفقط از خدا یک درخواست کرد و گفت خدایا مردم رو دور اینها جمع کن و باور داشت
تفاوت ابراهیم با خیلی از ماها اینه که تسلیم هست اینه باور داره که خداوند حمایتش میکنه بعداز ۲۰سال برمیگرده نه برای اینکه قربون صدقش بره برای اینک یک خوابی دیده که فرزندشو رو در راه خداوند قربانی کنه
کی میتونه همچین کاری کنه تسلیم یعنی یک پله بالاتر ازچیزدیگی تسلیم ینی اینکه من رها میکنم من میسپارم خودم رو به خدا من ایمان دارم که خدا کمکم میکنه و من تسلیم هستم تا این حد که فرزندم رو قربانی کنم من این کار رو میکنم به همین دلیل هست که خداوند هرکجا مثال بزنه از ابراهیم میگه
تفاوت آدمها توی ترسهاشون هست
تفاوت ایمان داشتن وتسلیم بودن من ایمان دارم که خداوند به من کمک میکند من ایمان دارم شرایط جوری پیش میره اتفاقات پیش میاد که من تنها نمیمونم بارم روی زمین نمیمونه من یک ایده دارم کار هم ندارم ولی می رم توی دلش و ایمان دارم این کار انجام میشه و این اون چیزی هست که تو باید در خودت ایجاد کنی
این اون چیزی هست که خیلی ها ندارند ایمان وتسلیم بودن درمقابل خداوند و ایمان داشتن به اینک هدایت میشوم مورد حمایت قرار میگیرم که خداوند بی نهایت دست داره که به ما کمک میکنه
من تسلیم پروردگارم هستم همیشه احساسم خوبه چون ایمان دارم خداوند هست خداوند منو حمایت میکند نشانه تسلیم بودن احساس خوب هست
وقتی من تسلیم باشم و ایمان داشته باشم خداوند خیر منو میخواد منو تنها نمیزاره من حالم خوبه من احساس خوبی دارم من پشتم گرمم پیش می رم من خسته نمیشم ناامید نمیشم ترس ها منو در برنمیگره شجاع میشم حرکت میکنم خداوند به من برکت میده
من ایمان دارم کمکم میکنه من تسلیم امر پروردگارم هستم اگر یک اتفاق بدی برام بیفته برای فرزندم بیفته نمیرم ۱۰سال عذا داری کنم نمیرم خودکشی کنم ولی استاد عزیز خوشا به سعادتت ولی من به این مرحله نرسیدم 😔 و باید بشینیم فکر کنم و خیلی روی خودم کار کنم خیلی تا بتونم مثل شما بشم
اگر یک عزیزمو ازدست بدم زندگیمو از دست نمیدم حتمن خوب بوده برام من تسلیم خداوند هستم
اتفاقات جزی از طبیعت جهان هستی است که عزیزم رو ازدست بدم من تسلیم هستم نسبت به اتفاقاتی که برایم بوجود میاد
خدا ماروهدایت کند هرروز به این قضیه فکر کنیم ومن هم همینطور که چطور ایمانمون رو بالا ببریم
اگر ابراهیم تونسته ما هم میتونیم
اگر استادم تونسته من هم میتونم
از خدا میخام که کمکم کنه به ما که وارد ترسهامون بشیم حرکت کنیم و ایمان داشته باشیم که الله مارو حمایت میکند
پروردگار تنها تورا می پرستم و تنها ازتو یاری میجویم
این فایل رو انگار تا حالا بحث تسلیم رو نشنیدم انگار اینها برایم تازگی داشت
سلام خدمت همه دوستان عزیز
خدا به همه ما کمک کنه که در مسیر ابراهیم گام برداریم و پیرو ابراهیم باشیم
ممنون استاد عزیز
به امید موفقیت همه شما عزیزان
سلام خدمت همه خوبان….سپاسگزار خداوند مهربانم هستم که امروز هم یه قدم جلوتر اومدم تا یه ردپایی از خودم برجا بزارم.استاد من همیشه درباره شما پیش خانواده ام تعریف میکنم مخصوصا مادرم و واقعا ایمان شما مثال زدنیه…همیشه به مادرم میگم مامان ببین اقای عباس منش روی دیوار خونش نوشته we trust in God ….این نشون میده که اقای عباس.منش اعتماد به خداوند رو سرلوحه زندگیش قرار داده و کسی که خدارو یاور خودش قرار بده کیه که بتونه اون فرد رو پایین بکشه و جلوش بایسته…خیلی خوشحالم که قدم در این راه گذاشتم و واقعا حالم هر روز داره بهتر و بهتر میشه به لطف الله یکتا🙏…خدایا سپاسگزارم…خدایا شکرت
سلام به همه ی عزیزانم من این نظر را برای سفرنامه ای های عزیز میگذارم
من با اینکه این فایل را که در مورد حضرت ابراهیم بود قبلا دیده بودم با دیدن دوباره اش اگاهی های تازه ای گرفتم و باعث محکم شدن باورهای قبلیم شد
انسان افتخار میکند به شهامتی که ابراهیم داشت ابراهیم قطعا میتواند الگو و اسوه ای بزرگ برای تمام کسانی باشد که میخواهند پا روی ترس های خود بگذارد و مسیر تازه ای شروع کنند
حتی فکرش هم بزرگ است که ببینی انسانی که انقدر بچه اش را دوست دارد با همسرش در بیابان رها کند و در این حد تسلیم امر پروردگار باشد در این به ان نیروییی که ما خودمان هم از ان نیرو شکل گرفته ایم اعتماد کند
خداوند در وجود همه ی ماست در روح ماست و اگر ما به این نکته توجه کنیم که در جسم خودمان هستیم و خداوند در روح ماست مگر میشود بقیه کارها درست نشود …
مگر میشود بدانیم که خدا درون ماست و اعتماد به نفس نداشته باشیم
مگر میشود بدانیم که خدا و ما یکی هستیم و احساس گناه داشته باشیم و در گذشته بمانیم
خداباماست من این ها را برای خودم میگویم از روح خداوند در من دمیده شده و اگر کسی مثل ابراهیم میتواند به مقام خلیل الله رسیده باشد قطعا من هم میتوانم حتما میتوانم اگر شک داشته باشی شرک داری چون فرقی بین و تو دیگران نیست همه ی ما نقاشی دست بهترین نقاش جهان هستیم
و خداراشاکرم که من را در مسیری قرار داد که بتوانم اگاهی هایی که قبلا داشته ام را فقط به خودم یاداوری کنم من از خدا میخواهم هر روز ظرف مرا بزرگ تر کند و مرا به مدار های بالاتر هدایت کند و و اگر شاکر باشید ظرفتان را می افزایم
من از خدا ایمان و تسلیم بودنی همچون ابراهیم میخواهم و این تسلیم بودن انسان هاست که مقام ان هارا تا به این حد نزد پروردگار بالا میبرد
استاد عزیزم ممنونم از شما ممنونم از اینکه با خوب زندگی کردنتون خوب زندگی کردن رو یاد من دادید
بنام الله یکتا
سلام خدمت دوستان عزیز .استاد گرامی ومریم شایسه مهربونمون امیدوارم حال همتون خوب و عالی باشه و در پناه الله یکتاهمیشه سلامت باشید
واقعا حرف از یکتا پرستی که میشه آدم دوست داره فقط در مورد این موضوع صحبت کنه و چیزی زیباتر از این فکر نمیکنم که بشه پیدا کرد که در
موردش نظر داد و نوشت چیزی که به نظر من آدمهایی مثل حضرت ابراهیم رو به این اندازه میرسونه که حتی امتحان قربانی کردن بچه هم
نمیتونه اون رو از مسیر هدایت وعشق جدا کنه پیدا کردن راه واقعی زندگیه راهی که درونش اعتماد هست نه اعتمادی از جنس مادی بلکه
اعتمادی از جنس فرای مادی و بینهایت به نظر من قرار گرفتن تو مسیر و ادامه دادن اون بصورت جدی چنان روح انسان رو لطیف و به مرتبه
بالایی میرسونه که نهایت بنده ای بنام حضرت ابراهیم رو به وجود میاره دوستان گرامی شاید به نظر ما که تو این مدار هستیم یه مقدار رابطه
ابراهیم و خدا و امتحانات خدا از اون سخت به نظر برسه ولی من میگم حتی امتحانات خدا از ابراهیم از اونجاست که ابراهیم رو خیلی خوب
میشناسه میدونه که ابراهیم خدای خودش رو از عشق و صفات وابسته به عشق به دست آورده و کاملا به او شناخت داره ابراهیم هم رب و
والله یکتا رو کامل شناخته و ایمان کامل داره بهش اون میدونه که از این منبع چیزی به جزعشق ساطع نخواهد شد و هر فرمان او و تسلیم
بودن ابراهیم در برابر الله فقط میتونه به خیر منتهی بشه ابراهیم پیغام خدا رو بدرستی از نجوای شیطان تشخیص میده و میدونه این امر
خداست برای اثبات حقانیت خداوند و اثبات مهربانی و عشق و عدالت اون و اثبات اینکه خداوند مهربان منبع عشق و خوبی و فراوانی است
ونیازی به قربانی شدن هیچ کدوم از بندگانش ندارد ..این سناریوی واقعی در طبیعت هستی از خداوند و ابراهیم و اسماعیل برای ماست تا
بهتر خداوند رو بشناسیم و درک کنیم و بیشتر به دین اسلام ابراهیم و اسماعیل ایمان بیاریم و بفهمیم تسلیم بودن در برابر الله یکتا در زندگی
ثمره آن شک و ترید نیست بلکه ایمانی همچون ابراهیم و اسماعیل را به وجود می آورد که دیگر ترسی در برابر این مهربانی و عشق و عدالت
باقی نمی گذارد که بخواهند سرپیچی کنند آنها پیام آوران و اثبات کنندگان حقانیت خداوند در امتحان الهی عید قربان هستند
با آرزوی اینکه همگی تسلیم خداوند باشیم و به او اطمینان کنیم
سلام به استاد عزیزم
استاد شما توی این فایل میگید که دوست دارید ایمانی داشته باشند مثل ایمان حضرت ابراهیم ولی من دوست دارم ایمانی داشته باشم مثل ایمان حضرت اسماعیل . شما تصور کنید که در دوران نوزادی پدرت وسط بیابون با مادرت رهات کنه و به حرف خودش بره به دنبال دستوری که خدا بهش داده و تمام این سالها که بزرگ میشده مطمئنا همیشه نجوای شیطان توی گوشش بوده که پدرت تورو دوست نداره تو بی ارزشی این چه خداییه که راضی میشه ی پدر، همسر و بچه کوچیکش وسط بیابون رها کنه و با حس انتقام و نفرت بزرگ بشه و بعد از چند سال که پدرش برمیگرده بهش میگه من اومدم که تورو به فرمان خدا قربانی کنم به نظرم خیلی آدم بزرگی بوده که همون موقع ی مشت نزده تو صورت پدرش که بعد از این همه سال اومدی و میگی میخوام تورو بکشم این چه خداییه که تو میپرستی. و با تمام نجواهای شیطان مبارزه کرده و راضی شده که با پدرش بره به محلی که باید کشته بشه و ببین چه انسان بزرگی بوده که انقدر با نفسش مبارزه کرده که نه تنها با خدایی که پدرش بخاطر حرف اون این مدل بلاها سرش آورده بلکه انقدر ایمانش بهش زیاد شده که به جایگاه پیامبری برسه .
من واقعا دوست دارم مثل حضرت اسماعیل باشم که بتونم تسلط پیدا کنم به نفس خودم و این همه سال با اون مبارزه کنم و ایمانی محکم و قوی بسازم.
امشب تمام نشانه و سفرنامه و هر راهی که خدا با من سخن می گوید همگی بر یک نقطه متمرکز است…
دستت را به من بده محیا کردنش با من…اگر در راه لغزیدی محبت کردنت با من…اگر گاهی مرا خواندی…عزیزم گفتنش با من…صدایم کن گل نازم…اجابت کردنش با من
سلام،به همه همسفران عزیز….استاد عزیز و خانواده محترمشون.به امید خدا همیشه سالم وخوشحال و پر روزی باشند.امروز هدایت شدم به این فایل،خوش به حال حضرت ابراهیم .ع.ک اینقدر تسلیم خداست،تو زمانه ای ک همه مردم خدا رو نمیپرستیدند،خدا پرست بود،خدا رو خوب شناخت،همه جوره به خدا اعتماد داشت ک چاقو رو گذاشت زیر گلوی فرزندش…..منم از خدا میخام هدایتم کنه ک خودش رو بشناسم،راههای ثروتش رو بشناسم،خوشبخت باشم،
وهدایتم کنه به سمت سلامتی،حال خوب…این اولین باری هست ک دارم دیدگاهمو مینویسم.
سلام به همگی همسفران جاده سبز هدایت
امروز صبح وقتی از خواب بیدار شدم از خدا خواستم که در مورد کاری بهم کمک کنه و راه رو بهم نشون بده…کاری که چند روزیه که برای حل نشدنش دلهره داشتم نجواهای شیطان گاهی به سراغم میومدن و من تمام سعیمو می کردم که کنترلشون کنم…بعضی روزا خیلی کم براش وقت می ذاشتم و این فکر توی سرم میومد که چطوری می خوای این تضاد رو حلش کنی؟؟؟…امّا امروز به خدا گفتم خدایا راهو نشونم بده تا خیالم راحت بشه و راهو به راحتی نشونم داد وقتی حل شد حسه اون کوهنوردی رو داشتم که 1 متر از زمین فاصله داشت و خدا خدا می کرد برای نجاتش اونقدر تمام وجودم سراسر شادی شده بود که فقط می گفتم خدایا شکرت خدایا ازت سپاسگزارم این بود نتیجه سپاسگزاری متعهدانه…به خودم گفتم ببین برای چه چیز کوچیکی الکی اعصاب خودتو خورد کردی؟؟ و بازم خدا رو شکر کردم که من صدای خدا رو شنیدم و مثل اون کوهنورد نشدم…تا شب نشستم سره کارم و بعد دفترمو باز کردمو شروع به سپاسگزاری روزانه کردم امّا امشب سپاسگزاری من از جنسه دیگه ای بود انگار خدا داشت بهم می گفت و من می نوشتم خدایا امشب در حالی که اشک می ریزم دارم این کامنت رو می گذارم وقتی با تو دلبری می کردم وقتی نامه ای از حنس عشق برای تو می نوشتم اشک می ریختم و الان که نشانه امروزم رو دیدم باز هم اشک می ریزم خدایا داری با من چه می کنی؟؟ من امشب تا مرز جنون رفته ام …باز هم خبر از آغوش گرم خودت به من دادی…باز هم گفتی به من اعتماد کن افکارت زندگیت را زیر و رو می کند وقتی دستت را به من بدهی و حرکت کنی….خدایا امشب زبانم قاصر است از سپاسگزاری در برابر این همه عشقی که نثارم کردی…کجا پیدا کنم کسی عاشق تر از تو؟؟؟؟…کجا پیدا کنم پشتیبانی استوار تر از تو؟؟؟؟….به خودت قسم نیابم کسی مهربان تر از تو به خودت قسم نیابم کسی در نهایت قدرت عشق بی نهایتش را به پایم بریزد….خدای خوبم ای عزیزتر از جانم به عدد بزرگیت سپاسگزار تو هستم….امشب شیطان هم با دیدن عشق تو به درگاهت زانو زد و لحظه ای بعد ناپدید شد…………..